نکته:
این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.
در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.
2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.
منابع بیشتر:
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD212MB21 دقیقه
- فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم31MB21 دقیقه
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان هم خانواده
از سال ۱۳۹۳ که با شما آشنا شدم با استفاده از آموزش های شما استاد عزیز تاثیر بی نهایت در نحوه نگرش و عملکرد من در زندگی ایجاد شده است اما به نظرم مهمترین موضوع که باعث تغییر و تحول من در زندگی شد موضوع پذیرش مسئولیت زندگی است.
اولین بار که این موضوع رو از زبان شما شنیدم که باید مسئولیت زندگی خودم رو به عهده بگیرم به شدت وحشت زده شدم و درک این موضوع برام غیرممکن بود که چطور در وضعیت حساس کنونی من می توانم زندگی خودم را خلق کنم و مسئولیت زندگی ام را به عهده بگیرم.
هرچه بیشتر همراه شما بودم درک این موضوع برام واضح تر شد و البته هیچوقت نمی توانم ادعا کنم صد در صد مسئولیت زندگی ام را به عهده می گیرم.
جمله ای از شما به نقل از پیامبر شنیدم که می فرماید: شرک در دل مؤمن از راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب بر سنگ سیاه مخفی تر است.
به نظرم پذیرش مسئولیت زندگی مصداق واقعی این عبارت است.
بی نهایت عامل و دلیل وجود داره که انسان با خودش فکر کنه مشکل فعلی بخاطر فلان موضوع یا فلان فرد در زندگی من ایجاد شده.
در طی این چندسال با اینکه خیلی سعی کردم روی موضوع پذیرش مسئولیت زندگی ام کار کنم ولی بارها پیش اومده که در شرایطی قرار گرفتم و اولین افکاری که در ذهن من مرور می شد درباره محکوم کردن دیگران و نقش اونها در نتیجه زندگی من بوده است.
بارها شده که به خودم اومدم و دیدم در حال گله و شکایت درباره فلان موضوع هستم.
از این رو به نظر من یکی از مهمترین عوامل در رسیدن به آرامش و تجربه موفقیت های عالی در زندگی درک و عملکردن به موضوع پذیرش مسئولیت زندگی است.
سال ۹۳ که با شما آشنا شدم که همه رو در زندگی ام مقصر می دونستم الا خودم رو.
اما هرچه بیشتر همراه شما بودم و از آموزش ها استفاده کردم به مرور نقش خودم در خلق شرایط زندگی پررنگ تر و نقش دیگران کم رنگ شد اما این روند به صورت تکاملی در من شکل گرفت.
در مرحله اول توانستم والدینم را از دایره مقصرهای زندگی ام خارج کنم و باور کنم که من می توانم بدون وابسته بودن به داشته ها و توانایی های والدینم شرایطی که دوست دارم را برای خودم بسازم و تجربه کنم.
در مرحله دوم توانستم دوستان و دیگر افرادی که با آنها رابطه داشتم و تصور می کردم اگر آنها وجدان داشتند و دست مرا گرفته بودند شرایط من بهتر بود را رها کرده و بر توانایی ها و قدرت درون خودم تمرکز کنم.
در مرحله سوم سعی کردم بپذیرم که دولت و شرایط اقتصادی کشور نقشی در نتیجه زندگی من ندارند.
این مرحله به سادگی دو مرحله قبل نبود.
پذیرفتن اینکه تصمیمات دولت و تاثیری که بر شرایط کشور می گذارد بر زندگی شخص من تاثیری ندارد کار ساده ای نبود و نیست. مخصوصا اینکه شروع رشد و تحول من همزمان با بالارفتن روزانه قیمت دلار و گران شدن اجناس و … بود.
بعد از مدتی که از آموزش های شما استفاده کردم شرایط مالی من دگرگون شد و به لطف خدا درآمد من ده ها برابر شد و نتایج عالی گرفتم و این ثابت می کرد که من توانسته ام نقش دیگران را در شرایط زندگی ام بی اهمیت بدانم و بر قدرت خداوند در هدایت من برای رسیدن به خواسته ها تمرکز کنم.
اما درحالی که در مسیر رشد و پیشرفت بودم به شکلی عجیبی گرفتار این موضوع شدم.
من روی خودم کار می کردم و شرایط مالی من به شکل مناسبی بهبود پیدا می کرد اما میزان رشد و پیشرفت من به اندازه رشد و پیشرفت قیمت ها نبود.
توجه به این موضوع باعث شد که انبوهی از افکار مزاحم در ذهنم ایجاد شود که اگر کشور شرایط اقتصادی مناسب داشت و قیمت ها به این شکل روند رو به افزایش نداشت من تا حالا به خیلی از خواسته ها که همه از نوع دارایی بودند می رسیدم اما شرایط فعلی سبب شده که من با اینکه رشد و پیشرفت خوبی دارم نمی توانم به خواسته هایم برسم.
به همین سادگی گرفتار افکار منفی و قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی در زندگی ام شدم و حدود یک سال خواسته و ناخواسته درگیر حسرت می شدم که اگر پارسال بود الان می تونستم فلان ماشین یا خونه رو بخرم اما الان نمی تونم.
حتی چند بار به همسرم گفتم که یک سال از دنیا عقب افتادم. اگه یک سال زودتر به این درآمد رسیده بودم الان خونه و باغ و ماشین و … را خریده بودم.
توجه به این موضوع باعث شد که روند رشد و پیشرفت من دچار اختلال بشه و حتی به این فکر افتادم که پولم رو در موضوعات روزمره مثل خرید ملک و طلا و دلار و غیره سرمایه گذاری کنم تا حداقل از بی ارزش شدن آنچه دارم جلوگیری کنم.
از این رو مقداری از سرمایه ام را با یکی از دوستانم به صورت شریکی ماشین خریدم. این درحالی بود که من هیچ تجربه ای در خرید و فروش ماشین نداشتم و فقط روی توانایی دوستم که مدت ها بود کار معامله ماشین انجام می داد حساب کرده بودم.
ماشین رو خریدیم و بعد از انجام کارهای لازم برای فروش اقدام کردیم.
این اقدام من در شرایطی بود که بازار خرید و فروش ماشین بسیار داغ و پررونق بود و اوضاع به این شکل بود که هرکی هرچی می خرید فرداش با سود می فروخت.
ماشینی که من در آن سهم داشتم فروش نمی رفت.
هفته ها می گذشت و ماشینی که من در آن شریک بودم فروش نمی رفت.
این درحالی بود که در این مدت شریک من دو سه تا ماشین خرید و فروش می کرد اما ماشینی که با من شریکی خریده بود فروش نمی رفت.
بیش از یک ماه گذشت و من خیلی بهم ریخته بودم.
از طرفی درآمدم از کسب و کارم به حد صفر رسیده بود و از طرفی ماشینی که به قصد سود کردم خریده بودم فروش نمی رفت.
یک شب درحالی که خیلی ناراحت بودم به پیاده روی رفتم و همزمان فایل های انگیزشی که از صحبت های شما استاد عزیز درست کردم رو گوش می دادم.
موضوع فایل درباره نقش خدا در زندگی و کسب و کار بود.
همینطور که قدم می زدم در قلبم با خدا صحبت می کردم. البته گله و شکایت می کردم که چرا شرایط من از اون حد عالی به این شکل نابسامان تغییر کرده.
در ذهنم مرور شد که: تا وقتی روی ما حساب می کردی جریان نعمت به سوی تو روان بود اما از وقتی خودت خواستی به پول و ثروت بیشتر برسی جریان از سمت ما قطع شد.
اون صدا به من گفت: تو هیچی نداشتی و از ما کمک خواستی و از هیچ به تو نعمت دادیم. اما به ما شک کردی و خواستی از نعمت های ما برای به دست آوردن نعمت بیشتر استفاده کنی و این شرک بزرگی است.
البته الان که دارم می نویسم به این شکل جمله بندی می کنم والا اون شب به شکلی این افکار در ذهنم مرور می شد که من به این درک رسیدم که من سال ۹۳ که هیچی نداشتم و تازه کلی بدهی داشتم و از وقتی روی خدا حساب کردم نه تنها بدهی های من صفر شد بلکه کلی پس انداز جمع کردم ولی الان همون پس اندازها رو صرف خرید ماشین کردم نه به این عنوان که استفاده کنم و لذت ببرم بلکه فقط به این دلیل که سود کنم و سعی کنم ارزش پولم رو حفظ کنم.
خیلی شرمنده شدم و غصه خوردم که چرا به این شکل واضح از مسیر خارج شدم ولی متوجه نبودم.
همون جا توبه کردم و از خدا طلب بخشش کردم و در ذهنم مرور شد که برای جبران باید اقدام کنی.
سرم رو بالا آوردم دیدم روبروی مغازه دوستم هستم که در خرید ماشین باهاش شریک شدم.
رفتم در مغازش و گفتم که از شراکت در خرید و فروش ماشین منصرف شدم و اگه می خوای سهم منو بخر و اونم قبول کرد.
فردا صبح حدودای ساعت ۹ دوستم سهم من رو به حسابم واریز کرد و جالب اینکه کمتر از یک ساعت بعد از بنگاه تماس گرفتند که ماشین رو قولنامه کردیم و باید برم بنگاه که من گفتم با دوستم تماس بگیرند.
بیش از یک ماه بود که ماشین فروش نمی رفت و به محض انصراف دادن من ماشین فروش رفت و کل سود به دوستم معامله به دوستم رسید.
از همین موضوع هم به خدا شاکی شدم که چرا این همه وقت ماشین فروش نرفت و من سود نکردم؟
به شکل واضح جواب گرفتم که اگر سود می کردی چیکار می کردی؟
و من مطمئن بودم که ماشین بعدی رو می خریدم و این روند ادامه پیدا می کرد و کلا از مسیر خودم ناامید می شدم.
درحالی که همه موفقیت های من بخاطر مسیری بود که بعد از استفاده از آموزش های شما توسط خداوند به اون مسیر هدایت شده بودم و قلبا دوست نداشتم از اون مسیر خارج بشم ولی توجه کردن به عوامل بیرونی باعث شک و تردید در من شده بود و به لطف خدا اقدام من برای خرید و فروش ماشین به بن بست خورده بود.
بعد از اون روز با تمرکز بیشتری روی کار خودم و استفاده از آموزشها متمرکز شدم و خدا رو شکر دوباره همه چیز عالی شد و همچنان دارم ادامه می دم.
این داستان رو گفتم که موضوع شرک در دل مؤمن رو تایید کرده باشم.
موضوع بعدی که در مورد پذیرش مسئولیت زندگی خیلی برای من چالش برانگیز بود پذیرش افکار و رفتار همسرم بود.
در کلام می گفتم که من مسئول زندگی ام هستم ولی خیلی جاها افکار و نگرش من این بود که اگه همسرت رفتار متفاوتی داشت نتیجه تو بهتر می شد. یا اگه همسرت با تو همراهی میکرد نتیجه کار تو بهتر می شد.
از اونجایی که قبل از آشنایی با شما رابطه من و همسرم خیلی آشفته بود و به لطف خدا با استفاده از دوره عشق و مودت تونستم رابطه بسیار بهتری داشته باشیم اما این افکار همیشه در ذهنم مرور می شد موفق تر نشدن تو بخاطر همسرته.
منطق من این بود که چون همسرم از فایل های شما استفاده نمی کنه و هم مسیر با من نیست مانع پیشرفت من میشه چون همسرم به موضوعاتی علاقه داره که خط قرمز من بودند و این عامل باعث لغزش من می شد.
درگیری ذهنی من تاجایی ادامه پیدا کرد که با خدا درگیر شدم.
به خدا گفتم چرا انقدر مانع در زندگی من وجود داره حالا که من تلاش می کنم تغییر کنم و زندگی بهتری داشته باشم چرا همسرم با من همراه نیست و به همون کارهایی علاقه داره که من دوست ندارم انجام بده.
مثل همیشه جواب خداوند واضح و صحیح بود.
خدا به من گفت اگه راست میگی تو هم مثل همسرت در مسیر خودت ثابت قدم باش.
همانطور که همسرت با تغییر تو تغییر نکرد تو هم از تغییر نکردن همسرت تغییر نکن و ادامه بده.
اصلا این جواب منو دیوانه کرد.
دیدم خدا راست میگه ها همسرم کاری به من نداره و هر روز علاقمندی هاش رو دنبال می کنه ولی من با توجه کردن به رفتار و عملکرد همسرم دچار لغزش می شم و فکر می کنم همسرم مانع رشد و پیشرفت من می شه.
اینم از همون مورچه های سیاه بود که به راحتی داشت روی سنگ سیاه راه می رفت و من نمی دیدمش.
در واقع خودم داشتم در سیاهی افکار منفی از مسیر خارج می شدم و متوجه نبودم.
به خودم اومدم و از اون روز سعی کردم هر وقت این فکر در ذهنم مرور می شه که بین همسرت داره از این حرف ها می زنه باعث می شه تو بشنوی و پیشرفت نکی به خودم یادآوری می کنم که اگه قرار باشه من بخاطر همسرم پیشرفت نکنم پس خدا دیگه خدا نیست.
خدا رو شکر با این موضوع هم به شکل خوبی کنار اومدم و نتیجه زندگی من بهتر از قبل شد هم در رشد و گسترش مالی و هم در رابطه با همسرم.
در این چند ساله که تصمیم گرفتم مسئولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم بارها پیش اومده که به خودم اومدم و دیدم مسئولیت رو به گردن یه نفر دیگه انداختم و حواسم نبوده و هنوز که هنوزم این موضوع ادامه داره و هربار به شکل جدید مورچه سیاه شروع به راه رفتن روی سنگ سیاه جهل میشه و خطر گمراهی منو تهدید می کنه ولی خدا رو شکر مهارت من در شناسایی اصل بیشتر شده و سریع تر از قبل متوجه خطر گمراه شدنم می شم و سعی میکنم با تغییر افکار و نگرش خودم مسیرم رو اصلاح کنم.
درس پذیرش مسئولیت و شکایت نکردن به نظر من مهمترین درسی است که از شما استاد عزیز یاد گرفتم و باعث شد که در هر شرایطی شکست رو قبول نکنم و به مسیرم ادامه بدم و بپذیرم در هر شرایطی که هستم تقصیر خودمه.
هر رفتاری با من میشه تقصیر خودمه
هر نتیجه ای کسب میکنم تقصیر خودمه
امروز که بیش از هفت ساله همراه شما هستم قطعا تسلط بیشتری بر افکارم پیدا کردم و وقتی خودم رو با اطرافیانم مقایسه می کنم به این تفاوت در نگرش و عملکرد پی می برم.
همه آدم ها به شکل استادانه ای دیگران رو مقصر زندگی شون می دونند.
طرف پاش به مبل می خوره و سریع یه نفر دیگه رو مقصر می کنه که چرا این مبل رو اینجا گذاشتی.
سرما می خوره یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو کولر رو روشن کردی
تصادف می کنه یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو حواسم رو پرت کردی
عصبانی میشه یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو باعث اعصاب خوردی من هستی
هرجا میری آدم ها درحال گله و شکایت هستند و این درحالی است که من هم تا همین چند سال قبل جزو همین آدم ها بودم اما امروز به لطف خدا و استفاده از آموزش های شما استاد عزیز در شرایط کاملا متفاوتی هستم.
چند روز قبل مشغول راه رفتن در پیاده رو بودم که یه لحظه پام پیچ خورد و درد شدیدی احساس کردم ولی خیلی برام جالب بود که اولین فکری که در ذهنم مرور شد این بود که حواست رو جمع نکردی درحالی که اگه رضای قبلا بود حتما به اونی که بخاطر ساخت و ساز سنگ و کلوخ توی پیاده رو ریخته رو فحش و ناسزا می گفتم.
به نظرم اینجاها مشخص می شه که باورها عوض شده. جایی که در لحظه رخ دادن اولین فکری که در ذهنت مرور می شه فکر متفاوت از قبل باشه نه اینکه سالها به ظاهر روی خودت کار کرده باشی و در هر اتفاقی بلافاصله یکی دیگه رو مقصر کنی.
موارد زیادی در این چند سال در زندگی ام رخ داده که به شکل واضح دیگران مقصر اون بودند ولی من سعی کردم در همه این موارد بپذیرم که تقصر منه که در این شرایط قرار گرفتم.
مثل فیلتر شدن سایتِ، قطع شدن اینترنت بخاطر درگیری ها، گران شدن روزانه اجناس و خیلی موارد که در زندگی روزمره با اون مواجه هستیم.
استاد عزیز به نظرم دلیل اینکه پذیرش مسئولیت کار سخت و در مقابل مقصر کردن دیگران کار ساده ای است اینه که در زمان رخ دادن مشکل در احساس بد قرار می گیریم. معمولا همیشه مشکلات به شکلی رخ می دن که یک نفر دیگه در اون ماجرا نقش داره. حتی در مورد پیچ خوردن پای من در راه رفتن فردی که ساخت و ساز می کنه در بهم زدن فرم پیاده رو نقش داره.
به همین دلیله که خیلی راحت می شه مقصر رو پیدا کرد چون دیگران در مشکلات نقش دارند اما اتفاقات خوب زندگی یه هویی رخ نمیده و معمولا پروسه داره تا رخ بده به همین دلیل پیدا کردن دلیل این موفقیت و یا اتفاق خوب سخت میشه.
من در این چند ساله موفقیت های زیادی داشتم اما نمی تونم برای هر موفقیت و نتیجه زندگی ام دلیل واضح پیدا کنم که مثلا بخاطر این تغییر افکار و نگرش یا انجام این تمرینات یا گوش دادن به فلان فایل ها این نتیجه رقم خورد.
اما در اتفاقات بد چون به ظاهر یه هو رخ میده و افراد دیگر هم در این رخ داد نقش دارند به سادگی می شه آدم گول بخوره و نفر دیگه ای رو مقصر کنه.
همیشه برای موفقیت ها می تونیم به شکل کلی شرح بدم که من چند ساله دارم یه کارهایی رو انجام می دم و یه سری کارها رو انجام نمی دم و نتیجه همه این تصمیمات شده این موفقیت اما در مورد دعوای من با همسرم خیلی راحت تره که بگم تقصر همسرم بود.
موضوع پذیرش مسئولیت زندگی و کسب مهارت گله و شکایت نکردن به نظرم از اون مواردی است که آدم باید همیشه روش کار کنه چون به شدت در خطر لغزش قرار داره و همیشه سخن پیامبر درباره راه رفتن مورچه و شرک رو به این موضوع ربط می دم و سعی میکنم حواسم به این موضوع مهم باشه.
از شما استاد راهنما بی نهایت تشکر می کنم که با طرح موضوعات اصلی و مهم به شکل های مختلف باعث می شی درک ما از قوانین و به همون نسبت عملکرد ما بهتر بشه.
شاد و سلامت باشید.
سلام و درود آقا رضای عزیزم
خدا رو شکر که دوستی ما علاوه بر دنیای واقعی در فضای مجازی هم محکم و مفید و تاثیرگذار است.
هرگز روزی که از طریق شما به مسیر الهی عباس منشی شدن هدایت شدم رو فراموش نمی کنم.
پیرو توضیحات شما دوست دارم ادامه دهم که:
در مسیر موفقیت چندین بار این شرایط را تجربه کرده ام که تا زمانی که انتظار نتیجه را نداشتم همه چیز خوب پیش می رود و نشانه ها و نتایج خوب رخ می دهد اما این نشانه ها به ظاهر کوچک هستند و با نتیجه نهایی فاصله دارند.
اما امان از انتظار کشیدن
وقتی انتظار رخ دادن نتیجه را میکشی نه تنها نتیجه از من دور شده است بلکه نای و توان حرکت کردن در مسیر صحیح را از دست داده ام.
نتیجه آن چیزی است که من در ذهنم تصور میکنم باید رخ دهد
اما به نظرم از نظر خداوند نتیجه رشد قلبی و میزان برتری قلبم بر ذهنم است.
بارها دوست داشته ام فلان نتیجه را کسب کنم. از خدا خواستم و برای رخ دادنش سپاسگزاری کردم.
نشانه هایی ظاهر می شد که اگر ادامه پیدا می کرد و واضح تر میشد دقیقا همان نتیجه ای بود که من می خواستم
اما به اشتباه تمرکز من بر نتیجه باقی می ماند و از آن روز هرکاری که می خواستم انجام دهم در مقایسه با نتیجه ای که انتظار داشتم تصمیم می گرفتم که آیا انجام دهم یا ندهم
به مرور که نتیجه نهایی رخ نمی داد من در اجرای ایده های کوچک برای بهبود شرایط شخصی ام بی انگیزه می شدم چون انجام آن ایده را دلیل منطقی برای رخ دادن نتیجه نهایی نمی دانستم
به همین سادگی به آرامی حرکت را متوقف می کردم و مدت ها در همان شرایطی که بودم باقی می ماندم.
در چند سال اخیر که پیگیر آموزشهای استاد عباس منش هستم به این درک رسیدم که توجه هر روز به نتیجه و انتظار رخ دادن نتیجه را از من دور می کند و حرکت در مسیر زندگی را سخت می کند.
این تجربه شخصی به لطف استمرار در حرکت کردن و عبور از موانع ذهنی و محیطی در من شکل گرفت و برای من ارزش زیادی دارد.
مثال واقعی که تازگی رخ داده است را مرور می کنم.
از سال ۹۵ اقدام به راه اندازی سایت شخصی کردم و تمام تمرکزم بر رشد، گسترش و بهبود دنیای شخصی ام بود.
قدم به قدم از هر نظر رشد کردم و نه تنها از نظر جستجوگرهای گوگل سایت پرمحتوا و قابل ارجاع داشتم بلکه از نظر بازخورد کاربران و نتیجه ای که در زندگی من ایجاد کرده بود مشخص بود که مسیر را به خوبی طی کرده ام.
بعد از ۵ سال اواخر سال ۱۴۰۰ دامنه سایت فیلتر و از دسترس خارج شد.
تلاش چند روزه من برای رفع مشکل نتیجه نداد و تصمیم گرفتم دامنه جدید ایجاد کنم.
در یک لحظه به واسطه تصمیم شخص یا اشخاصی که نمی شناختم و دلیلی که نمی دانم دروازه های دنیای شخصی ام را بسته بودند و دسترسی به آنچه سالها با عشق آماده کرده بودم غیرممکن شده بود.
فرصت مناسب برای نجواهای ذهنی بود که چون زبانه های آتش شعله ور شده و نهال ایمانم را که فقط چند سال قدمت داشت را سوزانده و به زغال تبدیل کنند.
به لطف خدا و آنچه از استاد عباس منش در این چند سال آموخته بودم موفق به مهار آتش نجواهای ذهنی شدم و در شرایطی که نتیجه تمرکز و تلاش شبانه روزی ام از بین رفته بود اما به مسیر حرکتم ادامه دادم.
مثل گذشته سعی کردم محتوای مفید آماده کنم و آنچه از قبل ساخته بودم را بروزرسانی کنم.
به این شکل خودم را مشغول و مجبور به حرکت کردن کردم و در غم از دست رفتن آنچه ساخته بودم نماندم.
خدا رو شکر نتیجه عالی شد و بعد از مدت کوتاهی همه چیز بهتر از قبل شد و همچنان در مسیر مورد علاقم حرکت می کنم.
نتیجه این مستند اینکه اگر خواسته یا هدفی داریم نباید به انتظار تحقق آن خواسته بنشینیم
این حربه شیطان است
چون انتظار کشیدن مانع حرکت کردن می شود
تصور کنید در مسیر سفر منتظر رسیدن همراه خود که با فاصله از شما حرکت می کند شوید. قطعا در انتظار کشیدن نمی توانی حرکت کنی و به جای تمرکز بر شرایط فعلی خود بر دوردست ها و همراه خود متمرکز می شوی
اگر خواسته ای داریم فقط کافی است آن خواسته را به خداوند عرضه کنیم و در ادامه به بهترین شکل سعی کنیم از هر روز زندگی خود استفاده کنیم.
شاید قصد کرده باشی در فلان تاریخ عازم سفر شوی و حتی اقداماتی کرده باشی.
در این حین و در مسیر زندگی ایده ای به ذهنت می آید که می دانی صحیح است و توان انجامش را داری اما بخاطر اینکه با خودت فکر می کنی اجرای این ایده در شروع نیاز به یک ماه کار مداوم دارد و من قصد دارم دو هفته دیگر عازم سفر شوم از انجام ان ایده خودداری میکنی
روزها می گذرد و با شرایطی مواجه می شوی که امکان سفر رفتن را غیرممکن می کند
دراین شرایط از نظر ذهنی در وضعیت ابهام و سردرگمی قرار می گیری چون از طرفی ایده های شخصی را اجرا نکرده ای به امید سفر رفتن در تاریخ مقرر و از طرفی سفر غیرممکن شده است.
برای رهایی از این شرایط بهتر است بدون انتظار نتیجه و روز موعود از مسیر زندگی هر روزه برای بهبود شرایط خود استفاده کنیم فارغ از اینکه در روز سفر چه کارهایی نیمه تمام خواهد ماند.
به این شکل تمرکز ما بر آنچه هستیم و امکان انجامش را داریم خواهد بود و مدیریت سفر را به شکل عملی به خداوند سپرده ایم.
همیشه شاد و سلامت باشی