تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم

نکته:

این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.


در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:

1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.

2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.


منابع بیشتر:

live با استاد عباس‌منش | قسمت 7

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    212MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
    31MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مصطفی فرخی نژاد» در این صفحه: 1
  1. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    این فایل رو من قبلا هم گوش کردم زمانی که تازه روی سایت قرار گرفته بود و وقتی این فایل رو گوش کردم فکر نکنم به اندازه یک صدم الان فهمیده باشمش الان که داشتم این فایل رو گوش میکردم یاد دو تا از اتفاقات زندگیم افتادم که یکیش به صورت ناخود آگاه بود یکیش به صورت استفاده و خود آگاه توسط فایل های استاد عباس منش عزیز بود

    خب داستان اول

    زمان خدمتم وقتی که اول خدمتم بود من به صورت خودجوش و عشق و علاقه رفتم و در مورد سلاح ها تحقیق کردم و چندین مدل سلاح یاد گرفتم و همینطوری تاکتیک های نظامی از عشق و علاقه خلاصه گذشت و گذشت که به اوسط خدمتم رسیدم و از اونجایی که فرمانده گردانم داشت پارتی بازی میکرد و یکی از بچه ها رو که فامیلش بود میزاشت ارشد و افرادی که پارتی بودن میزاشت ارشد تا اینکه من که از بچگی همیشه این پتنر مورد ظلم واقع شده بودن رو داشته بودم فکر میکردم که رسم روزگاره و هیچ عدالتی نیست و از این قبیل صحبت ها تا اینکه جر و بحثم شد با فرماندم وقتی که تهدید کردم که میرم حفاظت و شکایت میکنم با ناراحتی دفترش رو ترک کردم و به سمت کانکس رفتم و اعصابم حسابی خورد بود ها یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی الان به خودم میخندم چرا واقعا برای یه همچین چیز کوچیکی اینقدر عصابانی بودم و خلاصه من دیگه تمرکزم رو از روی خودم برداشتم و روی کار خودم تمرکز کردم و حالم اینقدر خوب بود که نگو به صورت ناخودآگاه ها

    یعنی نمیدونستم چرا اینطوری من شدم خلاصه به دو هفته نکشید که این بنده خدا که ارشد بود رو از ارشدیت در آوردن و به زور به خاطر اینکه من بهترین سرباز بودم از لحاظ علم نظامی و قوانین نظامی من رو ارشد قرار دادند و الان که گفتید من ننشستم به خاطر اینکه نمیتونم کاری کنم غصه بخورم و اگه میرفتم شکایت میکردم پیش حافظت اینا خوب دوست بودن و با یه تذکر ساده از قضیه میگذشتن و بعدش من بودم و فرمانده گردان و یه سال گیر و گرفتاری از طرف ایشون ولی من فکرم رو برداشتم و ارشد شدم و سه ماه آخر خدمت رو مرخصی بودم و پست نمیدادم و همه سرباز ها و کادری ها عاشق من بودم و از زمانم حسابی لذت بردم

    خب داستان دوم

    اوایل سال بود که به یه بنده خدایی بدهکار بودم و داشتم روی فایل های رایگان کار میکردم و قدم اول دوره دوازده قدم رو خریداری کرده بودم ولی نمیتونستم با این قدم ارتباط بگیرم (تویه فرکانسش نبودم) و به تضادی برخوردم که اگه تا قبل از رسیدن اردیبهشت ماه پولش رو دادی که دادی وگرنه میاد در خونمون و آبرو ریزی میکنه و از اونجایی که من پاشنه آشیلم آبرومه و وقتی بحث آبرو وسط میاد خودم رو به آب و آتیش میزنم نمیدونستم چیکار کنم نه کسی بود که ازش قرض کنم و پدرم هم تمکن مالی رو نداشت و باید با آبرو ریزی کنار می اومدم ولی من اومدم گفتم از خودم چکاری بر میاد دیدم فقط میتونم روی باور هام کار کنم و از اونجایی که تویه اون املاکی که اون زمان کار میکردم خوب با هام حساب نمیکرد بهم حق الزحمه درستی نمیداد اومدم فقط فایل های سه برابر کردن در آمد در یک سال رو گوش میکردم یعنی تا حد توان ها لیزری تا اینکه یک فایلی که چهار ماه بود فروش نرفته بود به ذهنم رسید که تویه برنامه دیوار بذارمش برای فروش فایل ساختمان نیمه کاره بود و اینقدر این هدایت واضح بود که تعلل نکردم و گذاشتمش بعد از نیمدونم چند ساعت یک روز نهایتا دو روز یه بنده خدایی بهم زنگ زد گفت که من این رو میخوام و اصلا نمیخوام هم ببینمش بیا معاملش کنیم من گفتم بابا مگه میشه بیا بریم ببینش ببین چی هست چی نیست گفت نه عزیزم اینقدر فایل دیدم که دیگه حوصله دیدن فایل ندارم خلاصه گفتم پس حظوری بیاید دیگه قرار شد شب بیان که یه بنده خدای دیگه اومد بنگاه و من ایشون رو بردم روی ملک آهان اینو هم بگم که قیمت ملک رو من 2100 گذاشته بودم و این بنده خدا 1700 بیشتر نداشت و بایستی 200 برا سند و 200 هم برای تحویل میذاشتیم ولی اون فردی که حظوری اومد پولش نقد بود خلاصه که این ذهن نجوا گر که همش با توجه به تجربه کار میکنه نمیذاره و همیشه یه سنگی میندازه من رو به سمت این بنده خدا رو که حظوری اومد رو مثل خدا دیدم نه دست خدا و رفتیم و بازدید و اومدیم و تویه لحظه آخر پشیمون شد و ترسید و من موندم با کولباری از ترس خلاصه تماس گرفتم با این بنده خدا و گفتمشون که بیاد و از اونجا که فروشنده گفت من 2600 ریالی کمتر نمیدم گفتم یا خدا این بنده خدا 1700 داره همش باقیشم میخواستیم که بزاریم برای سند و تحویل دیگه هیچی دیگه تموم شد و این آخرین شانس من بود آبروم رفت که یهو به نده خدا اطلاع دادم گفت مشکلی نست چهارصد میلیون قرض میکنیم و 1700 هم نقد داریم میشه 2100 و پای معامله 200 هم تخفیف گرفتیم و از فروشنده و معامله جوش خورد و از اونجایی که فروشنده هنوز هم رفیقه باهام بهش گفتم قضیه از این قراره و من زیر 50 تومن نمیتونم از تون بگیرم اونم گفت باشه اصلا کاری به بانگاه نداریم و من بهت 50 تومن میدم و من هم پنجاه تومن که نه ولی چهل گرفتم و خوده بنگاه دار هم که چهل گرفته بود دو نیم میلیون بهم داد و پنج تومن هم هفته قبلی بهم داده بود و من با 47500 این بنده خدا که 50 تومن ازم میخواست رو رد کردم تا الان

    که به یه تضاد خیلی خیلی بزرگ تر از 50 تومن خوردم که با توجه به اینکه من تضاد پنجاه تومنی رو گزرونده بودم این برایم مثل آب خوردن شده

    البته بگم اون روز ها تازه فایل های آقا رضا عطار روشن رو من دیدم و وقتی از بیرون رفتن از تضاد برامون صحبت کردن خیلی بهم انگیزه داد که میشود و شد و بعد از یک هفته که من از تضاد در اومدم ایشون رو دم بنگاه دیدم و در آغوش کشیدم و ایشون هم گفتن که من همیشه از مسیر های اصلی میرم ولی امروز یه حسی بهم گفت که از این خیابون برم و ایشون رو من اون روز ملاقات کردم و بسیار هم از ایشون و هم از

    خواهرم مریم جان شایسته و هم از استاد نازنینم بابت این آگاهی های ناب تشکر میکنم

    دوستون دارم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: