شهود و الهام الهی

نوشته زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان نرگس به عنوان متن انتخابی این فایل

به نام خدایی که هر لحظه در حال هدایت ماست

سلام به بهترین استاد شنیدن الهامات الهی

سلام به مریم جان شایسته

سلام به همه اعضای خانواده الهی ام

و سلام به خودم که تصمیم گرفتم متعهدانه بشنوم ندای قلبم رو

خیلی هدایتی اومدم سراغ اینستا و یهویی دیدم استاد فایل گذاشته اولش دیوونه منظره و تیپ عالی استاد بودم و داشتم می دیدم فایل رو اما بعد چند دقیقه دیدم خشکم زده و تکون نمیخورم و مبهوت حرفای استادم

استاد عزیزم از چی بگم

از آگاهی هایی که ارزش میلیونی دارند و شما رایگان میزاری تو سایت

از عمل به شما به الهامات بگم که نتایجش برای هممون واضحه؟

از ایمانت بگم

از توکلت بگم

از چی بگم استاد

اشک هام امان نمیدن که بنویسم بعد دیدن کامل فایل در اینستا سریع اومدم تو سایت و دوباره گوشش دادم و نفهمیدم چطور شروع به نوشتن کردن قلبم تند تند میزنه از این حجم از آگاهی دستام داره می لرزه موقع تایپ

استاد عزیزم داری با ما چکار میکنی ؟

هر چی شنیدم رو نوشتم اینجا تا اول برای خودم بمونه

واقعا درسته استاد

✅٩۵٪؜ درصد آدما هیچوقت قران رو درست نخوندن و درک نکردن

کسی که می پرسه استاد چرا تو قران گفته گوشت سگ نجسه؟ این ینی که اون شخص پذیرفته که گوشت سگ نجسه

یا اون مثال شیر و خط هم همینطور

استاد انگار داشتی با من حرف می زدی که دوست داری هر حرفی رو نپذیرم هر کی هر چی گفت نپذیرم

لحن کلامتون خیلی صریح و محکم بود استاد و خیلی تاثیرگزار

مثال دروازه بان ها ،شیر خط ها و غیره هیچ ربطی به شهود نداره منطقه فقط

فلش بک به قران

✅کجای قران گفته این حرف ها رو

نکنه تو فقط به شنیده هات اعتماد داری

نکنه تو مث پدرانت شنیده هات ملاکته

نکنه تو یکبار قران رو درست نخوندی ؟

✅کتاب های موفقیت خیلی هاشون گیج کننده ن و اشتباه دارن و اگه یه چیز درست میگن ده تا چیز غلط میگن

استاد شما بارها از ما خواستید که فکر کنیم و قران رو بخونیم و درک کنیم و گفتین کتاب قران حرف درست می زنه چون منطق درستی داره

بالای ٩۵ درصد ادما فکر نمیکنند و شنیده هاشون ملاک عملشونه

✅✅شهود اصلا منطقی نیست ❤️این جمله خیلی تکونم داد

منطقی نیست که مادری بچه نوزادش رو ترس جونش تو رودخونه رها کنه

منطقی نیست که وسط کوهستان کشتی بسازی

منطقی نیست که وقتی دشمن داره تعقیبت میکنه به سمت رودخونه بری

شهود قلبه

شهود منطقی نیست

منطقی نیست که دفاتر کارت رو دارن میلیاردی کسب درامد میکنن جمع کنی و سوار ماشینت بشی و بیفتی تو جاده به قصد مهاجرت بدون داشتن هیچ ویزایی

هدایت یه جنس عجیب و غریبی داره مث وقتی توی جنگل گم شدی تو جنگل همه چیز شکل همه همه درختا یه جورن راه رو از چاه نمیتونی تشخیص بدی طلوع و غروب خورشید رو نمیبینی و خدا مثل کسیه که سوار بر هلیکوپتره و داره از بالا میبینه راه کجاست چاه کجاست و داره به شکل ندای قلبی هدایتمون میکنه

✅✅خداوند در قران ابراهیم رو میگه مسلمان بود نه به معنای دین اسلام به معنای اینکه تسلیم پروردگار بود وقتی تسلیم پروردگاری به ندای قلبت گوش میدی و از منطقت استفاده نمیکنی

✅✅آبشخور منطق ما تجربیات قبلی ماست الله اکبر از این جمله

واقعا استاد قلبم گنجایش اینهمه آگاهی نداره برای همینه میگم تند تند داره میزنه و دستم داره می لرزه

هدایت اینطور کار میکنه

با چه منطقی یه بچه چند روزه رو با یه زن تنها وسط بیابونهای عربستان رها میکنی و میری اینها چه هستند بهش فک کنید استاد من بارها و بارها این حرف ها رو شنیده بودم ولی هیچ موقع اینطوری درک نکرده بودم غلطیدن اشک هام و لرزش دستانم رو دوست دارم چون خبر از درک بهتر من میده

ایها ندای قلبه که ابراهیم موحد بهش عمل میکنه و همونجا که بچه پاش رو به زمین میزنه چشمه ای می جوشه و اونجا بیابون تبدیل به مکه میشه الله اکبر

ما هم باید فکر کنیم فکر کنیم و نپذیریم هر آنچه که می شنویم رو

استاد تو واقعا کی هستی ؟

ابراهیم زمان ؟

کسی که اینقدر به ندای قلبش گوش میده جز ابراهیم زمان نمیتونه باشه

شما ازهمون اول به ندای قلبت گوش دادی با وجود مخالفت های دیگران

ایده مهاجرت به بندرعباس

ایده مهاجرت به تهران با دو تا بچه و بدون جا و مکان و لباس و وسایل فقط و فقط با یه ساک قرمز

انتخاب اتوبان ها حین رانندگی

عمل به ایده تندخوانی

ایده فروش دوره ها به صورت سی دی

ایده مهاجرت و هزاران هزار ایده دیگر که نتیجه ش این زندگی رویایی رویایی به معنای واقعی کلمه ست استاد جانم

✅تسلیم خدا باش

✅بشنو صدای خدا رو

خدا داره با همه ما حرف می زنه

اگر ما هدایت رو باور کنیم

وقتی استاد عباسمنش تونسته به هدایت عمل کنه و ١۵ ساله که یه قرص نخورده

وقتی استاد عباسمنش تونسته به هدایت عمل کنه و این زندگی بی نظیر در همممممممه جوانب رو بسازه چرا ما با داشتن چنین الگویی نباید قدممون رو بزاریم تو جای قدمش

ما خییییلی خوشبختیم که چنین الگویی داریم

ما خیلی خدا دوسمون داشته که چنین هدایت شدیم به این مسیر زیبا

فرق استاد با ما اینه که وقتی بهش گفته میشه میگه چشم و ما منطق میاریم منطقی که از تجربیات قبلیمون میاد

✅همین باور که خدا بهتر از تو میدونه همین باور کمک میکنه که هدایت بشیم و تسلیم پروردگار باشیم

✅کل نمد هولاء و هولاء

✅ان علینا للهدی

✅لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

خدایا هزاران مرتبه شکرت که هدایتم کردی روزم رو اینطوری شروع کنم با اینهمه آگاهی با این نگاه تازه به زندگی با این تفاوت دیدگاه

استاد عاشششششقققتمممممم چقدر هر روز داره همه چی برات راحت تر میشه من فک میکردم مریم جان مث همیشه داره فیلم میگیره و راستش رو بخواین نگران بودم اون لبه وایستاده و داره با حرکات شما جابجا میشه تو آب نیفته ولی دیدم زهی تصور باطل

استادمون هدایت شده به یه روش جدید که مریم جانم راحت بشینه اون کنار و گوش بده و دوربین حرکت کنه با جهت حرکت شما

عاشقتمممممممممم استاد جانممممممم

این جملات آخرتون هم برای من حکم کلید گنج رو داره

✅اگر میخوای رو شهود حساب کنی باید تجربیات گذشته ت رو پاک کنی و روی تجربیات گذشته ت حساب نکنی

✅تسلیم بودن ینی اینکه انجام بدیم و ایمان داشته باشیم که راه درست همین بوده و حتما خیریتی بوده

✅بنی اسرائیل نمونه بارز انسان هایی بودن که تسلیم نبودند

✅خداوند خودش گفته هر چقدر که بخوای بهت میدم به شرط اینکه گوش کنی به حرف من

باید تسلیم باشی

✅باید بسپاری دستت رو به دست الله

الله اکبر ازین فایل

و از اینهمه آگاهی

خدایا میلیاردها میلیارد مرتبه شکرت

واقعا نمیدونم چطور باید شکر این نعمت رو بجا بیارم

استاد عزیزم از صمیم قلبم با چشمانی اشکبار از خدا برای شما و عزیز دلتون و فرزند نازنینتون که دلتنگشیم ، سلامتی و موفقیت و خوشبختی بیشتر آرزومندم

خدایا مارا به راه راست هدایت فرما

راه کسانی که به ایشان نعمت بخشیدی و نه راه گمراهان و نه راه ظالمان

آمین

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    602MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی شهود و الهام الهی
    19MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

842 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا جوادی» در این صفحه: 4
  1. -
    لیلا جوادی گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    وقتی که هنوز غافل بودم

    وقتی که هنوز نمیدانستم

    وقتی که هنوز هیچ اطلاعی از ساز و کار این جهان نداشتم

    و قوانین حاکم بر آن را نمیدانستم

    وقتی ک نادان بودم و در وادی غفلت ها به سر میبردم ؛

    نگاهی که به جهان

    خدا

    خودم

    مردم

    شرایط

    موقعیت ها

    اتفاقات

    و و و میداشتم؛

    دقیقا و بدون حتی کوچکترین اختلافی از جنس همان وادی بود(وادی غفلتها؛ بیابان بی آب و علفی که میتواند به سادگی ریشه حیات را در ذهن هر انسانی و اساسا خود ذهن و خود حیات را بخشکاند و زندگی اش را نابود سازد و روح و جسم و جانش را به یغما ببرد!!!

    بیابانی ک در آنجا آثاری از زندگی نیست

    آثاری از هوا اکسیژن تنفس

    آثاری از زیستن و زایش نیست

    تنها زیستگاه باورهاییست مسموم و کشنده و ضد حیات

    باورهایی که ذهن را به اسارت و تصرف خود در می آورند و تا میتوانند از آن بیگاری میکشند و هر لحظه آن را مورد سخت ترین شکنجه ها آزارها و تجاوز ها قرار میدهند)

    یادم می آید آن موقع ها:

    از دیدن آدمهای مرفه متمول پولدار ثروتمند خوش پوش خوش تیپ خوش لباس

    از دیدن ماشینهای لوکس خارجی و سرنشینانش

    از دیدن خانه های مجلل و باشکوه

    واقع در بهترین نقاط شهر با زیباترین چشم اندازها

    خانه های لوکس شخصی با حیاط های بزرگی ک به مساحت یک باغ وسیع و به زیبایی آن سرسبز و پر از گل بودند

    گاردی بخصوص در من نسبت به همه ی اینها بوجود می آمد

    از دیدنشان از بودنشان از مواجهه با آنها احساس غریبی بهم دست میداد

    احساس سرگشتگی

    گم گشتگی

    فکر میکردم اینجا ک اینها هستند

    نه جای من است و نه برای من جاییست

    جهانی فاقد اتمسفر

    سرد بی روح و خالی از احساس

    جهانی ک مال من نیست

    در مواجهه با این جهان احساساتی که به سراغ من می آمد(احساساتی ک قاصد و سربازان جان بر کف باورهای معیوب و مسموم موجود در ذهنم بودند):

    گاهی بغض و احساس خفگی

    گاهی هم غم و تردید

    گاهی سردی و یأس

    انگار هر بار در مواجهه با چنین جهان و ساکنانش خدا برایم گُم میشد

    میرفت قهر میکرد

    هشدار میداد ضد حال میزد

    انگار آنجا آنتی برای تماس برقرار کردن با خدا پیدا نمیشد

    انگار صدا(من) ب صدا(خدا) نمیرسید!!

    اینطور میپنداشتم این جماعت پول دار متمول مرفه ثروتمند راحت آرام خونسرد ریلکس

    جماعتی ان که

    یا خدا نشناسن

    یا پول بادآورده ی مفتی را صاحب شدن

    یا ارث آبا و اجدادشان است

    و یا اینکه آدمهای فاسدی هستند که از راه های نادرستی مثل رانت باند لابی اختلاس پارتی بازی حق و ناحق کردن مال مردم خوری گران فروشی یا کم فروشی به چنین جایگاهی رسیدند

    گمان میکردم موجوداتی فاقد احساس

    سرد و بی روح

    خالی از مهربانی و کرامت و هر گونه خصایل نیک انسانی

    خالی از عشق و عطوفت و رأفت

    خالی از دستگیری و جوانمردی!!!

    حس میکردم در صورت مواجه و هم کلام شدن با آنها براحتی با رفتارشون تحقیرم میکنند

    به خیالم من و امثال من را کم میبیند

    هر مردی که سوار بر اتومبیل لوکسی در خیابان از کنارم میگذشت مرد کثیفی بنظرم می آمد که احتمالا نگاه بدی به من دارد و یکی از مردهای خیانت کار همین زمانه است که در زندگی مشترکشان براحتی دست به خیانتهای جنسی میزنند

    یا اساسا آدمهای غالتاقی بنظرم می آمدند

    و فکر میکردم که این گروه حتی در برخوردهای خانوادگی و فامیلی هم سرد و بی روح رفتار میکنند

    و دقیقا بر عکس این احساس در مواجهه با افرادی که در طبقات پایین تری بسر میبردند در من بوجود می آمد

    بشدت با آنها همزاد پنداری میکردم

    خیال میکردم اینها جایگاه خاصی پیش خدا دارند

    خدا دلش برای اینها ریش میشود

    و آه و ناله و نفرین بسیار گیرایی دارند

    و خداوند دائما یا در حال تحقق بخشیدن به نفرینهایشان میباشد و آهی که از نهاد آنها بر میخیزد و یا آنکه هر لحظه در حال تنبیه و ادب کردن کسانی است ک با این گروه به نوعی درگیری پیدا میکنند

    و امان از روزی ک دل اینها بشکند

    آنوقت عرش خدا به لرزه در می آید

    و پدر آن کسی ک دل اینها را شکست در می آید..

    واقعا چرا نمیتوانستم فکر کنم که اگر واقعا خداوند اینقدر این گروه را دوست میدارد و نسبت به آنها احساس مسئولیت میکند

    پس چرا به جای اینکه دائما در حال دادرسی کردن برایشان باشد

    شرایطی را برایشان فراهم نمیکند که دادی سر ندهند؟؟؟

    و اگر که انقدر نسبت به اینها متعصب و حساس است

    پس چرا جیبهایشان را پر از پول نمیکند؟

    و لبهایشان را پر از خنده؟

    و سینه هایشان را پر از شادی و مسرت؟

    و وجودشان را پر از سلامتی؟

    و لحظه هایشان را پر از آرامش و رضایت و زندگیشان را پر از اتفاقات خوب نمیکند؟؟؟

    اصلا خدا به جای اینکه نفرینشان را جامه ی عمل بپوشاند چرا دعاهایشان را مستجاب نمیکند؟؟؟

    به همان اندازه که نسبت به ماشینهای مدل بالا و لوکس و خارجی احساس غریب و بیگانه ای میداشتم از دیدن ماشینهای معمولی در حال تردد حسی روتین طبیعی و هماهنگ داشتم!!!

    فکر میکردم نماز روزه حج زکات

    بخشیدن انفاق ترحم دلسوزی

    اشک از سر دلسوزی فقط برای افراد و طبقات پایین جامعه است…

    و اگرثروتمندان بخشنده بودند و بخشندگی پیشه میکردند که اصلا و اساسا ثروتمند نمیشدند و نبودند!!!!!!!!

    و اما؛؛؛

    دخترانی را میدیدم که علرغم داشتن زیبایی خاصی در چهره یا اندام و یا تحصیلات و موقعیت اجتماعی و خانوادگی ازدواج های بسیار موفقی داشتند که بشدت هم مورد توجه و احترام همسرشون واقع میشدند

    تمام معادلات در ذهنم با دیدن این رخ داد ها و تصاویر واقعی بهم میخورد

    مدام به خودم مراجعه میکردم

    بارها از خودم میپرسیدم که چرا من که چهره ام بهتر است تحصیلاتم بیشتر است و از طرفی با تمام وجودم و مدتهاست که از خدا در دعاهایم ازدواجی اینچینی را طلب میکنم؛

    برای من پیش نمی آید؟

    پس چرا افرادی که به خواستگاری من می آیند هیچ ربطی نه به ظاهر من دارند و نه به باطنم

    بارها از خودم میپرسیدم

    که ماجرا چیست؟

    علت این تفاوت و تمایز در چیست؟

    ابتدا خشمگین میشدم

    به زمین و زمان ناسزا میگفتم

    در تنهایی ام میگریستم

    اشک میریختم

    خداوند را صدا میزدم

    خطاب به او میگفتم چرا رویاها و آرزوها و ایده آل های مرا که شبانه روز برای استجابتشان به درگاهت دعا میکنم را در زندگی دیگران متجلی میکنی؟

    به خدا میگفتم

    تو کجایی؟

    اصلا هستی؟

    منو میبینی؟

    صدامو میشنوی؟

    این درد و دل ها با خدا از سر استیصال و درماندگی در مستجاب نشدن دعاهایم بود

    بعد از استیصال به خشم میرسیدم

    خشمگین میشدم

    انگار که با خدا دست به گریبان شده باشم؛

    به او میگفتم

    تو خدایی؟

    تو یک خدای دیوانه و بیمار هستی ک از آزار و اذیت من از زجر کشیدنم لذت میبری

    تو دوست داری ک من همیشه در این حالت بمانم…

    تو نمیخواهی ک من از زندگی ام لذت ببرم

    تو نمیخواهی ک سلامتی و عشق و پول به وفور در زندگی من وجود داشته باشد

    تو همواره در تمام این سالها صداها و التماسهای مرا میدیدی و جوابی نمیدادی؟

    گاهی حرص میخوردم

    حتی گاهی دوست داشتم خدا را بیابم و او را بشدت کتک بزنم

    تمام حرص ها و عصبانیتها و خشم ها و حسرت ها و کینه ها و محرومیت ها و ناکامی هایم را بر سر او خالی کنم

    گریه میکردم و از سر استیصال در مرزی از ترس و خشم به خدا فحش میدادم

    هنگامی ک حس خشم و نرسیدن بر من غلبه مینمود خدا را موجودی گنگ و کر و کور و لالی میپنداشتم که یا اینگونه است یا در برابر من میخواهد ک اینگونه باشد

    احساسی ک از این حد در من فراتر میرفت این بود ک حداقل تظاهر ب بی غم بودن کنم و بر تبل بی عاری بکوبم صبر کنم تا ببینم چه پیش می آید

    خودم را اینگونه توجیه میکردم

    در واقع در حال فریب دادن خودم بودم

    بخودم میگفتم لابد این دختر ها یکی از این شرایط یا تمام این شرایط را دارند:

    احتمالا پدر و مادرشان از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار هستند

    یا اینکه دوستان خانوادگی و اقوام بسیاری دارند ک مدام در حال رفت و آمد با یکدیگر هستند

    یا حتی یادم می آید ک فکر میکردم فلان دختر چون مادر دارد و مادرش مدام در این جلسه و آن جلسه شرکت میکند دوستان زیادی دارد که به اعتبار او از دخترش برای پسرانشان یا شخصی از آشنایان و دوستانشان خواستگاری میکنند

    یا گاهی میدیدم ک دخترانی ک در روستا زندگی میکنند و از اوضاع خانوادگی و اجتماعی مطلوبی هم بر خوردار نیستند ولی یکباره با ازدواجی عالی تمام زندگیشان و روابط و رفت و آمدهایشان زیر و رو میشود

    با دیدن زن و شوهرهایی ک حالشان در کنار هم خوب بود ناراحت میشدم و در دل حسرت میخوردم و حسادت میکردم

    احساس قربانی شدن و مظلوم واقع شدن میکردم

    احساس میکردم قربانی سرنوشتم

    و این جایی ک هستم جایی نیست ک باید میبودم

    فکر میکردم در حقم ظلم شده

    در هر مساله ای از زندگی ام

    برای تمام ناکامی ها حسرت ها شکست ها

    تحقیر ها و توهین ها

    دنبال مقصر میگشتم

    تمام مدت در ذهنم در حال آنالیز و تجزیه و تحلیل این بودم ک چه کسی به چه مقداری در تمام این محرومیت ها و رنجهایی ک با من هست و جایگاه کنونی و حال الان من سهم دارد؟

    و در ذهنم آنها را محکوم میکردم

    خودم را در قبال آنها طلبکار میدانستم

    و بشدت باور داشتم ک چقدر بمن ظلم شده

    و مغزم تحت فشار اینهمه سوال و ناهماهنگی بود

    بخدا میگفتم تو از پای بست با من مشکل داری و نخواستی که حداقل در یکی از زمینه های زندگی ام نقطه عطف و قوتی داشته باشم که دلم را به آن خوش کنم(توجهم به طور مداوم و وسواسگونه ای بر روی کمبودها و ضعف ها بود و انقدر حال بد و سر در گمی داشتم انقدر با خودم و خدای خودم و خانواده و مردم و دولت و جامعه در جنگ و ناهماهنگی بودم که اصلا نمیتوانستم زیبایی ها و قوت های وجود خودم و زندگی ام جهانم و اطرافیانم را ببینم

    انگار چشمم به روی هر فرصتی هر ایده ای و تمام زیبایی ها و فراوانی ها بسته بود

    به جای تشکر و قدر دانی بابت داشته هایم

    به جای تمرکز بر خواسته ها و مطلوبهایم

    و تفکر و تعمق بر روی آنها و تبدیل آنها از آرزو ب هدف و آزمون و خطاهای برنامه های نوشته شده برای دستیابی به اهداف و خواسته ها

    به جای غوطه ور شدن در افکار خوش و امید بخش و مهیج

    به جای نقشه کشیدن و برنامه ریزی و طراحی و تجسم و تخیل و تصور همراه با شور و ذوق و عشق و امید و انگیزه برای آینده

    به شدت مشغول تصفیه ی حسابهای کهنه قدیمی زهوار در رفته اکسید شده و زنگ زده در گذشته ها بودم و مدام آدمهای گذشته را در ذهنم گاهی دارشان میزدم گاهی میبخشیدمشان و گاهی هم زیر مشت و لگدهایم ناشی از احساس انتقام بود در ازای حقارتی که کشیدم

    غروری که شکاندم

    و طلبی ک صاف نکرده بودم

    میکوبیدمشان

    که گاهی حتی این چیزها را در خوابهای مشوشم میدیدم ک دارم آن آدمها را بشدت کتک میزدم و یادم می آید ک صبح با تپش قلب و هول و هراس از خواب میپریدم و همچنان روز از نو روزی از نو

    به همان اندازه که محبت کم بود

    پول هم کم بود

    آسایش هم کم بود

    تفاهم هم کم بود

    ارث هم کم بود یا نبود

    میگفتم خدایا خدایا خدایا

    آخر چرا؟

    بی آنکه بدانم چرا؟

    چطور؟

    چگونه؟

    بی آنکه علت این مسئله را بدانم!!!

    بی آنکه اصلا این احساس را مسئله ای بدانم ک بخواهم در پی چرایی آن باشم!!!

    این احساس

    این نگاه

    این بینش بخشی از وجود من بود

    شاید تمام وجود من بود

    در رگ و پی و پوست و گوشت و استخوانم بود و به طرزی عجیب با آنها عجین بود

    چیزی ک در من بود

    سخت و سفت و محکم هم بود

    وقتی چیزی به سان یک بینش

    نوعی نگاه

    افکار و اندیشه های تثبیت و تایید شده و پذیرفته شده در نهاد انسان

    در حافظه بلند مدت

    در ضمیر ناخودآگاه که حاصل سبکی از پرورش تعلیم و تربیت و فرهنگ و یا هر نوع دریافتی مکرر و پر تکرار و مداومی از سنین کم و از هر نوع کانالی

    پدر و مادر

    خانواده

    رسانه

    مدارس

    دانشگاه

    سیاست های داخلی و خارجی رواج در جامعه

    دین و مذهب

    در نهایت عادات ذهنی آنچنان در تو و با تو گره میخورد ک میشود بخشی از ساختار تو

    بخشی از شخصیت تو

    آنوقت چطور میتوانی ک تمایز آن را با زات و ماهیت خویش احساس کنی و بعدا بروی در پی علت و چون چرای آن باشی؟

    وقتی بیماری را تشخیص نمیدهی

    و وقتی درک درستی از سلامتی نداری

    چطور میتوانی مرزی بین این دو قائل شوی

    یا در صورت بروز بیماری

    آن را تشخیص دهی

    علت آن را بفهمی

    و در پی درمان باشی؟؟

    باورها و اندیشه های غلط چنان با گفتار و رفتار و کردار تو هماهنگ و هم آوا میشود

    و چنان تویی از تو بسازد

    ک انگار همین تو ک هستی همینگونه از شکم مادرت متولد شده ای!!!!

    ولی با همه ی این اوصاف با وجود این سم پر زور و ریشه های مستحکمی که عادات ذهنی و باورهایمان در وجود ما دارند

    پیام پروردگار این است:

    مایوس و غمگین نشو

    من هستم

    تو بخواه

    تو بخواه

    بخواه و باورم کن و سر عهد و پیمانت محکم وایسا

    من میرسونمت به اونجایی که باید باشی

    لایقشی

    حقته

    حق طبیعی و الهی توعه

    در توعه

    با توعه

    از ازل و تا ابد در تو بوده و هست و خواهد بود

    فقط بخواه

    اما باید شیوه صحیح خواستن رو یاد بگیری

    انقدر نگو چرا چرا چرا؟

    بهم بگو

    بهم بگو خدایا چطور؟

    چگونه؟

    من چیزی برای تو نمیخوام

    سرِ کار بودی این همه عمر

    خواب بودی

    آخه وقتی چیزی که از ازل در تو هست رو چرا من باید برات بخوام یا نخوام؟؟

    من هر چی ک برات میخواستم و قبلا بهت دادم

    داشتیشون

    چیزی و از دست ندادی بخوام بهت برشون گردونم یا بدم بهت یا بخوام برات یا نخوام برات

    اونچیزی ک دنبالشی خودتی!!!

    خودتو پیدا کن

    همچی پیدا میشه

    پول عشق ثروت رفاه شادی سلامتی راحتی آسودگی فراغت خاطر لذت ها نعمت ها گشایش ها و و و

    ای نسخه نامه الهی که تویی

    ای آینه جمال شاهی که تویی

    بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست

    از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها

    هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

    این جهان کوه است و فعل ما ندا

    تمام تغییرات زندگیم از جایی شروع شد که یروز مستاصل و درمونده و نا امید از رحمت خدا

    گفتم حالا که خدا به حرفام گوش نمیده

    حالا که با دعا کردن هیچ کاری از پیش نمیره

    خودم هستم و خودم

    باید فکری کنم

    کاری کنم

    اینجوری نمیشه

    و یادمه دقیقا یادمه در هنگام صحبت با خودم

    خیلی واضح و روشن گفتم میخوام زندگی کنم

    میخوام زندگیمو بسازم

    اینها خواسته های منن

    میخوامشون

    دیدن و حسرت و حرص خوردن مال من نیست

    اینا واسه من نیست

    اینا که زندگی نمیشه واسه من

    من زندگی میخوام

    و یادمه خیلی با خودم صحبت کردم

    و نقطه عطف من با خدا و جهانش در همین بود

    من میگفتم و نمیدونستم که ذره ذره این عالم دارن این در خواست منو تو گوش هم و به هم مخابره میکنن

    من میگفتم و پیش از اینکه به خدا و جهانش مخابره بشه

    اول از همه به ذهن زنگار گرفته من مخابره شده

    یجور جرقه بود

    یجور شوک عصبی به مغزم

    انگار یچیزی خورده بود به قسمتی از مغزم ک باید بیدار میشد

    و بعد اون تازه اول راه من شد:

    نشانه ها

    الان نشانه های زندگیم بهترین و صمیمی ترین و دوست داشتنی ترین دوستهای منن

    و بعد اون هدایت شدم

    پله پله

    قدم ب قدم

    خوشحالم

    خوشحالم

    ک الان حال خوبی دارم

    خوشحالم ک الان اینجام و خدا میدونه ک ۴ ساعته دارم مینویسم

    ۴ ساعت!!!!

    خوشحالم که دارم از زنده بودنم و زندگیم لذت میبرم

    سرگرم کننده ترین و لذت بخش ترین بازی ای ک الان مشغولشم بازی زندگیه!!!

    خوشحالم ک الان از دیدن ثروتمندا کیف میکنم

    ازشون الهام میگیرم

    انرژی میگیرم

    خوشحالم اون ماشینی ک با عشق عکسشو سرچ میکنم نازش میکنم و بهش میگم که من چقدر تو رو دوست دارم و عاشقتم و دارم لحظه ها رو میشمرم ک زودتر بیای و وارد زندگیم بشی تا دوتایی بریم مسافرت کیف کنیم عشق کنیم

    تو خیالم سوارش میشم

    فرمون و تو دستام احساس میکنم

    اون صندلی شیک و مجلسی راننده که انقدر خوش دوخت و خوش بو و با کیفیته که مثل کریه بچه آدم و تو خودش جای میده

    یه صندلی راحت که هم محکمه هم لطیفه

    بهش میگم

    من میشورمت نازت میکنم بوست میکنم

    تو هم منو قلمدوشت میکنی سوارم میکنی

    بعدش دو تایی پرواز میونیم تو دل جاده

    مقصد هم فقط زیباییهاست!!!!

    میریم تو دل دریا و کوه و جنگل و مسافرت

    کلی ذوق میکنیم لذت میبریم و دائما خداروشکر میکنیم

    خوشحا که بمحض عشق بازی با ماشین مورد علاقم صبحش که میرم بیرون همون ماشین با همون رنگ و مدل تو هر خیابونی ک میرم میبینمش و داره بهم چشمک میزنه

    حالمو میپرسه و میگه بزودی بهت ملحق میشم

    صبور و شجاع و شاد باش

    چیزی نیست ک نتونی داشته باشی

    تو خدای روی زمینی

    تو خالق جهان خودت و کیفیت زندگی خودت هستی

    خوشحالم ک حتی تو خوابهامم قانون مرور میکنم

    خوشحالم ک تو خوابهامن در حال آموختن و یاد گرفتن و یافتنم

    دیگه انقدر انگیزم زیاد شده تو خوابهامم بیدارمو و زندگی میکنم

    درست برعکس قبل بیدار بودم ولی خواب

    خوشحالم ک خداوند ظرفیت وجود من رو به حدی رسوند ک بتونم اول زیبایی هاشو ببینم بهمون اندازه که همین الان تو زندگیم هست

    خوشحالم ک بهم فهموند که تو باید ظرفت رشد میکرد و چشم بینا پیدا میکردی برای دیدن همین زیبایی ها

    بهمین سادگی

    فرمولش بهمین سادگیه

    تشکر بابت داشته هامون عمیقا و از ته دل

    با شادی شکرگزار باشیم

    ضمن اینکه با امید و انگیزه به خواسته هامون توجه کنیم

    در واقع اگر به نکات مثبت زندگیمون توجه کنیم و بابت اونها شکرگزار خدا باشیم

    پیامی که داریم به جهان میدیم این هست که:

    از این مثبت ها مطلوب ها خوب ها بیشتر و بیشتر و بیشتر و بهتر و بهتر و بهتر وارد زندگیم کن

    در واقع خداوند همون مثبتها رو بسط میده بسیط میکنه یا منبسط میکنه و همینطور در سیر تکاملی خودش به حد اعلا میرسه

    و توجه و تمرکز بر خواسته ها

    باز هم همون توجه به زیبایی ها و مثبت هاست

    چون‌ ما چیزهایی رو اغلب میخوایم ک مطلبوترن بهترن عالی ترن با کیفیت ترن

    و وقتی ضمن تشکر و احساس رضایت داشتن و لذت بردن از همون مقداری که همین حالا تو زندگیمون هستند

    مشتاقانه صبورانه امیدوارانه و با انگیزه و عشق فراوان به خواسته هامون توجه کنیم

    از زوایای مختلف

    زندگیمون از جهات مثبت بسیط میشه

    هم اونچه که داریم خوبیهاش گسترش پیدا میکنه

    و هم علاوه بر اونها آدمها موقعیتها شرایط فرصتها و اتفاقا عالی در جهت خواسته هامون وارد زندگیمون میشه

    کلی گفتنی از تجربه هام و درکم از قانون دارم که انگشتام خسته شدن

    انشاالله تو کامنت های بعدی مینویسم

    راستی یجا سرمایه گزاری کردم که انشاالله بزودی با سودش میخوام شروع به خریدن دوره های استاد کنم و بصورت حرفه ای رو خودم و زندگیم و خواسته هام کار کنم

    دیگه وقتشه که از نشانه ها فراتر برم و به تحقق خواسته ها و اهدافم پل بزنم

    و از زندگیم شاهکار بسازم و از وجودم تندیس

    و مدال قهرمان زندگی خودم بودن رو به گردنم بندازم

    بوی مدارها رو حس میکنم بچه ها

    بخدا باورتون میشه؟

    بوی ارزاق خدا ثروتها فرصتها زیبایی ها خوشی ها فراوانی ها لذت ها و عشق بوشونو حس میکنم

    بویی شبیه به خاک بارون خورده تو تابستون داره

    بویی شبیه به بوی اردیبهشت

    بوی شبیه به سکوت برف

    بویی شبیه بوی اسفندماه که حال و هوای سال نو گیجت میکنه

    بویی شبیه به شبنم صبح

    بویی شبیه به چمن

    تو خیابون خندم میگیره

    حس سرخوشی و مستانگی دارم

    بخدا اگر حقیقت خودتون خدا و جهان رو به درستی درک کنید و بهشون برسید نخورده مستید و نزده میرقصید

    اگر ثروت حقیقت باشه برات اونوقته ک فقر توهمی بیش نیست….

    اونایی ک فقیرن برعکس اینی که گفتم فکر میکنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  2. -
    لیلا جوادی گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    سلام استاد عزیز

    ممنون از مطالب مفیدی ک مثل همیشه ساده و روان و راحت مطرح کردید

    زیباترین جذاب ترین و اَمن ترین جریانی ک در جهان وجود داره جریان همیشگی و مستمر و مداوم هدایت الهی هست

    استاد وقتی ک داشتم ویدئوی شما رو میدیدم هم اشک میریختم و هم لبخند میزدم

    رشته ای بر گردنم افکنده دوست

    میکشد هر جا ک خاطر خواه اوست

    چه لذتی از این بالاتر ک خودتو بسپاری به آغوش گرم و نرم خدا…

    ب خدا آغوشِ خدا اَمن ترین جایِ جهانه

    یک عزیزی میسرود:

    و این خدای من

    خدای عاشقی ک روز و شب میان چشمه ی تبسمش دلم شناورست

    خدای من جداست از خدای سخت گیرشان

    مرا کسی ک آفریده یک خدای دیگر است

    قسم ب نامی یگانه اش ک بیگمان

    هر آنکه فکر میکند خدا یکیست کافرست!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: