شهود و الهام الهی - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-09-07 06:58:022020-09-09 14:28:38شهود و الهام الهیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته
استاد کاش از وضعیت همه به طور دقیق آگاه بودید که بدونید شما با این فایلها چطور دارید هدایت رو راحت میکنید و در بدترین وضعیتها آب روی آتش میشوید
حقیقتش چندین ساعت هستش که یه مسئله خانوادگی به شدت منو ناراحت کرد و نتونستم حسم رو خوب نگهدارم اما وقتی اومدم سایت شما و چندین فایل رو پشت هم گوش دادم و به این فایل رسیدم انگار درونم آرام گرفت که خدا از بینهایت راه میتونه کمکم کنه حتما من نباید تمامش رو الان درک کنم خداوند کارش رو بلدِ من باید حسم رو خوب نگهدارم من باید بهش اعتماد کنم استاد خیلی از شما ممنونم که به الهاماتتون عمل میکنید و این فایلها رو نشر میدهید که در چنین زمان هایی راهگشا و آرام بخش چون منی باشه که در مسیر درست بمونم 🙏🙏🙏
سلام استاد بزرگ امیدوارم حالتون خوب باشه یه سوال درمورد حرفهاتون داشتم و امیدوارم جواب سوالمو ازتون بگیرم…
سوالم اینه که شما که به خدا و قرآنش ایمان و اعتقاد دارید نماز میخونید؟ و اگه نمیخونید دلیل اینکه چرا نماز برای خدایی که انقدر ازش حرف میزنید رو بجا نمیارید یا اصلا چرا درباره نماز و زکات که خیلی توی قرآن ازش یاد کرده رو توضیح نمیدین؟ متشکرم بابت کیلیپ های خوبتون🙏🏻
سلام استاد عزیز و همه دوستان عزیزم
من در رابطه با یه بیزینس خیلی احساس قلبی خوبی داشتم و همش حس می کردم خداوند منو به این مسیر داره هدایت میکنه به طوری که همه چیز هم خود به خود درست می شد نشانه های خوبی هم میومد، ولی بعد از 4 ماه تلاش و هزینه کردن، دیدم این کار مناسب من نیست و من نمی تونم توش موفق بشم.
الان که میخوام یه بیزینس دیگه شروع کنم، یادم می یفته که در شروع بیزینس قبلی چه حس خوبی داشتم و اونو هدایت خداوند می دونستم، همون شهود و ندای درون…
برای استارت یه کار جدید مردد میشم، “تجربه” بهم میگه به این شهود اعتماد نکن دفعه ی قبل زمین زدت.
یا اگه برای بقیه هست برای تو نیست.
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
دوستان هم نظرشون بگن، ممنونم
سلام استاد من از آموزشهای رایگانتون و نتایج بچه ها کلی نتیجه بزرگ گرفتم اما الان برای بآردای چندین ماه تمرین انجام میدم ولی هنوز نتیجه نگرفتم اینم بگم که شوهرم مشکل داره منو هدایت کنید چه تمرینی بکار ببرم این رو هم بگم پول دارم جم میکنم دوره آفرینش رو بخرم شما فقط میتونید بهم بگین چکار کنم
به نام الله یکتا فرمانروای مطلق آسمانها و زمین و هرچه در بین آنهاست
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانوم شایسته عزیز و سلام به همه عزیزانی که در این سایت حضور دارند از خدا براتون بهترین بهترینهارو خواهانم از ته دل❤
من دختری هستم که گاهی سوالاتی برام پیش میاد گه تا جوابش نگیرم دلم اروم نمیشه.ماجرای عضویتم و آشناییم با سایت به این شکل بود تقریباهر وقت سوالی داشتم برای جواب سوالام سرچ میکردم تا ببینم جایی مشابه سوال من داشتن و دنبال جواب بودم که بعضیاش از کامنتای این سایت پیدا میکردم چندین هفته قبل(اون موقع هنوز عضو نبودم) یسری سوالات داشتم و دارم یا وقتی به دوراهی میرسم که چه کار کنم بهتره، گاهی از نزدیکانم میپرسیدم که دیگه کار به جایی رسیده بود که اظهار خستگی کردن از سوالای من که تکراریه و از این حرفا…، جوابای اونا قلبم آروم نمیکرد، برای اطمینان دوباره میپرسیدم و موقت سکوت میکردم اما باز از درون آروم نبودم…
یشب که مثه اکثر مواقع توی سایتا باز داشتم دنبال جواب میگشتم(به فال هم اعتقادی ندارم ولی با اینحال به ناچار فال های توی سایتهارو نگا میکردم) کلافه بودم، تو دلم گفتم کاش خدایا یه جایی بود از خودت میپرسیدم، این درخواست از دلم رد شد… چند شب بعد توی آشپزخونه بودم و به چیزی جز گرم کردن غذا فکر نمیکردم که یهو یه هیجانی تو دلم افتاد حس خوبی بود جوری که وسط اتاق حالت رقصیدن به خودم گرفتم نمیدونم چم شده بود یه حس شادی هیجان بود، شامم خوردم در حین شام خوردن همش با خودم فکر میکردم این حس از شهود و از طرف خداست یا از طرف ذهنم، بعد رفتم وضو گرفتم ۱۰۰ مرتبه استغفار کردم، ۳ بار قران باز کردم که خدایا اگه این حسی که الان بهم دست داده از طرف تو نیست لطفا ایه ای از صبر بیاد و از خدا خواهش کردم که راهنماییم کنه، و هر ۳ بار کلمه صبر نیومد و فقط آخرین بار که قران بستم یه صدایی بهم گفت بعد پاکسازی یه مرحله عمل کردنم هست و خدا رو گواه میگیرم عین همین اتفاق که دارم مینویسم افتاد. بعد من کاری که برای انجامش مردد بودم انجام دادم. از اون شب سرچ میکردم که چه جوری تشخیص بدم حسی مثل اون شب شهوده یا نه… تا اینکه با کامنتهای تاپیک شهود برخورد کردم، فردای اون روز دیدم اااااا چه خوووب فایل صوتی و تصویری هم داره و فایل شهود رو که توش سوال لاک پشتها بود گوش کردم… نوت برداری کردم…وسط صحبتای آقای عباسمنش اشکام بی اختیار میریخت و استاپ کردم گریه کردم و دوباره گوش کردم تا اخرش… بعد یه فایل دیگه از ایشون گوش کردم که آخرای فایل توضیح دادن یه دکمه ای هست که میتونین هر روز سوالهاتون از خدا بپرسین و اینجا جواب بگیرین… باااااورم نمیشد🥺🥺🥺 سریع رفتم توی سایت عضو شدم (همین چند روز قبل) اولش خیلی مطمئن نبودم که جوابارو خدا میده، گفتم تا برای خودم ثابت نشه قبول نمیکنم، اولین سوال پرسیدم مخصوصا سوالم توی سررسید نوشتم و با دقت همه مطالب رو میخوندم و میشنیدم تا اینکه دیدم آااااره جواب میده، تا الان ۵ تا سوال پرسیدم که جواباش دقیقا با سوالم همخوانی داره حتی بعضی از کلمات سوالم توی تاپیک هست و فقط خدارو بینهایت شکر میکنم
آخه مگه میشه من چند روز قبل دنبال این بودم که خدایا کاش یه جایی بود سوالام میپرسیدم و بعد …. دنبال این بودم شهود چیه و بعد …. اینا همش از لطف و بزرگی خداست چون خدا خودش میدونه همه امیدم هست
یه چیز دیگه هم اینکه نمیدونم پارسال بود یا اوایل امسال یه بار یه فایل صوتی از استاد عباسمنش شنیده بودم ولی خیلی معذرت میخوام از ایشون اصلا از صداشون خوشم نیومد میگفتم چرا اینقد کلمه هارو میکشن تلفظ میکنن و پاکش کردم همون یدونه فایل که نه محتواش یادمه نه میدونم کی برام ارسال کرده بود.
اما حس الانم به صدای ایشون اینقدر خوبه اینقدر خوبه اینقققققدر خوبه که انرژی میگیرم و تا الان چندین فایل ازشون دانلود کردم که هر روز گوش میدم و عجب آگاهی هایی (خدایا ازت بینهایت ممنونم و از دستانی که سر راهم قرار دادی)
فایل فقط رو خداحساب کن عاااااااااالیه از اون فایلهاس که هر روز باید شنیده بشه تا ملکه ذهن بشه، تا فقط شعار ندم ایمان دارم به خدا تا وقتی که میگم خدایا ایمان دارم بهت قلبم گواهی بده، ایمان قلبی میخوام ازت خدایا، این ایمان قلبی رو بهم عطا بفرما که تو بینهایت مهربانی (الهی آمین)
مرسی از استاد عباسمنش عزیز با این سایت باحال و تمام افرادی که روی این سایت زحمت میکشن🙏🏻🙏🏻
مرسی از خانوم شایسته عزیز که نکته های خیلی خوبی به استاد یادآوری میکنن و ایشون هم توضیح میدن
پایدار باشین و در پناه الله یکتا❤
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان عزیز
چه فایل فوق العادهای! واقعا خیلی فایل تأثیرگذاری بود استاد
اشک از چشمانم جاری شد 😭
اول فایل که گفتید چرا وقتی ماه کامل میشه ، لاک پشت ها از آب میان بیرون؟
ذهن من دنبال جواب این سوال رفت و هی با خودم میگفتم واقعا چرا؟ چرا وقتی ماه کامله لاک پشت ها از آب بیرون میان؟
بعد که گفتید اصلا سوال ، سوال اشتباهیه و اصلا لاک پشت ها از آب بیرون نمیان. با خودم گفتم ببین چقدر ما راحت هر آنچه رو که بهمون میگن می پذیریم یعنی حتی ۱ درصد هم فکر نمیکنیم که اصلا سواله ، سوال درستیه یا نه؟
در مورد فکر کردن من همیشه اینو میگم چرا خداوند اینقدر در قرآن به تفکر و اندیشیدن تأکید کرده؟
چون خیلی مهمه ، ما باید در مورد همه چی فکر کنیم. هر چیزی که بهمون میگن رو همینطوری مثل یک ربات قبول نکنیم. خداوند به ما عقل داده برای اینکه فکر کنیم و خودمون به مسیر درست برسیم دیگه. اگه قرار بود فکر نکنیم و هر چیزی رو بپذیریم که با حیوانات چه فرقی داریم واقعا؟!
استاد در مورد اون مقالهای که گفتید همون لحظه که گفتید انتهای اون مقاله گفته از شهودتون پیروی نکنید، گفتم این مثال هایی که زده همش برمیگرده به منطق چه ربطی به شهود داره؟
اصلا شهود این نیست که بشینی فکر کنی و بعد به نتیجه برسی نه. الهامات خدا همینطوری میاد.
اون کسی که فکر میکنه بعد از ۷ بار خط اومدن سکه دفعه هشتم حتما شیر میاد این که کاملا مشخصه منطقه کجاش شهوده؟
شهود اصلا منطقی نیست. اصلا شهود و منطق دو تا موضوع کاملا متضاد هم هستند ؛ مثل آب و روغن میمونند.
یعنی بارها شده مثلا در مورد یک موضوعی منطقت بهت میگه این کار رو انجام بده اما شهود و قلبت بهت میگه اتفاقا برعکس اون کار رو انجام بده.
اصلا منطقی نیست که ابراهیم بخواد بچه خودشو قربانی کنه!
اصلا منطقی نیست که نوح در وسط بیابان کشتی بسازه!
اصلا منطقی نیست که مادر موسی بچه خودشو بندازه تو آب رودخانه!
در مورد این موضوع عیناً برای خودم همین اخیراً اتفاق افتاد.
من از کوچیکی درسام خوب بود یعنی به درس خوندن علاقه داشتم و نمراتم هم خوب بود. بیشتر اوقات هم شاگرد اول یا دوم بودم ، تا اینکه رسیدم به کنکور. رشتهام تجربی بود و سال اول که کنکور دادم (اون سال هنوز با استاد و قوانین آشنا نبودم) رشته خاصی قبول نشدم و تصمیم گرفتم یک سال دیگه پشت کنکور بمونم و دوباره تلاش کنم.
یک سال دیگه هم پشت کنکور موندم و سال بعدش دوباره کنکور دادم و ایندفعه رتبهام بهتر شد و تونستم رشته مهندسی کامپیوتر در یک دانشگاه دولتی قبول بشم. (چون به کامپیوتر هم علاقه داشتم این رشته رو انتخاب کردم). (البته از همون اول انتخاب رشته دبیرستان که تجربی انتخاب کردم اشتباه بود اما نمیخوام وارد جزئیات بشم ؛ به هر حال اینها جزئی از مسیر زندگی من بوده که باید طی میشده)
خب اصلا قبل از اینکه دانشگاه قبول بشم من از خدای خودم این درخواست رو کرده بودم که منو به مسیر رسالتم هدایت کنه. (چون من نمیدونم رسالتم دقیقا چیه و اون مسیری که عاشقشم و کاری که دوسش دارم چیه. به طور کلی میدونم مثلا به حوزه کامپیوتر یا برنامه نویسی یا آموزش علاقه دارم اما به طور جزئی نمیدونم).
و بعد هم همینطوری ادامه دادم ترم اول دانشگاه رو گذروندم و نمراتم هم خیلی خوب شد اما از ترم دوم اصلا نمیتونستم درس بخونم یعنی هیچ انگیزه و علاقهای نداشتم که بشینم و درسهامو بخونم. دلیلش هم این بود که در وجود من یک خواستهای ایجاد شده بود و اونم این بود که من میخوام یک کارآفرین بشم. میخوام آزادی زمانی و مکانی داشته باشم. در کل میخوام برای خودم کار کنم. (یعنی اون رسالته باید شغلی باشه که منو کارآفرین کنه نه کارمند).
اما مسیر دانشگاه چی میگفت ؟ میگفت ته این مسیر میشی یک کارمند رسمی دولت. اما من اینو نمیخواستم.
به همین دلیل هر بار و هر روز علاقهام به درس خوندن کمتر و کمتر میشد تا اینکه ترم دوم هم تموم شد و من مشروط شدم.
این مشروط شدن رو که دیدم گفتم این مسئله باید حل بشه. این یک نشونه است. به قول استاد یک تو گوشی از طرف جهانه که داره بهت میگه از این مسیر بیا بیرون.
دیگه تابستان هم گذشت و همین یک ماه پیش بود که ترم بعدی شروع شد و قلبم بهم میگفت : سجاد ببین تو قبل از اینکه جهان با چک و لگد بزنتت و مجبورت کنه که از این مسیر اشتباه بیای بیرون باید همین الان خودت ، خودت رو مجبور کنی و دیگه این مسیر دانشگاه رو ادامه نده ، تو فقط داری وقتت رو تلف میکنی چون تو دیگه به درس خوندن علاقه نداری و میخوای کارآفرین بشی پس نرو این مسیر رو.
حالا منطق من چی میگفت : منطقم میگفت ببین تو الان نه کار و شغلی داری، نه درآمدی داری ، نه سرمایهای ، سربازی هم که نرفتی اگه الان نری دانشگاه باید بری سربازی ها ، حالا دانشگاه برو مدرکت رو بگیر بعدا اگه خواستی برو دنبال عشق و علاقت.
اما قلب من به شدت میگفت نه این کار رو نکن.
من دو تا راه داشتم یا به حرف قلبم گوش کنم یا به حرف منطقم.
رفتن به دانشگاه احساس منو بد میکرد اما نرفتن به دانشگاه و به دنبال عشق و علاقهام رفتن برعکس خیلی هم احساسم رو بهتر میکرد.
من تصمیم گرفتم که دانشگاه رو ول کنم و دیگه نرم. من پا روی ترسهام گذاشتم ، با اینکه نه کار درست و حسابی دارم ، نه درآمدی ، باورهام در مورد ثروت هم خیلی محدود کننده است (هر چند که دارم روی باورهام کار میکنم اما هنوز خیلی کار دارن تا نتایج بیاد) ، نه سرمایهای و خلاصه هیچی واقعا صفر صفر.
اما من گفتم آقا وقتی قلب من میگه این کار رو بکن من باید انجامش بدم. اصلا هم اینطوری نبود که خیلی راحت بتونم این تصمیم رو بگیرم و هی ذهنم نجوا میکرد اما من گفتم آقا من باید خودم ، خودم رو مجبور کنم یا پیشرفت میکنم و اون رسالت و عشق و علاقهام رو پیدا میکنم یا میمیرم دیگه راه دیگهای هم نیست. اگه قرار باشه تا آخر عمرم کاری که دوسش ندارم رو انجام بدم همون بهتر که بمیرم.
بعد به خانوادهام گفتم : خب مسلما پدر و مادرم به شدت مخالفت کردند چون باورشون اینه که باید درس بخونی تا به یک جایی برسی. خلاصه به هر کس دیگه هم که گفتم گفتند نه این کار رو نکن دیوونگیه و فلان و بهمان.
اما میدونید من هر چقدر که بقیه میگفتند این تصمیم رو نگیر ، مطمئنتر میشدم که باید این تصمیم رو بگیرم چون اون افراد (اون اکثریت جامعه) خودشون هیچ نتیجهای نگرفتن تو زندگیشون اما هی منو نصیحت میکردن.
خلاصه من این تصمیم رو گرفتم و پدر و مادرم هم اولش خیلی مخالفت کردند اما من باور داشتم که هیچ کسی نمیتونه جلوی منو بگیره و هیچ کس تأثیری تو زندگی من نداره. (البته که پدر و مادرهای همه ما صلاح، خوشبختی و موفقیت بچه هاشونو میخوان اما چون باورهاشون اشتباهه ، مسیر اشتباهی رو هم پیشنهاد میکنند)
یعنی اینقدر مطمئن بودم که خودم خالق زندگیم هستم و خودم هستم که دارم با افکار و باورهایم زندگیم رو خلق میکنم و ایمان به خداوند تونستم این تصمیم رو بگیرم و دانشگاه رو رها کنم. گرفتن این تصمیم اصلا منطقی نبود فقط یک ایمان بود.
الان یک ماه هست که دانشگاه نرفتم و گفتم دیگه تموم شد. پدرم بهم گفت خب حالا که دانشگاه نمیری پس برو سربازی اما من سربازی هم دوست نداشتم و ندارم که برم. به همین دلیل گفتم من سربازی هم نمیرم گفت پس چیکارش میکنی؟ گفتم سربازی هم درست میشه. گفت چطور درست میشه ؟ گفتم چطورش رو نمیدونم اما وقتی قلب من خدای من میگه نگران نباش درست میشه پس یعنی ۱۰۰ درصد درست میشه.
الان دارم روی باورهای ثروتم کار میکنم مخصوصا باور فراوانی که پاشنه آشیلمه و ایدهای هم که دارم اینه که فعلا از تو خونه کارهای تایپ ، ترجمه ، کارهای کافینتی و کلا کارهایی که مربوط به کامپیوتر و اینا رو انجام بدم و البته چند ماه پیش هم یک ربات تلگرام طراحی کردم. (اینم ایدهای بود که بهم الهام شد و من گفتم باید انجامش بدم و طراحیش کردم )
الان که دارم روی باورهای ثروتم کار میکنم نشونه ها میاد بعضی وقت ها نتایج کوچیکی میاد که میدونم باید بیشتر کار کنم و ادامه بدم و ایمان دارم که موقعش که برسه خداوند منو به مسیر رسالتم هدایت میکنه. احتمالا هنوز آمادهاش نیستم ولی از تصمیمی که گرفتم خیلی راضی هستم و احساسم هم خیلی خوبه.
میدونی میخوام اینو بگم که یک ایمان ، یک یقین ، به قول قرآن ایمان به غیب باعث میشه ما به الهاماتمون گوش کنیم و تسلیم خداوند باشیم. ایمان به اینکه هیچ برگی بدون اذن خداوند روی زمین نمیافته.
استاد دوربین که داشت حرکت میکرد ، من فکر کردم که خانم شایسته داره فیلمبرداری میکنه (یعنی منطقم اینو بهم گفت) بعد که شما گفتید دوربینه خودش حرکت میکنه و خانم شایسته نشسته بودن به خودم گفتم ببین این منطق همیشه اشتباه میکنه. 😂 (خیلی ربط داشت به موضوع فایل)
خب هیچکدوم از ما کامل نیستیم منم بارها شده که به حرف شهودم گوش نکردم و به حرف منطقم گوش کردم اما واقعا هر موقع که به الهاماتم گوش نکردم ضربه خوردم. باید خیلی روی خودمون کار کنیم تا بتونیم همیشه به الهاماتی که بهمون میشه عمل کنیم اون وقت معلوم میشه که آیا واقعا ما ایمان داریم یا نه؟ به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد ، حرف مفت است.
خواستم داستان خودم رو بگم که البته تمام این نوشته ها و این کامنت هم هدایتی بود که در روز تولدم که امروزه بیام این فایل رو ببینم و این کامنت رو بنویسم.
از خدا میخوام که همه ما رو به راه راست ؛ راه کسانی که بهشون نعمت داده هدایت کنه.
شاد ، سالم ، موفق و ثروتمند باشید.
سلام سلام ،چقدر قشنگ هدایت الله و گرفتی و با اینکه اینهمه دورت میگفتن نه باید بری با درس خوندن موفق میشی دقیقا یاد خودم افتادم که سه سال پیش میگفتم من رتبه 1کنکورو میارم و در و دیوار خونرو پر کرده بودم از اینکه رتبه 1کنکورم ،ولی از یه هدایت و فایل داخل این سایت همه چی عوض شد، هدیه ای که میخواست رتبه یک بیاره اونم فقط برای دانشگاه الان جوری شده که نگاه به کتابا نمیکنه ،برنامم کامل تغییر کرد و از همون 15سالگی شروع به کار کردم تو مسیر مورد علاقم که شده زندگیم الان و ندای الله و میبردم بالا که هدیه تو معمولی نیستی تو نباید بری دانشگاه تو باید کارای متفاوتی انجام بدی و باید یکارای خفن تر کنی،توی رشته مورد علاقم شروع کردم مربی گری کردن و خدا همینجوری هدایتم میکرد و روز به روز نداش درونم بیشتر میشد، تا رسید به امسال که کنکور داشتم،انقدر غرق کار هستم وبودم و برنامه ها دارم براش ،مامان گفت هدیه کنکور داری مهلتش امروز بود ثبت نامت کردم ،منم رفتم سر جلسه کنکور خوابیدم و اومدم جواب ندادم😁😂
خیلی قشنگ الله داره هدایتت میکنه باریکلا پرووو و قوی برو جلووو که ایده های خفن در انتظارته خدا برات پاداشش هایی چیده که خودتم خبر نداری ،فقط میتونم بهت تبریک بگم برای این عزم و ارادت باریکلا مسیر و عشق و علاقه مستت میکنه که هر روز بری جلو 👏👏👏👏
سلام دوست عزیزم
بله وقتی باور داشته باشی که الله یکتا هدایتت میکنه و فقط روی هدایت اون حساب کنی و از الهاماتش پیروی کنی ، زندگی فقط زیبا میشه.
من هم بارها میشه که گیر نجواهای ذهنم و منطقم میافتم اما واقعا باید روی خودمون ، باورهامون و مخصوصا باورهای توحیدی کار کنیم که خیلی مهم هستند.
خیلی خیلی تحسینت میکنم که تصمیم گرفتی دنبال مسیر عشق و علاقت بری ، چون این مسیر بهت ثروت ، سلامتی ، خوشبختی ، لذت و سعادت در دنیا و آخرت رو میده.
خیلی ممنون و سپاسگزارم ازت
ان شاء الله تو هم در پناه الله یکتا موفق ، ثروتمند و سعادتمند باشی
سلام وقت بخیر
هدیه جان چقد این داستان شبیه زندگیمنه فکر کنم یه نشونه واسم بود که حتما نیاز نیست از راه درس خوندن به جایی برسی بلکه این باورهای ما هستن که باعث میشن کارهایی رو انجام بدیم که باعث رشد و موفقیت مون میشه
براتون ارزومیکنم هر جا هستین شاد و سلامت باشین💪💖🎼
امروز این فایل به عنوان نشانه ی راه برای تصمیمی که گرفتم اومد😍 چقد این هدایت دلگرمم کرد 😊اینجا نوشتم تا یادم بمونه که وقتی نمیدونی چی پیش میاد با وجود ناشناخته بودن راهت تصمیم میگیری با قلبت که پر از امید و انگیزه و عشقه حتما این هدایت خداست و دیگه هیچی مهم نیست وقتی تایید خدا پای تصمیمت❤
سلام به استاد عزیزم و همه اعضای صمیمی خانواده عباس منش من از طریق نشانه روزانه من هدایت شدم به کامنتای این فایل و هنوز ویدیو رو ندیدم وقتی به نتایج استاد نگاه میکنم یاد جمله بسیار تاثیر گذار ویل اسمیت میفتم که میگه اگه میخواستم رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا بشم میشدم بله وقتی یک انسان به کلی از خواسته و موفقیت میرسه اونقدر اعتماد بنفسش بالا میره که میتونه به هر هدفی برسه؛ خیلیا وضعیت بدنی استاد رو شاید ضعف ایشون میدونستن و من دیده بودم خیلی جاها ولی باز استاد نشون دادن که هر کاری بخوان میتونن بکنن و در این بازه زمانی کوتاه اینقدر خوش فرم و لاغر و فیتنس شدن به به خدایا شکرت تازه کسایی که لاغر میشن بسیار قیافشون میفته ولی استاد و میبینم اگه از قبل ایشون و نمی شناختم فکر میکردم یک نوجوان ۱۴ ساله ۱۵ ساله هستن یا خدا؛ بهم ثابت شد که جوان شدن زلیخا اونقدر هم عجیب نیست کافیه باور و بسازی و ایمانش و داشته باشی. استاد واقعا پیامبر زمانه ای خدا میدونه تو زندگی هزاران نفر که از برنامه های شما استفاده کردن تاثیر گذاشتین اجرتون با خداوند ایشالله خودتون و خانوادتون سلامت باشن دوستون دارم عاشقتونم
سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد عزیزم و مریم خانوم گل
من هر فایلی که گوش میدم یه چند تا چیز هی تو ذهنم تکرار میشه یکی از اونا اینکه اگه باور داشته باشی هر اتفاقی که تو دنیا تو زندگیت برات میافته ۱۰۰% خیره و وقتی که این مسئله رو دارم رو ذهنم کار می کنم واقعا خیلی چیزا رو راحت تر درک می کنم و خیلی یه سری اتفاقات خوشحالم میکنه یه چیز های کاملا ساده که شاید از نظر بقیه کاملاً بی مفهوم و یه چیزه اتفاقی باشد اما خوب برای منی که سعی می کنم چشامو باز کنم و باز نگه دارم این مسئله فرق میکنه.
یه نمونه همین الان از خونه در اومدم و این فایل و زدم پخش شد داشتم گوش میدادم و دنبال یه جایی بودم تو طبیعت که برم مدیتیشن کنم خلاصه به یه جایی تو طبیعت هدایت شدم که تا حالا نرفته بودم نشستم اونجا شروع کردم به مراقبه کردن ولی از غذا بغلم دامداری بود و من نمیدونستم وقتی شروع کردم به مراقبه یه عالمه مگس و پشه ریختن رو سرم 😄خلاصه نتونستم بیشتر از ۵، ۶ دقیقه مدیتیشن کنم بلند شدم و داشتم میومدم دیدم حدودا هفت هشتا قوطی استیل اسپری خالی خالی افتاده یه جا،
من خیلی حساسم به اینکه آشغال نریزم زمین و سعی می کنم که طبیعت رو تمیز نگه دارم برا همین فوران اونارو جمع کردم تا بیارم بندازم سطل آشغال
خلاصه رسیدم داخل شهر، دیگه نخواستم از ماشین پیاده شم ، شیشه رو زدم پایین و از داخل ماشین پرتشو کردم که بیفتن داخل سطل اما خوب نیفتاد با اینکه توی این کار خیلی خبره هستم😄
از ماشین پیاده شدم تا برم برش دارم و بندازم سطل آشغال همین که پیاده شدم یه نفر رو دیدم که داره اون ور خیابون ضایعات جمع میکنه همونجا یه لبخندی زدم و گفتم این قوطی ها قسمت و روزیه این آقاست(هر چند کم بود ولی مهم اندازه نیست)
صداش کردم و گفتم لازم داری گفت بله منم با خوشحالی بردم قوطیارو دادم بهش
شاید همین شمایی که داری این متنو میخونی بگی خب اتفاق دیگه ولی برا من که انتظار داشتم یه جای خوب هدایت بشم برای مراقبه و این اتفاق نیفتاد جای سوال داشت.
ببینین وقتی آدم خودشو تسلیم خدا بکنه خیلی اتفاقات مثبت تو زندگیش میفته با همین چیزهای جزئی و کوچیک با این که قبلاً هم همچین اتفاقاتی افتاده بود برام ولی باز هر بار که اتفاقات شبیه به این مسئله میفته منو بیشتر و بیشتر به وجد میاره و ایمانم را قوی تر و قوی تر می کنه
من امروز صبح هدایت شدم به یه جایی تو طبیعت که به هیچ عنوان هیچ شخصی برای جمع کردن ضایعات به اون جا نمیره
من اونجا هدایت شدم هم جای جدیدی رو دیدم هم چند تا قوطی که طبیعت و خراب کرده بود پیدا کردم و برشون داشتم و همین که در آخر همون قوطی ها روزی یک شخص دیگه شد از طریق من.
و از همه اینها مهمتر آموزشی فوق العاده بود که خداوند بهم داد
شاید اتفاقی که برامون رخ میده اون چیزی نباشه که میخواستیم ولی مطمئناً خیلی خیلی بهتر از اون چیزی خواهد بود که انتظارشو داشتیم
مثلا رفتن به جایی که مناسب مدیتیشن نبود
مثلا نیفتادن قوطی ها داخل سطل و پیاده شدنم از ماشین که باعث شد اون شخصو ببینم… ای خدای من😍❤🤲🤲 🌹
سلام استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم برای سایت و فایلهای معنویتون بسیار خوشحالم از آشنایی با شما و سایت تقریبا شش ماه قبل تو اینستاگرام با شما آشنا شدم و خیلی پیجها صحبتهای شمارو میذاشتن بعد با پیج اصلیتون آشنا شدم و بعد با سایت و ابتدا خیلی جدی فایلها روندیدم الان فهمیدم که تومدارش نبودم
و البته پیجهای فیک رو فالو نکردم چون فرموده بودین که رضایت ندارید جز سایت و پیج اصلیتون فایلها رو ببینیم ومن خودم همیشه تو زندگی رو این چیزها حساس بودم
اما از ماه پیش دوباره وارد سایت شدم و دیدم چقدر فایلهای عالی هست که رایگان هم هست که من اصلا شش ماه پیش اینارو ندیدم ونمیدونستم انگار سطحی فقط به سایت نگاه کرده بودم اما ماه پیش دیدم وااااای چه گنجی داشتم و توجه نکرده بودم
والان بسیار خوشحالم که هم فایلها وهم کتابهاتون رو دریافت کردم ومشتاقانه منتظر کتابهای بعدی هستم
تو این یکماه تغییراتی کردم هرچند کم اما خیلی از خودم راضی هستم چون به نظرم یک ماه در برابر ۴۰سال باور اشتباه خیلی ناچیز
از مهمترین تغییرات کمتر ترسیدن از تاریکی از دیگران
اهمیت ندادن به نظر دیگران
بیشتر به خودم احترام گذاشتن و آرامش بیشتر
ممنون از شما براتون شادی و برکت روزن افزون میطلبم
و یه پیشنهاد هم داشتم البته نمیدونم که اصلا امکان داره یا نه ولی خواستم که عرض کنم اگه بشه که دیدگاه هارو بتونیم بصورت صوتی بفرستیم و دیدگاه دیگران رو هم ما بصورت صوتی بشنویم به نظرم بهتر میشه استفاده کرد بازم سپاسگزارم از سایت عالیتون