پس از درک این قانون که:
تمام اتفاقات زندگی ما-بدون استثناء- حاصل فرکانس های خودمان است، مهمترین مسئله یا شاید چالش ما این است که:
چطور می توانم فرکانس هایم را کنترل کنم؟
چطور مطمئن شوم که فرکانس خواسته هایم را ارسال می کنم؟
چطور با خواسته ام هم-فرکانس شوم؟
و شاید شما که در حال خواندن این متن هستی، مهمترین درگیریِ ذهنی ات این باشد که:
“اصلا فرکانس چیست و چگونه می تواند بر زندگی ام تأثیر بگذارد؟”
این فایل آماده شد تا پاسخ واضحی باشد برای جواب به این سوالات. برای اینکه درک ملموس تری از فرکانس داشته باشی، به این سوالات فکر کن:
“آیا تا کنون به گفتگوهایی که در هر لحظه در ذهنت می چرخانی، توجه کرده ای؟!”
و مهم تر ازآن، نقش این گفتگوهای ذهنی به ظاهر بی اهمیت را در خلق شرایط زندگی ات در جنبه های مختلف می دانی؟!
دقت کرده ای که جنس اتفاقات روزمره زندگی ات، چقدر شبیه به جنس گفتگوهایی است که غالباً در ذهنت می چرخانی؟ و مهم تر از همه، آیا می دانی می توانی با مدیریت این گفتگوها و جهت دادن به آنها، تجربه ی زندگی ات را از اساس تغییر دهی و مهم تر از همه آیا می دانی که این موضوع تنها کار زندگی تو به عنوان خالق شرایط خودت است؟!
منظورم همان نجواها یا گفتگوی های ذهنت با تو، پیرامون اتفاقات متنوعی مثل: شنیدن خبر یک حادثه خاص، مشاجره ای که با همسرت یا دیگران داشته ای، یا هر موضوع دیگری که برایت اهمیت دارد.
وقتی درباره تغییر باورها یا رسیدن به خواسته ها صحبت می شود، اکثر افراد به فکر انجام کار های عجیب و غریبی مثل هیپنوتیزم، هاله درمانی و … می افتند
برخی ها هم نیز دچار وسواس شده و مدام سوالشان این است که:
آیا باید مدام خواسته ام را تجسم کنم؟ آیا باید با دیگران درباره اش صحبت کنم؟ چند بار در روز این تجسم را انجام دهم؟ و…
در حالیکه ماجرا ساده تر از این حرفهاست. موضوع این است که:
همه تجارب زندگی ات، ساخته شده به دست فرکانس هایی است که در اثر تکرار همیشگی همین گفتگوهای ذهنی به ظاهر بی اهمیت، به جهان ارسال شده!
برای درک کامل این ماجرا، خودت را مثل یک دستگاه تولید فرکانس ببین و جهان نیز مانند دستگاه مترجمی فرض کن که فرکانس های تو را دریافت و به شکل “تجارب زندگی ات”، ترجمه می کند.
تمام اتفاقات زندگی ات، چیزی جز ترجمه ای از فرکانس هایت نیست! منشأ این گفتگوهای ذهنی یا بهتر است بگویم فرکانس ها، باورهایی است که در طی سالیان در ناخودآگاه ات شکل گرفته. یعنی باورهایت، به نحوه نگاه تو به اتفاقات، جهت می دهد. باورها نه تنها گفتگوهای ذهنی ات، بلکه رفتار و عکس العمل ات را نیز در آن جهت پیش می برد.
دلیل تأکیدم بر این موضوع، این است که:
گفتگوهای ذهنیات درباره هر موضوعی مثل ثروت و موفقیت مالی، روابط، سلامتی و … فرکانس های تو را در آن زمینه می سازد و جهان آن فرکانس ها را به شکل تجارب زندگی ات می سازد . یعنی اگر این گفتگوها مثبت نباشد، درباره هر خواستهای، خواه روابط باشد، خواه موفقیت مالی و …، تو را به سمت ایده ها، شرایط و راهکارهایی پیش می برد که در نهایت نتیجه اش تجربه ناخواستهی بیشتر و احساس غم، نگرانی، ناراحتی و در یک کلام، احساس بدِ بیشتر است.
پس اگر از آنچه که تجربه می کنی، راضی نیستی، اولین گام برای تغییر، کنترل گفتگوهای ذهنی ات در جهتی است که تو را به احساس آرامش برساند و اولین گام برای این کار، کنترل ورودی های ذهن است.
اگر قصد تغییر این گفتگوها را داری، اولین قدم را با توجه به نکات مثبت هر چیزی در پیرامونت بردار، ،فقط به داشتن احساس خوب، بیش از هر چیز دیگری اهمیت بده، آگاهانه فقط چیزهایی را ببین، بشنو و در ذهنت نگه دار که به تو احساس امید، آرامش و ایمان بیشتری می بخشد.
وقتی به اندازه کافی این روند را ادامه دهی، آنوقت گفتگوهای مثبت، گفتگوهای غالب ذهنت می شود.
یادت باشد به همان اندازه ای به سمت افراد، شرایط، موقعیت ها، فرصت ها و ایده های خوب هدایت می شوی که می توانی نجواهای ذهنت را کنترل نمایی
برای این کار، از دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها کمک بگیر. زیرا این دوره، بهترین جایی است که بصورت یکپارچه و کامل، همه چیز را پیرامون این موضوع مهم شرح و آموزش داده ام.
راهکارهای این دوره درباره قوانین کیهانی، نحوه شناخت خودت و خواسته هایت و نحوه ایجاد هماهنگی میان باورها و خواسته هایت، مانند یک گوهر ناب است که ذهنت را با ورودی هایی تغذیه می کند. آنوقت به سمت شرایط، فرصت ها، ایده ها و راهکارهایی هدایت می شوی که نتیجه اش، ورود خواسته ها، به صورت خود به خود و از راههای کاملا طبیعی و بدیهی است. این قانون بدون تغییر عالم هستی است.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD263MB20 دقیقه
- فایل صوتی مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیمِ آن18MB20 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز بیست وچهارم،روزشمارتوانایی تشخیص اصل ازفرع!
((((گفتگوهای ذهنیات درباره هر موضوعی مثل ثروت و موفقیت مالی، روابط، سلامتی و … فرکانس های تو را در آن زمینه می سازد و جهان آن فرکانس ها را به شکل تجارب زندگی ات می سازد))))
درک همین جمله، همین اصل، می تونه کاری کنه که زندگی آدم هزار درجه تغییر کنه!!!
بارها وبارها بوده که من تنها بودم وهیچ احدی پیشم نبوده که باهاش حرف بزنم، اماااا توی ذهنم باخودم در حال گفتگو بودم، گفتگویی عمیق وبه تکرار، وقتی با خودم حرف میزدم و اون موضوع رو با تمام وجودم حسش میکردم دقیقا توی ذهنم تصویر سازی میشد، طوریکه گاهی خیلی زود وگاهی هم بعد چندسال، اون گفتگو، یا شاید بهتره بگم اون توجهات ذهنی ودرونیم به یک موضوع،توی زندگیم شکل واقعی به خودش میگرفت…
حتی وقتی در مورد دیگران فکر میکردم و مدام گفتگوی ذهنی داشتم و اون موضوع واون شخص یا اشخاص یا حتی مکانها وشرایط وموقعییت ها به طرز خیلی عجیب، در دنیای واقعی من، واقعی میشد، واتفاق می افتاد!!!
بزرگترین وبیشترین شکرگزاریهام از وقتی اومدم تو این مسیر روشن، برای این بوده که تا دیر نشده قبل اینکه بمیرم خداوند منو مورد لطفش قرار داد واز جهل ونادانی به سمت آگاهای هدایتم کرد تا از طریق شما استادقشنگم بیاموزم که سرنوشت از پیش تعیین شده ای برای من وجود نداره واین من هستم که دارم هر لحظه شرایط واتفاقات رو توی زندگیم رقم میزنم…
ودرک این موضوع چقدر بهم کمک کرد تا مراقبت کنم از افکارم، از توجهاتم، از گفتارم واز رفتارم…
اوایل مثل کوه کندن میمونه، همینقدر سخت، اینکه بخوای بپذیری این خودت بودی که گند زدی به زندگیت همه ی عمر وحالا باز این خودت هستی که باید درستش کنی وبسازیش، اماااا وقت درست کردنش هم یه نیروی برتری هست که کمکت کنه، حتی بیشتر از گذشته، بیشتر از اون موقعه هایی که تو گند میزدی و اون درستش میکرد، تو سهمتو درست انجام نمیدادی و چون نیروی برترت سهمشو درست انجام میداد تونستی با اون همه گند تا اینجای زندگیت دووم بیاری و خودت رو هلاک ونابود نکنی!!! و حالا چون بهش ایمان پیدا کردی، اونم خودش رو بیشتر وپررنگتر بهت نشون میده، چون دیگه هوشیار شدی، دیگه چشم وگوشت داره باز میشه دیگه قلبت داره باز وروشن میشه…
چون داری می بینی که چطور وقتی گفتگوهای ذهنی وتوجهاتت رو داری کنترل میکنی آگاهانه، جهان هم زیبایی های بیشتر، مثبت های بیشتر و در نهایت خوشبختی وسعادت وآرامش و سلامتی و یکتاپرستی وثروت و معنوییت بیشتری بهت نشون میده، که به شرط ادامه مسیر وامیدواربودن ومتعهد بودن می تونی به اندازه ایمانت وتلاشت ازشون نسیب ببری….
یه باور قدرتمندیکه داره هر روزتوی وجودم رشد میکنه وتنومند میشه واین باور از شما دارم، اینه که همه به یک اندازه به خداوند دسترسی دارند اگه فلانی تونسته پس من هم می تونم…
فقط همین باور، درک همین اصل باعث شد زندگیم وشخصیتم به طرز شگفت انگیزی به سمت بهبود در پیش روی باشه وشکر الله برای بهترینه خودم بودن با منه در گذشته همیشه در حال رقابت باشم….
از وقتی این باور رو در خودم نهادینه کردم حس میکنم جهان هم داره همه تلاشش رو میکنه تا بهم ثابت کنه، آره درسته، توهم می تونی، به تو هم می بخشیم، برای تو هم هست، توهم لیاقتش رو داری وما کمکت می کنیم تا بهش برسی…
خیلی سخته هنوزم، شاید دیگه مثل کوه کندن سخت نباشه تمرکز روی خود، ولی بازم سخته، که بتونی گفتگوهای ذهنیت وتوجهاتت رو متمرکز کنی فقط وفقط روی خیر وخوشی وخوبی، خصوصا وقتاییکه میون یه عالمه آدم ویا شرایط وموقعییتی گیر میفتی که میخوان بهت ثابت کنند زندگی جبری بی انتهاست وتووووو، هیچ قدرتی بر انتخاب سرنوشتت نداشته ونداری…
اینجور موقعه ها فقط باید سریع بیای چکاپ فرکانسی هایی که تو این مسیر نوشتی رو بیاری و بخونی و بخونی وبخونی وبه یاد بیاری که کجا بودی و به کجا رسیدی حالا… واین پیشرفتهای عالی همه اش از این باور نشات گرفته بود که هرلحظه با خودت میگفتی ومیگی، من خالق شرایطم هستم، تمرین ستاره قطبی قدم اول ، از 12 قدم اینو ثابت کرده، پس من همینو اصل قرار میدم وبا همین فرمون میرم جلو…
خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت این آگاهی هایی که نجاتم داد از جهل …
ممنونم استاد قشنگم ، عزیز دلم، بابت عشقیکه بی وقفه نثارمون میکنید همیشه با اشتراک گذاری آگاهیهای زندگی سازتون با ما
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز پنجاهم، روز شمار تحول زندگی من!
من دوست دارم از دید معنوی دیدگاهمو نسبت به مفهوم فرکانس ودرکی که ازش بدست آوردم بنویسم…
از وقتی که با شما استاد عزیزم آشنا شدم از وقتی اگاهیهایی که شما در مورد خداوند وقوانین جهان هستی رو به مادادید رو تاحدودی درک کردم وبه شناخت نسبی نسبت به خودم وخداوند وجهانش رسیدم، همین باعث شد دیدگاهم نسبت به کل زیستن تغییر کنه…
تا وقتیکه خودم رو در عین اینکه بی صاحب وبی کس می دیدم،خدای خودم وخدای دیگران می دیدم، قدرت رو در دستان خودم می دیدم در عین اینکه بی نهایت ناتوان وعاجز بودم اما قبول نمیکردم، همیشه لحظه های عمرم در رنج و دردو اضطراب و نگرانی ها وترسها سپری میشد، مدام در حال عذاب کشیدن بودم، خوشیهام همه کاذب و دلخوشیهام همه سرابی بیش نبودند، آرام وقرار نداشتم،زندگی جنگی نابرابربود، باری به هرجهت، ومن مثل برگی در باد، مثل اینکه یه جابین زمین وآسمون آویزون باشی ودست آویزت شاخه ی خشکیده یه درخت باشه، همینقدر بی پناه، همین قدر وحشتناک، همینقدر پر از درد ورنج…
شبها با کابوس از خواب می پریدم وروزها توی بیداری کابوس میدیم، همیشه منگ وگنگ بودم…
توی افکار من جز ترس و دلهره و سیاهی و اندوه چیزی نمی چرخید…
اعمال من بر پایه ترس و اضطراب بود…
و بازخوردیکه میگرفتم همیشه برام شکست، بدبختی، بیماری، درد ورنج بهمراه داشت…
اماااااا از وقتی شما خدارو بهم شناسوندید، قوانین جهان هستی رو بهم آموختید، از وقتی منو با من آشنا کردید و منو با من درونم منه واقعییم آشتی دادید…
جهانم تغییر کرد…
وقتی معنی سوره حمد رو درک کردم، وقتی قرآن رو که کلام خداست بدون تعصب خوندم، وقتی با خدایی که شما بهم معرفیش کردید دوست شدم آرام گرفتم..
به معنای واقعی روحم آرام گرفت، ذهنم آرام گرفت، افکارم روشن شد،مثبت شد، امید در دلم جوونه زد…
چون فهمیدم خداوند چقدر مهربان وبخشنده هست و اعتماد بهش، توکل بهش وایمان داشتن بهش وتکیه بهش یعنی خوشبختی،یعنی شادی، یعنی سلامتی، یعنی ثروت، یعنی امنیت وآرامش…
خداوندی که باهات شریک میشه توی اموراتت وسختی هارو برات اسون میکنه به شرط اینکه صادق باشی، درستکار باشی، متوکل باشی و بهش ایمان داشته باشی، به شرط اینکه خودمراقب و سپاسگزار نعمتهایی که بهت عطاء کرده باشی…
وقتی به چنین خدایی تکیه می کنی وامید می بندی، روحت وذهنت آرومه، وقتی مطمعنی قوانین وسنت الهی هیچگاه تغییر نمیکنه وپاداش سپاسگزار بودن، درستکار بودن، صبور ومتوکل بودنت با خداست، دیگه خیالت تخت تخته…
اینجوریه که خود به خود فرکانست همیشه مثبت وعالی هست،و اتفاقات پیرامونت هم مثبت و عالی هست، واگر تضادی هم پیش بیاد واتفاق نادلخواهی هم پیش بیاد میدونی سهم تو کمتر وکوچیکتر و راحتر از اونی هست که فکرشو بکنی وسهم بزرگ وسختش رو خداوند برات حل و هموارش میکنه و از اون مسیر سخت عبورت میده….
ایمان به خدا همه چیزه..( بودن درفرکانس مثبت)…اون ایمان دلی برات شادی وسلامتی وثروت وامنیت وعشق وآرامش و خوشبختی وسعادت وخیر دنیا وآخرت رو به همراه میاره….
فرد با ایمان نه غمی از گذشته به دل داره نه ترسی از آینده…
ومن به اندازه همین سر سوزن ایمانی که نسبت بخداوند پیدا کردم، به لطف الله، روح و جسم وجانم در آرامشه…
چون فکرم آزاده اکثرا، یعنی دیگه مثل گذشته ذهنم درگیر چیزی نیست، خیلی چیزها اهمییتشون رو توی باورم از دست دادن، و دیگه خیلی وقتها به خیلی چیزها اهمییت نمی دم، و اصل ترین ومهمترین چیز توی زندگیم حفظ رابطه ی دوستانه وعاشقانه بین من و خدای من هست…
خدایی که باهاش پادشاه بخت خودتی، در مسیر نورانی و پراز سعادت( فرکانس مثبت)
نمیشه که آدم امیدوار شاد وبا ایمان متوکل وتوحیدی باشی،(فرکانس مثبت)
اما در درد ورنج هم باشی(فرکانس منفی)
وقتی روز هست شب نیست…
وقتی نور هست تاریکی نیست…
وقتی گرماهست سرما نیست…
وقتی عشق هست نفرت نیست..
وقتی ایمان هست ترس نیست..
وقتی شکرگزاری هست گله وناله نیست…
وقتی ارامش هست ترس ودلهر نیست…
وقتی خدا هست شیطان وسوسه گر نیست..
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
نمیدونم چطور شکر خداوند رو به جابیارم که از طریق شما با شیوه ی اسان و زبانی گویا، ساده وصمیمی به من فهماند که من می تونم همیشه در نهایت ارامش وخوشبختی باشم اگه بتونم باخودم مثبت حرف بزنم، بله با خودم توی ذهنم!!!!
همه ی ما در طول بیداری شبانه روزمون کلی حرف باخودمون توی ذهنمون میزنیم، خصوصا ما بچه های عباسمنشی که یادگرفتیم از منفی هااا، از آدمهای منفی، دوری کنیم، وقتی میایم این سبک زندگی رو تجربه کنیم بیشتر باخودمون در ارتباطیم با شخص خودمون، بیشتر تنها هستیم و بیشتر گفتگوی ذهنی داریم وبیشتر با خودمون حرف میزنیم، این خیلی خوبه، امااااا…نمیشه که یه عادت وروشی رو که یک عمر داشتی حالا بیای وبه سرعت بخوای تغییرش بدی، همه چیز تکامل میخواد، خصوصا کنترل ذهن وگفتگوهای ذهنی تا بخوای روش تسلط پیدا کنی…
شاید بگی دارم فیلم مثبت می بینم، یا ویسهای استادعباسمنش رو گوش میکنم، یا دارم قران می خونم ویا هرچیز مثبت و خوبیکه حالمو خوب میکنه مشغول انجام دادنشم اما، همونموقعه هام یه دفعه به خودت میای می بینی ذهنت، صدای درونت تورو با خودش برده وسط جهنم، یه دفعه کلافه میشی، گور میگیری، عصبانی میشی، حالت بد میشه سریع، واگه تو کنترل ذهن حرفه ای شده باشی سریع مچ خودت رو میگیری از تغییر حالاتت،وذهنتو وگفتگوهاشو برمیگردونی به سمت مثبتها…
توگفتن آسونه، خیلی تمرین میخواد، با اینکه مدتهاست من دارم تمرین میکنم که حتی با خودم مثبت حرف بزنم بازم خیلی وقتها برام سخته، مخصوصا اون حرفهای منفی که به صورت روتین انگاری خودکار هر روز وهرچند روز یکبار توی سرم پخش میشه…
مثلا در مورد درس خوندن پسرم، واضحترین مثالی هست که می تونم بزنم، تاوقتی امتحان نداره من اوکی هستم وکاری به کارش ندارم ولی موقعه ای که امتحان داره من ناخواسته حواسم میره بهش وکنترلش میکنم ، بعد توی ذهنم هی باخودم حرف میزنم بعد انقدر این صدای ذهنم بلند هست که خودمم کلافه میشم،( هی ذهنم میگه برو بهش بگو درسشو بخونه اگه امتحاناتش رو قبول نشه، اگه بیفته ترم دیگه باید باز همون درسهاشو پاس کنه، باز شهریور باید بره هم هزینه کنه وهم توگرما وتوتعطیلات بره سر جلسه امتحان و…) انقدر اینها تکرار میشه تابرم این حرفهای ذهنیمو در حقیقت بهش بزنم …حالا یا میپذیره یا نمی پذیره، ولی اصل کار درست نیست، چرا؟
چون یه پسر 18 ساله خودش میدونه که عواقب درس نخوندن وهمش توگوشی بودن چیه؟
پسرم خودش میدونه مشکل کم شنوایی داره و باید یه حرفه ای یا بگیره، تا بزودی مستقل بشه وبتونه کسب درآمد کنه ودیگه مردی شده برای خودش، ومن باید اینو بدونم که کنترل کردن پسرم کار اشتباهی هست، تاوقتی تمرین ستاره قطبی هست تاوقتی می تونم از طریق سپاسگزاری به خواسته هام برسم، تا وقتی می تونم فقط وفقط در موردش مثبت فکر کنم ومثل خیلی وقتها نتیجه عالی بگیرم!!!!
پس چرا گاهی همه ی اینها یادم میره؟!
جوابش سادس، عادت کردم به عادتهای گذشته و تغییر عادت زمان میخواد…
تازه این یه مثال ساده بود، خیلی چیزها هستند توی زندگیمون که فکرمون رو درگیر کنند، وتکرار اون گفتگوهای ذهنی مسلما مارو میبره تو فرکانس منفی ها، وانگاری یه دست ست کامل از اتفاقات منفی پشت سر هم همون تایم، همون روز، یا همون ایام برات فراهم میشه، طوریکه همه چیز توهم گره میخوره…
البته درسته به لطف الله آشنایی با قوانین جهان هستی(شناخت خداوند) تا حدود زیادی باعث شد خود مراقب باشم، ولی هنوزم هستند افراد و چیزها وشرایط ومکانهایی که مالک ذهن من میشن وبرای تایمی منو مشغول خودشون نگه میدارن، ولی سریع متوجه میشم وفرکانسمو تغییر میدم، به قول شما استاد عزیزم فکر کردن به منفی ها مثل اینکه خودتو بندازی تو آتیش، واقعا هم افکار منفی مثل آتیش می مونه به خودت میای می بینی کلافه و خسته و عصبانی هستی، هیچ جسم خارجی یا شخص خارجی باعثش نبوده ومتاسفانه این خودت بودی که داشتی به خودت آسیب میزدی!!!
من قبلا به تکرار کلمات مثبت عادت نداشتم، به سپاسگزاری مداوم که بشه ذکر روی لبم عادت نداشتم،ولی همین تکرار عبارتهای مثبت وسپاسگزاری مداوم باعث شده گفتگوهای ذهنی من هم مثل گفتگوی کلامی من به سمت مثبت ها بره شکر خدا، وچون با گفتن کلمات وجمله های تاکیدی حس خوبی میگیرم، با دیدن هرچیزی که چشمهام می بینه وگوشم میشنوه و جسم وجان وروحم احساسش میکنه به عنوان نعمت وبرکت، از خداوند بابتش سپاسگزاری میکنم، خیلی حالم خوب میشه….
واقعا خداوند مگه غیر این از بنده هاش چی میخواد میگه راضی باشید قدردان باشید سپاسگزار باشید من شما را می افزایم…
راهکار از این ساده تر مگه داریم…
تنها راه نجات از فرکانس منفی، از گفتگوهای منفی دیدن مثبتها و سپاسگزاری مداوم هست ولاغیر…
انوقته که در فرکانس خیر وخوبی میفتی وپشت هم اتفاقات خوب رو تجربه میکنی خصوصا اون امنیت خاطر و آرامشی که داری به دنیا می ارزه…
اینکه در هر شرایطی تسلیم باشی وبگی خدایا راضی ام به رضای تو…
من توی کارتو دخالت نمی کنم تاخواسته ی تو اجابت بشه چون میدونم تو بهترین وقدرتمندترین برنامه ریز عالمی، حتی اگه هرچیزی وهرکسی منفی باشه وشر در اطرافم وظاهرا اوضاع برخلاف من باشه، اگه حتی سنگ از آسمون بباره من میدونم که توبرای منیکه بهت توکل کردم وبهت پناه اوردم خیر میرسونی….
واقعا اگه لطف وحمایت خداوند نبود در مورد همین مشکل شنوایی پسرم، می تونم به جرات بگم افکار منفی گاهی انقدر قوی هستند که حس میکنم نفسم بند میاد وقتی به اینده زندگیش وکاریش، و ….فکر میکنم
ولی وقتی به وجود پاک و زیبایی صورت وسیرتش فکر میکنم وقتی به برکت وجودش توزندگیم فکر میکنم، به اینکه چقدر زیبا ودرستکار وبا ادب و خوش تیپه، چقدر باهوشه، چقدر تواناست، چقدر با استعداده وتا همینجا هم خداوند محافظ ومراقب و صاحب اختیارش بوده وبعد این هم وحتی بعد من هم نگهدار ومحافظش هست و حامی تمامی اموراتش جز حس خوب سپاسگزاری هیچ چیزی در کل روح وروان وجسمم راه پیدا نمیکنه…
خدارو هزاران بارشکر، که من از شما استاد عزیزم یاد گرفتم اموختم که من مسئول صد درصد زندگیم هستم، برای همین خودم برای خوشبختی خودم تلاش میکنم واز اونموقعه که باور کردم وپذیرفتم این موضوع رو واقعا انسان خوشبختی هستم هم من از خدا راضی وخشنودم وهم خدا از من انشالله که راضی وخشنود هست….