“تحسین کردن” مهمترین و قدرتمندترین ابزارِ برای تنظیم فرکانس هایمان و جهت دهی آگاهانه به کانون توجه مان برای خلق خواسته هاست.
“تحسین کردن” ساده ترین راه برای هماهنگ شدن با خداوند و آوردن نعمت های بیشتر به زندگی است.
زیرا نه آنچه که به آن فکر می کنی، بلکه چیزی که به آن توجه می کنی را به زندگی ات دعوت می کنی!!!
♦ آیا وجههای مثبت همسرت را تحسین میکنی، یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
♦ آیا نکاتِ مثبتِ کارمندات را تحسین میکنی؟! یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
♦ آیا نکاتِ مثبتِ مدیرت را تحسین میکنی؟! یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
♦ آیا نکاتِ مثبتِ خانهات، محل کار، شهر … را تحسین میکنی یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
این خودِ ما هستیم که نیازمندِ تحسینِ دستاوردهای دیگرانیم. زیرا طبیعت و اساسِ وجود ما بر تحسین بنا شده است.
به همین دلیل است که در این لحظات بیشترین هماهنگی و اتصال را با منبع داریم.
پس هر آنچه را که میخواهی داشته باشی، فقط و فقط با تحسین کردنِ آن، واردِ زندگیات کن. این زیباترین و هوشمندانهترین مهارت برای ورود برکت ها به زندگی مان است و البته توانایی است که هر فردی قادر به انجامش نیست. توانایی است که نیاز به باورهای قدرتمندکننده ی پشتیبانی دارد که نگاه متفاوتی نسبت به فراوانی فرصت ها و نعمت ها در جهان برایت می سازد تا نه تنها فراوانی را باور کنی، بلکه دسترسی ات به این فراوانی را درک کنی و بدانی در لحظات تحسینِ دستاوردهای دیگران، بیشترین دسترسی به این منبع فراوانی را داری.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD173MB14 دقیقه
- فایل صوتی زیبایی ها را ببینیم3MB7 دقیقه
زیبایی ها را ببینم ، ۳
چه احساس خوبی ، چقدر زیبا نتیجه فرکانس عشق را گرفتم
من توی ذهنم اهدافم رو به ترتیب گذاشته بودم … که اول فلان هدف بعد فلان هدف بعدسومیش …
ولی بدون اونکه بتونم جور دیگه ای ام فکر کنم فقط از سختی مسیر و طولانی بودنش ناراحت بودم ولی فکر هم نمیکردم و نمیخواستم که جور دیگه ای باشه
علتش هم کمال گراییم بود
و داشتن یه سری ترمزای ذهنی
اما خدای بزرگم . پاداش بودنم تو مسیر و ادامه دادنمو داد ، و منو آسان کرد برای آسانی ها
اون هدف سوم رو اورد هدف اول …
گفت این که فکر می کنی نمیشه فقط باور توست ، تغییرش بده تا بشه ، به همین سادگی
خدایا شکرت
واقعا استاد چقدر خوبه ما قانونو میدونیم
درسته که تغییر باورام یکم سخته ولی در مقابل افرادی که اصلا نمیدونن جهان چطوری کار میکنه
ما خیلی کارمون ساده تره
همه ادما اگر برسن به اون نقطه که از عمق وجودشون هدایت بخوان هدایت میشن
از وقتی که این تغییر در ترتیب اهدافم رخ داده خیلی احساس بهتری دارم خیلی زیاد و خداروشکر میکنم که برای پایداری در مسیر درست بما پاداش میده
پاداش اسان شدن …
خدایا تو رو شکر می کنم . بخاطر بهتر شدن ِ روابطم با خانوادم . علتش میشه گفت دوری بود ادما وقتی از نظر فیزیکی از هم دورن شاید همدیگه رو درست نشناسن ولی وقتی بیشتر کنار هم هستن میبینن نه اونم یه ادم معمولیه و هم خوبی داره هم بدی ولی خوبیاشم زیاده
شناخت درست از هم خیلی خوبه بجای اینکه بیایم تو ذهنمون افراد رو یسری برچسبها بزنیم در حالی که شاید واقعیت اون آدم با اون برچسبهای ذهنی ما تفاوت داره
ربنا لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا
خدایا شکرت بخاطر امروزی که پر بوده از هدایتات
بخاطر احساس خوبم شکرت
بخاطر اتیش روشن کردنم تو حیاط خونمون شکرت
چه حس خوبی دارم همیشه با اتیش روشن کردن و بااینکه دخترهستم ولی از عهدش خوب برمیام و علاقه زیادی ام دارم به آتیش
بوی چوب های در حال سوختن و صدای سوختن چوب خیلی حس خوبی داره و اون گرمای اتیش
حتی بوی دود گرفتن لباس هام هم دوست دارم و از بوی دود اتیش خوشم میاد
خدایا شکرت بخاطر اینکه ما حیاط داریم که بتونیم اتیش روشن کنیم
خدایا شکرت بخاطر اسمون ابی بالاسرم که خیلی زیباست
خدایا شکرت بخاطر خورشیدی که برامون گرما و روشنایی میاره چقدر خوبه که ما هم شب داریم هم روز به فاصله چند ساعت و این نعمت وقتی خیلی دیده میشه که میفهمیم بعضی کشورها ماه ها شبه یا ماه ها روزه …
خدایا شکرت
خدایا شکرت که توی کشورم ایران ، این امکان وجود داره که مردم هر کجا بخوان تو دل طبیعت برن بساط پهن کنن و وسایل ببرن و اتیش روشن کنن و هیچ محدودیتی از این لحاظ وجود نداره
خدایا شکرت بخاطر کشورم ایران
بخاطر امنیتمون بخاطر ارامشمون بخاطر اونکه خیلی حسهای خوبی تو این کشور هست که هیچ کجای جهان این حسها رو پیدا نمیکنم
اینکه وطن منه من توش غریب نیستم همه هم زبون من هستن
بخاطر همه فروشگاه ها پمپ بنزین ها امکانات عالی و شهرهای زیبا مکان های توریستی مسافرتی
هتل ها
بخاطر خطه سبز شمال کشورم شکرت میگم که عاشق اون خطه زیبام
بخاطر تبریز شکرت هنوز نرفتم ولی دوست دارم برم
بخاطر اقوام ایرانی
ترک ها لرها کردها بلوچ ها ترکمن ها گیلکی ها جنوبی ها لک ها
وای خدای بزرگ چقدر زیبایی چقدر فراوانی
بخاطر عشایر شکرت بااون چادر زیبا بااون مشک های پر از دوغ و کره
خدایا شکرت میدونم یه روزی مهمونم می کنن عشایر به چادرشون
بارها از تلویزیون مستندهاش رو دیدم
بخاطر همه غذاهای متنوع کشورم شکرت
یکی از فراوانی ها ، تنوع غذاها در جهانه
که بسیار زیبا و لذت بخشه
یا مثلا رنگ پوست افراد در جاهای مختلف جهان
سیاه قهوه ای تیره قهوه ای روشن گندمی سبزه سفید
خدایا شکرت بخاطر این زیبایی ها
بخاطر احساس خوبم شکرت
بخاطر اینکه قدرت خلق زندگیمو بدست خودم دادی نه هیچکسی غیر من
بخاطر وهابیتت شکرت خدا
وهابیت یعنی بخشندگی بدون توقع …
تو به همه عطا می کنی
کلا نمو هولاء و هولاء من ذلک و ما کان عطاء ربک محذورا
🍂
خدایا شکرت بخاطر آرامشی که در دل طبیعت به انسان دست میده
چقدر خوبه بودن در طبیعت
چقدر خوبه حس خوبی که از طبیعت می گیریم
خدایا هدایتم کن به جایی که بتونم به احساسی بسیار خوب برسم و باورهامو خیلی بهتر کنم
خدایا شکرت بخاطر آزادی که دارم …
آزادی نعمت بزرگیه اینکه بدونی پابند کسی نیستی مجبور به کاری نیستی رهاباشی آزاد باشی و مجبور به چیزی نباشی که نمیخوای
خدایا سپاسگزارم ازت از عمق وجودم
بهم قدرت تعهد بستن محکم بده بهم شهامت و جسارت بده
خدایا شکرت
شکرت که تو این سایل اینهمه فایلهای خوب استاد و مریم عزیز برامون گذاشتن
اینهمه فراوانی توی متن ها کامنت ها پاسخ ها پرسش ها
دیگه سوالی ام هست که بی جواب بمونه
خدا همواره براحتی هدایتمون میکنه
تو فقط بمون تو این مسیر بقیش با خدا😍
الهی شکر
زیبایی ها را ببینم ، ۲
خدایا شکرت … شکرت بخاطر احساس لطیفی که به درونم راه یافته از زمانی که هدایتم کردی به فرکانس زیبای عشق
فرکانس زیبای عشق کجاست چگونه است ؟
آنجاست که خدا حضور دارد …
خدا کجا حضور دارد ؟
خدا آنجاست که سپاسگزاری هست ، زیبا دیدن هست ، احساس پاک تحسین کردن است
خدا آنجاییست که نعمتهایش را ببینند ، بشمارند ،تحسین کنند ،حس کنند
خدا آنجاییست که بندگانش غرق در شعف شوند از خدایی که این همه نعمت را بی توقع ،به آنان بخشیده است
آنگاه که سلولهایت در حس خوب سپاس ، تلالو می خورند
اینجا فرکانس عشق را می توانی حس کنی
خدایا سپاسگزارم
هر زمان که من به فرکانس عشق وارد می شوم
اولین فردی که همیشه به این احساس خوبم واکنش نشان می دهد مادر عزیزم است
او جذب احساس خوبم می شود
پیدایش میشود و سخنانی میگوید که من میفهمم که عشق کار خودش را کرد …
و احساس خوبم بیشتر میشود … چه زود پاداش حس خوبم را می گیرم
خدایا سپاسگزارم بخاطر وجود مادرم
خدایا سپاسگزارم بخاطر وجود پدرم
من زیبایی را دیدم
زمانی که موقع اذان صبح بیدار می شوم
و میبینم پدرم ، بر سر سجاده اش نشسته است
او زمانی را بر روی سجاده اش در سکوت می نشیند
در حالی که سرش را پایین انداخته
دیدن مراقبه ی او حسم را بسیار معنوی می کند
او درنگ می کند … تفکر می کند
خلوت کردن او با پروردگارش تماشاییست …
پدرم را دوست دارم
من هم همانند او عاشق دیدن مستندهای طبیعت و حیوانات هستم
دیروز که اینجا از آهوی زیبای دشت نوشتم
شب که شد دیدم پدرم روی شبکه ای گذاشته که مستندی از حیوانات پخش می کرد
آنها آهو نبودند اما خیلی شبیه آهو بودند
بزهای کوهی زیبایی بودند که لابلای صخره ها زندگی میکردند
با پدرم آن مستند را دیدیم
خاطرم هست پدرِ پدرم ، خدا رحمتشان کند ،هم مستندهای طبیعت و حیوانات را خیلی دوست داشتند
پدر پدرم سالها قبل ، اهل شکار بوده اند
و انواع پرندگان و هم چنین آهو شکار کرده بودند
پدرم از طعم خوشمزه آن شکارها ، برایمان بسیار سخن گفته است .
پدرم و خواهرم امروز را روزه گرفته اند
پدرم امروز پای تلویزیون نشسته بود
و حدیث کساء را که از تلویزیون پخش میشد ،تماشا می کرد
و گاهی هم زمزمه می کرد
من از دیدن پدرم که حالتی معنوی داشت لذت میبردم .
پدرم انسان بزرگیست .
یکی از ثروتمندترین افراد شهر که صاحب بزرگترین مرکز تجاری شهر است …
درباره پدرم گفت
پدر شما پاکترین انسان در مجموعه خودشان است
من گفتم . پدرم انسان بزرگیست
او گفت : بزرگ برایش کم است .
🍃
پدر من اما باانکه در حیطه شغلی خود بسیار بزرگ است
اما در خانه که میاید
هم ظرف میشوید
هم سبزی پاک می کند
هم کمک مادرم می کند
از غذاهای مادرم تعریف می کند
هروقت هرکاری داریم او بسیار تلاشگر و بی خستگی انجام می دهد
پدرم حتی زمانی که دوش میگیرد خودش لباسهایش را با دست میشوید
من به پدرم افتخار می کنم
او را مرد بی ادعا نام گذاشته ام
فقط در ذهنم
مدتها بود می خواستم بروم دستانش را ببوسم
پیشانی اش را ببوسم
ولی خجالت میکشیدم
تااینکه ، یکبار که در اتاق بودم شنیدم که پدرم پیشانی خواهرم و مادرم را بوسید
من از اتاق صدا زدم : من را نبوسیدی
رفتم بیرون و بااین بهانه دستانش و پیشانی اش را بوسیدم
پدرم مرد عزیزیست
یادم هست زمانی که پدرش و مادرش زنده بودند هم به آنها خدمت میکرد
زمانی که ابتدا پدرشان فوت شد
با چادر مسافرتی شب را کنار قبر پدرشان ماند تا نیمه شب
پدرم مادرش را بسیار دوست داشت
خداوند پدر و مادر پدرم را رحمت کند
همه انها انسان های نیکی بودند و من از داشتن انها بخود میبالم
ادم ها وقتی پیر میشوند دوست داشتنی میشوند
مانند کودکان …
و این خاصیت عشق پروردگار است که پیران و کودکان که نیاز به حمایت بیشتر دارند ،خداوند محبت آنها را در قلب دیگران می اندازد
مادر پدرم من را از کودکی نگه داشته بود و بزرگم کرده بود و من را خیلی دوست داشت
همیشه برایم از کودکی ام خاطره تعریف میکرد .
او خیلی دوست داشتنی بود
این انسان های نیک همه باعث شکرگزاری من هستند من زیبایی را در وجود انان دیدم انان روح های پاکی داشتند خدایا سپاسگزارم بخاطر این تجربیات زیبا
مادرم در حیاطمان که یک باغچه کوچک دارد یک گلخانه کوچک درست کرده و شنبلیله و جعفری و نعناع کاشته . پدرم هم عاشق لبو است و لبو کاشته
خیلی زیبا شده باغچه کوچکمان
پدرم امروز که جمعه است رفت و علف های هرز باغچه را کند .
جا باز شده برای کاشتن چیزهای بیشتر
امروز اول اسفند است و حال و هوای زییایی حاکم شده
هوا خیلی خوب شده و دیگر سرد نیست انچنان
اسمان هم پس از بارانی که پریروز بارید ، خیلی صاف شده و آبی ِ آبی است و اصلا لکه ای ابر در ان وجود ندارد
من با دیدن اسمان روحم به پرواز در میاید
آدم ها از درون ما خبر ندارند . ما گاهی نمیتوانیم به ادمها بگوییم که دوستتان داریم . ای کاش همه ادم ها در فرکانس عشق بودند . فرکانس عشق جاییست که در ان بدی و ناراحتی و زشتی وجود ندارد
سرتاسر زیبایی و رحمت است سرتاسر محبت و دوست داشتن است
خدایا من را بیش از قبل در فرکانس خودت نگه بدار
خدایا سپاسگزارم بخاطر این روز جمعه که پدرم خانه است و روزهای جمعه حس متفاوت زیبایی دارد
خدایا همه پدران و مادران را حفظ کن و رفتگان را غرق نور و رحمتت کن
شکرت ای خدای من بخاطر آنان که با ما مهربان بودند و ما را پروراندند و در حق ما لطف و محبت کردند
خدایا ممنونم که امروزم را باعطر این زیبایی های دل انگیز آمیختی
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم
زیبایی ها را ببینم ، ۱
بنام خدایی که در دنیایش هم زیبایی وجود دارد و هم نازیبایی ، چرا که او قدرت و اختیار را به بندگان خود داده تا هر چه دوست دارند بیافرینند
اما قانونی هم قرار داده که به هر چیزی توجه کنی ، کانون توجهت هرچه باشد ،به همان سمت هدایت خواهی شد
و من ، هدایت شدم
چند روز قبل ، زمانی که به خیال خودم تمام باورها رو ساخته و تمام ترمزها رو برداشته بودم
اما باز نمیتوانستم تسلیم ِخدا شوم
نمیتوانستم از سر راه خدا کنار روم و اجازه دهم او رهبری کند زندگیم را … او برایم کارها را درست کند
از خدا سوال کردم ، خدایا چرا نمیتوانم تسلیمت باشم
و دقیقا فردای آن روز وقتی هدایت شدم به سایت دیدم خدای هدایتگرم خدای مهربانم دستان مهربانش را به حرکت واداشته و مریم عزیز را هدایت کرده تا بنویسد تا دوره به صلح رسیدن با خود را بر روی سایت قرار دهد
و بنویسد آری تو که گمان کردی کل قانون را بلدی ولی باید برگردی به اصل قانون و آن زیبابینی است آن شکرگزاری است آن صدق بالحسنی کردن است آن کنترل ذهن است . و نه توجه بر بدی ها و نه کینه و نفرت و خشم و قضاوت …
نه …. برگرد … برگرد به فرکانس عشق ، آنجا که خدا منتظر توست
برگرد و تحسین کن شکرگزاری کن و زیبایی ها را ببین
و مدام هدایتم میکرد آن خدایی که از رگ گردنم بمن نزدیکتر است . گفت شکرگزاری گفت ماندن در احساس شادی گفت ستاره قطبی …. باز هم برایم سخاوتمندانه از در و دیوار راهکار داد
و آمدم این فایل … و گفت بنویس
بنویس زیبایی ها را …
و من که تا قبل از آن میگفتم چه زیبایی؟؟ حالا خجل شدم از اینکه این همه زیبایی بود و من با عینک بدبینی که بر چشمانم زده بودم گوییا کور بودم از دیدن فراوانی زیبایی های زندگی ام و دنیایی که باآن احاطه شده ام
و چه فرکانس لطیفیست این فرکانس عشق فرکانس زیبابینی و شکرگزاری
حالم خوب است و می خواهم بنویسم
و چه جالب تر آنکه مانند تشنه ای هستم که تازه به آب رسیده ، لذت و شیرینی این زیبابینی چنان من را شیفته خودش کرده که انگار حتی خواسته ی خودم را هم یادم رفته و دوست دارم باز وارد دنیای جادویی تحسین بشم و غرق بشم در حس خوب آن
نمیدانم چرا همش دنبال دلیل بودم . چرا تسلیم نمیشدم هرچه میگفتید بابا کینه نفرت عیب جویی بد بینی و دیدن بدیها توجه بر بدیها قضاوت و …. اینها باعث حال بد میشه باعث میشه از جنس همون بدیها برات بیاد
من واسه این جوری بودن واسه خودم دلیل میاوردم
فکر میکردم باید اینکارها رو انجام بدم تا توسط اونا خودم رو از بدی دیدن از بقیه یا از اتفاقای بد ، حفظ کنم
ولی حالا تازه دارم یاد میگیرم که لازم نیست من با توجه کردن به بدیها و مرور کردن بدیها خودمو از بدی حفظ کنم
وقتی من توجهم روی خوبیهاست ، بااون حال خوب ، خدا هدایتم میکنه بسمت خوبیها و اونه که منو هدایت میکنه اونه که منو حفظم میکنه از بدیها
ایمان با توجه بر بدیها شکل نخواهد گرفت
ایمان نقطه مقابل ترسه وقتی توجهت بر بدیهاست ترسهاتم زیادن
و این یعنی اتفاقات بدتم زیادن …
واقعا چه دلیلهای بظاهر موجهی برای خودم ساخته بودم واسه توجه بر بدیها
و هنوزم ریشه این دلیل و منطقای بظاهر درست خشکیده نشدن باید بیشتر روشون کار کنم
☘🌳☘
من زیبایی را دیدم
من زیبایی را دیدم در اون بچه آهوی زیبایی که بر روی چمن ها خوابیده بود
و خدای زیبای من ، بر پشت او خال های سفید زیبایی را نقاشی کرده بود
من مسحور زیبایی اش شدم . او که با چشمان درشت و کشیده و قهوه ای خودش داشت جهان زیبای پروردگارم را تماشا می کرد
او که خدا دو شاخ کوچک زیبا بر سرش نهاده بود
او که پوست قهوه ای روشنش که با کرک های ریز پوشیده شده بود ، و زیبایی اش را بیشتر کرده بود
و من خدا را دیدم
که داشت من و او را نظاره می کرد
خدا داشت با لبخند مهرانگیزش من و او را نگاه می کرد به من لبخند میزد که از زیبایی آهو به شگفتی آمدم و به آهوی زیبایش لبخند میزند که حالاشده بود نشانه زیبایی پروردگارم برای من
در آن دشت زیبا خدا داشت با احساس رضایت به من و به مخلوقاتش باافتخار نگاه میکرد
از اینکه چنین زیبایی های خلق نموده
من آرامش را در نگاه خدا دیدم
من رضایتش و افتخار کردنش را دیدم
و خدا بمن گفت ،اگر این زیبابینی ات را ادامه دهی
تو هم روزی با افتخار و آرامش و رضایت به زیبایی هایی که خودت با کانون توجهت خلق کرده ای نگاه خواهی کرد
آنگاه خدا دستم را گرفت و گفت بیا برویم در دشت سرسبز من با هم قدم بزنیم
او مرا برد لب یک چشمه کوچک که با آب سرد و زلالش بمن پاکی روح را یادآور شد
خدا گفت پاهایت را در آب سرد چشمه بگذار و اجازه بده تا سیاهی ها از وجودت خارج شوند
من مدتی نشستم …. و آنگاه که سبک بال تر شدم
خدا من را برد به دیدن زیبایی های بیشتر
من را در اطراف دشت چرخاند گفت کوه ها را ببین . آن هامانند ابرها حرکت می کنند اما تو گمان می کنی که ثابت هستند
من کوه ها را مانند میخ هایی بر زمین کوبیده ام
و من نگاه میکردم آن کوه های پوشیده شده با درختچه های سبز رنگ زیبا را
و غرق آن رنگ سبز چشم نوازش شده بودم
خدا بمن گفت حالا کمی بر چمن ها دراز بکش
من دراز کشیدم و آسمان آبی بالا سرم بصورت تمام رخ بمن چشمک زد
آن آسمان آبی که حتی یک لکه ابر هم داخلش نبود
یک آبی پهناور زیبا
که خورشید در گوشه اش داشت بمن گرما و روشنایی اش را سخاوتمندانه می بخشید
خدا بمن گفت این آسمان که میبینی یکی نیست بلکه هفت آسمان است که به صورت طبقه طبقه روی هم قرار گرفته است
و من محو گفته های پروردگارم بودم
او داشت روحم را با سخنانش جلا می داد
او داشت با کلامش به من آرامش می بخشید
او سراسر عشق بود و مهربانی
او برایم همه ی زیبایی ها را آفریده بود
و اکنون تازه چشم بند سیاه را از چشمم برداشته بود
و من وارد دنیایی دیگر شده بودم
چه دنیای شگفت انگیزی
آن جا که هیچ بدی نیست
هیچ سیاهی و زشتی نیست
خدایا سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سلام عزیز دلم
ازت ممنونم مهربونم
درون پاک شماست که حس خوب کامنت من رو گرفت 💕
بخاطر تحسینت مرسی😘
سلام سمانه جان حالتون چطوره این عکس فرزند خودته رو پروفایلت ؟
وای چقدر زیبا من کامنتتون رو دیده بودم ولی دقت نکردم
جواب نداده بودم تا حالا
ولی روز 15 فروردین واسم کامنت گذاشتی اونم بعد سه چهار سال !
آخه 15 فروردین روز تولد منه
جالب نیست ؟
سمانه جان
حالا نکته ی جالب این هدایت چی بود
من دیشب الهام دریافت کردم که یه خواسته ای که دارم و فکر میکنم که اول باید اینو بهش برسم بعد به خواسته ی دیگم برسم
خدا اینو اورد اول گفت که نگو اول به اون باااید برسم بعد برسم به این یکی
بعدش امروزم نشانه ازش دیدم
و اتفاقا قبل اینم که برسم سرکامنت شما
هدایت شدم به کامنت خودم
که دقیقا 3 اسفند 99 هدایتی این مدلی داشتم
فکر میکردم اول سلامتی بعد ازدواج
بعد هدایت شدم که ازدواج کنم
اونم مجددا باهمسر خودم که جداشده بودیم
الانم کمال گراییم میگفت اول سلامتی بعد بچه دار شدن
ولی دیشب الهام شد بهم
که با بچه دار شدن قلب و مغزت رو گرم میکنی (آخه دقیقا توهمین دوتا مساله دارم قلب و مغز)
راهکارای خدا خیلی قشنگن
قلب و مغز انسان با بچه دار شدن گرم میشه عشق به قلبت میاد و مغزت از افکار منفی که طبع سرد دارن خالی میشه عشق گرمه !گرم ِ گرم
توکامنت شمام به همین اشاره شده بود
خدایا شکرت
سمانه جان دعا کن خدا به من و همسرم بعد 12 سال ازدواج و کلی سختی فرزند سالم صالح زیبا خوش قدم خوش روزی با برکت عطا کنه
مرسی ازت خداحافظت
سلام دوباره ایندفعه به سمانه جان و شازده پسر کاکل زری
ممنون از دعاهای خیرت بله واسه خدا هرکاری بسیار آسانه
امروز حس کردم که من فقط باید تسلیم باشم ، هرچیزی که میشه یا نمیشه ، همگی تحت برنامه ریزی رب العالمینه
حس کردم که ما فقط باید سعی کنیم بنده بودن مطیع بودن و تقواداشتن رو تمرین و تکرار کنیم اما اینکه طرح خدا واسه هر کدوم ما چطور پیش میره دیگه به خود خدا مربوطه
مانمیتونیم چیزیو به زور عوض کنیم ما فقط باید وصل باشیم و قدم قدم باهدایتها حرکت کنیم اون خودش ما رو میبره هرجاخودش بخواد
من از سن کم هم به بچه هاعلاقه داشتم و اما این خواسته مثل تموم خواسته هام در دست خداست من وظیفم بندگی کردنه و او تعیین میکنه واسه من چی پدید بیاد هرچی بشه خیره و جای شکرگزاری داره
از اینکه باشما گفتگو کردم خوشحال شدم سمانه جان
گل پسر رو از جانب من ببوس
الهی خوشبخت باشی همیشه