زیبایی ها را ببینیم

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

“تحسین کردن” مهم‌ترین و قدرتمندترین ابزارِ  برای تنظیم فرکانس هایمان و جهت دهی آگاهانه به کانون توجه مان برای خلق خواسته هاست.

“تحسین کردن” ساده ترین راه برای هماهنگ شدن با خداوند و آوردن نعمت های بیشتر به زندگی است.

زیرا نه آنچه که به آن فکر می کنی، بلکه چیزی که به آن توجه می کنی را به زندگی ات دعوت می کنی!!!

♦  آیا وجه‌های مثبت همسرت را تحسین می‌کنی، یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!
♦  آیا نکاتِ مثبتِ کارمندات را تحسین می‌کنی؟! یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!
♦  آیا نکاتِ مثبتِ مدیرت را تحسین می‌کنی؟! یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!
♦  آیا نکاتِ مثبتِ خانه‌ات، محل کار، شهر … را تحسین می‌کنی یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!

این خودِ ما هستیم که نیازمندِ تحسینِ دستاوردهای دیگرانیم. زیرا طبیعت و اساسِ وجود ما بر تحسین بنا شده است.

به همین دلیل است که در این لحظات بیشترین هماهنگی و اتصال را با منبع داریم. 

پس هر آنچه را که می‌خواهی داشته باشی، فقط و فقط با تحسین کردنِ آن، واردِ زندگی‌ات کن. این زیباترین و هوشمندانه‌ترین مهارت برای ورود برکت ها به زندگی مان است و البته توانایی است که هر فردی قادر به انجامش نیست. توانایی است که نیاز به باورهای قدرتمندکننده ی پشتیبانی دارد که نگاه متفاوتی نسبت به فراوانی فرصت ها و نعمت ها در جهان برایت می سازد تا نه تنها فراوانی را باور کنی، بلکه دسترسی ات به این فراوانی را درک کنی و بدانی در لحظات تحسینِ دستاوردهای دیگران، بیشترین دسترسی به این منبع فراوانی را داری.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    173MB
    14 دقیقه
  • فایل صوتی زیبایی ها را ببینیم
    3MB
    7 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید حسین فرهادی نیاکی» در این صفحه: 6
  1. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    با سلام به استاد عزیزم وو همه عزیزان

    زیبایی های 23 و 24 فروردین 1403 همسرم دیروز که عید فطر بود با ماشین قشنگمون رفت ییلاق ویلامون ووو قرار شد که من هم امروز برم . من هم خوابیدم شب ووو گوشیمو آلارم گذاشتم که ساعت 4:30 صبح بیدار بشم و برم سرکار ولی خداجونم منو ساعت 4:29 دقیقه بیدار کرد به محض بیداری گفتم ممنونتم خدای من که خودبخودی بیدارم کردی

    1.به محض بیداری چشام افتاد تو آینه قدی لوازم آرایش عشقم ووو به خودم گفتم حسین تو بهترین و زیبا ترین و با ارزشترین و با لیاقت ترین و کار درست ترین موجود دنیایی و خودمو محکم بغل کردمو و بوسیدم و لباس پوشیدم ووو عطر بسیار خوشبو هدیه همسری رو زدم و گفتم خدای من شکرت بخاطر داشتن همسر بسیار عالی

    2.از پله ها اومدم پایین رفتم تو کوچه هوا تاریک بود وو نجوا شروع شد که تاریک نکنه …… منم فقط میگفتم خدارو دارم ووو تمام اومدم سر خیابون یه 15 دقیقه ای ایستادم دیدم یه پیرمرد با ماشین ال 90 برام بوق زد سوار شدم ووو یه پیرمرد با انرژی و سرحال بود مربی کشتی بود ووو میخواست بره دقیقا روستای گزنا سرا (ییلاقمون) ووو کلی ازش انرژی گرفتم منو رسوند جلوی کاله هر کاری کردم پول بگیره نگرفت اومدم پایین به خدا گفتم ممنونتم که برام آسون کردی چقدر حال میده اعتماد کردن به تو ، به محض پیاده شدن یه الهام اومد که چرا باهش نرفتی ییلاق تو که دنبال یه نفری که باهم برید ییلاق به خودم گفتم خیری درش بود تو که تو ماسینش بودم یادم نیومده بود و این الهام نیومد

    3.وارد دریایی از فراوانی کاله شدم و تحسین مالک کاله شروع شد و وارد محل کار شدم ووو شروع بکار کردن کردم . ایرپاد بسیار خوبمو گرفتم شروع کردم به گوش دادن فایلهای کنترل ذهن استاد ووو هی به خودم میگفتم حسین به تو داره میگه ها ، و بعد از گوش دادن شروع کردم به گوش دادن فایل های بازی درمانی خانم دکتر موتابی و چقدر لذت بردم ووو کلی خدارو شکر کردم ووو تو کانال تلگرام شکرگذاری که دارم مینوشتم ووو کلی از خدا تشکر کردم بخاطر کار خیلی خوبم و مدیران بسیار فقیدی که دارم رو تحسین کردم

    4.ساعت 10 صبح اومدم اومدم تو اتاقمون ووو با دستگاه موکاپاد قهوه اسپرسو درست کردم و با شکلات 96 درصد با سرپرست نازنینم خوردیم ووو باز هم شکر الله ی یکتا ، به سرپرستم گفتم میشه من 1 ساعت دیگه برم خونه ؟ ووو اونم گفت باشه ووو باز هم شکر الله ی یکتا

    5.بعد از قهوه دوباره رفتم محل کارم یکی از همکارام کاری که مربوط به خودش بود رو محول کرد به من همونجا نجوا اومد حسین تو چرا باید کارشو انجام بدی ؟ درجا گفتم عیب نداره این فرصتیه برای رشد و شکوفایی من خیلی سریع اون کارو انجام دادم دیدم سرپرستمون اومده بالا سرم بهم گفت چه خبر براش توضیح دادم با اعتماد بنفس پولادین ووو اونم منو تایید کرد ووو گفت افرین همونجا به خودم گفتم بفرما حسین اگه به نجوات گوش میدادی هم حست بد میشد هم کارو یاد نمیگرفتی هم تایید سرپرست رو نداشتی ووو هم اعتماد بنفس نداشتی پس تضاد ها اومدن مارو رشد بدن

    6.شوهر دختر خاله همسرم بهم زنگ زد بیا بریم ییلاق وو قرار بود باهم بریم من هم آماده شدم ووو راه افتادیم تو مسیر چقدر املاک های بزرگ ووو چه ماشین هایی جلوی این املاک پارک بود ، چقدر فراوانی و ثروت بود خدای من از این همه فراوانی ،،،،، برادر خانمم زنگ زد بهم که بخاری هیزمی خراب شده یکی بخر بیار پولشو من میدم گفتم خودم میخرم رفتم داخل شهر یه بخاری هیزمی زیبا خریدم نصف پولشو برادر خانمم داد ووو گفتم خدایا شکرت بخاطر این آسانی،،،، تو مسیر ییلاق بارون میزد ووو جاده جنگلی واز که تازه سر سبز شده بود ووو تو ماشین آهنگ بانو هایده پخش میشد یک هارمونی زیبایی از حس خوب بود اینقدر لذتبخش بود بارون ،جنگل ، سرسبزی ، رهایی ، و آهنگ (این مسیرو استاد زیاد رفته چون ویلاش تو وازه همونجا هم یاد استاد افتادم و گفتم استاد عزیزم به یاد شما هم لذت میبریم) رفتیم تا رسیدیم به خونه ویلایی ییلاق پر مه بود ووو جلوی چشمت رو نمی تونستی ببینی گفتم خدای من شکرت بخاطر اینکه این همه چیز رو برای من آسان کردی و شاکر ربم هستم بخاطر این خونه زیبایی که دارم

    7.وارد خونه شدم همه اهالی خانه به من خوشامد گفتند ووو بسیار خوش حال از حضور ما و خوشحال ترینشون همسر عزیزم بود که منو در آغوش گرفت گفت از دیروز تا امروز دلم برات تنگ شد تو دلم گفتم خدای من هزاران مرتبه تورو شکر همه چیزو باهم برام محیا کردی ممنونتم

    8.ساعت 4 بعد اظهر دوستم زنگ زد کجایی گفتم ییلاق گفت میشه اومد گفتم بیا بالای سر چراکه نهگفت به شرطی میام که بگی چی نیاز داری برات بخرم گفتم بیا بابا خودتو لوس نکن برامون با همسرم رفتیم یکم داخل محل گزناسرا (ییلاقمون) خرید کنیم ووو یک سوپر مارکتی هست که یک خانواده اونجا کار میکنند هر چقدر از با ادبی و با محبتی ووو فرکانس بالاشون بگم کم گفتم همونجا کلی خرید کردم به همراه قهوه برای خودم و عزیز دلم چقدر خوبه بیرون بارون بزنه هوا سرد و تو یک قهوه گرم بخوری خدای من شکرت

    9.بخاری هیزمی رو افتتاح کردیم ووو تو طبقه پایین خونه روشنش کردیم چه گرمایی میداد شعله قرمز وو ووو زیبا ووو گرمای پر انرژی ، کنار بخاری کلی چایی ووو خوراکی مجازقانون سلامتی خوردیم تا دوستم اومد با کلی هدایا کلی خوشحالمون کرد چون از ساری اومده بود ووو بسیار خودش و خانومش پر انرژی هستن کلی بازی کردیم و شام دستپخت عزیز دلمو خوردیم (کشک بادمجون ) ووو کلی تخمه خوردیم وو شب رفتیم پایین خوابیدیم ووو ربم رو کلی شکرگذاری کردم بخاطر خونه دو طبقه ای که دارم

    10.طبقه پایین همه مردها بودند پسر قشنگم کنار من بود با گرمای بخاری هیزمی چقدر گرم شدم ، و هی میگفتم من میدونم که در هر حالتی در بهترین زمان وبهترین مکان هستم ، صبح شد یه دفعه ای برادر خانمم گفت حسین پاشو پاشو بدو بیا بیرون یه لحظه ترسیدم گفتم چی شده باشه رفتم بیرون ، الله اکبر چی میدیدم ؟؟؟ دیدم کل زمینا سفید پوش شده از برف ووو برف هم داشت میومد یه صحنه بسیار زیبا ووو قشنگ که اصلا قابل وصف نیست ووو بسیار زیبا بود چقدر شکرگذاری کردم مگه میشه تو آخر فروردین اینجا برف بیاد؟؟؟؟ برای خدایی که میخواد ما لذت ببریم هیچی نشد نداره ووو چقدر قشنگ وو با انرژیه این برف ، بعد خونه ما یه جاییه که یه 200 متر سرپایینی داره وو همه مردها ترسیدن از حجم برف که نکنه تو این سر پایینیه گیر کنند در جا برفهای ماشینشون رو پاک کردند ووو ماشینهارو بردند بالا تو جاده ولی من به خودم گفتم ولش کن من خدای بسیار قدرتمندی دارم ووو دیگه بهش فکر نکردم ووو رها بودم

    11.صبحانه املت ادب خوردیم و به همراه عدسی تو هوای سرد کلی حال داد ،،، دوستم ازم خداحافظی کرد و رفت وو ماهم خونه قشنگمون رو تمیز کردیم وو خدارو شکر کردم بخاطر این خونه قشنگ ، ماشینو روشن کردم وبرفهای روشو پاک کردم ووو شدت برفی که میبارید خیلی زیاد شد ووو همه جا سفید و پر از برف شد ، حالا رسیدم به سربالایی وو اروم اروم اومدم بالااول ماشین سر خورد دکمه سیستم ضد لغزش ماسین رو فعال کردم بعد دوباره رفتم پایین با قدرت اومد بالا به ماشین قشنگم گفتم مرسی ازت ووو سپاسگزار خدای خودم هستم به خاطر این ماشین عالی که اینقدر خوبه ووو فرمونشو بوسیدم ، تومسیر کلی برف میزد اومدم پایین رسیدم به جنگل که دیگه از برف خبری نبود و بارون میزد

    12.رسیدم به خونه پدر خانمم رفتم به مرغ عشقام سر زدم ووو دیدم پنجمین تخمش هم به جوجه تبدیل شد ووو شاکر خدا شدم از این همه خوبی پشت هم ، چقدر خوبه زندگی رو روال ، اومدم خونه عزیز دلم رفت بالا ووو منم شروع کردم به شستن ماشین قشنگم که شکرگذاری رب مهربونم رو کرده باشم ، بعد از شستن اومدم خونه یک قهوه حرفه ای با دستگاه اسپرسو ساز زدم با چایی و شکلات تلخ 96 درصد همسرمو مهمون کردم ، بعد قهوه دراز کشیدم خوابم برد چقدر رها و فری شدم وو چقدر لذت بخشه خدا جونم شکرت بخاطر این همه لذت زیادی که تو این دو روز برای من رقم زدی واقعا ازت ممنونم

    خدا جونم تک تک تیلیارد تیلیارد سلول من از تو قدردانی و سپاسگزاری میکنه ووو اینقدر خوشحالم از رفاقت با تو و آشنایی با استاد عزیزم که شب و روزم شده لذت و زیبایی خدای من نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم

    عاشق استاد عزیزم هستم که همچین جایی رو برای من قرار داد ، ووو دوستدار تک تک همه شماها هستم که به من لطف دارید

    یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام الله یکتا

    هذا من فضل ربی

    زیبایی های شنبه 18 فروردین :

    1.شب قبلش با دستگاه قهوه ساز عزیزم که خیلی دوستش دارم یه قهوه درست کردم تو یک لیوان کریستال زیبا پر از خامه قهوه بود و با شکلات تلخ 70 درصد نوش جان کردم خدای من شکرت بخاطر روزی بغیر الحساب

    2.چون قهوه خوردم تا صبح خوابم نبرد همش تو سایت بودم (حتما خیری توش بود) ، ساعت 5 صبح شد و به خانمم گفتم عزیز من میخوام برم سرکار خوابم نمی‌بره و بلند شدم تو آینه قدی عزیزم به خودم گفتم حسین تو زیبا ترین ، قشنگ ترین ، ارزشمند ترین ، کار درست ترین و با لیاقت ترین بنده خدایی و آماده شدم که برم برای ساخت یک روز زیبای دیگه

    3.از پله های خونه که اومدم پایین همین که چشمم افتاد به ماشین عزیزم همون جا ناخودآگاه گفتم به به به به خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این هدیه عزیز بدنه شو بوسیدم و باز گفتم هذا من فضل ربی ، از خونه اومدن بیرون با ایرپاد ووو گوش دادن به صدای استاد بابت اینکه از هر مسیر که جواب گرفتی همونو تخت گاز برو

    4.اومدم تو خیابون ساعت 5:40 دقیقه صبح بود نجوا اومد الان مگه ماشین هست ؟؟؟ به خودم گفتم حسین تو به اینا چیکار داری تو بسپر به خدا ، ینی یک دقیقه نشد دیدم دوستم داره میاد برام چراغ داد سوار ماشینش شدم گفتم خدایا شکرت بخاطر روزی بغیر الحسابت، منو جلوی شرکت پیاده کرد

    5.از پل عابر پیاده رفتم بالا یه لحظه خشکم زد خدای من چی میبینم ، دیدم خورشید داره از شرق میاد بالا ووو یه دایره زرد طلایی درخشان و زیبا بود همون جا با حالت بغض گفتم خدای من تو داری با من چیکار میکنی چه صحنه زیبایی واقعا بی‌نظیر بود ، خدارو شکر کردم ووو وارد نگهبانی شدم و نگهبان با ادب بهم سلام کرد ووو کلی آدمهای خوب داشتند وارد میشدن که برای عزیزانشون روزی حلال ببرند

    6.وارد شدم و رفتن به محل کارم قرار شد یه کاری رو انجام بدم و نیاز به این داشت که برم ته شرکت ووو یکسری وسایل رو بیارم اول نجوا اومد تو روزه ایی این همه راهو بری ووو با وسایل بیایی چرا مگه تو آدم بی ارزشی هستی ؟؟؟ همون جا به خودم گفتم حسین این یه فرصت برای دیدن فراوانی که تو کاله هست برو تحسین کن ، ینی به محض راه افتادن دونه دونه فراوانی رو میشمردم

    7.چندین واحد کارخانه تولید لبنی که هر کدومش چند هزار نفر توش کار میکردن حالا دستگاه‌های داخلش بماند ، نزدیک چند صدتا کامیونهای حمل بار بودن ، رسیدم به قسمت انبار و رفتم داخل دیدم انبار کابله و اینقدر زیاد بودند که نمیتونستم تخمین مبلغی بزنم از مسعولش پرسیدم گفت اینجا الان 500 میلیارد کابل هست همون جا گفتم برگام ، ووو تحسین کردم مالکش رو

    8.رفتم جلوتر رسیدم به قسمت پالایشگاه شیر اینجا رو دیگه نگم ، یادمه ساخت این پالایشگاه خورده بود به دوران کرونا ووو با مهندسین آرژانتینی قرار داد بستن اونا از راه دور کلشو راه اندازی کردند ووو فقط این پالایشگاه رو کاله داره تو ایران ، کلی تحسینشون کردم

    9.گوشیم یه پیامک اومد دیدم واریزی داشتم گفتم خدایا شکرت ممنونتم

    10.تایم کاری تمام شد دوستم اومد بهم گفت من میخوام برم خونه بیا میرسونمت خدای من شکرت بخاطر روزی بغیر الحساب ، تو مسیر تو ماشینش آهنگ مازنی پلی بود کلی لذت بردم ووو خدارو شکر کردم

    11.رسیدم خونه پدر خانم عزیزم ، آخه همسرم با بچه ها اونجا بودند و منتظر من ، اول رفتم به مرغ عشقم سر زدم دیدم از پنج تا تخم شون دوتا جوجه شده و خدا رو شکر کردم ووو به خودم گفتن حسین همه چی تو این دنیا در حال افزایش ، خودبخودی همه چی داره زیاد میشه بدون زور زدن ووو دست و پا زدن

    12.رفتم بالا ووو سفره افطاری پهن بود خیلی حس خوبی داشت ، فرنی و خرما و تخم مرغ ، حلوا بزرک ، سر شیر ، خدای من شکرت از این همه نعمت و شکرت از اینکه حسین همیشه سعی میکنه تسلیم تو باشه ، خدارو شکر کردم که همسر خوب، فرزندان عالی و خانواده همسر بسیار خوب دارم

    و از خدای خوبم ممنونم که بهترین روز و برای من رقم زد و اومدم خونه عزیزم و تو تمرین ستاره قطبی از خدای خوبم هدیه خواستم بابت روز بعدش ووو مطمئنم که بهم میده

    ممنونم از استاد ووو همه دوستان گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    زیبایی های پنج شنبه 16 فروردین

    1.گوشی خوبم آلارم زد که پاشو پسر خوب برای خلق یک روز دیگه ووو همین که نشستم از جام چشمم افتاد توی آینه قدی ووو به خودم گفتم حسین تو بهترین ، زیبا ترین ، قشنگ ترین ، فوق العاده ترین و بهترین بنده خدایی و رفتم صورتمو با آب خنک شستم خدای من شکرت بخاطر آب زلال ، بخاطر پمپ آب و تاسیساتش که آبو تا طبقه سوم می‌فرسته

    2.اسپری خوشبو کننده خودمو زدم ووو لباس بسیار زیبای خودم پیراهن زرد ووو شلوار لی زرشکی رو پوشیدم اومدن تو تراس دوباره خورشید زرد زیبا رو دیدم ووو صدای گنجشکها ووو حس سرزندگی ووو شادابی ووو خونه های اطراف رو تحسین و تایید کردم خدای من شکرت بخاطر این همه فراوانی ووو برج های بلند ووو با ایرپادی که تو گوشمه ووو فایل استاد پلی شده از خونه خیلی قشنگم راهی سر کار شدم

    3.داشتم از پله ها پایین میومدم که چشمم خورد به ماشین بسیار زیبا و قشنگم رفتم بوسیدمش ووو گفتم خدای خوبم این لطف تو بوده هزاران بار شکرت بعدش به خودم گفتم

    هذا من فضل ربی

    از دروازه رفتم بیرون با حس و حال عالی رفتم تو ایستگاه تاکسی ووو ماشین گرفتم، خدارو شکر که سرکارم نزدیکه و خدا رو شکر کلی انسانهای نازنین هستند ووو منو می‌رسانند شرکت، نزدیک شرکت دوباره آهنگ زیبای مازندرانی آبی عالی رو پلی کردم ووو روحمو به پرواز در آوردم

    4.از ماشین پیاده شدم از پل عابر پیاده رفتم بالا چشمم افتاد به کوههای پر از برف و جنگل زیرش همون جا گفتم خدای من هزاران بار شکر من هرروز این زیبایی ها رو چندین بار میبینم، بعد وارد نگهبانی دریایی از فراوانی و ثروت کاله شدم ، نگهبان یک فرد خوش اخلاق و با فرکانس عالی بهم لبخند میزد ووو انگشت زدم ووو وارد شدم واییییییییییی خدای من چندین هزار نفر آدم می‌دیدیم که در حال رفت و آمد بودند چه ثروت و فراوانی، چندین تریلی تانک شیر خام میدیدم ، چه زمین پهناوری ، همه اینها برای یک نفره ، بسیار تحسینش کردم و به خودم گفتم حسین تو هم میتونی

    5.وارد اتاق محل کارم شدم به همه سلام کردم و همکارانم با فرکانس بالا جواب دادند و آماده شدم برم به محل کارم ، دوباره وارد سالن تولید شدم ، الله اکبر چی میبینم همه دستگاه‌ها آلمانی هستند چه ثروتی اینجا هست خدای من شکرت

    6.شروع کار با حس و حال عالی ووو دوباره با ایرپاد خوبم صحبت‌های استاد صاحبی رو گوش دادم ووو بسیار خودمو تحسین می کنم که دارم تمرکزی رو تعهدم عمل میکنم

    7.هر از چند گاهی از پنجره منظره زیبای کوههای پوشیده از برف و جنگل‌های زیر کوه ووو نور طلایی آفتاب و یک نسیم خنک ، خدا جونم شکرت بخاطر این کار عالی که دارم. بخاطر مدیر خوش اخلاق و با فرکانس عالی ووو چقدر حالم خوبه عالیه ، کار بهتر از این نمیشه تقویت باور فراوانی ، منظره های زیبا ، آدم‌های بسیار خوب ، خدای من شکرت

    8.تایم کاری تمام شد دوباره از شرکت اومدم بیرون چشمم افتاد به نور نارنجی رنگ خورشید خدای من چقدر زیبا و قشنگ واقعا روح آدمو جلا میده ، سوار سرویس شدم ووو بسیار تحسین میکنم مالک هلدینگ کاله رو بخاطر گذاشتن سرویس برای پرسنلش، پیاده شدم رفتم نونوایی دیدم هیچ کس نیست خدارو شکر کردم که چه خلوته و روزی بغیر الحساب بهم داد ، رفتم کافه که دون قهوه بخرم ، صاحب کافه یه پسر با ادب ، با اخلاق ، فرکانس بالا بهم قهوه داد و چقدر آدمهای خوبی بودند

    9.رسیدم خونه تو پارکینگ ماشین عزیزمو دیدم باز بوسیدمش که از فضل خداست ، در خونه رو باز کردم بچه های نازمو دیدم دختر خوشگلم و پسر دلبندم هردو منو بغل کردند ووو خستگیم در رفت ، همسرم حالش خوب نبود خواب بود مزاحمش نشدم ، سفره گذاشتمو افطار کردم با بچه ها و کلی لذت بردم و شکر کردم خدارو

    10. دستگاه قهوه ساز رو روشن کردم یک اسپرسو ادب با شکلات زدم بر بدن روحم جلا اومد، آکواریوم بچه ها رو شستم و دوباره آب ریختم ووو آبش زلال بود حس خوب تمیزی خیلی بهم حال میده ، یه عود روشن کردم بوش تو کل خونه پیچید ، همسرم بیدار شد و منو در آغوش گرفت خدایا شکرت بخاطر این همه روزی بغیر الحساب

    11.همسرم گفت بریم بیرون دور بزنیم ، رفتم سوار ماشین شدم فرمونشو بوسیدمو گفت خدایا شکرت با یه آهنگ مازندرانی عالی راه افتادیم رفتم پمپ بنزین ، بنزین زدم ووو کلی ماشین های خفن بودند همه رو تحسین کردم و به خودم گفتم حسین همه اینا فراوانیه ، مسعول جایگاه بنزین بهم گفت اکتان می‌ریزی تو ماشینت گفتم نه ، اکتان ماشینو خراب میکنه، گفت این خیلی خوبه ، از اکتان عکس گرفتم برای دوستم فرستادم اون تایید داد ووو منم خریدمش ، خدایا شکرت بخاطر این همه روزی بغیر الحساب

    12.همسر عزیزم بهم گفت برام بستنی پرو کاله بخر ، آخه رژیمیه گفتم چشم ، رفتم یه سوپر مارکت ، خدای من چقدر فراوانی بود ماشا الله کلی مشتری بود تو مغازه بستنی پرو نداشت یه بستنی دوقلو برای دختر گلم خریدم ، دوباره رفتم پیش دوست همسر عزیزم برام کلی آمپول برای تقویت مو خرید از استامبول و هر کاری کردیم من و همسرم آزمون پول نگرفت ، خدایا شکرت بخاطر روزی بغیر الحساب

    13. همسرم گفت بستنی نخر برام بلال تنوری بخر گفتم چشم ، رفتم تو یه خیابون کلی فست فود های سیار بود ماشاالله از این همه فراوانی ، همه جا فراوانی میبینم خدایا شکرت ، دوتا بلال تنوری سفارش دادم از فروشنده با اخلاقش پرسیدم شما چندتا ماشین فست فودی سیار هستید اینجا گفت 40 تا ، برگام ریخت ، به خودم گفتم حسین باز هم فراوانی ، دوتا بلال رو دادم به پسرم و همسر عزیزم ووو خدا رو شکر میکنم از اینکه میتونم خواسته های عزیزانم رو عملی کنم ووو تعهد فولادین دادم تا بر خلاف قانون سلامتی غذا نخورم

    14.اومدیم خونه و همسرم چایی آماده کرد و خوردیم و مسواک زدم و تمرین ستاره قطبی رو نوشتم وای چقدر حسم خوبه از این تمرین ، رفتم تو رختخواب ووو سایت ووو باز کردم ووو کامنت های بچه ها رو میخوندم خیلی روحم لطیف میشه وقتی کامنت میخونم خدای من شکر ، البته امروز یه تضادی برام پیش اومد وقتی تضادی برام پیش میاد یاد گرفتم از تکنیک مایند فولنس که تنفس شکمی عمیق داشته باشم و به چیزی فکر نکنم اینجوری حالم خوب میشه

    15.خوابم نمی‌بره بخاطر قهوه ای که خوردم ساعت 3 صبح همسرم تو اینستا بهم کلی انگشتر و گردنبند و النگو نشون داد ووو من هی تحسین میکنم ووو میگم حسین باز هم فراوانی خدایا شکرت

    16.یه دفعه ای همسرم بهم میگه غذا میخوری برات درست کنم برای سحری (من معمولا سحری نمیخورم) گفتم زحمتت زیاد میشه ووو دیدم برام املت زیبا با پیاز آورد خدایا شکرت بخاطر روزی بغیر الحساب ، کلی ازش تشکر کردم ووو شاکر خدام بخاطر این همه هدیه غیر قابل شمارشی که به من داد

    17.امروزمو بررسی میکنم میبینم کلی اتفاقات خوب و حال خوبی بود، پسرم کلاس دومه برام ویولن زد ، تست های تیزهوشان رو حل کرد ، کلی تعجب کردم از این هوش بالاش ووو خدارو شکر میکنم ، من خیلی ثروتمندم کلی نعمت دارم وو درصورتی که اینارو اصلا نمیدیدم قبلا

    خدای من هزاران بار شاکر تو هستم به من بیشتر و بیشتر روزی بغیر الحساب بده و منو به آزادی زمانی و مکانی و مالی هدایت کن

    ممنونم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام فرمانروای زیبایی ها

    زیبایی های چهارشنبه 15 فروردین

    1.گوشی بسیار خوبم زنگ زد ووو منو از خواب بیدار کرد که نوید یک روز بسیار خوب ووو بده ووو خدا جونم شکرت بخاطر داشتن این گوشی خوب

    2.به محض بیدار شدن و نشستن روی تخت بسیار نرم ووو خوبم چشمم افتاد توی آینه قدی لوازم آرایش همسر عزیزم همون جا به خودم گفتم حسین تو زیبا ترین ، قشنگ ترین ، فوق العاده ترین و ارزشمند ترین و با لیاقت ترین بنده خدایی ووو خودمو بغل کردمو و بوسیدم ، خدا جونم شکرت بخاطر تخت خوب و عالی و بخاطر آینه قدی زیبابین و بخاطر اتاق خواب بسیار آروم ووو ساکت

    3.صورتمو با آب خنک شستم ووو خدارو شکر کردم که وقتی آب به صورتم میزنم چقدر حالم خوب میشه چقدر سر زنده تر میشم وای خدای من خیلی دوستت دارم ، چی بود زندگیمو ووو تو چیکار کردی باهام ، مگه میشه اینقدر رشد خیلی ازت ممنونم

    4.دیدم از پنجره هال نور زرد آفتاب میاد بدو رفتم در تراس رو باز کردم کل شهر زیر پای من بود خورشید با نور زرد یه حس سر زندگی به آدم میداد ، چشمم افتاد به خونه های دور و بر خدارو شکر کردم بخاطر این فراوانی ووو دوباره چشمم به کوههای دوروبر ووو جنگل افتاد ووو بازم هم گفتم خدا جونم صد هزار مرتبه شکرت

    5.رفتم برای آماده شدن تا برم برای سر کار ، شلوار لی زرشکی با پیراهن زرد بسیار زیبا با یک ساعت مچی بزرگ بعد موهامو آب زدم و شونه کردم اومدم تو آینه خودمو دیدم گفتم خدا جونم ممنونتم که منو هدایت کردی به قانون سلامتی ووو بسیار زیبا و خوش اندام هستم ووو چقدر خوشتیپ ووو زیبا شدم وو کفش قشنگم پوشیدم ووو از پله های خونه زیبا اومدم پایین

    6. ایرپاد فوق العاده مو که هدیه عزیز دلمه رو گذاشتم گوشم ووو فایل استاد رو پلی کردم رسیدم به پارکینگ چشمم افتاد به ماشین بسیار زیبا و قشنگم همون جا بدنشو بوسیدم ووو گفتم خدای خوبم هزاران بار شکرت هیچ کس ندونه من میدونم تو چجوری این ماشین رو به من دادی چقدر راحت برام آسونش کردی

    7.پیاده زیر نور آفتاب طلایی در حالی که صدای استاد تو گوشم پخش میگه ووو میگه مرکز عالم خودتونید و به خودم میگم حسین حواست هست یا باز یادت رفته ؟؟؟

    8.اومدم تو ایستگاه تاکسی تا برم سر کار کلی ماشین بود ووو خدا رو شکر میکنم که هم ماشین هست ووو هم محل کارم نزدیک به خونم در حین رسیدن به شرکت صدای استاد در حال پخشه ووو کلی دارم به خودم یادآور میشم ، نزدیک شرکت که شدم ویس استاد تمام شد ووو آهنگ مازندرانی آبی عالی رو پلی کردم برای پرواز روح خودم وای چقدر به وجد اومدم

    9. از پل عابر پیاده میرم بالا ووو یک منظره زیبا رو هر روز صبح میبینم کوههای زیبایی که روشون برفه ووو دقیقا زیر این کوه جنگل‌های زیادیه که تو نور آفتاب صبح خیلی زیبا شده خدای من شکرت بخاطر این صحنه زیبا ، به محض ورود به شرکت نگهبان با یک چهره خندان به من سلام میکنه ووو با انگشت زدن وارد یک دنیای پر از فراوانی ووو ثروت میشم به نام کاله ، خدای من چه ساختمونهای بزرگی چقدر آدم دارن میرن برای بدست آوردن روزی حلال ، چقدر ماشینهای حمل شیر خام ، چقدر ثروت و فراوانی خدای من شکرت بخاطر این کار خوبم

    10. وارد اتاق محل کارم میشم ووو سلام میکنم به همه ووو لباسمو عوض میکنم ووو کنار همکاران شروع میکنم به گپ و گفت و خنده و یک سرپرست بسیار خوب و عالی و فقید دارم که استاد کنترل ذهن ووو همیشه تحسینش میکنم ، به من یک کار جدید داد. شروع کردم کارو اولش از قبل کار عکس گرفتم (اینو از استاد یاد گرفتم قبل و بعد عکس گرفتن) بعد که کار تمام شد، هم عکس گرفتم برای سرپرستم فرستادم کلی برگاش ریخت حال کرد ، یه اعتماد بنفس بسیار زیادی گرفتم و خودمو تحسین کردم

    11. ایرپاد نازنینم رو گذاشتم تو گوشم صحبت‌های استاد صاحبی رو گوش دادم و خودمو تحسین کردم که به تعهدی که دادم تا تمرکزی تو علم روانشناسی بهترین بشم ووو کلی مطالعه میکنم ووو یاد گرفتم امروز که هر وقت کسی ازم پرسید چطوری بگم بهتر از این نمیشم و چه حس خوبیه وقتی به تعهدات عمل میکنی

    12.به همسر عزیزم زنگ زدم و حالش رو پرسیدم و حال پسرم که همراهش رفته بود سر کار و خدا رو شکر کردن بخاطر داشتن همسر فوق العاده عالی و فرزندان عالی تر

    13.تو محل کارم یه لحظه تو فکر فرو رفتم دیدم دور و برم نزدیک هزار میلیارد دستگاه هست ووو به خودم گفتم حسین این همه فراوانی ووو ثروت و ببین این تازه یه قسمت از چند صد قسمت هلدینگ کاله است، بسیار مالکش رو تحسین کردم ووو گردنبندمو که توش لیست باورهایی که باید بسازم رو چندین و چند صد بار خودمو ووو کلی مدیتیشن کردم بعدش رفتم توی اتاقمون دیدم یه پیامک اومد ، به به یه واریزی داشتم گفتم خدای من شکرت چقدر حال داد عالی بود واقعا پیامک واریز پول حسمو عالی میکنه

    14.همسر عزیزم زنگ زد که پسرمون رو ببرم کلاس ویولن بهش گفتم عزیز من یکم کار دارم ووو عشقم گفت باشه مشکلی نیست بعدش زنگ زدم بردار خانم عزیزم و اون پسرمو برد ووو چه موجودات نازنینی دور برم هستند

    15.ساعت 6 غروب از محل کار میام بیرون یه دفعه ای چشمم به آسمون میخوره ، می‌بینم آسمون نارنجیه وای خدای من چقدر هوا عالیه ووو فوق العاده است ، سوار سرویس شرکت میشم و از رانند ه درخواست کردم که جایی که ایستگاهش نیست منو پیاده کنه ووو اونم قبول کرد ، چقدر انسان شریفی بود خدا جونم شکرت

    16.همچنان در حال گوش دادن به صحبت های دکتر صاحبی ووو کسب آگاهی های بیشتر ، از ماشین پیاده شدم ووو هی به خودم میگفتم چقدر حالم خوبه من قبلا اینجوری نبودم خدایا شکرت ،

    17.پیاده رفتم رسیدم به خونه پدر خانمم توی حیاط خونه پدر خانمم کلی گل کاکتوس زیبا ووو درخت و زیبایی هست یه درخت پرتقال داره با کلی شکوفه بهاری که حس سرزندگی به آدم میده ، رفتم خونه پایین پدر خانمم که به پرنده هام سر بزنم ، مرغ عشق زیبام روی پنج تا تخم نشسته وو امروز 17 روزیه که تخم کرده و منتظرم جوجه های قشنگش در بیاد

    18. رفتم بالا تو خونه پدر خانمم بچه های قشنگم اومدن به استقبالم ووو بغلم کردن و بوسیدن منو چه حس خوبه ووو این حس خوب غیر قابل شمارش، همسرم خواب بود با پدر و مادر خانمم سلام احوال پرسی کردم بهم خسته نباشید گفتن چقدر حس خوبیه وقتی یکی بهت میگه پسرم خدا قوت ، دیدم سفره افطاری پهنه رفتم دستمو شستم ووو نشستم سر سفره افطار که روزمو باز کنم به خدا گفتم من فقیر توام من به هر خیری از طرف تو محتاجم دستمو بگیر

    19.همسرم بیدار شد سلام کردم و آماده شدیم رفتم پایین دوباره چشمم افتاد به ماشین بسیار خوبم باز بوسش کردم و خدا رو شکر کردم که این هدیه رو بهم داد، روشنش کردم و رفتم سمت خونه پدر عزیزم

    20. تو مسیر همسرم صدای قرآن منشاوی رو گذاشت سوره انفطار با پسرم باهم با صوت خوندیم ووو اشک شوق ریختم احساس می‌کردم خدا داره با من صحبت میکنه ، یه حسی تو قلبم بهم میگفت این صدای رب توست که تنها قدرت جهان هستیه ، حس شهربازی رو داشتم

    21. به همسرم گفتم عزیز قهوه میخوری گفت آره رفتم کافه براش قهوه خریدم از بچه های مودب و باشخصیت و خدا رو شکر کردم بخاطر این همه ثروتی که دارم باز نگاهم به ماشینم افتاد باز گفتم خدا جونم شکرت

    22. رسیدم به خونه پدر عزیزم ، تازه از بیمارستان مرخص شد ، خدا دوباره اونو به من داد ووو دوباره سالم شد رفتم تو خونه بغلش کردم و بوسیدمش و خدا رو شکر کردم بخاطر پدر و مادر خوبم ، دیدم مادر عزیزم برام افطار آورد ، دیگه دستشو رد نکردم ووو یکم پنیر خیکی با سبزی و گوجه و خیار شور خوردم ، خدا جونم شکرت چقدر بدنم سالمه ووو ذره ای چربی ندارم ، منی که 105 کیلو وزنم بود ووو شکمم آویزون بود الان نه شکم دارم و نه پهلوو و نه اضافه وزن

    23.دیدم مادرم تو آشپزخونه است داره غذا میپزه رفتم دیدم داره ماهی کفال درست میکنه به سبک آملی ها گفتم مامان زحمت نکش ما سیریم گفت این سهمیه شماست ، همون جا گفتم خدای من هزاران بار شکر بخاطر این فراوانی

    24. وقت شام شد همه برنج و ماهی وووو یه غذای دیگه کله گنجشکی میخوردن ، من تعهد داشتم ووو فقط ماهی خوردم ووو مادرم گفت پسر برنج بکش گفتم مامان من برنج نمیخورم ، وقتی برنج نمیخورم اینقدر احساس قدرت میکنم که حد نداره ، چون برای یه شمالی همه وجودش برنجه ینی پاشنه آشیل وقتی پاشنه آشیل رو بکشی نتایج تصاعدی میان

    25.بعد شام مامانم میوه آورد سیب و خیار و پرتقال ، عشقم برام همه رو پوست کند و خورد کرد داد بهم منم بهش تعارف کردم ، همون جا خدا رو شکر کردم بخاطر همسر خوبم واقعا هدیه خداست برای من

    26.از خونه مادرم رفتیم دوبار چشم افتاد به ماشین رفتم پشتش نشستم و دکمه استارت رو زدم فرمونش رو بوسیدم گفت خدارو شکر رو رفتم سوپر برای بچه ها وسایل شیک بخرم ( بستنی، لیوان ، نی ، اسمارتیز، پاستیل) فروشنده با ادب چقدر خوب بود ، اومدم خونه بچه ها خوشحال از اینکه بابا میخواد برامون شیک درست کنه ، ماشینو پارک کردم و رفتیم بالا تو خونه ، وارد خونمون شدم فضای خونه رو دیدم باز خدا رو شکر کردم که خونه به این زیبایی و قشنگی دارم با یک دیزاین عالی

    27.مخلوط کن رو در آوردم ووو شروع کردم برای بچه ها شیک درست کردن ووو بچه ها چقدر خوشحال از اینکه این هدفشون تاچ شد ووو من هم بسیار خوشحال از این همه صمیمت زندگیم

    28. یه چایی خوشمزه خوردم و رفتم تمرین ستاره قطبی رو انجام دادم با حس خوب رفتم مسواک زدم و آماده برای خواب شدم

    29.رفتم روی تخت عزیزم چقدر نرم چقدر خوبه وایی گوشی رو گرفتم ووو توی سایت داشتم کامنت هارو میخوندم و کلی حالم بهتر شد وو خدا رو باز شکر کردم بخاطر روز فوق العاده ام بعدش خوابم برد ،

    خدای مهربونم اینها همه لطف ووو مهربانی تو بوده ووو من هیچ وقت فراموش نمیکنم عاشقتم

    ممنونم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    سلام و عرض ادب به خانم سلطانی ارادت مندم

    نظر لطف شماست به من ، شما خودتون چشم زیبا بین داری ووو باور سازی کردید برای خودتون که فقط کانون توجه خودتون رو به سمت زیبایی ببرید ووو نتیجش میشه زیبایی،

    خدا رو شکر میکنم که دوستان خیلی خوب مثل شما دارم که به من انرژی میدید ،

    به به ماشا الله هنرمند هم که هستید ، من عاشق آشپزی و شیرینی پزی هستم خیلی حس خوبی به من میده

    کاله دیگه نگم براتون همش فراوانی ، کاش میشد عکس گرفت از این همه فراوانی

    ووو در آخر خیلی از شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    سلام و عرض ادب و ارادت خدمت شما دوست عزیز

    امیدوارم همیشه در سایه الله مهربان پرانرژی و پر از موفقیت باشید

    نظر لطف شماست به بنده که اینجور تحسین می کنید ، آن شا الله برای شما هم آسان بشود آسانی ها

    درمورد دختران کاله فرمودید و ساناز سانیا ، البته این ساناز سانیا رو نمیشناسم ولی یه خانم معروفی رو میشناسم توی آشپزی به نام خانم ساناز مینایی که خیلی تو آشپزی قدره وو همسر مالک هلدینگ کاله (غلامعلی سلیمانی) هست ووو باور لیاقت بسیار بالایی داره که همسر ایشون شده ، اسم ساناز رو گفتید یاد اون افتادم

    در مورد کاله بگم خدمت شما وقتی هلدینگ کاله رو میبینم یاد حرفهای استاد میوفتم که میگه تو باد موفقیت ها تون نخوابید و وقتییم هدف رو تاچ کردید برید سراغ هدف بعدی ووو مالک کاله تو سن 80 سالگی همینطوره ، جوری که الان 17 هزارتا کارگر داره و تو عراق کارخونه داره ، داره تو امارات هم کارخونه میزنه و بفکر اینه کارگر هاشو بکنه 100 هزارتا ووو استپی تو کارش نیست ، هر روز یک محصول جدید ووو هرسال یک کارخونه راه اندازی میکنه ، بسیار موفقه ووو حس خوبی به آدم میده ، بسیار تحسینش میکنم

    از شما هم ممنونم بخاطر این همه لطفی که به من دارید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: