“تحسین کردن” مهمترین و قدرتمندترین ابزارِ برای تنظیم فرکانس هایمان و جهت دهی آگاهانه به کانون توجه مان برای خلق خواسته هاست.
“تحسین کردن” ساده ترین راه برای هماهنگ شدن با خداوند و آوردن نعمت های بیشتر به زندگی است.
زیرا نه آنچه که به آن فکر می کنی، بلکه چیزی که به آن توجه می کنی را به زندگی ات دعوت می کنی!!!
♦ آیا وجههای مثبت همسرت را تحسین میکنی، یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
♦ آیا نکاتِ مثبتِ کارمندات را تحسین میکنی؟! یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
♦ آیا نکاتِ مثبتِ مدیرت را تحسین میکنی؟! یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
♦ آیا نکاتِ مثبتِ خانهات، محل کار، شهر … را تحسین میکنی یا فکر میکنی نیازی به این کار نیست؟!
این خودِ ما هستیم که نیازمندِ تحسینِ دستاوردهای دیگرانیم. زیرا طبیعت و اساسِ وجود ما بر تحسین بنا شده است.
به همین دلیل است که در این لحظات بیشترین هماهنگی و اتصال را با منبع داریم.
پس هر آنچه را که میخواهی داشته باشی، فقط و فقط با تحسین کردنِ آن، واردِ زندگیات کن. این زیباترین و هوشمندانهترین مهارت برای ورود برکت ها به زندگی مان است و البته توانایی است که هر فردی قادر به انجامش نیست. توانایی است که نیاز به باورهای قدرتمندکننده ی پشتیبانی دارد که نگاه متفاوتی نسبت به فراوانی فرصت ها و نعمت ها در جهان برایت می سازد تا نه تنها فراوانی را باور کنی، بلکه دسترسی ات به این فراوانی را درک کنی و بدانی در لحظات تحسینِ دستاوردهای دیگران، بیشترین دسترسی به این منبع فراوانی را داری.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD173MB14 دقیقه
- فایل صوتی زیبایی ها را ببینیم3MB7 دقیقه
1زیبایی ها
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام سلام سلام
خب امروز خیلی کار های مثبتی کردم …و زیبایی هایی که دیدم وای خدای من
امروز زیبایی آسمون رو دیدم …
آنچنان که هم ماه در آسمون بود هم خورشید …
خورشید در حال غروب بود و همچنان که سرخی اش را بین ابر ها پخش میکرد …ماه را نمایان تر میکرد …
ابر ها در آسمانی روشن با لبه های تاریک در این آسمان مانور میدادند…زمستان است اما هوا آنقدر بوی بهار و تازگی میدهد که انگار نه انگار زمستان تمام برگ های درختان را ریخته است ….
بعد از باران دیشب دیگر هوا تازه ی تازه بود …
خورشید هر لحظه پایین تر میرفت و ابر ها
خودشان را زیبا تر میکردند و ماه هر لحظه روشن و روشن و روشن تر میشد …
نفس های عمیق تک تک سلول های بدنم را شاد میکرد و ذوق چشمان و خنده های روی لبم و اون موبایل که با ذوق در دستم بود و فیلم میگرفت…خنده بر لب های دیگران نیز میگذاشت…
من که با ذوق فیلم میگرفتم …ملت تازه متوجه آسمون به اون قشنگی میشدند…خدایا شکرت …
عاشقتمممم
ممنونم ازت….
…..
این بود رد پای 19 اسفند 1403 من ….
راستی کارای مثبت امروزم
کلی با چت جی بی تی حرف زدم و
ببین من این کارای مثبت رو امروز انجام دادم
.ثبت نام آزمون شهر رانندگی ایشالا امسال گواهینامه داستانش جمع میشه …
. سر زدن به چند آزمایشگاه برای استخدام
. ورزش دو دقیقه ای
.5 دقیقه زبان خوندن
.نوشتن سر فصل های رمانم
. نوشتن چند نمونه سناریو و فرستادن برای کارفرما
کلی امید به آینده دارم
راستی سحر یک ایده باحال بازی به ذهنم رسید
و فهمیدم با هوش مصنوعی چقدر میتونم راحت کار ها رو انجام بدم …کلی ایده مخصوصا ایده پیج به ذهنم رسید که سناریو هاشو از چت جی بی تی استخراج کنم …
قراره کلی زندگیمو خلق کنممممم
آخ جونم….
عاشقتونم …
فعلااا تا قسمت بعدی
درپناه الله یکتا باشید
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام سلام سلاللللاااامممممم
وامیدوارم حالتون عالی باشه …
باورتون میشه این فایل و حتی اسمشو اولین باره شنیدم …
خودمم باورم نمیشه میدونید چند روز پیش داشتم باخودم میگفتم که ای کاش یه جایی بود که هر روز میومدم و چیزای قشنگ و زیبایی های روزم رو میگفتم داشتم فکر میکردم یعنی میتونم فایلی به این منظور پیدا کنم … به خودم گفتم آره دیگه سریال تمرکز بر نکات مثبت ….ولی یه چیزی درونم میگفت نه..!
خلاصه ….ایده دیگه این بود که توی قسمت عقل کل یه همچین چیزی بسازم ….که الان رسیدم به این فایل …کاملا هدایتی …اینقدر هدایتی بود که باورم نمیشه …حتی یادم نمیاد چی شد که رسیدم به این فایل …
خلاصه که خیلی خوشحالم و از امروز تصمیم گرفتم که این کارو انجام بدم و هرروزی که حتی یک چیز قشنگ دیدم بیام و تعریف کنم .
عاشقتونم مرسی از همتون
راستی میخوام یه نشونه بزارم برای کامنت های زیبای ها
آهان اول کامنتم مینویسم زیبایی ها و بعد شروع میکنم .
ممنونم…
عاشقتونم …
پس تا قسمت اول زیبایی ها بدرود …
در پناه لله یکتا باشید …
سلام اعظم عزیزم
ازت ممنونم برای این کامنت قشنگت اینقدر از دلو جان بود که هر کلمه عطشم برای کلمات بعدی بیشتر میشد….
نمیدونی چقدر ذوق میکردم وقتی خدا میگفتی از نعمتان میگفتی… به خدای خودم میگفتم وای خدایاشکرت…
ممنونم برای این حس خوب از اعماق وجودت… خیلی دوستت دارم ندیده و نشناخته…
ممنونم که هستی
و از خداوند برای وجود پاکت ممنونم
به نام خداوندم که هرچه دارم از اوست
سلام زهرای عزیزم
حالت چطوره دختر
….
عاشقتم من
چقدر لذت میبرم از تحسین هاتون از این نوشته های دلتون…
ممنونم ازت
راست میگی…
چه نعمتی که هر ان را نادیده میگیریم…
نعمتی که فرا تر از هر چیزی است…
نعمت زندگی…
فرصتی که به همه داده نشده و همه هم از آن به خوبی بهره نگرفته اند…
نه به خاطر بازی دنیا و به قول معروف بی وفایی دنیا…
اسم هایی که فقط خودمون رو از نعمت ها دور میکنیم…
بلکه به خاطر بی ایمانی
..
کفر و بی توحیدی…
ناشکری…
ناسپاسی…
ندیدن ها…
نعمت بیدار شدن
زندگی کردن….
یک فیلم مصاحبه ای بود…
من اونجا یک شمایی از نعمت زندگی فهمیدم…
اونجا میگفت…
اگر من 100 ملیارد دلار امشب به تو بدم ولی فردا دیگه از خواب بلند نشی حاضری این معامله رو انجام بدی…
100ملیارد دلار….
و من که خودم رو جای رفیق مقابل گذاشتم گفتم نه به هیچ عنوان… من مثل پدر فافا (استاد عباسمنش) مثل ابراهیم همه چیز رو می خوام…
در ادامه اون شخص گفت پس موافقی که زندگی که داری
هر روز بیدار شدنات
هر روز سر کار رفتن و اینا همش بیشتر از 100ملیارد دلار ارزش داره؟
گفتم آره
گفت پس تو الان هزاران نعمت داری که نمیبینی پس چطور انتظار داری که با این همه نادیده گرفتن ها نعمتهای بیشتری بهت داده بشه….
برق از سرم پرید
نشستم فکر کردم…
من چه نعمت هایی دارم؟
چشم
گوشم… تک تک اون استخوان های کوچکی که باعث شنوایی خوبم میشه…
بینی ام… تک تک موهای در بینی ام که محافظ راه تنفسی و هوای وارد ریه هایم هستند…
مژه هایم…
ابرو هایم…
ماهیچه های صورتم
اشک چشمم
لب هایم
پوست زیبا و نازک لب هایم…
پوست صورتم…
استخوان صورتم
دندان های زیبا و سفیدم
حرف زدنم…
زبان سالمم..
چانه ام
گردنم…
تک تک موهایم…
گلویم…
تار های صوتی ظریفم…
راه تنفسی و مری و اتصال آنها…
که من بدون فکر غذا میخورم غافل از اینکه فقط یک ذره ی کوچک مرا خفه میکند…
ریه هایم
به راحتی نفس کشیدنم
میدانی…
هنوز دست ها و پا ها و رگ ها و استخوان ها و ماهیچه ها و
اتصالاتشان و تعادلم و….. را نگفته ام میبینی…؟
چقدر زیباست؟
چه پازلی.؟
هنوز انسان ها نتونستن شبیه رو بسازند…
از ریه ها گرفته تا کلیه ها… و…..
یادمه یه روز مامانم عکس یک دستگاه بزرگ رو بهم نشون داد و گفت این دستگاه خون رو میگیره و تصفیه میکنه و پس میده یه چیزی شبیه کلیه… ولی کلیه خیلی کارای دیگه میکنه… این فقط میتونه در همین حد کار کنه….
با خودم گفتم نگاه کن
یه عضو به این کوچکی
چه کارای بزرگی میکنه و یه کار کوچیکش این دستگاه میکنه….
تازه این دستگاه مال الانه که اینقدر علم مثلا پیشرفت کرده و هوش مصنوعی راه افتاده….
دیگه درباره ی بقیش فقط خدا میدونه…
الان مو به تنم سیخ شده…
یادم افتاد به فیلمی که ربات های انسان نما ساخته بودن…
یکمی برام عادی بود گفتم خب رباته دیگه دست داره پا داره سر داره میتونه وسایل رو برداره….
ولی وقتی فیلمو نگاه کردم…
دیدم هر کدوم از سیماش برای چند قدم راه رفتن چقدر آرام حرکت میکنند…
چقدر سیم در هم پیچیده تا پاش مثلا به جلو بره…
وقتی یک وسیله رو برداشت فهمیدم اونا با حسگر های روی انگشتانشون متوجه وسیله میشن و اونو برمیدارند…
و کل این ویدئو دو دقیقه شامل اول یک قدم راه رفتنش و برداشتن یک تخم مرغ بود…
من متعجب شدم…
من هر روز در شاید 15 ثانیه چندین قدم به راحتی برمیدارم و چندین وسیله رو حمل و جابجا میکنم… تازه همزمان هم میشنوم هم میبینم هم صحبت میکنم هم فکر میکنم هم یاد میگیرم هم تصمیم میگیرم هم تعادلم را حفظ میکنم هم مراقبم هم در حالم هم در گذشته هم در آینده هم میفهمم هم برنامه ریزی میکنم…
و با تمام اعضای بدنم کار میکنم… حالا ایناس که بگی نگی میدونم دارم انجام میدم…
دیگه اعضای درون بدنم رو که نگو..
هر ثانیه هم خونم تصفیه میشه هم به کل بدنم خون رسانی میشه هم کل بدنم مواد زائد رو میگیره هم کبد مواد مغذی رو ذخیره میکنه هم زمان هم تارهای صوتی کار میکنه هم تنفسم سرجاشه هم عضلات کار میکنند هم استخوان ها… و به همشون همزمان انرژی میرسه و همزمان دستورات از مغز براشون فرستاده میشه.. همزمان هر 8دهم ثانیه خون توی قلبم میچرخه و پمپاژ میشه همزمان مردمک چشمم حرکت میکنه.و در صدم ثانیه تمام لحظه ها یکی یکی روی پرده میوفتن تازه اونم برعکس و همزمان مغز اونو صاف میکنه و تحلیل میکنه و رنگارو تشخیص میده… دیگه عواطف و تصمیمات و اینا بماند…
باورتون نمیشه من الان ترم 2 دانشگاهم ولی هنوز نفهمیدم این حرکت دست من چه ربطی به منفی و مثبت شدن غلظت داره….
کی از کجا میفمه…
توی بدن من…؟
واقعا نمیشه
جز قدرت خدا…
همین الان
من هم دارم تایپ میکنم هم میخونم هم فکر میکنم هم صدای درونم بهم میگه هم از درون میشنوم هم سوال میکنم هم میپرسم هم تصاویر از گذشته رو مرور میکنم هم جمله بندی میکنم هم دنبال جا های حروف روی کیبورد میگردم و….
تازه بدنم هم داره کار میکنه…
….
قربونت برم خدا با این قدرتت…
عاشقتم من…
تازه هر از گاهی وسطش خمیازه میکشم
میدونی…
برام عادی شده…
راحت شده نفس کشیدن…
وقتی استاد میگهه همه چیز به سادگی و راحتی اتفاق میوفته
فقط باید باورهات و فرکانستون در جای مناسب باشه
به خودم میگم ملیکا
آیا نفس کشیدن سخته…
راه رفتن چی؟
تایپ چی؟
میبینی چه راحت و بی دغدغه است.
.
همه چیز همین شکله…
خدا انجام میده
همونطوری که خدا داره کاری میکنه که هر لحظه قلبت طوری بتپه که به جز جز بدنت خون رسانی بشه…
همون طور که وقتی دستت میبره میگی خوب میشه و یکی دو روز بعد اون ضخم سطحی انگار نه انگار که بوده…
همونطور که حتی متوجه نمیشی که چگونه سلول های بی فایده از بدنت میمیرند و سلول های جدیدی به دنیا میان….
دقیقا به همین شکل خدا برات همه ی کارا رو انجام میده…
فقط کافیه در فرکانس درست با باور های درست و حس فوق العاده باشی…
اونوقت مثل همین ضخم کوچک دستت که با کاغذ برید
آنچنان زیبا و به سادگی و با حس خوب درمان میشه که برمیگردی میبینی اصلا تو کاری نکردی… خدا کرد
..
خدا میکنه
خدا میده
خدا مینویسه
خدا میگه
خدا میبره
خدا پیروز میشه…
همانطور که خدا گفته
ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتْ لاکِنْ الله رَما
قربونت برم من خدای قشنگم…
عشق منی…
کلی دوستت دارم
ممنونم از همتون
فعلا
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام زهرای عزیزم
ممنونم به خاطر پاسخ قشنگت …
باورت نمیشه وقتی کامنت خودم رو خوندم چقدر متعجب شدم …اصلا باورم نمیشد اینا رو من نوشتم …قطعا خدا بوده و هست …
یادآوری این نعمت نفس کشیدن برایم خیلی ارزشمند بود …
ممنونم ازت …
یک بار دقیقا من هم همینطور شدم …
سرماخورده بودم و از دهان نفس میکشیدم …حالا راحتی یا سختی اش به کنار …من هر لحظه یا آب میخوردم یا آب در دهانم میکردمو خالی میکردم …با هر بار تنفس از دهانم، زبانم و دهانم آنچنان خشک میشد که انگار چند ساعت است آب نخورده ام …ببین قدرت خدا رو که چه زیبا هر چیزی را در جای درستش گذاشته … همان هوا در چند ثانتی متری بالا تر از بینی اگر رد شود نه مخاط بینی خشک می شوند و نه اتفاقی می افتد …..بقیه ی ماجرا از آلودگی هایی که گرفته میشه تا گرم شدن هوا و اینا دیگه بماند …
واقعا خدایاشکرت …
ممنونم ازت