زیبایی ها را ببینیم - صفحه 11

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 607
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های شنبه جان، 25 فروردین 1403.

    1- دیدنِ فایل جدید روی سایت، اونم توحید عملی که عاشقشم.

    یازدهمین فایل از گروهِ توحید عملیِ جانِ دل.

    2- کلیپِ آخرِ فایل توحید عملی 11 که قلبمو باز کرد.

    3- عباس منش TM بالای سایت که دلبری میکنه اون بالا.

    4- ریز و درشت نعمت ها و هدایت ها و چیدمان های امروزِ خدا برای من.

    5- کارهای منزل که انجام دادم:

    روشن کردن ماشین لباسشویی، پهن کردن لباس ها.

    خالی کردن ظرف های ماشین ظرفشویی، گذاشتن ظرف های جدید داخلش.

    6- عشق و عاشقی هام با خدا و نی نی امروز.

    7- خوابِ عالیِ کوتاه مدت میان روز خونه مامانم.

    8- خوابِ عالیِ کوتاه مدت عصر خونه خودمون.

    9- شامِ خوشمزه ای که پختم.

    10- میوه های قشنگ و رنگارنگ و خوشمزه و باکیفیتمون.

    11- آدم های مهربانی که امروز در مسیرم بودن.

    12- خونه ی قشنگمون با هر چی که داخلشه، محیطِ اطرافش.

    13- شمشادهای قشنگی که تو کل باغچه های مجتمع کاشتن، خیلی باصفا کردن باغچه ها رو.

    14- گل های رنگی رنگی که تو باغچه ها دیدم.

    یه عالمه باغچه، یه عالمه درخت، یه عالمه گل، یه عالمه قشنگی.

    15- گوش کردن فایل توحید عملی با همسرم.

    16- دیدنِ مامانم، گفتگو با مامانم، حضور مامانم، نعمتِ مادر…

    17- سالادهای خوشمزه و سالم و باکیفیتی که هر روز نوش جان میکنم.

    18- مدت عضویتم عددش جالب شده: 1456

    19- جمله ی بسیار خوب اقای کرمی در کامنت دیروزشون در این صفحه:

    خوشبختی یعنی تمرکز روی نکات مثبت زندگیت و دیدن اتفاقات از زاویه ای که احساس بهتری داشته باشیم و طبق قانون خداوند از جنس هر چیزی که احساس بیشتری در توجه بهش داشته باشیم وارد زندگیمون میشه.

    20- قشنگیِ زندگی و لحظاتِ من:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا تو هر لحظه داری عمیق تر تو دلم نفوذ میکنی، اینم از خودت دارم، حضورت در لحظاتم نعمت بزرگیه، مرسی عزیزترینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام خداوند هدایتگرِ بخشنده و مهربانم

    سلام.

    علارغم اینکه امروز تا همین الان، نزدیک 4 عصرِ زیبای شنبه، 25 فروردینِ نازنین 1403، کلی قشنگی و هدایت و چیدمان خداوند رو شاهد بودم، اما قصد ندارم مثل همیشه تیتروار بنویسمشون.

    الان دوست دارم عینِ یه نامه به خداوند بنویسم این کامنت رو…

    خدایی که همیشه منو هدایت و راهنمایی کردی، سلام.

    خدایی که تا تو دلم نگرانی میره، با اینکه حواسم هست تو هستی ولی یه کم نگرانی وجود داره برام، تو وارد کار میشی و بهم ارامش میدی.

    چطوری؟

    همونطوری که باید.

    همونطوری که من نیاز دارم و آروم میشم.

    راهکار میاری سر راهم، واسم چیدمان میکنی چیزی رو که من متوجهش نیستم ولی تو همیشه متوجهش هستی.

    امروز بهم مسیر نشون دادی، مسیری که ظاهرش این بود من نگرانم، جهت خیال راحت شدنم کاری رو میتونم انجام بدم.

    خب مثل همیشه که هدایتیه و سریع عینِ پلنگ بلند میشم اقدام میکنم، اینبار هم همین بود، اقدام کردم، تو راهِ اقدام همچنان نگران بودم کمی، چون نجواها کمی اذیتم کردن ولی گفتم الان وقت کنترل ذهنه سمانه…

    خلاصه جهت ارامش خیالم نشانه هامو ردیف کردی جلوی چشمم…

    گفتم به به، خب اینم واسه خیال جمع شدنت خانم.

    پروسه شروع شد و خوب بود الحمدالله.

    و نکته جالبش این بود قاطیِ اون اقدام، یه چیز دیگه اشکار شد که اصلا در جریانش نبودم…

    جالب بود برام به شدت…

    اینکه من هر روز میگم خدایا هدایتم کن به بهترین ها داره واسم پررنگ تر میشه قسمتِ عملیش.

    یعنی هدایت رو دارم میبینم دیگه…

    در ادامه طوری واسم چیدمان کردی که برام خوب بود، دوست داشتم، خیالم راحت تر میشد.

    نتایجش هم عالی بود.

    در خلالش روزی های غیر حساب هم فرستادی واسم.

    یعنی عملا حواست به ابعاد مختلفِ راحتی، آرامش، شادی، نشاط، سلامتی و … من بود.

    خب از تو چیزی غیر از این هم قابل تصور نیست.

    تو مثل یه ناظر و حافظ داری منو نگاه میکنی.

    تو راه صبح اسمت رو صدا زدم فراوان با همون آیه ای که عاشقشم:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    چی میتونستم بگم دیگه جز اسم و یاد خودت.

    خودت یادم انداختی دکمه تسلیم رو صبح بزنم و چقدر هم که دکمه ی مهم و درستیه.

    امروزمو ساختی…

    بازم ادامه داره، این فاز اول بود تازه.

    وارد فاز دوم شدم، خبری خوندم که قبل خوندنش گفتم خیره…

    البته که خیر بود، مگه من خودم ازت نخواسته بودم خیر بذاری سر راهم؟

    خب تو هم گذاشتی.

    گیریم ظاهرش یه کم غیر متعارفه، اما ایا این باعث میشه من بگم وای چرا اینطوری شده؟

    نه، چون میدونم این تغییر وضعیت، پلنی هست از جانب خودت…

    تو مسیر خوبی بودم، الانم میدونم خوب تر خواهد شد، مثل روز واسم اشکاره.

    مثل مثال های استاد تو فایلهاش شده که میگفتن هدایت میشدن به مسیرهای جدیدِ بعدی…

    خدایا تو قبلش منو برای تغییر اماده کردی، ذهنم کاملا اماده بود امروز، به هم که نریختم هیچی لحظه اول خندیدم و گفتم خیره، معلومه که خیره، این چیدمانِ خداست…

    در مسیر تغییر جدید هم اقدام کردم و به سادگی شرایطش فراهم شد.

    فردا روزی هست که وارد اون تغییر میشم به یاری خدا، مطمینا خوبه.

    چیزی نمیدونما، ولی میدونم خوبه، امنه، بهترینه برام.

    چرا اینو میگم.

    چون هر روز میگم هر چی برام پیش بیاد خیره.

    و فاز سوم، شاهد یه تغییر دیگه بودم که باز اونم منو به وجد آورده…

    تغییری که رنگ و بوی نشاط و زندگی داره برام.

    خب، خدای چیدمان کننده ی خوبی ها و خیر برای من.

    خیلی ازت ممنونم، چون هوامو داشتی و داری و خواهی داشت.

    و فاز چهارم سورپرایز امروز، رفتم سایت به هوایِ دایره آبی، از اون قشنگتر دیدم:

    مگه داریم؟ مگه میشه؟

    فایل جدید

    توحید عملی 11

    اونم الان که قلبمون پر پر میزنه برای توحید؟

    فایل یک ساعته یه طرف، اون دقایق اخر فایل یه طرف…

    چی شنیدم؟

    چشمهام گرد شد.

    استاد انتهای فایل اهنگ میذاشت اما این …

    لبیک اللهم لبیک، لاشریک لک لبیک…

    بعد از ماه رمضان که تو حال و هوای قرآنم، اینو شنیدم و چشمهام قلبی قلبی شد، چسبید به قلبم…

    صحنه ی سجده منو به وجد آورد…

    الله خودش گفت به استاد فایل ضبط کنه، اینطوری تدوین شه فایل با این انتهای جذاب…

    امروز فول شارژ شدم…

    اینجا نمینویسم، تو نوت موبایلم نوشتم قشنگی های امروز رو، تو دفترم هم مینویسم تا ثبت شه برام…

    خدای من، امروز بهم نشون دادی و یاداوری کردی وقتی روی تو حساب میکنم نه دست هات، چقدر آرومم، چقدر خوشحالم، وقتی شرایط عوض میشه من زیر و رو نمیشم، چون میدونم خیره.

    امروز بهم نشون دادی همیشه تو برام بهترین نقشه و پلن و چیدمان رو داری، من نمیدونم تو که میدونی هر لحظه.

    به یادم آوردی هر چی میاد سر راهم با منطقم تحلیلش نکنم کدوم خوبه یا بهتره، بسپرم به خودت بی نگرانی، ازت بپرسم و هدایت رو دخیل کنم تو هر سوال و ابهامی.

    میشه ساعت ها باهات حرف زد و سیر نشد، خسته نشد…

    میدونی چیه، درسته امروز نگران شدم ولی از خودم راضی ام چون تلاشمو کردم خودمو کنترل کنم…

    منو متوجهِ پاشنه اشیلم کردی امروز…

    مسیله بیرون از من نیست.

    مسیله داخل خود منه.

    من.

    سمانه.

    که توجه به حرف دیگران، آزارش میده…

    که باید یاد بگیرم یه گوشم در و دیگری دروازه باشه.

    جدی نگیرم…

    خودت میدونی این برام سخته، پس خودت آسانم کن بر آسانی ها.

    مرسی که هستی.

    مرسی که دست های نازنینت رو میفرستی برام که آسان بشم بر آسانی ها…

    مرسی که منو وارد این مسیر کردی.

    امروز وقتی با اون تغییر دیدم ارومم و تازه لبخند هم زدم، متوجه تغییراتم شدم…

    ممنونم که هستی و هدایتم میکنی، حافظ خودم و عزیزانم هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام خدا

    سلام.

    1- صبح پنجره رو که باز کردم، هوای بسیار خنکی بهم خورد که بوی خوشی هم داشت. منو یاد هوای شمال انداخت و اون طراوتش.

    از دیشب باد میاد و صداش به گوش میخوره.

    2- از خودم تشکر میکنم که لباس زمستونی هامو شستم و جمع شون کردم زیر تخت برای بعد.

    3- تلاوت قرآن گوش دادم و دیدم.

    4- مامان بزرگ و عمه جان حافظ اومدن خونه مون، خوشحال شدیم، مادرشوهر مهربانم زرشک پلو با مرغ بسیار خوشمزه آورد نهار در کنار هم نوش جان کردیم با خوراکی های دیگه.

    ممنونم از محبت هاش.

    5- عمه حافظ براش دو تا جوراب کوچولو و یه موش کوچولو خرید و آورد، خیلی قشنگن.

    6- صبح رفتیم خرید، خدایا ممنونم برای دونه به دونه خریدهامون.

    شب هم رفتیم خرید، سپاس گزارم برای دونه به دونه خریدهامون.

    همه شون با کیفیت و عالی و خوشمزه، الهی شکرت.

    7- امروز دکوراسیون خونه مون رو عوض شد، خوب شده، تنوع شده، روحیه مون تازه شد.

    8- سمانه جون مرسی میزها رو گردگیری کردی، میوه ها رو شستی، چای دم کردی، با عشق اماده ی اومدن مهمانان عزیز شدی.

    9- جلد 19 دفتر سپاس گزاری ام آغاز شد از دیشب.

    10- امروز خیلی خوش گذشت، الهی شکر.

    11- اینترنت وای فای خونه و بسته همراه اولم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت برای همه ی نعمت هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های پنجشنبه 23 فروردین 1403.

    1- امروز پنجشنبه است و من خیلی دوستش دارم، حس خوبی بهم میده از سنین کم.

    2- دیروز عصر و شب بارانِ رحمتِ الهی اومد.

    خیلی قشنگ و لطیف.

    خیلی خوشحال شدم و لذت بردم.

    از خدا تشکر کردم که تو اون هوا بیرون بودم و دیدم و حسش کردم.

    3- دیروز عید فطر، از صبح تصمیم گرفتم با حس لیاقت برم خونه مامانم تا شب، همسرم شیفت بود و خودم برای خودم برنامه چیدم تا لذت و شادی بیشتری خلق کنم برای خودم.

    4- درخواست ابگوشت دادم به مامانم و مامانِ مهربونم پخت برامون، عالی و بسیار خوشمزه بود، الهی شکر.

    5- همسایه مهربون مامانم یه بشقاب بزرگ لوبیاپلوی خوشمزه پخت و براش آورد.

    یه هدیه ی زیبا، روزیِ غیر حساب خداوند.

    6- با خواهرزاده عزیزم رفتم پیاده روی دیروز تو کوچه های محله ی مادر…

    کوچه دنج و زیبا، درخت ها سبزِ روشن و خوشرنگ، یکی از درخت ها گل های زرد خوشرنگ داشت که حسابی شادم کرد، صدای اواز پرنده ها به فراوانی شنیده میشد و منو به وجد آورد.

    7- بهبود در مورد گ به آسانی.

    8- معاشرت با عزیزانم.

    9- دیروز تماس عمه ی نی نی باهام.

    برای جوجومون یه موش کوچولو هدیه خریده.

    من برای هر هدیه ای ذوق میکنم :)

    10- خواهرم در مورد مدیتیشن صحبت کرد دیروز، توجه به یه مخلوق خداوند و دقت بهش و ردیابیش، اینکه به صورت ناظر نگاه کنیم و افکار رو متوقف کنیم و…

    برام جالب بود چون همون کنترل ذهن خودمون میشه، توجه به زیبایی ها و نکات مثبت و …

    همون کاری که دیدم استاد تو زندگی در بهشت انجام دادن، نشستن روی صندلی و دقت به مرغ و خروس ها و لذت بردن از حضورشون، مراقبه…

    یعنی در لحظه زندگی کردن و لذت بردن.

    11- خوشحالم که صبح زود در سایتم و زیبایی هامو نوشتم الان.

    خدایا شکرت که هستی و هدایتم میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام اللهِ یگانه

    سلام.

    قشنگی های سه شنبه، 21 فروردینِ زیبای 1403.

    یه چیزهایی هست که شاید چون عادی میشن، آدم دلیل سپاس گزاری هاش کم میشه و میوفته تو کاهشِ فرکانسِ سپاس گزاری.

    خب حالا میخوام یه کم متفاوت تر نگاه کنم به نعمت هام تا سپاس گزاری هامو ریشارژ کنم.

    1- امروز عصر رگالِ کمد لباس نی نی رو خریدیم، اندازه اش کاملا متناسب هست با کمدش، الهی شکر.

    2- صبح دنبال سپاس گزاری و تمرین بهترش بودم، امروز عصر تو برنامه محفل از سپاس گزاری شنیدم و آیه ی شریفه ی لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم

    نشونه است برای من…

    3- خریدهای مورد نیازمون امروز انجام شد، الهی شکرت برای ماست کم چرب پروبیوتیک، برای پنیر، کاهو، مشمای زباله، برای قرص آهن و پمادِ خودم.

    سپاس گزارم برای دونه دونه خواسته هام که تیک میخورن.

    4- کاهو رو شستم، سپاس گزارم که هر روز سبزیجات مصرف میکنم.

    الگوی تغذیه ای سالم رو دوست دارم، الان تو دوران بارداری دقیقا مثل وقتهایی که تو رژیم غذایی کاهش وزن هستم یه سری خوراکی ها رو منظم و مرتب و روزانه مصرف میکنم، کلا از نظم خوشم میاد، از الگوی سالم خوشم میاد.

    5- صبح آقاجونِ حافظ (بابابزرگِ نی نی)، زنگ زد احوالپرسی مون و اسمی که انتخاب کردیم براش رو تحسین کرد.

    مامانم هم به رسم هر روز زنگ زد احوالپرسی مون.

    همسرم هم مثل هر روز تماسِ احوالپرسی گرفت.

    دوستم دیشب پیامک احوالپرسی داد.

    من سپاس گزار تک ت‌کِ توجه ها و محبت های عزیزانم هستم.

    6- نهار خوشمزه پختم، کلی خودم خودمو تشویق کردم. لوبیا پلویِ فردِ اعلا.

    7- به سلامتی ماه رمضان تموم شد، به لطف خدا فطریه مون رو همونجایی که بهش هدایت شدم دو روز پیش واریز کردم.

    همیشه اعتقاد دارم وقتی قراره به جایی کمک کنیم از فضلِ خدا، خودش میاد سر راهمون.

    نیازی نیست ما دنبالش بگردیم یا فکر کنیم کجا باید انجام بشه.

    8- خواب کوتاهِ عصرگاهی.

    انقدر این خواب های کوتاه لذت بخش هستن برام که حد نداره، فرح بخش هستن، کوتاه و بسیار با کیفیت.

    9- دو تا از همسایه هامونو دیدم دم در و سلام و احوالپرسی، شاد شدم.

    10- غروب، هوا ابری بود، منم عاشق هوای ابری.

    11- امروز یه صدای اواز پرنده شنیدم متفاوت و بسیار جذاب.

    12- کامنتهای بچه ها رو میخونم، گاهی بهم تلنگرهای جالبی میزنن. خدا رو شکر برای یاداوریِ دایمِ درس ها بهم از طرقِ مختلف.

    خدای مهربان و بخشنده و رحیم، سپاس گزارتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    یا لطیف

    سلام.

    قشنگی های دوشنبه 20 فروردین جان 1403.

    1- خدایا شکرت برای سلامتیِ خودم و همه ی عزیزانم.

    2- امروز تو دفترم مثل همیشه سپاس گزاری و … رو نوشتم، اما اینجا موتورم روشن نشد تا الان (11/5 شب).

    اما با بهبودگرایی و تمرین و تلاش، اومدم که بنویسم و مسیرم رو ادامه بدم، کم و زیادش اهمیت نداره.

    3- همسرم برام کرم مرطوب کننده ای که میخواستم رو خرید.

    کلی داروخانه رو گشتیم تا سرانجام پیدا شد.

    4- ایده ای برای شام نداشتم.

    دست خدا رو باز گذاشتم، هدایتم کرد، به آسانی شام پختم، خوشمزه هم بود.

    کلی از خدا تشکر کردم برای اینکه همیشه بهمون غذا، نعمت و روزی میده.

    5- حاج خانم همسایه مون که خیلی دوستش دارم و دیروز دلم براش تنگ شده بود و به یادش بودم، امروز بهم زنگ زد احوالپرسی.

    خیلی سورپرایز و خوشحال شدم.

    6- صبح رفتم بیمارستان، بلوک زایمان برای گرفتن نوار قلبِ قند عسل، عالی بود، الهی شکر.

    اونجا مهربانی دریافت کردم.

    بعدشم رفتم خونه مامانم، خیلی سپاس گزارم از خدا برای مامانِ مهربونم.

    اینکه خونه شون به ما نزدیکه.

    اینکه خونه اش خیلی نزدیکه به بیمارستانم.

    اینکه همه مدله آماده ی میزبانی از من و حافظ جان هست.

    تنش سلامت، دلش شاد، روزی اش بی نهایت.

    7- اینکه به راحتی با همسرم رفتم بیمارستان صبح.

    به راحتی بعد از بیمارستان رفتم خونه مامانم.

    به راحتی عصر با همسرم برگشتم خونه مون.

    اینا همش آسانی و راحتی برای منه.

    سپاس گزارم از خدا جانم و بنده های مهربونش.

    8- شب، یه خوابِ کوتاهِ 30 دقیقه ایِ بسیار باکیفیت داشتم، الهی شکر.

    9- همسایه ی مامانم که خیلی دوستش داره و مسافرت بود، امروز اومد، مامانم خیلی خوشحال شد، منم از خوشحالیه مامانم خوشحال شدم.

    خانم بسیار با محبتیه.

    10- امروز صبح زود، این تمرین برام بالا اومد که امروز فقط سپاس گزاری کن از خدا…

    تمرکزت رو بذار رو داشته هات و سپاس گزاری.

    11- کامنت های دوستان رو خوندم.

    12- با بهبودگرایی دارم مینویسم، این خودش جای تحسین داره سمانه جون.

    13- بیشتر تو مثال زندگی شخصیم درک کردم من دست خدا رو باز بذارم، خودش بهترین رو برام انجام میده و میاره سر راهم…

    بهترین آدم ها، بهترین شرایط، بهترین زمان، بهترین روش…

    فقط من دخالت نکنم، چشم بگم و جلو برم.

    14- امروز خیلی خوب ورزش کردم و سپاس گزارم.

    همونجا توراهروی بیمارستان هم 20 دقیقه پیاده روی کردم.

    15- از قشنگی های بیمارستان برام اینه که خیلی راحتم اونجا، اکثرا هم تنها رفتم این اواخر …

    عین کسی که اومده تورِ گردشگری برخورد میکنم با محیط.

    به آقای مسیول دم اسانسور که راهنمایی میکنه و ازمون میپرسه کارمون چیه، سلام دادم، یه اقای دکتر داخل اسانسور بود به ایشونم سلام دادم خیلی مهربانانه پاسخ داد، کلا یکی از شیرین ترین و ساده ترین روش های برقراری ارتباط برای من سلام دادن هست.

    16- یکی از جذابیت های این بیمارستان برام اینه که تازه یادم افتاد اسمش نور هست…

    و منو یادِ الله نور السماوات والارض میندازه.

    برای من نشونه است.

    17- امروز در مورد قدرت ندادن به عوامل بیرونی (هر چی، آدم ها، عوامل، اشیا و …) با مامانم گپ زدیم.

    و اینکه قدرتمندترین فقط خداست و این آیه ی انرژی بخشِ جذاب:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    18- خیلی سپاس گزارم برای آسان شدنم بر آسانی در رابطه با (گ) دیروز و امروز، سورپرایز شدم و بسیار خوشحال.

    19- سالادِ کاهو، گوجه، خیار، روغن زیتون، نعناع که نوشِ جان کردم.

    سپاس گزارم که هر روز سالاد و سبزیجات نوش جان میکنم.

    سپاس گزارم برای میوه های خوشمزه ای که هر روز نوش جان میکنم.

    سپاس گزارم برای همه ی اون چیزهایی که هر روز دارم و استفاده میکنم.

    20- امروز متوجه شدم 2 بسته نوک 0/5 یدک تو کشوم دارم، روزیِ غیر حساب و سورپرایزِ من.

    21- همسرم برای خواهرم یه روسری زیبا هدیه گرفت.

    خیلی ارزشمنده کارش.

    ممنونشم.

    22- چقدر خوشحالم که گوشم نسبت به شنیدنِ صدای تلاوت قرآن، خوش احساس شده.

    صدای تلاوت اومد صبح از پنجره مون، از مدرسه ی نزدیک خونه مون.

    23- تشکر کردن از خدا در ظاهر مسیرِ طولانی میاد برام گاهی.

    اما دارم تلاش میکنم با بدیهیات شروع کنم و ادامه بدم.

    حقیقی بگم و ادامه بدم.

    هر چی باهاش حسم خوبه رو بگم و ادامه بدم.

    همینا حالمو خیلی خوب میکنن.

    الهی شکر.

    24- تکون های نی نی= معجزه ی خدا هر لحظه

    خدایا شکرت بی نهایت.

    تو ارحم الراحمینی.

    هر کی نی نی میخواد، بهش سالم و صالحش رو عطا کن.

    الهی آمین.

    خدایا ازت ممنونم که هدایت و راهنماییم میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های یکشنبه جان، 19 فروردینِ زیبای 1403.

    1- هوای به شدت مطبوع و خنک و فرح بخشِ صبحگاهی.

    در حالیکه صبحِ زود بیدار شدم و صدای آوازِ پرندگان رو شنیدم و میشنوم.

    بسیار لذت بخشه که بیدار شی و این قشنگی ها رو جذب کنی. الهی شکر.

    2- سلامتیِ خودم و حافظ جان و عزیزانم.

    3- کامنت های زیبا خوندم صبح در سایت.

    4- تختخوابی نرم و گرم، خوابی راحت، خانه ای امن و دوست داشتنی، آرامش و حال خوب.

    خدایا شکرت برای همه شون.

    5- صبحانه ای دلچسب.

    6- یاداوریِ این درسِ مهم:

    خدایا لحظه ای منو به حالِ خودم واگذار مکن.

    7- همسرم ساعت دیواری و جاکلیدی مون رو نصب کرد، بسیار خوشحالم و ممنون.

    8- عصر رفتیم پیاده روی پارکِ حافظ، همون پارکی که قبلا میرفتم، اصلا یادم نبود اسم پارک با اسمِ قند عسلِ ما یکی هست:)

    فضای پارک عالی بود، هوا خنک، یه عالمه ورزشکار دیدیم.

    9- دو تا نقابِ مشکیِ جدید برای خودمون هدیه گرفتیم.

    10- رفتیم بستنی اسکوپی خوردیم، بستنی فروشی کنار بیمارستانمه، رفتیم یه خاطره ی خوش هم اونجا ساختیم امشب برای خودمون :)

    11- امشب شنیدم فردا ماه گرفتگیه و …

    بلافاصله با خودم گفتم قدرت دست خداست، خدا حافظِ من و حافظ هست، چه کاریه آدم قدرت رو بده دستِ عواملِ بیرونی مثل خورشید و ماه و … که اونا خودشون جزوِ مخلوقاتِ خدا هستن.

    چقدر خوشحالم که خدا رو به عنوان بزرگترین و قوی ترین و مهربان ترین منبعِ انرژی تو زندگیم دارم همیشه.

    12- رفتیم بیمارستانِ مورد نظرمون، هزینه زایمان سزارین و طبیعی رو پرسیدیم، خداوند هزینه شو بهمون داده، هر چی ازش تشکر کنیم کمه، خودش این همه نعمت میده، خودش جلو جلو شرایط رو برامون به بهترین نحو چیدمان میکنه.

    خدایا خیلی ازت ممنونیم.

    13- استراحت خوب داشتم عصر، هوا هم که مطبوع بود، بعدشم پیاده روی تو هوای ابری و جذاب، یه عالمه هم صدای آواز پرندگان میومد، دقیقا همون صدا رو صبح زود از پرندگان میشنوم…

    دقیقاً صبح زود و عصر دمِ غروب پرندگان به صورت دسته جمعی در حال آواز هستن، که همون تسبیح و ستایشِ خداونده…

    لذت میبرم از ستایشی که همه ی مخلوقات به زبانِ خودشون، در برابر خداوند انجام میدن.

    14- دیروز به نکته ای برخوردم که تو گوش و قلبم حسابی صدا کرد:

    سمانه

    وقتی سپاس گزاری برای نعمت ها و شادی و خوشحالی و سلامتی و ثروت و رفاه و گشایش هات،

    آیا وقتی تو چالشی میوفتی و چیزی رو از دست میدی، ناراحت میشی یا میترسی، مضطربی یا به تضادی میخوری یا زندگیت از نظم خودش خارج میشه، بیماری میاد، پول نیاز داری یا هر چیزی که فکر میکنی نازیبایی هست یا تو رو از حالتِ امن و ارامش خارج میکنه …

    آیا همچنان سپاس گزار خدا هستی و میمونی؟

    یا فقط وقتی همه چیز گل و بلبله سپاس گزاری هات مفصل و با انرژیه؟

    خب پاسخم اینه، سطح انرژیم پایین میاد، نجواها کلافه ام میکنن تا به یه سطح استیبلی برسم، ولی باز تلاشمو میکنم خودمو جمع و جور کنم و زیاد وا ندم…

    از خودش کمک میخوام در مسیر.

    خدایا هیچوقت ما رو لحظه ای به حالِ خودمون واگذار مکن.

    خدای مهربانم، ازت خیلی ممنونم، یه طوری ممنونم که فقط میدونم ممنونم نمیتونم بیشتر توضیحش بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    یا لطیف

    سلام.

    ادامه قشنگی های 18 فروردین 1403، شنبه جان.

    14- امروز تو باغچه های مجتمع مون پروانه های سفید دیدم.

    نشونه ی منه.

    15- هوا داره گرمتر میشه و رویشِ درختان داره شکوفا میشه.

    امروز تو مسیرِ خونه مامانم درختان سرسبز دیدم، درخت با شکوفه ی سفید دیدم که دوستشون دارم.

    16- مامانم برام سبزی خوردن خرید برای امشب.

    دستش طلا، تنش سلامت، لبش خندون، دلش شاد.

    داشتیم حرف میزدیم، مامانم سبزی پاک میکرد یه لحظه دست هاشو دیدم، واسه سلامتیش دعا کردم.

    صورتِ ماه و مهربونش رو دیدم و توجه کردم، دعاش کردم.

    تنِ همه ی مامان ها سلامت و عمرشون با عزت.

    17- همسرم درخواست مرخصی داده بود واسه فردا (یکشنبه)، امروز ok شد، خوشحال شدیم.

    18- کلی خوراکی مامانم هدیه داد آوردیم خونه.

    19- امشب منزل مادر، خیلی خوش گذشت، الهی شکر.

    خدایا ازت خیلی متشکرم برای همه چیز و همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های شنبه 18 فروردین 1403.

    1- صبحانه ی عالی با همسرم نوش جان کردیم، ایشون رفت سر کار، منم پیاده روی تو مجتمع مون.

    با کنجکاوی قشنگی های فضای سبز مجتمع رو کاوش کردم.

    گل های نارنجی، قرمز، بنفش، صورتی و … دیدم.

    رویش و سرسبزی دیدم.

    کبوتر و پیشی و هاپو دیدم.

    صدای زیبای پرندگان رو شنیدم، الان که مینویسم صدای پرنده ای متفاوت اومد، خیلی جذابه.

    2- دیروز ظهر، چند بار بوی قورمه سبزیِ فوق العاده ای اومد.

    به خدا درخواستشو دادم.

    امروز که از همسرم پرسیدم پیشنهادش برای نهار چیه، گفت قورمه سبزی…

    و من لذت بردم و سورپرایز شدم از هدایتم.

    تو فکر خودم نبود اصلا بپزم، فکر میکردم از بیرون میاد.

    ولی فرقی نداره، امروز خودم در اسودگی گذاشتم که بپزه.

    من عاشق قورمه سبزی و بوش هستم.

    3- امروز دیدم کنار باغچه های مجتمع، دارن شمشادهای جدید میکارن.

    انقدر ذوق کردم که حد نداره.

    مجتمع مون یه عالمه باغچه داره، و اینکه شمشادها سراسری دارن کاشته میشن خیلی سورپرایز و خوشحالم کرد.

    همین الان هم که دارم مینویسم و پنجره بازه، صدای کارگران و کندن زمین داره میاد.

    چی قشنگتر از این صدا و اینکه بدونی باغچه ها دارن باطراوت تر میشن.

    الهی شکر.

    4- مامانم زنگ زد برای احوالپرسی (هر روز احوال من و حافظ رو میپرسه)، شام دعوتمون کرد برای امشب.

    5- بعد از پیاده روی، رفتم مغازه لوازم تحریریِ محبوبم، و دو تا نوک 0/5 با عشق برای سمانه جون خریدم.

    با خانم صاحب مغازه دوست شدیم از پارسال و کلی گپ زدیم.

    برای هم کلی دعای خیر کردیم.

    6- یه فرایند بهبودسازیِ تعویقی انجام دادم خودم امروز صبح، آفرین سمانه جون.

    7- هوای ابری و خنک و مطبوعِ عصرگاهی.

    8- خانمِ ماما زنگ زد عصر احوالپرسیم، سورپرایز شدم، خداوند دلها رو برام نرم میکنه.

    جالبیش اینه قبلش سرم درد میکرد کمی، میخواستم ببینم اگه ادامه دار باشه برم بلوک زایمان برای چکاب.

    وقتی خانم ماما تماس گرفت فهمیدم کاملا کارِ خداست، الهی شکرت.

    9- مامانم برام بستنیِ خوشمزه خرید.

    همینطور زولبیا بامیه.

    روزی های غیر حسابِ خداوند.

    10- همسرم هدیه گرفت از محیط کارش، سورپرایز شدم، روزی های غیرِ حسابِ خداوند.

    11- قورمه سبزی که ظهر پختم شگفت انگیز بود.

    مزه ی بهشتی میداد. الهی شکرت.

    12- از ابرهای تو آسمون عکاسی کردم.

    از طبیعتِ زیبا عکاسی کردم.

    الهی شکرت برای زیبایی های امروز.

    13- مامان بزرگ های حافظ جون زنگ زدن احوالپرسی مون.

    خدایا مرسی ازت برای همه ی نعمت ها، هدایت ها، روزی ها، توجه ها و زیبایی هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    سلام به خاله نفیسه جانم.

    مرسی که همیشه برام بوس انگشتی میفرستی.

    از طرفِ حافظ.

    ———————

    سلام به نفیسه جانم.

    چند روز پیش تو ایمیلم کامنتی ازت اومد، خوندم و دلتنگت شدم.

    تا اینکه دیدم خودت برام پاسخ نوشتی.

    دل به دل راه داره.

    چقدر کیف کردم و سورپرایز شدم که برای حافظ جان کامنت نوشتی :)

    همون روزی که پاسخت رو خوندم داشتم برات مینوشتم که دیدم نه، وقتش نیست، اون حسی که باید تو کامنت بفرستم تبادل نمیشه.

    الان اومدم.

    فقط عشق هست و عشق و عشق، از راهِ دور برات.

    راهِ دور با فرکانسی نزدیک.

    بهترین ها برای تو و عزیزانت.

    خدایا شکرت برای این همه مهر و محبتی که برای من، حافظ و بابایی میفرستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: