زیبایی ها را ببینیم

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

“تحسین کردن” مهم‌ترین و قدرتمندترین ابزارِ  برای تنظیم فرکانس هایمان و جهت دهی آگاهانه به کانون توجه مان برای خلق خواسته هاست.

“تحسین کردن” ساده ترین راه برای هماهنگ شدن با خداوند و آوردن نعمت های بیشتر به زندگی است.

زیرا نه آنچه که به آن فکر می کنی، بلکه چیزی که به آن توجه می کنی را به زندگی ات دعوت می کنی!!!

♦  آیا وجه‌های مثبت همسرت را تحسین می‌کنی، یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!
♦  آیا نکاتِ مثبتِ کارمندات را تحسین می‌کنی؟! یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!
♦  آیا نکاتِ مثبتِ مدیرت را تحسین می‌کنی؟! یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!
♦  آیا نکاتِ مثبتِ خانه‌ات، محل کار، شهر … را تحسین می‌کنی یا فکر می‌کنی نیازی به این کار نیست؟!

این خودِ ما هستیم که نیازمندِ تحسینِ دستاوردهای دیگرانیم. زیرا طبیعت و اساسِ وجود ما بر تحسین بنا شده است.

به همین دلیل است که در این لحظات بیشترین هماهنگی و اتصال را با منبع داریم. 

پس هر آنچه را که می‌خواهی داشته باشی، فقط و فقط با تحسین کردنِ آن، واردِ زندگی‌ات کن. این زیباترین و هوشمندانه‌ترین مهارت برای ورود برکت ها به زندگی مان است و البته توانایی است که هر فردی قادر به انجامش نیست. توانایی است که نیاز به باورهای قدرتمندکننده ی پشتیبانی دارد که نگاه متفاوتی نسبت به فراوانی فرصت ها و نعمت ها در جهان برایت می سازد تا نه تنها فراوانی را باور کنی، بلکه دسترسی ات به این فراوانی را درک کنی و بدانی در لحظات تحسینِ دستاوردهای دیگران، بیشترین دسترسی به این منبع فراوانی را داری.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    173MB
    14 دقیقه
  • فایل صوتی زیبایی ها را ببینیم
    3MB
    7 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 607
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    چند روز هست با حافظ جونم اومدیم خونه اقاجونِ حافظ.

    در کنارشون خوش میگذره.

    به حافظ هم خوش میگذره.

    سپاس گزارم برای توجه و محبتشون بهمون.

    با مادرشوهر، خواهرشوهر و پدرشوهرم حرف میزنیم و کیف میکنیم.

    احساسِ راحتی دارم باهاشون، و این نعمت بزرگیه.

    الحمدالله.

    امروز هم عمو، زن عمو و دختر عمو و پسرعموی حافظ جانم اومدن، خوشی هامون کنار هم بیشتر هم شد.

    الحمدالله.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    2 شب پیش به عروسی یکی از اقوام پدرشوهرم دعوت بودیم و خانوادگی رفتیم.

    قبلش زیاد میزون نبودم.

    از نظر ذهنی تو فشار بودم و نتونستم زیاد و اونجور که باید، ذهنمو مدیریت کنم.

    اما بعدش بهتر شدم.

    با خانواده همگی حاضر شدیم و رفتیم.

    تو خود عروسی هم بهم خوش گذشت، چون خودم بودم، با خودم راحت بودم.

    چندین بار رفتم وسط سن و رقصیدم وقتی همه وسط بودن و شلوغ بود.

    ورژن قبلی من روش نمیشد بره وسط برقصه.

    چون فکر میکردم بلد نیستم، ضایع است، ضایع میشم و فلان.

    ولی این چند سال اخیر دارم با خودم راحت تر میشم و مخصوصا اینبار، با اینکه افراد غریبه بودن و من نمیشناختمشون، چون با خودم راحت بودم، رقص و شادی و نشاط خودمو داشتم فارغ از نگاه دیگران.

    یه درس بزرگ داشت برام.

    من خیلی باید روی کنترل ذهنم، اروم کردن خودم، انعطاف پذیر بودنم بیشتر و بهتر کار کنم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    دیروز برنامه ریزی کرده بودم برای امروز.

    برنامه عوض شد.

    دیشب ذهنِ منظم و خط کشی شدم تو تنگنا قرار گرفت.

    به خودم گفتم سخته، ولی میشه.

    تو میتونی حلش کنی، برطرفش کنی.

    همسرم چند تا راهکار ساده و کاربردی داد، گفت رهاش کن تا فردا.

    یکی از برنامه ریزی هام، حضور شخصی دیگه برای انجام کاری بود.

    با تغییر برنامه مون، اون فرد هم نتونست اقدامی کنه.

    رها کردم.

    گفتم اشکالی نداره.

    الان میگم خیره حتما.

    حتما من باید یه رشدی این وسط بکنم و چیزی رو یاد بگیرم.

    جالبه، الان تو کامنتهای ایمیلم بودم و کامنتهای بسیار خوبی خوندم از دوستان.

    رسیدم به کامنت اقای خانکی که اشتباهی به جای 85 تومن 850 کارت به کارت کردن.

    گفتن خیره، حسشون رو خوب نگه داشتن، فاطمه جان هم سکوت اگاهانه کردن…

    مبلغ واریز شد به حسابشون.

    با خودم الان میگم فکر میکنی چرا این کامنتها اومدن سر راهت؟

    که تو هم متوجه بشی بگی الخیر فی ماوقع.

    تو هم توجهتو بذاری روی زیبایی ها.

    تو هم ارامش بگیری.

    تو هم آسان بگیری تا آسان بشه.

    الحمدالله.

    حس میکنم دیروز یه لحظه ی کوچک، حساب کردم روی دیگری.

    پوزش میخوام از خدا.

    نمیگم مجازات شدم، نه.

    اتفاقا میگم:

    خدا پلن اسان تر، شیرین تر، دلچسب تری برام چیده،

    از پلنی که خودم چیده بودم و منتظر اجراش بودم.

    همین، والسلام.

    چقدر خوبه این کلامِ استاد:

    طوری فکر کنین، که بهتون حسِ خوب بده.

    و جالبه که الان همین کلام استاد رو، تو کامنت نفیسه جانم هم خوندم…

    پس حله دیگه.

    تامام تامام.

    پیش به سوی پلنِ جذابِ خدا.

    الحمدالله.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    بینِ خواب و بیداری بودم امروز عصر.

    دوباره اون حالت اسلوموشن رو تجربه کردم.

    قبلش فایل 3 دوره احساس لیاقت رو گذاشته بودم و داشتم صدای استاد رو میشنیدم.

    همون لحظه حس کردم چقدر لحظه ی قشنگ و خاصیه:

    صدای استاد رو میشنیدم.

    حرف های استاد رو حس می کردم.

    صدای آواز زیبای پرنده ها از پنجره میومد.

    دوباره حس کردم جهان ایستاده و فقط منم و حس هام.

    الهی شکرت.

    بیدار شدم، سایت رو باز کردم.

    دایره ی آبیِ زیبا رو دیدم.

    پاسخ داشتم از نفیسه جان.

    لذت بردم از کامنتش.

    چیزی خوندم تو کامنتش که برای من نشانه بود.

    از رسیدن به خواسته.

    از طی کردنِ تکامل.

    از عجله نکردن برای رسیدن.

    الحمدالله.

    امروز یه صدای قشنگی، از درونم، چیزی بهم گفت که انگار آبی روی آتشم بود.

    انگار به تشنه ای، آب برسونی.

    انگار که یه مشاور به مراجعش راهکار درست ارایه بده برای درمان.

    صدای درونم گفت: از بدنت خجالت نکش.

    بعدا دیدم کاملا درست میگه.

    چون نسبت به اضافه وزنم حس خوبی ندارم.

    و همین نارضایتی، حس دوست نداشتنی بودن بهم میده.

    و همین بی توجهی به بدنم و دوست نداشتنش، نه تنها باعث کاهش وزنم نمیشه، بلکه باعث افزایشش هم میشه.

    گره زدن ارزشمندیم، به کاهش وزنم، همیشه کار دستم میده.

    خودم رو نسبت به خودم، نامهربون و دور میکنه.

    دیدنِ خودم و شنیدنِ صدایِ درونم، منو خوشحال کرد.

    الحمدالله.

    عکسِ یکی از اوریگامی های ماژولارم رو دیدم.

    بعد از مدتها، دلم خواست همونو درست کنم.

    چون باهاش خاطرات زیبا داشتم و خیلی هم دوستش داشتم.

    پیام دادم به موسسه ی اوریگامیِ عزیزم، روشنا، به دوست نازنین و همکار سابقِ عزیزم ساناز جان.

    که اگه مقدوره براش دیاگرام (نقشه) اون ماژولار رو برام بفرسته.

    عصر دیدم برام ویس زیبا فرستاده و گفته شنبه برام پیگیری میکنه.

    خیلی خوشحال شدم.

    فکرشو نمیکردم به این سرعت برسم به خواسته ام.

    از لطف خداونده و بسیار خوشحالم.

    الحمدالله.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    خدایا شکرت برای اهنگ قشنگی که جاریِ عزیزم برام فرستاد تو واتس اپ.

    خدایا شکرت برای خانواده ی خوبِ همسرم.

    خدایا شکرت برای خانواده ی خوبِ خودم.

    خدایا شکرت برای همسر و پسر قشنگم.

    خدایا شکرت برای غذایی که هر روز میپزم برای خانواده ی عزیزم.

    خدایا شکرت برای میوه های بسیار زیبا و رنگارنگ و خوشمزه ی فصل.

    خدایا شکرت برای خونه و زندگی مون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    چند تا بهبود رو تو سایت دیدم و ذوق کردم.

    – تو صفحه کامنت عقل کل، پیام اومد اگه نظرها خوبه برای تشکر، امتیاز بدم.

    یه لحظه سورپرایز شدم.

    انگار از طرف سایت، مخاطب قرار گرفتم و بهم پیام مستقیم دادن.

    بله، من برای تشکر و اتتقال حس خوبم، به کامنت های خوب ستاره میدم همیشه.

    چه کامنتهای فایلها، چه تو عقل کل.

    تشکر برای عزیزی که با عشق مطلبی رو نوشته که بسیار زیبا و تاثیر گذار و کاربردیه.

    من به خودمم همیشه ستاره میدم.

    مخاطب اول کامنتهای خودم، خودم هستم همیشه.

    با عشق به خودم ستاره میدم و خودمو مثل دوستانم تحسین میکنم.

    – کامنتهای عقل کل، اسمش شده مشاوران.

    جالب بود.

    قبلا تو بخش اخبار فنی سایت، بهبودها معرفی میشدن.

    اگه الان هم نوشته بشه عالی میشه.

    چون این خودش میشه یه تمرین اساسی برای بهبودهای کوچک ولی مستمر.

    فارغ از اینکه بهبود مورد نظر کوچک یا بزرگه، عنوان کردنش باعث میشه الگو بگیریم و قدردان تک تک بهبودهامون باشیم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام.

    امروز فوق العاده بود.

    روز تعطیلی همسرم هست و رفتیم خرید و کلی نعمت وارد خونه مون شد.

    آقاجونِ مهربونِ حافظ، سورپرایزی اومد خونه مون.

    برای دندون درآوردن حافظ عسلی، یه هدیه ی زیبا براش اورد.

    لباس و شلوارک و کلاه لبه دار بسیار زیبا تو یه بگ زیبا.

    خودم وقتی اقاجون رو دم در دیدم کلی ذوق کردم.

    عصر هم 4 تایی (من، حافظ، اقاجون و همسرم) رفتیم تو محوطه و بیرون سه چرخه سواری برای حافظ جون.

    رفتیم نونوایی، نون تازه خریدیم.

    اقای نانوا رفتار بسیار محترمانه و مهربانانه ای داشت.

    تو راه، هر کی حافظ رو تو سه چرخه اش میدید، بهش عشق هدیه میداد.

    امروز یه عالمه کار انجام دادم.

    خریدها رو جابجا کردم.

    برخی از خریدها رو شستم.

    در خلالِ کارهام تو آشپزخونه، برای حافظ عسلی سوپ پختم.

    برای خودمون کشک بادمجون درست کردم.

    به خودم خسته نباشید گفتم و از خودم تشکر کردم.

    برای خریدهامون از خدا تشکر کردم.

    شب وقتی داشتم برای لحظاتی استراحت میکردم در کنار همسرم و حافظ، چشم هامو بستم و اون لحظه و صداهایی که میشنیدم رو با عشق حس کردم.

    انگار زمان ایستاده بود و داشت بهم میگفت:

    سمانه این لحظه رو دریاب،

    صدای حافظ و همسرم رو میشنیدم،

    نسیم خنک از پنجره بهم میخورد،

    تمام جهانِ درونِ قلبم فریاد میزد الان لحظه یه لحظه ی خاصه، سرشار از زیبایی و لذت،

    از اینکه کنار عزیزانم هستم و سلامتیم،

    نمیدونم چطوری توصیفش کنم اون بُعد از قشنگی رو.

    بهترین و نزدیکترین حس به واقعیت همونه که گفتم:

    جهان متوقف شد و من اسلوموشن شدم تو همون لحظه با خانواده ی قشنگم، با حافظ و همسرم…

    با صداهای قشنگی که حافظ از خودش درمیاورد…

    همونطور با چشم بسته، لبخند میزدم.

    یه بار دیگه ام این حس رو امروز تجربه کردم.

    وقتی سه تایی بیرون بودیم، حافظ سوار سه چرخه بود.

    از کوچه ای رد میشدیم، نسیم خنک بهمون میخورد، من با خانواده ی قشنگم بودم و سه تایی مشغولِ گردش و هواخوری.

    یه لحظه یاد پیاده روی های خودم تنهایی افتادم که این کوچه و اطراف رو زیر و رو کرده بودم.

    و بعد گفتم

    سمانه

    اون زمان، دورانی بود، حسرتشو نخور.

    الان هم دورانی هست زیبا که تو کنار خانواده ات داری قدم میزنی.

    بعدا همین امروز برات میشه خاطره ی یه روز زیبا.

    اونروز هم حسرت نخور و شادیشو به یاد بیار.

    الحمدالله.

    شب، با دیدن دایره آبی کنار پروفایلم، ذوق کردم.

    بله، امروز هم مثل روزهای پیش، سرشار از حس خوب و نشاط و نعمت و قشنگی بود.

    الحمدالله.

    جالبه امشب حوالیِ ساعت 9 شب خوابیدم و 11 شب بیدار شدم.

    اومدم سایت و مشغولِ نوشتن شدم.

    رد پای امروز رو تو این صفحه ی زیبا ثبت کردم و خوشحالم.

    الحمدالله.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: