زیبایی ها را ببینیم - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله، سلام.
میخواستم تو دفترم بنویسم ولی قلبم گفت اینجا بنویس…
قشنگی های 2 تیر 1403، 2 ماهگیِ حافط جانم به سلامتی ان شاالله.
1- ساعت 13:40 دقیقه ی دوم اردیبهشت 1403 حافظ جانم به دنیا اومد، امروز رفتیم واکسنشو زدیم، تحت مراقبتِ من و مامانم و باباشه.
الهی شکر.
خدا رو شکر خوبه، کُمپرس سرد برای امروز، و گرم برای فرداست، استامینیفن هم داره نوش جان میکنه.
الحمدالله خوبه، خدایا شکرت.
2- مرکز بهداشت، مشاوره هم کردم، با بانوی نازنینی به نام نیلوفر.
مشاوره پس از زایمان.
عالی و دلچسب بود.
خدا برام چیدمان کرده بود، یه چیزی گفت خیلی بهم چسبید، اینکه شهود خانم ها بالاست…
به قلبت گوش بده تا بفهمی چی درسته.
3- مرکز بهداشت 3 تا قطره AD داد بهم برای حافظ جانم.
اینم روزیِ غیر حساب، دفعه قبل 2 تا داده بودن و بعدش خودمون خریدیم، الانم که به صورت هدیه دریافت کردیم.
الهی شکر.
4- خانم مشاور تحسینم کرد برای اینکه در مسیر اگاهی هستم و تونستم خودشناسی داشته باشم و از خودم شفاف بگم.
بهشون گفتم من از سال 99 به بعد تو سایتی هستم و استادی دارم.
5- دایره آبی دیدم و خوشحال شدم.
6- دیشب کامنت خوندم و نوشتم تو فایل جلسه 4 دوره لیاقت.
خیلی راحت بودم و از خودم نوشتم.
بهای نوشتن، خواب شبانه ام بود.
اما خدا بهم پاداششو داد، شب خوب و باکیفیت خوابیدیم، هم من هم حافظ قشنگم هم باباییش.
با عشق بیدار شدم بهش شیر دادم و کیف کردم از روی ماهش.
حقیقتا برای من عینِ یه فرشته ی پاک و معصومه.
عاشقشم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
7- رفتم از همسایه ی عزیزمون، حاج خانم واحد 8، یخ بگیرم بهم شکلات داد.
روزیِ غیر حساب داشتم، محبتش، روی خوشش، مادرانگیش و …
8- خیلی راحت صبح با تپسی رفتیم مرکز بهداشت و برگشتیم.
9- تسلطم به خودم رو تحسین میکنم.
اینکه دارم به خودم و احساساتم مسلط میشم خیلی خوشحالم میکنه، الهی شکر.
10- از مامانم درخواست کردم امشب بمونه به خاطر واکسن زدن حافظ، تجربه، محبت و مادرانگیش کمکم میکنه.
خدا خیرش بده در دنیا و آخرت، بهش سلامتی بده.
11- خواهرم هدیه واریز کرد برای حافظِ قشنگم.
یه حرفی که تو دلم بود رو با بیانی زیبا پیامک کردم براش، اونم زیبا پاسخ داد بهم.
12- یکی از دوستانم پیامک داد بهم صبح و دوماهگی حافظ عشق مامان رو تبریک گفت.
من یه مامانِ دو ماهه هستم.
سمانه یادت باشه و به خودت سخت نگیر.
خوبی دختر، خیلی خوب، افرین بهت.
13- دیشب عموی حافظ جان اومد وای فای مون رو وصل کرد به تلویزیون.
برامون یه مودم جدید آورد و خودش کارهای نصب و تنظیمات رو انجام داد.
کلی قربون صدقه حافظ هم رفت.
الهی شکرت.
به نام اللهِ یکتا.
سلام.
قشنگی های جمعه 1 تیر 1403.
1- آغاز تابستان مبارک.
پایان بهار مبارک.
2- کم کم نیازهای نوزاد رو دارم درک میکنم.
قبلاً دیگران میگفتن و من انجام میدادم مثل ربات.
الان خودم دارم تجربه میکنم که بهتر درک کنم نیازهای حافظ رو در هر لحظه.
3- فایل گفت آسان گیر کارها… رو گوش دادم امروز چندین بار.
رازِ شادی سخت نگرفتنِ این جهان هست.
اگه غصه میخوری به خاطر باورهای غلطتته و باعثِ ضعفِ بیشترت میشه.
آدم ضعیف نه به خودش کمک میکنه نه به دیگران.
4- سشوار باعثِ آرامش و خوابِ راحتِ حافظ شد دیشب و امروز.
الهی شکر برای حافظ جان.
الهی شکر برای ارامش و سلامتیش.
الهی شکر برای خواب و رشدش.
الهی شکر برای صورت ماهش، خنده هاش، خوش اخلاقی و آرامشش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
5- با خودم گفتگوهای ذهنیِ زیبا کردم وقتی نجواهای نازیبا داشتم.
به خودم موقعیت هایی رو یاداوری کردم که تنهایی به لطفِ خدا از پَسِ انجام کارهای حافظ جان براومدم.
بعدش حسم خوب شد.
یعنی تونستم به لطف خدا صدای نجوا رو همون دَمِ در قطع کنم.
الهی شکر.
6- اینکه حافظ خوابش میاد رو تشخیص دادم به لطفِ خدا، و خوابوندمش.
روی پام گذاشتم و سشوار رو روشن کردم، به سرعت خوابید.
سمانه جان این به خاطر اینه که داری تمرین میکنی سخت نگیری و خدا هم آسانت میکنه بر آسانی ها.
7- وقتی بچه داری و زندگی سخت و طاقت فرسا میشه یعنی دارم سخت میگیرم.
چاره اش فقط اینه تسلیم شم و رها.
قرار نبوده و نیست با سختی زندگی کنم.
قرار نبوده و نیست با سختی بچه بزرگ کنم.
قراره یاد بگیرم چطوری خودم رشد کنم تا زندگی بهتری رو تجربه کنم، فرقی نمیکنه آدم مجرد باشه، متاهل باشه، بچه دار باشه، دانشجو یا محصل باشه، بازنشسته باشه، بیکار باشه یا هر چی…
همیشه چالش هایی داره هر ادمی تو زندگیش.
قراره یاد بگیرم با هر چالشی چطور روبه رو شم و مدیریتش کنم.
8- امروز بلند بلند با خودم صحبت کردم، مهربانانه و دلسوزانه و محکم.
خوشم اومد.
9- همسرم امروز شیفت بود تا 10/5 شب.
دیشب همکارش زنگ زد جابجا شن، امروز همکارش بره، هفته ی بعد همسرم.
خوشحال شدم که خونه هست امروز.
اینم یه روزی و نعمت برای ما.
10- امروز سومین روزی هست که مستقل شدیم با حافظ جان، خونه ی خودمون.
دارم قِلِق یابی میکنم پسرمو که خودم بتونم درک کنم هر لحظه نیازش چیه تا بتونم همراهیش کنم.
آفرین سمانه جان، من تحسینت میکنم.
این عالیه، آفرین، تو میتونی و از پسش بر میای، خدا کمکت میکنه، یادت میده بچه داری رو.
سرعتِ یادگیریت خوبه، به خدا و خودت اعتماد کن و جلو برو و تمرین کن، داری یاد میگیری، خدا یادت میده.
11- دیروز عصر بحران داشتم، وقتی میاد خیلی سخت میشه برام، کلافه میشم، همه سختی ها میوفتن روی شونه هام، بیشتر روی ذهنم، افکارِ نازیبا و ضعف و ناتوانی در عملکرد میاد سراغم، بچه داری تبدیل میشه به کوه برام، متوجه شدم تو کم خوابی بیشتر دچار این احساسات و ترس ها میشم.
همسرم بچه رو گرفت، من خوابیدم.
بیدار شدم خیلی بهتر شدم.
انگار عوض شدم…
تو حال خوب به خودم گفتم هر وقت دچار بحران شدی به خودت بگو گذراست، میگذره، تو نمیمونی توش، ماندگار نیست، موقته، خدا کمکت میکنه عبور کنی ازش.
زندگی همینه، گاهی سخته، گاهی شیرین، همش میگذره، ماندگار نیست.
الهی شکر.
الهی شکر.
12- سمانه جان الان که حالم خوبه، شرایط امن و امانه بهت میگم:
خوب داری جلو میری.
خیلی چیزها یاد گرفتی تو بچه داری و هر لحظه هم داری یاد میگیری.
بچه همینه، هر لحظه اش تازه است و باید به روز رسانی کنی خودتو.
بچه تو هیچ ساختار ذهنی و خط کشی قرار نمیگیره، مخصوصاً نوزاد.
اینکه بلد نیستی داری کم کم یاد میگیری طبیعیه.
اینکه گاهی پر حوصله و صبری گاهی کم حوصله و خسته و کلافه طبیعیه.
اینکه گاهی با عشق کارهای حافظ رو انجام میدی و باهاش حرف میزنی، میبوسیش، با لذت ماساژش میدی، نوازشش میکنی و اینکه گاهی انقدر خسته و ناتوانی که موقع شیر دادن بهش گریه میکنی طبیعیه.
یادت باشه تو آدمی با همه قوت و ضعف های یه آدم.
کامل نیستی و نمیتونی باشی.
قرار نیست هم باشی چون هر لحظه جا برای رشد و یادگیری هست.
هیچکی از اول بلد نبوده و نیست …
تمرین کرده و یاد گرفته.
بچه داری هم یه مهارته.
یه مهارت خیلی بزرگ که کلی جزییات داره.
طبیعیه که گاهی روان به حافظ و کارهای منزل رسیدگی میکنی، گاهی برات میشه کوه و میترسی که نتونی.
سمانه جان فردا مهم نیست، الان مهمه.
اگه داری خوب انجامش میدی، لذت ببر، ولش کن فکر کردن به فردا رو.
که اگه نتونم چی میشه؟
اگه وقت نکنم به کارهای خونه و آشپزی برسم چی میشه؟
چو فردا شود فکرِ فردا کنیم.
خدای امروز، خدای فردا و فرداها هم هست.
طبیعیه گاهی توکلت به خدا عمیقتر و گاهی ضعیف تره.
تو یکبار به این دنیا اومدی و بلد نیستی، داری یاد میگیری.
تو الان مامان سمانه هستی، بسیار متفاوتی تا سمانه ای که مامان نبود، حتی با سمانه ی باردار هم خیلی فرق داری.
برنامه ذهنیتو با سمانه ی الان بچین.
سمانه ای که مامان شده و نقشِ جدیدی بهش اضافه شده که مسیولیت هایی داره.
13- سمانه جون مرسی که انقدر قشنگ و اروم و آرامش بخش باهام صحبت میکنی.
مرسی که بهم ارامش میدی.
مرسی که تمرین میکنی با صبر بیشتر لحطات رو ببری جلو مخصوصا تو بچه داری.
من میدونم تو گاهی چقدر شتاب داری برای همین واقعا تحسینت میکنم تو بچه داری داری خودتو به روز میکنی، ویرایش میکنی.
واقعا حافظ (ذاتِ یه بچه) باعث میشه من بفهمم ذهنِ خط کشی شده چقدر گاهی زندگی رو سخت میکنه.
بچه تو هیچ ساختار ذهنی قرار نمیگیره و بسیار متغیره.
اگه نشکنم این ساختار رو خودم خیلی اذیت میشم.
در کنارم بقیه هم اذیت میشن.
بچه روال طبیعی و سالمِ خودش رو جلو میره، من باید با ارامش جلو برم.
بفهمم باید ذهن و افکار و تصمیم گیری هامو شل کنم، انعطاف پذیرتر باشم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام او، سلام.
نکات مثبت امروز، چهارشنبه 30 خرداد 1403.
1- کنار حافظ جانم، عصر، حدود دو ساعت خوابیدم.
شگفت انگیز بود.
خوابم میومد شدید، خدایا شکرت.
قبلش گریه میکرد نمیدونستم نیازش چیه.
به خدا گفتم، هدایت شدم شیر بدم بهش و بعد خوابید.
هر بار بیدار میشد لپ هاشو ناز میکردم دوباره میخوابید.
خدایا شکرت.
اولین تماسِ پوستیِ من و حافظ بعد زایمان، چسبیدنِ لپ هاش به لپ هام بود، الان آرامش بخش ترین چیز برام چسبوندن لپهام به لپ های نازنینشه.
ماشاالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- صدای رعد و برق میاد، آخ جون بارون تو راهه.
3- آقا حافظ امروز حمام کرد و خوب خوابید.
4- امروز مامان ها رفتن و من و پسرم تنها و مستقل شدیم.
به قول خانم دکتر شاید یکی دو روز سخت باشه، بعد من و حافظ لذت میبریم از دوتایی بودن هامون.
5- همسایه مون اومد دیدن حافظ و براش هدیه آورد.
دو دست لباسِ زیبا.
الهی شکر.
6- نهار نیمروی خوشمزه خوردم با روغن زردِ گاوی.
7- لباس های قند عسلمو زدم چوب لباسی تو کمدش، لباس های قدیمی شو که کوچک شدن مرتب کردم.
هر کدوم رو که تا میکردم یادم میوفتاد پوشیدتشون و ذوق بزرگ شدنشو کردم.
لا حول و لا قوه الا بالله
8- شام خوشمزه پختم امشب، کباب تابه ای با پلو زعفرونی.
9- داشتم به حافظ جان شیر میدادم واسش میگفتم از کارهایی که امروز انجام دادم.
برای تک تک مواد اولیه شام تشکر کردم از خدا.
10- سمانه جانم مرسی که لباس ها رو ریختی تو ماشین شسته شن و پهنشون کردی.
11- سمانه جانم مرسی امروز میزها رو گردگیری کردی.
12- سمانه جانم مرسی دیروز حمام رو شستی.
13- سمانه جانم مرسی به حافظ شیر میدی، پوشکشو عوض میکنی و میشوریش، میخوابونی، باد گلوشو میگیری، باهاش حرف میزنی، لباس تنش میکنی، براش لوسیون و روغن و پماد میزنی، مرسی که انقدر بهش محبت میکنی و عاشقشی.
14- خوشحال شدم نقطه آبی رو دیدم و 2 تا پیام داشتم.
15- سمانه جانم مرسی امروز نهار و شام پختی، مرسی که شب دو وعده ای غذا پختی که برای فردا نهار اماده باشه.
16- سمانه جانم مرسی ماشین ظرفشویی رو پر کردی تا ظرفها شسته شن.
17- سمانه جانم مرسی لباس های حافظ جان رو شستی و پهن کردی، فدای خودش و لباس های کوچولوش بشم من.
18- افرین سمانه جان که خط تمرین کردی امروز با دست چپ، سپاس گزاری تو دفترت نوشتی.
19- افرین سمانه جون که کامنت خوندی و نوشتی امروز.
20- افرین سمانه جان که تلاش هاتو داری میبینی و محل به کمال گرایی ات که بعلِ گوشت ویز ویز میکنه نمیدی.
الهی شکر.
الهی شکر.
الهی شکرت برای تمرین های امروزم برای بچه داری، صبر و آرامش.
تو کامنت بچه ها خوندم که یک شب قبل عید قربان نوشته بودن چیو قربانی میکنین؟
من دوست دارم عجله و شتابم رو قربانی کنم.
خدایا کمکم کن.
الهی شکرت.
به نام خدا.
سلام.
قشنگی های سه شنبه 29 خرداد زیبای 1403.
1- دیروز خانواده ی عمویِ عزیز حافظ اومدن خونه مون.
برای حافظ جان هدیه آوردن.
معاشرت کردیم و لذت بردیم.
وای فای تلویزیونمون هم که وصل نمیشد درست کردن.
شیرینیِ تازه و خوشمزه هم آوردن.
2- دیروز جلسه دوم مشاوره گرفتم.
بسیار نکات خوبی مطرح شد.
یه سری باگ ها برام آشکار شدن، الهی شکر.
جلسه مشاوره به صورت تصویری با گوگل میت هست.
الهی شکر برای مشاوره و تجربه ی تصویری بودنش.
من میرم تو محیط مجتمع، تو سایه زیر درخت ها میشینم و صحبت میکنیم با خانم دکتر.
3- شام دلچسب دیشب، کباب کوبیده.
4- شربت آبلیموی خوشمزه ی دیروز.
5- شربت آبلیمو با خاک شیر خوشمزه ی الان.
6- الو بخارا خوشمزه مون.
7- تلویزیونمون که پر از امکانات جدیده که قبلا نداشتیم.
8- آفرین سمانه جون که روبالشی ها رو درآوردی انداختی تو سبد لباس ها تا شسته شن.
آفرین سمانه جون که ماشین ظرفشویی رو روشن کردی.
9- آفرین سمانه جون که به حافظ شیر دادی و خوابوندیش.
10- آفرین سمانه جون که لباس حافظ رو شستی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.
به نام و یادِ خدا.
سلام.
قشنگی های الان و امروز – یکشنبه 27 خرداد 1403.
1- بستنی توت فرنگی که نوش جان کردم، الهی شکرت.
2- اومدم پیاده روی عصرانه.
3- نشستم روی نیمکت تو محوطه ی مجتمع مون، روبه روی خونه مون.
4- باد میخوره بهم، هوا خنکه.
5- تمرینِ واقع نگر بودن میکنم، تمرینِ توجیه کردن یا دفاع کردن نمیکنم.
6- دایره آبی و کامنتِ رویا جان.
7- صدای آواز دسته جمعی پرندگان رو میشنوم.
8- رو نیمکت نشستم، کامنت مینویسم، توجه میکنم به زیبایی ها.
9- عصر خوابیدم.
10- پسر قشنگ و دسته گلم، عکس صورت ماهش رو گذاشتم روی قفل صفحه موبایلم، روی والپیپر موبایلم، لذت میبرم از صورتِ ماهش.
11- ویسِ دوطرفه با عروسِ داییم.
12- خاله حافظ کتاب قصه آورد برای قند عسلم، دیروز بهش پیامک دادم، امروز آورد، کتاب های بچگیِ خواهرزاده ام هست.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام الله و سلام.
سلام به سمانه جانم، سلام به حافظ جانم.
روز به روز بهتر میشه شرایط…
الهی شکرت، بی نهایت شکرت.
قشنگی های امروز، 26 خرداد 1403، شنبه.
1- هوای خنک خونه با لطف خدا، توسط کولر یا باد.
2- محبت های عزیزانم.
3- خواهر شوهر عزیزم دو روز پیش برامون سبد چوبیِ گل اورد.
خیلی قشنگه، به خاطر من توش گلهای بنفش انتخاب کرده.
لذت میبرم از اینکه ادمها حواسشون هست من عاشق بنفشم.
هم دسته گل مامانم، هم سبد گل خواهرشوهرم.
گذاشتمشون روی میز پذیرایی و از دیدن جفتشون لذت میبرم.
الهی شکر.
4- خوابِ عالیِ خودم و حافظ جان.
خدایا من ازت خیلی ممنونم.
5- دوستم مهسا، خواهرزاده ام محیا، خواهرم و خواهرشوهرم پیام دادن بهم.
الهی شکر از محبتشون.
6- امروز یه کاغذ از دیوار افتاد:
سمانه جان
وقتی ناراحت میشی یعنی صلح درونی نداری
خداوند بهترین چیدمان رو میکنه
7- کسب درامدِ متفاوت و آسان کردم از فضلِ خدا، الهی شکرت.
قاطیِ شلوعی های این ایام یادم افتاد که خداوند روزی فرستاده برام.
و چند ماهه یه شغلی برای خودم ایجاد کردم که از خونه با اینترنت به سادگی انجامش میدم.
این شغل افزایش درآمد پیدا کرده برام، الهی شکر.
8- دیشب بستنی انبه گذاشتم تو بستنی خوری هامون و چهار تایی نوش جان کردیم، من و همسرم و مامان های قشنگمون، حافظ جون هم بعدش شیر خورد که طعمِ شیر بستنی انبه بده براش :)
9- آینه قدی مون نصب شد در محل جدیدش، خیلی خوبه.
الهی شکر.
10- شاسیِ عروسی مون محکم شد روی دیوار، الهی شکر.
11- صدای اواز گنجشک میاد، آخ جون، دوستشون دارم.
12- کامنت اقای عطار روشن رو خوندم، روم تاثیر گذاشت.
یاداوریِ توحید…
فقط روی خدا حساب کن.
13- یهو یادم افتاد اوریگامی درست کنم، حافظ جانم روی پاهامه، لالا کرده، رفتم کاغذ آوردم.
14- ایده اومد کتاب بخونم برای حافظ که هم دایره لغاتش بالا بره، هم آشنا بشه با کتاب و قصه.
15- خواهرزاده ام ثمین از بچگی براش کتاب خوندن، بزرگتر که شد خودشم کتاب خون شد، شعر میخونه و حفظه. علاقه منده به شعر و کتاب و ضرب المثل.
بچه بود کلی با هم ضرب المثل میگفتیم، مسابقه داشتیم.
سر به سرش میذاشتم میگفتم خاله بلد نیستی اعلام انصراف کن، انقدر ضرب المثل میگفتیم دوتایی تا ته میکشید ضرب المثل هامون.
هم رفاقتمون بیشتر میشد، هم گپ میزدیم با هم.
الهی شکرت برای این تجربه های ناب و شیرینمون.
16- سپاس گزارم از ماشین لباسشویی و ظرفشویی مون که در خدمات رسانی بهمون خیلی موثر هستن.
17- دیروز جمعه، همسرم خونه بود و سه تایی عصر سوار ماشین شدیم رفتیم گردش، تو پارک هم کمی قدم زدیم.
18- دیشب بارون اومد، خدایا چه بوی خوبی داره بارون.
الهی شکر.
19- نهار جمعه دستپخت مامانم مرغ و پلو، خیلی لذت بردم، گرسنه ام بود و حسابی چسبید بهم.
دستش درد نکنه، الهی شکرت.
20- صبحانه خامه عسل خوردم با نون باگد، خیلی لذت بردم و خوشمزه بود، الهی شکر.
21- کامنت نوشتم و خوندم امروز، الهی شکر.
خدایا ممنونم که نوشتنم مستمر هست تو سایت.
الان تو سایت متمرکز مینویسم، الهی شکر.
خدایا ازت ممنونم که داره بهتر و بهتر میشه.
به نام خدا، سلام.
قشنگی های امروز، 24 خرداد 1403.
1- اولین جلسه ام با مشاورم امروز انجام شد.
صحبت هامو کردم.
ایشونم نکات خوبی رو بهم یادآوری کرد.
من لذت بردم و استفاده کردم از نکات.
خدایا شکرت، ممنونم.
2- مامانم دیشب برامون دسته گل خرید.
خیلی قشنگ، کاغذ گل بنفش بود، گلها هم قشنگ و زیبا هستن.
خدایا ممنونم ازت برای توجه هات.
3- دیشب مادرشوهرم برامون شیرینی خرید.
شیرینی خوشمزه.
یه بشقاب هم نون خامه ای خرید، چون من دوست دارم.
خدایا ممنونم ازت برای توجه هات.
4- خدایا شکرت برای نعمتِ حمام رفتن هر روز.
ممنونم برای آب، برق، گرمی و سردیِ آب و …
5- آرامشِ حافظِ مامان بغلم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.
به نام الله، سلام.
ادامه قشنگی های دوشنبه 21 خرداد 1403.
19- گشایش های خداوند- خواهر و مادر و خواهرزاده ام من و حافظ رو عصر میرسونن خونه مادرشوهرم ان شاالله.
20- پسرِ قشنگم.
21- دیروز که رفتیم خرید میوه نزدیک خونه مون، اولین عکس سه نفری مون رو گرفتم.
22- پروفایلمو عوض کردم، سه نفری شدیم به لطفِ خدا.
23- امروز دیدم فایل جدید اومده رو سایت.
خن
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت برای مهربونی هات.
سلام شیما جانم.
ممنونم از کامنت مهم و دوست داشتنیت.
من در حال استفاده از کمک عزیزانم هستم.
مخصوصا مامان هامون بهم محبت میکنن.
گاهی ذهنم اذیتم میکنه چرا خودم نمیتونم کارهای خونه مو بکنم.
چرا مامانم داره غذا میپزه برامون و به خونه مون رسیدگی میکنه.
چرا حافظ جانم، نفسِ مامان، تند تند شیر میخوره و من وقت ازاد یا آزادی ندارم.
چرا آزادی هام سلب شده.
تا اینکه چند روز پیش داشتم منفجر میشدم با مامانم صحبت کردم و فهمیدم دچار افسردگی بعد از زایمان شدم و حسابی بهم ریختم و تازه دلیلشو فهمیدم.
دنبال مشاور و تراپیست افتادیم.
محیا جان خواهرزاده ام برام پیدا کرد، امروز ساعت 12 ظهر اولین وقت رو گرفتم.
کارهای حافظ رو میکنم بعد میرم بیرون ان شاالله که در راحتیِ هر چه تمام صحبت کنم و بتونم به خودم و زندگیم و کیفیت بهترش کمک کنم.
شاید گاهی وچار عذاب وجدان بشم از کمک های دیگران بهم، ولی به خودم میگم راحت باش، کمک بگیر بذار به آرامش روحی برسی بعد خودت بلند میشی…
مقایسه میکنم خودمو با بقیه گاهی…
اینکه چطور بعضی ها مثل سعیده جان در بزرگ کردن بچه اش دور از خانواده تونسته ولی من نمیتونم!!!
یعنی من انقدر ناتوان و ضعیف بودم و خبر نداشتم؟؟؟
بعد میگم مقایسه نکن
شرایط و روحیه و شخصیت ادما با هم فرق داره.
اره عزیزم اصلا تو ضعیف.
بپدیر که گاهی توانت کمتره تو بعصی چیزها و نیاز به کمک داری…
اخه دیدم من دارم کمک میگیرم ولی همزمان حالم بده و احساس ناتوانی و عذاب وجدان هم دارم…
گفتم ول کن بابا حداقل ریلکس کمک بگیر تا حال خودت خوب شه تا بتونی بلند شی.
چیزی که الان میتونم بهش اشاره کنم نوسانِ شدیدِ روحیم هست که درصدد درست کردنشم.
چون باعث میشه لذت نبرم از زندگی و خودم و بچه ام و همسرم و جهانِ خداوند.
میدونم گاهی کمالگرایانه نگاه و فکر میکنم:
که چرا ازادیم تو پیاده روی، حمام رفتن، دستشویی رفتن، خوابیدن، نوشتن، مسافرت و … کم شده؟
شیما جان گفتن این حرفها برام سخت بوده و هست گاهی…
ولی از وقتی به مامانم گفتم راحت تر شدم، بار سنگینش برداشته شد، انگار قفلی باز شد و در حالِ بهبود قرار گرفتم…
همه میگن گذراست…
من تمام تلاشمو میکنم ذهنمو کنترل کنم، گاهی میتونم گاهی نمیتونم…
تلاش میکنم به خودم سخت نگیرم…
تلاش میکنم…
ان شاالله روز به روز بهتر شه، خدا کمکمون کنه.
حالا از بهبودهای مسیرم میگم:
– تو شیر دادن بهش مهارتم بهتر شده، الهی شکر.
– تو تعویضِ پوشک بهتر شدم.
– تو بغل کردن پسرم بهتر شدم.
– تو بادگلو گرفتن پسرم بهتر شدم.
– تو شستنش تو روشویی حمام بهتر شدم.
– تو پوشوندن لباس بهش بهتر شدم.
و …
الهی شکرت، الهی شکرت.
شیما جان مرسی که نوشتی و منم نوشتم.
الهی شکرت
سلام اقای فصیح زاده.
ممنونم برای کامنتتون و قسمت اولش.
ان شاالله روزگار و زندگی برای همه مون روی غلطکِ آسانی حرکت کنه.
از مسیرِ سبز و زیبا و پر طراوت.
خدا خودش همه مون رو هدایت کنه.
برای تک تک سپاس گزاری هایی که مینویسین ممنونم.
یاداوری های خوبیه برای من که سپاس گزارتر باشم و اجازه ندم یه سختی و چالش باعثِ بسته شدن چشمم بشه روی این همه نعمت و فراوانی و زیبایی.
به همسر نازنینتون سلام منو برسونین.
شاد باشین در کنار همدیگه و فرزندتون با همه ی عزیزانتون.
الهی شکرت.