در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش قانون آسان شدن برای آسانی ها و نشستن روی شانه های خداوند را از جنبه های مختلف و با زبان ساده و کاربردی توضیح می دهد تا متوجه شویم
- چه می شود که در اکثر مواقع مجبور به حل مسائل زیادی هستیم یا در اکثر مواقع درمانده می شویم؛
- و چه می شود که اکثر مواقع زندگی روان پیش می رود و مسائل راحت حل می شود؛
- بین “جنس رابطه ما با خداوند” و “میزان روانی چرخ زندگی” چه ارتباطی وجود دارد؛
همچنین استاد عباس منش در این فایل، باورهای قدرتمند کننده ای را بررسی می کند که باعث تقویت رابطه ما با خداوند می شود به گونه ای که چرخ زندگی روان شود و روی شانه های خداوند بنشینیم. این آگاهی ها ما را به این درک می رساند که:
- منظور از “فرکانس خداوند” چیست؟
- چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟
- چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟
- چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟
- چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟
- چه می شود که همواره آسان می شویم برایم آسانی ها؟
- چه می شود همواره در مدار دریافت نعمت ها قرار می گیرم؟
آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید. از آنها نکته برداری کنید. سپس در هر زمینه یا موضوعی، به ماجراها و تجربه های زندگیتان نگاه کنید و ببینید به صورت کلی:
- چند درصد مسیر زندگی شما هموار است و چند درصد سخت است؟
- چند درصد برای رسیدن به خواسته هایت تقلا می کنی و چند درصد خواسته ها خود به خود وارد زندگی ات می شوند؟
- به مفاهیم این فایل فکر کن و ارتباط بین مفاهیم این فایل و “میزان روانی یا سفتی چرخ زندگی ات” را پیدا کن.
- به این فکر کن که چه نگاهی به خداوند داری؟
- چه باورهایی را درباره رابطه با خداوند پذیرفته ای؟
- این باورها چقدر مسیر زندگی را برایت هموار یا ناهموار کرده است؟
سپس درک خود ز آگاهی های این فایل را با جزئیات در بخش نظرات این فایل بنویس.
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذار شما هستیم.
منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی332MB66 دقیقه
- فایل صوتی ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی64MB66 دقیقه
بنام خداوند مهربان
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
سپاسگذار خداوندی هستیم که ما را به راه راست هدایت کرد و همواره در حال اجابت نیازهایمان براحتی و بصورت کاملا طبیعیست.
اول یه سپاسگذاری بکنم بخاطر آموزههای استاد که خیلی چیزا رو انصافا از ایشون برای اولین بار شنیدیم و یاد گرفتیم، مثلا بحث الهامات که همه ماها الان راحت ازش استفاده میکنیم و مقاومتی باهاش نداریم. یعنی اگر شاید یه خارجی میگفت خدا بهتون الهام میکنه، تاثیر نمیذاشت رو ما، چون زور باورای دینی نادرست ما خیلی بیشتر بود. ولی استاد چون از فرهنگ و جامعه خود ماست، حرفش رو خیلی بهتر قبول میکنیم.
همچنین سپاسگذار استاد عزیزم که جرعهای از ثمره عمرش رو با ما شریک میشه تا ما هم بهانهای تازه داشته باشیم برای بهبود دائمی در مسیر رشدیافتن.
من شخصا خودم رو موظف میدونم که کامنت بنویسم و پیگیر مطالب سایت باشم، نه تنها بخاطر پیشرفت خودم، بلکه خواهان سرمایه گذاری رو سایت و آگاهیهاش هستم و به مقداری که منم اینجا وقت میزارم، جهان این سایت و آگاهیهاش رو گسترش میده.
سالها پیش منم خیلی دلم میخواست بزنم تو مسیر استاد و برم استاد موفقیت بشم (گمونم خیلیها هم این فکر تو سرشون افتاده باشه)، اونجا بود خدا گفتش میتونی از همینجا شروع کنی! هر یه دونه آگاهی که بتونه به یکی کمک کنه، در واقع باعث شده تو همین الان به خواستهات رسیده باشی!
و اینه که من مشتاقتر از همیشه عاشق نگارش این کتاب باز موفقیت هستم. بچهها دقت کردین اینجا یه کتاب هیولاست که تو میتونی نویسنده هر بخشیش باشی؟
چه نعمتی واقعا… الان هر کسی از من میپرسه شغلت چیه؟ میخوام بگم نویسنده و مربی موفقیت…
سالها پیش مثال آفتاب و دریافت نورش رو خداوند به قلبم زد ولی اینقددددر بار شک و گناه در قلبم رو بسته بود که اصلا متوجه نشدم که داره به من میگه آهاااای بنده …با تو هستم! برگرد و مرا توبه پذیر خواهی یافت!
چندی پیش بود از خداوند هدایت خواستم تا 6 ماه دوم سال رو روی چی کار کنم؟ قبلا هم پرسیده بودم ولی کلا کمرنگ شده بود…اصلا هدف یادم میرفت… این بار که پرسیدم بهم گفتش سپاسگذاری… اصلا هم نمیدونستم یعنی چی واقعا.. حالا که مدتی گذشته تازه متوجه میشم این یه هدف نه فقط برای 6 ماه که کل زندگی من باید باشه، هر چقدر من سپاسگذاری رو بیشتر برای خودم باز کردم، تمرینات بیشتر و باگهای بیشتری پیدا کردم که مهمترینش قدر ندونستن نعمتهای کنونی و نداشتن آرامش بود. بعد تعیین هدف بود که خدا پروژه خانه تکانی ذهن رو آورد و چقدددر اون پروژه کمکم کرد. اونجا فک کنم تو کامنت یکی از قسمتها نوشتم که فرقی نمیکنه تو کل دنیا دستت باشه، ولی اگر ناسپاس باشی همش دنبال تقلا بیشتری هستی.
در واقع تو سپاسگذاری هست که شما خدایحاضر و خدای جوابگو و حی و پرزنت رو میبینی. تو سپاسگذاریه که اصلا شما قانون رو میفهمی… اصلا کل این مبحثی که استاد داره تعریف میکنه راجع به مسیر آسان، همش از مسیر و راه سپاسگذاری میگذره… بچهها خداوند به سپاسگذاری ما احتیاجی نداره و به قول خودش خداوند بی نیاز از شماست اما وقتی ما ریزبینانه کوچیکترین نعمتها رو میبینیم، بین دوراهی آسانی و سختی تمایل داریم آسانی رو انتخاب کنیم.
تو کوانتوم فیزیک quantom robin رو اگر تحقیق کنید متوجه میشید چطور تاثیرات کوچیک کوچیک منجر میشن به حرکت بزرگ. (البته دنیای کوانتوم انقدر پیچیدگی داره که کسی نفهمیدتش، انیشتن که انیشتن بود نفهمیده بودش چه برسه به من)
میخوام بگم وقتی شما ذره ذره نعمتها رو دیده باشی و از درون پر باشی، تو مرحلهای که مرز باریکی هست بین سختی و آسانی، شما هدایت میشی به آسانی! دیشب بود داستان ورشکستگی یکی از بچهها رو شنیدم، که وقتی تو همه این داستانها خورد میشی، یه رد پا میبینی! ردپای حرص و طمع! چیزی که اگه سپاسگذارتر بودی، رخ نمیداد، وسوسه نمیشدی! اینا رو میگم برای خودم، چندشب پیش میخواستم برم جایی، بخاطر عجله کردنم، کار 30 دقیقهای 2 ساعت طول کشید اونم با کلی زجررررر…
اینکه کارها باید راحت انجام بشه رو تازه دارم درک میکنم…
من تو خونه دست به آچارم و تعمیرات رو در حد توانم انجام میدم…2 هفته پیش باز بخاطر عجله 2 تا آسیب جسمی بخودم وارد کردم که امروز خوب شدن، دوباره همین امروز یه تعمیرات دیگه داشتم رو لباسشویی! اینبار دیگه گفتم خدایا شما بگو چه کنم قربونت؟ چجوری؟ از چه راهی؟ استاد میدونم باور میکنی
تعمیرات شلنگ تو یه قسمت بد راه و بد دست ماشین بود و اصلا راه دست نداشت و بازم خطر آسیب جسمی… کیف ابزار رو باز کردم یهو یه تصویر اومد که پیچگوشتی بردار، گرفتمش دستم گفتم خب حالا چی…؟ گفت از زیر یه امتحان بکن! استاد با یه اهرم شلنگ در اومد! (آقا چراااا استیکر نداریم مااا؟)
اصلا پیچ گوشتی برای باز کردن پیچه! چه ربطی داره به شلنگ درآوردن؟ تا همین چندساعت پیشم تو آسمونا بودم.
من کسی ام که برای سالها تعمیرات لوازم خونگی انجام میدادم بعنوان شغل اما یک بار هم به این روش کار انجام نداده بودم و اصلا هم منطقی نیست دیگه…
اصلا منطقی تا قبل از این برا من این بود که تو تعمیرات یجات آسیب ببینه… بعد که دقیق شدم ریشه اینو دربیارم فهمیدم اون زمانی که من شاگردی میکردم، یه اوستایی داشتیم که هی از کار مینالید و میگفتش ‘عین خر زخمی هر روز یجاییت باید عیب کنه و داغون بشه’. دقیق عین گفتهاش بود… ولی من یادم رفته بود و وقتی خلوت کردم اینا رو پیدا کردم. اما واقعا به قول استاد چرا مسیر راحت رو پیش نگیریم؟ چرا از همون اول نگیم خدا من درسته یه سری تجربیاتی دارم ولی اونا رو هم تو بهم یاد دادی و تو این مرحله هم بهم بگو چکار کنم تا کار انجام بشه… میدونید بچهها ماها یه سیستم پایلوت اتومات داریم که همه چیز رو میخواد فقط تموم کنه بره… اصلا به زندگی در لحظه و هدایت اعتقادی نداره، خوبهها مثلا تو رانندگی شما هی فکر نمیکنی کی دنده عوض کنی، ولی یه جاهایی که بحث هدایت پیش میاد، ذهنت تمایل داره فقط جمعش کنه حتی اگه مثلا یه کاری 3 ساعت زمان میبره، ذهنت فقط میخواد شروع کنه و تمومش کنه ولی اگر بدونی هدایت اون 3 ساعت رو میکنه 10 دقیقه، اونوقت میتونی قانعاش کنی که بابا صبر کن یه لحظه…. کجا میخوای برسی اصلا با این سرعت و عجله؟
این روزا کارم شده ترمز خودم رو کشیدن بیشتر و حس کردن زندگی، کارم شده نعمتهام رو دیدن، چیزی که سالها انجام ندادم و فقط معما بر معما اضافه شد تا ریزیلینسام رو تقویت کنم، اما وات ایف به قول استاد اصلا معمایی نباشه؟ چرا از کوتاهترین و سادهترین راه مسیر رو نریم؟
جهانبینی شما تعیین میکنه که چه مسیری رو در پیش بگیرید!
اگر نگاهتون اینه که همه چیز باید راحت باشه، جهان تاییدتون میکنه!
اگرم نگاهتون اینه که دیگه اینقدرم نمیتونه راحت باشه، جهان بازم تاییدتون میکنه!
خیلی دوست دارم فریاد بزنم که خداوند انتخاب نمیکنه و این تویی که انتخاب میکنی و خداوند فقط تاییدت میکنه.
اگر باور داری خداوند عاشقت هست و میخواد کمکت کنه، تایید میشی.
اگر هم اعتقاد داری خداوند نشسته تا مچت رو بگیره و تنبیهت کنه، بازم تایید میشی.
خداوند به قلبهای شما آگاهه و جای خدا تو قلب شماست. ولی سبک زندگی قدیم شما چنان متضاد با این باور بوده که بجای خداوند چیزهای دیگهای تو قلبتون هست. تنها کاری که باید بکنید اینه که اون فکرها، باورها، الگوهها و نحوه نگرش اشتباه راجع به جهان و خداوند رو پاک کنید تا خدایبیشتری رو بتونید در درونتون جای بدین.
در قلب شما نمیتونه هم جای خدا باشه و هم چیزهای غیر خدایی، و هر چقدر جای یکی رو کم کنی، جای اون یکی بیشتر میشه.
جهان بینی توحیدی به شما کمک میکنه تا جای بیشتری رو به خداوند بدین و این تمام چیزی هست که بهش احتیاج دارید. این یه ابزار ارزشمنده که باهاش کارهای زیادی میتونید انجام بدین. به شما قدرت دیدن نعمتهاتون رو میده، میتونید باهاش فکرهای نامناسب وجودتون رو شناسایی و اصلاح کنید، شایدم بخواید حذفشون کنید. بهرحال این یک ابزار همه کارهاس که دستتون رو خیلی باز میکنه تا خداوند در زندگیتون اجرا بشه. مثلا دیدن نعمتها شما رو خیلی متواضعتر و آرومتر میکنه تا در موقعیت حساسی که باید تصمیم بیزنسی مهمی بگیری، درست عمل کنی.
سپاسگذاری واقعا مهمه، چطور میتونید بابت هوایی که به درون ریههاتون میفرستید و با برگشتش دی اکسید کربن رو خارج میکنید، سپاسگذار باشید؟ چطور بابت سلامتیتون میتونید سپاسگذار باشید که بزرگترین نعمت شماست..
پول و اسکناس اولویت زندگی شما نیست، اولویت زندگی شما هوایی هست که 3 دقیقه بدون نبودش تلف میشید! اولویت کارکرد صحیح و بدون خطا قلب و ریه و و کلیه و ششهای شماست که به صورت نعمت خدای الرحمن دارن برای شما کار میکنن و اینا سپاسگذاری دارند.
یکی دیگه از کارایی که این ابزار براتون میکنه اینه که بهتون اجازه میده باورهای نامناسبتون رو شناسایی و اصلاح کنید. در واقع با این ابزار میتونید فکرهایی که دوست دارید رو بکارید، پرورش بدین و به وقت برداشت، تجربه اش کنید. (یه الهامی که چندی پیش داشتم این بود که کل این تجربه مادی فقط یه فکره! یه ایده… و ما هر چیز فیزیکی که تجربه میکنیم برای درک بهتر فکرها و آگاهیهاست. مثل مثال غذا دادن به جسم که به طبع همون به روحتون هم باید غذا بدین)
شما به اندازهای که به خداوند اجازه حضور میدین، خداوند میتونه تو زندگی شما کار کنه.
بیاید باور کنیم که:
🟢خداوند قادر مطلقه
🟢خداوند همواره داره هدایت میکنه
🟢خداوند عاشق اینه که تو زندگی بهتری رو داشته باشی!
🟢خداوند همواره میخواد که نعمت بیشتری بهت بده!
🟢خداوند میخواد که زیبایی بیشتری تو زندگیت باشه!
🟢خداوند میخواد که فراوانی و نعمت بیشتری در زندگی شما باشه و به قول قرآن:
🟢خداوند برای شما فزونی میخواهد.
🟢خداوند در هر لحضه بهترین راه حل ممکن و بهترین مسیر رو بهتون میده!
هر چقدر بیشتر این باورهای خوب رو تکرار کنی، بگی، بنویسی، صحبت کنی، خدای بیشتری رو در قلبت جای میدی و تجربه میکنی و نتیجه طبیعی این داستان سعادتبیشتره.
چجوری خدا رو تجربه میکنی؟ خدا رو به شکل سلامتی، ثروت، حال خوب، دوستای خوب، آسانی و راحتی زندگی تجربه میکنی و چی از این بهتر؟
افرادی تو فرکانس خدا هستن و خدا رو تجربه میکنند که جای بیشتری از قلبشون رو به خدای خودشون بخشیده باشن که نشونه رفتاری این آدمها آرامشواطمینان بیشتر در مدت زمان طولانیتر در زندگیه.
خداوند عالم مطلقه! یعنی چی؟
یعنی اون خواستههای شما رو میدونه، شرایط شما رو میدونه، به وضعیت شما آگاهه، و همینطور راهحلهای شما رو هم بلده و میدونه! حالا یا میزاری هدایتت کنه و یا نمیزاری!
اگر در احساس آرامشی، متوکلی، ایمان داری و رهایی، خدا داره کار میکنه و اگر ترس داری، اضطراب و عجله داری و هی میگی کو؟ خدا دستاش کار نمیکنه… بدون از خداوند دوری…
اینکه کارها راحت و آسون داره پیش میره، اینا نشونه حضور خداونده و باید بابتش خوشحال باشی، اگر کارها طول میکشه، خیلی سخته و همه چیز گره خورده، بدون خدا دور شده!
آیا خدا چیزی برای ما انتخاب میکنه؟
خیر، خدایی که من میشناسم برای هیچکس هیچی نمیخواد. اما اگر شما چیزی میخوای، فرقی نمیکنه بد یا خوب، زشت یا زیبا، خداوند در مسیر رسیدن به آن شما رو هدایتمیکنه. هیچ چهارچوب و هیچ چیزی بنام سرنوشت وجود نداره، شما در هر لحظه داری به جهان آیندهات شکل میدی، حالتش میدی. خداوند پاسخ دهنده نیاز کیهانه! نگاه کنید به طبیعت و زمین که چطور نیازهاش رو داده! برآورده کرده.. نگاه کنید به تنه درخت که چطور محکم ساخته شده برای رفع نیاز… نگاه کنید به پرهای پرندگان، به باله شناکنندگان، به پستانداران، حشرات و جانداران دیگه… اینها الهام بخش ما هستن که خداوند بدون کوچکترین قضاوت و داوری آنچه که بخوای رو بهت میده، هدایتت میکنه به اون مسیر.
این وظیفه شماست که بری جایی که خداوند حضور داره، اگه تو زیرزمین هستی و سایه نصیبت شده، این تقصیر نور نیست، تقصیر خورشید نیست. تقصیر خودته! خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتره اما فکرها و الگوهایی که از کودکی دریافت کردیم این خدا رو برده پشت 100 تا کوه… تمام تنبیهها، سرزنشها، انتقادها و کم ارزشکردنهای کودکی شماست که شما رو در طی سالیان سال از منبع هستی، از خدای درونتون دور و دورتر کرد.
بچهها با 10 تا فکر مثبت میخوان تغییر ایجاد کنن و شکست میخورن، چرا؟ چون تعداد فکرها و الگوهای منفی 1000 تاست. این به این معنا نیست که نمیشه دیگه هیچی رو درست کرداا…. خیر. قبلن هم گفتم، بگو اصلا زلزله اومده و کل بنا ریخته پایین، ساختن یه خونه جدید زمان بسیار کوتاهی میگیره ازتون.
بیاید باور کنیم که
🟢خداوند عاشقانه دنبال اینه که کیفیت زندگیم رو در تمام جنبهها بچسبونه به سقف!
🟢خداوند کارش اینه که سعادت و خوشبختی رو بچاپونه تو زندگی من و من قبولمیکنم.
این قبول میکنم خیلی مهمههااااا، چون ما یاد گرفتیم در قبال چیزی که قبول میکنیم یه چیز بدیم! حالا اگه از خدا چیزی گرفتیم، چی بهش بدیم؟ اینجا شرطی سازیها شروع میشه و کار رو خراب میکنه…
میتونی ایمانت رو بدی به خدا ولی مادیات نمیتونی بهش بدی! اون خدای بینیاز از هر چیزیه، منزه و پاکه.
دریافت بیقیدوشرط نعمتها رو به خودت یادآوری کن! هزاران بار به خودت بگو لازم نیست چیزی بدی تا نعمت بگیری، لازم نیس کاری کنی، لازم نیس ظاهرت رو عوض کنی، همینطوری که هستی لیاقت بهترین نعمتها رو داری، لایقی چون زندهای! وقتی به این دنیا اومدی، گواه این بوده که لااااایق نعمتهایی… بدون چون و چرا… بدون شرط…
وقتی این خدایواقعی و اورجینال رو دانلود و نصب کنی، توقعات از زندگی میره بالا، توقعات از خودت میره بالا، یه جورایی به جهان دستور میدی و جهان اطاعت میکنه! یجورایی میگی خداااا… فلان کار رو انجام بده و این وظیفه خداست که کارا رو انجام بده بشرطی که از راهش بریم!
2 تا کار باید بکنی تا برسی به خدای واقعی:
1. الگوهای محدود رو شناسایی کنید. من پیشنهادم اینه برید سفر… یه دفتر و کاغذ بردارید و سوالهای محکم بپرسید که آقا چرا به ثروت نزدیکتر نیستم؟ چرا زندگی آسونتر نیست؟
خیلی الگوهای نامناسب میزنه بالا بچهها…من یکی رو اول کامنتم نوشتم.
2. دست از خودسرزنشی بردارید، چرا که خداوند هیچوقت شما رو سرزنش نکرده و نمیکند.
تمام تنبیهها، سرزنشها و خودخوریها و خودانتقادیهایی که دارید بخاطر الگوهای قبلی خودتون هست، و شما دارید ادامش میدید. اونم الکی! بخدا جهل مطلقه این کار!
اگر کاری، عملی بهتون احساس خوب نمیده، دیگه انجامش ندین! تمام! و پرونده گناه تون رو خودتون ببندید!
در واقع شیطان منتظر شماست که بزنی تو سر خودت و هی از خدا فاصله بگیری!
هر اتفاقی که رخ میده و ظاهرش جالب نیست، و حتی اگر اتفاقی که میخوای رخ نمیده با خودت بگو، حتما همین اتفاق خوبهاس و من اطمینان دارم به خدا، به خودم و به قوانین.
به خودت الخیر فی ما وقع رو یادآوری کن! بدون که حتما یه راه بهتری، مسیر بهتری منتظرته! (نمیدونم بازی پرتغال رو دیدید یا نه، قیچی برگردونی که رونالدو زد و گزارشگر گفت کلاسیکرونالدو. قبل اون حرکت رونالدو یه دروازه خالی رو گل نکرد! اما اگر میزد تو سر خودش، نمیتونست اون قیچی برگردون رو بزنه. من که لذت بردم و به دادشم گفتم این بشر تموم شدنی نیست!)
مقایسه کردن خودت هم با دیگران ممنوعه! اینم حیله شیطانه که جدایی بندازه!
شنیدن اخبار منفی هم ممنوعه!
یعنی باید هی مراقب باشی از منبع جدا نشی،
وظیفه شما در مقابل خداوند بندگی کردن اوست و وظیفه او اجابت شماست.
وظیفه خداست که نعمت بده، سلامتی بده، عشق بده، آرامش بده، خونه و ملک بده، سعادتمندی، رفاه، مسافرت، دوستای خوب بده، وظیفشه!
خوردشو تو گفتگوهات و ببین چه چیزایی میگی، چون گفتگوهات، باورهات رو نمایان میکنن. مثلا وقتی با یکی حرف میزنی، اعتبار بردن یه دست بازی رو به خودت میدی یا به خدای خودت؟
میگی من چقدر خفن بودم که بردم یا خدای من هدایتم کرد؟
مرز باریکی هست بین اعتبار دادن به خودت یا خداوند.
اعتبار دادن به خداوند به سود شماست و خدا هرگز محتاج اعتبار شما نیست، خداوند بی نیاز از شماست. خداوند منزه و پاک است.
اگر شما به حضور خداوند اعتبار میدی، در واقع داری برای آینده خودت هی بازم درخواست هدایت میکنی و آفرین به این طرز فکر….
اگر داری به خودت اعتبار میدی، در واقع با دست خودت داری قبر خودت رو میکنی، چرا که هی داری این سیگنال رو میفرستی که من احتیاجی به خدا و هیچکس ندارمهااااا…
بچهها تمااااااام مسائل ما از الگوهای فکری کودکی ماست…
اگر ما عقده داشته باشیم، اگر پُر نباشیم، اگر درون ما خلا باشه، هی دنبال اینیم که دیگران ما رو تایید کنند و بعد اعتبار موفقیتهایی که باید به خدا داده میشد، میدیم به خودمون که مثلا دوتا بهبه و چهچه بشنویم، ولی خبر نداریم که داریم قبر خودمون رو میکنیم با این کار…
اینهمه استاد فریاد میزنه دنبال دیگران نباشید، به این خاطره که بقیه واقعا رو ما تاثیر میزارن، اگر اون خلاها و عقدههای درونی رو برطرف نکرده باشی، هی یه چیزی از درون بهت سیخ میزنه که بری یه کاری بکنی، جلب توجه کنی که دیگران تاییدت کنن! دکمه نیست بزنی که بگی من حواسم هست کاری نکنم! کشیده میشی به سمتش!
بخاطر همینه که این قدر دوست داشتن بیقید و شرط خودت مهمه. چون وقتی خودت با خودت اوکی هستی، دنبال جلب نظر دیگران نیستی. (پر کردن خلاهای درونی رو واگذار میکنم به دوره احساس لیاقت)
صحبتهایی راجع به تابآوری:
یه بازی بود تو کودکی که کی زورش بیشتره؟ و بعد بچهها دعوا میکردن یا مچ مینداختن، این همون تابآوری خودمونهها…
بعد اون بچه قویه خب نگاه بیشتری رو هم به سمت خودش میکشید دیگه!
بفرمایید اینم یه الگو اشتباه دیگه که از همین نقطه ما یاد گرفتیم بجنگیم و بجنگیم و توجه جلب کنیم…. الانم دنبال این میرن آدمها که معماهای بیشتری رو حل کنند تا بگن من خیلی قویام. حالا ممکنه دیگران تاییدش کنه یا الگوهای درونی خودش… اما به قول استاد واتایف اصلا کلا هیچ مسئله و معمایی نباشه و من فقط لذت بیشتری ببرم؟
بابااااااا مگه نکرده این کارو برای مادر موسی، خود موسی، مریم، نوح، سلیمان، محمد و….
آها الان شبه، صبح اومدم یه هدایت از قرآن بگیرم، کتاب رو باز کردم سوره هود فک کنم آیههای 46 تا 48 بود… اونجا که خدا میگه به نوح گفته شد با هم فرکانسها سوار بر کشتی شو و بعد به محمد میگه تو هیچکدوم از اینها رو نمیدونستی و اینها بصورت وحی به تو گفته شد….
اصلا دیوانه شده بودم کلا صبح…
دیشبم رفته بودیم کویر… من در حد چند دقیقه از جمع فاصله گرفتم و رفتم تا جایی که فقط سکوت بود…. خیلی عرفانی بود استاد… داشتم به حضرت موسی فکر میکردم که به خانوادش گفت من از دور آتیشی میبینم صبر کنید…
یه ابهت خاصی داره سکوت کویر… یه نزدیکی بین تو و خدا… به امید خدا بازم میرم…
کامنت طولانی شد… امیدوارم هرجا هستید در پناه عشق جان ثروتمند در تمام جنبههای زندگی تون باشید. ثروت خودشه هاااا
فاطمه عزیز
شما فقط بنویس از این هدایتها… من عاشقانه بخونم و سپاسگذاری کنم.
چند روز پیش رفته بودم یه مسافرت و متاسفانه گفتگوهای جالب رخ نمیده خب اینجور جاها.
صبح داشتم بخودم میگفتم میتونستم با چرخوندن صحبتها به سمت بهتر، داستان عوض بشه چون قبلا اینکارو کرده بودم ولی انگار چراغش کمرنگ شده بود، سعی میکردم نشنوم ولی نمیشد…
وقتی کامنتت رو خوندم، دیدم میشه نکات مثبت، موارد مثبت رو آماده داشته باشم تا ازشون بهره بگیرم و اینم پاسخگویی این خداوند نزدیک…
از بلندکردن هدایت و پایین آوردن نجواها واقعا لذت بردم و برای شما خانواده دوست داشتنی بهترینها رو میخوام.
زینت عزیز
از اینکه برایم پاسخی نوشتید بسیار سپاسگذارم.
اول از همه بگم اعتبار کامنتها همش به خود عشقجان برمیگرده، بارها شده کامنت خودم رو برگشتم خوندم و خودم ازش چیز یاد گرفتم و اگه اسم خودم نبود، باور نمیکردم خودم نوشته بودمش.
اتفاقا الان پروژهای رو بردم برای چاپ ولی انجام نشد… کلی هم اگر ذهنم رو کنترل نکرده بودم کارخرابی میشد ولی با وجود اینکه وقت گذاشتم و رفتم، ولی نتیجه انجام نشد. ولی احساسم رو خوب نگه داشتم و اومدم خونه سپاسگذاری روزم رو انجام دادم و کامنت شما برام اومد.
نجوا که خبیثه! یعنی میگفت نرو بابا بشین سپاسگذاریتو بنویس! درصورتی که میخواست منو عقب بندازه! بعدم که کارم انجام نشد هی میخواست سرزنش کنه که گفتم اتفاقا خوب شد که رفتم و یه هوایی خوردم و خلاصه اینبار زورش نرسید.
در مسیر زندگی و پیدا کردن خودمون، ما راهی رو پیش رو داریم تا پیش بریم و خداوند متعال همیشه و همیشه برای ما خیر و خوبی میخواهد، به شرطی که خودمان هم بخواهیم.
اینکه نجواها شروع میشن بنظرم از درون خود ماست و ما هستیم که همواره نیاز به اصلاح خویش و باورهای قبلیمان داریم.
استاد عزیز تو یه فایلی گفتن که شما درصد بالایی ناسپاسی تو وجودت هست و وقتی شروع میکنی اون درصد شروع میشه به کم شدن.
مثلا اولش 100 به 0 هست و وقتی شروع میکنی، میشه 99 به 1 و بعد 95 به 5 و بعد 90 به 10. باید این مسیر رو تا جایی که میتونی پیش بری تا جایی که سپاسگذاری بیشتری در وجودت رخنه کنه!
من پاسخی که برای کم کردن نجواها میتونم بدم بحث ارزشمند سپاسگذاری هست، چرا که به قول استاد در هر مررررحلهای که هستی، سپاسگذاری برات معجزه میکنه.
من لیستی از نعمتهام نوشتم و تاکنون 10ها نعمت بر هم افزودم و بازهم نعمتهای بیشتری برای نوشتن پیدا میکنم. بنظرم این بازی خوبیه تا ذهنتون رو بفرستید دنبال نخود طلایی.
دنبال صحبت با دیگران و دریافت ورودی از سمت اونها نباشید چرا که بشدت محدود کننده هستن.
به شخصه نمیدونم چقدر ما این فرصت رو قدر میدونیم که تو این فضای مقدس هستیم و میتونیم از این آگاهیها استفاده کنیم… انشالله خدا خودش همواره به صراط مستقیم هدایتمون کنه و کمک کنه تو این مسیر بمونیم.
کار کردن روی باورها رو جدی بگیرید، نمازی که محمد میخوند برای تمرکز بر سبحان بوده و این تمرکز بر سبحان همه کار براش میکرده! ان شالله که بتونیم در اون حد مقید و وظیفه شناس باشیم برای خدمت به خودمون.
زندگی روان مثل دوچرخهسواریه!
تا زمانی که پدال میزنیم، دوچرخه پیش میره!
تا زمانی که روی باورهامون کار میکنیم، زندگی روان پیش میره!
کار کردن روی باورها زمانی که همهچیز بهتره در واقع واجب تره.
یادآوری این اصل مهمه که قانون کار میکنه! و خدا هواسش هست! همه چیز سرجاشه!
ولی خب عمر چندساله ما در مقابل میلیاردها سال کیهان نمیزاره اعتماد کنیم که بابا همه چیز، به وقتش انجام میشه!
اونجایی که شما میگی خدا 2 ساعته ردیف میکنه، تا حدودی درسته! اگر که من درست باشم! و توقع الکی از خدا نداشته باشم.
صحبت با خودتون نجواهاتون رو بسیار کم میکنه، چرا که فرمانده شمایی! یعنی اراده دهن شما که دیگه دست خودتونه! اگه بازش کنی و بگی الخیرفیماوقع! واقعا ذهنت ساکت میشه، البته که باید محکم و باایمان بگید.
در پناه عشق جان باشید!