ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی

در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش قانون آسان شدن برای آسانی ها و نشستن روی شانه های خداوند را از جنبه های مختلف و با زبان ساده و کاربردی توضیح می دهد تا متوجه شویم

  • چه می شود که در اکثر مواقع مجبور به حل مسائل زیادی هستیم یا در اکثر مواقع درمانده می شویم؛
  • و چه می شود که اکثر مواقع زندگی روان پیش می رود و مسائل راحت حل می شود؛
  • بین “جنس رابطه ما با خداوند” و “میزان روانی چرخ زندگی” چه ارتباطی وجود دارد؛

همچنین استاد عباس منش در این فایل، باورهای قدرتمند کننده ای را بررسی می کند که باعث تقویت رابطه ما با خداوند می شود به گونه ای که چرخ زندگی روان شود و روی شانه های خداوند بنشینیم. این آگاهی ها ما را به این درک می رساند که:

  • منظور از “فرکانس خداوند” چیست؟
  • چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟
  • چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟
  • چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟
  • چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟
  • چه می شود که همواره آسان می شویم برایم آسانی ها؟
  • چه می شود همواره در مدار دریافت نعمت ها قرار می گیرم؟

آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید. از آنها نکته برداری کنید. سپس در هر زمینه یا موضوعی، به ماجراها و تجربه های زندگیتان نگاه کنید و ببینید به صورت کلی:

  • چند درصد مسیر زندگی شما هموار است و چند درصد سخت است؟
  • چند درصد برای رسیدن به خواسته هایت تقلا می کنی و چند درصد خواسته ها خود به خود وارد زندگی ات می شوند؟
  • به مفاهیم این فایل فکر کن و ارتباط بین مفاهیم این فایل و “میزان روانی یا سفتی چرخ زندگی ات” را پیدا کن.
  • به این فکر کن که چه نگاهی به خداوند داری؟
  • چه باورهایی را درباره رابطه با خداوند پذیرفته ای؟
  • این باورها چقدر مسیر زندگی را برایت هموار یا ناهموار کرده است؟

سپس درک خود ز آگاهی های این فایل را با جزئیات در بخش نظرات این فایل بنویس.

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذار شما هستیم.


منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
    332MB
    66 دقیقه
  • فایل صوتی ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی
    64MB
    66 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعيده رضايى» در این صفحه: 5
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا

    .

    سلام به استاد عزیزدلم، سلام به روی همچون خورشید تابان و قلب و بزرگتون. متشکرم از اینهمه آرامشی که دارید و به من و خیلیهای دیگه منتقلش می کنید.

    هروقت حس خوبی دارید و به منبع الهاماتتون وصلید صحبت می کنید و این باعث میشه همیشه مخاطب ازتون بهترین احساسها رو دریافت کنه.

    این چیزیه که خود من و بعضی افراد دیگه رعایتش نمی کنن.

    گاهی باید سکوت کرد و فقط شنید. سنجید، تفکر کرد، احساس کرد و آرامش داشت.

    وقتی آرامش و صلح درون برقرار بشه اون وقت جواب سوالات از راه میرسه.

    استاد با تمام وجودم قبولتون دارم، دوستتون دارم و تحسینتون می کنم.

    انقدر وجود شما برای زندگی من ارزشمنده، انقدر به روح و روان من نور و عشق و آگاهی بخشیدید که اصلا نمی تونم تصور کنم بدون این اقیانوس آرامش و اینهمه آموزشهای بجا و عمیق کجا و چگونه می تونستم باشم.

    اصلا برام قابل درک نیست که اگر با خدا از زبان شما و به این شکل آشنا نمی شدم در کدوم پس معرکه بودم.

    شما نگاه خدا به من هستید.

    افکار شما، احساسات شما، نوع نگاه شما به مسائل مختلف زندگی همیشه الگو و قوت قلب منه.

    اینو دارم با تک تک سلولهای بدنم و با خط به خط فرکانسهای وجودم فریاد میزنم. و با اشک چشم.

    در موقعیتی هستم که به لطف خدا و با کمک شما تونستم تا حد بسیار مطلوبی اثر یک طوفان سهمگین رو روی خودم کم کنم.

    خودکنترلی و تسلطم بر افکار و احساساتم خیلی خوب پیش رفته.

    اما اون طوفان بیشتر از اینکه منو غمگین کنه، به فکر فرو برده.

    مسائلی برام سوال شده که تا به الان یک حقیقت مسلم و بدون چون و چرا بوده.

    خوشحالم که دارم به همه چیز شک می کنم و دیدگاه های گذشته خودم رو بازنگری می کنم.

    خوشحالم چون می دونم شروع تغییر از شک کردن و سوال پرسیدن میاد.

    در این حین مواظبم که درگیر حاشیه نشم. همیشه فکر می کنم که دونستن پاسخ این سوال بهم کمکی هم میکنه؟ آرامشم رو به هم نمیزنه؟ به درد زندگیم و مراحل رشدم می خوره؟

    واقعیت اینه که به خودم اجازه میدم گاهی به چپ برم و گاهی به راست.

    گاهی دلم بخواد با مادرم ارتباط برقرار کنم و حرف بزنم، و گاهی هم محکم روی این قضیه بایستم که ارواح با جدا شدن از کالبد به طور کلی ارتباطشون رو با این جهان قطع می کنن.

    به خودم میگم نوزادی که تا کمتر از یک ماه پیش در رحم مادر و همراه با صدای قلب مادرش زندگی میکرده، گرمای بدن مادر اونو در آغوش گرفته بوده و از خون مادر تغذیه می کرده، مسلمه که نمی تونه بعد از تولد از مادر جدا باشه.

    10 دقیقه از بدن مادر دور باشه به گریه میفته.

    منم همینطورم. اینهمه سال مادر داشتم. مسلمه هنوز به نبودنش عادت ندارم. این تغییر طبیعیه که روم تاثیر بذاره و دلم بخواد اون ارتباط برقرار باشه.

    اما از طرفی می دونم که اصل این جهان آرامش داشتن و لذت بردن از نعمتهاست. نباید روی نداشته ها تمرکز کرد.

    و چقدر خدا به من لطف و محبت کرد که نعمت بزرگ دخترم رو وارد زندگیم کرد در روزی که نعمت وجود مادر از دست رفت.

    یک بار دیگه قانون رو با خودم مرور کردم و از خدا خواستم کمکم کنه آرامشم برقرار باقی بمونه تا پاسخ سوالاتم رو دریافت کنم.

    و خداوند با یک آیه هدایتم کرد.

    و تو را از حقیقت روح می‌پرسند، جواب ده که روح از (عالم) امر خداست (و بی‌واسطه جسمانیات به امر الهی به بدنها تعلق می‌گیرد) و (شما پی به حقیقت آن نمی‌برید زیرا) آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است.

    خدای نازنینم قشنگ هدایتم کرد به اینکه داری میزنی جاده خاکی. سوالی می پرسی که علم چندانی نمیتونی بهش داشته باشی و به دردت نمی خوره.

    روی چیزی تمرکز بذار که روش کنترل داری و اگر دلت برای مادرت تنگ میشه و دوست داری باهاش حرف بزنی حرف بزن ولی منتظر جواب نباش.

    فکر نکن به اینکه می شنوه یا ممکنه حسش کنه یا نه. چون خدا خدا گفته کار تو نیست.

    کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم…

    پس سعی می کنم به گفته شما

    زیبابین باشم،

    سپاسگزار داشته هام باشم،

    با خودم و تمام جهان اطرافم در صلح باشم،

    همیشه در حال ساختن ورژن بهتری از خودم باشم،

    تسبیح گوی و ستایشگر الله باشم،

    و همچنان مثل گذشته هدفمند و امیدوار و خوشبین فقط و فقط متمرکز روی زندگی خودم حرکت کنم.

    اینطوریه که چرخ زندگیم روانتر و روانتر می چرخه. همونطور که قبلا بارها بهم اثبات شده.

    من زندگی رو دوست دارم با تمام مسائلی که توش پیش میاد. چون هر مسأله ای اومده که منو بزرگتر و داناتر کنه.

    پاسخ هر سوالی به جاش میاد. هروقت که من بهش نچسبم و قلبم آرام و مطمئن باشه.

    استاد ممنونم که هستید. من عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    به نام الله رب العالمین

    سلام به دوست خوب و فاضل و ارزشمندم جناب ماوریک بزرگوار.

    و درود به استاد قشنگم و همه دوستانی که اینجا تشریف آوردن.

    آیات نورانی سوره فتح رو که نوشتی اون مفهومی که نیاز داشتم رو گرفتم.

    اون آرامشی که بایستی برقرار میشد شد.

    هرچند از قبلشم آرامشه بود ولی بقول حضرت ابراهیم که به خدا گفت ایمان دارم ولی نشونه ای بده که قلبم آرومتر بشه، منم ایمان و آرامش داشتم ولی با این آیات قلبم آرومتر شد.

    استاد امیری جان، از اول تا آخر کامنتت رو با عشق و تمرکز خوندم، حتی بعضی جاهاش رو چند بار. خدا هم به وقتم برکت داد و نی نی کوچولوم رو همچنان خواب نگه داشت تا بتونم درسهام رو با دقت بگیرم.

    در ادامه صحبت های طلایی استاد و اون حس ناب باز شدن قلبشون که از لرزش صدا و نوع نگاهشون کاملا پیدا بود، کامنت بی نظیر شما هم به شایستگی بهم کمک کرد تا مفهوم توکل و ایمان و توحید رو به احساس ارزشمندی ذاتیم گره محکمتری بزنم.

    چه مثالهای قشنگی و چه توضیحات شفافی!

    فرمودی که شیطان داره از چپ و راست و پشت سر و روبرو با ابزار مقایسه و رفع مسئولیت (در واقع مقصر دونستن بقیه) احساس ما رو بد میکنه و دائم دنبال یه روزنه برای ورود هست.

    روزنه که چه عرض کنم، تونل کندوان میدیم خدمتش. با ترسها، با مقایسه شرایط سیبی خودمون با پرتقالی دیگران، با سپاسگزار نبودن.

    من توی این پروسه از دست دادن مادرم و همزمان به دنیا اومدن نوا جانم توی دقیقا یک روز، به وضوح این کنتراست رو تجربه کردم.

    اصلا خدا یک جوری منت گذاشت سرم و شرایط رو برای ذهن من رقم زد که انتخاب کنم چی می خوام که توی عمرم نه دیده بودم نه شنیده بودم که کسی در چنین موقعیتی قرار گرفته باشه.

    اما شد. تمرکز من رفت روی تولد. روی زندگی دوباره. به فاصله 13-14 ساعت از خاموش شدن گلوی نازنین مادرم، صدای اولین گریه حیات دخترم در جهانم پیچید و اینطوری خدا بصورت عملی بهم نشون داد که تویی که انتخاب می کنی چی می خوای. من بهت میدم.

    اصلا اونهمه اصرار من به همسرم برای داشتن بچه دوم و یهویی قبول کردنش بعد از دو سال. حتما به این خاطر بوده که این بچه توی این تاریخ به دنیا بیاد.

    می دونی؟ می خوام بعضی همزمانیها رو بگم که حتما حکمتی داره و قرار درس عمیقتری رو در زمان مناسبتری بهمون بده که تاثیرگذاری بیشتری داشته باشه.

    اگر در غار تنهاییت دنبال جوابی برای سوالت هستی، اینو فراموش نکن که پاسخها فقط زمانی میان که حالت خوب باشه و آرامش الهی داشته باشی. چه توی غار باشی چه وسط جمع.

    تا زمانیکه توی این فضای معنوی و پربرکت سایت حضور فعال و مستمر داشته باشیم یه نیرو محرکه قوی مثل یک رآکتور همیشه انرژی بخش ماست.

    هرکسی ممکنه روشی برای اتصال به منبع آرامش و آگاهی داشته باشه، ولی ما که با خودمون تعارف نداریم، ماها با سایت استاد و تکرار این خوندن و نوشتنها و گوش دادنها در مسیر صراط المستقیم باقی می مونیم.

    حداقل به من که اینجوری ثابت شده.

    صد البته که قرآنی که با این تمرکز و ایمان بهش وصل شدی و ازش هدایت می طلبی خودش کهکشانی از نور و آگاهیه و من بی نهایت ازت سپاسگزارم که با ذهن روشنت برداشت های شخصی بسیار قشنگت رو با ما به اشتراک می گذاری و اگر جا داشت 50 استار بدم قطعا این کار رو انجام می دادم. 5 تا که ناقابله.

    امیدوارم از هر روشی که دنبال آرامش و آگاهی هستی، در بهترین زمان و فرکانست بهش برسی و بدرخشی و ما رو هم خبردار کنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    سلام سعیده جانم

    قلبت رو می بوسم. نورانیتت رو ستایش می کنم.

    سعیده جان بدجوری همزمانی رخ داد. کنکاش من در مورد هفته ها و روزهای آخر زندگی مادرم و قطعات پازل نحوه تغییرات احساسی و روحیش، با این کامنتی که الان ازت خوندم.

    دقیقا قبل از خوندن کامنتت داشتم دوتا کتاب صوتی که مامانم همین اواخر گوش می داده و به شدت ازشون تاثیر گرفته رو گذرا گوش می دادم که ببینم موضوع کلیشون چی بوده.

    سعیده باورم نمیشه، در مورد مرگ و تجربه ملاقات با پروردگار بودن.

    جوری که من ترسیدم و استاپ کردم.

    ترسم از مرگ نبود. از دقت ذره بینی قانون بود.

    مامانم با 5 بار گوش دادن اون کتاب دقیقا اونو برای خودش جذب کرد.

    خودش خودش رو کشوند به وادی ناشناخته آخرت.

    انقدر غرقش شده بود که جدی جدی رفت! به همین سادگی!

    سعیده جان اینا رو برات می نویسم چون دیدم سرگشته ربی.

    چون حست کردم. همونطور که سرگشتگی مامانمو حس کردم.

    ببین از این دنیا چی می خوای.

    عزیزدلم جهان شوخی نداره، قانون به دقت نانومتری به فرکانسهای ما پاسخ میده. همونطوری که به مامان نسرین من پاسخ داد.

    متوجه باش داری چه درخواستی با فرکانسهات به جهان ارسال می کنی. اگر آماده ای که من کی باشم بخوام این ارتباط قشنگ رو قطع کنم.

    اما من حس کردم نباید اون کتاب صوتی رو گوش بدم چون هنوز قصد رفتن ندارم. من می خوام بیشتر و بیشتر از نعمتهای این جهان لذت ببرم.

    نمی خوام غرق کتاب «غرق در نور» بشم چون احساس می کنم هنوز خیییییلی نعمتها مونده که سپاسگزارش نبودم. خیلی تجربه ها مونده که از سر نگذروندم. من آماده رفتن نیستم.

    اما تو رو نمی دونم…

    با این حس قوی که داری….

    خدا خودش بهتر می دونه.

    خدایی که وقتی بچه بودم و پرسیدم خدا چیه، بابام بهم گفت خدا یه نوره.

    بله یه نوره که وقتی باند رو براش مهیا کنی فرود میاد و می شینه تو قلبت.

    ولی وقتی غرق در نور بشی بغلت میکنه و با خودش می بره.

    منم نمی دونم چی نوشتم.

    فقط می دونم باید به نوع درخواستهام آگاه بشم. ببینم آیا واقعا می خوامشون یا نه.

    صفای خونه مادربزرگ نوش جاااانت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  4. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    به نام رب مهر و زیبایی

    سلام به استاد عزیز و مریم جانم که زودتر از همه کامنتهای ما رو می خونن.

    و سلام به جناب امیری دانا و خوش بیانم. گوید سخن فراوان، و همه سخنانش هم ماشاالله نغز و سنجیده و دلنشین!

    منم بی نهایت ممنون و قدردان اینهمه لطف و محبت شما هستم و برای وقتی که اختصاص دادید و برای من به این زیبایی نوشتید.

    با اینکه دم در غار تنهایی ایستاده بودید و مشکوک به ورود هم بودید.

    دوست داشتم خیلی بیشتر از این می تونستم بنویسم.

    بیشتر فرصت میشد دوره احساس لیاقت رو گوش بدم و نت برداری کنم. ولی واقعا با وجود نی نی سخته.

    توی این روزها که انتخاب کردم کنار پدرم باشم تا شاید حضور من و دخترام تسلی بخش این غم سنگینش بشه، خیلی بیشتر از قبل به معجزه کنترل ذهن پی بردم.

    دلم نمی خواد هی در مورد از دست دادن بنویسم. فقط می خوام اینو بگم که وقتی توی خونه ای باشی که همه وسایل صاحبخونه به همون شکل سابق سرجاشه ولی خودش نیست، عینکش، قرآنهاش، جانمازهاش، ظرف و ظروفش، گلدونهاش، دمپایی روفرشیهاش، موبایلش، لباسها و کفشهاش و ….

    ناخودآگاه با خودت میگی یعنی به همین سادگی؟

    یعنی واقعا دیگه نیست؟ دیگه برنمی گرده؟

    و بعد با دیدن هرکدوم از وسایل شخصیش یا وسایل خونه، یا هر خاطره ای که از بچگیت تا اون روز آخر به یادت میاد به راحتی آب خوردن سر میخوری تو احساس غم و حس کمبود، حس از دست دادن،

    و این دقیقا شروع ماجراست. اونجاییه که من باید بتونم تفاوت خودم رو با گذشته خودم نشون بدم.

    باید یه فرقی با دوران جاهلیتم کرده باشم.

    دوست خوبم من نمی دونم شرایط زندگی شما چیه، دنبال چه بهبودی در زندگی هستی و در چه مرحله ای از سیر تکاملی مربوط به اون بهبود قرار داری،

    ولی می دونم که همه تضادهایی که در زندگیمون تجربه می کنیم، چه اونهایی که خودمون با افکار تکرارشونده و باورهای قلبیمون رقم می زنیم، و چه اونهایی که ناگزیر در اونها قرار می گیریم، اومدن تا ما رو رشد بدن، درسهایی به ما بدن و باید بتونیم ازشون بگذریم.

    من تمام سعیم این بوده که با چشم و گوش باز، با قلب گشاده با این تضاد برخورد کنم و قلبمو به خدا بسپرم تا آرومش کنه.

    چون من در خودم توانایی حفظ حس سپاسگزاری و آرامش رو در یک چنین برهه ای از زندگیم نمی دیدم.

    از خدا خواستم و بهم داد.

    من بیشتر از اینکه غمگین باشم، در موردش فکر می کنم و برام سوال پیش اومده.

    بعضی سوالهام حاشیه ای بوده و تلاش کردم اهمیت ندم. ولی بعضیهاش منطقیه و پیدا کردن جوابشون برام مهم شده.

    و مطمئنم خدا در بهترین زمان و شرایط بهم پاسخشون رو میده.

    قشنگ حس می کنم دارم درسهایی یاد می گیرم و دریچه هایی روبروم باز میشه که تا قبل از این اصلا بهش ورود نکرده بودم.

    نمی دونم این کلیدها بعدها کجاها قراره به دردم بخوره ولی حتما حکمتی توش هست.

    آیه شریفی که ابتدای کامنتتون نوشتید خیلی به جون و دلم چسبید. اصلا انگار شما مامور آرومتر کردن با این آیه بودید.

    اینکه گفته لا تحزن، کی تقرّ عینها، کذلک نجزی المحسنین، ان وعد الله حق

    تک تک این عبارتها تلنگره. همش نشونه است. همش برای الان من معنی عمیق داره

    و این مدد الهی توسط شما بنده خوب درگاهش مثل یک مائده آسمانی به سفره من رسیده. چه رزق پاک و پربرکتی!

    امیدوارم هر آنچه در دل دارید به برکت همین رزق و روزی که مامور شدید به دست من برسونید، به بهترین شکل به سرانجام نیکو برسه و سفره شما هم هر روز پرنعمت تر و فراختر بشه.

    براتون دعا می کنم دلتون به هدایت الله قرص و قوی باشه و از تحقق وعده های الهی اشک روان بریزید.

    یاد این تصنیف بهشتی استاد شجریان افتادم:

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

    در میان لاله و گل آشیانی داشتم

    گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار

    پای سرو روان اشک روانی داشتم

    یخورده اگر فیلترشکن یاری بیشتری با ما بکنه عکس نوا خانم رو هم می گذارم.

    خدا به شما طول عمر باعزت همراه با تندرستی و دلخوشی عطا کنه. پرنعمت و مومن باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    بسم الله النور

    سلام و ارادت خدمت دوست خوب خودم رضوان خانم گل

    اوست خدایی که از وسوسه های نفس ما انسان ها آگاه است. اوست که از رگ گردن به ما نزدیکتر است.

    اوست که غم دل ما رو درک میکنه و قبل از درخواست پاسخ رو میفرسته. فقط با نگاهی به در به نیت طلب رزق و روزی، روزیش رو می فرسته.

    اوست خدایی که به محض سوال پرسیدن پاسخها رو ردیف میکنه واست از طریقی که فقط شگفتیه شگفتی.

    روزی بی حساب به روح و قلبت روانه می کنه از جایی و به طریقی که هیچ شک و شبهه ای باقی نمی مونه.

    رضوان جان دارم خیلی کلی حرف میزنم شاید عمق کلامم رو متوجه نشی ولی خدا خودش میدونه دارم راجع به چه پرسش و پاسخی، چه درخواست و چه اجابتی صحبت می کنم.

    رضوان جان و هر دوست دیگه ای که داری این جملات رو با دلت می خونی، دلت قرص باشه که خدای ما همون خدای «اُدعونی أستجب لکم» هست.

    خدای «یقول له کن فیکون» هست.

    همون «فإنی قریب، اجیب دعوه الداع اذا دعان» هست.

    من دیدم…

    من جواب گرفتم.

    من اشک سپاسگزاری ریختم.

    من حس کردم.

    من خاکسار و خاکبوس درگاهش شدم.

    من توی همین دو روز رگ گردنم رو حس کردم.

    رضوان جانم بی اندازه خوشحال شدم که با وجود دغدغه سلامتی مادرت، خبر خوش سلامتیشون رو دادی. خدا حفظشون کنه و تا هر زمانی که سایه شون بالای سرتون هست با سلامتی و دلخوشی باشه.

    متشکرم از لطف و محبتت و اینهمه نوری که با حس قشنگت برام فرستادی.

    در پناه لطف حق تعالی بدرخشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: