ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان، رزاق، وهاب.
سلام استاد عزیزم، مریم جان و همهی بچههای سایت. قصد نداشتم رو این فایل کامنت بزارم اما همینطور که کامنتا رو میخوندم و دیدم بچهها چقدر قشنگ داستان هدایتشون رو نوشتند، منم تصمیم گرفتم بیام و بنویسم تا باورهام تقویت بشه.
خب بحث هدایت رو من تا قبل از شما اصلا حتی یک بارم جایی نشنیده بودم. بعد از آشنایی با شما به اندازهی درکم سعی کردم ازش تو همهی کارام استفاده کنم.
اولین باری که هدایت رو خیلی واضح درک کردم داشتم برمیگشتم خونه جلوی در خونه دیدم کلید یه موتور افتاده، یه حسی گفت کلید رو بردار، از اون طرفم یه فکر دیگه بود که برندار شاید صاحبش برگرده دنبالش و اینجا ببینتش. حس اول دوباره محکمتر گفت بردار شاید مال محمد حسین ( برادرم) باشه. کلیدو برداشتم رفتم بالا محمد حسین گفت این کلید منه از جیبم افتاده.
هدایت دوم جایی بود که من از کسب و کارم خودم درآمد خیلی کمی بدست میاوردم و نمیتونستم مخارج خونه رو بدم باهاش. من عاشق کارمم و خیلی برام سخت بود که بخوام برم کار دیگهای انجام بدم، دست بکشم از رویام. اما تابستون سال 1401 بود فک کنم تازه چند ماه از عضویت من تو سایت میگذشت با ناامیدی گفتم اشکال نداره میرم تو سایت دنبال کار میگردم کنارش تدریسمم ادامه میدم ( با اینکه خیلی برام سخت بود) شروع کردم دنبال کار گشتن که یهو یه آگهی دیدم برای تدریس زبان تو یه سایت بینالمللی زده بود اما چند مرحله آزمون داشت که باید پاس میکردم و هم اینترنت خیلی خوب میخواست هم لپ تاپ که من هیچکدوم رو نداشتم دوباره هدایت خدا که برای ماه اول لپ تاپ عمتو ازش بگیر نجوا: « عمت خودش برای طراحی لازم داره لپ تاپشو.» هدایت: « حالا تو درخواست کن ببین چی میشه.» خلاصه هنوز اوایل این مسیر توحیدی بودم هنوز کوه ترس و دودلی و بی ایمانی بودم برای همینم خیلی طولانی شد تا تصمیم نهایی رو گرفتم و آروم آروم تستا رو گذراندم و با لپ تاپ عمه یک ماه تو اون سایت کار کردم بعد از یک ماه دیگه خودم میتونستم لپ تاپ بخرم به اندازهی کافی پول داشتم. ( آرزوی خریدن لپ تاپ بعد از 8 سال داشت برآورده میشد واقعا کم از معجزه نبود برام.) به یکی از دوستانم که همسرشون تو مسائل کامپیوتری خیلی تبحر داشتند گفتم که برای خریدن یه لپ تاپ خوب کمکم کنند. اونا که فرشتههایی بودن از طرف خدا تو زندگی من یک ماهی که من داشتم با لپ تاپ عمه کار میکردم اونا برای من وقت و انرژی گذاشتند و کلی تحقیق کردند راجع به انواع و اقسام لپ تاپهایی که با بودجه من بهترین بودند. اما وقتی میخواستیم بریم برای خرید هی امروز و فردا میکردند، منم گفتم این حتما یه نشونس که خودم برم خرید کنم. رفتم یه مغازهای که نزدیک خونمون بود و قبلا لپ تاپهاشو دیده بودم و قیمت کرده بودم که دیگه لپ تاپمو بخرم تو راه به خدا گفتم اگه قراره خودم لپ تاپو بخرم خودت کمک کن که همه چی به راحتی پیش بره، و اگه قراره صبر کنم تا با اون دوستان عزیزم برم برای خرید لپ تاپ خودت یه نشونه سر راهم بزار تا من نخرم لپ تاپو. تا اینکه رسیدم به اون مغازه دیدم بستس دیگه بیخیال شدم با دوستام رفتم بود که خودشون زنگ زدن گفتن یه لپ تاپ خیلی خوب برات پیدا کردیم فردا میایم دنبالت بریم لپ تاپو بخریم. چقدر اون لحظه خدارو شکر کردم که اینطوری قشنگ ازم محافظت کرد. خداشاهده خودشون اومدن دنبالم مثل ملکهها رفتم برام یه لپ تاپ فوقالعاده خریدن بعدم منو رسوندن خونه و رفتن.
این داستان ادامه دارد…
هر کجا هستید در پناه رب، شاد، سالم ثروتمند و سعادتمند و بالیاقت باشید.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
چگونه برای برخی از افراد در برخی مواقع زندگی راحت و روان و برای برخی دیگر با سختی و دشواری سپری می شود؟
تفاوت در: نوع نگاه و باوری است که به خداوند داریم
هر باوری نسبت به خداوند داشته باشیم :
همان را دریافت می کنیم
خورشید همواره در حال تابیدن است:
اگر در غار و یا زیرزمین باشیم آن را دریافت نخواهیم کرد که این به معنای وجود نداشتن خورشید نیست
خداوند نور و انرژی است که:
جهان را خلق و آن را هدایت و رهبری می کند
اگر باورهای مناسب نسبت به خداوند داشته باشیم:
از هدایت و نعمت های او بهره مند می شویم
باورهای مناسبی که می توانیم در ذهن خود درباره ی خداوند ایجاد کنیم:
*خداوند قادرو عالم مطلق و خالق است و قدرت خلق زندگی مان را تنها به ما عطا کرده است
*به نسبتی که به خداوند قدرت می دهیم و می دانیم خداوند به مسائل ما آشناست خواسته های ما و راه رسیدن به آنها را می داند و همواره از بی نهایت طریق ما را هدایت می کند و به همین نسبت:
آرامش و اطمینان بیشتری خواهیم داشت
آرامش دریافت شده، ناشی از داشتن باورهای مناسب در مورد خداوند به ما کمک می کند:
-با فرکانس او هم سو و هم جهت شویم
تنها زمانی می توانیم هدایت های خداوند را دریافت کنیم که:
با فرکانس خداوند هم جهت شویم
چه زمانی می توانیم با فرکانس خداوند هم جهت شویم؟
زمانی که:
*قلب ما آرام است
*احساس خوبی داریم
*آرامش ذهنی داریم
*ترس تردید و نگرانی کمتری داریم
*احساس سپاسگزاری و اشتیاق در قلب خود داریم و
زمانی که بتوانیم:
به احساس آرامش ناشی از داشتن باورهای مناسب نسبت به خداوند دست یابیم به مسیرهای درست هدایت شده قدم ها به ما گفته می شود
برای تحقق خواسته های خود:
عجله نداشته باشیم اینگونه از تحقق اهداف خود دورتر می شویم
زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم که:
-در آرامش باشیم
-نگران نباشیم
-امیدوار باشیم
چگونه امید و آرامش داشته باشیم؟
زمانی که باور داشته باشیم خداوند خواسته های ما را می داند نیاز به گفتن مکرر یادآوری ناراحتی التماس و.. نیست
خداوند: به خواسته ها و نیازهای ما آگاه تر از خودمان است و می خواهد نیازهای ما را برطرف کند تا جهان گسترش یابد پشتیبان و برطرف کننده ی نیازهای ما و همواره در حال هدایت ما است و بر خود مقرر کرده که ما را هدایت کند:
خداوند می فرماید:
هر کسی از هدایت من تبعیت کند نه ترسی دارد و نه غمگین می شود
چگونه هدایت های خداوند را دریافت کنیم؟
باور داشته باشیم خداوند همواره ما را هدایت می کند و به او توکل کنیم
چه زمانی به خداوند توکل داریم؟
زمانی که آرامش داریم خیالمان راحت است که خداوند حواسش به ما هست و همواره ما را هدایت می کند
اگر بتوانیم تقوا و کنترل ذهن داشته و باورهای مناسب در مورد خداوند در ذهن خود ایجاد کنیم:
در مدار دریافت هدایت های خداوند قرار می گیریم
چگونه زمانی که به مسئله ای برخورد می کنیم بتوانیم امید خود را حفظ کرده و روحیه ای جنگجو داشته باشیم؟
می تواند قبل از اینکه مسائل سخت و زجر آور شود اوضاع به راحتی و آسانی برای ما پیش رود:
اگر بر هدایت های خداوند حساب کنیم همان گونه که برای :
سایر پیامبران مثل حضرت مریم موسی مادر موسی پیامبر انجام شده است
زمانی که تسلیم خداوند باشیم:
مسیرها راحت به ما گفته خواهد شد
به جای تمرکز بر مسائل و مشکلات و قوی تر شدن در حل مسئله:
شکل فکر و باورهای خود را نسبت به خداوند تغییر دهیم تا هدایت های خداوند را دریافت کرده ما را برای آسانی ها آسان کند
همواره: بخواهیم از هدایت های خداوند استفاده کنیم
اگر شرایط سختی داریم:
باورهای نامناسب ترس ها شنیده ها گفته ها و ورودی های ذهنی نامناسب داریم
جهان فرکانس های ما را دریافت کرده:
پاسخ های متناسب با فرکانس هایمان را به ما باز می گرداند
اگر باورهای مناسب نسبت به خداوند تقوا و کنترل ذهن داشته باشیم و ورودی ها را کنترل کنیم بر روی نعمت ها و قدرت خود و علم خداوند تمرکز و از نعمت های خود سپاسگزار باشیم هدایت خداوند را دریافت خواهیم کرد و
در مسیر آسانی ها قرار می گیریم
زمانی که در فرکانس احساس خوب قرار داریم:
در مسیر دریافت الهامات و نعمت های خداوند هستیم
زمانی که در فرکانس احساس بد هستیم:
از مسیر دریافت الهامات و نعمتهای خداوند دور می شویم
چگونه ما همواره برای آسانی ها آسان و در مدار دریافت نعمت ها قرار خواهیم گرفت؟
زمانی که باورهای خود را نسبت به خداوند تغییر دهیم بدانیم و باور داشته باشیم خداوند: همواره همراه ماست از رگ گردن به ما نزدیکتر است همواره می بیند می شنود عالم و قادر مطلق وهاب بی نهایت بخشنده رحمان و رحیم است
اگر باورهای مناسب در مورد خداوند را مرتبا تکرار کنیم:
به آرامش دست می یابیم چرخ زندگی ما روان می گردد و افراد شرایط موقعیت و ایده ها به سمت ما هدایت می شوند و پاسخ ها را دریافت می کنیم
ما نیاز داریم:
همیشه بر روی باورهای خود نسبت به خداوند کار کنیم
ما باید خود را: با فرکانس خداوند هم سو و هم جهت کنیم تا خداوند ما را هدایت کند
زمانی که کارهای ما به سادگی و روانی صورت می گیرد:
خداوند کارها را انجام می دهد
زمانی که خودمان کارها را انجام می دهیم:
کارها به سختی پیش می رود و هر بار با مسئله و مشکلی مواجه می شویم
اگر به مدار خداوند باز گردیم :
کارها به آسانی برای ما انجام می شود
اگر اشتباه کنیم یا با مسئله ای مواجه شویم چه نگاهی به آن داریم؟
آیا الخیر فی ما وقع را در آن می بینیم و می دانیم خداوند ما را به مسیر درست هدایت می کند؟
زمانی که سپاسگزار نعمت های خداوند هستیم و
از زندگی رضایت کامل داریم هدایت های خداوند را دریافت می کنیم
زمانی که باور داشته باشیم با سختی تقلا و زجر کشیدن به اهداف خود دست میابیم:
به سختی ها زجر و تقلای بیشتر هدایت خواهیم شد در فرکانسی وارد می شویم که به مسائل و مشکلات بیشتری برخورد می کنیم
به جای داشتن چنین باوری:
این باور را در ذهن خود ایجاد کنیم که با داشتن باورهای مناسب هدایت های خداوند را به آسانی دریافت کرده و به نتایج عالی دست می یابیم
با بندگی تسلیم بودن اعتماد و توکل به خداوند:
اجازه دهیم کارها را برای ما انجام دهد و به ما سلامتی رزق نعمت و ثروت بیشتری عطا کند
به جای جنگیدن برای تحقق اهداف:
باورهای توحیدی در ذهن خود ایجاد کرده و هدایت های خداوند را دریافت کنیم
اگر ایمان خود را نسبت به خداوند بیشتر کنیم:
جریان زندگی برای ما روانتر و راحت تر پیش خواهد رفت
زندگی همواره می تواند راحت تر و ساده تر در تمام زمینه ها باشد:
اگر اجازه دهیم خداوند با داشتن باورهای مناسب ما را به مسیر صحیح هدایت کند
خداوند می خواهد ما به راحتی نه با زور و تقلا به اهدافمان دست یابیم:
اگر با زجر و تقلا به اهداف خود دست می یابیم ایراد اصلی در باورها و فرکانس های ارسالی ماست
ما لایق دریافت نعمت های خداوند هستیم:
لازم نیست برای دریافت راه حل ها زجر بکشیم
ما فارغ از عوامل بیرونی: لایق و ارزشمندیم
خداوند از خواسته های زیاد ما لذت می برد:
ظرف وجودی و قلب خود را بزرگتر کنیم و اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند
باران نعمت الهی همواره در حال باریدن است ولی ما
به نسبت باورهای خود می توانیم نعمت های خداوند را دریافت کنیم
به میزانی که باورهای ما قوی تر شود:
هدایت های خداوند را بیشتر باور و دریافت می کنیم
همواره از خداوند درخواست کنیم:
*ما را به راه راست هدایت کند
*ویژگی های خداوند را به خود یادآوری کنیم
*به یاد داشته باشیم خداوند زمین و آسمان ها را به تسخیر ما درآورده است
*خداوند قدرت خلق خواسته هایمان را به ما عطا کرده است
* بندگی خداوند را کرده و اجازه دهیم او ما را هدایت کند
*به جای ترس و نگرانی شیطانی بر روی ایمان خود کار کنیم
*ورودی های ذهن خود را کنترل کنیم
زمانی که به خداوند ایمان و باور داریم:
نیاز به تایید دیگران نداریم خداوند تمام کارها را برای ما انجام خواهد داد
ورودی های ذهنی خود را کنترل کنیم:
زمانی که احساس خوب ناشی از ورودی های خوب داریم ایده های مناسب را دریافت می کنیم و خداوند ما را به مسیر صحیح هدایت می کند
زمانی می توانیم هدایت های خداوند را دریافت کنیم:
که احساس آرامش و اطمینان قلبی داشته باشیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
خدایا شکرت که استاد عباسمنش رو وارد زندگیم کردی، من هنوز هیچ فایلی از استاد رو خریداری نکردم و فقط با گوش دادن فایلهای دانلودی تغییرات شگفت انگیزی در زندگیم رخ داد . با حد اقل تلاش و حتی بدون پرداخت دیناری پول دوسال پیش انبارم پر از جنس شد و تمام هزینه های زندگیم و پس انداز و خرید ماشین و … در کنار فروش همون جنسهای رایگان به من رسید ، شاید بقیه باور نکنن حرفای منو ولی حاضرم هر کس دوست داشت بیاد از نزدیک از مجموعه ی من دیدار کنه تا باورش قوی تر بشه ، اتفاق جالب تر اینه که هرچی بیشتر میفروشم بیشتر به جنسهام اضافه میشه ، بخدا که این تغییرات رو استاد هم ببینه سورپرایز میشه ، اگر فایلهای فروشی رو تهیه کنم که فکر کنم از استاد هم جلو بزنم ، استاد عباسمنش مرسی که هستی
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 27 آبان رو با عشق مینویسم
بهت افتخار میکنم طیبه
این رو از طرف خدا یه تشویق گرفتم
با تاکید
امروز استاد رنگروغنم چند بار این جمله رو تکرار کرد
طیبه بهت افتخار میکنم
آفرین
بهت افتخار میکنم
انگار خدا داشت باهام صحبت میکرد که آفرین که داری کار میکنی و طراحیتو سعی داری پیشرفت بدی و مهارتتو بیشتر کنی
امروز صبح که بیدار شدم رفتم به خانمی که دیگه قرار بود برای مادرم ببافه تیکه های گل سرارو ، و مادرم گفت برو بهش چشم قورباغه یاد بده بهت دستمزد یاد دادنشو بدم
و انگار بعد از درک هایی که با پیام آقای نارنجی ثانی داشتم که بهم گفتن مثل فرعون عمل نکن
خدا هیچ وقت نگفته از کارهای خودت بگذر و کمک کن و هیچ پولی نگیر و خیلی صحبت های دیگه
دیدم مادرم بهم گفت که طیبه من که بلد نیستم قلاب بافی رو تو برو به اون خانم یاد بده ببافه من به تو پول یاد دادنشو بدم
اگر طیبه هفته پیش بودم میگفتم نه مامان پول نمیگیرم ازت و یه بار این فکر رو کردم که پول میگیرم اما طبق باورای محدودم حس میکردم کار درستی نیست من بخوام از مادرم پول بگیرم بابت آموزشش
تا اینکه وقتی صحبت های آقای نارنجی ثانی رو رو تا جایی که درک کردم سبب شد قبول کنم از مادرم که اگر خواست گل سر جدیدی رو به کاراش اضافه کنه تا فروشش زیاد بشه ،من برم به خانمایی که قلاب بافی انجام میدن یاد بدم و از مادرم هزینه یاد دادن رو بگیرم
و امروز صبح اول رفتم یاد دادم و از اونجا رفتم تجریش
وقتی رسیدم ، تو این فکر بودم که این هفته نقاشیامو کار کنم و ببرم تجریش و یکی یکی طلا فروشیا رو ببرم نشون بدم و بهشون بگم ازم خرید کنن
وقتی رسیدم استادای کل پاساژ دیگه منو شناختن انقدر رفتم برای هر هفته ورکشاپ رایگان
وقتی داشتم میرفتم سمت رستوران یکی از استادا گفت هنوز قفله در سالن 10:30 نشده هنوز
منم رفتم به استاد طراحی سلام دادم و یکم نشستم سر کلاس و20 دقیقه باهم صحبت کردیم و بهم گفت طیبه کار جدید شروع کردی به غیر از تمرین کلاسیت؟؟
گفتم نه و دلم میخواد شروع کنم ،الان که دیگه گل سر درست نمیکنم تمرکزمو میخوام بذارم تابلو با طرح خودم که تو دلم یادم بود که طرحارو خدا بهم الهام کرده بود چند ماه پیش و میخوام اونارو با رنگ روغن کار کنم
وقتی گفتم گفت تا میتونی رنگ روغن رو کار کن و هر روز طراحی کن
بعد که ساعت ده و نیم شد من رفتم و هنوز نچیده بودن طرح مدل زنده رو
یهویی دیدم یکی از استادا بربری دستش بود با خامه و ظرف پنیر و چای و عسل
و یه ظرف مسی با قندون
من فک کردم آورده صبحانه شو بخوره
که دیدم آورد رو میز چید و گفت این هفته اینا رو بکشید
و یه سمت هم یه صندلی چوبی گذاشت با کتاب و پارچ پر از گل و ظرف پر از قلمو
من تا یک ساعت نمیدونستم چیکار کنم
کدوم طرحو بکشم و فقط آروم نشستم و به طرح ها نگاه کردم
یه جورایی بلاتکلیف بودم اما ته دلم میخواستم صندلی و کتاب و گلارو بکشم اما چیدمانش به دلم نمینشست
و وقتی پیشنهاد دادم گل رو روی زمین بذارن مخالفت کردن و منم شروع به طراحی کردم
خداروشکر خیلی خیلی خوب بود از نظر خودم طراحی امروزم
چون با طراحی هفته پیشم داشتم مقایسه میکردم
وقتی ساعت 4 شد به مادرم زنگ زدم گفتم مامان اومده بودی تجریش برای فروش کی میری من الان میخوام کارمو تحویل بدم ،که گفت من برگشتم خونه و منم خودم نقاشیمو تحویل دادم و رفتم که به استادم نقاشیمو نشون بدم
وقتی رفتم استادم گفت خیلی خوب کار کردی و پشت سر هم گفت طیبه بهت افتخار میکنم
بهت افتخار میکنم خیلی داری پیشرفت میکنی
و داشتم خداحافظی میکردم یهویی گفت طیبه 350 که هفته پیش دادی به استاد طراحی رو بیا ببر
گفتم نه استاد من ازش اصول طراحیو کا تناسبات ایراد داشتم رو یاد گرفتم قرار بود یادم بده و یادم داد بهاشو باید پرداخت میکردم
دوباره استادم گفت نه باید بگیریش و داشت میرفت سر کلاسش گفت طیبه این هفته اومدی خواستی شهریه آذر ماه رو بدی 350 کم کن از شهریه
نمیدونم من مقاومت دارم تو این لطف و محبت استادم
و انقدر محبت داشته بهم که الان که فهمیدم بهای یادگیریمو باید پرداخت کنم حس میکنم نباید پول رو پس بگیرم
بالاخره استاد طراحی هم برای من از زمانش گذاشته و یاد داده از صبح تا غروب
نمیدونم ،از طرفی نباید سختش کنم ،چون از وقتی حرفای آقای نارنجی ثانی رو که تو سایت بهم گفتن رو یادم میارم گنگ میشم
خدایا قلبم رو برای دریافت باز کن نا مسیر رو هوار تر کنی برام
که وقتی یه کاری میکنم چه درکی داشتم درموردش آیا درست دارم عمل میکنم یا طبق باورای محدودم اون رفتار رو دارم
مثلا الان که استادم گفت از شهریه 350 کم کن باید به حرفش گوش بدم و محبتش رو از طرف خدا ببینم و سپاسگزاری کنم و یا باید بهای یادگیریمو پرداخت کنم؟؟؟
از خدا کمک میخوام که کمکم کنه قلبم رو باز کنه تا درک کنم هرآنچه که باید درک درست رو دریافت کنم
یا مثلا من قبلا دستمو که به درختا میزدم و سپاسگزاری میکردم و یه درخت توت هست که جریانشو تو رد پاهای قبلم نوشتم ،همیشه میرم بهش سلام میدم
جدیدا شبا تا اومدم به درختا دست بزنم حس کردم نمیتونم بهشون دست بزنم و استراحت میکنن و نباید با لمس کردن شاخ و برگ هاشون مانع استراحتشون بشم و اینو حس کردم که فصل سرما هست و به خواب زمستانی رفتن نباید دست بزنم به شاخ و برگاشون در شب
نمیدونم آقا این درکم درست هست یا نه
ولی امروز گفتم چرا باید دست نزنم ؟
برام سوال شد
وقتایی که دست میزدم به درختا همیشه حس خوب میگرفتم و سپاسگزاری میکردم ولی وقتی حس منع شدن از دست زدن به درختا میاد سراغم حس خوبی نمیگیرم
از خدا میخوام کمکم کنه تا از این لحظه به بعد درست درک کنم و قلبم رو برای درک صحیح از خدا و جهان هستی عطا کنه
وقتی برگشتم تو راه پیراشکی شکلاتی خریدم و با مترو برگشتم خونه شب که رسیدم به دونفر خانمی که کار جدید بافته بودن رفتم تحویل گرفتم و برگشتم خونه
مادرم گفت طیبه من نمیتونم برم بگیرم میشه تو بری و تحویل بگیری ازشون من بهت پول بدم که میری تحویل میگیری ؟؟؟
نمیدونم چی شد گفتم باشه خیلی راحت
حتی بهم پیشنهاد داد و البته وقتی اینو گفتم که مامان میتونم منم گل سراتو بفروشم کنار نقاشیام ودی ازت درصد بگیرم
که خودشم پیشنهادشو داد و گفت باشه جمعه باهم بریم ،من برم جای همیشگی که قبلا تو ماه های قبل برات آینه دستی میفروختم
تو هم برو جای خودت که قبلا گل سر میفروختی و هم آینه هاتو بفروش هم گل سرای منو
اما درصد فروشتو از تعدادی که فروختی بردار و باهم حساب کردیم و بهش درصد گفتم
نمیدونم یهویی شد این حرفا بین من و مادرم رد و بدل شد
وقتی از خودم پرسیدم آیا این کارت درست بود ؟
از خدا میخوام کمکم کنه
ولی از یه چیز که استاد عباس منش میگفت میتونم بفهمم کارم درست بوده
از احساسم
من درسته دیگه گل سر نمیبافم و درست نمیکنم و همه کاراشو مادرم انجام میده
اما برای فروشش مادرم گفت تو هم برام بفروش و درصد فروش بهن بدم
سعی میکنم حرفای آقای نارنجی ثانی رو که گفت خدایی نکن و مثل فرعون عمل نکن رو یادم بیارم و سعی نکنم که بگم من میتونم به فروش مادرم کمک کنم
ولی من میتونم اینجوری بگم که ،من میتونم دستی باشم از دستای خدا برای فروش بیشتر مادرم
قبل اینکه این پیشنهادو بدم به مادرم
ازش پرسیدم
مامان جمعه میری بازار کجا میشینی ؟گفت جای قبلمون
میدونم چرا سریع گفتم اونجا که فروش کمه ورودی اصلی بازار جمعیت زیاده اونجا برو
مامانم گفت دیدی که اونجا نمیذارن
بهم گفت طیبه خدا مشتری رو برام میفرسته
ولی این فکر رو هم کردم با خودم که درسته خدا مشتری رو میفرسته ولی وقتی تو سعی کنی بری یه چند قدم اینور تر و میدونی میشه که با کمک خدا فروشت به جای یک میلیون 10 میلیون باشه چرا فروش بیشتر رو از خدا نخوای ؟؟؟
و نخوای که تو رو هدایت کنه سمت جمعیت بیشتر
بعد پیشنهادمو دادم و گفتم من که با نقاشیام میرم جمعه بازار پیاده میگردم میخوای نصف گل سراتو بده هرچقدر فروختم دستمزد منم بده
که قبول کرد
و بعدش گفت هزینه یاد دادن امروزت و رفتنت که تحویل گرفتی کارارو هم حساب کن که پرداخت کنم
اواش نمیخواستم بگیرم مادرم گفت بالاخره تو این کارارو نکنی اگر یه نفر دیگه انجام بده پولشو میدم بهش چه بهتر که تو انجام بدی
و بعد قرارمون رو باهم گذاشتیم
وقتی این قرار رو گذاشتیم حس خوبی داشتم
گفتم هم میتونم در طول هفته نقاشی رنگکنم و ببرمبفروشم و هم میتونم از فروش گل سر برای مادرمدرصد فروش بگیرم
اما من باید دوباره و دوباره و دوباره فایل های جدید استاد رو گوش بدم و سریع شروع کنم دوره 12 قدم قدم اول رو که نصفه نوشتم ادامه بدم و عمل کنم به آگاهی هاش
.برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
و ممنونم از تک تک دوستان که این روزا کلی بهمپیام دادین و کمکم کردین تو درک آگاهی ها که وقت با ارزشتونو گذاشتین و درمسیر هدایتم سهم داشتین و بی نهایت از تک تکتون سپاسگزارم
خیلی دوستتون دارم
ربّ من به خاطر داشتن چنین خانواده صمیمی و آگاهی و به خاطر داشتن استاد عباس منش و مریم جان بی نهایت ازت سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
(( ارتباط بین درک صحیح خداوند وروان شدن چرخ زندگی))
به لطف الله مثل همیشه انقدر اگاهی های این فایل زیاد هست که حتی اگر کسی باشه که برای اولین بار این مطالب و اگاهیها رو بشنوه بدون شک به تفکری عمیق فرو میره و قلبش گواهی میده که این مطالب صرفا فقط حرفهای قشنگ نیست بلکه تنها وکاملترین راه وروش وسبک بندگی وزندگی هست.
درک صحیح خداوند….
من هر وقت میخوام در مورد خداوند وجهان هستی و ارتباطش با خودم فکر کنم یه گفتگوی دو طرفه ودو نفره طولانی بین خودم وخداوند برقرار میشه…
مثلا از اینجا شروع میشه اکثرا حرفهامون، که من بهش میگم اوکی شما خدایی درست…
جهان رو افریدی درست…
تنها رب جهانیان هستی درست..
قدرت تنها در دستان خودت هست درست…
لطف کردی مراقبت ونگهداری از جهان وجهانیان رو در دستان مبارکت داری درست…
رزق و روزی و برطرف کردن نیازهای جهانیان با خودت هست درست….
منو آفریدی چون دلت خواست و هدفی داشتی درست….
اختیار من به طور کامل در دستان خودت هست درست…
رزق و روزی و اموراتم رو خودت برطرف میکنی درست….
ماه وخورشید و ستارگان وابر وباد و نسیم وجنگل ودریا و اصلا هر چی تو این دنیا هست با تمام قشنگایش ولذت هاش در اختیار من قرار دادی رایگان و در دسترس درست…
که اینها همه وظیفه ات بوده چون خودت خواستی منو و آدمهای دیگه رو بیاری تو این جهان و به طبع باید براشون این هارو فراهم میکردی….
امااااااااا برای خود شخص من چیکار کردی و چیکار میکنی؟؟؟
بعد خدا شروع میکنه جواب دادن…
میگه بنده ی من، به یاد بیار که کجاها تو چه شرایطی که با بی عقلی داشتی حراج میزدی به آبرو و شرفت ولی من کمکت کردم که آبروت نره؟؟؟
یادته که چه کارها و چه مسائلی بود که اگر برملاء میشد باید از شدت سرزنش و تحقیر و نیش وکنایه وحرف وحدیث دیگران سر میذاشتی به بیابون اما من کاری کردم کسی چیزی نفهمه و اون مسائل رو به خوبی برات رفع ودفع کردم؟؟؟
یادته تو بدترین شرایط روحی و روانی بودی جوریکه میخواستی خودت رو بکشی و خلاص کنی از این زندگی ولی من اومدم ونوری به قلبت تابوندم که دوباره امیدت برگرده به زندگی؟؟؟
یادته تو چه شرایط سخت مالی بود و با بی عقلی وبی احتیاطی و ناشکری راه ورود رزق وروزی رو به خودت بسته بودی ولی من از جاهایی که فکرش رو نمیکردی بهت روزی حلال وپاک و اماده رسوندم؟؟؟
یادته خشم و نفرت انقدر بهت فشار اورده بود که دلت میخواست بری یه بلایی سر طرف مقابلت در بیاری و یک عمر خودت رو بدبخت کنی ولی من اون خشم ونفرت رو در وجودت به لطف خودم خاموش کردم و جاش بهت حس بخشش و ارامش رو قرار دادم؟؟؟
یادته کجا دیگران اومدن با جان ومال و ابرو و مسیر پیشرفتت تو کسب وکار و زندگیت، بازی کنند وبهت آسیب بزنن ولی من ازت مراقبت کردم و هدایتت کردم تا کسی نتونه بهت آسیبی بزنه ؟؟؟؟؟
یادته لحظه هایی که از شدت حسادت و غبطه و حرص وطمع و عجله میخواستی با نادونی خودت رو گرفتار بیماری ودرد و رنج و دردسرهای فراوانی کنی و از زیادی غصه ها و نگرانی وترس جانت به گلو رسیده بود و مثل ابر بهاری اشک میریختی و من بارها وبارها تو اون شرایط های بد، قلبت رو اروم کردم دست نوازش رو سرت کشیدم وچشم وگوشت رو باز کردم تا خودت رو ببینی داشته هات رو ببینی و اروم بگیری؟؟؟؟؟
یادته کجاها به در بسته خوردی جوریکه اگر هزاران کلید و هزاران عقل ومنطق داشتی نمی تونستی نه خودت نه هیچ کس دیگه ای گره از مشکلت باز کنه، ولی من اومدم و اون درهای بسته رو برات باز کردم؟؟؟؟
یادته اونجاها که تو زندگیت هر چی دنبال راه چاره میگشتی نه عقل خودت ونه عقل ومنطق وقانون وشرع و علم ودانش ، نمی تونست کاری برات انجام بده ولی من اومدم و راه های قشنگی رو برات باز کردم تا به مسیرت ادامه بدی؟؟؟؟
یادته با نگرانی ها و بی توجهی ها به جسمت هربار کلی اسیب میزدی و انقدر درد به استخونت میرسید که هیچ دارویی جوابگو نبود برات تا اروم بگیری وفکر میکردی دیگه قراره تا ابد این درد رو تحمل کنی ولی من اومدم وبهت شفاء وسلامتی هدیه دادم؟؟؟
یادته بارها وبارها هیچ ایده و هیچ راه و روشی برای بهتر شدن اموراتت و کسب وکارت و زندگیت به عقلت نمی رسید و فکر میکردی دیگه به بن بست رسیدی ولی من هربار با کلی ایده و راه و روش اسون مسیر رو برات باز میکردم؟؟؟؟
یادته کلی ارزو و امال دست نیافتنی داشتی که فکر میکردی محاله بهشون برسی ولی من تک تک اونهارو بهت دادم؟؟؟؟؟
یادته وقتی همه تنهات گذاشتند بارها وبارها وقلبت شکسته بود و فکر میکردی تنهاترین آدم رو زمین هستی ولی من میومدم وقلب رو اروم میکردم وبهت حس ارزشمندی و دوست داشتن و عشق و ارامش میدادم؟؟؟
یادته چقدر از کم لطفی و دشمنی وحسادت ونیرنگ دیگران میترسیدی ولی من یا اون آدمها رو ازت دور کردم یا قلبهاشون رو باتو مهربان وگرم و صمیمی کردم؟؟؟؟
به یاد بیار بنده ی من، که من برای تو همیشه در دسترس بودم و اجابت کننده برای تمام کارها وخواسته هایی که نه خودت قادر بودی برای خودت انجام بدی ونه هیچ کس دیگه ای…
وبا اینکه راه از چاه مشخص بود و همیشه خیر وشر بهت الهام میشد با جهالت هات چقدر به خودت ظلم میکردی وهیچ نجات دهنده ای نداشتی جز من، ومن تمام عمر مراقبت بودم هدایتت کردم وبا تمام نادونی ها و ناسپاسی ها وناشکریهایی که در برابر نعمت هایی که بهت عطاء کردم،باز هم حتی لحظه ای تنهات نذاشتم و به اون لحظه های کمی که تسلیم شدی و منیت هات رو کنار گذاشتی وگفتی خدایا تو به دادم برس ، هر چند کم و کوتاه بود،در برابر خود سری ها و نافرمانی ها و ظلم به خودت کردنهات، ولی من پاسخ دادم و کمکت کردم و قبل از اینکه خودت وزندگیت وعمرت رو به نابودی بکشی آوردمت تو مسیر درست زندگی تا هم ان شالله خیر وخوشی وسعادت دنیا و هم خیر وخوشی وسعادت آخرت نسیبت بشه….
ومن همیشه به یاد میارم…وبه خدا لبخند میزنم وخداهم مهم محکم بغلم میکنه و میگه وظیفه ی خدایی من این هست، تو فقط مراقب خودت باش….
درک صحیح خداوند همیشه برام وقتی اتفاق میفته که خودم رو با خودم، خودم رو با گذشته ی خودم، خودم رو با کرده های خودم مقایسه می کنم…..
واقعا بد مرامی داشتم وبد بنده ای بودم و غافل ونادان…
واین لطف خدا در حقم بود که ازم ناامید نشد ورهام نکرد….
ومن هر روز، هر ساعت در شبانه روز سعی می کنم به یاد بیارم که من بدون حضورش ، بدون نام ویادش هیچ هستم و پوچ….
یه آدم نادان که سریع درگیر روزمرگی هامیشه وحسابی خودش رو گرفتار خسران و زیان میکنه…
من سعی میکنم به یاد بیارم که چی بودم چی شدم….وچطور خداوند از بیراهه ها نجاتم داد و منو آورد تو مسیر صراط مستقیم..
دیگه باید خیلی جاهل و نادان و بی عقل باشم که مزه شیرین حضور خداوند توی زندگیم رو چشیده باشم و روان شدن چرخ زندگیم با دستان پرقدرتش رو دیده باشمو باز بخوام تنهایی ادامه بدم….
اصلا چطور ممکنه کسی از لذت همنشینی با کسی که میدونه همه کاری براش میکنه تا خوشبختش کنه، می تونه دست برداره؟؟؟؟؟؟؟
فقط کافیه به یاد بیارم من تنها نیستم وقرار نیست تمام کارهارو من انجام بدم…هم تو انجام سهم خودم تو زندگیم کمکم میکنه وهم سهم خودش رو همیشه به درستی انجام میده…
و قشنگترین و مهمترین باوری که باعث میشه تسلیم و شاکر و شاد و اروم و مطیع ومتواضع باشم ، به یاد مرگ بودنم هست…
روز وشبی نیست که یادم بره مرگ چقدر بهم نزدیکه ولحظه ی بعد شاید نباشم تو این دنیا، واین باور مهم ویاد آوریش باعث میشه در نهایت آرامش ورضایت وامنیت باشم…و دست بر دارم از عجله کردنها، از حرص و طمع ها، از نقشه کشیدنها، از برنامه ریزی کردنهای مداوم و خسته کننده، از فکر کردن به فرداها و…..
خدارو هزاران بار شکر که شما استاد قشنگم ومریم عزیز دلم رو آورد به زندگیم واین سایت الهی رو در اختیارم قرار داد تا بتونم با تمرکز بر روی روابطم با خودش تواین مسیر الهی باشم وان شالله که همگی تو این مسیر ثابت قدم باشیم تا همیشه…
استاد ومریم عزیزم…
دوستان عزیزم توی این سایت…
دوستتون دارم ان شالله همیشه وهر لحظه همگی ما در پناه امن خداوند باشیم، آمین
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،زندگی ات را جشن بگیر
وقتی گفته می شود جشن بگیر، منظور این است که:
نسبت به همه چیز، بیشتر و بیشتر حساس شو
در زندگی، رقص نباید جدا باشد.
تمامی زندگی باید یک رقص شود؛ باید یک رقص باشد.
میتوانی برای پیادهروی بامدادی بروی و برقصی.
به زندگی اجازه بده تا واردت شود،
بیشتر و بیشتر آسیبپذیر شو،
بیشتر احساس کن،
بیشتر حس بگیر.
چیزهای کوچک با شگفتیهای عظیم در همه جا در اطرافت پراکنده هستند. کودکی خردسال را تماشا کن. او را در باغی قرار بده و فقط تماشاکن.
این باید راه تو نیز باشد؛
بسیار شگفتزده، در عجب است:
او میدود تا این پراونه را بگیرد،
میدود تا آن گل را بگیرد،
با خاک بازی میکند،
در ماسهها میغلطد.
الوهیت از هر سو آن کودک را لمس میکند.
اگر بتوانی در شگفتی زندگی کنی قادر به جشن گرفتن خواهی بود.
در دانش زندگی نکن،
در شگفتی زندگی کن.
تو هیچ چیز نمی دانی.
زندگی اعجابآور است:
در همه جا؛ زندگی یک اعجاب پیوسته است.
زندگی را همچون یک اتفاقی غیرمنتظره زندگی کن،
یک پدیدهی غیرقابل پیشبینی:
هر لحظه تازه است.
فقط آزمایش کن؛
امتحانش کن!
اگر این را آزمایش کنی چیزی از دست نخواهی داد، و شاید همه چیز به دست بیاوری.
ولی شما به بدبختی معتاد شدهاید. شما چنان به بدبختیهایتان چسبیدهاید که گویی بسیار گرانبها هستند!!!!
به چسبیدنهای خودت نگاه کن!!!
سلام به دوستان نازنینم
سپاس از استاد عزیز که به تکلیف الهی شون عمل میکنن همانطوری که خداون قول داده بهترین پاداشها برای کسانی هستن که مردم را به یکتا پرستی و شناخت خداوند دعوت میکنن
دوست دارم از این بگم چرا باید نگران رزق وروزیمان باشیم در حالی که بی نهایت نعمت و رزق در اطراف ما هست
مگر مثال قرآنی از این واضحتر داریم که وقتی ابراهیم فرزند خردسال و همسر خود را در بیابان رها کرد مگر کسی اطراف آنها بود که از آنها کمک بگیرن مگر شهری نزدیک آنها بود که دلگرمی به آن داشته باشن مگر چاه آبی کنار آنها بود که نیاز تشنگی شان رو رفع کنن
حالا خداوند چکار کرد برای آنها چگونه به ایمان آنها پاسخ داد یکی از بهترین چشمه های جهان را برای آنها جوشاند مگر آنها کاری کردن برای آن چشمه
آنها لایق بهترین بودن بدون اینکه کار خاصی انجام بدن آنها آسان شدن برای آسانی ها خداوند آنهارا جابجا نکرد به شهر دیگه ای بلکه شهر رو آورد کنار آنها باز هم آسان شدن برای آسانی ها این مثالها باید بارها برای خودمان تکرار کنیم.
در پناه الله شاد باشید و رستگار
سلام وقتتون بخیر استاد
استاد همین فایلتونم عین داستانی که گفتین شد اون آقا اومده بودن برا کمک تا تموم شد استاپ کردم و اومدم اینو بنویسم
چند روز پیش گفتم خدایا ترسامو بگیر این استرس اضطرابارو خودتو بهتر بهم بشناسون نترسم ازت نگم اینارو تو بهم میدی تو میخوای و… و بعد شما این فایلو ضبط کردین واقعا ما هدایت میشیم واقعا خدا جوابارو میگه
از خدا و از شما و تمام اعضای تیمتون تشکر میکنم که این فایل الان به دستمون رسیده
انرژیش برگرده تو زندگیتانون
ممنون
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
چقدر چقدر سرحال و قبراق هستین خدارو شکر
خدارو شکر میکنم که باز میتونم همراه شما باشم
باز هم فایل های جدید شما رو دنبال کنم
و چقدر من استاد دوست دارم فایل های قرانی و فایل ها و موضوعات مرتبط با خدا رو
یعنی از همون روز اول عضویت من توی سایت شما وقتی کلمه خدا رو شنیدم انگار میدونستم این خدا فرق داره با اون خدا های که تا بحال راجبش خوندم
حس و حالم نصبت به این خدا اونقدر خوب بود که انگار ی رفیق مطمین و همگام
ی یار قدیمی و صمیمی رو بعد مدت ها بهش رسیدم
چه مثال فوقالعاده ای و چه مثال شیرینی از خودتون زدین که با جرج عزیز اشنا شدین که این قدر نزدیک بوده به فرکانس شما
ما خیلی جمعیت مسلمون داریم همین الان توی ایران هم هستن
اما مسلمونی که توی افریقا باشه جای که شما اصلا اسمشو نشنیده باشی و اینقدر متعهد باشه به مفاهیم و مبانی اسلام که توی کشور امریکا به جای موزیک توی ماشین سوره یوسف رو گوش کنه
و دقیقا هدایت بشه به کسی که مدرس مباحث قرانی به صورت کلیدی و ریشه ای هست
و دقیقا شما اون چیزی که توی ذهنش هست رو بدونید و چند سال باشه که دارین روش کار میکنید
اما برگردم به مثال های که اگه بخوام فکر کنم کل زندگیم رو باید مثال بزنم از هدایت خداوند
اون جا ها که گفت این کار رو نکن گوش دادم و دیدم چطور همه چیز نه تنها برای من اسان پیش رفت بلکه همه چیز به نفعم شد
استاد به لطف اموزه های شما ی انبار کوچیکی دارم که یسری اجناس رو که مربوط به کار خودم هست رو پخش میکنم
ی روز رفتم انبار ی چیزی بردارم برای مشتری اون چیز رو که جابجا کردم دیدم خورد به سیم لامپ قطع شد
و چون مشتری داشتم و البته ی مقدار تنبلی گفتم بعدا درستش میکنم
رفتم فکر کنم فردا یا دوروز بعد اومد توی انبار احساس کردم که بوی گاز شدیدی میاد
اینورو نگاه کن اونورو نگاه کن اومدم جایی که اون بار قبلیه رو بار کرده بودم دیدم اون بار قبلیه نه تنها سیم لامپ رو قطع کرده بلکه شیر گاز رو هم باز کرده
حالا حساب کن ی ساختمونی که پر شده از بوی گاز و منتظر ی جرقه است
گفتم خدایا تو سیم لامپ رو قطع کردی که به من بگی مواظبتم نگران نباش
خیلی مثال دارم که بخوام بگم تا فردا یا تا ماه ها طول میکشه
من ی ادمیم که طبق گفته کلام خدا همیشه به دنبال بخشیدن و انفاق هستم و همیشه بر این باورم که به خودم کمک میشه و برمیگرده
همین چند روز پیش بود که ی همسایه اومد و گفت که برای ی بنده خدای داره پول جمع میکنه من ی مقدار کمک کردم و بلافاصه فرداش ی مشتری اومد ده برابر اون مبلغ رو برای ی خیریه ای که متصدیش بود خرید کرد
استاد از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و مخصوصا باور های توحیدی
اینکه خدا قادر مطلقه
اون به من روزی میرسونه
اون به من کمک میکنه
اونه که به من سلامتی میده اونه که به من ابرو میده
اونه مشتری ها رو میزاره سر راه من
اونه که دل ها رو برای من نرم میکنه
خداونده که انرزیش در تمام زندگیم جاریه
از بچه سالم و صالح
از همسر همدم
از کسب و کار پر رونق
انگار این چرخ زندگی روغن کاری شده
کارها اسان میشن برای اسانی ها
بارم روی زمین نمونده و نمیمونه
یعنی من همیشه مثال میزنم و بعضی موقع میبینم که کسانی که از لحاظ فیزیکی نزدیک منن و این اگاهی ها رو ندارن چقدر کارها براشون سخت میگذره
چقدر این چرخ زندگیشون کند پیش میره با وجود تقلاهای زیاد
و اون موقع هست که میفهمم داستان داره از کجا اب میخوره
بعضی موقع به کارمندم میگم چرا مثلا ما این کار رو نمیکنیم و داریم نتیجه میگیریم
کارهایی که بقیه میکنن
چرا ما فرضا نقد کار میکنیم و این چرخ زندگی داره به خوبی میچرخه
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم بخاطر اینکه قدرت خلق زندگیم رو به من داده
وقتی که می بینیم که احساسمون بد میشه : اون افکار رو تغییر بدیم
این همون چیزیه که باعث تغییر فرکانس میشه، خداروشکر چند وقته که دارم اینطوری عمل میکنم ، مخصوصا در مورد مریضی و این چیزها که خداوند از طرف یه دوست عزیزی در سایت به من یاد داد که چطور به ناخواسته مریضی فک نکنم و جذبش نکنم
گفت که بجای اینکه وقتی یه موضوعی رو میبینی که داره اذیتت میکنه بجای اینکه هی سعی کنی مثلا هی بگی که من خوب میشم یا من نمیگیرم یا از این حرفا ، بیای و کلا به یه چیز دیگه توجه کنی
مثلا من از عطسه کردن اطرافیان خیلی میترسم که نکنه مریض بشم
چون انقد در کودکی به من گفتن
و من اومدم هر باری که کسی کنارم عطسه میکرد میگم که بجای اینکه به ناخواسته توجه کنی به یه چیز دیگه در اینجا توجه کنم و این انقلابی در من ایجاد کرده و باعث شده که باورهام قوی تر بشه و هم اینکه ناخواسته رو جذب نکنم
پس اینجا باز متوجه شدم که خداوند چطور قشنگ من رو از طرق مختلف هدایت کرد و باعث آرامش بیشتر من در زندگی شد
دیده نمیشه ولی هست
اره درسته ، اگر من هی در طی روز و در فایلها و زندگی روزمره هی کارهارو ارتباط بدم به خداوند و ببینم این موضوع رو باعث میشه که باورم هر روز تقویت بشه
الان فک میکنم به نظر خودم از چند روز پیش که شروع کردم الان شده حدود 1 درصد
و این عالیه چون قبلا منفی بود ، خداروشکر الان 1 درصد ایمان دارم که خداوند داره کارهار و انجام میده و اجازه بدم که اون انجام بده
آره دقیقا همنیه
دقیقها همینه
منم همینطور بودم که مثلا در مثال عطسه کردن یا مریضی وقتی که کسی عطسه میکرد گفتم بیچاره شدم دیگه ،کارم تمومه و من مریض شدم
و هی می اومدم میگفتم که من قوی هستم و من فلان و بهمان ولی فایده ای نداشت، و هی دنبال این بودم که چطور این باور رو قوی کنم که من قوی هستم
تا اینکه خداوند هدایتم کردو از طریق اون دوست گفت خیلی ساده است ، بجای اینکه توجه کنی به بیماری که خودت رو قوی کنی در مقابل بیماری و جذبش کنی ، به چیز دیگه توجه کن ، اقا شد آب رو آتیش
الانم که استاد گفت که تو مقاله گفته که آی من خودم رو قوی میکنم برای مبارزه با سختی ها دقیقا منم همین بودم در این مثال
و خب در زندگی هم همینه و به لطف دوره ثروت 1 که الان جلسه اول هستم خیلی خیلی دارم بهتر میشم
تازه فهیمدم که باور چیه و چکار میکنه و الگو ها چه نقشی دارن در تغییر باورها
قبلا باورها رو مسخره میدونستم و فیزیک رو اصل میدونستم الان کم کم داره جایگاهشون عوض میشه و این نشونه خوبی هست برای من
آره درست میگی استاد جان
همینه ،خیلی ها که فک کنم خودم هم جز اونها هستم زیر بار مسائل دارم خودم رو خرد میکنم ،و خب خداروشکر از وقتی که تعهدی دارم رو باور ها کار میکنم احساس میکنم که سیمان ها داره میریزه