ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استادعباسمنش و دوستان عزیز
نمیدونم این کامنت چقدر طول بکشه ولی تجربیات و درک های خودم طی 3سال گذشته هستش
به نام خدا
من عباس هستم الان19سالمه و پسری بودم خیلی آروم بدون شر و بچه خونگی که بدون پدر و مادرش هیچ کاری رو نمیتونه انجام بده و توی فامیل و محل الگو به عنوان یه بچه خوب که ساکته ،توی مهمونی شیطونی نمیکنه و مطیع دستورات پدرمادر
زندگی آرمانی آینده خودم را داشتن یه خونه و ماشین معمولی و شغل معلمی که صبح تا ساعت2بعد از ظهر سرکار باشم و بعد هم بیام خونه میدیدم
کسی که درس را میخونه معلم پرورشی بشه
و هیچ شور و هیجانی توی زندگیش نیست
باشگاه هم میرفتم و آدمی بودم که ترس هایی را داشتم که از راهی که امنه میری و برمیگردی و پول رو خرج نکن ،توی باشگاه با کسی دوست نشو چون ممکنه تو رو به سمت مواد و راه کج بکشوننت توی راه حتی چیزی نخر و شب بعد از ساعت9حق نداری بیرون باشی و… این محدودیت ها باعث شده بود که من عادت کنم به این نوع زندگی و به زندگی به بدون محدودیت ها حتی فکر هم نکنم
گذشت تا من رشته ورزشی ام را عوض کردم و بافردی که الان از بهترین رفیقامه و میشه گفت از دستان خداوند برای من بود که من همیشه شکرگزارخداوند هستم آشنا شدم و آروم آروم با شما و سایتتون آشنا شدم و اولین بار بود که من شماره و ایمیل خودم را توی سایتی وارد میکردم چون شنیده بودم که اطلاعات را هک میکنن و … و اون فردی که زندگی ثابت و استیبل را میخواست فهمید که نه خیلی چیزهای دیگه هم هست که میشه داشت و باید تجربه کرد آروم آروم از معلمی زده شدم و دلم زندگی با محدودیت کمتر راخواست
فایل ها رو گوش میدادم و فکر میکردم و آروم آروم خواسته های جدیدی در من شکل گرفت و هدفم این شد که برم برای قهرمانی بوکس و در کنارش درسم را هم ادامه بدم واین باور هم بود که باید برای قهرمانی سخت تلاش کرد و تمرین شبانه روزی و کلی خرج و …
توی ورزش خیلی خوب پیش میرفتم ولی انتخاب هدفی خیلی بزرگ و رسیدن به اون توی زمان کم و این باور در من بود که این ورزش خشنه و تو داری بچه مردم را میزنی و این باور ها هم از بچگی در من شکل گرفته بود که دعوا بده با همه مهربون باش کسی حقت را خورد نباید باهاش درگیر بشی و هزاران باورهای دیگه که واقعا تغییر این نوع باور خیلی خیلی سخته
همین باورها باعث شدکه من با اینکه روزی6ساعت تمرین میکردم کلی پول مربی و تجهیزات میدادم ولی توی رینگ نمیتونستم بزنم و خوب عمل کنم و بعد از2سال که من نفهمیدم این ورزش به درد من نمیخوره و درس و بوکس را داشتم از دست میدادم سر تمرین یه مشت اشتباه باعث شد که رباط دستم پاره بشه و دیگه نتونم بوکس کار کنم
اون همه تمرین و هزینه و تایمی که گذاشته بود تمام و من واقعا توی موقعیت بدی گیر افتاده بودم از یک طرف به تلاش هایی که کرده بودم فکر میکردم و رسیدم به این حرف استاد که میگن شما توی هر لحظه میتونی مسیر زندگیت را تغییر بدی حتی اگه یک قدم مونده که بهش برسی و بری سمت کار دیگه و این یعنی اختیار و آزادی عمل اینکه تو میخوای از تهران بری مازندران ولی داری به سمت بندرعباس میری مهم نیست که چقدر راه رو رفتی الان فهمیدی که هرچقدر هم بری نمیرسی با اینکه این همه راه رفتی باید برگردی پس برگرد راه رو عوض کن
و این درس را گرفتم که همزمان نمیشه روی دو موضوع کار کرد و باید یک موضوع را تمرکز100درصد بزاریم به سر انجام برسونیم بعد موضوع بعدی چون مغز نمیتونه روی دو موضوع همزمان تمرکز کنه
تصمیم گرفتم درس را ادامه بدم و و همچنین فایل هایی که از سایت میدیدم و سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت این خواسته بوجود اومد که من زندگی بدون محدودیت را میخواهم جایی باشه جنگل و درخت و آب و… پس درسم را میخونم و از شهر خودم مهاجرت میکنم از اول تابستان سال دوازدهم شروع کردم به درس خوندن ولی اینکه هدف غیر قابل دسترس
را انتخاب نکنم را هنوز درک نکرده بودم و 3نفر از کسانی که پارسال با من بودند تهران قبول شده بودند و من هم هدفم این بود که دانشگاه شریف یا تهران قبول بشم غافل از اینکه الگوهایی که من انتخاب کرده بودم مناسب من نبود چون بک گراند و ریشه های نتیجشون را نمیدونستم توی این توهم رفتم که اونا قبول شدن پس منم قبول میشم و بس
در صورتی که من ازصفرشروع به درس خوندن کرده بودم و هیچ چیزی از دهم و یازدهم بلد نبودم
با توکل به خدا و امید شروع کردم ولی قانون رو به واضحی الان نمیدونستم روزی10تا12ساعت درس میخوندم سنگین و با خودم در حرف میگفتم که من تهران قبول میشم و حتی تجسم هم میکردم
و این راهم بگم که من صد خودم را برای درس گذاشته بودم و تمام تمرکزم رو گذاشته بودم نشتی های انرژی را کم و کمتر کردم،فضای مجازی را قطع کردم حتی 2ماه دستم توی گچ بود و داشتم مینوشتم این ها را میگم که بدونیم برای موفقیت باید بها هم بدی اینطور نیست که ما چیزی را میخوایم ولی همون عادت های قبلی را تکرار کنیم
ولی طبق صحبت هایی که استاد در جلسه 8راهنمایی عملی میگویند شما چیزی را که به زبون میارید دریافت نمیکنید اون چیزی را که در ذهنتون هست و خواسته واقعیتونه و جز باورهاتونه را دریافت میکنید
این نکته را هم بگم که من اقدام کردم توی توهم نموندم که من میشینم کاری نمیکنم فلان دانشگاه قبول میشم چون کسانی که توی سایت میان یه مدت توی توهم اینکه کاری نکنیم و همه چیز جذب میشه و…میفتند
(من زمانی که تازه شروع کرده بودم به این مسئله بر خوردم به طوری که هیچ کاری نمیکردم و فقط فایل گوش میدادم و احتمال خیلی زیاد کسانی که تازه به سایت اضافه میشن این دوره را طی میکنند به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)
من درس را میخوندم شدید و لذت میبردم بعضی وقت ها ناامیدی هم میومد سراغم زمان هایی هم بود که زندگی برام جهنم شده بود ولی سعی میکردم حال خودم را خوب نگهدارم
گذشت و کنکور را دادم و نتایج اومد رتبه ی من برای دانشگاه های تهران نمیخورد خیلی حالم گرفته شد ولی با فایل ها تونستم خودم را بالا بیارم و احساسم را خوب نگه دارم
من میتونستم توی شهر خودم رشته ای با لول پایین تر که علاقه ای هم بهش ندارم انتخاب کنم ولی تصمیم گرفتم برم دنبال علاقه ام
توی این بازه به فکر مهاجرت هم بودم و این ترس هم بود که بری شهر دیگه چیکار میخوای بکنی ،تنهایی و…
ولی میتونم به جرعت بگم چیزی که این شجاعت را به من داد که از منطقه امنم بیرون بیام گوش دادن زیاد به فایل گفتگو استاد عباسمنش و عرشیا بود که این باور را در من ایجاد کرد که میرم و خلق میکنم و این را هم بگم وقتی شما داری میری ترس هست نگرانی هست ولی ایمان به خدا از اونا برتره
جواب انتخاب رشته اومد و من قبول شدم رشته ای که توی مسیر رسیدن به هدفم بهش علاقه مند شده بود در دانشگاه صنعتی مازندران
و الان هم توی خوابگاه دارم زندگی میکنم دقیقا همون شرایط و آب و هوا و طبیعتی که من برای 40سالگی به بعد زندگیم میخواستم را الان دارم تجربه میکنم با بهترین امکانات
آزادی زمانی و مکانی دارم و هیچکس دیگه نمیگه چرا فلان کار رو کردی چرا دیر اومدی و…
حالم خیلی خیلی خوبه و با خدا دارم عشق میکنم احساسی که دارم قابل وصف نیست
درحین درس خوندن درآمد هم دارم
الان میتونم بگم که واقعا چرخ های زندگیم روغن کاری شده و برخی مواقع اینقدر اتفاقات جالب و همزمانی هایی رخ میده که مات و مبهوت میشم و بقیه میگن بابا تو چه شانسی داری چقدر کارا برات خوب پیش میره چقدر حالت خوبه ولی من میدونم نتایج به خاطر باورهام هست و فقط خداراشکر میکنم.
در آخر میخوام این نکته را بگم که خواسته ای که دارید را حتما بهش میرسید فقط کافیه از زندگی لذت ببرید و حالتون را خوب نگهدارید و به نکات مثبت توجه کنید.
موفق باشید.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد عزیز که نمیدونم این فایل جنسش چیه که هر روز بیشتر و بیشتر در عمق جانم نفوذ میکنه و بااینکه بیش از پانزده بار گوش دادم بهش ولی هر بار بخدا یه مفهوم تازه ای ازش در میاد!
فکر کنم زمان ضبط این فایل کاملا در فرکانس خدا بودید و وصله وصل،چون حتی وقتی میخوام اون چیزی رو که شنیدم روی کاغذ بنویسم چندین بار استپ میکنم و جلو عقب میکنم تا اون چیزی رو که شنیدم رو بنویسم ولی انگار دقیق عینه گفته ی شما نمیشه نوشت!
استاد جان!اینا حرف های خداست که بگه بندگان من،باور کنید که هر آنچه رو باور کنید در زندگی براتون نمایان میشه،ما بهت ایمان داریم خدایا،به این بنده ی مومنت هم ایمان داریم چون میدونیم جنس حرف هاش از جنس دیگه ای هست که تا حالا هیچ کس اینطوری بهمون نگفته بوده!
چندین ساله بهمون می گفتند در سراسر کشورمون،مدرسمون،مسجد،دانشگاه،خونه و …که قرآن بخونید ولی کلام هیچ کدومشون کارساز نبود هیچ بلکه بیزار هم میشدیم، ولی این بنده ی خوبت ما رو با قرآن کلام خودت اونم با زبان رسا و ساده آشنا کرد که نمیشه یه روز و شب بدون خواندن آیه ای از اون سر به بالش بزاریم!
مگه اونا هم نمی گفتند ولی جنس حرف های استاد،یه جنس ناب خدایی هست!
مگه چندین سال بود که ما رو از غیبت ،دروغ ، ریا ،گناه ،قضاوت،حسادت،بخل،کینه ورزی و خیلی چیزای دیگه نهی نمی کردند پس چرا هیچ کدوم کارساز نبود ولی الان در جایی که غیبت و تهمت و این جور چیزا باشه حالمون بهم میخوره و نمیتونم اون مکان رو حتی اگه عزیزترین کس خونوادمون باشه و این حرف رو بزنه تحمل کنیم!
گفتند سپاسگذاری کنید معنیش رو نفهمیدم ولی استاد با کلام ساده معنی سپاسگذار بودن و شاکر بودن رو بهمون یاد دادند!
یاد دادند که میشه نعمت های خدا رو دید و لذت برد،میشه زیبایی ها رو دید،میشه باورهای اشتباه خانواده و گذشتگان رو ریشه کن کرد و باورهای قوی رو تو ذهن ساخت،میشه اعراض کرد از بدیها،میشه کنترل کرد ذهن رو ما چه بلد بودیم چطوری جلوی وراجی این ذهن رو که صبح تا شب و شب تا به صبح حتی در خواب دست از سر ما نمی کشید رو جلوش رو گرفت!
تحسین کردن بلد نبودیم و بخل و حسادت تمام وجودمان را پر کرده بود!
یاد دادند که باهات دوست باشیم و برای یافتنت سرمون رو بالا نگیریم بلکه نزدیکتری از رگ گردن،نزدیکتری و هیچ فاصله ای بین من و تو نیست!
یاد دادند که احساس خوبمون رو در طول روز زیادتر کنیم تا اتفاقات خوب برامون بیشتر بیوفته و این روند رو ادامه دادیم و شده جزئی از زندگیمون!
ما ایمان آوردیم به خودت و میدونی که این بهترین دارایی ما در زمین و این کره ی خاکی ست!
وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ ۖ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ
و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده استماع کنند میبینی اشک از دیده آنها جاری میشود، زیرا حقانیت آن را شناختهاند؛ گویند: بارالها، ما ایمان آوردیم، پس نام ما را در زمره گواهان صدق (او) بنویس.
یاد گرفتیم با زجر و بدبختی چیزی رو بدست بیاریم ولی!
خداوند نمیخواد ما زجر بکشیم،ما با باورهای خودمان داریم زندگی رو برای خودمون سخت می کنیم!
انگار ما در جهانی زندگی می کنیم که نسبت به باورهایمان به ما داده میشه و خدا اون اسماء حسنی رو که قبل اومدن به زمین به ما یاد داده بوده رو فراموش کردیم و زندگی رو برای خودمون سخت کردیم،چون نجواهای شیطان و ورودی ها و باورهایی که سالیان ساله در ذهنمان حک شده ما رو از این صفات خدا که در وجوده همه ی ما هست و ما میتونیم با استفاده از این اسما خودمون رو غرق در نعمت های خدا کنیم و استاد هر بار داره اینا رو بهمون گوشزد میکنه تا ما بخودمون و اون عهدی که با خدا موقع اومدن به زمین بستیم رو یاد بیاریم و بتونیم زندگی راحتی رو داشته باشیم!
استاد این باورهای قوی رو نسبت به خدا در ذهنش تقویت کرده و باعث شده در تمام جنبه ها به چنین موفقیت هایی برسه و امروز این رو درک کردم که وقتی میگیم خدا رزاق هست باید عمیقا ایمان داشته باشیم به رزاق بودن خداوند تا نتیجه اش رو در زندگیمون دریافت کنیم!
چرا؟
چون میلیاردها میلیارد ساله که خداوند رزق و روزی تمام انسان های کره ی زمین،حیوانات،گیاهان،جانوران،حشرات و تمام نباتات و جمادات رو برطرف میکنه و هیچ وقت یادش نمیره و ما با کار کردن و شغلمون فکر میکنیم دلیل پولی که به حسابمون میاد خودمون هستیم برای همین جلوی ورود رزق های بیشتر رو با این باورها میگیریم،چون باور به رزاق بودن خدا نداریم و ایمان نداریم که اگه خدا نخواد ما هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم!
چرا باور نداریم با وجوده اینکه میدونیم در اعماق اقیانوس ها،یه وعده ی غذایی یه کوسه ی بزرگ شاید صدها کیلو گرم ماهی باشه و خدا داره در هر وعده اون کوسه رو به نیازش می رسونه ولی ما فکر می کنیم که خدا قادر نیست خواسته های ما رو برطرف کنه،چون ایمان نداریم،اعتماد نداریم و زبانی میگیم خدا رزاق هست!
وقتی میگیم خداوند الرحمن و الرحیم هست یعنی مهربان و بخشنده و باور نداریم از گناهان ما بگذره بااینکه چندین بار تو قرآن داستان حضرت موسی رو خوندیم و شنیدیم که بعد ارتکاب اون جرم و کشتن یه فرد،وقتی تسلیم شد خدا نه تنها بخشید حضرت موسی رو بلکه ارج و قرب ویژه ای هم بهش به خاطر ایمان و باورش داد!
پس بیاییم باورهای توحیدی رو در خودمون بیشتر کنیم و اجازه بدیم خدا،سکان زندگی ما رو بدست بگیره و ما رو آسون کنه برای آسونی ها!
باور کنیم که خدا بیشتر از ما دوست داره که ما غرق در لذت و نعمت و شادی باشیم!
باور کنیم خدارزاق هست،بغیر الحساب از جایی که فکرش رو نمیکنی بهت میده!
باور کنیم که میشه با باورهای درست،سیستم بدنی قوی داشت و هیچ وقت در معرض هیچ بیماری نبود و در صحت و سلامتی کامل بود!
باور کنیم و انرژی خدا رو در تمام جنبه های زندگیمون جاری کنیم و اجازه بدیم تا هدایت بشیم!
باور کنیم خدا بیشتر از ما خواهان رسیدن ما به خواسته هامون هست!
باور کنیم که این زندگی پر از لذت و شادی و سعادت میشه اگه ما از راه خدا کنار بریم و با باورهای خودمون جلوی ورود نعمت ها رو نگیریم و اجازه بدیم خدا ما رو به سمت بهترین ها هدایت کنه.
با سلام خدمت استاد عزیزم
سلام خدمت بانو مریم جان
سلام به دوستان عزیز در این سایت الهی
خدایا شکرررت که منو هدایت کردی به این سایت الهی
خدایا شکرت که بهترین استاد رو به سمت من هدایت کردی
خدایا شکرت که هر روز کنارمی و با هم بودن لذت میبریم(بهترین رفیقم خداست،عاشقشم)
خدایا شکرت که هر لحظه ما رو هدایت میکنی
خدایا شکرت که میخواهی به من نعمت بیشتر بدی
عاشقتتتتتتتم خدا جونم
استاد جان از دوستتون گفتین که چجور خدا هدایتش کرده
استاد جانم با همسرم رفتیم که برا مغازه همسر جان وسایل مورد نیاز بخریم
اومدیم که بیایم سوار ماشین بشینیم، دیدم یک خانومی یک پارچه ای پهن کرده وبساط جوراب و دستمال آشپزخونه اینجور چیزا داشت میفروخت
یک حس خیلی قشنگ به من گفت برو از این خانوم چیزی بخر،به همسرم گفتم یک لحظه وایستا الان میام،گفت کجا بیا بریم،گفتم نمیدونم یک حسی بهم گفت برو از این خانوم یک چیزی بخر
استااااااااااد جااااااان اومدم سمت خانوم دیدم چیزی لازم ندارم،ولی گفتم چون حسم گفته بخرم میخرم،یک حوله دست دیدم گفتم همینو بخرم،تا رفتم بردارم دیدم زیر لوازماش خیسه
گفتم خانوم زیر لوازمات خیسن
تا خانوم نگاه کرد دیدیم مغازه ای که بسته بود که خانوم جلوی اون مغازه بساط کرده بود
داشته بنده خدا مغازشو با آب و وایتکس میشست
و آب از لبه پله میومده زیر جنس های این خانوم
ولی خانوم متوجه نشده بود
خدااااااا جووووووونم عاشقتم،همسرم رو صدا زدم و اومد سریع وسایل های خانوم رو جمع کردیم و تند تند خشک میکردیم پلاستیک های جنس هاشو که بهشون نرسه چون وایتکس داشت ،خدایا اون خانوم با صدای بلند میگفت این خانوم رو خدا فرستاده،هی به من میگفت خانوم خدا شما رو برا من فرستاد ،استاد هر موقع یادم میاد از اون موقع اشک میریزم که خدا چقدر قشنگ با من صحبت کرد
وای صدای خدا چقدر آرام بخشه
خدایا عاشششششقتم،
استاد وسایل خانوم رو که جمع و خشک کردیم
خداحافظی کردیم و اومدیم داخل ماشین تا خونه اشک ریختم و فقط میگفتم خدایا شکرت که با من صحبت کردی
خدایا شکررررت که انقدر به من نزدیک شدی
عاشقتم خداااااا جونم
خدایا من بدون تو هیچ و ناتوانم
قدرت در دستان توست
استاد جان منتظر من باشید در پرادایس زیبا
عاشقتونم استاد جونم و مریم جونم
با امید دیدار
سلام بر همه عزیزان
خدا رو شکر یه فایل عالی دیگه و دیدگاه توحیدی دیگه و همزمانی من با درک قوی تر مفهوم توحید و کار کردن روی این موضوع و این اصل و اساس قوانین هستی
بعد گوش دادن چند باره جلسه هفتم قدم دوم که راجع به قرآن و نگاه سیستمی بودن خداوند هست هنوز نزدیک 5/6 روز دیوانه دیوانم میرم چرخ میزنم تو قرآن میام و اصلا چی بگم متحول میشم واقعا که حالا تو اون جلسه مفصل راجع بهش گفتم
من نکاتی رو که برداشت کردم برای مثال زدن در ححین صحبتهای شما رو میگم هرکدومم همون لحظه که دربارش میگفتین به ذهنم میرسید بیشترش مثال هست راجع به همین که اینروزها چقدر ناه خداوند روی زندگیم هست و چقدر هربار زندگیم آسون تر و من سپاسگزارتر و خوشحالتر هستم جوری که نگرانی هر روز و هربار کمرنگ تر میشه
خیلی مثال ها هست که اینروزها برام اتفاق میفته و شاید خیلی هاش و یادم نباشه یا قابل گفتن نباشه ولی اونایی که بلد هست میگم
مثل همین امروز
برای مصاحبه کاری رفته بودم و قبلش تو ادرس چنتا واحد مختلف و گفتن نگفتن برای صحبت کدوم واحد برم یعنی کل ساختمون که 4/5 طبقه بود تقریبا 3طبقه ش مربوط به همون لاین بود و برای یک مجموعه خلاصه تو آسانسور اسم مجموعه رو زده بود روی طبقه 5 من چند ثانیه ای مکث کردم و همینطوری بی اراده زدم روی طبقه اول هنوز نرفته بالا منطقم زد روی طبقه پنجم و اسم مجموعه وقتی ایستاد روی طبقه اول یه نگاه اجمالی کردم و سکوت و که دیدم رفتم همون طبقه 5 منشی اونجا گفت چند لحظه تشریف داشته باشید تا مدیریت بیاد چند لحظه شد 40 دقیقه و من رفتم چند بار ازش پرسیدم که من معطل شدم کجان پس هی میگفتن دارن میان تماس گرفتن چند دقیقه دیگه میان و عذرخواهی کردن و اینا حالا مدیر کجا بود؟ اینو بار اخر که دیگه کلافه شدم رفتم پرسیدم گفتم بیرون هستن یا تو ساختمونن؟ بگید کدوم واحد که من برم اونجا پیششون گفت فیلمبردااری دارن طبقه اولن …. و من دیگه بقیه صحبتهاش و نشنیدم طبقه اول یعنی همون موقع اگه به حسم اطمینان میکردم و میرفتم شاید هنوز فیلمبرداری ش شروع نشده بود یا میدید من اونجام باهام مصاحبه میکرد و هرچیز دیگه اما بعدش احساسمو بد نکردم رفتم به منشی ش گفتم عزیزم من خیلی معطل شدم و عجله هم دارم خواهرم منتظره میرم فردا میام گفت بله فقط قبلش لطفا تماس بگیرید که ما اینجوری شرمندتون نشیم و مدیر سرش خلوت باشه
اینم نشانه اعتماد به عقل خودم و حس درونم
جلوتر راجع به کیفیت زندگی صحبت کردین و مثال رابطه رو زدین و من حتی اینم به زندگیم رجوع کردم دیدم کیفیت روابطم کوتاه مدت بوده و اگه هم بلند مدت بوده کیفیتی نداشته و چه عاطفی چه دوستانه و خانواده معمولا اکثرا جر و بحث و دلگیری و اعصاب خوردی و … چیزهایی که مال زندگی قبل بود و الان 3 یا 4 ساله خبری ازش نیست به لطف خدای مهربان بقول شما نه اینکه چون اون روابط سمی رو تجربه کردم الان لایق روابط بینظیر در اطرافم هستم نه چون از یه جا به بعد تصمیم گرفتم روی این بخش از شخصیتم کار کنم و با اموزش های شما فهمیدم روند درستی پیش روم نیست و خیلی از جاهای کار داره میلنگه فهمیدم اونا نیستن که مشکل دارن مشکل اصلی خود من با افکار و رفتارم و باورهام هست
و الان کیفیت روابطم روز به روز بینظیر تر میشه که همیشه تو هر کامنتی هم راجع بهش میگم و سپاسگزار هستم از رابطه عاطفی م که اصلا مشابه ش و حتی در اطرافیانمم نمیبینم گرفته تا روابط خانوادگی و دوستانه و حتی روابط اجتماعی م حتی صاحب سوپرمارکت سر کوچه یا راننده تاکسی اصلا فرای انتظاره لبخند ادمها از دیدن من کنار نمیره جوری که حتی اعتراف میکنن به حس و انرژی که ازم میگیرن حتی اگه کلن نیم ساعتم نشده باشه منو دیدن
من چند روز قبل اینکه برم خونه دوستم چون اونا معمولا ایران نیستن و وقتی میان خیلی نمیمونن و زنگ میزنن میریم پیششون دو سه روزی قبل رفتن قران خوندم و داشتم طبق روالی که بتازگی از قدم دوم میگرفتم ایات و بررسی میکردم و سیستمی بودن خدا رو راجع به سوره کوثر و همون ایه اولش که مفصل توضیح دادم دیدگاهمو تو قدم اینکه خداوند گفته از هرچیزی بسیار به شما عطا کردیم (معنی کوثر و در چند بخش بررسی کردم دیدم یکی از معانی ش همین هست بسیار از هر چیزی) وقتی به خواهرم گفتم و باهم ساعتها راجع بهش حرف زدیم و حتی گفتیم مثلا فکر کن بعضی وقتا بازی های که بر ای خودمون میگیم و فکر میکنیم بازیه اونا واقعی هست اینکه یه نفر پول نامحدود داره و هرچیزی برای خودش میخره یا مثلا یکی تو بازی کامپیوتری یا موبایل یه خونه یا باغی داره که همیشه پول داره برای خرید وسایل و بازسازی اون بخش از زمینش یا یوقتایی که یه جا میریم مسیر طولانیه یا افراد حاضر در اونجا بحث های منفی میکنن ما سریع میریم سراغ بازی های خودمون مثلا میگیم اگه هر حروف الفبایی در نظر بگیری و باهاش یه وسیله نامحدود بخری اون چیه رسیدیم به حرف میم و گفتیم مثلا یه عالمه ماشین و موبایل بینهایت میتونستی بخری با یه کارت جداگانه و راجع به موبایل کلی حرف زدیم چون در شرف خریدنش هم هستیم مخصوصا خواهرم کلی راجع به اخرین مدل آیفون و رنگاش و حجمش صحبت میکردیم که یه عالمه میخریم از هر رنگی که دوس داریم بعد وقتی رفتیم خونه دوستم اصلا میخکوب شدیم چون براش دو تا ایفون 16 فرستاده بودن که رنگش و انتخاب کنه و اونا تو این سالها که هی مدل های جدید میومده گوشی هاش قبلیشون و نگه میداشتن و حالا اون لحظه تصمیمشون چیبوده تصمیم گرفته بودن برن قبلی ها که 13 و 14 و 15 بود رو بیارن بدن به موبایل فروشی و روی میز یه عاالمه گوشی بود تو رنگها و مدل های مختلف و همونجا گفتم چقدر همه چیز این جهان داره درست پیش میره و چقدر عالی که ما راجع بهش صحبت کردیم همون دیروزش و فرداش خدا گفت چرا فکر کردی این فقط رویاست یا یه بازی؟ این واقعیته که میتونه خیلی زود اگه ظرفت و بزرگ کنی و اجازه بدی خودم همه چیز و برات پیش ببرم برای تو بیشترش هم اتفاق میفته یا مثلا همون شب زنگ زدیم از بیرون غذا بیارن ذهنم میرفت سمت کوبیده و جوجه ولی یه حس خیلی جدی در من گفت قیمه سفارش بده گوش دادم چون عکس قیمه هم هیجان انگیز بود و وقتی اومد دیدم عجیب چیزیه دختر حتی دوستم با اینکه خودش جوجه سفارش داده بود اومد سمت قیمه و اعتراف کرد چقدر خوشمزه تر بود چون من چنتا قاشق بیشتر نخوردم و همون اول ظرف و نصف کردم و قسمتی که میخواستم بخورم و برداشتم همین زندگی روی شانه های خدا و گوش دادن به حرفش به همین اسونی و زیبایی هست که من بشخصه سختش کرده بودم
یا بخاطر تضادهای اخیری که بابت بیماری های معمولی و بظاهر کوچیک برام پیش اومد یه حس جدی بمن گفت وقت قانون سلامتی هست چون نزدیک یک سال و خورده ای هم هست که خریدمش و سمتش نرفته بودم رفتم سراغ جلسه اول و اقداماتش و همین که فقط تعهد دادم و کارای ازمایش و اینا و دارم انجام میدم فقط همین کلی اتفاقات خوب در من بوجود اورده مثلا یه دندون درد که فکر میکردم الان از نزدیک دندونپزشکی رد بشمم کلی باید پول بدم و الانم فغلا اوضاع مالیم تعریفی نداره ولی با وجود همین کار کردن روی نگاه توحیدی و همه چیز و به خدا سپردن اصلا به طرز جادویی هدایت شدم به دندونپزشکی یکی از دوستانمون که بتازگی هم حدود هفت هشت ماه هست که تاسیس کرده و دکترای خوب اورده بود گفت تو بیا نگران نباش و همونجا گفت میتونی کل کارهات و انجام بدی و پولها رو تو چند مرحله بهم بدی یکجا نده الان نمیتونی در همین ساده و سپاسگزاری از خدای مهربان
حتی لحظه ای که داشت دندون عقلمو میکشید چون شنیده بودم خیلی درد داره و نقاهت داره قبلشم غذا اینا نخورده بودم گفتم الانه که فشارم از درد بیفته دردی که هنوز حتی بی حسی هم نزد و شروع نکرده بودا اما یه لحظه خودمو اروم کردم و گفتم خدایا برای من این مرحله رو اسون کن (چیزی که خیلی اینروزها ازش استفاده میکنم بعد گوش دادن فایل موسی ) و باور نکردنی بود حتی برای ثانیه ای درد نکشیدم و اگه هم چنتا مورد بود بخاطر فشاری بود که داشت برای کشیدن استفاده میکرد و بعدش که الان شد 28 ساعت یعنی 1روز و چند ساعت اصلا عالی گذشت و کوچیکترین درد و خونریزی هم نداشتم اگه هم بود خیلی خیلی جزئی که اصلا به چشم نمیومد و چقدر از دیروز تا حالا برای همین مورد سپاسگزار خداوند مهربانم
واقعا میتونم بگم خییلی وقته که مسیر زندگیم از 100 درصد 70 درصد روان شده و داره درصد بیشتری و هربار که بیشتر روی خودم کار میکنم پیش میبره
درسته شاید هنوز بخوام برای خواسته ها درصد بزارم 50/50 باشه که اونم یوقتایی مستقیم میفهمم چه ترمز و فکری باعث بوجود اومدنش شده ولی میتونم بگم مسیر زندگیم به همون همواری 70 درصد هست و حتی یه جاهایی اگاهانه برای خودم یسری موارد و حتی جلوی دیگران انجام میدم که اون بزرگیش برام بیفته و اون نگرانی از حرف مردم و همون لحظه میفهمم تاثیر روحم و و میفهمم اصلا دیگران و ذهنیتشون بیشتر ازینکه تو لحظه بزرگ باشه برای ذهن منه که بزرگ بوده و نگرانی و ترس های بیخودی که وقتی در عمل میرسه میفهمی اصلا اندازه یه صدم درصد هم واقعی نبوده و همون لحظه ها به خودم افتخار میکنم و سپاسگزار میشم و دعای خالص و عمیق به ارزشمندترین استاد دنیا که شما باشی میکنم
بسیار دوستتون دارم شما بینظیری اصلا در قالب کلمات نمیگنجه ممنونم ازتون بابت همه چیز بابت قران بابت نگاه و درک توحید و خداشناسی بابت شناختن ترسهامون و بیهوده بودنشون بابت تمامی مثال هایی که از خودتون دوستاتون و شرایط و حتی خانواده برامون میزنین که باورهامون بیشتر تقویت بشه
خدایا شکرت
سلام بر استاد سلام بر پیام آور خوشبختی وسلام بر همه دوستان
استاد از سال 96 که شما را پیدا کردم همیشه شما را دنبال میکنم چرا که در وجود من تغییرات بسیار عالی ایجاد کردی میبینم که ذره ذره باورهام عوض شد آرام أرام خدای واقعی را پیدا کردم همون خدایی که مسائل را در درون احساسم بهم میگفت ومن اون را نمیشناختم همش با خودم میگفتم دوست دارم یر منشا این احساس را. بشناسم و بتونم ازقدرتش استفاده کنم وآرام آرام شما اون را بهم شناساندی متشکرم ازشما سپاسگزار خداوندم که شمارا در مسیر زندگیم قرار داد
من دقیقا آسان شدن کارها را میبینم وقتی که زاویه نگاهم را تغییر دادم از شما یادگرفتم توی سخت ترین شرایط احساسم را خوب نگه دارم وبگم حتما برای من خیری در اون هست وقسم به خدا که صحنه جوری عوض میشه باور نکردنی که اون خیر واضح میشه خیلی توی شبکه های اجتماعی مسیرهای آگاهی را دنبال میکنم ولی اون چیزی که شما در درون من ایجاد کردین اصل جنس بود سپاسگزارم وبازهم سپاسگزارم
به نام خدای وهاب
خدای روزی رسان بی حساب
سلام به استاد یکتا پرستم
وبه خانم شایسته فرشته پشت صحنه
وسلام به همه دوستان بزرگوارم
اگر بگم هدایت شدم به این فایل برای همه اینطور شده چون جز این نیست
همه ما در این فرکانسیم که گوش شنیدن این فایل رو داریم
از روز قبل از این فایل به صدا هایی حدود این فرکانس در وجودم زمزمه میشد ومن از شرک های وجودم آگاه وآگاه تر میشدم
این فایل یک پیام مقدسه ویک رسالت مقدس از استادی توحیدی
امروز به خدا گفتم من فهمیدم چرا محمد آخرین پیامبر ی بوده که قرار دادی واینو بهم نشون دادی
در این زمانه من در شهری مذهبی در ایران و مرکز سنت ها دیدم چقدر راحت هدایت میشم به سمت استاد یکتا پرستی که خواسته من بود
من سالها قرآن میخوندم ودلم میخواست معنی اون رو بفهمم جلسات زیادی رفتم بابت یاد گیری اصل قرآن ونمی فهمیدم اینا چی میگن دوست داشتم اصل رو بدونم وبقیه از چیزهایی میگفتن که خیلی سخت بود خیلی یعنی حتیجلسات حفظ رفتم وحوضه هم رفتم واصلا فقط ترس بود ونگرانی که دیگه خیلی کارها رو نباید بکنم وچقدر سخت تر میشد زندگی چون یه سری تعصبات شدید واردش میکردن که به اصطلاح علما تشخیص میدادن و
من اصلا از حوضه اومدم بیرون وبا خودم نمی پذیرفتم که خدا اینارو گفته باشه
الان که بیشتر میرم جلو میبینم چقدر خدا منو هدایت کرده به این سمت در این دوره که دیگه پیامبری نیست
این اینترنت کلی کارها رو آسون کرده
برای من از راه دور استادی در اون سر دنیا فراهم کرده
من دیگه هر چی میشنوم دارم فکر میکنم که این مطلب درسته یا نه
اگه جرج رو خدا هدایت کرده
همون خدا داره هر کسی که میخواد اصل رو بدونه هدایت میکنه
وچقدر زیبا هدایت می کنه
این فایل یه فایل مرکزیه
مرکز خدا پرستی
مرکز شناخت خود
مرکز هدایت
مرکز توحید
کلمه های گفته شده این فایل راه شرک رو می بنده وفقط میگه توحید
ومن سپاسگزار خدا هستم که توفیق دارم ومی شنوم واین فایل رو ذخیره می کنم وهر روز میتونم گوش بدم وهر روز می توانم صدای انسانی رو بشنوم که یکتا پرستی رو با تمام وجودش ترویج میده و خودش رو به این شکل بیشتر میسازه
چقدر میتونم سعادتمند باشم که چنین توفیقی رو خدا بهم داده
آیا این سعادت نیست که بیشترین ساعات روز صدای فردی رو گوش میدی که خداپرستی متواضع هست وبنده خوب خداست و انسانی خودساخته که من برای معلمی واستادی انتخابش کردم
واین استاد رسالت خودش می دونه که توحید رو ترویج بده
فقط میخوام بدونم من به عنوان شاگرد چه وظیفه ای دارم ؟
من میخوام بدونم به عنوان بنده خدا که خدا بهش چنین هدایت هایی رو میفرسته چه وظیفه ای دارم؟
من اعتمادم هر روز داره بیشتر میشه وسپاسگزاری تر میشم خدا جون
ازت متشکرم خدا جون
آرامشم هر روز داره بیشتر میشه واین آرامش رو با اعتماد به تو بدست آوردم خدا جون
سبک زندگیم شده تحسین و قدر دانی از خوبی ها به لطف آموزش های فوق العاده استادی که بهم دادی
هر جا چرخ زندگیم یکم سخت میچرخه همون جا تامل میکنم وازت راه چاره میخوام خدا جون
که تو باز هدایتی میکنی وراه رو برام باز میکنی
من که توان شمارش این همه لطف وفضل تو رو ندارم وفقط میتونم بگم راضی ام وچی از این برام قشنگ تر که توفیق این قدر دانی رو بهم دادی
هر چی ازت خواستم رو راحت برام فراهم میکنی واعتمادم هر روز بیشتر میشه به تو وخدایی تو
هر روز که میگذره زندگیم بهتر و بهتر میشه از هر لحاظ ومیدونم همه خواسته هام رو همین طور روون بهم میدی و دیگه هرگز نگران کی وچه جوریش نمی خواهم باشم وازت همین رو خواستم حالا که این راه رو نشونم دادی حالا که این استاد توحیدی رو برام فراهم کردی وحالا که دستم رو گرفتی ومنو از سختی ومسیر غلط به مسیر به این قشنگی هدایتم کردی که با لذت به خواسته هام برسم حالا ازت میخوام ایمانم رو هر روز قوی تر کنی
تا بشم بنده خوب تو وبشم اون شاگرد خوب
سپاسگزار خداوندی هستم که عباسمنشی رو در مسیر من قرار داد تا از طریق یک بنده که پروردگارش رو پیدا کرده و به زبان یک بشر که هم عصر منه ، منو هم به سمت خودش هدایت کنه.
و قدردان وجود نازنین استاد عباسمنش عزیزم که واسطه بین کلام خداوند و بنده هاشه.
داشتم به این فکر میکردم که اصلا فلسفه فرایضی که تو ادیان و مذاهب مختلف از اول بوده مثل نماز خوندن یا ذکر گفتن با تسبیح و غیره این بوده که تو ساعات مختلف روز آدم بره سمت خدا و یادش کنه و یه سری ذکرهارو تکرار کنه
پیروان بودا و راهبان معابد تبت صبح تا شب یک ذکر رو هزاران بار تکرار میکنن و پیروان مذاهب مختلف که آیین های خودشون رو دارن. اینها به این دلیل نیست که ما به خدا عرض بندگی و ارادتمون رو مکررا و به تاکید اعلام کنیم تا مطمئن شیم متوجه شده،
چون اون خودش از ایمان بنده هاش بهتر از خودشون اطلاع داره
بلکه اینها به این خاطر بوده که خداوند میدونه انسان فراموشکاره و سریع میزنه به خاکی و از مسیر دور میشه و فکر و اندیشه ش در معرض هزار جور نوسانه و ایمانش تزلزل پیدا میکنه. برای همین لازم بوده که تکرار کنه اینهارو تا براش خوب جا بیفته، تا ایمانش بیشتر بشه.
اونجا که استاد فرمودن ما باید تلاش کنیم تا ایمان بیاریم و باید خودمون اینکارو بکنیم خیلییییی نکته با ارزشی بود از نظر من
چون همه ما از کودکی خودمون رو مسلمون و با ایمان میدونیم اما اکثرمون میدونیم در عمل موحد نیستیم.
وقتی خواسته ای داریم یا به مساله ای برخورد میکنیم به هر دری میزنیم و بعد که نا امید شدیم از همه ، آخر سر از روی درماندگی دیگه به خدا پناه میبریم و با آه و زاری میگیم که خدایا من دیگه نمیدونم چیکار کنم! خودت درستش کن!!!
درحالیکه مومن واقعی همون اول میگه افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
و در حدیثی هست که خداوند نزد گمان بنده ش هست
ینی خدارو هرطور که میبینی خدا برات همونطور خواهد بود
اگه سمیعش میدونی مدام باهاش حرف میزنی اگه مجیبش میدونی حاجاتت رو ریز و درشت همه رو از اون میخوای
اگه هادی میدونیش با اطمینان قدم برمیداری چون میدونی هدایتت میکنه
خداوند نام مبارکش الله هست اما اسماء زیبای بسیاری داره که هرکدوم معنای مشخص و قشنگی دارن چرا خداوند اینهمه اسم از خودش رو به بنده ش یاد داده؟
مگر الله کافی نبود؟
ببین خداوند تا چه حد فکر همه جاشو کرده و بنده هاش رو میشناسه.
اینطوری با یاددادن اسامیش خواسته به ذهن محدود بنده ش القا کنه که تو هررررررچه میخواهی در من بجو
اگر مریضی بدون منم که شافی هستم
اگر نیاز به کمک داری بدون منم که ناصر هستم
اگر نیازمند بخششی من وهاب هستم
اگر نا مهری میبینی بدون من رحیم هستم من ودود هستم
اگر مشکلی داری و گرفتاری ناجی هستم
اگر کار نیکی میکنی بدون من شکور و بسیار پاداش ده هستم
اگه خطایی کردی برگرد من تواب هستم من غفور و بسیار آمرزنده هستم
حتی روزی تورو من میدم و من رازق هستم
اگر گره تو کارت هست بدون من فتاح و گشاینده هستم
اگر ثروت میخوای من مغنی و بی نیاز کننده هستم
برای همین این ذکرهارو تکرار میکنیم مثلا میگه بعد فلان نماز انقدر فلان ذکر تکرار بشه
مثلا میگی یا قادر
برای این نیست که خدارو هزار مرتبه با اون اسم صداش بزنی تا بشنوه چرا که خداوند شنوای پنهان و آشکاره اون شنوای حرفهای ناگفته ست . همه ش برای اینه که خودت بشنوی
برای اینه که به خودت بفهمونی که پروردگار من این چنینه مثلا قادر و توانا به انجام هررررکاری هست تا یقینت بیشتر بشه تا دیگه احساس ضعف و ناتوانی نکنی، تا خودتتتتت مطمئن بشی که اونه که میده اونه که همه این کارا رو میکنه.
انقدر میگی تا به یقین برسی
نه که سرسری فقط شماره تسبیح بندازی و مثل دستگاه فقط یه ذکرو بگی تا سریعتر صدتا یا هزارتا تموم شه با حضور قلب و توجه میگی. میرسی به نقطه ای که یقین پیدا میکنی وصل شدی به خداوندی که قادر مطلق هست. ببینم بعدش آیا میتونی لحظه ای احساس ترس یا ناامیدی یا ضعف کنی؟
برای همینه میفرماید الا بذکر الله تطمئن القلوب ینی تو ذکر که بگی، ینی خدارو یاد که کنی قلبت آروم میگیره . آروم میگیره چون ایمانت بیشتر میشه و خیالت راحت میشه.
اونجا که خداوند میفرماید یا ایها الذین امَنو امِنو
یعنی صرف اینکه گفتیم ای پیامبر ما به دعوت تو لبیک میگیم و ایمان میاریم و مسلمان شدیم کافی نیست باید در قلب و در عمل ایمانتون رو نشون بدید.
باید به غیب و خداوند و آنچه نمیبینید ایمان بیارید
پس ایمان داشتن هم یک کار عملی و تمرینی است. صرف یک ادعا نیس که بگیم من به خدا ایمان دارم و تمام.
باید صبح تا شب این ایمان رو نشون بدیم تو کوچکترین کارها از سپاسگزاری کردن تا برای هر چیز کوچک و بزرگی دعا کردن و توکل کردن به خودش و تسلیم مطلق بودن ، و نشون دادن اینکه خدایا هرچه که هست فقط تویی و هرچه هست فقط از توست و تمام چشم امید من و تمام ایمان من به توست. و من فقط تورو میبینم به هرجا و هرچیز و هرکس که نظر کنم.
و این راه یک شبه نیست و مسیری برای تمام عمر هست.
دعا میکنم خداوند مارو از مومنان واقعی به خودش قرار بده و مارو به راه راست و راه بندگان حقیقی ش هدایت کنه و از دوستان و نزدیکان خودش قرار بده .
سلام به استاد عزیزم باز هم سپاسگزار این فایل عالی تون هستم استاد عزیز
میخوام در مورد راحت پیشرفتن اوضاع و کارها وقتی که باورهای درست داریم حرف بزنم…. من از همون اول که با شما آشنا شدم عاشق فایل ( مسیر هموار یا سنگلاخی) تون شدم و اون فایل رو بارها گوش دادم و راستش برای من شما استاد اولین نفری بودید که گفتید میشود به راحتی و آسانی به خواسته ها رسید و وقتی من این حرف رو از شما شنیدم خیلی حالم خوب شد خیلی احساس آرامش کردم و خیلی به ادامه زندگیم و رسیدن به اهداف و خواسته هام حس بهتری پیدا کردم. و همیشه هم سعی می کنم این باور رو به خودم یادآوری کنم که میتونم به خواسته هام به راحتی و آسانی برسم… و خداروشکر در کل همه چی خیلی خوب و فوق العاده آسان برام پیشرفته ولی خوب مواقعی بوده که اوضاع یکم برام سخت شده و این به من ثابت میکنه که من احتیاج دارم روی این باور بیشتر و بیشتر کار کنم…. چون هر زمان که اوضاع برام سخت شده به این معنا بوده که از فرکانس خداوند دور شدم و به اندازه کافی باورش نکردم در صورتی که اگر این باور ها رو داشتم اوضاع خیلی راحت تر و آسانتر برام پیش می رفت:
1ـ خداوند برای من فقط خیر و خوشی و راحتی و آسانی می خواهد
2ـ خداوند اگر من اجازه بدهم و از او بخواهم هر لحظه مرا به مسیرهای بی نهایت ساده تر و لذت بخش تر هدایت می کند
3ـ همیشه راه هایی بی نهایت آسان تر و لذت بخش تر وجود دارند
4ـ بی نهایت مسیر آسان برای رسیدن به موفقست و خواسته ها وجود دارد
5ـ افراد زیادی مثل ریچارد برانسون ، مسی و…. توانسته اند بی نهایت راحت به بی نهایت نعمت و ثروت برسند
6ـ برای رسیدن به موفقیت احتیاجی به سختی کشیدن نیست
7ـ خداوند برای دادن نعمت ها به من نیازی به سختی کشیدن من ندارد
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید….
زیبا – قشنگ – مفید ترین – فایل رایگانی که من تو کل سایت دیدم همین بوده!
حتی اغلب محصولات هم دیتا مفیدش به فایل این فایل نمیرسه !
یه فایل چقدررر میتونه مفید باشه…چقدر میتونه باور ایمان به الله یکتا ایجاد کنه؟
گوش کردن نوشتن این فایل سه روززز طول کشید-
خلاصه از این فایل رو مینویسیم :
خداوند ساخت زندگی رو به دست خودم سپرده
به نسبتی که به خدا قدرت میدیم همون قدر برامون خدایی میکنه
خداوند خواسته های من رو میدونه
خداوند هر لحظه من رو هدایت میکنه
خداوند هدایت کننده من است
خداوند میخواهد زندگی بهتری داشته باشم.
خداوند میخواهد نعمت بهتری داشته باشم.
خداوند هموار در حال هدایت کردن من در حال مسیر درست است.
خداوند خیلی بیشتر ا زما میخاد خوش حال باشیم – ثروت مند باشیم.
خداوند در هر حلظه داره هدایت میکنه و من دسترسی دارم به هدایت خداوند
خداوند می خواهد مرا هدایت کند.
خداوند منبع ارامشه
من لایق دریافت الهامات خداوند هستم.
خداوند براش مهم نیست که چقدر میخواهیم
خداوند لذت میبرد از اینکه ما نعمت و ثروت بیشتری داشته باشیم.
فرکانس خداوند در همه جا هست! –
خداوند قدرت خلق کردن رو بهمون داده !
هرچقدر که باور کنم ! و تکرار کنم
——-
چرا یه آدمی نباشیم؟ که :
– کارها اسون انجام بشه
– بدون زجر انجام بشه
– در تمامی سلامتی مون انجام بشه
– بدون تبلیغات انجام بشه
اگر داریم سختی می کشیم زجر می کشیم لابد و بدون شک یه ایرادی هست
نیاز نیست زجر بکشیم:
تا لایق شویم.
تا به نعهمت ها برسیم.
تا به یک روابطی برسیم.
—
خلاصه این فایل بی نظیرهه-
هر کجا به خدا تو کسب وکار تو ایده هام تکیه کردم بهترین افراد رو سر راهم قرارداد- هر زمان که اومدم بیرون داستان متفاوت شد
سلام بر نازنین ترین استاد دنیا و دوستان عزیزم که چقدر قشنگ از تجربشون مینویسن
وقتی داشتم کامنت بچه هارو میخوندم رسیدم به کامنت زهرا ابلوی عزیز با خوندن کامنتش زندگیم مثل فیلم سریع از جلو چشام رد شد دیدم منم تجربه سختی کشیدنو بعد بخوام قهرمان باشمو دارم یادمه وقتی رژیم گرفتم سخت و طاقت فرسا بود اندامم رویایی شده بود از نظر خودم چون من اندام اسکلتیو به شدت دوس داشتم و وقتی افراد تپل منو میدیدن میگفن چقدر خوب شدی چه باریکی میگفتم اره چون من هیچی نمیخورم خیلی سخته و از این حرفا و دیگه رژیم یویویی شروع شد چون برام سخت بود حفظ اندامم چون به قول شما منم هیچی نمیخوردم و هی بزمیگشتمو دوباره از اول یا مثلا تو دوره دبیرستانم انقدرررررر درس میخوندم هیچ جا نمیرفتم که بقیه میگفتن افرین چه درس خونه میگفتم اره خب چون فقط درس میخونم و هیچ حا نمیرم بقیه تحسین میکردن یا حتی یادمه تو سن کمتر خاله بازی که میکردم امکان نداشت امکان نداشت من بدبخت بیچاره نباشم تازه اون بازی بود یعنی خودم میتونستم طراحیش کنم اما برنامه ریزی ذهنم رو این بود یعنی همیسه خدا تو بازی شوهرم منو ترک کرده بود و من با یه بچه به شدت سخت رندگی میکردم سرکار میرفتم تو بارون با بچم زیر بارون میموندم یه بار یادمه مامان بزرگم گف دیوونه شدی چرا با متکا تو بارون دور حیاط میچرخی :)))))گفتم چون بدبختم این بچمه شوهرم زندانه منم سرکار میرم بعد میخندید میگف خل شده همیشه زندکی من با سختی جلو رفته چون فکر میکردم اصل زندگی اینه اون موقع هم که مطلقا از این قانون خبر نداشتم و چون میخواستم قهرمان باشم و وحشتناک خلا داشتم و بعد که با قانون اشنا شدم و اکاهانه شروع کردم ذهنمو کنترل کردن زندگیم اسون شد اونم نه همیشه چون خیلی جاها از دستم در میره ولی وقتی اگاهانه کنترل کردم واقعا اسون شدم برا اسونی ها دوستای خوب سفرای لاکچری درامد خوب خداروشکر که هدایت شدم به دوره ایاقت الان جلسه دو هستم چه جلسه ای واقعا استاد عزیزم مرسی که منو با قران اشنا کزدی واقعا شبی نیس که قران نخونم هرشب با عشق قران میخونم و با توضیحات زیبای شماراحت تر درکش میکنم و مرسی که منو باخدا حقیقی اشنا کردین من نیازه که تا اخر عمرم به فایلای توخیدی خدایی گوش بدم و خدارو شاکرم بابت حضورم در این جمع بهشتی عاشقتونم