ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 65
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و دوستان
من یه سوال دارم چندوقته ذهنمو مشغول کرده
استاد مگه نمیگیم که قانون اینه که به محض اینکه چیزی رو بخوایم جهان پاسخ میده و سریع الجابه به شرطی که باورهای مناسب داشته باشیم و ترمز نداشته باشیم پس زمانبندی الهی چی میشه این وسط میشه در مورد زمان بندی الهی توضیح بدین لطفا
سلام دوست عزیز
زمانبندی الهی همان وقفه ای است که بین درخواست و تنظیم باورها و فرکانس ها که منجر به دریافت می شود اتفاق می افتد،
خداوند برای ما زمان خاصی را نمیخواهد ولی لاجرم یک زمانی طول می کشد که ما به فرکانس مناسب برسیم.
این زمان در قانون جهان تعریف شده است.
وگرنه اگر فرض کنیم کسی بتواند آنی باورش را تغییر بدهد ، آنی هم پاسخ را دریافت می کند.
ولی واقعیت ما این است که تغییر باورها یک دوره زمانی طول می کشد.
و خداوند از قانون جهان تخطی نمیکند.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان
سوره بقره رو با دقت تا فک کنم آیه 40خوندم و چند ساعتی شد شاید یک ساعت نیم یا دو ساعت و یه مسیری رو درک کردم و اونم همین مسیری بود که الان شما توی این فایل بیان کردین یعنی بعداز خواندن قرآن شروع کردم به دیدن این فایل و داشتم با خودم حرف میزدم که خدایی که قرآن داره معرفی میکنه که میگه بینهایت مهربان و بخشنده هست قطعا دوستنداره من رنج بکشم و یه خاسته برسم و قطعا قوانینی داره که محمد داشته ازش پیروی میکرده و این قوانین توش زجر نیست چون هرجور حساب میکنم ذهن من نمیتونه رنج رو پذیره پس قطعا یه مسیر درست و حسابی و عالی و با لذت و با آرامش هست که قرآن در موردش صحبت میکنه اصلا این چه خدایی هست که قراره منو هدایت کنه به مسیری که زجر برای رسیدن به خاسته هام بکشم این که کاملا با سوره حمد قرآن در تضاد کامل هست …
در عجب هستم سوره حمد رو فقط مطالعه میکنم بعد به زندگی خودم نگاه میکنم و میفهمم که کاملا در مسیر نادرستی هستم وگرنه نشانه مسیر درست این هست که نعمت هارو به آسانی دریافت میکنم و ترس و غمی ندارم من از خدای قرآن پیروی نمیکنم من دارم از یه چیز دیگه پیروی میکنم وگرنه این نبود وضع و حالم اما سپاس گزارم که فهمیدم …
من واقعا میخوام این مسیری که یه لحظه انگار یه سیگنال وصل میشه و میفهممش رو طی کنم همون مسیری که پیامبر یا اصلا یه درخت یا یه مورچه داره طی میکنه …
من این همه سال هست الان شده 25سالم که جلوی دریافت تمامی نعمت هارو گرفتم و خودم خبر نداشتم که چه بلایی سر خودم آوردم و دارم میارم من واقعا آرزوی یه رابطه رو دارم من واقعا آرزوی یه سفر با خیال راحت رو دارم خیلی عجیب هست که خدایی داره قرآن بهم معرفی میکنه با این همه خصوصیات رویایی ولی وضعیت من واقعا غیر قابل تصور هست یه روز بالا 10روز پایین …
استاد میخوام از این وضعیت بیام بیرون اما نه با تحمل و مثل حرف های آرنولد
با لذت با شادی با آرامش همون مسیری که قرآن داره میگه
بابا بیچاره شدم باور کن استاد دیوانه شدم
من نمیخواهم زجر بکشم برای مثلا داشتن ماشین چون وقتی زجر میکشی اصلا لذت بخش نیست اما وقتی با لذت و به صورت معجزه آسا وارد زندگیت میشه اون ماشین هم افتاده تری هم سپاس گزارتری هم لذت بسیار بیشتری داره …
سپاس گزارم بابت این فایل درست بابت این آگاهی های درست و صحیح
در پناه خدا شاد و تندرست باشید
سلام استاد
چند روز پیش، یک اتفاق جالبی افتاد که میخواستم از آگاهی هایی که به دست آوردم براتون بنویسم
چند وقت بود که با یک نفر به مشکل حقوقی خورده بودیم و پولی که باید به ما میداد رو نمیداد. آخرش هم گفت با اینکه میدونم قانونا باید این پول رو به شما بدم، ولی نمیدم. برین شکایت کنین چند ماه علاف بشین بعد پولتون رو میدم.
ما هم دیدیم دردسر شکایت خیلی بیشتره کلا از خیر پولمون گذشتیم. ولی اینقدر از دستش عصبانی بودم که تا چندین ساعت اصلا نمیتونستم آروم باشم و همش از خدا می خواستم حالش رو بگیره تا دلم خنک بشه!!! و همش میگفتم آخه چرا من باید توی مدار همچین آدم عوضی قرار بگیرم؟ کجای کارم ایراد داشته؟
وقتی دیدم دارم خیلی اذیت میشم، فهمیدم یک چیزی ایراد داره، همون طوری که شما همیشه می گفتین اگه احساس بدی دارین یعنی توی مسیر ناخواسته هاتون هستین. برای همین هم تصمیم گرفتم آروم بشم و ببینم این جریان چه درسی برام داشته؟
بعد از مدتی یک آگاهی که نمیدونم اسمش رو چی بذارم بهم گفت: ایمان داری که اگه جلوی آینه لبخند بزنی ، آینه لبخند رو به تو نشون میده و اگه اخم کنی، اخم رو می بینی؟ گفتم معلومه. کاملا بدیهیه.
گفت: تو اونقدر که به آینه ایمان داری، به خدا ایمان نداری!
خدا هم دقیقا مثل یک آینه داره چیزهایی که مردم انجام میدن رو بهشون بازتاب میده، بدون کوچکترین اشتباهی.
اگه اون بنده خدا، داره کلاهبرداری می کنه، در حقیقت داره به جهان هستی اعلام می کنه که پول کمه و باید کلاهبرداری کنه تا بتونه چندرغاز پول به دست بیاره. خوب جهان هم بهش نشون میده که درست فکر می کنه و پول کمه و فقر و بدبختی رو توی زندگیش میاره.
اصلا نیاز به دعا یا نفرین کردن تو نیست، چون جهان خودش دقیق و بدون کوچکترین اشتباهی داره نتایج افکار و اعمال هر کسی رو به خودش بر می گردونه.
هر کسی و چیزی که توی دنیا می بینی جزئی از یک آینه بزرگه. توی این دنیا فقط تویی و یک آینه بزرگ. هررفتاری که جلوی این آینه انجام بدی، همون رو میبینی. وقتی جلوی یک آینه می ایستی و نفرین می کنی چیزی که می بینی نفرینه.
برای همین هم دعا یا نفرین تو ، توی زندگی کسی تاثیری نداره و فقط زندگی خودت رو تحت الشعاع قرار میده.
بعد از اومدن این آگاهی ها، حال عجیبی پیدا کردم. من با درخواست بدبختی برای شخص دیگه ای، داشتم بدبختی رو به زندگی خودم دعوت می کردم. خدا رو شکر که افکار ما سریع تبدیل به واقعیت نمیشن و یک فاصله زمانی بین افکار ما و نتایجشون وجود داره!
دیدن خداوند به عنوان یک سیستم، مثل سیستم یک آینه، آرامش عجیبی بهم داد. چون فهمیدم هیچ کس نمیتونه از نتایج اعمالش فرار کنه و همه چیز حساب کتاب داره، حتی اگه من متوجهش نباشم.
از طرفی هم تلنگری بهم زد که بیشتر مواظب افکار و حرفها و اعمال خودم باشم.
سلام به استاد عزیز و دوستان توحیدی ام
استاد بادتون میاد چند وقت پیش یک فایل توحیدی گذاشتید که چرا ما دورهامون رو می زنیم تازه به راه حل هدایت میشیم وهمون اول به راه حل هدایت نمیشیم .
چون روی عقل خودمان وتجربیات خودمان حساب باز میکردیم و نتیجه دیر میومد و بعد که روی خدا حساب باز میکردیم به راحتی به راه حلش هدایت میشدیم ،
الان مطلبی یادم اومد اینکه یکی از دلایل هم مبتونه این باشه که من سخت رسیدن به هدف را معنوی و ارزشمند میدونستم وحس قدرت میکردم و کارم دیده میشه . وکلاس کاری هست .
نابرده رنج گنج میسر نمیشه..
یا سختی کشیدن پیامبران در راه هدف
یا راه اندازی کارمان در اداره جات که چند روز بایستی پیگیری میکردیم تا کارمان انجام بشه و بعد فکر میکردیم عجب هنری کردیم و کارمان را باارزش میدونستیم که بالاخره تونستیم یگ پروانه مثلا برای ساختمان بگیریم . انگار کوه راجابه جا کردیم همه جا تعریف میکردیم .
به خاطر همین خواسته هام انگار اماده بودند که بهم تحویل داده بشه ولی من به جهان ناخوداگاه میگفتم نه . الان وقتش نیست یه مدت صبرکن وگرنه
ارزش کارم دیده نمیشه . اینطوری مفت به دست آوردن هست که تمجیدی ازش نمیشه . اینطوری قدرشو نمیدونم . اینطوری معنوی نیست .
ومن انگار یک پام رو گاز بود وشدیدا در خواست میدادم و یک پام روی ترمز .
واین طرز فکرهم تو جامعه به اشکال مختلف دیده میشه مثلا از یک دکتر میخای نوبت بگیری . میگه الان نوبت ها پر هست تا دوماه آینده . اون موقع مبخای بهت نوبت بدم .
یا آرایشگاهها هم همینطور .
یکبار خودم من نوبت میخاستم گفتش امروز که نمیشه . برای فردا وقت خالی بود خودمون بهتون زنگ میزنیم . ومن فرداش خودم همینطور رفتم که مجبور بشن بهم نوبت بدن و درکمال تعجب دیدم سالن کاملا خلوت هست و بک نفر داخل سالن هست . و به راحتی کارم انجام شد .
انگاری مد شده و نوعی کلاس کاری میدونن .
اما الان تو سایت استاد می بینیم اینطوری نیست کامنتی گذاشته میشه یکی دو روزه تایید میشه و توسایت نمایش داده میشه علیرغم بی نهایت فایل ها که بی نهایت کامنت هر روز میاد و تولید کلی فایل و محتوا و….
و استاد میتونست بگه کامنتها به نوبت هرکدوم قرار میگیرند و به نوبت تا ماهها طول بکشه نمایش داده بشه . واینطوری کاربران کار رو ارزشمند بدانند و …
معلومه استاد خودش چون اینطوری مثل عوام فکر نمیکنه و دنبال کلاس کاری و… نیست اینطوری عمل نمیکنه و ذهنش هم این باور غلط رو که برای خواسته هم باید سختی بکشیم تا برآورده بشه تاقدرشو بدونیم راهم نداره . و راحت خواسته هاش اجابت میشه .
انگار تو دنیا کمبود شده ارزش .
الان استاد به راحتی اسکانش در آمربکا جورشد آیا قدردانش نیست آیا ما ازش تمجید نمیکنیم البته درسته نظر دیگران مهم نیست اما جهت الگو برداری میگم . اتفاقا اگه به سختی برسد ما الگو نمیگرفتیم ومیگفتیم خوب بالاخره برای همه اینطوریه . هنرش این بود زودی اقامت بگیره یا…
بیایم بااین مثال برای خودم فابل درک تر کنم
چطور کسی تو کنکور سراسری رتبه خوبی بگیره و بار اول در دانشگاه تاپ قبول بشه تعریف میکنیم و ازش الگو میگیریم و خودش سپاسگزارتره و معنوی هست چرا برای خواسته های دیگمون غیر معنوی است مگه غیر اینکه بارها درقران گفته شده اراده خداوند برایتان آسانی است .
دنیای بیرون آینه درون ماست
تا زمانی که به این کلاس بازی ها و سختی دادن مردم برای انجام امورشان رو ارزشمند بدانیم
جهان هم این بازی رو با ما میکتد وخواسته هامون رو دیر و به سختی به ما میدهد تا ما هم ارزشمند بدونیم .
پس بهتره باخودمان رو راست باشیم .
سلام استاد عزیزم. امیدوارم حالتون عالی باشه.
استاد زمانی که این فایل روی سایت قرار گرفت من چندین بار گوش کردم و فکرکنم یه کامنت هم نوشتم. و اونموقع وقتی گوشش میدادم خیلی درکم درمورد باورهایی که درین فایل درباره خداوند مطرح کردین بیشتر شد.
استاد سالیان سال هست باتوجه به شرایط زندگیم و اینکه درهر شرایطی و هرلحظه ای درحال سوال پرسیدن از خداوند و دریافت هدایت هاش هستم و این سوال پرسیدن من و حرف زدن با خدا و هدایت خواستن ازش فقط مربوط نبوده به زمانهایی که درگیر چالش های زندگیم بودم. حتی درلحظات خوشی و اوکی بودن زندگیمم این رویه بوده و هست به این نتیجه و درک رسیدم که هر موضوعی و هرباوری سلسله مراتب خودشو داره همون تکامل که شما میفرمایین.
مثلا وقتی اولین هدایت درباره سپردن میومد من تازه تو پله اول درک مفهوم سپردن قرار میگرفتم. مثلا چندروزی اوکی بودم و مثلا داشتم سپردن را انجام میدادم بعد یکمرتبه سروکله نجوا پیدا میشد. باز از خدا هدایت و راهنمایی میخواستم و راحت باخدا حرف میزدم و بهش میگفتم خدایا نجوا اینو داره بمن میگه. جریان چیه من نمیدونم چی بهش بگم تو هدایتم کن و باز هدایت خداوند از راه میرسید و من میرفتم به مرحله دوم درک سپردن و همینطور ادامه داشت تا به این لحظه.
در تمام هدایتهای خداوند در جواب سوالاتم همین روند وجود داشته و الان من خیلی خیلی نسبت به قبل تمام این باورها را درک میکنم حال خوب پیدا میکنم درموردش و خیلی پیش میرم توش یجورایی انگار غرقش میشم.
از لحظه اول قرارگرفتن این فایل به روی سایت و گوش کردنش دیگه گوشش نداده بودم و تو خلوت خودم باخدا درحال درک مساله سپردن، رهایی، و مثل یه بچه شدن درمورد خواسته ها بودم.و خیلی هدایتهای بینظیری هم درین موارد ازجانب خدا دریافت کردم.
و باز از پریشب خدا هدایتم کرد که این فایلو از اول گوش بدم. از پریشب تا حالا بارها پشت سرهم من دارم این فایلو گوش میدم.
و استاد نمیدونید به محض اینکه فایل شروع میشه انگار من تو یه دنیای دیگه دارم سیر میکنم تا لحظه ای که تموم میشه. و جالب تا دوباره فایلو پلی میکنم و شروع به گوش دادن میکنم انگار دارم پیشروی میکنم تو اون دنیا و چیزایی میبینم و درک میکنم که اصلا نمیشه نوشت و توضیحش داد. از بس کیفیتش بالاست و درونیه.
استاد نمیدونید چقدر به درک عمیقتری از تمام باورهایی که درین سایت شما عنوان کردین رسیدم و چقدر سپردن و رهایی برام واضحتر شده. چقدر پرده ها از جلوی چشمام کنار فته.
بینهایت سپاسگزارم هم ازشما هم از خدا.
و نکته دیگه اینکه:
استاد من همیشه جز اون گروه آدمهایی بودم که به محض پیدا شدن چالشی توی زندگیم درلحظه بلند میشدم و میگفتم باید قوی باشم باید بگذرم ازین چالش باید…
دقیقا همین موضوع تاب آوری و قوی شدن در دل چالشها که مطرح کردین. و همیشه هم از خدا میپرسیدم خدایا چیو باید یاد بگیرم ازین موضوع بهم بگو یادم بده و همیشه هم خدا میگفت و راهنماییم میکرد.
دیروز که داشتم فایلو گوش میدادم یه لحظه تو اون دنیا خوشگله که داشتم سیرمیکردم یه آگاهی اومد به وجودم و یه تلنگری بهم زده شد که: (همین که هی میگی خدایا بگو میخوام انجامش بدم) باعث میشه هم اون چالش طولانی تر بشه هم به سختی بیفتی!!!
آخه استاد چندروز بود بخدا میگفتم خدایا چرا هر چالشی برام پیش میاد کلی طول میکشه تا برطرف بشه چه چیزی درون من هست که باعث این موضوع میشه؟
و استاد دیروز جواب خدا ازطریق گوش دادن این فایل برام اومد و تلنگر زده شد. البته میدونم هنوز درموردش باید هدایت بشم و یاد بگیرم و موضوع کامل برام روشن بشه.
انگار من یجورایی خودم میخواستم همه چیو انجام بدم که یاد بگیرم. نمیدونم چجوری منظور حرفمو برسونم.
ولی اون تلنگر این بود که وقتی میخوای مرحله به مرحله خودت انجام بدی درسته قوی میشی توانایی هات شکوفاتر میشه ولی سختی هم نصیبت میشه!!! و راه آسونتری هم هست!!
و جالب چون دارم دوره عزت نفسو مجدد کار میکنم و الان جلسه شش هستم با این هدایت خدا باز سوالات من درموردش از خدا شروع شد.
بهش گفتم خدایا مگه نباید برم تو دل ترسام مگه نباید توانایی هامو رشد بدم مگه نباید….
و درلحظه خداوند هدایتم کرد که: وقتی بسپاری بمن و خودتو بکشی کنار اونموقع وقتی بهت ایده ای دادم که انجام بدی تو انجام اون ایده توانایی هاتم رشد میکنه ترسهات هم برطرف میشه و به این شکل آسون هم میشی برای آسونی ها و اینقدر چالش هات طولانی نمیشه و اینقدر خسته نمیشی.
وااای استاد بال درآوردم استاد حالم عالیه
استاد جریان سپردن هی بیشترو بیشتر برام روشن شد. آسون شدن برای آسونی برام روشن تر شد.
وااای استاد اصلا نمیدونم چطوری از اون آگاهی ها و هدایتها بگم. نمیشه اصلا.
و استاد برای یه سپردن واقعی باتمام وجود لازمه که تمام این باورهایی که شما گفتین و خیلی باورهای دیگه که تو خلوت خودم خدا هدایتم کرده بهش را قوی بشی و اونموقع باخیال راحت بسپاری و چه سپردنی بشه!!!
و سپردن بخداوند میشه عامله آسون شدن برای آسونی ها.
استاد بینهایت سپاسگزار شما هستم بابت سخاوتتون.
درپناه خدا باشین همیشه
سلام از روز 22تعهد
سلام استاد خوبم مونس وهمدم ذهن نجواگرم
استاد یه چیزی رو توی خودم کشف کردم
فایلای توحیدی شما مثل مواد میمونه برام
من بهشون معتادم
رایگان و غیر رایگانم ندارن
اصلا نتوستم جلسه 4قدم دوم را تموم کنم با اینکه سه روز روش کارکردم
دلم یه چیزی رو هی کم داشت
اونم همین فایل بود
رفتم توی دانلود های خودم و این فایلو پلی کردم
استاد رگای قلبم باز میشه وقتی از خدا میگی
خدایی که عشق خالصه
اصلا جنس زندگی و کامنتام عوض میشه روزایی که فایلای توحیدی گوش میدم
استاد اصلا جنس حضور شما هم عوض میشه وقتی داری درمورد توحید میگی
عجیب چیزیه این توحید
این یگانه پروردگار من
حالم بد بود استاد
از دست خودم
که اینهمه لطفشو
اینهمه نعمتشو
بخاطر یه مسئله دوروز بود کمتر دیده بودم
یهو یادم اومد شما گفتین
تنها راهی که مستقیما شیطان اشاره کرده که بنده های خدا رو بوسیله ان اغوا میکنه ناسپاس بودنه
گفتم ای وای من
باید خط قرمز من ناسپاسی باشه
من دو روز از رب العالیمنم کم داشتم چون قلبم سپاسگذار نبود
دیشب حوصلم سر رفته بود
الان 14روزه اینستامو برای کنترل ورودی ها پاککردم
و هر جا حوصلم سر میره که میخواستم برم اینستا میام توی سایت شما
با بچم نشستیم فایلای زندگی در بهشتو دیدیم
توییه قسمتی نشسته بودین روی صندلی
بقول مریم جون داشتین مراقبه عصرانتون رو انجام میدادین
استاد یه چنتا خدایا شکرت گفتین
تمام وجود من پر از انرژی اون سپاسگذاری های شما بود
بخدانه به جا ومقامه
نه پوله
نه به هیچی
به قلب متصل به الله
اگر یکی مثل من ناسپاس باشه بذارنش توی پرادایس
دو روز که شد میگه اخ دوباره بلند شم برم غذای مرغا بدم؟
دوباره برم درخت قطع کنم ؟
استاد نوش جونت هر احساسی رو تجربه میکنی
گوارای وجودت این سپاسگذاری
لیاقتشو داری وقتی اینطوری می تونی نعمتهایی که خدا بهتون داده رو هرروز وهرروز بشمارین و برای خودتون یاد اوری کنید
پارادایسو نداریم اینهمه چیز دیگه که داریم که بی نهایت جای سپاسگذاری داره
حیف و صد حیف برای هر ثانیه ای که این قلب پر از سپاسگذاری نمیشه
و باید از خودم هم معذرت خواهی کنم
وشاید بالاترین ظلم به خود همین ناسپاسی باشه
پس خدای من شکرت
و باورهای الهی
چقدر این باور میتونه ارامش بخش باشه
که خدای من به خواسته ها و نیازهای من آگاهه
و از اونطرفم اون میخواد نیازهای من برطرف بشه اونم نه به حالت معمولی به بهترین حالتش
چقدر این دل اروممیگیره
بخدا هرجا دلم اروم بوده وبهش سپردم چنان هنرنمایی در حل مساله و رسیدن من به خواسته هام کرده که من تو ذهنمم تصورشو نمیکردم
حیف که یادمون میره
منبندشم
خودش منو خلق کرده
معلومه که میدونه من چی میخوام
ومعلومه که میدونه کدوم خواسته به من کمک بیشتری میکنه
و معلومه که میدونه از کدوم وری باید برم که به هدفی که میخواستم از رسیدن به اونخواسته داشته باشم برسم
الخیر فی ما وقع
همیشه خدا مارو به بهترینها هدایت میکنه
خدایا من تسلیمم
من سکوت میکنم
تو از قلب من اگاهی
نه غر میزنم
نه درخواستموصد بار میگم
من فقط باید بندگی کنم به من چه بقیش چطوری پیش میره
و اگر بندگی کنم باید و باید در ارامش باشم
هر غم ونگرانی و ناسپاسی نشان از دوری از این فرکانسه پس با تمام وجودم باید مراقب این ارامشی که رب العالمینم بهم داده باشم
استاد ما وقتی به دنیا اومدیم فقط ارامش بودیم
نه ترسی بود و نه غمی
مگه نکران غذا می شدیم؟
مگه غم دیر غذاخوردن یا چیزای دیگه رو داشتیم؟
ما بودیم و فرکانس پاک پروردگارمون
هی بزرگ شدیم و دایره این فرکانسمون کوچکتر شد
و الان باید دوباره بچه شیم
رها
ارام
تو بغل خدا
یه اطمینان دائمی و ارامش
عجب حس قشنگیه
همینجا در محضر شما ودوستانم عهد میبندم این مساله ای که چند روزه درگیرش بودم را رها کنم
بسپارم به خودش
حتی قول میدم در موردش هیچی به هیچکس نگم
فقط سکوت
رب العالیمنم میدونه چی میخوام
هیچ نیازی نیست خواستمو به بقیه بگم
خدایا من با تکیه بر تو رفتم و درخواست خروج از این شغل را دادم
و این یه هفته که جور نشد و موافقت نشد با خروج من سر این عجله و نسپردن من بود
ولی بسه
هرکار کردم که خراب ترش کردم
الان میشینم کنار و تماشا میکنم و اجازه میدم خدای من بره وهمه چیز راحل کنه
با اینکه تمام وجودم میگه نه باید خودت اقدام کنی
زنگ فلانی بزن
پیام فلانی بده
فلان حرفو بزن
اما اینا که هیچ کدوم جوابگو نیستن
جواب سکوته
ارامشه
وسپردن
خدایا قول میدم حتی با خانوادمم حرف نزنم بگم کاش بشه
یعنی میشه یا نه؟
هرچی شد بشه من میسپارم به خدا با اینکه خیلی برام سخته ولی میشینم و با معجزه ای که خلق میکنه ایمانمو بالاتر می برم
الهی به امید تو
سلام دوست عزیزم
کامنتت رو خوندم و چقدر همزمانی داست با این هفته ی من
موضوعی که یه هفته ذهنم رو درگیر کرده بودم وخیلی نمیتونستم تمرکز کنم روی نعمتها وداشته هام و مدام خواسته م رو مطرح میکردم و بهخدا میگفتم
ولی الان که کامنت شما دوست عزیزم رو خوندم چقدر بهم کمک کرد که من هم باید
سکوت کنم
غر نزنم
“صد بار خواسته م رو تکرار نکنم و به خدا نگم “چون خدا اگه به خواسته های من و سالهاست داره خواسته های من رو اجابت میکنه
خداوند به قلبم آگاهه
پس تمام موضوعات ومسائلی رو که ذهنم رو درگیر کرده رها میکنم
و حال واحساس خودم رو خوب میکنم تا بتونم خودم رو در فرکانس سپاسگزاری قرار بدم
“در حالت آرامش و سپاسگزاری ”
و ” دیدن وشماره هزاران خواسته ایی که داشتم واجابت شدن توسط خداوند
وقتی تمام مواردی رو که اجابت شدن رو یاد آوریی میکنم دقیقا ایمانم قویتر میشه نسبت به رب العالمین
خدایا شکرت برای وجود استادان عزیزم و سپاسگزار اونها هستم
خدایا شکرت
ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی …
چقدر ما انسانها خدا را اشتباه متوجه شدیم
یعنی ما تو زندگی به یکسری تضادها برمیخوریم بعدش نیازه به سلامتی و پول و رابطه خوب بادیگران و عشق و بچه و خیلی نیازای دیگه باعث میشه اگر که بتونیم باز به مسیر درستی هدایت بشیم . این نیازامون رو از خدا بخوایم
در واقع ما میایم تو مسیر تا به اهدافمون برسیم
خدا برای ما تعریفش اینه
که خدایا من هرچقدر بهت نزدیکتر بشم
باید قاعدتا وضع سلامتم وضع مالیم وضع رابطه من با ادما بهتر بشه
این باوری بود که من به خدا داشتم
ولی دقیقا اتفاقی که افتاد من تو مسیر حرکتم به سمت خدا همه طلاهام رفته رفته از دستم رفت یعنی خودم دادم رفت چون تو هرمرحله بخشیش باید میرفت دیگه مال مدار جدید من نبود
خونه داشتم دادم همسرم
لباسام چندین مرحله لباس دادم رفت کلی لباس کیف کفش وسایل دیگه یا وسایل خونه
سلامتم ارنظر اونکه دنبال راهای ذهنم واسه دوا دکتر و سلامتی نرفتم بدتر نشده و یکم بهتره اونم بخاطر ارامش ولی از اساس من سلامتمو بدست نیاوردم
در واقع نه تنها به هیچ کدوم از اون اهدافم نرسیدم بلکه از دست هم دادم
ولی چیزی که به دست اوردم
حال خوب درونی احساس معنویت حس رضایت شخصی و باورایی عالی …بوده
دیشب نصف شب بیدار شدم همون لحظه یه الهام بهم شد اونم این بود که
همه ی این بدو بدو کردن ها همه این تلاشهاتون واسه اهدافتون که ارامشو ازتون میگیرن دلیلش اینه که خود رو رها نکردین
یعنی میگین من ؟ نه من نباید اینطوری بشم
من باید سالم بشم
من باید ثروتمند بشم
من باید همسرم فلان باشه بچه داشته باشم حتما من نمیخوام مثل این آدم بشم من میخوام مثل فلانی باشم
همش من …
همش خود رو خواستن
رسیدم به شعر حافظ
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
خودت رو برداری کار حله
خیلی سخته ها
ولی همه ی در هماهنگی نبودن با خدا
اتصال نداشتنها
آرامش نداشتن ها
بدو بدو کردنها
لذت نبردن از داشته ها و لحظه حال
استرسها و تلاشای طاقت فرسامون
مال اون هست که خودمون هنوز برای خودمون مهم هستیم
باید خودمون رو بزاریم وسط
خدایا خودی نیست من نیست تموم شد رفت
هرچی تو بخوای
هرچی توبگی
بزار اصلا بره اونکه میخواد بره
بزار همین وضعیت برقرارباشه
خدایاشکرت این درک چه آرامشی به انسان میده
چه حس یگانگی ای با تو
چه حس شکرگزاری ای
شکرت خدایا
به نام خدای مهربون
سلام به استاد عزیزم و همهی بچههای غار حرا به قول سعیده جان.
استاد وقتی این فایل رو گذاشتین روی سایت فقط یه دور کلی گوش دادم اما دو سه روز که شروع کردم جزء به جزء نوشتن. تو این نوشتنا متوجه یه نکتهای شدم که قلبم بهم گفت بیام اینجا بنویسم دربارش شاید کس دیگهای هم ذهنش اینجوری باشه.
دو سه ماه پیش که میخواستم ماشین بخرم، اوضاع به این شکل بود که یکی از آشنایان یه ماشین به ما معرفی کرد، ماشین زیاد به دلم نبود اما یه حسی میگفت اینو بخر. خلاصه ماشینو خریدم. بعد از خرید ماشین من خیلی راحت میتونستم کلی از خریدای دیگه برای خونه داشتم انجام بدم. اما یه سری هزینهها برای ماشین پیش اومد و مجبور شدم اون پولی که گذاشته بودم برای خرید وسایل خونه برای ماشین خرج کنم. اون روزا خیلی به این فک میکردم که چرا اینجوری شد. اون موقع جوابو پیدا نکردم، اما امروز وقتی داشتم 5 دقیقهی سوم فایل رو گوش دادم، این لامپ تو مغزم روشن شد.
متوجه شدم این باور خیلی مخفیانه تو ذهنم قایم شده که اصلا براش باور پذیر نیست همه چیز پشت سر هم و با سرعت بالا عالی پیش بره و بتونم خیلی سریع تمام چیزایی که نیاز دارم رو برای خودم فراهم کنم. این باورم از اینجا شکل گرفته که از بچگی هر چیزی میخواستیم بخریم، مادرم یه کوه ترس و نگرانی بود از اینکه اگر این پولو بدیم اینو بخریم ممکنه در آینده یه شرایطی پیش بیاد که به مشکل بربخوریم. من از اواخر تابستون سال گذشته متوجه این موضوع شدم که چقدر تو خرید کردن مشکل دارم بخاطر این حس ترس و آگاهانه شروع کردم روش کار کردن، تقریبا هر هفته یه چیزی که خوشم میومد و نیازم داشتم برای خودم تهیه میکردم، اما موقع خرید ماشین، متوجه شدم تو سرعت به تحقق پیوستن خواستههام مشکل دارم از بس که همیشه هر چیزی میخواستیم بخریم کلی دو تا دوتا چهارتا میکردیم و صبر میکردیم که پول بیشتری جمع کنیم بعد یه چیزی بخریم تا مبادا به مشکل بریخوریم در آینده و پول نداشته باشیم.این همیشه توی خرید برای من باعث ایجاد شک و شبهه میشد و نمیتونستم قاطعانه تصمیم بگیرم. قانون جهانم اینطوری دیگه اگر برای خودت و رفع نیازهات ارزش قائل نباشی، جهان اتفاقاتی برات رقم میزنه که پولتو تو اون زمینه خرج کنی، چون تو بهش گفتی من لیاقت ندارم اینو برای خودم استفاده کنم.
وای چقدر این مسئله برای من ریشهای بود، چقدر خدارو سپاسگزارم که منو آگاه کرد به این قضیه. حتی وقتی راجع بهش مینویسم حس میکنم خیلی واضح تر افکارمو میبینم.
خدای خوبم سپاسگزارم. استاد عزیزم سپاسگزارم
به نام ربّ
سلام مریم خانم عزیز
چقدر عجیب و البته با اینکه دیگه فهمیدم خدا چجوری هدایت میکنه اما بازهم یه وقتایی متحیر میشم
شما برای من پایخی نوشتین و من امروز صبح بازش کردم و خوندم
وقتی دوباره بعد از ستاره جان شما نوشتین که جودی آبوت
من نوشته تونو که خوندم اومدم تا به شما پاسخ بنویسم اما پایین ستاره ها هبچ گزینه ای که نکشته باشه پاسخ و من روش بزنم و براتون بنویسم وجود نداشت
گفتم حتما خیر هست و وقتی به دقت صحبت هاتونو خوندم و صحبت های ستاره جان رو و خودم رو تاحدودی دوباره خوندم
که نوشته بود میتونم رمان بنویسم
یهویی گفتم وای من از اون روزی که دوستان در سایت به صورت تاکیدی و تکرار که چند نفر میگفتن میتونی رمان بنویسی
و حتی در بهمن ماه من اسم کتابم رو به وضوح دیدم و تصویرش رو دیدم که در رد پاهام نوشتم
اما کمی نوشته بودم و مدام میگفتم من چجوری بنویسم و هی تعلل میکردم در نوشتن
و وقتی مینوشتم افکاری میومد که الان که مینویسی مگه بلدی ؟
تو که نویسنده نیستی
یا حرفای دیگه
بعد که پیام شمارو دریافت کردم ، کنجکاو شدم تا برم اسم جودی آبت رو بنویسم و کارتونشو ببینم
چون وقتی بچه بودم دیده بودم و یادم نبود کارتونش چجوریه
وقتی رفتم یه چیزایی یادم اومد که همیشه نامه مینوشت برای بابا لنگ دراز
قسمت اول و دوم رو گذرا دیدم و قسمت سوم رو که باز کردم و به آخر فیلم زدم
داشت نامه مینوشت و میگفت که
ولی نامه نوشتن برای شخصی با نام مستعار جان اسمیت سخته
پس من به شما یه لقب دارم
بابا لنگ دراز
این اسم رو از تاثیری که سایه بلند شما در همون یه دفه ای که دیدم ،رو من گذاشت ،به شما دادم
خواهش میکنم نرنجید
بعدا بازم براتون نامه مینویسم
جودی آبوت
من دینو که شنیدم گریم گرفت
آخه منم به خدا یه اسم گذاشتمو همیشه بهش میگم ماچ ماچی
و من از وقتی باهاش آشنا شدم و به قدری آرام شدم که از یه جایی به بعد حس کردم که دلم مبخواد ماچماچی صداش کنم
وقتی یاد تک تک لحظه هایی که با خدا داشتم افتادم تصمیم گرفتم برم سراغ کتابم که تو گوگل درابوم شروعش کرده بودم و ادامه بدم
اما باز هم با خودم میگفتم آخه چی بنویسم و گفتم خب وقتی خدا چند روره داره از پاسخ دوستان بهت میگه بنویس و تاکید میکنه
پس باید بنویسی و شروع کنی و خودش بهت میگه چی بنویسی
پس برو و شروع کن
و رفتم و حدود یک ساعت نوشتم
نمیدونستم از کجا میاد این همه نوشته و نوشتم و نوشتم تا اینکه حس کردم نجوای ذهنم میگه
اصلا که چی بشه
چرا داری مینویسی
اسم ماچ ماچی رو هر کس بخونده میگه یعنی چی
و از این جور افکار اومد سراغم و حس کردم دیگه نباید ادامه بدم و بذارم تا اینجا که نوشتم باشه
و بعدا وقتی حس بسیار خوبی داشتم بیام و بنویسم
بعد اومدم دوباره برای پاسخ شما که بنویسم دوباره دیدم هیچ نشونه ای از گزینه پاسخ نیست
تصمیم گرفتم بیام قسمت نظرات خودتون و در یکی از نظراتتون برای شما بنویسم
وقتی این قسمت رو دیدم توجهمو جلب کرد و شروع کردم به خوندن
آخر صحبت هاتون متوجه شدم که منم باور محدود داشتم تو نوشتن
اینکه میگفتم آخه من کتاب بنویسم
مگه من نویسنده ام
یا میگفتم بلد نیستم
اما با خوندن نوشته های شما یه پیام دریافت کردم که خدا بهم گفت
طیبه اگر ارزشمند نبودی برای من هیچ وقت بهت نمیگفتم یه کتاب بنویس
وقتی بهت میگم بنویس حتما یه چیزی میدونم که میگم بنویسی
خودم کمکت میکنم تو فقط چشم بگو و اجرا کن
و به یاد بیار که چقدر از طریق بی نهایت دستانم در سایت تاکید کردم به نوشتن کتاب و حتی بهت گفتم اسمش رو ماچ ماچی بذاری
پس نترس و نگران نباش که همه چی بهت گفته میشه
تو فقط گوشی رو دستت بگیر و شروع کن
چند دقیق پیشت رو به یاد بیار که شروع کردی و به قدری پشت سر هم نوشتی که خودت هم لذت میبردی
پس با خیال راحت ادامه بده
خدایا شکرت به خاطر داشتن این سایت پر از آگاهی
و بی نهایت سپاسگذارم مریم خانم زیبا و دوست داشتنی
راستش اول رفتم عکستونو دیدم خیلی چهره زیبا و دوست داشتنی دارین و لباساتون خیلی قشنگ بودن و زیبا
و بعد رفتم قسمت رد پاهاتون در سایت
الهی که نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و زیبایی و بهترین ها در زندگیتون جاری بشه خیلی دوستتون دارم
ماچ پر نور و بی نهایت عشق خدای ماچ ماچی جذابم به لپای خوشگل و دوست داشتنی تون باشه
سلتم وعرض ادب خدمت استاد عزیز وخانم شایسته توانا و دوستان همراهم
تقریبا یک ساعت پیش به سمت اتفاقی هدایت شدم که برام خوشایند نبود از اونجاییکه خودم رو موجود فرکانسی میدونم گفتم من که تو مسیر درستم پس چرا به این اتفاق هدایت شدم .
(برعکس ماههای پیش که اشکم درمیومد وسریع حس قربانی شدن بهم دست میداد مدتی هست از این حس خبری نیست به لطف الهی واموزشهای استاد توحیدیمان .)
حسمو سریع خوب کردم وگفتم هرکس مسول اتفاقای زندگی خودش هست و ارام شدم . اما گفتم من که همش میگم خدا اراده اش بر آسانی است و سختی نمیخواهد و بارها در آیات قران بهش اشاره شد ومن هم ذهنم اینو پذیرفته پس چرا این سیکل برام تکرار میشه .
یهو الهامی بهم شد که همین تو بودی که امروز موقع صبحانه از خانمی که خیلی برای هدفش سختی کشید و مورد طعنه و سرزنش واقع شد اما استقامت کرد وتوجهی نکرد و ادامه داد و الان به جایگاه خوبی رسیده است . تمجید وتعریف میشنیدی . وهمش این کار رو میکنی همش .
خوب تو باصحبت کردن در مورد اون خانمه و تحسین استقامتش در مورد ناملایمات زیاد به جهان هستی گفتی منم این سیکل رو میخام .
منم میخام سختی هامو بکشم بعدش موفق بشم بگم طرف مثل کوه سرهدفش وایستاد و استقامت کرد و سنگ آسمون بر سرش بارید اما کم نیاورد و ادامه داد و الان موفق شد .
چرا نیومدی افرادی که به راحتی مثل آب خوردن به هدفهاشون رسیدن رو تحسبن کنی که در اطرافت زباد هست .
اونوقت بود که گفتم خدایا منو ببخش . میگم ایراد کارم کجاست و چرا چرخهای زندگیم هرچند وقت کم باد میشن وپنچر میشن و همش بایستی روشون کارکنم .
و یادم اومد در محل کارم هم علیرغم سختی های زیاد من استعفا نمیدادم واستقامت میکردم و ادامه میدادم و برای خودمم جای تعجب بود وهست که چرا بیرون نیامدم .
وهمش با چرخهای پنچر داشتم حرکت مبکردم .
چون مرتب داشتم از اطرافیانم افرادی که با زحمت چیزی رو به دست میاوردند و استقامت کردن تحسین میشنیدم که میگفتند فلانی حقش بود .
مفت به دست نیاورد . پول مفت . کار مفت . موقعیت مفت .
حقش بود چون استقامت کرد وباید ازش الگو بگیریم یادم میاد در محل کارم هم همکارم علیرغم مشکلی که براش پیش اومده بود مرتب سختی رو به جون میخرید و ادامه میداد ومن میدیدم وتحسبن میکردم تااینکه بعد 20 سال آخر هیچی کسبو کارش رو جمع کرد .
پس از این به بعد آگاهانه افرادی رو تحسبن میکنم که مفت مفت و به راحتی به اهدافشان میرسند .
بااینکه قبلا هم کامنت نوشتم اما فی البداهه برام اتفاق افتاد خاستم به اشتراک بگذارم و ردپایی از روند تکاملیم در این مسبر به جا بگذارم .
خدا روشکر بابت هدایتم به این سایت واین آمیزه های توحیدی .
تشکر از استاد عزیز بابت آموزشهای ناب توحیدی وگسترش این مکتب توحیدی .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی خودم در این خانواده بزرگ
استاد تو این فایل مباحث زیاد و خیلی مهم و پرباری رو فرمودین که منی که تقریبا همه دوره های شما رو به همراه همسرم تهیه کردم به جرات میگم یه فایل مکمل برای همه اون دوره هاست و راجع به همه چیز گفتید.
نکته اصلی در بحث کنترل ذهن و هم مدار شدن با الهامات الهی و یا برعکسش هست که من هر دو رو تجربه کردم.
استاد میخوام در مورد پاشنه آشیلی بگم که خیلی دارم روش کار میکنم و اون هم بحث ثروت و استقلال مالی هست و بخاطر تضاد های دوران کودکی و نوجوانی و مواردی که تا چند سال گذشته تجربه کردم بی اثر کردنشون و هرس کردن این علف های هرز تنیده در هم داره مدت زمانی رو از من میگیره و هربار یه درخت هرز پیدا میکنم.
اما یه بحث دیگه دارم در مورد این آیه که شیطان وعده فقر و فحشا مید و خداوند وعده فضل و بخشش و فزونی و این دقیقا همون چیزی هست که شما جزء به جزء در این فایل به انواع مختلف بهش اشاره کردید.
همین بخش وعده فقر و فحشا همون پاشنه آشیل اصلی ماست و خصوصا خود من هم روش مشکل دارم.
کاری انجام میشه و پولی واریز میشه، تا قبل از واریز مبلغ نگرانی اینکه کی واریز میشه و چرا واریز نشد رو به دل ما میندازه و بعد واریز شدنش هم مدام هشدار اتمام و پایانش رو میده و نمیذاره از اومدن اون پول و از بودنش و از خرج کردنش لذت ببریم و من میخوام روی این باور که خداوند وعده فزونی و فضل و بخشش داده همچنان کار کنم و روی شیطان رو بالاخره کم کنم دهنش رو ببندم و بگم بیا اینام نتایج ببین و ساکت شو همچنان که داشتم شرایطی رو که من رو از منفی چندین میلیون و از یخچال و سفره خالی و استیصال نجات داده چون وعده ی خداوند حق هست و من باورش کردم.
الانم که این مطالب رو نوشتم به این دلیل بود که استاد در پایان فایل فرمودن باورهاتون رو مثل حضرت سلیمان بزرگ کنید و از خدا زیاد بخواهید چرا که خداوند بسیار بخشنده و وهاب هست و به این لول و جایگاهی که رسیدید بسنده نکنید و باز هم از خدا بخواهید و ایمان داشته باشید که جواب میده.
رو همین حساب من که همیشه این نوع در خواست هام رو تو دفترم مینوشتم اینبار اومدم و توی سایت مینویسم.
با لطف خدا امروز هم یک واریزی داشتم و در تاریخ 1403/09/12 من به یک نقطه صفر و صفر رسیدم و یک استپ و جایگاهی که چندین ماه پیش آرزوم بود امروز برام محقق شد.
نمودار های مالی 6 ماه اخیرم به لطف خدا همگی سعودی بودن و کلی مشتری برای ارائه خدمات فنی مهندسی داشتم و اینبار هدفم رفتن به یک لول بالاتر و فروش کالا و محصول خودم هست و میخوام به شکلی بشه که سایتی هم که برای فروش محصول شرکت نوپای خودم تدارک دیدم از حالت آزمایشی به حالت بارگذاری اطلاعات و فروش ارتقاء پیدا کنه و اینبار مشتری ها به سراغ من بیان و دیگه از ترددهای جاده ای و بین شهری من کم بشه.
استاد تا جایی که تونستم و حالیم شده و درک کردم به آموزش هاتون عمل کردم و از راهکارها و گفته هاتون به اندازه برداشت های خودم تو کار و زندگیم پیاده کردم هنوز گل و بلبل نشده ولی توقع هم ندارم سی و پنج سال ورودی منفی رو به یه چشم به هم زدن اصلاح کنم اما همینجا از خدا میخوام مثل همون نور امیدی که سه ماه پیش از جایی که حتی فکرشم نمیکردم به زندگیم وارد کرد باز هم وارد زندگیم کنه و من رو در مسیر تحقق این خواسته های جدیدم قرار بده.
دوسداشتم منی که تضاد بین دو حالت الهامات شیطانی و الهامات پروردگار و کنترل ذهن در شرایط زیر صفر مالی رو تجربه کردم یه رد پایی از خودم بذارم تا بقیه هم با خوندنش باور کنن همه چیز کنترل ذهن ماست و وقتی خودمون رو در مسیر الهامات خدا و گوش دادن به آیات توحیدی اون و فکر کردن در سرگذشت پیامبرانش قرار بدیم ما هم به همون مسیرهای درست و ساده هدایت میشم.
چند ماه پیش درست در اوج بی پولی از جایی پولی به حساب من اومد که اگر میخواستم با شرایط اون موقعم پس اندازش کنم بایستی دو سال هیچی نمیخوردم تا بتونم نصفش رو پس انداز کنم و اون تجهیزاتی که نیاز داشتم رو باهاش تهیه کنم اما به یکباره یه فرشته وارد زندگی من شد و کل پول رو در قالب پیش خرید محصولم داد و تجهیزات مورد نیازم رو خرید و من الان دارم با سرمایه شخص دیگری که در واقع دستگاه نیمه کاره ای رو دیده بود کار R&D محصولم رو انجام میدم و نمونه ها و مدل هام رو هم اصلاح میکنم و جالبه که توی این مدت سه چهار تا تماس از چند جای معتبر هم برای خرید محصول و حتی برای همکاری در تولید انبوهش شده ولی اینا نشانه های مقدماتی اتفاق اصلی هستن و همونطور که استاد گفت بایستی باور به جمله الخیر فی ماوقع رو هم در ذهنمون پرورش بدیم و ایمان داشته باشیم اگر کار رو به دست خدا بسپاریم اون شاهکار میکنه و نمیخوام حواسم پرت این چند تا زنگ و تماس و درخواست بشه و میخوام بذارم جریان هدایت باز هم من رو پیش ببره .
قطعا به زودی اتفاقات بزرگی خواهد افتاد و میخوام این فایل رو اینجا توی سایت داشته باشم که هم تعهدی باشه به خودم و هم یک رد پا برای اینکه بعدا بدونم در این تارخ کجا و در چه شرایطی بودم.
استاد من به خودم قول رسیدن دادم و به جریان هدایت ایمان دارم و از خدا قدرتی برای عمل کردن و انجام دادنش رو میخوام.
فکر نمیکردم نوشته هام اینقدر طولانی بشه اما به هر کسی که این فایل رو گوش میده میگم که من تجربه ش کردم و کلمه به کلمه ش رو حس کردم، هر جا گوش بدی و تسلیم بشی و بری سمت خدا مسیرت روان میشه و هر جام پارازیت بندازی و بزنی تو مسیر خاکی و از الهامات دور بشی و ورودی ها رو کنترل نکنی قلبت به تنگ میاد و نفست حبس میشه و کار رو برخودت دشوار میکنی پس آرام باشیم و اجازه بدیم هدایت بشیم و این آرامش هم با کنترل ورودی هامون بدست میاد.
وقت همگی بخی
سپاس از توجهتون