تقریبا همه ما این تجربه را داریم که بر اساس احساسات لحظه ای تصمیمات نامناسبی گرفته ایم و به دردسر افتاده ایم. بعنوان مثال:
از روی عصبانیت یا خشم حرف هایی به فرد مقابل در رابطه مان زده ایم که عواقب سنگینی به همراه داشته و تأثیر نامناسبی بر روابط مان گذاشته است
به خاطر یک بحث در روابط، تصمیمات نامناسبی گرفته ایم که بعدا پشیمان شده ایم؛
با بالارفتن دلار یا تغییر اوضاع اقتصادی، ترس بر ما حاکم شده و در حالت ترس، تصمیمات اقتصادی ای گرفته ایم که نتیجه اش چیزی جز ضرر مالی شدید نبوده است.
یا در لحظاتی که دلسوزی و ترحم بر ما غلبه کرده، قول هایی داده ایم که بعدا متوجه شدیم اجرای آنها در حد توان ما نیست یا ما را بسیار به زحمت می اندازد. در نتیجه نه تنها به آن فرد کمک نکرده ایم بلکه رابطه مان را هم خراب کرده ایم
یا به خاطر یک اتفاق، آنقدر هیجان زده شده ایم که کل پس اندازمان را بیهوده خرج کرده ایم؛
خوب سوال اصلی این است که: برای پیشگیری از تکرار این الگوها، چه راهکاری پیدا کنیم؟
جواب این است که: پیام های این فایل را در عمل اجرا کنیم.
پیام اول: آگاهی و رسیدن به خودشناسی:
اول از همه ما باید خودمان را بشناسیم. یعنی ببینیم در لحظه غلیان احساسات، چقدر بر نفس خود مسلط هستیم؟
چقدر تحت تأثیر احساسات لحظه ای، تصمیم می گیریم؟
برای رسیدن به این هدف، در بخش نظرات جلسه به این 3 مورد جواب دهید:
مورد 1:
درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟
راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟
مورد 2:
درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.
بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟
پیام دوم: ” تصمیمات از پیش تعیین شده ” به منظور واکنش مناسب در لحظه غلیان احساسات:
الان که در شرایط آرامش ذهنی هستیم، باید لیستی از راهکارهای خوب را بدانیم تا در چنین شرایطی بتوانیم به آرامش ذهنی برسیم. لیست شما می تواند شامل چنین مواردی باشد:
- نفس عمیق کشیدن: قبل از اینکه حرفی بزنی یا تصمیمی بگیری، مکث کن و نفس عمیق بکش. سعی کن روی تنفس خود تمرکز کنی. این کار اکسیژن بیشتری را وارد ریه ها می کند و به شما فرصت آرام شدن می دهد.
- پیاده روی: به جای هر حرف یا واکنشی، از آن مکان بیرون بیا و کمی پیاده روی کن.
- دوش آب سرد: اگر امکان پیاده روی نداری، سعی کن بلافاصله دوش آب سرد بگیری و به این وسیله از آن فرکانس ناخوشایند بیرون بیایی.
- وقت گذراندن با حیوانات یا طبیعت
- بازی با بچه ها
- استفاده از محتوای سایت tasvirkhani.com
- یک روز بیشتر صبر کردن: قبل از هر تصمیم یا واکنش، یک روز به خودت فرصت بده. سپس دوباره به ماجرا نگاه کن و ببین آیا باز هم می خواهی آن حرف را بزنی یا تصمیم را بگیری؟
همه ی این راهکارها به ما فرصت می دهد تا به آرامش برسیم و بتوانیم اوضاع را از دید وسیع تر ببینیم. در نتیجه تصمیمات عاقلانه تری بگیریم و به قول خداوند، جاهل نباشیم.
مورد 3:
با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟
قبلا در این وضعیت، چه ایده هایی را اجرای می کردی؟
نکته: ما با پاسخ به این سوال، خود را آماده می کنیم تا اگر در چنین شرایطی قرار گرفتیم، آگاهانه بدانیم چطور باید ذهن خود را آرام کنیم.
منتظر خواندن پاسخ های شما به این سوالات هستیم.
توجهاین فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
به نام خداوند مهربان و هدایتگر
سلام به تمامی دوستان گرامی
من هر چقدر بیشتر با کار کردن روی خودم به خودشناسی میرسم ، می بینم به شدت ذهن قضاوتگری دارم نسبت به آدم ها … و این ذهن دوست داره اشتباهات آدم ها رو ببره زیر ذره بین و خوبی هاشون رو به خوبی نادیده بگیره و مخصوصاً اونجایی که کوچکترین بدیای از کسی می بینه سریع به خودش احساس گناه میده و میره تو حالت مظلوم نمایی و احساس قربانی شدن!
نکته اینجاست چون مدت هاست که روی عزت نفس و باورهای توحیدی کار می کنم، مثل قبلاً ها اونقدر ها ضایع رفتار نمی کنه ولی من تو این یکی دو هفته که روش تمرکز کردم مچش رو گرفتم و دیدم ، در اغلب موارد وقتی حالم یه کمی بد میشه ریشهی این حال بد، بر می گرده به احساس گناه
جلسه سه دوره عزت نفس و فایل دانلودیِ «چند باور قدرتمند کننده برای غلبه بر احساس گناه» به شدت منطق هایی قوی بهم میده برای طرز صحبت کردن با خودم و آروم کردن خودم
به این نتیجه رسیدم که در طول روز آگاهانه مثل ورد همینجوری راجع به منطق هایی که یاد گرفتم با خودم صحبت کنم و صحبت کنم و به خودم این آگاهی ها رو بگم ، احساس می کنم این کمک می کنه در مواقعی که یک پیش آمدی رخ میده ، بهتر بتوانم باهاش کنار بیام
موضوع بعدی اینه که من الان مدت هاست که می بینم میزان اعصبانی شدن ها و از کوره در رفتن های من خیلیییی خیلییی نسبت به قبل کم شده
میزان هیجانی شدن و رفتار غلط انجام دادنم هم دارم آگاهانه با کار کردن روی عزت نفسم کنترلش می کنم و دارم هر بار بهتر میشم
چیزهایی که به من ضربه میزنه یکی غمگین شدنه که در بالا گفتم
آها راستی چند تا راهکار دیگه هم دارم برای رسیدن به احساس بهتر و حال خوب
یکی گوش دادن فایلِ «نشانه های قانون جذب در قرآن» مخصوصاً بخش پایانی فایل که در مورد آیهی 10 سورهی مجادله صحبت میشه
و
مطالعهی آیات با ریشهی «تواب و رحیم» در قرآن
یه موضوع دیگه ای هم که خیلی وقت ها میزان زیادی از ذهنم رو درگیر می کنه و ترس زیادی رو در وجودم شعله ور می کنه ! نگرانی از آیندهی مالی هستش
من قبلاً یک بار با استفاده از آموزه ها یک رشد چند ماهی عالی در کسب و کارم و چندین برابر شدن در آمدم به صورت پیاپی طی چندماه رو داشتم
ولی الان مدت هاست که در یه سطح درآمد معمولی موندم! البته که راهکار حل این مسئله رو هم پیدا کردم و مطمئن هستم با شرکت در دورهی احساس لیاقت این مسئله هم حل میشه
ولی شیطان از این راه خیلی در وجودم نفوذ می کنه و می خواهد که مستأصل بشم!
چند تا راهکار دارم برای غلبه بر احساس ترس
بررسی و مطالعهی بارها و بارهای انتهای همون فایل «نشانه های قانون جذب…» ، استفاده از آگاهی های جلسه قرآنی قدم پنجم (توضیح الخیر فی ما وقع توسط استاد) ، مطالعه و تأمل و تفکر در آیات قرآنی با ریشهی توکل
از راهکار هایی هم که در متن صفحه نوشته شده اون هایی که برای من خیلی خوب جواب میده این هاست
بازی با حیوانات
بازی با بچه ها
تماشای ذوق و شوف و بازی کردن بچه ها و تحسین کردن اون ها
تماشای یکی از قسمت های سریال های روی سایت (هر قسمتی که اون موقع حسم بگه)
پیاده روی کردن و آگاهانه منطق آوردن برای حل ریشهای اون موضوعی که ذهنم روش تمرکز کرده
بعد از پیاده روی و زمانی که یه کمی به احساس بهتری رسیدم و در مدار بهتری قرار دارم، استفاده از دکمهی هدایت در صفحهی اصلی سایت، خواسته ام رو که رسیدن به حال بهتر هستش میگم و تجسم میکنم که خدا یه چیزی رو بهم نشون میده که حالم بهتر بشه و بعد دکمهی هدایت رو میزنم
این موردی که پر رنگ نوشتم، برای من خیلی کاربردی هستش و تقریباً همیشه هم قابل اجراست
سپاسگزارم بابت این فایل فوقالعادهی تمرین محور و کاربردی
در پناه خداوند مهربان و هدایتگر ، خداوند سفر باشید
به نام یگانه خالق هستی
سلام به استاد عباس منش خانم شایسته و تمامی دوستان گرامی
در مورد اول: همین چند وقت پیش بود معاون دفتر(البته ایشون حرفهی اصلی شغلشون حسابداری هست و حسابدار دفتر هم هستند) ، یه خانم بسیار بسیار با شخصیت و با ادب – ایشون حدوداً چهل سالش هست ، خانمی بسیار پخته بسیار لیدی و ثروتمند هم از نظر ذهنی و هم از نظر شخصیتی- ، بیش از یک سال هست که ایشون رو می شناسم و بارها در مورد موضوعات مختلفی که سوال داشتم ایشون دستی از دستان خداوند بوده و راهنمایی ام کرده و باعث هدایت من شده
چند وقت پیش ایشون به من یک پیامک ارسال کرد با عنوان این که لطفاً کمتر مرخصی بروید. خب ایشون معاون دفتر هستش و داشت وظیفهای که مدیر دفتر بهش محوّل کرده رو انجام می داد و درخواستش کاملاً منطقی و درست بود
و
من خیلی زود در زمانی که حالت احساسی خوب نداشتم به ایشون یک پیامک بلند بالا ارسال کردم و کار رو خراب کردم!!
من بسیار با ادب و محترمانه به ایشون توضیح دادم یکی از مزایای سمت شغلی ای که من در اون فعالیت می کنم آزادی زمانی داشتنه چون من حقوق ثابت ندارم و درصدی کار می کنم و…
می توانستم این توضیحات رو بعداً حضوری بیام بگم یا به خودم فرصت بدهم فرداش پیام بدهم
ولی عجله کردم!!! و به قول قرآن در مسیر هدایت نبودم و داشتم از گام های شیطان پیروی می کردم
بعداً که پیام خودم رو خواندم دیدم چه دسته گلی به آب دادم
البته که هیچ گونه بی ادبی ای نداشتم و پیامم کاملاً ادبی و محترامانه بود
ولی شیوهی نگارشم به خاطر مداری که در اون بودم…
«یه کمی دلخوری و یه کمی اعصابنیت»
باعث شده بود طوری بنویسم انگار که حرف هایم ایهام داره و دارم به ایشون یه دستی میزنم که شما که خودت حقوق بگیری!!
بیرون گود نشستی و میگی لِنگِش کن … (این یک ضرب المثل قدیمیه مرتبط به کشتی هست)
اصلا هدفم همچین یچزی نبودها
ولی متاسفانه وقتی در مدار نامناسب تصمیم میگیری طبق قانون!! نتیجه حتماً غلط در میاد و حتماً پشیمون خواهی شد… این یک قانون است
ایشون بسیار آدم خوش قلب و مهربون و خوش برخوردی هستش
به روی من نیاورد به صورت مستقیم ها … ولی غیر مستقیم من می فهمم که تو این مدت دیگه سر سنگین شده باهام
این در حالیه که قبلاً برخوردی بسیار گرم و صمیمی با هم داشتیم
اوکی
برای اینکه دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم ، اومدم توی سایت ثبتش کردم تا مکتوب بشه و یادم بمونه
که دیگر … در شرایط احساسی نامناسب پیام ندهم زنگ نزنم اگر کسی زنگ زد هم پاسخ ندهم
حالا چطور در صدد جبرانش هستم
ایده ای که به قلبم الهام شده اینه که یک دسته گل رز سفید به نشانهی صلح و دوستی برای ایشون بگیرم و یه سری موقع تعطیل شدن دفتر آخر های تایم کاری برم سمت ماشین ایشون و دسته گل رو تقدیمشون کنم و عذر خواهی کنم
ایشون تا چند ماه آینده مهاجرت می کنه و از ایران میره
دوست دارم با یک خاطرهی خوش و حس خوب به سلامتی مهاجرت کنه
—————————————————-
در مورد تجربهی دومی
چند وقت پیش یک شب با یکی از نزدیکترین افراد زندگیم (حدوداً دوبرابر من سنش هست) سر موضوعی بحث پیش اومد
ایشون یه کمی صداش رو برد بالا
یه کمی هم با حرف هایش من رو آزرده خاطر کرد
در عرض یک دقیقه خیلی ناراحت شدم ، نمی خواهم توضیفش کنم فقط این رو بگم که ضربان قلبم اونقدر شدید شده بود که احساس می کردم توی سینه ام فضا برای قلبم تنگه شده!! و یه کمی اشک توی چشمام جمع شده بود
ولی…
ولی سکوت کردم و اجاره دادم حرف هایش تموم بشه و اصطلاحاً وسط حرف هاش نپریدم
وقتی حرف هایش تموم شد
به یاد آوردم که من خودم خالقم و خودم این اتفاق رو خلق کردم
حتی شروع کنندهی این بحث هم من بودم و ایشون نیومده بود سراغ من!!
اومدم کلاهم رو گذاشتم سرم و کاپشن پوشیدم و از اون محیط … از اون ساختمان اومدم بیرون و رفتم یک جای خلوت
رفتم یک محلهای که خیابون هاشو آسفالت کردند ولی خیلیییی کم اون جا ساخت و ساز شده و تقریبا یه زمین چند ده هکتاری بکر هستش
رفتم اونجا به این حالت که مثلاً دارم با تلفن صحبت می کنم شروع کردم به حرف زدن و آروم کردن خودم
خیلی خیلی زود
در عرض ده دقیقه من به حالت خنثی رسیدم و دیگه از تپش قلب و این داستان ها خبری نبود …
حدود پنج دقیقه بعد از این ده دقیقه هم دیگه داشتم با لبخند در مورد موضوعات خوب حرف میزدم و خدا رو شکر می کردم و حالم خیلی هم خوب بود …
اینجا من به قانون و به عدالت خداوند ایمان آوردم
اینکه من همیشه و همیشه و همیشه دسترسی به خداوند و مدار هدایت دارم و هرگز و هرگز و هرگز این ارتباط با خدا قطع نمیشه
ولی من انسانم ، من آزاد هست که فرکانسم روی مدار خداوند تنظیم کنم و از قلبم تبعیت کنم یا اجازه بدهم که این ذهن نجواگر من رو ببره به middle of nowhere یعنی من رو ببره وسط ناکجا آباد … یعنی چنان از کاه برایم کوه بسازه که دیگه نگم براتون… دیگه هممون تجربش رو داریم
ولی نکته اینجاست
به قول استاد عباس منش در 12 قدم: این درسته که ذهن به اسب چموشه ولی افسارش دست ماست و اگر ما بخواهیم و تمرین کنیم میتوانیم این اسب چموش رو تربیتش کنیم و وقتی که این اسب رام بشه دیگه خیلیییی قشنگ بهمون سواری میدهها … خیلی ازش لذت می بریم ها … انتخاب همواره با ما هست ، ما انسان هستیم اشرف مخلوقات، ما توانایی ذهنی نامحدودی داریم که هیچ یک از حیوانات ندارند، ما از نظر قدرت فیزیکی از تمام حیوانات ضعیف تریم، شما به قدرت مورچه که چندین برابر وزن خودش رو بلند می کنه و مسافت های طولانی میره یا به سرعت دوندگی آهو یا قدرت گاو برای کشیدن بار فکر کن … متوجه این اصلِ غیر قابل انکار میشی … اما ما اشرف مخلوقاتیم؟ چرا؟؟ چون ما توانایی و قدرت ذهنی نامحدودی داریم ، چیزی که هیچچچچ یک از حیوانات و کلا هیچ موجود جاندار و زنده ای ندارد. ما خالقان دنیای خودمون هستم اگر که بدانیم و از این توانایی آگاهانه به نفع خودمون استفاده کنیم
مثل همیشه … صادقانه میگم زمانی که شروع به نوشتن دیدگاه کردم هیچ ایده ای نداشتم ، فکر می کردم تو ده خط دیدگاهم رو به اتمام می رسونم
اما خداوند هدایتم کرد و این دل نوشته رو ثبت کردم
الهی شکر
مواظب قلب مهربونتون باشید و بزرگترین سرمایه زندگیتون رو به بهایی اندک نفروشید
در پناه خداوند آمرزنده ، پاک کنندهی گناهان و بی نهایت مهربان (مهربانی خداوند بی حد و حصر و غیر قابل توصیفه) باشید، ان شا الله
به نام خداوند مهربانی ها
سلام عرض می کنم خدمت دوست عزیزم سعیده خانم
امیدوارم هرجا که هستی در کنار کانون گرم خانوادتون حال دلت بی نظیر و عالی باشه
پروفایل جدید مبارک باشه
چقدر حس خوب و انرژی مثبت تو این عکس
چه دخمل های ناز و خوشگلی دارید خدا حفظشون کنه
من عاشق دختر بچه ها هستم هر موقع تو خیابون یا کوچه ببینمشون براشون دست تکون میدهم باهاشون حرف میزنم
خلاصه با اینکه من یک مرد هستم و اینجا تو شهر قم خیلی ها مذهبین و شاید از دیدم عموم …. فلان باشه
ولی من نمی توانم این حجم از عشق و حس خوبی که نسبت به دختر بچه ها دارم رو پنهان کنم
من دوسشون دارم
شاید باورتون نشه من هنوز ازدواج نکرده مطمئنم فرزند اولم به لطف خدا دختر هستش :)
البته به هیچ کس نگفتم جز شما دوستان داخل سایت:)
خودم هم دوتا خواهر زادهی ناز دارم
هلما 3 چهار سالشه
ستایش هم 11 دوازده سالشه
اتفاقاً الان هم خونمون هستند کلی با هم بازی کردیم
خلاصه که با دیدن عکس پروفایلتون خیلی ذوق کردم و اشک توی چشمام جمع شد
من خیلی خانواده ها ، زن و شوهر ها ، مادر و فرزند و پدر و فرزند هایی که روابط عاشقانه ای دارند و کانون گرمی در خانوادشون دارند تحسین می کنم
خیلی بهم حس خوبی میده و ایمان دارم زمانی که آمادش باشم و خودم اون معشوق فوقالعاده ای که باید بشوم، خداوند یک عشق فوق العاده رو وارد زندگیم می کنه
که رابطهی رویایی رو تجربه میکنیم
و
الگویی میشم برای هزاران و صدها هزار نفر دیگه که می شود….
مطمئنم پدر فوقالعاده ای میشم بریا فرزند هایم
اصلاً این چند وقته هم داشتم به این فکر می کردم که من 28 سالمه و هنوز ازدواج نکردم
آیا من از زندگیم راضیم؟
بعد خیلی سریع و بدون معطلی گفتم نمی توانم بگم الان زندگیم رویایی ولی انصافاً به نسبت سال 98 که وارد سایت شدم زندگیم بسیار بسیار زیاد تغییر کرده و من آرامش بسیار بیشتری رو به نسبت قبل تجربه می کنم
و
در رابطه با ازدواج هم خوشحالم که تا الان ازدواج نکردم
چون درک و فهمی که الان از زندگیم دارم رو تو سن 20 سالگی یا 25 سالگی نداشتم
الان بیشتر از همه تمرکزم روی خلق ثروت و ارزش ایجاد کردنه و مطمئن هستم وقتی ثروتمند بشم بسیار بسیار مسائلم حل میشه و یه ازدواج موفق دارم
یک ازدواج با شکوه که خودم تمام هزینه هایش رو می دهم
و بعد الگویی خوشبخت میشیم از یک ذوج عاشق برای دیگران
این ها همه الهاماتی بود که اومد و من هم نوشتم
حتماً باید مینوشتم دیگه!! وگرنه چرا گفته شد!
در مورد دیدگاه های فوقالعاده تون هم که برای من واقعاً درس داره سپاسگزارم
سعید خانم دوست دارم یه چیزی رو با عشق اینجا برایت بنویسم و می دونم که پس از خواندش به خودت افتخار می کنی
یه جایی در بک دیدگاهی از شما خواندم که جلسه 4 قدم پنج برای شما خیلی شگفت انگیزه و خیلی جاها نجات بخش بوده برای شما
به طرز عجیبی این حرف سما به قلب من نشست
و
از اون به بعد خیلی بیشتر اون جلسه رو در مواقعی که شرایط سخت میشه گوش میدهم
و
به آرامش میرسم
دلیلش هم اینه که در مواقعی که اوضاع سخت میشه
یه صدای خیلی بلندی همش تو ذهنم میگه «سعیده، که این هم نتیجه عالی تو زندگیش گرفته این جلسه رو یه جلسه طلایی میدونه و میگه خوبه… اگه برای سعیده کمک کننده بوده پس قطعاً برای من هم هست» و با این نگرش میرم گوش میدهم
میدونی می خواهم چی بگم؟؟
می خواهم بگم حرفات برای من خیلی با ارزشه
و…
و وقتی شما اون حرفو گفتی!! این جلسه تو ذهن من خیلی خیلی با ارزش تر شد و خیلی تاثیر گذار تر شد
می خواهم بگم دیدگاهات با ارزشه دختر
می خواهم بگم شاید خودت ندونی ولی داری یک خیر عظیم و یگ گسترش بزرگ رو در آدم ها ایجاد می کنی
خیلی وقت دوست داشتم این موضوع رو بهت بگم
ولی الان هدایت شدم و گفتم
دوستتون دارم
مواظب خودتون و خوبی هاتون باشید
به نام خداوند مهربانی ها
سلام به شما دوست عزیزم مائده خانم عزیز
امیدوارم همین الان که داری این دیدگاه من رو می خوانی حال دلت عالی باشه
چقدر این دیدگاه شما زیبا و تاثیر گذار بود
یه بیوگرافی کوچیک از خودم بدهم
من محمد حسینم
متولد 74
الام که دارم این دیدگاه رو می نویسم حدوداً 4 الی 5 سالی هست که کارشناس مشاور املاک در شهر قم مشغول هستم
کارشناسی تو مشاور املاک یه جورایی کارمندی به حساب میاد ولی آزادی های شما بیشتره و البته حقوق ثابت دریافت نمی کنی بلکه درصد میگیری :)
از حدود یک سال پیش فهمیدم که چقدر عاشق عکاسیم
و چقدر در این زمینه با استعدادم
کلاً روحیه هنری دارم و کمکم متوجه شدم این همون رسالته منه همون چیزی که عاشقشم
یک بار پارسال از اردیبهشت تا شهریور اقدام کردم برای استارت کسب و کار عکاسی ولی مسیری که رفتم کاملاً اشتباه و یه جورایی توهمی بیش نبود!!
اشکالی نداره در طی اون چهار ماه که از مشاور املاک خارج شدم و دوباره برگشتم مشاور املاک درس های بی نهایت ارزشمندی یاد گرفتم
خب حالا می خواهم بگم چه اقدامات عملی ای تقریبا از اسفند سال پیش تا الان انجام دادم برای رسیدن به دوربین و استارت کسب و کار شخصیم
اول از همه تصمیم گرفتم خیلی مصمم آروم آروم بدهی هامو بدهم تا صفر بشن
الان که دارم صحبت می کنم به لطف تقریبا یک سوم بدهی ها رو پرداخت کردم
حدوداً دو هفته ای هستش که شروع کردم به دوباره آموزش دیدن و مطالعه کردن در حوزه عکاسی و مسایل جانبی این کسب و کار
من پارسال هم خیلی مطالعه کردم خیلی چیزها هم یاد گرفتم و خیلی هم اعتماد به نفسم رفت بالاتر که آقا من از پسش بر میام:)
حالا دوباره شروع کردم ولی اینبار به یه سری آموزش های شیرین تر و با کیفیت تر و کلاً بهتر هدایت شدم
در کنار کسب و کارم یعنی املاک روی باورهایم (به صورت لیزری دوره عزت نفس) کار می کنم
در زمینه عکاسی هم مطالعه می کنم
تو وب سایت علی بابا مگ راجع به طبیعت و شهر های سگفت انگیز ایران هم مطالعه می کنم
آخه من عاشق طبیعت گردی ام:)
یه سری جمله تأکیدی هم برای خودم درست کردم که گاهی وقتا زمزمه می کنم
توی آینه با لبخند به چشم های خودم نگاه می کنم میگم
گاهی وقتا زیر دوش آب چون معمولاً با آب سرد دوش میگیرم شنیدش لذت اون لحظات رو بیشتر می کنه
مثلاً یکیش اینه:
من یه عکاس فوقالعاده ام من میرم با ماشین کل ایران رو می گردم عکاسی می کنم ارزش خلق می کنم و ثروتمند میشم
دوربین مد نظرم رو انتخاب کردم و به وضوح رسیده ام در مورد خواسته ام
به همین خاطر دیگه اصلا راحغ به دوربین های دیگه مطالعه نمی کنم ویدیو هم در موردشون نمی بینم چون نمی خواهم دو دل بشم
فقط درمورد سبک های عکاسی انواع لنز ها و کلاً هر چی که در مورد عکاسی باشه می خوانم
تازه مطالب هم گلچین می کنم
یعنی با توجه به استانداردهای خودم و اینکه چه وب سایت هایی یوتیوبر هایی مثبت اندیش تر هستند و مطالب اون ها حس بهتری بهم میده انتخاب می کنم که کجا باشم و چه چیزهایی مطالعه کنم
100 تا هدف هم انتخاب نکردم
فعلاً در زمینه مسائل مالی بالاترین اولویتم رو گذاشتم به استقلال رسیدن
منظورم از مستقل شدن در این مرحله رسیدن به نقطه آزادیه یعنی دیگه هیچی بدهی نداشته باشم
و ایمان دارم که وقتی به اونجا برسم درهایی برایم باز میشه و ایده هایی به خاطر آرامش ذهنیم بهم الهام میشه که الان فکرش هم نمی کنم
و ایمان دارم که رشد مالی من سرعتش و حجمش بیشتر و بیشتر میشه
چون قبلاً هم یه بار این کار رو انجام دادم و تجربه اش رو دارم
تو تلگرام چند تا کانال درست کردم
و موضوعات مرتبط به عکاسی رو اونجا قرار میدهم تا به صورت دسته بندی شده آموزش هامو داشته باشم (همین آموزش های رایگان ویدیو یا متنی که این روز ها استفاده می کنم) میدونم یه سری هاشون در آینده هک خیلی بهم کمک می کنند
من از پارسال تا حالا که این موبایل رو گرفتم بیشتر از 2000 تا عکس انداختم که البته خیلی هاشونم پاک کردم
اون هایی که خیلی زیبا هستند رو بارها و بارها میرم میبینم لذت میبرم و خودم رو تحسین می کنم
خلاصه خیلی اقدامات ریز و درشت دیگه هم انجام دادم و انجام میدهم
حالا این ها رو اینجا نوشتم که هم مکتوب بشه برای خودم و هم زمانی که دوربینم رو خریدم و یه سری اتفاقات فوقالعاده تر برایم افتاد بیام و دوباره برای شما بنویسم و خوشحالتون کنم
امروز به صورت کاملاً هدایتی، هدایت شدم به این دیدگاه شما
یعنی می توانم قسم بخورم که اصلاً اتفاقی نبود!!
من یه سری سوال ها داشتم
یه سری شک و تردید ها داشتم
که خداوند
توسط دست مهربونش یعنی مائده خانم بهم پاسخ داد
واقعاً ازتون ممنونم
خیلی زیبا و روان نوشته بودید
بهتون تبریک میگم به خاطر اعتماد به نفس بالایی که دارید و اینقدر راحت خود افشایی می کنید
من خودم فعلا این اعتماد به نفس رو ندارم که اینقدر راحت حتی فقط برای خودم بنویسم تا بتوانم درس هامو از اشتباهاتی که داشتم یاد بگیرم و دیگه اون مسیرها رو تکرار نکنم
ولی
انصافاً شما خیلی قشنگ و روراست نوشته بودی
ماشاالله واقعاً دمتون کرم
بهتون تبریک میگم به خاطر درک فوقالعاده ای که از قانون داشتید و اینقدر خوب زبان هدایت خداوند رو فهمیدید و وقتی برگشتید شهر خودتون دیگه با تعهد و استمرار روی مسیر درست ایستادید
واقعاً آفرین
بهتون تبریک میگم که ایمان خودتون رو به خداوند نشون دادید و خداوند هم اینقدر زیبا هدایتتون کرده به مسیری که الان خودتون سالن دوبلکس دارید بدون پرداخت کرایه و رهن واقعاً عالیه
این قسمت های آخر صحبت های شما منو یاد فایل انداخت که امروز صبح گوش میدادم
گفتگو با دوستان در کلاب هوس قسمت 5 ، بخش سومش که استاد با آقا بهنام عزیز صحبت می کرد از دقیقه 21 به بعد
صحبت های شما منو یاد حرفای استاد بعد از گوش دادن به حرفای بهنام انداخت
واقعاً سپاسگزارم و براتون بهترین ها رو آرزو می منم
در پناه الله مهربانی ها باشید
به نام یگانه خالق هستی
سلام و درود خدمت شما آقا افلاطون عزیز
جالبه تا حالا این دیدگاه شما رو نخوانده بودم
چقدر با قلبم تحسینت کردم و خوشحال شدم بابت این نتایج قشنگت
خیلی لذت بردم از توصیف قشنگی که از خونه داشتی
مخصوصاً اون جایی که گفتی میای از در داخل به خونه سلام می کنی
یا اینکه روی تحت میخوابی و تو تلویزیون بزرگ با لذت سریال زندگی در بهشت رو می بینی
یا اون منظرهی قشنگی که الان دیگه کاملاً تصویرش جلوی چشمام هستش :))) اونقدر که قشنگ توصیفش کردی
خدایا شکرت به خاطر نتایج فوقالعادهی آقا افلاطون خدایا شکرت
آقا افلاطون بهت تبریک میگم به خاطر قدرت اراده ای که به خرج دادی و از همین اولین تصمیمات پس از استفاده از آموزش های استاد
مصمم هستی که مسیر درست رو بری و سعی می کنی چیت دی نداشته باشی
خدایا شکرت خیلی از خواندن نتایجت لذت می برم، خیلی دوستت دارم و وقتی این نتایج شما رو می بینم به خودم میگم ببین محمد این دیگه بزرگترین گواهی هستش که تو هم می توانی این نتایج رو بگیری
خدایا شکرت خدایااااا شکرت
به نام یگانه خالق هستی
سلام به شما آقای مقدم عزیز
خداوند مهربان رو شاکرم به خاطر دوستان آگاه پ ارزشمندی همچون شما
خداوند مهربان رو شاکرم که دسترسی دارم به این آگاهی ها و جزو بندگان هدایت شده خداوند هستم
خداوند مهربان رو شاکرم که هدایت شدم به این دیدگاه بیییی نهایت زیبا و پررررر از آگاهی
دقیقاً احساسی که نسبت به این دیدگاه داشتم اینه که خلاصه شدهی یک کتاب بسیار پر تیراژ و پر فروش رو خواندم
خیلی خیلی ممنونم که اینقدر عالی وقت گذاشتید و این محتوای خوب رو به نگارش در آوردید
نکات خیلی جالبی در گوش من زنگ میزد
مثلاً: گوش زد کردن قانون تکامل در شرایط حاد… اینکه نخواهم به یه چشم به هم زدن در عرض چند ثانیه حالم خوب بشه
مثلاً ورزش کردن در شرایط ذهنی نا مناسب
مثلاً رفتن در آب
به شدت آب رو دوست دارم
حالا اگر رودخونه باشه چه بهتر ، اکر اون در دسترس نبود، استخر… ، اگر استخر هم در دسترس نبود دوش آب سرد
من واقعاً از آب آرامش غیر قابل توصیفی رو دریافت می کنم
در مورد موضوع مسافرت رفتن هم کاملاً موافقم
خودم به شخصه تجربه کردم وقتی که مسافرت میرم چقدررر بزرگتر میشم تجربیات فوقالعاده کسب می کنم و تا مدت ها پس از سفر به خاطرات خوب سفرم فکر می کنم و اون ها رو برای خودم بازگو می کنم و احساس خوبی رو تجربه می کنم
در آخر بازم تشکر می کنم بابت دیدگاه پر از حس خوب شما و برای شما از خداوند مهربان و تونا آرامش روز افزون را خواستارم
به نام خداوند مهربان و هدایتگر
بابت نگاه پر مهرتون سپاسگزارم
اعتبار تمام دیدگاه هایی که می نویسم
و در کل تمام کارهای خوبی که در زندگیم انجام میدهم بر میگرده به خداوند مهربانی که همواره در حال هدایتِ من به سمت بهترین هاست
خوشحالم که این دیدگاه به شما کمک کرده و باز هم سپاسگزارم
در پناه خداوند مهربانی ها ، خداوند سفر باشید