عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته
وسلام میکنم به دوستان گلم
چقدر قشنگ توضیح می دهید و چقدر این آموزشهای شما به من کمک کرد تا زندگی زیبا وراحت و بدون هیچ نگرانی را تجربه کنم بسیار زیاد سپاسگزارم از شما استاد عزیز .
از این تصمیم های اشتباه خیلی من تو زندگیم داشتم اون هم بر میگرده که من روی احساسات کنترل خاصی نداشتم و همیشه احساساتی عمل میکردم
یادمه یه شب خونه بودم میخاستم بخوابم دخترم خمیر دندون خواست خانمم اون خمیر دندون رو پر تاب کرد به سمت دخترم و خورد به صورتش من خیلی عصبانی شدم و نتونستم جلوی احساساتم رو بگیرم و باعث شد که با خانومم بحث شدید کنم و از اونجایی که واقعا عصبانی بیش از حد شدم با دستم زدم توی شیشه کمد و دست خودم را ناقص کردم و برای خودم یه یادگاری رو دستم گذاشتم در صورتی که اگه من توانایی کنترل ذهن را داشتم و جلوی عصبانی شدنم رامی گرفتم این اتفاق پیش نیومده بود برام
حالا کاری ندارم که از اون موقع که دارم روی کنترل ذهنم کار می کنم نتایج خوبی گرفتم به این کار دارم که ما باید همیشه این کارو کنیم و مواظب افکار و احساسات مان باشیم این یادگاری که روی دستم هست به من میگه جلوی عصبانی شدن خودتو بگیر به خودت مسلط باش جلوی احساسات خودتو بگیر
خیلی توی رانندگی ما شاهد هستیم که افراد به خودشون مسلط نیستد و کارایی انجام میدن که یک عمر پشیمون میشن
من برای اینکه تو هر شرایطی بتونم خودمو کنترل کنم و عصبانی نشم این کارو میکنم و به خودم میگم که اون شخص از وجود خودم هست و بقیه خودم هست در کالبد دیگه این نگاه خیلی به من قدرت میدهد که کنترل احساساتم دست خودم باشه و خیلی سریع به خودم بیام نمیگم این کارو عالی انجام میدم ولی سیع میکنم بهتر باشم و این پیشنهاد من برای اینکه تو شرایط خاصی به احساسات کنترل داشته باشیم هست.
درود خدا بر خانواده عباس منش
یا حق
سلام استاد عزیز مهربان و دوست داشتنی
یاد فایل بقای اصلح افتادم
که میگفتین اونایی که احساساتی و دم دمی مزاج هستن و انضباط شخصی کمتری دارن هرگز به جایی نمیرسن یعنی به جاهای خوب نمیرسن
وگرنه جهان به همه جور انسانی برای پیشبرد اهدافش احتیاج داره
و میگفتین اگه میخوای خوشبختی رو تجربه کنی قوی باش
اراده داشته باش
احساساتی عمل نکن مشرک نباش
من میخوام درکم رو در مورد احساس خوب بگم
که به قول شما در فایل آقا رضا عطار روشن گفتین همه موفقیت ها از جایی شروع میشه که احساست خوب میشه
گفتین وقتی شور شوقی نداری برای زندگی
زندگی هم شور شوقی نداره برای تو
یکی از مهمترین عامل های موفقیت در تمام تاریخ
احساس خوب اون فرد بوده نسبت به کاری که میکرده
و اگه اون احساس خوب با باور های درست مالی امیخته بشه نتیجه جالب میشه
ولی ما داریم انسانهایی که با احساس خوب و عشق و پشن کاری که رسالتشون بوده رو انجام میدادن موفق هم بودن درجه یک هم بودن
اما همیشه بی پول بودن
منمیخوام هم به کارم عشق بورزم و با پشن ادامه بدم
هم باور های خوبی راجع به پول بسازم که از کارم بینهایت پول بسازم
یکی از نشانه های اصلی ایمان به خدا ثروتمند بودنه
حالا در مورد احساس خوب باید بگم که:
شنیدین میگن این چاقو دست سازه
برا همین قیمتش بالاتره
یا دیدین یه بوگاتی چندین برابر یه تویوتا قیمت داره
یا نقاشی های داوینچی
مجسمه های میکل آنژ
و…
دلیلش اینه که نَفَس انسان بهش خورده
دلیلش اینه یه عشقی توشه
یه پشن توی اون محصوله که هرگز بعد از 1400 سال از بین نمیره
یه اشتیاق سوزان توی قران هست
که اونو با کتاب های دیگه متمایز کرده
یه اشتیاقی توی کیمیا گر هست که تو بیشتر کتابا نیس
وقتی فقط یه محصول تولید میکنی که به پول برسی و بجز پول و اینکه چقدر برات سوداوری داره به چیز دیگه ایی فکر نمیکنی
اونمحصول بی خاصیت ترین چیز در جهانه
دیدن چقدر راجع به محصولات چینی
بد میگن
چون یه خط تولید رباتی داره تیراژ میلیونی در روز تولید میکنه بدون هیچ عشق احساس و پشن
البته ناگفته نماند خیلی از چینی ها با باور های درست مالی
پول خوبی از همین روند تولید دارن در میارن
اما موضوع فقط پول نیس
موضوع بدرد بخور بودن یا بدرد بخور نبودن در جهانه
شما یه محصول اوریجینال اپل رو به صدتا فیک چینی عوض نمیکنی
شما وقتی گوشی اپل اصل دست میگیری اصلا اونکوالیتی
مسخ میکنه تورو اون ظرافت
اون شور و عشق رو دریافت میکنی.
من دقیقا نمیدونم انشتین چیکار کرده برای بشریت ولی از بچگی میشناختمش
الان میفهم چرا میشناختمش چون اون دیوانه کارش بوده
یامثلا حضرت محمد..
عاشق فهمین بوده انقدر پا به زمین کوبیده که جهان بلاخره مسخ شده، تسلیمش شده و براش یه کتاب اگاهی فرستاده
که امروزه آیینی که حضرت محمد راه اندازی کرده فقط گردش مالیش در جهان اسلام تیلیارد دلاری داره پول میسازه
یه جا خوندم مارک زاکربرگ گفته بود
ما محصول تولید نمیکنیم برای اینکه سود کنیم یه پولی بزنیم به جیب
ما محصول تولید میکنیم که با سودش بتونیم دوباره محصول با گیفیت تری ارائه بدیم
این آدما هستند که توسط جهان میرن بالا
استاد عباسمنش میگه من 500 تا کتاب خوندم در حوضه کاری خودم
میگه وقتی قران میخوندم شب ها تا دیر وقت از ذوق و شوق خوابم نمیبرد تو اتاق راه میرفتم و از اگاهی های جدیدی که اولین نفر بودم از قران فهمیده بودم اشک میریختم
استاد اون روزها داشت عشق به کارش تزریق میکرد
هنوز هم همون کارو میکنه
احساس شور و شعفی که ما جذبش شدیم رو به وضوح میشه تو فایل های استاد دید.
دیدین میگن برای بچه فقط شیر مادر خوبه
چون شیر مادر عشق توشه
که تو شیر خشک نیس
یا دیدین دست پخت مامان هرکسی بهترین دستپخته
حتی اگه نیمرو درست کنه
چون مادر یه اودیه مخصوص میریزه توش
اون چاشنی عشقه
احساسی که از قلب مادر میاد ..
امکان نداره یه شرکتی یا یه شخصی به موفقیتی برسه بدون عشق به کارش
شما وقتی عاشق کارت باشی
عاشقی که جونتم براش بدی
اونوقت تمام مردم میشن مبلغ تو
خود خدا میشه اسپانسر تو
اون آیه که میگه اگه در مشیعت الله باشین تمام مردم جهان بخوان بکشنت پایین نمیتونن
مشیعت در این مورد برای من یعنی با وجودت باقلبت با تمام سلول هات محصول تولید کنی
مثلا من فردا صبح که از خواب بیدار میشم
بفهمم که امروز خود خدا قراره بیاد از من محصول بخره
من با چه اشتیاق
وسواس
و حس و حالی محصول تولید میکنم؟
خب مردم همون خدا هستن
مثل قطره که همون اقیانوسه
ولی من اگه دنبال این باشم که حالا یه چیزی تولید کنم امروز رو بفروشم اجاره این ماه بدم حقوق این ماه نیروهامو بدم
خب جهان از من چه فرکانسی دریافت میکنه؟
تو فرانسه به رستوران ها بر اساس کیفیت و طعم غذاها ستاره میشلن میدن
و هر رستورانی که ازین ستاره ها هرچی بیشترش رو داشته باشه رنک ش بالا تر میره و خب فروشش هم به طبع بالا تر میره
مثلا اگه قرار باشه تو یه روز خاص منتقد وارد اون رستوران بشه و غذاهای اونجا رو تست کنه
که معلوم نیست چه شخصی هست و چه غذایی سفارش میده
اون روز تو اشپزخونه اون رستوران
انگار فینال جام جهانی به ضربات پنالتی کشیده شده
اونا تمام وجودشون رو میزارن
با تک تک سلول هاشون محصول تولید میکنن
اونا عشق 24 عیار تزریق میکنن تو محصولشون
تا بلکه نمره خوبی بگیرن
اونا همه وجودشون رو میزارن
اونا با قلبشون غذا میپزن
حالا سوال اینه اگه اونا هر روز اونطوری محصول تولید کنن
چی میشه؟
در اون صورت اونا اصلا به اون ستاره ها نیازی ندارن
اونا توسط مردم انقدر بالا میرن انقدر مشتری از سر کولشون بالا میره که وقتی ندارن بخوان به ستاره فکر کنن.
توماس ادیسون
کریستیان رونالدو
ماری کوری
حافظ
سعدی
و تمام اونایی که تو کارشون موفق و جهانی شدن
شاید هیچ کدوم از اونا در مورد اینکه باور چیه قوانین جهان هستی چیه ذهن ناخوداگاه چیه
چیز زیادی ندونن
اما
یه چیزی رو میشه فهمید ازشون
اینکه عاشق کارشون بودن
و اون حس ناب رو تا سالها میشه ازکاری که انجام میدادن دریافت کنیم
وقتی عاشق باشی و با تمام وجودت کارت رو انجام بدی
جهان در مقابلت سجده میکنه و هرچی که نیاز داری برات فراهممیشه تا تو دست نیافتنی پیش بری
تفاوت استاد عباس منش با بقیه همکاراش در جهان اینه که
استاد دیوانه کارشه
استاد عاشق رسالتش هست
استاد شب روز تو خواب بیداری داره به توحید و گسترش و اشاعه و بهتر فهمیدنش فکر میکنه
ایندلیل موفقیت یک فرده
که البته باید باور های درست مالی هم داشته باشی تا از کارت خوب پول بسازی
من دارم یاد میگیرم وقتی کاری انجاممیدم با قلبم انجام بدم
نمیخوام کارم حس یه ازدواج قدیمی بی روح رو داشته باشه
میخوام کارم مثل اولین عشق بازی با یار
سر شار از حرارت باشه
حرارتی که از قلب میاد
حرارتی که از پیش خدا میاد
وقتی با این احساس کار و زندگی کنم
اونوقت خود خدا تمام کارهاشو رها میکنه و فقط خیره میشه به من
و لذت میبره از نگاه کردن به من و کار کردنم
اونوقت من توجه جهان رو جلب میکنم
و اونوقت درخاست هام اجابت میشن
چون من انرژی هارو به سمت خودم سرازیر کردم
که فقط با عشق ممکنه
این حالت از عشق و علاقه و تعهد یعنی همون
همفرکانسی با خدا
همفرکانسی با پول
همفرکانسی با سلامتی
هم فرکانسی با اسانی
این حالت یعنی هم فرکانسی با تمام نعمت ها
ممنونم استاد برای اموزه های خوبت
تا ابد دوستت دارم(:
و ببخشید که کامنتم زیاد مرتبط با این فایل نبود یکی روز بود داشتم به این موضوع فکر میکردم یهو یه حسی گفت اینجا بنویسم چون بلاخره در مورد احساس بود
بنام الله یکتا و مهربان
سلام ب همه ی دوستان و استاد عزیز و مریم خانم شایسته عزیز
میخوام بدونه مقدمه یکی از تصمیمات اشتباهم رو تووی شرایط احساسی ک داشتم بگم
من همیشه تا یاد دارم ب قول معروف آقای خودم بودم و نوکر خودم و کارگری واسه کسی نکردم، ن اینکه بچه پولدار بوده باشم ن ،ولی همیشه کارو کسب خودم رو داشتم و ب گفته بابام همیشه عمل کردم ک بهم میگه کارگری سرمایه ش بدن و سلامتیته ولی آدم کاسب و مستقل معمولا از هر لحاظ ک فکرشو بکنی خیلی بیشتر از کارگر آزادی داره و محدود نیست .
اینا بود تا سال 93 ک من بر اثر ی سری مشکلات خانوادگی و شخصی و الان با قوانین بیشتر آشنا شدم مهمترین علت خودم نوع رفتارام ی ورشکستگی مالی داشتم و از لحاظ مالی افت کردم و فقط تنها چیزی ک برام موند ی دونه آپارتمان بود و شد جوری ک دوسال روحیه ی هیچ کاری نداشتم و در جا میزدم و ی جا ب عنوان مسئول فروش مشغول ب کار شدم ک برام خیلی سخت بود و فقط در حد مخارج خودم و خانواده در آمد جزئی داشتم تا اینکه سال 97 شرایط ی جوری شد ک هنوز بدون طی کردن تکاملم تووی اون شغلی ک مسئول فروشش بودم، عجولانه و برای اینکه بخوام از اون کارگر مردم بودن فرار کنم و از پله اول بپرم ب پله دهم، تصمیم گرفتم خونه م ک تنها داراییم بود بفروشم وبا دونفر دیگه شریک بشم و بزنم تووی کار تولید سنگ نمای ساختمان و الان بعد از گذشت نزدیک ب 4 سال از اون سال ک باید سرمایه ی من لااقل با توجه ب تورم کشور و سود کارم 5 برابر شده باشه حتی نمیتونم اون خونه ک فروختم رو بخرم بزارم سر جاش و الان میفهمم ک اون زمان ی تصمیم عجولانه و احساساتی ک از روی افکار و احساس غلط بود باعث شد ک الان یک مستاجر باشم و کلی از این اون ایده آلی ک مد نظرم بود عقب بیفتم
ولی الان ب لطف الله مهربان و آموزه های استاد عزیزم ک یکی از دستان خداوند هستش دارم یاد میگیرم ک تصمیم باید در اوج آرامش باشه تا موجب پشیمونی نشه و مسلما باعث پیشرفت میشه.
امیدوارم ک این کامنت بدرد بخور باشه برای همه دوستان عزیز و خوشحالم ک تووی جمع شما هستم
در پناه الله مهربان شاد، سالم ،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام رب العامین
سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستان
حدود دوساله که من هدایت شدم به سمت شما
و دقیقا یه ادم دیگه شدم البته هنوز خیلی کار دارم که بهتر بشم و هر روز خودم رو بهبود بدم و ورژن جدیدی از خودم بسازم
درمورد تصمیات احساسی من به شدت توش مشکل داشتم و هنوز هم دارم ولی کمتر
من به خودم که نگاه میکنم میبینم ریشه یاین احساسات بد توی من همش برمیگرده به شرکی که در درون منه و از بی ایمانیم و باور نداشتن یه قدرت خداونده
و وعده های شیطان رو بیشتر قبول میکنم درمورد کمبود تا وعده ی خداوند درمورد فراوانی و این چیزیه که دارم هر لحظه روی خودم کار میکنم
از اینکه در احساس بد چه تصمیماتی گرفتم و چه نتایجی برام داشته که اصلا الان دوست ندارم حتی به یاد بیارم از بس نتایجش بده فقط یکیش اینه که سلامتیم تا جایی رفت که دیگه نمیتونستم راه برم شاید تصورش سخت باشه ولی قانون خداوند اینه و با کسی هم شوخی نداره
در مورد بدن خودم
در مورد همسر عزیزم
درمورد برادرانم و…….
چند وقت پیش توی فامیل یه موردی پیش اومد و داداش های گلم با عصبانیت موضوع رو به من گفتند و منم داشتم میرفتم برم توی فضای دعوا و…. تا اینکه یه لحظه به خودم اومدم و فقط سکوت کردم و از خداوند خواستم کمکم کنه
و بهم گفت که اقا اصا چرا اینقدر این فامیل برات مهم اند و مگه تاثیری توی زندگی و کار تو دارند اصا مگه قدرتی دارند توی زندگیت تو ازشون اعراض کن و به من توکل کن و بدون تمام قدرت ها دست منه
الآنم که داره یادم میاد اون لحظات رو اشک تو چشمام جمع شده
و خیلی ریلکس شدم و آروم
وقتی فامیل دیدند که من هیچ حرفی نمیزنم شروع کردن به پیامک زدن به من و من حتی توی لیست سیاه گذاشتمشون و پیامک هاشونم نخونده پاک کردم و به داداشهای گلمم گفتم همین الهام رو ولی خب اونا توی مدارش نبودند و یعنی اصلا نمیشنیدن من چی میگم
الان که حدود 6ماه از اون قضیه میگذره هنوز درگیرن و نتیجه هم این که هیچ اتفاقی نیفتاد و ما داریم کار خودمون رو میکنیم
اینو که میگم یه زمانی هر اتفاقی میفتاد میومدن سراغ من که بریم دعوا@@@@@@@@@@
اینقدر تغییر کردمااااا
یه مورد دیگه هم درباره کارم بود که مسئله ای بود باید جلسه ای میذاشتیم و صحبت میکردیم با یه ادمی که کاملا بی منطق بود و من قبل از اینکه برم توی دفترم نوشتم که اگر نتیجهی خوب میخای باید به قانون عمل کنی و نوشتم که من تحت هر شرایطی عصبی نمیشم و امضا زدم و کف دستمم نوشتم تا بیینم و یادم نره و نتیجه ای که گرفتم از اون جلسه باور نکردنی یود برام و برای هر کسی که میشنوه
و الان از نظر سلامتیم خیلی خیلی خیلی بهترم خداروشکر هررزو هم بهبودو بهبود
و نکته ی جالب هم که از این فایل یاد گرفتم اینه که موقع احساس بد به خودم بگم دیر نمیشه و صبر کن جهان روندش رشده بذار خداوند درستش کنه و فقط احساست رو خوب نگه دار و ازخدا کمک بخاه وگرن مثل قبلاً میشیا
از خداوند سپاسگذارم که من رو به شما هدایت کرد
در پناه الله
عواقب تصمیمات احساسی
به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان خوبم
چند روزی بود که تصمیم گرفته بودم که برای اصلاح یکی از نقطه ضعف هام قدم بردارم و اون هم چیزی نیست جز قضاوت نکردن و واکنش احساسی نشان ندادن توی روابطم بود چون بارها از این موضوع لطمه خورده بودم و امروز که این فایل اومد دیدم دقیقا خداوند داره من رو در تصمیمی که گرفتم سوق میده به جلو چون کار خداوند همینه که انتخاب های ما که همون تصمیم گیری های ما هست رو حکایت میکنه چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی
این فایل امروز دقیقا گذشته ی من رو قبل از آشنایی با استاد برام مرور کرد که به خاطر جهالتی که داشتم هم خودم رو تخریب میکردم و هم رابطم با دیگران رو خراب میکردم
امروز من به یادآوردم که قبل از اومدن توی این مسیر چقدر به خاطر واکنش های احساسی که نشون میدادم توی مراسم های خانوادگی کنترل خودم رو از دست میدادم و از کوره در میرفتم و صحبت هایی رو میکردم و رفتارهایی رو نشون میدادم که بعد از چند روز خودم با به یادآوردنشون احساس خجالت میکردم
امروز من به یادآوردم که چقدر بخاطر تصمیمات احساسی که در هنگام خوشحالی زیاد میگرفتم و قول هایی که به اطرافیانم میدادم مخصوصا خواهر زادم و برادر زاده هام خودم رو به دردسر مینداختم برای اینکه به قولی که بهشون میدادم عمل کنم
به یاد آوردم که توی رابطه ی عاطیفم به خاطر سریع واکنش نشون دادن و قضاوت کردن رگباری از پیام های خشم آلود رو برای طرفم ارسال میکردم که بعدا متوجه میشدم که قضاوت بیجا کردم و باعث رنجش خاطر طرف مقابلم شدم اونم نه ی بار بارها و بارها این کار رو کردم
به یادآوردم که به خاطر واکنش سریع و احساسی نشون دادن توی کار با همکارم کارم رو ترک کردم بدون اینکه حق و حقوق خودم رو بگیرم و مجبور شدم از صفر کارم رو شروع کنم که خیلی از لحاظ کاری عقب افتادم
و هزاران اتفاق مشابه که ریه ی همه ی اونها بر میگشت به سریع واکنش نشون دادن و احساسی عمل کردن چه در مواقع ناراحتی و چه در واقع خوشحالی
و البته که ترحم و دلسوزی بیجا هم باعث میشد باز تصمیمات احساسی بگیرم که متعاقب اون مجبور میشدم از خودم بکنم و اون قول و تعهد هایی که داده بودم رو بهشون عمل کنم که باعث ندامت و پشیمانی من میشد
از وقتی که با استاد آشنا شدم بواسطه کار کردن روی فایل های استاد مخصوصا دوره دوازده قدم و از وقتی که دلیل رفتارهام رو بررسی کردم و متوجه شدم که احساس ترحم و دلسوزی بیجا فقط به خودم ضربه میزنه چون باعث میشه تصمیمات احاسی بگیرم سعی کردم این موضوع رو بزرام کنار و به همون نسبت هم تمیمات آنی و احساسی من هم کمتر شد و عواقب اونها هم کاهش یافت و توی این زمینه خیلی بهتر شدم هرچند بظاهر از دید دیگران من سخت دل شدم اما میدونم که دارم مسیر درست رو میرم
اما موضوعی که من هنوز درگیرش هستم مساله قضاوت کردنه توی روابطم با دیگران توی این زمنیه هم بهتر شدم با دیگران اما توی رابطه های عاطفیم هنوز هم این مساله رو دارم که باید روش خیلی کار کنم .
موضوع از این قراره که من وقتی توی رتبطه ی عاطفی قرار میگرفتم و طرف جواب پیام های من رو نمیداد من سریع واکنش نوشن میدادم و رگباری از پیام ها رو روانه طرف میکردم چیزهایی که بعدا می فهمیدم فقط برداشت شخصی خودم بوده و اصلا اینطور نبوده و همین باعث میشد شیرنی اون رابطه از بین بره و باید اعتارف کنم که تا پارسال همین مساله رو داشتم به شدت
اما از ی زمانی به بعد که باز هم با گوش دادن به فایل های استاد تصمیم گرفتم توی رابطه رها باشم از میزان این قضاوت کردن ها کمتر شد و کمتر سریع واکنش نشوم میدادم توی رابطم یعنی بهتر شده بودم توی این موضوع اما باز چند وقت پیش متوجه شدم که این هنوز هم هست درسته که بهتر شدم اما هنوز هم بعضی وقتها خودش رو نشون میده .بنابراین تصمیم گرفتم که این مساله رو حلش کنم با جدیت بیشتر و راه حل هم این بود که وقتی پیامی میدم و طرف جواب نمیده خودم رو کنترل کنم و گوشی رو از خودم دور کنم تا پیام ندم و قضاوتی هم نکنم بقول استاد بگم با خودم که یا کار داره یا گوشیش رو جا گذاشته یا شارژ نداره و با یادآوری این جملات به خودم اون رفتارم رو کنترل کنم
الان که دارم دقت میکنم موثرترین روشی که میتونه به من کمک کنه تا ذهنم رو آرام کنم همین گوش دادن و کار کردن روی فایل های استاد و بودن توی سایته تکنیکی که بارها به من کمک کرده تا کنترل ذهنم رو در دست بگیرم مخصوصا اون فایل هایی که توی اون شرایط میتونه به من کمک کنه مثلا :
در مورد روابط جلسات دوم و سوم دوره به صلح رسیدن و جلسه 9 عزت نفس
در برخورد با اتفاقات ناخواسته و تضادها جلسه 5 قدم هشتم و جلسه 5 دوره به صلح رسیدن
در بحث مسایل مالی فایل های اجرای توحید در عمل
یکی از مواردی که من تونستم ذهنم رو کنترل کنم و واکنش احساسی نشون ندم که اونهم بواسطه ی آگاهی های استاد بوده زمانی بود که طرف عاطفیم به مدت 3 ماه ازش خبری نبود و در تمام اون مدت من با یادآوری صحبت های استاد در مورد رابطه تونستم حال و احساسم رو خوب نگه دارم و نتیجه این شد که بعد از 3 ماه ایشون دوباره ارتباطشون رو برقرار کردن اونم با عشق و علاقه ی بیشتر و متفاوت از قبل و جریان اون 3 ماه رو هم توضیح دادن و رابطه خیلی قشنگ تر و زیباتر هم شد
به نظرم یکی از ویژگیهای مثبتی که با فایل های استاد در ما ایجاد میشه همین به صلح رسیدن با خودمون و دیگرانه که همین باعث میشه صبر و حوصله ما زیاد بشه و از میزان واکنش نشون دادنمون به اتفاقات کمتر بشه و آرام تر و عاقلانه تر رفتار کنیم
یکی دیگه از روش هایی که من خودم سعی میکنم بکار ببرم مشغول کردن خودم به انجام دادن تمیز کاریهای خونه اس چون وقتی این کار رو انجام میدم به جزییاتش خیلی دقت میکنم با عث میشه توجهم از روی اون موضوعی که میخاستم واکنش بدم بهش برداشته میشه و خودبخود آروم میشم و دیگه اون احساس شدید فروکش میکنه
سپاسگزارم استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز
سلااااااام سلامی به طراوت و زیباییِ طبیعتِ اردیبهشت
سلام به استاد عباسمنش عزیز، مریم بانوی دوست داشتنی و دوستای ارزشمندِ این سایت پر برکت
اومدم تو سایت تصویر فایل جدید رو دیدم، ناخودآگاه قلبم خندید با لبخند استاد!
خدایا هزار مرتبه شکرت چه طبیعت شگفت انگیزی چه هوای خوبی چه ترکیب رنگ های زیبایی چه تیشرت خوشرنگی!
همه چی فوق العاده ست..
و اما…
باز کردن ویدیو همانا و گوش سپردن به صحبت های استاد و دیدن لوکیشن رویایی همانا
خدایاااااااا
خدا جانم…
تو داری هر لحظه باهامون حرف میزنی، هر لحظه و به هر طریقی،
خوشا به حال کسایی که همیشه تلاششون اینه که ذهنشون رو آروم کنن فضای درون شون رو باز کنن تا تو جاری بشی و صحبت ها و هدایت هاتو دریافت کنن.
دقیقا همین دیشب بود که یه رفیقی بهم پیام داد و در اوج ناراحتی و عصبانیت بود از اتفاقی که همون لحظه براش پیش اومده بود و داشت از کارهایی که میخواست در همون لحظه و همچنین در آینده انجام بده بخاطر این قضیه صحبت میکرد،
و جواب من چی بود…
آدم تو مواقع عصبانیت و ناراحتی هر تصمیمی بگیره اشتباهه، و واکنش الانت ممکنه کار رو بدتر کنه به جای اینکه بهبود بده. با توجه به شناختی که از خودت داری ببین چی میتونه یکم آرومت کنه اون کار رو انجام بده، قدم بزن، بنویس و….. و دیگه بهش فکر نکن امشب، بذار چند روز بگذره تا زمانی که آروم بشی بعد تصمیم درست رو میگیری …
همین صحبت های استاد بود… صحبت های خدا ! … که خودش، رو ذهن و زبون من جاری کرد دیشب.
بعد از اینکه این حرفو زدم با خودم فکر کردم که شاید اگه قبلا بود مینشستم با صحبتهای احساسی دلداریش میدادم یا منم ناراحت میشدم و جبهه میگرفتم علیه اون اتفاق، اما الان چی… بدون هیچ صحبت اضافی بدون واکنش لحظه ای با آرامش حرفایی که به قلبم اومد رو بهش گفتم… به خودم گفتم، آرینا… مهم نیست صحبت هات روی اون شخص تاثیر گذاشته یا نه حرفتو گوش میده یا نه، الان این برام مهمه که تو حتی اگه نیم پله هم شده باشه، رشد کردی! خدایا شکرت.
و امروز وارد سایت میشم و این فایل رو میبینم و این صحبت هارو میشنوم….
خدایاااااااا چقدر دل چسبه حس حضورت!
چقدر خوبه که هستی هر لحظه
چقدر امنه آغوشت…
عاشقتم خدا… هزاران هزار مرتبه شکرت بابت بودنت در هر لحظه.
.
استاد عباسمنش عزیزم از شما سپاسگزارم که بارها و بارها دست خدا برای بنده هاش میشی، کالبدی برای عشق بازی خودِ خدا روی زمین میشی.
الان میفهمم که چرا وقتی وارد سایت شدم قلبم با دیدن این تصویر و این لبخند، خندید :)))
.
از خدا بابت حضور شما استاد نازنین، مریم بانوی قشنگم و این سایت و این فضا و این دوستان فوق العاده بینهایت سپاسگزارم.
.
امیدوارم هر لحظه از زندگیتون سرشار از حس حضور خدا باشه
خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و عشق تقدیم استاد،خانم شایسته و دوستانم
این عکس کاور که منا دیوانه کرد مگه داریم این همه زیبایی و عشق،بله که داریم آقایون،خانوم ها اینجا سایت عباسمنش دات کام هست دری بسوی عشق،زندگی،بهشت و مهمتر از همه خودشناسی و خداشناسی
استاد با شما بودن به من زیبایی ها دیدن و در مورد زیبایی ها صحبت کردن را آموخت،شما به من آموختید که زندگی ساختنیست نه یافتنی
به به چه تیشرتی خوش رنگی پوشیدید،رنگش شاد و فوق العاده اس،استاد هر وقت فایل هاتون را میبینم هزاران بار تحسینتون میکنم بابت این هیکل زیبا،این پوست صاف،سفید و خنده رو بودنتون چقدر شما فوق العاده و دوست داشتنی هستید و چقدر دلی و با عشق حرف میزنید و من هر روز صبح به محض بیداری عاشقانه میام سراغ سایت تا فایل جدید و کامنت های جدید را بخونم و لذت ببرم
درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟
راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟
من انسانی خوش اخلاق و خوش خنده بودم از ابتدای زندگیم و واقعا این ویژگی مثبتم را هزاران بار به خودم یادآوری کردم و میکنم اما یه خصلتی بدی که من داشتم و الان خیلی دارم روش کار میکنم یا توش بهتر بشم عصبانی شدنم بود و سریع با یک حرف آمپر میچسبوندم و واکنش نشون میدادم و قضاوت های الکی و بیهوده میکردم در صورتی که هیچ اطلاعی از پش زمینش نداشتم،با یک کلام بد در مورد فردی،با جواب رد شنیدن از کسی،از انتظار داشتن از کسی،قبلا یک انسان متوقع بودم و اصلا تحمل شنیدن جواب نه را نداشتم و اگه کسی به من جواب نه میداد دیگه ارتباطم را به طور کل قطع میکردم و نه انگار که ما قبلا با هم قوم و خویش بودیم یا دوست و بر این باور بودم که ما یا در یک ارتباط هستیم یا نیستیم و حد وسطی نداریم یا 1 یا 0 زمان همه چیز را درست میکنه به مرور با گذشت زمان و آشنایی بیشتر من با قوانین و کار کردن روی افکار،رفتار،گفتارم سعی کردم تا حدودی کسی را قضاوت نکنمهیچ وقت کسی را قضاوت نکنید حتی اگر حق با شما باشد،ظاهر افراد را با افکار درونی خودمون نسنجیم همیشه یاد کلمه صبر و صابرین که خدا میگه همیشه با صابرین هستم میفتم و میگم چقدر آیت کلمه گران بهاء و ارزشمند هست اگه بتونیم بصورت باطنی ازش استفاده کنیم
راهکار من برای عصبانی نشدن:قبلا اگه عصبانی میشدم هر چی حرف تو دلم مونده بود و نمونده بود را میزدم و به قولی طرف را آب میکردم و رفت تو زمین ولی الان خیلی خوب شدم شاید عصبانی بشم ولی دیگه 100 درصد سعی میکنم دهنم را ببندم و حداقل حرف نزنم حرف نزده را میشه بعدا زد ولی حرف زده شده را نمیشه جمع کرد و فراموش کرد الان که شدم حضرت ایوب صبرشونا ارث گذاشتن برا من شدم محمد صابر شاید قبلا را زیاد و دقیق یادم نیاد ولی خودم میدونم که از زمانی که با استاد آشنا شدم چقدر رفتارم عوض شده به قولی آدم یکی نمیتونه سر خودش کلاه بزاره و یکی هم سر خدا دیگه هر کسی بگه تغییر نکردی من خودم احساس میکنم،شرایط زندگیم بیانگر این هست که چقدر تغییر کردم
آدم باید بقدری روی خودش کار کنه و کلنجار بره که دیگه خودشان بهتر از هر کس دیگه ای بشناسه و از زیر و بم خودش باخبر باشه،یه مدت آدم باید بره تو پیله اش و رشد کنه،برای زندگی دادن به دونه باید اونا زیر خاک کرد،انسان هم زمانی رشد خواهد کرد که خودشا بکاره و یه مدت دور از جامعه و اطرافیان باشه،به قول استاد من کاری میکنم که دیگه هر کسی دکتر خودش باشه و تمام اتفاقات اطرافشا بودنه به چه دلیل اتفاق افتاده
درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.
بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟
همین چند روز پیش از دست یکی از دوستان صمیمی ام بسیار ناراحت شدم چون روش حساب میکردم که یه کار ساده ای را برام انجام بده و نه تنها انجام نداد بلکه دروغ هم بهم گفت و من خیلی عصبانی بودم و افکارم داشت چپ و راست حمله میکرد به من که باید واکنش نشون بدی،تو چرا اینقدر زود باوری،تو چرا اینقدر ساده ای ولی من سعی کردم یه تنه جلوش وایسم و بهش بگم بابا الکی قضاوت نکن،شاید کار داشته،شاید میخواسته بری جایی،شاید و … خلاصه صدها بهانه براش تراشیدم که دوستم نمیتونه به من کمک کنه،الان خیلی خوشحالم که اون موقع واکنش نشون ندادم و رابطه دوستیمونا بهم نزدن سر مسائل هیچ و پوچ و الکی
بخدا 99 درصد اختلاف ها،ناراحتی ها،کینه ها و … سر مسائل الکی و چرت و پرت و خصوصا قضاوت های الکی
من به این نتیجه رسیدیم که قضاوت های ما انسانها چقدر از سر بی خبری ها و خبر چینی ها و یک کلاغ چهل کلاغ کردن اطرافیان هستش
مثل اینکه ما یاد گرفتیم که باید رابطه یک شخص را با شخص دیگه ای بهم بزنیم تا رابطه ما با اون خوب و عالی بشه و راه دومی وجود نداره چون میترسیم که اون شخص را از دست بدیم و همین باور کمبود عامل مهمی در تغییر نگرش ما نسبت به رابطه هاست
هر طور و از هر زاویه ای نسبت به هر چیزی نگاه کنیم و بیندیشیم همون برای ما اتفاق خواهد افتاد اگر تمام انسانهای جهان را خوب و عالی ببینیم و با همه خوب صحبت و رفتار کنیم چه در حضور خودشون چه در عدم حضور خودشون همه انسان ها برای ما تبدیل به انسان های فوق العاده و عالی خواهند شد
جهان به اون شکلی در میاد که ما به اون شکل میدیم
با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟
من سعی میکنم محیط را ترک کنم چون میدونم که شاید نتونم جلوی ذهن پرخاشگر خودما بگیرم و به سریعترین حالت ممکن اون محیط را ترک میکنم
سعی میکنم تو ذهنم جنبه ها و خوبی هایی که اون شخص یا افراد در حق من کردن را یادآوری کنم
سعی میکنم یه مدت کوتاه ولو 5 دقیقه بخوابم حتی اگه خوابم هم نیاد چشمام را ببندم
سعی میکنم با خدا صحبت کنم و آینده عالیم را تجسم کنم
سعی میکنم بر لب آب زاینده رود و به جریان آب نگاه کنم و محو بشم و بگم مشکلات هم مانند این آب داره میرا و در جریان هست و پاکی جایگزین میشه
وقتی دوش میگیرم زیر دوش حس میکنم که این قطرات آب هر چی بدی،کینه هست را از سر تا پام میشوره و میبره و بجاش عشق و ثروت را لبریز وجودم میکنه
سعی میکنم در مورد این عصبانیت با هیچ کس صحبت نکنم
سعی میکنم بیام سایت و یک فایل ببینم و اینطوری ذهنم را منحرف کنم از ساخت سریال بدی های اون شخص و اون محیط
خدایا ما را به سمت بهترین ها هدایت کن
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلام استاد عزیز
اتفاقا کمتر از یک ساعت پیش قبل از دیدن این فایل یک اتفاقی برای من افتاد که به شدت عصبانی شدم و کنترلمو از دست دادم
که الان میبینم چقدر به نفع من بوده و این کمک خدا به من بوده برای درک بهتر این فایل
درواقع من خسته و گرسنه از باشگاه رسیده بودم خونه و کلیدم رو هم فراموش کرده بودم و مادرم هم خونه نبود
و من بهش زنگ زدمو بهم گفت تا پنج دقیقه دیگه نمیتونه بیاد و من تقریبا از شدت عصبانیت ترکیدم ولی ازش خواستم که زودتر بیاد خونه
ولی ایشون نیومد و دوباره بعد از 20 دقیقه بهشون زنگ زدم ولی بازم ایشون نیومدن و وقتی رسیدن هردوتامون تقریبا منفجر شدیم و کار داشت واقعا ب دعوای فیزیکی کشیده میشد
ولی وسط های بحث با اینکه ذهنم پر شده بود از حرفایی که ب قول شما رابطه رو میتونه تا اخر عمر لکه دار کنه ولی خداروشکر خودمو کنترل کردم و دیگه چیزی نگفتم تا دعوا خوابید
و بلافاصله سعی کردم به نکات مثبت توجه کردن و به مامانم هم حق دادن و حاظر شدم و رفتم بیرون و اتفاقی فایل شمارو دیدم و خیلی سپاسگزارم که حالا با این فایل میتونم سعی کنم خودمو کاملا کنترل کنم و در این مواقع هم یادم نگه دارم ک عزیزانم خیلی برام ارزشمندن و باید بهشون احترام بزارم
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿134﴾همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى برند و از مردم در مى گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد.آل عمران
با نام و یاد خدای مهربان و سلام به استاد گرانقدر دوست داشتنی و سرکار خانم شایسته و سایر عزیزان و همراهان سایت زیبای عباسمنش
عواقب تصمیمات احساسی
اولا ممنون و سپاسگزار از استاد عزیز که هر بار یک فایل زیباتر و درس آموز روی سایت قرار می دهند یکی از یکی زیباتر کنفسیوس می گوید:
بهترین عمل اقدام نکردن است در لحظات فوقالعاده سخت زندگی و آنچه موجب بی لیاقتی ما می شود.
در واقع بهترین کار این است که کاری نکنیم.
در این شرایط نقطه شروع بسیار مهم است و این ملزم به تمرین است که در حالات مختلف از قبل تمرین کنیم مثلا نفس عمیق اگر در ناخودآگاه ما شکل بگیرد در لحظه حساس هم به خوبی می توانیم به یاد بیاریم الان چگونه باید عمل کنیم و چه تصمیمی بگیریم یا حتی هیچ تصمیمی نگیریم و اجازه بدهیم با صبوری از این لحظه سخت عبور کنیم و بدانیم آگاهانه چه خساراتی در شرایط احساسی شدید بعدا به ما وارد می کند حتی شرایط خوشحالی شدید
بلافاصله حالت خود را عوض کنیم نشسته هستیم بایستیم ایستاده راه برویم یا حتی بخوابیم اگر آب در دسترس هست به صورت بزنیم یا وارد آب شویم چون آب نرنهای منفی دارد و منفی در منفی مثبت می شود.
با کودکی بازی کنیم یا با یک حیوان دست آموز یا محل را ترک کنیم خودمون را خنک کنیم یه بادی به صورتمون بخورد به آن موضوع فکر نکنیم آواز بخوانیم شکرگزاری کنیم و گذشت کنیم و خود را پرورش دهیم به گونه ای که مهارت کسب کنیم نه تنها حرکتی منفی انجام ندهیم بلکه حتی صحبت نکنیم و حرفی نزنیم
خونسردی خود را حفظ کنیم و اجازه ندهیم ترس قدرت بگیرد و بر ما غلبه کند موضوع ترسیدن نیست،داستان قدرت ندادن به ترس و عدم تصمیمات اشتباه و حاشیه ای است و از خود سوال بپرسیم من چگونه می توانم الان بر خود مسلط باشم و خودم را آروم کنم؟
احساسات منفی را روی کاغذ بیاورم و بعدا پاره کنم یا بسوزانم حتی اگر از شخص خاصی عصبانی هستم این باعث میشه خشم خودم را خالی کنم و اهرم رنج و لذت برای خودم بنویسم و از تصمیمات درست و اشتباه خودم و دیگران درس بگیرم و آنوقت هست که نتایج دلخواه از راه می رسد.
در این شرایط هست که باید اوضاع را کنترل کنیم و در درجه اول خودمان و بعد اوضاع و شرایط و جو و دیگران را مدیریت و کنترل کنیم و نیز توجه همه را به یک موضوع دیگر و زیبایی جلب کنیم و از زاویه بهتری و نگرش زیباتری با این آگاهی که هر اتفاقی بیافتد به نفع من است و کسی جز خودم تاثیر گذار در زندگی من نیست مگر اینکه من اینگونه باور کنم.
حتی اگر چیزی برای خندیدن وجود نداشته باشد بخندیم فارغ از اینکه از لحاظ منطقی به خودمان حق بدهیم واکنش منفی داشته باشیم اقدامی نکنیم و تا حد ممکن آن اتفاق را تبدیل کنیم به یک اتفاق و خاطره خوب با این باور منطقی که من خالق زندگی خویشتنم
البته اگر تمرین و تکرار کنیم که شرایط خوب را خلق کنیم و احساس خوبی داشته باشیم و در لحظه شاد باشیم و به دنبال زیبایی بیشتر باشیم نه تنها در شرایط شدید احساسی قرار نمی گیریم بلکه حجم اتفاقات خوب در زندگی ما بیشتر و بیشتر می شود.
همیشه شاد باشید.
سلام به استاد عزیزم ومریم جان
استاد سپاسگزارم ازتون بابت اینکه برامون محتواهای عالی در این فضای عالی ضبط میکنید ، شما فوق العاده ای.
در مورد صحبت های این فایل چندتا نکته رو بگم برای بچه هایی که میخونن
خیلی اوقات ما تو اون لحظه عصبانیت فکر میکنیم که اتفاقا درستش اینه که این افکار بیاد به ذهنمون، و افکاری که میاد به ذهنمون حقیقته ،
مثال میزنم، تو صف نونوایی واستادیم یک نفر بی نوبتی میکنه و هوا هم گرمه و ما عصبانی میشیم و این افکار میاد به ذهنمون که اه چه آدم بی کفایتی ، چقد بی فرهنگن مردم، واقعا که جای تاسف داره ، برای همینه که ما پیشرفت نمیکینم و …
و بعدشم ممکنه این داستانو بیایم خونه برای مامانمون، همسرمون تعریف کنیم
و اونا ام بگن اره اصلا مردم یکم درک و شعور ندارن و …
و خیلی وقتا ادم ها نمیفهمن که این الان عصبانی ان، الان احساس خشم دارن
فکر میکنن طبیعیش همینه
( همون حرفی که استاد تو جلسه 1 قدم 1 گفتین ، که ما در قدم اول باید بدونیم که ما فکرمون نیستیم، ما یک پله بالاتر از فکریم، ما توانایی جهت دادن به افکارمون رو داریم، و در مورد مثالی که زدم میتونیم بجای اون افکار اشتباه اینجوری فکرکنیم که شاید اون ادمی که اومده بی نوبتی کرده و رفته، دخترش از مهد تعطیل شده و تنها کنار خیابون منتظرشه، یا نمیدونم شاید مهمونی داره که مسافره میخواد بره توجاده، یااینکه شاید این ادم اولین باره که داره اینجوری بی نوبتی میکنه)
برای کنترل خشم و احساسات ما باید ببینیم که چه افکاری میاد به ذهنمون در اون لحظه و حالا که افکار رو فهمیدیم باید اون افکار رو زیر سوال ببریم
در مورد مثالی که استاد عزیزم گفتن ، (من خیلی اهل فوتبالو اینا نیستم و اسمارو بلد نیستم :) همینجوری ازم بپذیرید) اون مربی که عصبانی شده و احتمالا شدت خشمش از 10 ، 10 بوده که نتونسته خودشو کنترل کنه و به خودش مسلط باشه ، احتمالا این باور و افکار توذهنش بوده که اون داور هیچوقت نباید اشتباه میکرده
حالا فکر پیدا شد ، از خودمون بپرسیم آیا واقعا ادمها هیچوقت نباید اشتباه کنن؟ قطعا که اشتباه کردن طبیعیه
و وقتی ما باورمون و فکرمون این باشه که ادمها در هر سطح و جایگاهی باشن امکان خطا کردن و اشتباه کردن رو دارن ما اونقدر عصبانی نمیشیم ، و میتونیم به خودمون مسلط باشیم و قطعا اینجوری رفتار بهتری هم از خودمون نشون میدیم و نتیجه بهتری رو هم میگیریم.
و یک نکته دیگه بچه ها کلماتی مثل باید ، هیچوقت ، همیشه ، نباید به نظر من ویروس های کلامی ان که خشم مارو بشدت بالا میاره، نه تنها خشم که هر احساسی مثل غم و اضطراب و نا امیدی رو افزایش میده ،هرجا این کلمات اومد تو فکرتون بدونید که پای یک توقع بیجا و غیرمنطقی و خشم برانگیز وسطه.
البته این روش شناسایی فکر یه روشیه که در لحظه به ما کمک نمیکنه ، این برای زمانیه که ازون خشمی که تجربه کردیم فاصله گرفتیم و اروم شدیم، حالا میایم افکار و باورهای اون موقع رو در میاریم و زیر سوال میبریمشون ( استاد بازم میرسیم که این جمله شما که همممه چیز باوره)
نکته دیگه ای که میتونه بهمون کمک کنه اینه که خشم ، نا امیدی و غم و هر احساسی که ما داریم ذهنیه ، و بعد فیزیکی احساس ما میشه هیجان
مثلا من خیلی غمگینم و این غم رو در قفسه سینه درکش میکنم
من احساس خشم دارم و بعد فیزیکی احساس خشم من میشه اینکه مشت کردم مثلا
اینکه ما بدونیم فیزیک ما چه تغییراتی کرده راحت تر به احساسمون اگاه میشیم و میتونیم کنترلش کنیم
چون همونجور که گفتم ما خیلی وقتا احساساتمونو نمیفهیم و فکر میکنیم که باید این میشده ، طبیعیش این بوده
که این هم روشیه که بعد از اروم شدن ما باید بهش فکر کنیم و بعدا در موقعیت های بعدی ازش استفاده کنیم.
چون کلا در بحث کنترل خشم دو مدل داریم، یکی کوتاه مدت که استاد عزیزم خییلیی عالی بهش اشاره کردن
و یکی بلند مدت که دو تا روششو الان گفتم براتون
1 اینکه افکار و باورهایی که باعث شده ما عصبانی بشیم رو پیدا کنیم و زیر سوال ببریمشون، و وقتی بدونیم اون افکار غیر منطقی بوده خب مارو کمتر عصبانی میکنه در موقعیت های مشابه بعدی.
و 2 اینکه بیام مشخص کنم که من مریم وقتی عصبانی میشم فیزیکم، جسمم چه تغییراتی میکنه
و وقتی اون تغییرات فیزیکی رو در لحظه در جسمم دیدم به خودم بگم مریم تو الان عصبانی هستی ، مریم تو الان خیلی ناراحتی لطفا تصمیم نگیر
که البته استاد هم به این روش خیلی عالی اشاره کردن.
امیدوارم کامنتم براتون مفید بوده باشه
و استاد اونجا که نوشتین و گفتین که فاصله بدین بین عصبانیت و تصمیم گیریتون یاد حرف ویکتور فرانکل افتادم که میگه،
بین محرک و پاسخ فضایی وجود داره به اسم آزادی و منزلت.
و ما هرچقدر بتونیم این فضا رو بیشتر کنیم ،یعنی لحظه ای که عصبانی میشیم رو تا لحظه ای که رفتاری انجام میدیم یا حرفی میزنیم رو بیشتر کنیم از منزلت بیشتری برخورداریم. انسان پخته تری هستیم و منطقی تر و پخته تر تصمیم میگیریم و رفتار میکنیم.
و بچه ها یادتون نره که
anger is only one letter short of danger
واقعا احساس خشم احساس خطرناکیه ، و همه ی ما تا حدودی داریم این احساس رو بخاطر تم فرهنگی که داریم و همیشه باید مراقبش باشیم.
استاد یه تجربه لذت بخشم بگم
من هر زمان که فاصله میدم بین عصبانیتم و رفتارم بعدش انچنان حس خوب و اعتماد بنفسی دارم که حد نداره
واقعا لذت بخشه
اینکه بفهمم همه چیز منم و اون افکاری که میاد به سرم زندگی و رفتار منو پیش نمیبره
احساس قدرت میده به ادم
و هرچقدر بیشتر تکرار بشه بیشتر به اعتماد بنفسم کمک میکنه
استاد خیلی خیلی خیلی ممنونم ازتون
شما بی نظیر و فوق العاده ای