عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 13

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 1433 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام تنها مالک ،پادشاه و صاحب اختیار کل جهان هستی

    سلام استاد نازنینم بینهایت از فایل تون لذت بردم چقدر به نکات مهم و حیاتی اشاره میکنید که هممون بهشون بینهایت نیاز داریم

    خود من هم بوده بعضی جاها تونسنتم جلوی احساساتم رو بگیرم و کمی صبر کنم بعد تصمیم بگیرم

    و بعضی جاها هم بوده خیلی تصمیمات خام و بچه گانه گرفتم بخاطر غلبه احساساتم

    ولی هدایت خداوند شامل حالم شده که تعداد تصمیمات احساسی ام کمتر بوده و تصمیماتی که با هدایت ها و الهامات خالق مهربانم گرفتم بیشتر بوده

    اول جنبه مثبت رو بررسی می‌کنیم که چه جاهایی تصمیم درست گرفتم با هدایت خداوند همراه شدم و بعد میگم چه جاهایی نتونستم و ضربه خوردم تا به خودم یادآوری بشه و حواسم رو بیشتر جمع کنم .

    بزرگترین تصمیم زندگی من مهاجرت بود و رها کردن تمام بند های وابستگی مثل خانواده، دوستان ، تمام وسایلی که برای خودم خریده بودم و حرکت کردن برای تغییر

    اون زمان که کارهای مهاجرت ام درست شد همه میگفتن نه نرو بیخیال ولی من از خدای خودم هدایت خواستم و در قلبم حس اش کردم که گفت رها کن همه این بند هارو من به تو همه چیزهایی که اینجا گذاشتی رو بینهایت بیشتر شو میدم

    منم خیلی دوست داشتم نزدیک خانواده ام باشم دوستانم و همه همزبانم بودند و نیازی به تلاش زیاد نبود که بخام خیلی حرکت کنم

    ولی از یه جایی به بعد درک کردم که باید بکنم و برم

    و من تنهای تنهای تنها با همسر و فرزندم مهاجرت کردیم به کشور المان از اول که برای من فرش قرمز پهن نکرده بودن که بله بفرمایید. بیایین نه استاد نازنینم فقط همین رو میدونستم که باید برم

    به جایی اومدم که 180 درجه با جایی که من بودم فرق داشت زبان شون رو حتی یک کلمه نمیدونستم فرهنگ شون باما خیلی فرق داشت ولی یه چیزی در وجود ام حس میکردم

    رسد پیشرفت و بزرگتر شدن و من عاشق این احساس بودم و سیرابم می‌کرد

    الان استاد نازنینم از اون تصمیم 7 سال گذشته

    زبان شون رو تا سطح خوبی یاد گرفتم کلی دوستای آلمانی دارم گواهینامه مو گرفتم ندرک پایان تحصیلی مو گرفتم و بعد از این موفقیت ها دارم به عنوان مشاور و ترجمان در یکی از دفتر های رسمی آلمان کار میکنم چند ماهی میشه کلی چیز دارم یاد میگیرم دارم میرم تو دل ترس هام و خداشاهده خداوند با دستان رحمت اش هم برام خواهر شد و هم پدر و مادر هم دوستان و من جای خالی هیچ چیزی رو احساس نکردم و همه چی بهم داد و وقتی اینجا اومدم یه دختر یه ساله داشتم و بعد خداوند یه فرشته دیگه هم بهم هدیه داد و الان دو دختر 9 ساله و هفت ساله دارم

    تمام کارهای اداری خودم و دوستانم رو خودم انجام میدم و ابن خیلی حس خوبی بهم میده و فکر میکنم یک الگو مناسبی هستم برای فرزندانم که حرکت کنند و برن جلو

    و خداوند به وعده ای که اون شب در کرمان به من داد وفا کرد و همه اون داشته هایی که گذاشتم اونجا و رها کردم رو به بینهایت طریق بیشتر شو برام جبران کرد و داد

    اینو تو کامنت های قلبی هم گفتم استاد نازنینم که ،

    شب قبل از مهاجرت ام که تمام کارهامون انجام شده بود بلیط و بقیه چیز ها

    رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم و در همون حال و هوا تسلیم امر پروردگارم شدم و گفتم خدایا درسته همچی مهیا و درست شده

    ولی تویی آگاه ، تویی قدرت و تویی که از گذشته حال و آینده ما باخبری اگر تو در این مسیر رشد رو برای ما میبینی هدایت مون کن وراه رو برای ما هموار کن و اگر نه با اینکه تمام وسایل اش فراهم شده از مسیرم پاک اش کن و من نمیرم و با همین حال خوب و تسلیم خوابیدم

    و ……

    در خواب دیدم که یک وانتی جلوی خونمون اومده و کلی میوه های شیرین وابدار برامون آورده و من میخورم از اون میوه ها و خیلی طعم شیرین و لذت بخشی داره

    همبن که بیدار شدم زدم داخل تعبیر خواب و گفت شما در در مسیر یک ب زندگی پر از فراوانی و برکتی در حرکت هستید و بینهایت شادی و خوشی رو تجربه خواهید کرد

    و من قلبم مطمئن شد و ایمان پیدا کردم که لین نشانه پروردگارم هست و با عشق در این مسیر قدم برداشتم و خداوند به وعده اش وفا کرد

    الان در دهکده بینهایت زیبای stephanskirchen آلمان دارم زندگی میکنم در یک کلبه چوبی وسط طبیعت بکر و بینهایت از این تصمیم هدایتی ام راضی هستم و خداوند مهربان رو سپاسگذارم که هر وقت ازش درخواست کنیم و تسلیم بشیم به زیباترین شکل ممکن که باشرایط ما هماهنگ باشه هدایتمون میکنه

    خداروشکر

    و در مورد فرزندانم خیلی جاها نتونستم واقعا خودمو کنترل کنم و با احساسی تصمیم گفتن و غلیان احساسات زیاد باعث شد که به خودم و به امانت های الهی خداوند سخت بگیرم

    و بعد از چند مدت تصمیم گقتم هر وقت بخاطر فرزندانم خواستم تصمیم احساسی بگیرم

    اولا بدونم که اون ها بچه ان و هنوز اینقدر بزرگ نشدن که همچی رو اونطور که من فکر میکنم درسته انجام بدن

    اگه یه وقت هایی عصبانی شدم اول اینکه بشینم روی زانوهام و هم قد فرزندانم بشم و بعد براشون توصیح بدم دست شون رو بگیرم و با آرامی چیزی که نیدونم درسته رو براشون توضیح بدم و آرامش خودم رو حفظ کنم

    الان اگه فرزندانم کاری کنند که من عصبانی بشم میرم میشینم و دست شو نوازش میکنم تو آغوش میگیرم و بعد سعی میکنم درک کنم و با اون آرامشی که حفظ کردم بتونم مسیر درست رو بهشون نشون بدم

    و یا وقتی بی‌دلیل باهم دعوا میکنن و یا گریه می‌کنند که اعصابم بهم میریزه به خودم میگم

    همینقدر که خنده بازی و شادی برای رشد بچه ها نیازه شاید زمان هایی هم برای تخلیه احساسات سون گریه براشون خوب باشه و رشد شون بده و نادیده میگیرم

    و وقت هایی که باهم سر مسائل کوچیک بحث می‌کنند

    به خودم میگم این خیلی خوبه اونا دارند ارتباط و تعامل رو یاد می‌گیرند و باید به حق و حقوق همدیگه احترام بزارن و این رو یاد بگیرند و بعد میبینم آروم میشن و دوباره باهم بازی می‌کنند

    نمیگم عالی هستم ولی دارم تلاش می‌کنم از یه ضاویه دیگه نگاه کنم به اتفاقات

    همبن دیروز با همسر و فرزندانم خواستیم بریم بیرون که همسرم با دختر بزرگم بحث شون شد

    و من سعی کردم اصلا تصمیم نگیرم و حرفی نزنم و واکنش نشون ندم

    و بعد از نیم ساعت دیدم دوباره همسرم دختر قشنگمون رو بغل کرد و نوازشش کرد و موضوع رو به زیبایی بهش توصیح داد و کلی هم از تفریح مون لذت بردیم و هم به رابطه مون صدمه ای نخورد

    که اگه سیمای قبلی بود کلا رفتار برعکسی نشون میداد و اصلا از پیک نیک رفتن و همچی هم دست می‌کشید و خیلی بچه گانه و احساسی رفتار میکرد

    خداروشکر میکنم استاد ارزشمندم که در این مسیر همراهتون هستم و دارم پله پله رسد میکنم در تمام جنبه های زندگیم مثل روابط،

    شغلی،

    شخصیتی

    درونی

    و بیرونی از لحاظ اعتماد به نفس و دارم رشد رو در وجود خودم احساس میکنم و خداوند به من لطف داشت که هدایتم کرد به این مسیر

    خداوند رحمت گستر رو هزار مرتبه شکر میکنم که اینجا هستم

    استاد نازنینم

    خداوند یار و یاورتون باشه هر جا که هستید امیدوارم در بهترین زمان و مکان خودتون باشید و در رحمت ها و برکات خداوند به بینهایت طریق به روتون باز باشه و شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    محمد مومنی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1338 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اومدم یه کامنت بزارم

    و در ابتدا تشکر میکنم واقعاً فایل هایی که گذاشته میشه از هر حیث فوق العاده عالی است و به محض تغییر دادن زنذگی مون به روش بهبود گرایی مداوم میشه به قول استاد عزیزم بهشت رو تو همین دنیا تجربه کنم.

    من با وجود شرایط سنی و خانوادگی درش بزرگ شدم الان که فایل رو دیدم میتونم بگم یکی از پاشنه آشیل منه

    تو مواقعی حرف های زدم از روی خشم که راه برگشتن نداشت و تا مدت ها اون حرف بهم برمی‌گردون و ناراحت طولانی مدت بخاطر حرفی که در زمان عصبانیت گفتم.

    یا در مواقعی که اتفاقی برام میفتاد که باعث فوران احساسات من میشد سریع خودمو از اون محل یا گوش دادن پادکست یا ورزش سنگین. یا با دوستام وقت گذروندن باعث شد من سرد بشم و به مسله و اتفاقی که افتاده نواه مثبت تری داشته باشم یا اگر بشه حلش کنم.

    من خیلی از زمینه احساسات هیجان زده بیشار ضربه خوردم هنوزم دارم میخورم تو این موضوع خیلی چک و لقد خوبی خوردم

    وقتی یه اتفاق خیلی خوبی اتفاق افتاده قدل هایی دادم هزینه هایی کردم. وعده هایی دادم که همین الان که نگاه میکنم چقدررررر

    چقدر ضربه خوردم

    مثلا یه فروش خوبی که داشتم به دوستام قول یه شام مفصل که هزینه هاش واقعآ سرسام آور بود میدادم کل ماه تو احساس بد که همه پس اندازم چرا خرج کردم گیر میفتادم

    واقعاً چرا

    ولی خداروشاکرم این فایل های رایگان نیست به قول خودتون اینا مال همه نیست برا همین اسمش فایل دانلودی برای آدم هایی که تو فرکانس و مدارشن

    الهی شکر که آگاهی های بهم داده میشه که هنوز تو اول مسیر زندگیممم میتونممممم کلی رشد بکشم.

    تنها راهکاری که به من خیلی جواب داده

    فقط از اون مکانی که میخوای حرفی بزنی و یا قولی بده خارج شو

    یا اگر از نظر ذهنی بهت فشار اومد سعی کن اعراض کنی دوری کنی تا شرایط بهتر و بهتر بشه

    اینام تجربه های من.

    ممنونم از خانم شایسته عزیز از عشقی که دادن فیلمی که گرفتن و استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب

    به خدای بزرگ میسپارم تون

    دوستون دارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    امیر نیستانی گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد راجع به یک موضوعی صحبت کردید که انصافا من خودم توش خیلی خوبم!

    یعنی این ویژگی عدم تصمیم گیری در زمان احساسات شدید، ویژگی فوق‌العاده ایه که من سال هاست دارمش، و واقعا کم دیدم یا حتی میتونم بگم ندیدم در اطرافیانم کسی اینقدر تو این موضوع خوب باشه،

    من خودم آگاهانه خیلی زود درس هام رو از این رفتار، به وسیله ی رفتار های خودم گرفتم، خداروشکر اون هم نه توی موقعیتی که واقعا شرایط خیلی مهم و حساس بوده باشه، و چندین بار که از روی بیش از حد عصبی بودن یا بیش از حد خوشحال بودن حرفی رو زدم یا کاری رو انجام دادم دیدم که روز بعدش که به اون حرف یا رفتار فکر کردم احساس پشیمونی کردم،

    و ده ها بار و یا صدها بار توی دوستان نزدیک و اطرافیان این رفتار رو دیدم و نتیجه ی بعدش رو هم دیدم و تمام این الگو های تکراری به من این درس رو داد که “فقط توی حالت عادی” تصمیم بگیرم،

    این که یه دوستی داشتم موقع رانندگی منتظر بود یه کسی فقط یه بوق بزنه یا راه رو برای ثانیه ای ببنده و همون لحظه شروع کنه به فحش دادن به طرف، و اگه طرف مقابل فقط یه کلمه میگفت دستش میرفت زیر صندلی و قفل فرمون رو در میاورد و از ماشین پیاده میشد، (که خب خداروشکر خیلی زود جهان مارو از هم جدا کرد)

    بار ها دیدم شخصی به کسی که خیلی براش احترام زیادی قائل بوده از روی عصبانیت یه حرفی زده و کلا از چشم طرف طرد شده و به شدت ابراز پشیمونی کرده،

    یکی از دوستانم بود هربار با دختری آشنا میشد، حتی رابطه شون به صورت چت کردن بود، میگفت من میخوام باهاش ازدواج کنم، و بسیار عاشق پیشه و احساسی رفتار می‌کرد و شاید چندین بار با چند تا دختر مختلف این کارو کرد و هربار منم سعی میکردم مثلا درس بهش بدم ولی خب هیچوقت تقییر نکرد و آخرسر هم با یک شخصی به همین شکل و با یک تصمیم کاملا احساسی و از روی عشق و عاشقی ازدواج کرد و بعد از ازدواج خیلی زود احساساتش فروکش کرد و ابراز پشیمونی میکرد از تصمیمش،

    دو سال پیش بود یکی از دوستانم باهام راجع به وضعیت بد روحیش میگفت و میگفت همش به خودکشی فکر میکنم، بعد من در جواب بهش گفتم ببین داداش اگه همین الان هم بهم بگی من میخوام خودکشی کنم من جلوتو نمیگیرم یا نمیشینم نصیحتت کنم، اما حتما زمانی که خواستی اینکارو بکنی از روی احساسات بد شدید و افکار منفی اینکارو نکن، بذار اون احساسات فروکش کنه، توی حالت نرمال قرار بگیر، بعد بشین یک تصمیم منطقی توی زمانی که توی حالت نرمال هستی برای خودکشی بگیر، قشنگ با دلایل منطقی و واضح این موضوعو برای خودت مشخص کن، بعد دوسه بار دیگه طی دوسه روز بعدش باز هم توی حالت نرمال بهش فکر کن اگه در نهایت به این نتیجه رسیدی که خودکشی منطقی ترین تصمیمه اینکارو بکن، تو که قراره بری، حالا سه روز دیرتر برو..

    و قشنگ یادمه انگار یه کسی در یک آن جادو کرده باشدش.. و کاملا این موضوع از ذهنش پاک شد همونجا، تو همون لحظه، با همین حرف..

    و من درس هام رو هم از رفتار های خودم و هم از الگوهای تکراری در اطرافیانم خیلی زود گرفتم و مدت هاست که این توی باورهام، توی منطق ذهنم، توی وجودم، توی شخصیت خودم ریشه کرده که نه در زمان خوشحالی و نه در زمان ناراحتی تصمیم نگیرم، البته بگم ما انسانیم و ممکنه احساسات بر منطق مون غلبه کنه گاهی وقتا، ولی انصافا خوب روی این موضوع کار کردم، و همه ش هم از طریق مکالمات درونی خودم و تجربیات و الگوها بوده، یعنی یادم نمیاد کسی راجع به این موضوع باهام صحبت کرده باشه،

    و سپاسگزار شما هستم استاد که از طریق هر سر نخی که هر روز باهاش مواجه میشید میاید یک فایل ضبط میکنید و به معنای واقعی کلمه “آگاه” میکنید همه مون رو،

    چون واقعا این موضوع تصمیم نگرفتن در زمان احساساتی بودن بسیار بسیار بسیار بسیار پاشنه ی آشیله و واقعا میگم افراد خیلی کمی رو دیدم که توی این موضوع خوب باشن،

    واقعا راجع به موضوع فوق‌العاده ای صحبت کردید و راهکار هاتون چقدر فوق‌العاده بود،

    نفس عمیق، پیاده روی، دوش آب سرد..

    و حتی یه روش فوق‌العاده ای هم که خودتون پیشنهاد داده بودید که خیلی برام جذاب بود این بود که گفتید، در زمانی که احساس میکنید هیچ روشی برای کنترل ذهن پاسخ نمیده، فعالیت فیزیکی خیلی شدید انجام بدید، حالا دویدن، مشت زدن، شنا کردن، که گفتید خودتون توی بندرعباس میپریدید تو دریا و یه مسیر طولانی رو شنا میکردید، چون زمانی که فعالیت شدید فیزیکی انجام میدید ذهن دیگه نمیتونه به اون موضوع فکر کنه و همین که مدتی فکرتون ازون موضوع برداشته بشه ذهن آروم میشه و کنترل ذهن راحت تر میشه، واقعا واقعا ایده ی فوق‌العاده ایه استاد.. سپاسگزارم..

    و استاد من چند ماه پیش یه فایل توی یوتیوب یکی از اساتید دیدم که لایو با خود شما بود، و موضوع فایل “قدرت” بود،

    ایشون از شما سوال کردن قدرت رو در چه چیزی معنی میکنید؟

    شما چند ثانیه فکر کردید و وقتی پاسخ دادید من فایل رو متوقف کردم و به شدت شوکه شدم و تا چند دقیقه مات و مبهوت بودم که خدااااای مننن عجب جوابی داااد استاااد!!!!

    پاسخ شما این بود:

    از نظر من قدرت یعنی “کنترل ذهن”

    استاد یعنی من اگه اون لحظه ای که این سوال ازتون پرسیده شد فایل رو متوقف میکردم و ساعت ها و روزها میشستم به حدس خودم راجع به پاسخ شما فکر میکردم، عمرا و ابدا نمیتونستم حتی حدس بزنم، که شما “بالاترین حد قدرت یک انسان رو”، در “توانایی کنترل ذهن” معنا میکنید..

    ادامه ی صحبت هاتون رو هم گوش کردم و واقعا ساعت ها و روزها به پاسخی که دادید فکر میکردم و واقعا از هر زاویه ای به کلمه ی قدرت فکر میکردم میرسیدم به توانایی کنترل ذهن،

    و این موضوع چنان توی شخصیتم ریشه کرد که از هر فرصتی، از هر فرصتی که ذهنم به هم میریخت استفاده میکردم که بتونم خودم رو آرام کنم، و هربار که ذهنم به هم میریزه حالا چه کمش چه شدیدش، این جمله رو تکرار میکردم و هنوز هم میکنم:

    “قدرت یعنی کنترل ذهن”

    قدرت یعنی کنترل ذهن، قدرت یعنی کنترل ذهن، قدرت یعنی کنترل ذهن، قدرت یعنی کنترل ذهن..

    و واقعا بعد از هر بار کنترل ذهن و خوب کردن احساس در شرایط به ظاهر بد، واقعا انسان احساس قدرتمند تر شدن، احساس یک مرحله بالاتر رفتن رو میکنه، مخصوصا زمانی که کنترل ذهن خیلی کار سختی میشه ولی این کارو میکنه،

    و خود همین باعث میشه از اتفاقات به ظاهر بدی که ممکنه در آینده یا در یک موقعیت خاص به وجود بیاد هم خیلی نگرانی ای نداشته باشیم، چون “خوب کردن احساس” رو خوب یاد گرفتیم،

    البته که هیج کدوم از ما با آغوش باز منتظر این نیستیم که اتفاق بد بیفته و ما این موضوعو تمرین کنیم، ولی خب این خاصیت جهان مادیه، و وظیفه ی ما بهتر کردن خودمون و آماده بودنه..

    و به قول شما:

    توی شرایط سخته که جهان غربال میکنه،

    وگرنه توی شرایط عادی که کنترل ذهن هنر نیست..

    استاد واقعا انسان از هر دری به قدرت نگاه کنه میرسه به کنترل ذهن، نمونه اش موضوع همین فایل، عواقب تصمیمات احساسی، انسان چطور میتونه تصمیم احساسی نگیره؟

    جواب: با توانایی در کنترل ذهن

    پس “کنترل ذهن” مساوی است با “قدرت”

    یا بهتر بگم “قدرت” مساوی است با “کنترل ذهن”

    استاد یه مثال دیگه میزنم از این ویژگی شخصیتی خوبی که خداروشکر تو خودم سال هاست که ایجادش کردم،

    این مثال برای زمان سربازیم هست،

    استاد یه قانون و یه جو بدی که وجود داشت این بود که سربازی که از سرباز دیگه سابقه خدمتی بیشتری داشت به سرباز کم سابقه تر از خودش دستور میداد، که اصطلاحا بهش میگن پایه بازی، و این موضوع به شدت با روحیات منی که اساس ارتباطاتم احترام متقابل بود تناقض داشت، و صدها بار شرایطی به وجود اومد که اشخاص با لحن بد و بسیار بی ادبانه و طوری که انگار با یک برده صحبت میکنن باهام رفتار میکردن کسایی که از من سابقه خدمتی شون بیشتر بود، شاید من ده ها بار با کنترل ذهن، جلوی عواقب به شدت خطرناکی که عدم کنترل ذهن برام داشت رو گرفتم،

    طوری که یک شخص یک رفتار به شدت نامناسبی رو باهام می‌کرد و من آماده بودم که کله ی طرفو بگیرم و محکم بکوبم تو شیشه ی پنجره ی آسایشگاه، نه این که فقط تو حرف بگما، واقعا چنان شدت عصبانیتم زیاد بود که فقط کنترل ذهن باعث میشد این کارو نکنم،

    و شما فقط فرض کن اگر این کارو میکردم، احتمال ضربه ی مغزی یا حتی مرگ طرف وجود داشت، خودم میرفتم بازداشتگاه، صدها میلیون تومن باید دیه پرداخت میکردم در شرایطی که کل سرمایه ی مالیم حقوق سربازیم بود، ماه ها اضافه خدمت میخوردم تو شرایطی که از خدامون بود فقط یک روز کمتر خدمت کنیم، بار ها و بار ها باید میرفتم دادسرا و حفاظت و فرماندهی و اینور و اونور ازم بازپرسی کنن، فرض کن این خبر به گوش پدر و مادرم میرسید، وووووو

    فقط شما فرض، فقط یک مهارت، فقط یک مهارت، اون هم توانایی کنترل ذهن، مارو از چه مقدار ضرر هایی که تا آخر عمر مارو پشیمون میکنه و اصلا سرنوشت و مسیر زندگی مارو به جهنم مطلق میبره در امان نگه میداره،

    و چقدر استاد فوق‌العاده ای داریم که “قدرت” رو معنا میکنه با “کنترل ذهن”

    دوستان به این حرف فکر کنید، واقعا فکر کنید، تأمل کنید، عمیییق بشید، که چقدر این موضوع مهم وارزشمنده،

    چقدر منفعت ها ایجاد میکند، و چه ضرر هایی رو از زندگی ما دفع میکند..

    استاد قبل از این که این کامنت رو بنویسم یکم فکر کردم و گفتم بیخیال من هیچ ایده ای راجع به این موضوع ندارم، حالا شاید فایلای بعدی رو کامنت گذاشتم، ولی اولین جمله رو نوشتم و رسید به اینجا، نان استاپ..

    واقعا خدایا شکرت

    استاد سپاسگزارم بابت صحبت راجع به این موضوع ارزشمند، سپاسگزارم که باعث نوشته شدن این کامنت شدید، واقعا یکی از ارزشمند ترین منفعت های این کار یادآوری به خودمه، انگار خداوند از طریق خودم به خودم درس میده..

    عاشقتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا وثوقی گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوندی که من را انسان آفرید

    سلام به قشنگ ترین و خوشتیپ ترین استاد دنیااااااا

    امیدوارم که حالتون عالییی باشه

    به به یه فایل توپ فوق‌العاده دیگه

    بریم به امید خدا یه کامنت توپ بزاریم

    استاد جانم وقتی اون چوب های پرادایس رو برداشتین پرادایس خیلیییییییییی قشنگ تر شد

    استاد درمورد این موضوع من یه مثال بزنم

    من بابام حالا به خاطر یه شرایطی ترسید و یه خونه که داشتن اون رو فروختن بعد پول اون رو گذاشتن توی بانک و ازش سود گرفتن اون پول سالیان سال اونجا موند و خب راکد شد چون ما میدونیم دیگه حتی وقتی آب زلال هم یه جا بدون حرکت بمونه راکد میشه

    ما زنده به آنیم که آرام نمانیم

    یعنی توی اون شرایط چون ترسید ثروت زیادی رو از دست داد

    احساسات بد ما باعث میشه که ما بد تصمیم بگیریم

    یعنی این خیلیییی مهمه که ما توی همچین شرایطی بیاییم احساساتمون رو کنترل کنیم و آروم باشیم و ، وقتی ما اروم هستیم الهامات خداوند رو دریافت میکنیم

    ما هیچ تصمیمی رو نباید توی شرایط احساسی شدید بگیریم

    چون استاد جانم گفتن دیگه اون تصمیماتی که میگیریم بخاطر اون احساس بدی هست که داریم پس نباید توی شرایط احساسی شدید تصمیم بگیریم

    واقعا استاد جانم زمان همه چی رو درست میکنه

    وقتی ما توی شرایط احساسی شدید هیچ تصمیمی نگیریم و هیچ حرف نزنیم بعدش که اون تموم میشه میگیم چه خوب شد حرف نزدیما یا تصمیم نگرفتیم

    یعنی توی اون شرایط شده حرفی میزنی که بعدا حتی پشمون هم بشی هیچ فایده ای نداره چون دیگه نمیشه اون حرف رو پس گرفت یا اون تصمیم رو

    پس این قانون هم توی احساسات منفی هم توی مثبت جواب میده ولی بیشتر توی احساسات منفیه

    خودشناسی فوق‌العاده مهمه

    خودشناسی یعنی خدا شناسی

    اینکه تو خودت رو بشناسی که توی همچین شرایطی چه واکنشی نشون میدی خیلی مهمه دیگه

    واقعا استاد جانم اصلا وقتی انگار نفس عمیق میکشی رها میشی ، آزاد میشی ، اروم میشی ، اصلا انگار ذهنت خالی میشه و اون موقعس که میتونی تصمیم درست بگیری نه همون موقعه فردا یه چند ساعت بعدش ولی اروم میشی

    چون بعضی وقتا شنیدم که طرف میگه من اصلا اونجا خیلی عصبانی بودم اصلا خون به مغزم نرسید ، نفس عمیق کشیدن باعث میشه که مغزت اروم شه خودت اروم شی

    پس ما باید توی شرایط احساسی شدید این قانون رو هی به خودمون یادآوری کنیم که :

    من اگر توی این شرایط احساسی شدید هرتصمیمی بگیرم اون تصمیم 100در100 اشتباه میشه هااا

    فارق از اینکه ما داریم با چه منطقی اون تصمیم رو میگیریم اون تصمیم توی اون شرایط اشتباه میشه

    مثل اینکه ما داریم دستمون رو میکنیم توی آتیش فارق اینکه داریم با چه منطقی میکنیم دستمون میسوزه

    ما با هر منطقی عصبانی بشیم تو مسیر اشتباهی قرار گرفتیم چون عصبانیت خیلی نابود کنندس دیگه

    میگن وقتی انسان عصبانی میشه 12 تا سم توی بدنش ترشح میشه که همون لحظه اون سم رو بگیرن بزنن به مار میمیره فکرشو بکن عصبانیت چقدررررر نابود کنندس

    حتی توی انیمیشن دیو دلبر هم اون پادشاه برای این تبدیل به دیو شد چون همیشه عصبانی بود یعنی عصبانیتش زندگی شو ازش گرفت و عشق بود که زندگی شو بهش برگردوند چون عشق فرکانس بالایی داره

    اینکه ما حقمونه که عصبانی بشیم اینو بزاریم کنار خوب به این بچسبیم که ما با هر منطقی عصبانی بشیم توی مسیر اشتباهی هستیم و 100در100 تصمیم اشتباهی میگیریم

    مثلا طرف با هر منطقی میاد دستشو میکنه توی آتیش خوب اخرش چی میشه دستش میسوزه

    وایییی برانی رو چقدر این اسب رو من دوست دارم و چقدر اون خال روی گونش که سفیده خوشگله و چقدر اون مرمری نازهههههههه خدای من شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای این دیدن این همه زیبایی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت

    استاد جانم امشب این هارو هم جز زیبایی هام مینویسم چون فوق‌العاده هستن شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت خداوندم توصیف نشدنی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت

    و همچنین استاد جانم ما این قانون بزرگ کیهان رو میدونیم که :

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    یعنی ما نباید توی اون شرایط احساسی بد باشیم چون میدونیم که هم تصمیمات اشتباهی میگیریم هم اتفاقات بد بدتری برامون میوفته

    پس ما باید اولین کاری که بکنیم اینکه ذهنمون رو اروم کنیم چون وقتی ذهنمون اروم بشه همه چی خود به خود درست میشه

    کارهایی که منو توی شرایط احساسی شدید اروم میکنه :

    یادآوری خداوندم و اینکه دارمش

    نفس عمیق کشیدن

    قرآن خوندن

    دیدن کیلیپ های شما استاد جانم

    دیدن زیبایی ها و نعمت های بی شمار خداوندم

    دوش گرفتن

    شکرگزاری کردن

    حرف زدن با خودم

    حرف زدن با خداوندم

    نوشتن روی کاغذ

    این کار ها روی من خیلییییییییی تاثیر داره

    استاد جانم لیونل مسی که اصلا آدم فوق‌العاده ای و آدم به وجود یه همچین آدم های فوق‌العاده ای میباله و من توصیف نشدنی خداوندم رو شکرگزارم برای وجود همچین آدم های فوق‌العاده ای

    پس وقتی ما توی شرایط احساسی شدید هستیم نباید هیچ حرف بزنیم نباید هیچ تصمیمی بگیریم

    و این باید برای ما بشه اهرم رنج و لذت

    استاد جانم کامنت گذاشتن توی این سایت فوق‌العاده بی نظیررررر تر از حد تصوره و توصیف نشدنی خوشحالم که لایق کامنت گذاشتن هستم

    استاد جانم همه ی ما وقتی که باشما آشنا شدیم و به این آگاهی های ناب و خالص عمل کردیم فوق‌العاده تغییر کردیم درحدی که من این تغییر رو اسمش رو تولد دوباره گذاشتم و اینجوری میگم که اون زهرای قبلی مرده و این زهرای جدید متولد شده

    استاد جانم ، استاد قشنگم و دوست داشتنیم و مریم عزیزو قشنگم از هردوتون توصیف نشدنی سپاس گزارم که مارو توی این پرادایس قشنگ میچرخونین و این همههههههههه زیباییییییییی رو به ما نشون میدین و همچنین مریم عزیزم توصیف نشدنی ازت سپاس گزارم که با اون دستان زیبات این فایل زیباتر رو برای ما ظبط کردی

    عاشقانه دوست تون دارم مریم عزیزم و استاد جانم و از راه دور میبوسمتون

    عاشقتونمممممممممممممممم توصیف نشدنیییییییی

    خداوندم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت برای وجود همچین آدم های فوق‌العاده ای توی زندگیم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت همه وجودم کهمنوهدایت کردی به سمت همچین آدم های فوق‌العاده ای توصیف نشدنیییییییی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت خداوندم

    عاشقتونمممممممممممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 3198 روز

    سلام به استاد نازنینم، خانم شایسته عزیزم و همه دوستان

    تا فایل ویدیویی دانلود بشه میخواستم از تجربیاتم بنویسم،

    به نظرم “صبر” و ویژگی “صبوری” یکی از بهترین نعماتی هست که خداوند میتونه به آدما بده. البته فقط به اونایی این ویژگی رو اعطا میکنه که لایق دریافتش باشن.

    و من خدا رو شکر می کنم که در این مدار قرار گرفتم که در گروه آدم های “صبور” باشم. و در نتیجه خودم رو “کنترل” میکنم

    موقع شنیدن صدای بوق ماشین عقبی خودم رو کنترل میکنم

    موقع بد و بیراه گفتن راننده های بی اعصاب شهر خودمو کنترل میکنم

    موقع ناروا گفتن یک دوست به ظاهر صمیمی خودمو کنترل میکنم

    موقعی که قیمت دلار از “دید مردم” روز به روز بالاتر میره، من بهش کوچک ترین توجهی نمیکنم. در واقع وقتی در یک جمعی ازم میپرسن : دیدی قیمت دلار امروز چقدره؟! من میگم نمیدونم چون اصلا نمیرم سراغ این ” مسایل فرعی” !!!

    خب باید بگم که من هم مثل اکثر آدم ها زمان هایی در گذشته ام بوده که کنترل احساساتمو از دست دادم:

    بار ها شده که از روی خوشحالی به دوستم یا مادرم یا پدرم یه قول بزرگ دادم، ولی زمانش که رسیده نتونستم اون قول رو عملی کنم چون به خاطر جوگیر شدنم اون قول رو داده بودم، و در نتیجه اطرافیان از دستم بسیار ناراحت شدند!

    یا مثال برعکسش، سال ها پیش در یک رابطه دو نفره با پارتنرم بودم، یک رابطه با کیفیت داشتیم که همه چیز عالی بود، ولی به خاطر یک مساله احساسی که من رو ناگهان عصبانی و غمگین کرد، با اون شخص رابطه ام رو به هم زدم و تا سالها بعدش حسرت میخوردم که چرا آخه انقدر عجولانه و احساسی تصمیم گرفتم که منجر به پایان یک دوستی قشنگ شد؟!!!

    یکی از راهکار های موثر، این هست که آدم با خودش خلوت کنه و با خودش صحبت کنه، مساله رو باز کنه و حرف بزنه و حرف بزنه و حرف بزنه تا زمانی که راه حل بهش” الهام” بشه. من از این تکنیک خیلی استفاده میکنم و اغلب اوقات اون زمانی که دارم با خودم بحث میکنم (بهتر بگم انگار بحث و گفتگو بین “من” هست و “خدای من”)، در این حین همیشه یا یک ایده بهم میرسه یا اینکه راهکار مناسب بهم گفته میشه.

    دقیقا مشابه تکنیکی که استاد گفتن: که میتونی در طبیعت قدم بزنی و با خودت صحبت کنی.

    یک بار، حدود 6 سال پیش، با یکی از دوستان نزدیکم دعوای سختی داشتیم در حدی که اطرافیان فکر میکردن یکی از ما اون یکی رو میکشه حتما!

    منتها من از این تکنیک صحبت خودم با خدای خودم استفاده کردم و توی اون مکالمه بهم الهام شد که باید به این دوست گل بدم.

    با وجود اینکه دو ساعت قبلش چشم دیدن این فرد رو نداشتم، ولی رفتم گلفروشی و یک شاخه گل خریدم و بهش دادم و امروز بعد از گذشت 6 سال بعد از اون دعوا ما هنوز دوستیمون برقراره .

    نتیجه میگیریم، “صبر” یکی از بزرگترین نعمت هاست.

    همین امروز یادم باشه در دفتر شکرگزاریم به خاطر داشتن این ویژگی خدا رو شکر کنم

    و از شما استاد عزیز تشکر میکنم که من رو یاد یکی دیگه از آیتم هایی انداخید که باید به خاطرش سپاسگزار باشم، ولی تا امروز به ذهنم اصلا خطور نکرده بود

    و همچنین ممنونم از مریم جان عزیز، به خاطر این فیلمبرداری فوق العاده و تهیه این فایل ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    سلام به استاد عزیز و سلام به مریم دوست داشتنی

    واقعا خیلی خوشحالم که در این مسیر همسفر دو عزیز هستم

    چقدر حسه خوبیه که وقتی گوشی رو باز میکنیم یهو یه فال زیبا و پراز آگاهی از استاد میبینیم متشکرم سپاسگزارم از شما دو عزیز

    تا موقعی که با این فایلها آگاه نبودم

    هر مسله ای چه بااقوام یا خودم و همسرم پیش میومد سریع قضاوت میکردمو ناراحت میشدم و قهر و ……

    خیلی خودمو اذیت میکردم ولی جوابی نمیدادم که باعث پشیمونی خودم بشه

    فقط تا چند روز قهر میکردم و صحبتی نمیکردم و احساسمو بد نگه میداشتم و نتیجه اش مسلما خوب نبود و مقصر دیگران رو میدونستم

    ولی الان که آگاه شدم و افسار ذهنم دسته خودمه نمیذارم مسله ای پیش بیاد اگه هم ناراحتی پیش بیاد

    نه قضاوت میکنم نه احساسمو بد میکنم

    اول فکر میکنم و سکوت میکنم

    و سریع تمرکز میکنم رو زیباییها

    و یا میرم خیابون پیاده روی میکنم

    و خرید میکنم

    و یا سریع یه فایل گوش میکنم

    تا حالمو بتونم خوب نگه دارم

    و سریع تصمیم نگیرم

    به نظر من این بهترین کاره

    ممنون و متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    احمدرضا یوسف الهی گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    سلام به شما استاد ارزشمندم الهی صد هزار مرتبه شکرت که بعد از حدود یکماه بطرز عجیبی تونستم کامنت بگذارم

    اول داستان هدایتم رو تعریف میکنم، من بعد از اینکه این فایل رو دیدم به خودم گقتم احمدرضا واقعا الان دیگه وقتشه یکی از دوره های استاد رو تهیه کنی و در حالی که یکماهی هست که اصلا نمیتونم کامنت بزارم جون هر وقت میزدم ورود به سایت تا کامنت بگذارم مینوشت ایمیل شما شناسایی نشد تا گقتم خدایا خودت هدایتم کن و امروز وقتی به خودم اون حرف رو زدم هدایت شدم به سمت دوره دوازده قدم قدم اول و تا مرحله ثبت نام رفتم اما هنوز توانایی پرداختش رو نداشتم وقتی که زدن زدم ورود دیدم اه خیلی راحت وارد سایت و اتاق شخصی ام شدم و اگفتم این هدایت خداوند بود من باید میفهمیدم که کدام دوره استاد رو خریداری کنم که الان دقیقا دارم کامنت مینوسم و بزودی اولین قدم رو تهیه میکنم هزاران مرتبه شکر گزار خداوندم که الان میتونم کامنت بگزارم️

    استاد من دقیقا چندین سال پیش میشهه گفت 5سال دانشجو بودم که با یک دختری دوست شدم و طی یک اتفاقی بعد از چند ماه انتظامات دانشگاه مارو گرفت و توی شرایط احساسی بدی قرار گرقتم و چون عزت نفس نداشتم از روی احساسات و ترس تصمیم گرفتم برم خواستگاری اون دختر و خانوادم رو مجبور کردم که هر جور شده من میخوام و بعد از اون من افتادم توی یک سیکل معیوب تو سری خوردن بله چشم گفتن و له شدن عزت نفس که این نامزدی به عقد هم انجامید و دقیقا همین عقد بستن هم احساسی اتفاق افتاد و نتونستم نه بگم. و تسلیم شدم…

    و بعد از این ماجرا طی دوسال که عقد بسته بودم با اون بنده خدا سخت ترین و وحشنتناک ترین روز های زندگیم رو از همه نظر میگذروندیم هر روز دوری از مادرم هر روز ترس. هر روز احساس بد اما میدونم خالق اون شرایط خودم بودم و احساساتم بود و خلاصه تصمیم احساسی من دوسال از بهترین سال های زندگیم د راوج جوانی رو از بین برد و اصلا برای خودم زندگی نمی کردم من حدود دو سه سالی هست که با شما آشنا شدم و کم و بیش فایل های شما رو گوش میدادم و خداوند رو سپاس گزارم که دقیقا تاریخ 1/4/1400 بطرز معجزه اسایی که داستان طولانی داره اون زندگی رو تمام کردم و با تمام عواقبش دیگه نخواستم اون شکل زندگی کنم،

    . استاد من واقعا از صمیم قلبم خیلی خوشحالم که امروز تواناییم در کنترل احساساتم به شدت بالا رفته، من دقیقا شش ماه پیش که رابطه ای رو با یک دوست عزیز شروع کردم و اما خیلی به عواطف و احساسم مسلط شده بودم میتونم بگم زیبا ترین و قشنگ ترین و رویاایی ترین رابطه ای بود که یک انسان میتونست با کسی داشته باشه و همین دو سه هفته پیش هم به یک دلیل از هم به زیبایی و خوشحالی جدا شدیم تا قدرتمند تر به سمت اهدافمون حرکت کنیم و این رابطه رو مدیون آموزش های بی نظیر شما و الگوی قشنگی همچون شما و خانم شایسته هستم و خدا وند رو سپاس گزارم که من رو در مسیر توحید و یکتا پرستی هدایت کرد..

    و اینکه من الان وقتی احساسات به من غلبه میکنه سعی میکنم سریع دربارش بنویسم و. میارممش روی کاغذ و. درباره این به خودم دائم میگم احمدرضا حواست باشه احساس بد اتفاق بد و سریع مثل یک پلیس راهنما ذهنم جلوم رو میگیره و میتونم احساسم رو. بهش مطلع شم تا تصمیم اشتباهم کمتر شود…

    استاد براتون آرزوی عشق بیشتز،. سلامتی بیشتر،. ثروت بیشتر و عالی تر دارم.،. روز و روزگارتون خوش️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مریم کارگر گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و دوستان گرامی

    میخوام از تجربیات تصمیماتی که در غلیان احساسات منفی و مثبتم گرفتم بنویسم که قطعا هم به خودم کمک میکنه هم شما دوستان عزیز

    توی یک بازه زمانی که نیاز شدید به پول داشتم و بازار بورس روز به روز داشت پیشرفت میکرد طی یک تصمیم هیجانی سرویس طلام رو فروختم و سهام خریدم و طی چندماه اون پول رو کامل از دست دادم

    بارها وبارها توی عصبانیت حرفهایی زدم که دوستانم و خانوادم رو ناراحت کردم و بعضا دوستی چند سالم بهم خورده

    روزایی بوده که خیلی خوب پول ساختم اما طی یک تصمیم از روی خوشحالی که حالا برم عشق و حال خرجشون کردم و باعث شده برنامه ریزی اون ماهم بهم بخوره و به دردسر افتادم

    توی عصبانیت رابطه ای رو پایان دادم که تموم کردنش درست ترین کار ممکن بود اما شیوه تموم کردنش اشتباه بود و باعث شرمندگی و خجالت زدگی بعدم شد و دردسرهایی که ماهها ادامه پیدا کرد و زندگیم رو مختل کرده بود

    طی یک تصمیم احساسی شغلم رو دوبار از دست دادم که باعث شد منبع درآمدم قطع بشه

    به خاطر عصبانیت از دوستی که توی یک پروژه باهم شریک شده بودیم نتونستم خودم رو کنترل کنم و با کارفرما که یکی از نزدیکانم بود صحبت کردم تا اون پروژه رو کنسل کنه تا دوستم متوجه بشه اشتباه کرده و باعث شد که هم تجربه ارزشمندی رو از دست بدم هم پول زیادی که از انجام اون پروژه به دست میاوردم

    به خاطر کنترل نکردن ناراحتی و عصبانیتم بارها وبارها نتونستم رابطه بین همسر و خانوادم رو مدیریت کنم و باعث قطع رابطه هردو شدم

    دو سال اول ازدواجم اختلافاتی با همسرم داشتیم که اکثر مواقع توی هر بحث و ناراحتی بینمون به شدت روی خودم کنترل داشتم و با توجه به فشاری که روم میومد اما سکوت میکردم و هرزمان که همسرم آروم میشد راجع به اون مسئله صحبت میکردیم و حلش میکردیم و همین کنترل احساسات و علاقه شدید ایشون به من باعث شد رفته رفته ایشون روی خودشون کار کنن و البته منم همینطور قطعا منم بی عیب نبودم و الان زندگی آرومی داریم که اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی باهم بحث کردیم و خیلی زندگی رو آسون گرفتیم و بسیار رابطه شیرین و پر از عشقی داریم

    کنترل احساسات منفی و مثبت توی هنرم و ادامه دادنش و مقابله با ترسهام باعث پیشرفت توی هنرم و در نهایت پیشرفت و ساخت پول واسم شده

    کنترل خشمم توی رابطم با خانواده همسرم باعث شده همیشه با احترام باهام برخورد بشه و رابطه بهتری با هم داشته باشیم

    زندگیم پر از مثالهاییه که با کنترل احساسم حال و نتیجه خوب واسه خودم رقم زدم و بالعکس

    از زمانی که با استاد آشنا شدم خوب این کارو آگاهانه انجام میدادم و گاهی هم از دستم در میرفته اما دیدن این فایل و خوندن کامنتای دوستانم باعث میشه بیشتر به این موضوع توجه کنم و قطعااااا زندگی بهتری خواهم داشت ممنون استاد عزیز با یاداوری این مسئله باعث میشین کلی پیشرفت کنم و فرکانسم بالاتر بره

    ممنون از همه دوستانی که تجربیاتشون رو باهامون به اشتراک میزارن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علی صداقت گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم.خدارو شکر برا این آگاهی عالی.باز رسیدیم به کنترل ذهن ک همه چیزه.تو فوتبال یه قانونی هست میگ اگ هیچ تیمی اشتباه نکنه هیچ گلی زده نمیشه ..دقیقا به خاطر تصمیمات تو احساس شدید هست ک اتفاقات رقم میخوره .یه حرفی استاد میزد میگف من چه ازم تعریف کنند چه انتقاد یه حسی دارم.واقعا این درستشه.خیلیا موقع عصبانیت گوشی میزنن تو دیوار خب این باعث میشه یه مشکل به اون مشکل اول اضافه بشه تازه اگ به کسی نخوره.

    باور کنیدبا کنترل ذهن به جایی می‌رسید دیگ کسی نمیتونه اصن باهاتون بحث راه بندازه.اصن خیلیا شما وقتی موفق میشید از همین طریق عصبانی کردن قصد دارن شمارو وادار به اشتباه کنن و وارد درگیری کنند

    شما اگ این قانون رو بلد نباشید خیلی راحت وارد بازیشون میشید..فوتبالیستا تو زمین اونقد فحش میخورن اگ یه درصد نتونن کنترل کنن خودشون هم اخراج میشن هم قشنگ بازی نمیکنن.اصن این یه بازیه ک رو روح و روان بقیه راه برن تا تمرکزشون بهم بخوره..الان ببینید امسال تیم استقلال فوق العاده داش میومد بالا ولی چون ساپینتو نمیتونست تو درگیری ها خودش رو کنترل کنه چقد زود وارد حاشیه شد و باخت بازی رو..بیشترین محرومیت رو برا خودش آورد ..کلی بازی مهم بیرون بود.دیگ همه تیما هم یاد گرفتن امکان ندارع تیمی باهاش بازی کنه و بحث پیش نیاد.میبینید ک رفتار ساپینتو رو بازیکن ها هم تاثیر گذاشته و بعد هر بازی مصاحبه و…بعد این به مدیر و سرپرست استقلال کشید راجب هر موضوع یه بیانیه دادن در حالی که اگ فقط بازیا خودشون میبردن قهرمان بودن

    حتی سرمربی سپاهان با اینکه دستیار مورینیو بوده هم نتوانست خودشو کنترل کنه و از وقتی فشار پرسپولیس رو حس کرد شروع کرد به مصاحبه اول اول به استقلال گیر داد گف داورا برا اونا هر هفته پنالتی میگیرند..بعد اومد گف پرسپولیس گل سرسبد سازمان لیگه و..به جای تمرکز رو کارش وارد حاشیه شد.حتی اونی ک تو اون سطح فوتبال کار کرده هم کنترل ذهن براش سخته در صورتی ک اگ سه بازی آخر خودش رو میبرد قهرمان بود ولی تو زمین خودش نتونست ملوان رو ببره چون استرس و احساسات شدید موج میزد

    ولی برعکسش یحیی گل محمدی چند هفته آخر برا اینکه حرفی نزنه و تیم به حاشیه نره اصن نیومد تو کنفرانس و دستیارش فرستاد..یاد برانکو میفتم ک تو زمانی ک پرسپولیس بود به زور یازده بازیکن داشت ک گزارشگر تو گزارش میگف خب پرسپولیس ک همون بازیکنان همیشس با این وجود برانکو میگف ولی ما قهرمان میشیم.بهونه نمیاورد.و چند سال قهرمان شد .

    یکی از کارشناسان خیلی عالی گف من اگر جای مربی پیکان بودم از خدام میبود تو آزادی بازی کنم ک بازیکنام جلوی هواداران انگیزه داشته باشند..گف درسته ظلم شده به اونا ولی الان ک شده پس بیایم دیدمون رو عوض کنیم بگیم ما بیشتر دیده میشیم تجربه میشه برا بازیکنان جوان.اصن بازی تو آزادی و جلو هوادار آرزو هر بازیکنیه و انگیزه اونارو زیاد می‌کنه و یه سکو پرتابه.این باعث میشه خیلی با انگیزه تر بازی کنند..برسیم به مربی مورد علاقه من گواردیولا.

    تو کنفرانس گواردیولا وقتی خبرنگار بازیرکی خواست احساسات گواردیولا رو زیاد کنه ازش پرسید برا سه گانه هیجان زده ای؟گواردیولا خیلی هوشمندانه گف نه ما هنوز یازده بازی داریم هر وقت قهرمان لیگ و حذفی شدیم اون موقع فرصت سه گانه رو داریم و اینجوری فشار رو از رو تیم برداشت..واقعا این آدم بی نظیره.همین هفته وقتی الردایس اومد جنگ روانی رو قبل مسابقه باهاش راه بندازه و اول اومد گف من در حد گواردیولام و..گواردیولا خیلی خونسرد گف اره مربی های بی نظیری تو لیگ اند و اونا لیگ رو جذاب میکنند اگ نباشن لیگ کیفیت ندارع.چقد لذت بردم نیومد بگ من تیم اولم ولی تو ته جدول و…نزاش وارد حاشیه بشه.باز الردایس اومد گف من هم اگ بازیکنای سیتی رو داشتم به سه گانه فک میکردم..تا باز ارزش گواردیولا رو پایین بیاره و تمرکزش رو بهم بزنه..اگ گواردیولا وارد جنگ روانی میشد حتما تو این هفته های حساس امتیاز از دست میداد..

    واقعا تو زندگی هم همینه ما تا وقتی ک وارد احساسات شدید نشیم و اشتباه نکنیم اتفاق خیلی خاصی نمیفته و مارو به نابودی نمیرسونه..من یادم میاد همیشه مثلا با خانواده ک بحث میکردم تو احساس منفی حرفایی می‌زدیم ک بعد واقعا پشیمون می‌شدیم.تو روابط مخصوصا این خیلی آشکاره ک کینه ای ترین حرفا رو وقتی به یاد داریم ک تو اوج دعوا بودیم..من یه رفیقی داشتم بهش زنگ زدن یه پولی برنده شدی و این خیلیییی خوش حال شد همونجا گف بریم دعوتتون کنم و ده درصد اون پول رو نگرفته خرج کرد که بعد دیدیم ک کنسل بود و بنده خدا الکی پولش هم رفت.تقریبا نود درصد نزاع های خیابونی سر فحش دادن این به اون و نتونستن کنترل کردن ذهن اتفاق میفته.نود درصد قتل ها و…

    حتی توی تصادف ها وقتی راننده خوابه یهو بیدار میشه وارد احساسات شدید میشه و به جای ترمز گاز میده.واقعا الان ک فکر میکنم هر نگرانی و مشکلی قبلا داشتم که هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسیده با گذر زمان حل شده.واقعا زمان چیز عجیبیه.ذهن نمیتونه تو حالت منفی خیلی بمونه.من برا خودم یه قانون درست کردم میگم باشه میخوای این تصمیم بگیری بگیر ولی باید حداقل 5 ساعت بگذره بعد انجامش بدی.اینجوری اون موقع یه آدم دیگ میشم.بارها شده بعد پنج ساعت دیگ اون حرف رو نزدم این خیلی موثره..تو سهام خریدن هم دقیقا همینه آدم یهو میگ نکنه جا بمونم میری میخری بعد میاد پایین تو سرت میزنی.بعد دیگ میگفتم اگ روزی منه و برا من باشه میاد پایین میتونم بخرم وگرنه قراره سود بهتری کنم و به صلاحم نیس.بیاید از تضاد ها میوه اش رو بچینیم.رفتی تو خیابون یکی بوق میزنع به جای عصبانیت بهش لبخند بزن ببین میتونی تو مثل اون رفتار نکنی..تمرین کنیم کنترل ذهن رو..مث یه بازی ببینیمش.من خودم یادم میاد مثلا قبلا یکی بهم حرف بدی میزد یا مسخره میکرد یا…میتونستم کنترل کنم چیزی نگم ولی تو خودم احساسم بد میشد ولی الان از بس تمرین کردم میگم بزار خوش باشه بیچاره و میخندممیگم من باید الان احساسم خوب باشه ک قوی باشم من اصن وقت ندارم فک کنم بقیه چی میگن.

    تو خوش حالی شدیم همینه بارها فک کردیم پولدار شدیم یه ایده میومد دیگ می‌گفتیم تموووومه دیگ فلان میکنم کلی قول و وعده وعید که برات فلان میکنم و..بعد شکست میخورد.باید بتونیم همیشه تو بالانس فکری بمونیم اگ از ریل خارج بشه دیگ نمیشه درست فکر کرد..بعد قانون پنج ساعت کار دیگه ای ک میشه انجام داد نوشتن نعمت هاست.با نوشتن ما میایم رو چیز دیگ تمرکز میکنیم.ولی شاید تو حس منفی نتونیم خوب به یاد بیاریم برا همین یه دفتر داشته باشید تو طول هفته هر اتفاق خوب ک میفته ک حالتون خوبه رو بنویسید بعد تو احساس منفی بیاید اونارو بخونید اینجوری یکم وارد اون حال و هوا میشید.نکته دیگ مث بازی نگاش کنید و بگید خب الان من باید میوه اینو بچینم اگ بتونم احساسم خوب باشه یه درجه قوی تر شدم.راه بعدی بیکار نبودنه خودتون رو درگیر کنید.یه کاری کنید نتونید فک کنید یا ورزش کنید مث دویدن یا کار فیزیکی کنید یا بازی کنید برید فوتبال یا ..تو اون بازی و دویدن و..نمی‌تونید خیلی به اون اتفاق فک کنید.بازی کامپیوتری هم خوبه..ولی حتما سعی کنید بیکار نباشید اصن بیکاری خودش غم میاره هی فکر الکی می‌کنه ادم.من بعضی وقتا ک بیکارم هیچ اتفاق به ظاهر بدی هم نیفتاده ولی حالم بده.کلا مغز انسان با بیکاری دپ میشه.بهترینش همین ورزش و بازی هست بعضیا میگن تو اون حس نمیشه بازی کرد.پس شروع کنید به ورزش بگید باید تا فلان جا پیاده برم باید بدوم باید شنا کنم.راه بعدی تغییر نگاه به اون اتفاقه..اگ پات شکسته بگو چه خوب میتونم خونه بمونم کلی کارا عقب مونده انجام بدم.اگ رابطط خراب شده بگو وای خدا مرسی ک قراره برام یه آدم بهتر بیاری..اگ از دست دادن عزیز یا از دست دادن ماله بگو خدا خودت گفتی شمارو با اینا امتحان میکنم من صبرم رو نشون میدم..مث استاد ک گف اگ همه داراییمو از دست بدم بخوام از صفر شروع کنمم خیلیم بد نیستااا کلی راه جدید یاد میگیرم مسیرهای دیگ رو پیدا میکنم چالش های جدید و..

    راهکار بعدی هم یادآوری اتفاقات گذشته ک با گذر زمان اصن دیگ برامون تموم شدن

    بخوام خلاصه کنم:1_چند ساعت تاخیر گذاشتن برا تصمیم

    2_ نوشتن یا خوندن نعمت ها و زیبایی ها

    3_بیکار نبودن ورزش کردن فیلم دیدن بازی کردن پیاده روی کردن

    4_ تغییر نگاه به اتفاق و دریافت میوه هاش

    5_ یادآوری اتفاقات گذشته ک دیگ الان هیچ نگرانشون نیستیم و با گذر زمان تموم شدن

    مرسی ک وقت گذاشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محدثه شمس گفته:
    مدت عضویت: 1666 روز

    به نام خدایی که با بایادش دلم ارام میگیرد

    سلام استاد عزیزم وسلام بانوی شایسته که همراه همیشگی استادم هستی درود بر شما

    وسلام خدمت شما دوست عزیز که این کامنت میخونی

    به به بازم فایل جدید واموزش جدید

    ممنون که فایل میزارید ‌و مارو هم شریک اگاهی های خودتون میکنید

    چه عکس با کیفیتی

    چه زیباست این عکس خدای من

    آنقدر اب زلال وشفاف وتمیز که عکس درختا واسمونو خونه به واضح ترین شکل ممکن توش افتاده واین زیبایی پرادایس چندین برابر کرده

    استاد شما چطور میتونین هرروز این زیبایی هارو ببینید ودیوانه نشین

    چه تیشرت خوش رنگی چه استاد جذاب وخوشگلی استاد با قانون سلامتی بسیار جوان شده اید وپوست بسیار شفاف وصافی دارید ارزویی که خیلی از خانم ها من جمله بنده دارم

    خب بریم سراغ موضوع این قسمت که احساساتی تصمیم گرفتن است

    بله استاد برامنم پیش اومده که عصبانی شدم با یه بنده خدایی بحثم شد ویه وسیله اشو که براش باارزش بود زدم شکستم

    وچند ثانیه بعد بشدت پشیمون شدم وهنوز که هنوز چندین ماه از اون موضوع میگذره ومن جبران خسارت کردم وایشون هم گفتن من همون لحظه تو رو بخشیدم ولی هنوز پشیمونم واین پشیمونی منو ول نمیکنه ومیگم کاش اینکارو نمیکردم واگه بشه برگشت عقب فقط وفقط سکوت میکنم

    استاد خیلی تمرین میخواد خیلی کار کردن روی خودمون وشخصیتمون میخواد که بتونیم اون لحظه خودمون اروم کنیم

    باز برعکس این قضیه بوده که با بنده حدایی بحثم شد اولش جوابشو دادم ولی بخودم اومدم وگفتم بحث کردن اشتباهه حواستو جمع کن داری بیراهه میری

    واون بنده خدا عصبانی بود وحرفهای خوبی بمن نمیزد ولی من ذهنمو کنترل کردم و همش با خودم تکرار میکردم هر چی پیش میاد خیر هستش و به نفع منه فقط اروم باش وچیزی نگو

    که فردای اون روز ایشون از من عذرخواهی کردن وخیلی پشیمون بودن ومیگفتن اصلا موندم چرا اون حرفارو زدم

    واقعا زمان همه چیزو درست میکنه

    اینا به من اینو میگه که

    یادم باشه

    هر تصمیمی که در شرایط احساسی بگیرم کاملا اشتباهه حالا باهر منطقی که باشه عصبانی شدن من کار اشتباهیه وصد در صد نتیجه خوبی نخواهد داشت

    یادم باشه حتی اگه حقم بود عصبانی باشم باید این عصبانیت بزارم کنار

    یادم باشه در شرایط عصبانیت احتمال خطا بسیار بسیار بالا میره

    یادم باشه تنها کاری که من باید کنم اینه که ذهنمو کنترل کنم وخودمو اروم کنم

    بعد همه چی به مرور زمان خودبه خود درست میشه

    در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمن وسعادتمند در دنیا واخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: