عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 17

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین شاطری گفته:
    مدت عضویت: 2141 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز خیلی خیلی خیلی از هر دوی شما سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم بخاطر تمام فایلهایی که آماده میکنید تا ما هدایت بشیم به مسیر درست واقعا خداروشکر و سپاسگزارم ازتون ️

    یعنی این جلسه دقیقا مصداق من و عشق دلم، ما دقیقا تو این مدت یکی دوماه اخیر یه همچین تصمیمی گرفتیم و متوجه شدیم چه کار اشتباهی انجام دادیم و من توی کامنت جلسه دوم روانشناسی ثروت 2 که در مورد اهرم رنج و لذت بود نوشتم و الان احساس میکنم تو این چند روزی که این کامنت رو گذاشتم استاد و شما محبت کردید این فایل رو برای منو عشق دلم آماده کردید تا ما بهتر راهمون رو پیدا کنیم واقعا ازتون سپاسگزارم واقعا ما به این فایل و هدایت نیاز داشتیم استاد سپاسگزارم سپاسگزارم ️

    خب من از اول بگم که داستان چیه، یه مدتی طولانی هستش منو عشقم تصمیم به مهاجرت گرفتیم، ما براساس یه سری تصمیمات درستی به موفقیتهای خوبی رسیده بودیم و زندگی عالی داشتیم داستان از اینجا شروع میشه که من در یک سری از مسائلی برامون پیش اومد که میشد به راحتی حلشون کنم!! در اوج احساساتم تصمیماتی گرفتم و مغازه املاکمون رو جمع کردیم و تصمیم گرفتیم به تهران بریم و به عنوان مشاور در منطقه یک کار کنیم در صورتی که ما مغازه داشتیم کارمون بسیار عالی بود و تو منطقه خودمون بسیار مورد اعتماد مردم بودیم و میانگین روزی حداقل یک قرارداد رو داشتیم!!! و خیلی از مواقع اهالی اونجا روی اعتبار و اطمینان از ما خرید ملک میکردند و فقط از ما راهنمایی میگرفتند، خداروشکر باورهای توحیدی خیلی عالی داشتیم، یه سری از مواقع مورد آزمایش قرار میگیرم که خدا بدونه ما واقعا در عمل هم واقعا توحیدی هستیم یا نه؟؟ داستان اینجا شروع میشه که ما بخاطر اینکه قانون رو متوجه شده بودیم و میخاستیم به همه بگین بابا راه اینه چاره اینه؛ توی اوج حال خوبی تو اوج درامد خوب تو اوج لذت بردن از مسیر زندگیمون همسرم کانال تلگرامی رو درست کرد که اول قراربود ما دونفر توش باشیم و در زمانهایی که نمیتونیم بریم تو سایت اونجا از حرفهای استاد از زیبایی ها بذاریم و همینجوری تمرکزمون روی سایت و زیبایی ها باشه و از فضا دور نشیم و اون زمان هم یکی از خواهرزاده های همسرم و برادر همسرم اومده بودن پیش ما تو املاک کارکنن و خلاصه این دونفر ناخواسته تو مسیر کارها و رفتارهای ماقرارگرفتن و همسرم اونا رو اورد توی کانال خودمون اینجا استارت تصمیمات احساسی ما بود که؛ نه اینها هم باید مثل ما نتیجه بگیرن و… ینی میخاستیم جایگاهشون رو بی اذن خدا تغییر بدیم شده بودیم کاسه داغ تر از آش و اون اشتباه فاحش به جایی رسید که داشت به رابطه زناشویی ما هم تاثیر میذاشت چون این خانم باهمسرشون مشکل داشتن و مدام در حال اتفاقات نامناسبی بودن که خودشون تو زندگیشون رقم زده بودن و داشتن از هم جدا میشدن اینا بقدری باهم مسئله داشتن و ما هم میخاستیم کمکشون کنیم (تصمیم احساسی) متاسفانه راه رفتن خودمون هم یادمون رفت داشتیم رفتارها و کردارهای اونا رو هم به خودمون میگرفتیم خب مجموع این تصمیمات احساسی این شد که ما برای فرار از حل اون مسائلی که پیش اومده بود و هیچ کنترلی روش نداشتیم و هر روز داشت بیشتر ما رو غرق میکرد تصمیم گرفتم مغازه رو جمع کنم (یکسری هم به دیگران اجازه دخالت داده بودیم تو امور کاریمون نظر بدن و…) ینی باز یه تصمیم احساسی دیگه و به تهران بریم، یعنی الان بهش فکر میکنم میبینم که وااااای خدایا من عزت نفسم پایین بود و رودروایسی میکردم که بگم آقا خانم برادر خواهر لطفا تو امور کاری و زندگی من دخالت نکنید و چقدر ما داشتیم جای دیگران رو تغییر میدادیم به خاطر این مسائل درب پیشرفتمون رو به خودمون بستیم، ینی در اوج احساسات ناخوب من تصمیم ناخوب و احساسی گرفتم و به تهران رفتیم و کلی عواقب این تصمیمات احساسی را هم طی مسیر پرداخت کردیم ینی شده بود یه سلسله مراتب از تصمیمات احساسی و باز هم از عدم کنترل هیجانات و کنترل عواطف ما توی تهران هم ضریه خوردیم بازهم پای خواهرزاده همسرم، بخاطر اشتباهی که همسرم داشت (و من هم مقصر بودم باید جلوی این اتفاق رو میگرفتم) دوباره شخصیت حمایتگر همسرم بزرگنمایی کرد و اومد به همون خواهرزاده اش کمک کنه و جایگاهشو تغییر بده از صفادشت اوردتش تهران کنار خودمون توی همون املاک به خیال اینکه ایشون مدارش عوض شده و خلاصه کمکش کنه مسیرشو پیدا کنه باز تصمیمات احساسی اشتباه و توی یه سلسله اشتباهات پی در پی و کلی داستان های پیچیده ای افتادیم و در اوج احساسات بد ما تصمیم گرفتیم از ایران بریم بدون هیچگونه برسی بدون هیچ تحقیق که آقا کجا رو دوس داریم کجا میتونیم بریم خلاصه فقط تصمیم گرفتیم که فقط از ایران بریم فکر میکردیم اگه بریم مسائلمون حل میشن!!!! کجا بریم؟؟!! بریم ترکیه خب فقط من تونستم به ترکیه بیام اونم چجوری ما صفر مطلق بودم پول پیش خونه را گرفتیم و تمام وسایل زندگیمون رو که با عشق دونه به دونشو خریده بودیم و براشون زحمت کشیده بودیم زیر قیمت فروختیم که فقط هزینه های سفر رو تامین کنیم ینی باز تو اوج احساسات تصمیم نادرست، بالاخره من اومدم ترکیه (کشوری زیبا و تمام نشدنی) توی یه املاک مشغول به کار شدم و خیلی اینجا بهم داشت سخت میگذشت از یه طرف خوشحال بودم که از همه دور شدم و میتونم روی خودم کار کنم و هیچکی زبونمو نمیدونم و منم هیچی از زبان ترکی نمیدونم حتی پیش زمینه هم ندارم خداروشکر اینجوری برام خوب بود حرف هیچکس رو متوجه نمی شدم که کی منفی میگه کی مثبت میگه و…. یه ده روز تو هتل موندم تا یه خونه بگیرم از چاله در اومدم افتادم تو چاه بیشتر پولمو دادم هتل، البته اینارو میگم که بدونید سلسله تصمیمات احساسی تا کجا انسان رو به گوتر اعظم میده تا کجا به ته ته های جدول میکشونه و….، توی هتل بهترین زمان بود روی خودم کار کنم چون جای ثابتی نداشتم نمیتونستم برم دفتر املاک اونجا کار کنم یکم شرایط پیچیده شده بود،

    الان میخام نحوه کنترل کردن و گرفتن تصمیمات درست رو براتون بگم:

    خب من نه راه پیش داشتم و نه راه پس (امیدوارم که همیشه خداوند ما رو در هرلحظه به راه راست هدایت کنه، هر زمانی که ما خواستیم مسیر رو دور بزنیم کوتاه کنیم خلاف بریم یا اشتباه بریم گوشمونو جوری بپیچونه که مسیرمون رو درست کنیم درد پیچیدن گوش قابل تحمل تا اینکه از روی احساسات تصمیم بگیریم و جلو بریم) من اولین کاری که کردم یادمه شروع کردم به شکرگزاری یه نگاه کردم دیدم هیچی ندارم برای شکرگزاری همش مسیر اشتباه ولی از همون هتلی که توش ساکن بودم شروع کردم، همسرم، توانایی‌هایم، سلامتی، ساکی که دارم، لباسای تنم، حمام، ویو هتل، مهاجرت خلاصه یه جورایی روی ترسم هم غلبه کرده بودم که برای اولین بار توی این مدتی که خدا بهم اجازه زندگی کردن داده بود اومدم یه کشور خارجی که هیچی ازش نمیدونم و…. بعد از شکرگزاری اومدم سر وقت تمرکز بر نکات مثبت؛ درسته آنچنان پولی نداشتم که کرایه بدم یا ناهاری بخورم شامی بخورم بیرون ولی از هتل پیاده میرفتم جاهای دیدنی استانبول رو ببینم البته اینو بگم استانبول 7 الی 8 برابر تهران و من ساعتها توی راه بودم پیاده روی میکردم با تمام وجودم تمرکز میکردم به نکات مثبت به زیبایی ها به آدم های مهربان و به تمیزی خیابانها حتی بیشتر مواقع مسیر هتل هم گم میکردم و از مردم میخواستم اینترنتشون رو بهم وصل کنند تا من تو گوگل بزنم مسیرمو پیدا کنم ولی اجازه ندادم احساسم ناخوب بشه چون دیگه به این رسیدم همه چی از خود من شروع میشه، من فرکانس میفرستم و از اساس توجه ام بهم برمیگرده (یعنی این فایل رو با جلسه سوم ثروت یک باید تمرین کرد که الان چند روزه روی جلسه سوم چمباتمه زدم اساسی،) توهتل شبا تا کلی وقت میشستم شکرگزاری اتفاقات خوب روزمو مینوشتم، ولی اصلا سراغ فایلهای 12 قدم ثروت یک، ارزش تضاد، کشف قوانین نمیرفتم چون هنوز احساس ناخوبی داشتم و باید با شکرگزاری احساسمو خوب میکردم.

    وقت هتلم فقط یک روز مونده بود که تموم بشه و دیگه بریده بودم نمیدونستم چیکار کنم اگه هتل رو تمدید می کردم دیگه پولی نمیموند که بخوام تو ترکیه بمونم و تو این مدت از خدا هدایت میخواستم و با همسرم صحبت میکردم که ترمز هامونو بکشیم بیرون چون دیگه متوجه شده بودیم تصمیمات احساسی گرفته بودیم و باید درستش کنیم،

    یه نکته رو بگم همسرم یاد داد بهم که خواسته هامو با تمام وجودم از خدا بخوام خیلی عالی بود روز قبل تموم شدن وقت هتلم من بعداز نوشتن خواسته هایم باتمام وجودم از خدا خواستم دست پر از این کشور برگردم پس بهم خونه بده خدا اینو گفتم همکارم بهم زنگ زد گفت آقای شاطری برات خونه پیدا کردیم ساعت 17 بیا این آدرس، واااای سر از پا نمیشناختم، نمیدونستم باید سجده کنم برقصم داد بزنم فریاد بزنم یه بغضی تو گلم بود قلبم تند تند میزد و فقط میگفتم خدا شکرت خدا شکرت، خونه رو رفتم دیدم و اجاره کردم و خداروشکر مستقر شدم و تو این یک ماهی که خونه اجاره کردم نشستم پای ثروت یک شبانه روز کامنت خوندم فایل گوش کردم وااااای خدا چه ترمزهایی کشیدیم بیرون و اساسی ترین ترمزم این بود که من نمیتوانم تصمیم بگیرم و تحت هر شرایطی تصمیمات احساسی میگیرم که براش اهرم رنج و لذت نوشتم و کامنت جلسه دوم روانشناسی ثروت یک گذاشتم….. تو این مسیر یکماه من هروقت کنترل اوضاع از دستم در میرفت اولین کاری که میکردم میرفتم دوش آب سرد میگرفتم اگه میدیدم دوش آب سرد بازم جواب نیس میرفتم بیرون توی پارک واااای خدایا این پارک این طبیعت چه حال خوبی داره چقدر رنگ خدا توش پررنگ اصلا انگار خدا با نسیم میره توی جودت با سرسبزی ها میره توی وجودت با پاکیزگی هوا زمین بهت آرامش میده چقدر لحظه هایی بود که داشتم از همه چی پشیمون میشدم که خدا از طریق طبیعتش بهم امید داد لحظه هایی بود که یه لبخند بچه کوچیک بهم امید میداد یه توجه بچه که میون اون همه آدم به تو نگاه میکرد و با لبخندش با چشماش میگفت حسین ادامه بده حس خدا تو وجودش بود الان متوجه میشم که استاد میگه موقعی ای که میخاهید تصمیم بگیرید برید طبیعت برید قدم بزنید، همه چی خداس همه چی توحید من خدا رو توحید رو فراموش کردم و کسی که خدا رو فراموش کنه گمراه میشه خدا رو شکر میکنم که بنده سوگلیشم و کمکم کرد که بیشتر از این تو گل فرو نرم.

    خودشناسی: بحثی که من تو این سفر بهش رسیدم، خانم شایسته عزیز تو سفر بدور آمریکا میگه سفر انسان رو میساز پخته میکنه قدر داشته هاشو بیشتر میدونه شکرگزارتر میشه و…. من چند ساله خودمو گم کرده بودم و این سفر بهم یاد داد که چطور خودم رو بشناسم نشستم یه خودکار و کاغذ برداشتم و خودم رو روی کاغذ نوشتم اصلا این حسین کیه چیه چه چیزهایی رو از خودش پنهان میکنه آیا با خودش هم صادق یا نیست؟ آیا ضعف هاشو پذیرفته یا نه؟ سر هرکی رو بتونی کلاه بذاری سر خودتو نمیتونی کلاه بذاری با خودم صادق شدم بدون قضاوت روی کاغذ نوشتم نوشتم نوشتم از کوچیکترین ها هم نگذشتم همه رو نوشتم و…. (دوست داشتم چیزهایی که پیدا کردم رو بگم ولی چون شخصی نمیتونم بگم ولی در کل با خودم صادق شدم) الان حسین واقعی خودشو نشون داد حالا باید دونه به دونه اونها رو حل کنم بی قید و شرط باید برم تودلشون، استاد اگه من خودمو میشناختم و دلیل رفتارهامو میدونستم و خودمو پشت یکسری چیزها پنهان نمیکردم بهترین تصمیمات رو میگرفتم دلیل تصمیمات احساسی اینکه خودمون رو نمیشناسیم و دلیل رفتار و کردارمونو نمیدونم. من چند روزه که اهرم رنج و لذت نوشتم بابت این تصمیماتم همش بهش فکر میکردم که چه اقداماتی برای این اهرم باید داشته باشم طبق جلسه 4 ثروت یا 5 ثروت اگه اشتباه نکنم ینی اینقدر این فرکانس من قوی بود که شما این فایل رو آماده کردید و از دیدنش مغزم سوت کشیده و الان این اقدامات رو فهمیدم، عجب فرکانسم هماهنگ با استاد شد واقعا استاد ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم من عاااااااشقتونم.

    حالا تو این چند روز دارم تمرین میکنم که تصمیمات احساسی نگیرم و در آرامش با فکری باز تصمیم بگیرم و به این اتفاقات ناخوب دچار نشم، البته من پشیمون نیستم که از لحاظ مالی بها دادم ولی چیزی بدست آوردم که شاید هیچوقت نمیتونستم بدستش بیارم اگه این بها رو نمیدادم و خداروشکر میکنم که به موقع متوجه شدم که مسیرم اشتباه بودم و خدا گوشمو پیچوند

    بقول قرآن: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‌ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ‌ الْخَوْفِ‌ وَ الْجُوعِ‌ وَ نَقْصٍ‌ مِنَ‌ الْأَمْوَالِ‌ وَ الْأَنْفُسِ‌ وَ الثَّمَرَاتِ‌ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ‌

    قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوه‌ها، آزمایش می‌کنیم؛ و بشارت ده به استقامت‌کنندگان!

    خداروشکر که مجموع: توحید، توجه به نکات مثبت، شکرگزاری، هدایت کانون توجه ام به چیزهایی که میخوام، خودشناسی، خواندن کامنت های سایت و گوش دادن به فایلهای رایگان وغیررایگان الخصوص فایلهای توحیدی که توانستم تو همین موقعیت به ظاهر نامناسب خداوند هدایت کنه مشتری رو از ایران بیاره اینجا ملک بخره خداروشکر خداروشکر.

    ینی من به این شعر دیگه ایمان 10000٪ اوردم که میگه:

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی * گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    تا زمانی که دربرابر خدا تسلیم نبودم و سرکش بودم و خودم میدونم و خودم میدونم میگفتم این انفاقات برام افتاد، به محض اینکه توبه کردم و در برابر خداوند تسلیم شدم برام اتفاقات خوبی افتاد، من هنوز کار دارم که بتونم هرثانیه تسلیم خدا باشم ولی هر لحظه تسلیمش شدم با دل و جون برام مایه گذاشت خدایا شکرت

    استاد عزیزم سوگلی خدا خانم شایسته عزیزم سوگلی خدا خیلی دوستون دارم عاااااشقتونم ازتون سپاسگزارم ️سپاسگزارم ️ سپاسگزارم ️ سپاسگزارم ️سپاسگزارم ️سپاسگزارم ️ بابت این فایل جدید و تکان دهنده سپاسگزارم.

    خدایا من فقیر تو هستم، خدایا من هیچی نمیدونم تو بهم بگو تو بلده راهی

    ️خدایا هرگز مارا به حال خودمون رها مکن، ما عصیانگریم ما خرابکاریم همیشه مارا به راه راست هدایت کن درد گوش خیلی بهتراز اینکه از تو دور باشیم

    ️خدایا آنگونه با من رفتار کن که تورا سِزَد.

    ️خدایا چطور میتونی مرا عذاب بدی وقتی که من به ربوبیت تو، قدرت مطلق بودنت و خالق بودنت ایمان دارم؟!

    ️خدایا تو بزرگتر از آنی که دست پرورده ات را به تباهی کشی یا آن را که پناه داده ای آواره سازی؟!

    ️خدایا چطور میتونی کسی را که خودت سرپرستی کرده ای و بدو مهرورزیده ای به گرفتاری و بلا واگذارش کنی؟!

    ️ایاک نعبد و ایاک نستعین️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 476 رای:
    • -
      سمیه زحمتکش گفته:
      مدت عضویت: 1622 روز

      سلام به آقای شاطری

      اشکم در آمد با این کامنت عالیتون

      یعنی توحید را در این حرف هاتون دیدم

      مخصوصا آخر کامنتتون دعای کمیل حضرت علی دیوانه ام کرد

      گمگشته جان جانانم که همه وجودم اورا فریاد میزند

      داستان شما خیلی جالب بود

      قلبم دراز عشق خدا شد

      رد پای خدا را پرحرف های شما دیدم

      توحید توحید توحید

      سپاسگزارم بابت کامنتتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        عرض ادب خانم زحمتکش،

        سپاسگزارم از حس قشنگتون و شعر بسیار زیباتون، اویلی که با سایت استاد منوهمسرم آشنا شدیم از همین توحید به همه چی رسیدم یعنی خدا همه چیه، به قول آقای ملاصدرا: خدا برای تو خواهر میشه برای تو برادر میشه برای تو شمشیر میشه برای تو غذای تو سفرت میشه برای تو همه‌چی میشه، فقط کافی ما باورش کنیم کافیه خدارو هر لحظه تو وجودمون احساسش کنیم و به اون اجازه بدیم اون هدایت کنه ما رو، من هرچی دارم از خدا دارم از توحید دارم.

        ممنونم از پاسخ به کامنت بنده امیدوارم این ردپایی بشه برای خودم و دیگر دوستان هم استفاده کنند.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1920 روز

      سلام جناب شاطری

      سپاس بابت این زمانی که صرف نوشتن این کامنت زیبا و عالی کردید

      چقدر زیبا مسیر هدایت و تصمیمات احساسی را بیان کردید

      خدایا شکرت که مهاجرت کردید به یک کشور خوب و تونستید به ترمزهای ذهنتون پی ببرید و اونها را رفع کنید و پیشرفت کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2972 روز

      سلام به آقای شاطری دوست توحیدی وارزشمندم ازت سپاسگزارم بخاطر کامنت پراز نکات ارزشمند وتجربیات عالی ومخصوصا قسمت آخر کامنتتون که معنی فایل فارسی دعای کمیل هست واز خدا سپاسگزارم که بوسیله شما دوست عزیزم راه را به من نشان داد ومهر تاییدی زد به مسیری که انتخاب کردم واقعیت من دوره شیوه حل مسائل زندگی را تهیه کردم تا جلسه دوم پیش رفتم ونت برداری کردم ولی کامنتی ننوشتم حس کردم نیاز به ارتباط بیشتری دارم درک بیشتر جلسه 4 قدم دوم دیدم نه نمیتونم فایلهای جدید استاد را بارها وبارها گوش میدادم دیدم روحم تشنه تراز این هست که قدرت درک این مفاهیم رو داشته باشه هرشب با خدا صحبت می‌کردم وخودش راطلب میکردم تا اینکه یه روز صبح به خودم گفتم بی خیال دوره ها فهیمه فرض کن نداری برو از فایلهای توحیدی استاد شروع کن وآنوقت بود که آرامش رو با تمام وجود حس کردم

      حسین عزیز بهترینها را برات آرزو میکنم نمیدونم چرا این مطالب را اینجا نوشتم آمد ومن فقط نوشتم واشک ریختم در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام خانم زارع دوست خوبم

        از کامنت و آرزوی قشنگتون سپاسگزارم،

        تو این سفر خیلی چیزها رو یاد گرفتم و اینو هم یادگرفتم تا زمانی که آماده نباشم چیزی بهم الهام نمیشه و هیچی از محصولات استاد هم متوجه نمیشم، تا زمانی که با کله خودم برم جلو اوضاع هر روز ناخوب تر میشه و برخلاف جریان رودخانه شنا میکنم، تو این سفر یاد گرفتم باید شکرگزار همه چیزهایی که دارم باشم با احساس خوب، برای رسیدن ذوق داشته باشم و از مسیر رسیدن لذت ببرم، و از همه مهمتر تسلیم خدا باشم، این سفر یاداور شد بهم که من هنوز خدا و خودمو نمیشناسم فقط حرف مفت میزنم خدا خدا خدا، توی عمل هنوز به خدا اجازه نداده بودم که منو هدایت کنه و کارهایم رو انجام بده، این سفر بهم یاد داد که همه چی توحید همه چی خداس، واقعا زبونم کوتاه دربرابر خدا حتی نوشتن در مورد خدا. همه چی توحید توحید توحید……

        امیدوارم تمام لحظاتمون با خداوند پیوند بخوره و از پرستش خالصانه خدا غافل نیشم

        سپاسگزارم از کامنتتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      کامران گفته:
      مدت عضویت: 1299 روز

      با نام خدا

      سلام اقای شاطری عزیز امیدوارم که هرجا هستی موفق و عالی باشی

      چقدر بهم چسبید این کامنت فوق العاده ای که نشانه ای بود از توحیدی بودن و اعتماد به خداوند

      چقدر باور های منو قوی کرد تو مسیری که دارم حرکت میکنم و چقدر احساس عالی بهم دست داد

      خیلی خیلی خیلی ازت سپاسگزارم که این کامنت رو نوشتی و به اشتراک گذاشتی

      وای خدا من من ی چیزی رو متوجه شدم که من هنوز با خودم صادق نیستم

      و این کامنت شما بهم یاد داد که بابا تو قادر به تغییر دیگران نیستی

      چقدر عالی بود که من متوجه شدم که فقط میتونم خودمو افزایش بدم و روی خودم کار کنم و بالا برم خدایا سپاسگزارتم سپاسگزارتم

      من باید ی بار به خودشناسی برسم و بنویسم و صادق باشم

      و اهرم رنج ولذت رو ایجاد کنم و حرکت کنم

      دمت گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام کامران جان سپاسگزارم از کامنتتون

        خداروشکر میکنم که به خودمون میاییم و از مسیر غفلت بازمیگردیم

        دقیقا این خودشناسی که ما را به خداشناسی میرسونه اگه من خودمو بیشتر بشناسم دست خدا رو برای هدایت خودم باز میذارم و زندگی قشنگترو لذت بخش تر میشه برام، من هنوز بعداز نوشتن این کامنت بارها و بارها خودم خوندمش بازهم به خودم یادآوری شده که این خداس تورو به مسیر درست هدایت میکنه نه خودت!! بازهم به خودم گفتم ببین این نشونه ای هست که دیگه تصمیمات احساسی نگیری، بازهم به خودم یادآوری میکنم که من باید درهر لحظه خودم رو بشناسم و دلیل رفتارهایم رو بدونم….

        بنظر من دلیل تمام رفتارای ما که میخواهیم دیگران رو تغییر بدیم و یا به مسیری که خودمون نتیجه گرفتیم هدایت کنیم اینه که خودمون رو نمیشناسیم و با خودمون در صلح نیستم و به همین دلیل که یه موقع هایی یه رفتارو کرداری از خودمون نشون میدیم و عمل میکنیم که نتیجه اس عکس نتیجه قانون جهان هستی میشه و ما هی به خودمون و خدای خودمون کفر میگیم…..

        خداروشکر میکنم که ما خدایی داریم که خود خدا همچون خود ندارد.

        بازهم از کامنتتون سپاسگزارم و خداروشکر شما هم مثل من دلیل رفتارامونو پیدا کردیم

        درپناه خدا باشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیده مینا سیدپور گفته:
      مدت عضویت: 1581 روز

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

      وسلام به شما آقا حسین عزیز وگرامی…

      بسیار از خوندن کامتتتون لذت بردم، انقدر دقیق وشفاف و واضح یه سیر تکاملی رو برامون شرح دادید که قشنگ منو اورد توی داستان زندگیتون، وهمزمان توی ذهنم داشتم جاهایی که احساسی توی زندگیم خصوصا این چندسال اخیر برخورد کردم رو مرور میگردم…

      دیروز که فایل استاد رو دیدم حین حرف های استاد خیلی خیلی احساس گناه بدی بهم دست داد، تا اخرشب هرکاری کردم نتونستم کامنت بذارم، انقدر حسم بد بود که ببین مینا چقدر گند زدی تو زندگیت با احساسی برخورد کردنت وتصمیمات عجولانه گرفتنت، اینکه چقدر من می تونم هام ومن میدونم هام بی حدو حساب بود، چقدر عجول بودم، چقدر بی صبر بودم، چقدر روی دانایی خودم حساب میکردم همه جا، وچقدر اتفاقات رو به اینکه قسمت وسرنوشتم بوده ربط میدادم، باهر تصمیم احساسی چه آسیبهایی به خودم و فرزندم وحتی شاید دیگران زدم، وچطور از نتیجه های بد وعواقب تصمیمات احساسیم فرار میکردم و مسئولیتش رو به گردن نمی گرفتم، چقدر خدای زندگی دیگران میشدم، چقدر بار دلسوزی کردن نسبت به دیگری و عواقب بدش رو به دوش می کشیدم….

      دیشب تمام اون اتفاقات و نتایج بد تصمیمات احساسیم جلوی چشمم رژه میرفتند وهرچقدر به خودم میگفتم خب اوکی مینا تو اون بودی ولی حالا رو خودت کار کردی وشکر الله مدتهاست دیگه انقدر احساسی عمل نمی کنی، توالان نتیجه دستته، توهوشیار شدی، اگاه شدی وهر روز داری بیشتر یاد میگیری، هروز بیشتر متوکل تر میشی تو دیگه اختیارت کل خودتو زندگیتو دادی به خدا، خودت داری می بینی وقتی همه چیز رو میسپاری بخدا و میگی من نمی تونم من نمی دونم ، دیدی که خدا برات انجامش میده وسهمت رو بهت نشون میده…

      اما فایده نداشت، فقط سعی کردم فایل رو همونطوری که داشت پخش میشد گوش کنم تا خوابم ببره…

      اما الان اومدم گفتم برم کامنت بچه ها رو بخونم ، حتما بچه های سایت هم مثل من چنین روز وروزگاری رو گذروندن، برم از کامنتشون انرژی بگیرم از اینکه میدونم ازاون روزهای بی خدایی الان به چه روزها وشبهای توحیدی وپر برکتی رسیدن…

      طبق معمول اومدم سراغ دیدگاه برتر..

      الان که این متن رو می نویسنم دارم خدارو فقط شکر میکنم که خدایا ازت ممنونم کمکم کردی تا راهمو تا تورو پیدا کنم تا خودم رو بشناسم، تا بفهمم بی تو هیچ بودم وپوچ مثل 98 درصدآدمهای اطرافم، وبا تو پادشاه بخت خودم هستم….

      وقتی هر روز برای انجام تمام اموراتم چه نوشتاری چه گفتاری اعتراف میکنم که خدایا من بلدش نیستم من نمی دونم چطور انجامش بدم، به من بگو چیکار کنم، وباقیشو خودت به همون زیبایی که می تونی وقدرتش رو داری انجام بده…

      الله اکبر الله اکبر از این خالق قدرتمند ومهربان وبخشنده، که وقتی عجز من رو می بینه انگار کل فرشته هاش رو مامور میکنه تا بیان زمین وبه صورت معجزه آسا بدون دردسر سر تایم وبه بهترین شکل همه چیز رو برام رقم بزنن، تا نتیجه دلخواهم رو ببینم وفقط شکر کنم و سجده کنم و در برابر این قدرت واینهمه لطف ورحمتش هربار متواضعتر و هربار امیدوارتر باشم…

      خدارو صدهزار مرتبه شکر که هدایتمون کرد به این مسیر، خدارو صدهزار مرتبه شکر به خاطر وجود استاد ومریم جان واین سایت وهمه ی دوستان توحیدیم…

      انشالله که تک تک ما در این مسیر درست و خداپسندانه همیشه وهر لحظه ثابت قدم باشیم

      دوست گرامی برای شما وهمسرتون بهترینهارو از خداوند خواستارم…در پناه امن خدا باشید انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام مینا خانم دوست همفرکانسی ام، سپاسگزارم از حس و کامنت زیباتون…

        دقیقا زمانی که من به این اشتباهم پی بردم مثل شما احساس گناه بهم دست داد که چرا نتونستم انسانی باشم که به موقع و به درستی تصمیم بگیرم و احساسی عمل نکنم خب این به نظر من باید طبیعی باشه چون ما تازه وارد مسیری شدیم به نام خودشناسی و هنوز کامل نیستیم به قول استاد ما انسان کامل نداریم حتی حضرت ابراهیم هم اول بدنبال خدا بود رفت خورشید رو پرستید وقتی غروب کرد گفت ماه خدای منه و وقتی ماه هم رفت…. به خدا گفت تو منو هدایت کن تو به من بگو من چیکار کنم….. من تو اون شرایط خیلی سخت بود که احساس گناه نداشته باشم ولی من همیشه حرف استاد تو گوشم بود که هیچکی کامل نیس و استاد میگفت منم هنوز اون چیزی که باید باشم نیستم و خیلی اشتباهات دارم ولی کمتر از بقیه….

        دقیقا من هم هر زمانی که با تمام وجودم خواستم خدا بهم دادش هر زمانی که خودمو رها کردم و سپردم بخدا خودش بهم دادش ولی خیلی وقتا چون روی خودم کار نمیکردم و بحث من خودم میدونم من خودم میتونم یا دید انسان گونه بخدا داشتم البته ناخواسته که شاید این همه از خدا خواستم الان خدا میگه جمع کن بچه پرو دیگه بسته چقدر میخای درصورتی که اینجوری نیس اون حس بخاطر عدم شناخت خودمون و خدای خودمون هستش، من تنها کاری که کردم فقط کنترل ذهن کردم و همیشه حرف استاد رو با خودم تکرار کردم که خداوند به کسانی پاداش میده که تقوا کنن یا همون کنترل ذهن کنند… تو اون شرایط یکی از قسمتهای گفتگو استاد با دوستان رو هدایت شدم گوش کردم که اون خانم میگفت روی کاغذ نوشتم خدایا من نمیدونم تو رب منی تو میدونی تو بگو چیکار کنم و نتیجه گرفته بود.. دقیقا من هم همین کار رو کردم از وقتی که اون جمله رو نوشتم و چسبوندم جلوی چشمام و هر لحظه میخوندمش من رها شدم و خود خدا منو هدایت کرد به مسیر درست خداروشکر خدا فرکانس ما رو دریافت میکنه و پاسخ میده و اجابت میکنه به شرطی که دید خداگونه به خدا داشته باشیم نه انسان گونه…..

        خداروشکر که همه ما بواسطه استاد عزیزمون و خانم شایسته مهربان بانوی پاکدامن و این سایت به مسیر درست هدایت میشیم استاد گلم ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

        و دوست خوبم سپاسگزارم از کامنتتون و امیدوارم همیشه از موفقیتهاتون کامنت بذارید

        در پناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1054 روز

      بنام خدای مهربونم

      سلام خدمت جناب شاطری عزیز

      عجب کامنتی نوشتین ، خیلی سپاسگزارم که این کامنت سرشار از آگاهی و نعمت نوشتین

      آخر کامنتتون بینظیر بود ،

      خدایا من فقیرم به آنچه از تو میرسه

      خدایا من که هیچی نمیدونم ، تو میدونی خودت راه بهم نشون بده

      خداجونم خودت هدایتم کن

      خدایا به عظمت و مهربانیت شِرک و از وجودم پاک کن

      ایشالا که خداوند دلتون و شاد میکنه و راه براتون آسون میکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1264 روز

      سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم

      سلام اقای شاطری واقعا کامنت زیبایی نوشتید خیلی لذت بردم

      چقدر با کامنت شما من اشک ریختم مخصوص اخر کامنتتون واقعا زیبا بود

      منم خیلی جاها احساساتی عمل کردم بعدش پشیمون شدم ولی واقعا اونجایی که گفتید یه روز مونده بود از هتل برید به خودم گفتم حالا چی میشه؟

      چقدر خوب ذهنتون رو کنترل کردید خداروشکر خداوندباکمک دستان خودش

      بهتون کمک کرد الهی شکرت

      انشالله هر کجا هستید شاد وسلامت ودر آرامش و شادی در کنار همسرعزیزت زندگی کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 896 روز

      افرین بهت حسین جان عزیز

      چقدر خوبه که تونستی یک حرکت بزنی در حد بمب

      چقدر ایمان والایی میخواد که بدون اینکه ی کلمه زبان ترکی بلد باشی مهاجرت کنی و ادامه بدی..

      منم بدون هیچ چیزی به استان مهاجرت کردم و الان تمام شهرستانی ها برای رفتن به استان باهام تماس میگیرن و ادرس میپرسن و میگن اگه امکان داره باهامون باش…

      چیزی که قبلا ازش ترس داشتم رو رفتم تو دلش و الان کل استانمون رو میشناسم..

      واقعا تجربه ات بی نظیر بود و کمک کننده..

      خدا را شکر بابت این همه آگاهی های بی نظیر

      چقدر اون شعری که گفتی بی نظیر بود..

      گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش..

      ممنون که وقت گذاشتی و این کامنت بی نظیری رو برامون تدارک دیدی…

      انشالله شاهد موفقیت های روز افزون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام محمد امین جان ازتون سپاسگزارم که کامنت گذاشتید و بخشی از تجربتون رو به اشتراک گذاشتید

        به قول استاد مهاجرت خیلی خوبه و دل نترسی میخاد و من شما رو تحسین میکنم که این مهاجرت رو انجام دادید خیلی شجاعت میخاد

        خداروشکر که موفق هم بودید…

        من تو این سفر کاملا به حرف استاد رسیدم که همجا آسمون یه رنگ و هیچ تفاوتی نداره… تا زمانیکه من باورهامو درست نکنم تازمانیکه من از موقعیت خودم ناله کنم شکایت کنم تازمانیکه من از مسیر زندگیم لذت نبرم هرجایی از این کره خاکی برم همون مسائل رو بدنبال خودم میکشونم… توی این سفر یاد گرفتم که قبل از مهاجرت باورهای مهاجرت رو بسازم، باورهای اشتباهی که توی کشور خودم دارم رو درست کنم از جایی که هستم لذت ببرم از مسیر زندگیم و رسیدن به خواسته ام لذت ببرم، اول تو کشور خودم یه خودی از خودم نشون بدم به یه درآمد به ماشینها و خانه ها و ویلاهایی که دوستدارم برسم توی کشور خودم پر بشم بعد اون موقع هستش که میتونم مهاجرت کنم.. یادم دوران بچگیم همیشه میگفتم من باید جوری مهاجرت کنم به یه کشور دیگه که منو با دل و جون بخوان برای داشتن من سروکله بشکونن جوری نرم که سربار او کشور باشم و بخواهم با عذاب زندگی کنم و همون حسینی باشم که تو کشورم بودم ….. دقیقا مثل استاد اول جایی که بود رو ساخت بعد گفت الان موقع مهاجرت چرا چون توی کشور خودش پر شده بود هرچی که میخاست رو ساخت و دیگه میخاست بره جایی جدید رو تجربه کنه و احسنت به استاد که اینگونه هدفمند پیشرفت… محمدامین جان مهاجرت به یه کشور دیگه خیلی ساده س ولی چطور اونجا بسازی و از مسیرت لذت ببری مهمه چه باوری رو بسازی و باورها و عادات غلط گذشته ات رو تغییر بدی و بری مهمه، واقعا حرفهای خانم شایسته تو سفر به دور آمریکا خیلی حقِ که سفر آدم رو پخته تر میکنه و…..

        واقعا این شعر که میگه تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

        واقعا حق گفته شاعر تا زمانی که آماده دریافت نباشی گوشات پلمپ میشه اگه هم جایی بشنوی و یا کسی هم بهت بگه نمیشنوی و بی اهمیت از کنارش رد میشی… استاد همیشه تو ابتدای فایل هاش میگه که شمایی که دارید این فایل رو میبینید یا میشنوید آماده دریافتش هستید و بازهم یکسری از حرفهای منو میشنوید و یکسری هم نمیشنوید و بعدها که دوباره گوش میکنید اگر آماده دریافت باشید میشنوید….

        خداروشکر خداروشکر و از همتون سپاسگزارم سپاسگزارم

        در پناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Amin Iloon گفته:
          مدت عضویت: 896 روز

          حسین عزیز

          افرین به کامنت پر محتوات

          چقدر خوب نوشتی در مورد مهاجرت

          چه مثال ها و باور هایی زدی که باعث شد قضیه مهاجرت برام درکی شه..

          گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

          اینکه گفتید همه جا اسمون ی رنگ هست

          اگه در دیار خودت نتونستی چیزی خلق کنی – نمی تونی در جای دیگه هم خلق کنی

          خودت رو گول نزن – تا موقعی که منطقه و محل خودت پول در نیوردی فکر نکن که تو ی کشور دیگه خبری هست

          به نظرم که قبل از مهاجرت به ی کشور دیگه

          باید به استان خودت – بعد ی ایتان دیگه – وبععد به تهران مهاجرت کنی

          و با اینکه این سه بار خوب از پس مهاجرت بر امدی و در هر جا رشد هم داشتی

          میتونی ی تاییده ای داشته باشی برای مهاجرت به کشور دیگر و اینکه در اونجا هم پیشرفت خواهی کرد

          دوست عزیزم متشکرم بابت کامنتی که میگزاری – با انرژی پاسخ می دهی

          و با نکات مهم – باور مهم – به خصوص شعر بی نظیر

          موارد مهمی مثل مهاجرت رو برامون درکی میکنی!!!!

          دوست دارم – انشالله که شاهد موفقیتت باشم..

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1356 روز

      سلام آقای شاطری ممنونم بابت کامنت پر ازدرستون

      دقیقا تجربه مشابه شما رو ما داشتیم ما تهران بودیم و 3یا4 ماه بودبا استاد آشنا بودیم و فکر کنم قدم 3 یا4 بودیم که احساسی تصمیم به مهاجرت گرفتیم وبه ترکیه رفتیم

      ما قبلا ترکیه برای مسافرت رفته بودیم و خیلی برامون خوب بود ولی اینبار چون برای زندگی رفتیم یه حس وحال دیگه ای داشت ،تمام وجودمون ناراضی بود وبا اینکه خونه های خیلی خوبی بهمون پیشنهاد شد نپذیرفتیم و خیلی زود متوجه تصمیم غلطمون شدیم و گفتیم استاد میگه هرجا بودی فهمیدی اشتباهه از همونجا برگرد و برو تومسیر درست وبعد از دوهفته برگشتیم خونمونو با وسایل اجاره داده بودیم و به شکل معجزه آسا طرف قبول کرد که خونه رو برگردونه و ما مستقیم اومدیم تو خونمون و البته مقداری پول از دست دادیم که درمقابل درسی که گرفتیم هیچ بود و خیلی زود از همون کار قبلی 10برابرشو به دست اوردیم وخیلی رشد کردیم چون دیگه هیچ میلی به مهاجرت نداشتیم پس تمرکز لیزری گزاشایم روی کارمون وخیلی عالی پیش رفتیم تا الان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام مریم خانم دوست همفرکانسی خوبم

        سپاسگزارم بخاطر کامنتتون کوتاه و پراز مفهم برای من بود

        دقیقا ما باید عضله تصمیم گیری هامون رو قوی کنیم اگه درست و اگه اشتباه بپذیریم و بهبود ببخشیم

        خداروشکر که شما زود متوجه مسائلتون شدید و برگشتید خداروشکر

        منم به اشتباهم پی بردم و برگشتم درسته که تصمیم اشتباهی گرفتم ولی خودمو سرزنش نکردم و به تصمیم خودم احترام گذاشتم و پذیرفتم که من این تصمیم رو گرفتم… خداروشکر من از لحاظ مالی ضرر نکردم هیچ سود هم کردم چون لطف خدا باعث شد که من یک قرارداد فروش اونجا بنویسم و تمام وسایلی که زیرقیمت فروختیم رو بتونم بگیرم فقط تنها مسئله ای منو اذیت کرده اینه که تا زمان گرفتم خونه ام باید خونه خانواده همسرم باشم خب اینم در نوع خودش باز لطف خدا هستش که هنوز یه سرپناهی داریم برای موندن خداروشکر خداروشکر

        بله به قول استاد فرقی نمیکنه که تو چه مرحله ای از زندگی هستیم چقدر بدهکاریم چقدر تو عذاب هستیم زمانی که تصمیم به تغییر میگیریم خدا نشانه هاشو نشون میده به ما و وقتی شروع به تغییر میکنیم اتفاقات خوبی برامون رخ میده و 180 درجه زندگی به نفع ما تغییر میکنه و منم مطمئن هستم هیچ تلاش ذهنی و جسمی بی پاسخ نمیمونه و هیچ صبر با ایمانی بی پاسخ نمیمونه،

        تو دل هر ناخواسته ای یه خیری هستش

        سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم

        سپاسگزارم از شما مریم خانم بخاطر کامنتتون که به من جرات دادید که بنویسم که دوهفته ای میشه برگشتم ایران و حرف مردم هم برام مهم نباشه راجع به کاری که کردم و فقط مهم خودم و تجاربی باشه که بدست آوردم

        درپناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میثم رخشان گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      چقدر زیبا بود پسر چقدر خدارو شکر میکنم که دوستی نازنین مثل شما دارم

      واقعا لذت بردم برای خودتون عشق دلتون آرزوی بهترین ها رو دارم حسین آقا

      چقدر زیبا بود و ارتباط برقرار کردم از اینکه گفتین خودم رو سعی کردم در حالت احساسی خوب بزارم با شکر گذاری با دیدن نکات مثبت هتل یا هرچیزی بعد درخواست از خداوند و بعد پاسخ دادن و بعد رفتن و روی دوره کار کردن

      اینو خوب فهمیدم شاید ما بعضی وقتها تصمیم بگیریم که با شرکت در دوره اتفاقات خوبی برامون میوفته ولی باید بدونیم با احساس خوب میتونیم توی دوره شرکت کنیم و بعد اون درک می‌کنیم فایل های دوره ها رو و اتفاقات خوب پشت اتفاقات خوب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مینا غفوری گفته:
      مدت عضویت: 1814 روز

      سلام و درود به شما آقای شاطری

      خیلی سپاسگزارم از این کامنت شما خیلی توش درس بود منم خیلی از این کارها کردم ،مثل خانم شما جای گاه خیلی رو هارو عوض کنم ،چون احساسی عمل میکردم، تا اینکه خدا جوری گوشم رو پیچوند، که الان خیلی حواسم رو جمع کردم ، البته منم با دوره ای استاد به این آگاهی رسیدم ،

      که من اصلا دارم شرک می‌ورزم، واقعا هرچه از استاد عشق

      عباسمنش تشکر کنیم کمه برای این آگاهی ها ،من هروز با دوره 12 قدم زندگی میکنم ، و دوره تضاد هم خیلی عالی هست ،البته همه دوره های استاد بینظیر هست .ولی دوره تضاد به من کمک کرد تا از ناخواسته گله و شکایت نکنم ،

      درس شو بگیرم و از یک منظر دیگه بهش نگاه کنم و با باور درست به چیزهایی که میخوام برسم .

      امیدوارم همیشه در پناه الله مهربان شاد سلامت، موفق و ثروتمند باشید دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام خانم غفوری

        سپاسگزارم ازتون بخاطر کامنتتون چقدر خوبه که ما تو این سایت با گفتن اشتباهاتمون بهم کمک میکنیم که دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنیم و از تجربه همه به درستی برای پیشرفت استفاده کنیم….

        این مسئله رو من فکر میکنم همه مردم دارن که تا یچیزی رو میفهمن و به دید خودشون خوبه و میخان جار بزنن و به همه بگن به همه کمک کنن، حالا طرف از زندگی خودش راضی ولی ما با زور یقش رو میگیریم میگیم نه این راهش تو باید اینجوری بری… حالا ما خودمون هنوز هیچ تغییری نکردیم و نتیجه خاصی نگرفتیم ولی میخایم جای دیگران رو بجای خدا عوض کنیم هنوز یاد نگرفتیم جهان جهان لیاقتهاس جهان جای کسانی که خودشونو ارزشمند و با لیاقت بدونن هستش که بزرگترین شرک محسوب میشه این کار چرا چون خدا توانایی نداره ما باید انجام بدیم همون دید انسان گونه به خدا داشتن…. آخ چرا ما باید جای دیگران رو تغییر بدیم؟؟ چرا ما باید تو کار خدا دخالت کنیم؟؟؟

        چرا ما تمرکز روی خودمون نمیذاریم؟؟؟ خانم غفوری این سوالها منو نجات داد!!!

        هرکی به یه نوعی هدایت میشه در زمان و مکان مناسب

        پس بهتر ما تمام تمرکزمون روی خودمون و زندگیمون باشه

        سپاسگزارم از استاد و بانو شایسته عزیز

        و از شما دوست خوبم بخاطر کامنتتون سپاسگزارم

        در پناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سایه گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      به نام خدای هدایتگرم

      سلام اقای شاطری خود ساخته .

      چقدر لذت بردم .چقدر درس گرفتم .

      مخصوصا اون قسمتی که گفتی نشستم و خودمو نوشتم.

      همین الان طبق هدایت خداوند باید منم خودمو بشناسم از طریق نوشتن.

      افرین به شما برای این کنترل ذهن .

      گاهی ما گرفتار چک و لگد دنیا میشیم به دلیل عدم تغییر رفتارمون (تلاش برای نجات دیگران،نبود عزت نفس)اما چقدر لذت بخش و باارزشه درکی که بعد از این مسیر بدست میاد ،اون لذت تسلیم بودن که گفتی

      بهتون تبریک میگم این تولد دوباره رو .

      از خداوند برای شماهدایت برای حرکت در مسیری سبز و روشن و هموار رو خواستارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      خاتون حاجی وند گفته:
      مدت عضویت: 1951 روز

      سلام حسین آقا دوست عزیز و همفرکانس

      واقعا سپاسگزارم از این کامنت شما من خیلی چیزا یاد گرفتم واقعا به قول استاد کامنت ها دریایی از نکاته

      شما گفتید تا احساس خوب پیدا نکردید سراغ محصولاتی که خریده بودید نرفتید . این جمله کلیدی خیلی برای من جالب بود .

      الان هم دارم این کامنتو مینویسم که این کدی که شما دادید توی خاطرم بیشتر بمونه .

      ممنون و سپاسگزارم از شما و اساتید فوق العاده ام استاد عباس منش و استاد شایسته عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی محققی گفته:
      مدت عضویت: 1154 روز

      سلام و خداقوت به جناب شاطری

      ممنون از کانت پر محتوا ،جالب و آموزنده ای که برامون به اشتراک گذاشتی و زمان و انرژی گذاشتی تا از تجربیات خودت بهمون بگی ولایت عزت نفس و استقامت و صبرنون تحسین میکنم و امیدوارم که همیشه و همه جا موفق باشین در پناه خدای مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سید امین مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 857 روز

      سلام و درود بر شما آقای شاطری عزیز.

      دوست من ، خدا را صد هزار مرتبه شکر ک جرات مهاجرت داشتی و الان اول مسیرت رو استارت زدی .

      چیزی ک من عمری دیدم از رب عزیزمون اینه ک پول هست، میاد ،به وقتشم ک باید بیاد میاد و دقیقا همون خدای ثروتمند استاد عباس منش ، خدای من و خدای شما همه یک خداست و در کل این عالم دست بخشنده داره ک ب موقعش اون دستها رو به ما می‌رسونه .چیزی ک من دارم لحضه ب لحظه تمرین میکنم اینه ک برای من ی کم سخت بوده و یادم می‌ره :اینه ک لخضه ب لحظه این خدای عزیز و مهربان و قدرت مطلق و هدایت گر رو با خودم ببینم .

      فکر میکنم اگر بتونم لحظه ب لحظه حتی در حمام و دستشویی ،کار و استراحت ،و مخصوصا وقتی ک دور آدم ششلوغه یادم نره ک اون قدرت مطلق باهامه پشت و پناهمه ،اگر بتونم وجود خدا رو با خودم لحظه ب لحظه ،فرم ب فرم داشته باشم دیگه اون موقع میشه ک لا خوف و لا یحزنون میشه .

      این حالت لحظه ب لحظه رو برای شما و همه دوستان و خودم آرزو دارم .

      روز و روزگار با همراهی خداوند شاد و پر برکت .خدا پشت و پناهتان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1460 روز

      اقای حسین شاطری سلام به شما

      میدونید شما الان حسین شاطری پلاس شدید

      چون یه تزمر اساسی یه پاشنه اشیل بزرگ پیدا کردید از خودتون

      واقعا این حد از درکتون بسیار بسیار قابل تحسین است

      و باید بگم دمت گرم پسر افرین که تونستی

      در مسیر خدا بمانی

      در مسیر انهایی که خدا به ایشان نعمت داده نه کسانه که بهشون خشم گرفته و نه گمراهان

      واقعا سوگلی خدایی حسین جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام خانم رمضانی دوست همفرکانسی خوبم

        چقدر این کامنت شما حس خوب در وجودم ایجاد کرد و چقدر از نام گذاریتون خندیدم و حس خوبی گرفتم….

        دقیقا درست گفتید حسین شاطری پلاس.. چه جالب میشه انسان رو تشبیه کرد به کارخونه ماشین سازی شما وقتی یه ماشینی رو تولید میکنید و روانه بازار میکنید یکسری بازخوردهای نچندان خوبی رو میگیرید و در تلاش میشید که اونها رو برای رضایت خودتون و مشتری ها برطرف کنید و میگردید عیوب رو پیدا میکنید و رفعشون میکنید و همون مدل ماشین رو با کیفیت بهتر روانه بازار میکنید و یه پسوند مثل پلاس بهش اضافه میشه و خودتون و هم مشتریانتون از این ورژن ماشین راضی میشید این عیوب همون ترمزها و پاشنه آشیل های ما انسانهاس که بارفعشون به درجه پلاس ارتقا پیدا میکنیم

        الهام جان خیلی ازتون سپاسگزارم که این کامنت کوتاه و پراز مفهوم رو نوشتی و من ازش خیلی لذت بردم.

        استاد عزیزم بازهم سپاسگزارم ازتون که این بستر پیشرفت و مکتب علم و دانش رو برای ما خلق کردید عاااااشقتونم

        در پناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3815 روز

      حسین جان بسیار بسیار تحسینت میکنم و خیلی خداروشکر میکنم که از اتفاقاتی که خودتون باعث و بانیش بودید به همراه همسر جان درس گرفتید درکتون بیشتر شد عملتون قوی تر شد اراده‌اتون متصلانه تر شد و واقعا لذت بردم از خواندن کامنت قشنگت ممنونم که نوشتی ممنونم که جاری کردی خودت را ممنونم که این ردپا را ثبت کردی.

      واقعا سپاس گزاری چی بگم در موردش تو نمیدونی من چه حالی میشم وقتی از کسی به خاطر کاری که کرده تشکر میکنم و اینو در ملا عام ( اینجا یا شبکه های اجتماعی یا جلوی جمع ) چه حس فوق العاده‌ای بهم میده.

      الهی شکرتتت

      حسممم فوق العاده است حسین جان مثل خودت

      واقعا خداروشکر میکنم به خاطر این زندگی این فرصت زیبا برای زندگی کردن الهی شکرت. الهی شکرت. الهی شکرت.

      عاشقتممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام محمدجان دوست عزیزم

        خداروشکر که حال جفتمون و بقیه دوستانمون عالیه خداروشکر

        منم مثل خودت هنوز درگیر معجره ای بنام شکرگزاری و سپاسگزاری هستم چقدر لذت داره وقتی سپاسگزاری میکنی وقتی شکرگزاری میکنی با حال و احساس خوب به جهان میگی که بیشتر کن این حالو که لذت ببریم

        به نظرم واقعا شکرگزاری و سپاسگذار بودن معجزه بین خدا و بنده هاشه هرچقدر سپاسگذارتر و شکرگزارتر؛ نعمت و احساس خوب بیشتر اصلا آدم با این دوکار تو یه دنیای دیگه ای غرق میشه حال دیگه ای پیدا میکنه انگاری تمام سلولهای بدنت تمام موکول های وجودت همه یکپارچه میشن که با سپاسگزاری و شکرگزاری تو رو دگرگون کنن و کلی اتفاقات خوبی بی افته مخصوصا تو لحظه ای که اصلا انتظارشو نداری و ماتو مبهوت میمونی که چی شد چطوری شد اصلا چرا اینجوری شد

        محمد جان من هنوز ماتو مبهوت اون اتفاقات هستم که در لحظه ای که باور نمیکردم ورق برگشت واااای دیوانه کنندس

        خداروشکر خداروشکر خداروشکر

        سپاسگزارم ازتون بخاطر کامنتتون چقدر حس سپاسگزاری رو در من بیشتر کرد سپاسگزارم

        استاد عزیزم و خانم شایسته بانوی پاکدامن ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم

        در پناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عمران نوری گفته:
      مدت عضویت: 1982 روز

      سلام حسین عزیز

      بینهایت سپاسگزاری از این کامنت پر اگاهی و باورهای توحیدی نابی که از خودت و تجربه ات و زندگیت برامون تعریف کرد که من کلی ازش چیز یاد گرفتم

      1.. اینکه این قانون دوباره برام یاداوری شد که ما بینهایت توانمند هستیم در تغییر شرایط زندگی خودمون و بینهایت ناتوان هستیم در تغییر شرایط زندگی دیگران

      2.. اینکه تو اتفاقات روزمره زندگیم حواسم باشه در حالت اوج احساسی هستم هیچ وقت تصمیم نگیرم و بذارم وقتی که ارامتر شدم از خدا بخوام تا ما را به راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده هدایت کنه

      ( من چمیدونم انجام چه کاری درسته من میذارم خودش بمن بگه و الهام کنه و من هم بگم چشم و اقدام کنم )

      3.. اینکه اگر هم تو اوضاع و شرایط به ظاهر سخت و نازیبا قرار گرفتی باید امید و ایمان خودت رو حفظ کنیم و حتی تو اون شرایط بیاییم کاری کنیم تا احساس بهتری تجربه کنیم که شما دوست عزیز تو اون شرایط وضعیت مالی که در هتل بودید شروع کردید به شمردن نعمتهایی که فعلا در حال حاضر دارید و بابت وجودشون سپاسگزاری میکردید

      من خودم به شخصه وقتی که داشتم این قسمت از کامنت تون رو میخوندم کلی شما و ایمانتون رو تحسین میکردم از اینکه چقدر خوب حسین عزیز حتی تو اون شرایط سخت . خوب تونست روی ذهنش مسلط باشه و نذاره نجواهای شیطان کارش رو انجام بده

      واقعا این کار شما خیلی تحسین برانگیز بود

      4.. نکته چهارم اینکه چقدر خوب روی باورهای توحیدی خودتون کار کردید و از اینکه این فرکانس و باور رو به جهان ارسال کردید که خدایا من تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجوییم و این باور رو مطمئنا تو عمل انجام دادید که اونوقت خداوند وهاب و رزاق از بینهایت طریق دستان نازنین خودش رو سمت شما هدایت کرد تا شما رو به خواسته تون برسونه

      این داستان زندگی شما منو بیاد این ضرب المثل معروف میندازه که

      به مو میرسه اما پاره نمیشه

      و مسیری که صد در صد بهش ایمان داری و مطمئن هستی که درسته فقط ادامه بده و ایمانت خودت رو حفظ کن

      خیییییییییییلی من از کامنت زیبای شما لذت بردم و کلی ازش درس یاد گرفتم و کمک کرد تا باورهام قویتر کنم

      عاشقتم حسین عزیز

      انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

      باز هم منتظر خبرهای عالی و موفقیتهای بیشتر شما هستم

      فعلا

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام آقا عمران گل منم از شما سپاسگزارم که کامنتتون رو به این زیبایی و به ترتیب نوشتید

        خیلی عالی بودش

        دقیقا تو اون شرایط من یه فایلی رو شنیدم که خانم رزا توی فایل گفتگو استاد با دوستان که دقیقا شرایط اون روز من مثل شرایط ایشون بود، بارها و بارها اون فایل رو گوش کردمو گریه کردم بارها و بارها گوش کردم و گریه کردم چقدر زیبا این خانم هدایت شدن چقدر زیبا این خانم مسیر درست رو پیدا کردن… خب منم اونجا یه الگو پیدا کردم و شروع به کار کردن روی خودم کردم، واقعا سخت بود واقعا سخت بود ولی چون رزا خانم تونسته بودن منم گفتم که میتونم…

        دقیقا من چه میدونم، چجوری و چگونگیش به من ربطی نداره خود خدا باید انجام بده هی اینو میگفتم و روی کاغذ نوشته بودم و چسبندم به دیوار هر روز میدیدم و میخوندمش.

        نکته چهارمتون: من از صبح تا شب فقط روی باورهای توحیدی کار کردم و حرف به حرف استاد رو توی فایل های توحیدی نوشتم و روشون فکر کردم اینجوری تونستم به خدا اعتماد کنم و اجازه بدم خدا خودش همه کارهامو دست بگیره.

        دقیقا آقا عمران به مو رسید ولی پاره نشد، خیلی تو زندگیم خیلی از جاها به مو رسید ولی پاره نشد خداروشکر

        فقط باید اول به خدا ایمان داشته باشی و خودتو باور کنی و بدونی که ما خالق زندگی خودمون هستیم.

        خیلی خوشحالم دوست خوبی مثل شما دارم و ازتون سپاسگزارم که کامنت بنده رو مطالعه کردید و با نظر عالیتون دوباره منو راهنمایی کردید. براتون بهترینها رو آرزو میکنم.

        بازهم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم و همیشه زیر پرچمه خدا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فروه قصابي گفته:
      مدت عضویت: 1253 روز

      سلام دوست عزیز

      کامنت زیبای شما پر از حس خوب و الهی است

      بسیار آموزنده بود خداروشکر که از این امتحان سربلند بیرون اومدین و درس گرفتین و راه درست رو انتخاب کردین

      ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا تنها تورا میفرستم و تنها از تویاری می‌جویم

      احسنت برشما که اینقدر زمام گذاشتین و کامنتتون رو کامل نوشتین و من هم از این درس گرفتم و نکات زیادی برداشت کردم

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نجمه صادقی گفته:
      مدت عضویت: 1080 روز

      سلام و درود برشما آقای شاطری عزیز دوستان همراه استاد گرانقدر و شایسته ی مهربانم

      فتبارک الله احسن الخالقین بینظیرید دوست عزیز لذت بردم از این همه اشتیاق و خود ساختگی خداراشکر و سپاسگزارم که این قدر زیبا گفتید و نوشتید ومن را بیشتر از پیش روشن کردید آفرین برشما ایده گرفتم از کار زیباتون درمسیر بودن و موندنتون و خودتون را در حال خوب قرار دادن و خدا هرگز دیر نمیکند خدیا شاکر و سپاسگزار توام به خاطر اینچنین دوستان قدرتمند و با صلابت لذت بردم در جای عالی مکان عالی زمان عالی آگاه شدید و ما هم فیض بردیم و روشن شدیم

      باز هم ازتون سپاسگزارم امید ولرم هر روز درمسیر پیشرفت موفق و سربلند باشید خدا نگهدارتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امید شرفی گفته:
      مدت عضویت: 2073 روز

      سلام حسین جان ممنون بابت کامنت زیبات واقعا اگر ما واقعا معنی درست دو جمله عربی 1- بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدایی که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگی است و 2- الله اکبر خداوند از آنچه آن را توصیف می کنند بزرگتر است را بفهمیم واقعا باور های ما نسبت به درک خداوند تغییر می کند . خداوند بهتر از هر کسی بندگان خود را می شناسد و اگر بندگان او دست خود را در دست خداوند قرار دهند او می تواند مثل یک گوگل مپ که تصویر بزرگتر را نسبت به شما می بیند می تواند بهترین و سریع ترین و آسان ترین راه را برای رسیدن به هر خواسته ای جلوی راه تو بگذارد ان وقت فقط تو باید بگویی چشم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محبوبه ثمره گفته:
      مدت عضویت: 2177 روز

      سلام آقای شاطری دوست توانمند و پرقدرت

      واقعا تحسینتون میکنم که اینقد عالی تو کشور غریبه از پس همه چی براومدین دیدگاه توحیدیتون واقعا بینظر بود امیدوارم در لحظه لحظه زندگیتون حضور خدا رو احساس کنید

      اما من سوالی داشتم فرمودین الان ترکیه در بنگاه املاک کار میکنید و چیزی از زبان ترکی متوجه نمیشید خوب چجور در این بنگاه مشغولید چون شرط اول برای کارکردن برقراری ارتباط با مشتریان هس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام به دوست خوبم خانم ثمره

        سپاسگزارم از کامنتتون

        جواب سوالتون: بله بنده زبان ترکی بلد نیستم و در املاکی کار میکنم که همه ایرانی هستند و ما برای ایرانی هایی که قصد سرمایه‌گذاری و مهاجرت دارن ملک میخریم و میفروشیم و کسانی که ترک زبان باشن رو میسپارم به دوستای خوبم که ترکی بلد هستن، و آنهایی هم که انگلیسی صحبت کنن خودم باهاشون ارتباط برقرار میکنم.

        امیدوارم جواب سوالتون رو کامل و واضح توضیح داده باشه

        باز هم سپاسگزارم از کامنتتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محبوبه ثمره گفته:
      مدت عضویت: 2177 روز

      سلام آقای شاطری دوست توانمند و پرقدرت

      واقعا تحسینتون میکنم که اینقد عالی تو کشور غریبه از پس همه چی براومدین دیدگاه توحیدیتون واقعا بینظر بود امیدوارم در لحظه لحظه زندگیتون حضور خدا رو احساس کنید

      اما من سوالی داشتم فرمودین الان ترکیه در بنگاه املاک کار میکنید و چیزی از زبان ترکی متوجه نمیشید خوب چجور در این بنگاه مشغولید چون شرط اول برای کارکردن برقراری ارتباط با مشتریان هس چجوری با این شرایط کار می‌کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الیاس و فاطمه سادات گفته:
      مدت عضویت: 1369 روز

      فاطمه سادات

      سلام حسین آقای عزیز.

      ممنون از کامنت زیبا و صادقانتون.

      قشنگترین لحظه برای هرکس اون زمانیه که بفهمی بدون خدا هیچی نیستی.

      این زمانو برای هممون آرزو میکنم.

      بنظرم برای همون تصمیمات احساسیتونم باید هزاران بار خداروشکر کنید که اگر نبود،این توبه ی قوی،این من هیچی نمیدونم و فقط تو میدونی، واین مضطر شدن نبود به این شدت.

      الحق که الخیر فی ما وقع و حتی باید برای وجود شیطان هم خداروشکر کنیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محبوبه نژاد مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1263 روز

      سلام دوست خوبم

      سلام راهنمای دوباره من

      شاید باورتون نشه اشک از چشملم امد که حرف هات و خوندم چون درد منم درد تو هستش

      منم مثل تو پاشنه اشیل زیلدی دلذم

      و‌هر چی خدا به قول استاد با چک و لگد به جونم میافته من به مدت بهتر میشم ولی باز تصمیمات احساسی اشتباه میگیرممیدوتید من خیلی کم کامنت می خونم ولی وقتی کلمنت شما و خوندم گفتم به خودم دختر همینه

      مشکل تو همینه

      تو پای در راه بنه و هیچ مپرس

      خود بگویدت که چون باید کرد

      باید رو خودم اهرم رنج و لذتم کار کنم باید ذو خواسته هام تمرکز کنم و اژ خداوند سپاسگزار باشم

      می شود می شود می شود

      ممنونم که خودم و‌مجدد بهم یاداوری کردی ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محبوبه نژاد مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1263 روز

      سلام دوست خوبم

      سلام راهنمای دوباره من

      شاید باورتون نشه اشک از چشملم امد که حرف هات و خوندم چون درد منم درد تو هستش

      منم مثل تو پاشنه اشیل زیلدی دلذم

      و‌هر چی خدا به قول استاد با چک و لگد به جونم میافته من به مدت بهتر میشم ولی باز تصمیمات احساسی اشتباه میگیرممیدوتید من خیلی کم کامنت می خونم ولی وقتی کلمنت شما و خوندم گفتم به خودم دختر همینه

      مشکل تو همینه

      تو پای در راه بنه و هیچ مپرس

      خود بگویدت که چون باید کرد

      باید رو خودم اهرم رنج و لذتم کار کنم باید ذو خواسته هام تمرکز کنم و اژ خداوند سپاسگزار باشم

      می شود می شود می شود

      ممنونم که خودم و‌مجدد بهم یاداوری کردی ممنونم

      واقعا ارتون سپاسگزارم که هدایت کردی و‌به من یاد اوری کردی همه چیو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام خانم مقدم دوست هم فرکانسی ام

        بله متاسفانه یه زمانهایی این خودم میدونم ها خیلی کار دستمون میده. ذهنمون همیشه یجوری مسائل رو برامون کادو پیچ میکنه که فکر میکنیم راهمون درست و ما دیگه ابراهیم خدا شدیم و به راهمون ادامه میدیم تا چک و لگدی بشیم و برگردیم….

        واااااای چقدر قشنگ گفتید تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

        خود راه گویدت که چون باید کرد

        وااااای من چقدر این شعر رو باخودم تکرار میکردم واااای که چقدر این شعر منو به جلو برد و به چه موفقیتهایی رسیدم، یادم رفته بود واقعا اشکم دراومد خانم مقدم، خیلی ازتون ممنونم با کامنتتون و با این شعر زیبا دوباره منو آشتی دادید. ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم

        همیشه در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2005 روز

      سلام به حسین آقای گل گلاب

      چقدر جذاب و عالی شرایط و حس و حالتون رو به تفسیر نوشتید. آدم واقعا درس میگیره. هم زمانهایی که داشتیذثد سر می خوردید توی مسیر نادرست و یک سلسله از رفتارهای فکر نشده داشتید رو بهش واقف شدید و هم زمانیکه انقدر عرصه تنگ شد که تلنگر خوردید و یکی یکی پله ها رو برگشتید بالا به سمت نور. چقدر عالی متوجه شدید که ترمزهاتون کجاست و من مطمئنم این بخاطر تصمیم شما برلی کشفشون هست. وقتی من واقعا بخوام خودمو بیطرفانه آنالیز کنم خدا برام چراغها رو روشن میکنه و نوشته ها روی کاغذ جاری میشه چون من اراده کردم که بشه. آفرین بر اراده شما

      من از شما درس گرفتم. پیروز و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      میترا کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 1953 روز

      دوست عزیز

      در مورد خدا باید بگویم او می‌کشد قلاب را احتمالا در این مسیر هم که هستید قراره اتفاق خوبی براتون بیوفته و شما فقط تلاش کنید با عشق احساستون رو خوب نگه دارید انشاله همه چیز به خوبی حل خواهد شد و ما تو این مسیر ها است که رشد میکنیم و ظرفمون بزرگ میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علیرضا قلیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2470 روز

      سلام آقای شاطری، سلام دوست خوبم، چقدر کامنت زیبایی نوشتی چقدر انرژیش پاک الهی بود کلی اشک ریختم و برای خودم و خودت طلب آمرزش کردم، دقیقا من هم مثل شما نیازمند این فایل بودم که خداوند از طریق دست پرتوانش استاد و مریم عزیز این فایل رو آماده کرد برامون گذاشت، خیلی سپاس گذار خداوند بخاطر حضورم توی این سایت زیبا و پر از آگاهی، من هم مدتی از این مسیر زیبای الهی دور شده بودم و با کله خودم رفتم جلو و با دستان خودم آرامش رو از خودم گرفتم و بعد فهمیدم که واقعا هر خیری که از خدا به من برسه فقیرم،

      من بدون اون هیچی نیستم و همه چیز همه کس اونه و نباید چیزی رو از اون جدا بدونم…

      بزرگترین نعمت ما آرامشمون هست و وقتی از دستش میدم تازه میفهمیم که همچین از دل همین آرامش به دست میاد، هر کاری که انجام میدیم و می‌خوایم بدیم بخاطر کسب آرامش بیشتر هست و این نعمت در درون خودمون هست ولی ما بعض موقع ها گمراه میشم و پامونو کج میزارین و زیبایی خدا اینجاست که میگه هر بار که توبه شکستی باز آی…

      اون همیشه با آغوش باز پذیرای ماست و داره مارو به سمت خواسته هامون هدایت میکنه بدون قضاوت،

      در مورد سپاس گذاری و توجه به نکات مثبت واقعا عالی گفتین من هم با همین سپاس گذاری برگشتم به مسیر، خیلی حس خوبی میده و استاد هم میگه نزدیکترین فرکانس به خداوند هم سپاس گذاری هست که میتونیم از بزرگترین داشتمون یعنی سلامتیمون شروع کنیم و ببینیم چقدر ثروتمندیم…

      بابت حضورم توی این سایت در کنار شماها خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم، برات بهترین هارو آرزو میکنم دوست خوبم ️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام علیرضا جان بابت کامنت زیباتون سپاسگزارم

        خداروشکر میکنم که شما هم از مسیر دور نشدی و به راه راست هدایت شدی.

        استاد تو یکی از فایل هاش میگه شرک مثل راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب بروی سنگ سیاه واقعا راست میگم من داشتم به خدای خودم شرک میورزیدم و با کله خودم میرفتم جلو، این غرور کاذب لعنتی آدم رو به ته جدول زندگی میبره… من خودم هر وقت احساس میکنم دارم از مسیر درست خارج میشم سریع میام کامنت خودم رو میخونم و همراه همون حسین اشک میریزم و میگم خدایا شکرت که نمیذاری از مسیر درست خارج بشم…. و هربار کامنت یکی از دوستان گلم رو جواب میدم. خداروشکر خداروشکر

        خیلی خوشحالم استادی چون عباسمنش و بانو شایسته ای دارم که خودشون همچون خودشون رو ندارن، استاد گلم بانوی گلم از صمیم قلبم دوستون دارم سپاسگزارم ازتون سپاسگزارم که لحظه به لحظه زندگی امو ساختین با آموزشاتون، براتون آرزوی سلامتی، سعادت، ثروت و هرآنچه که دوست دارید رو دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حسين عبدالله گفته:
      مدت عضویت: 2935 روز

      سلام حسین آقای عزیز

      واقعا دستخوش

      چقدر عالی و زیبا و دلی نوشتی ️️

      چقدر زیبا مراحل هدایتت و کارهایی که انجام دادی رو توضیح دادی

      چقدر شجاعانه به اشتباهاتت و ضعفا اعتراف کردی تحسینت میکنم

      خیلی لذت بردم از خوندن کامنت زیبایت

      و تحسینت میکنم برای استقامتت برای ایمانت

      برایت آرزوی سلامتی و موفقیتهای بیشتر میکنم ️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نگین فلامرزی گفته:
      مدت عضویت: 1700 روز

      سلام به دوست عزیزم

      واقعا کامنتتون عالی بود

      خدا را شکر میکنم که امروز هدایت شدم به این فایل و به کامنت شما که خیلی به موقع بود

      چون من امروز داشتم احساساتی تصمیم می‌گرفتم و با خوندن کامنتتون متوجه شد خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که امروز هم مثل همیشه هدایتم کردی

      خدایا من از هر نیازی نیازمند ترم دستم و بگیر و کمکم کن

      خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک می‌خوام

      دوست عزیز شما امروز دستی از دستهای مهربان خدا بودند هزاران هزار مرتبه شکر

      سپاس گزارم ازتون

      در مورد خرید خانه تو ترکیه دوست دارم ازتون کمک بگیرم نمی‌دونم چطوری ولی می‌دونم به موقع هدایت میشم چون من قصد دارم مهاجرت کنم و می‌دونم خدا از بینهایت بینهایت راه دسته‌اش و میفرسه که عاشقانه کمکم کنه

      سپاس گزارم ازتون سپاس گزارم از استاد بینظیر که خانواده ی صمیمی و توحیدی دور هم جمع کرده

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر بودنت

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که در هر لحظه و هر ثانیه کنارم هستی و خدایان می‌کنی

      خدایا خودت آسان کن اسانسهای بیشتر را برام خودم و به تو میسپارم من تسلیم توهستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رزا گفته:
      مدت عضویت: 1303 روز

      دوست عزیزم خداروشکر میکنم که این نتایجو به دست آوردید خداروشکر میکنم که از یه جایی به بعد تونستید ذهنتونو کنترل کنید توی این مسئله ای که گفتید

      به خاطر احساسی تصمیم گرفتن و کنترل نکردن افکارمون یک سری اتفاقاتی پیش میاد که برای درست کردن این اتفاقات باید بهایی پرداخت کنیم حالا ممکنه مثل شما مالی باشه یا هر چیز دیگه ای

      بهایی که من به خاطر کنترل نکردن ذهنم پرداخت کردم هم مالی بود وهم از دست دادن وقتم تقریبا یکسال اما با تمام وجودم اشتباهی که کردمو می‌پذیرم چون این اشتباه اگر نبود به این اندازه بزرگ و با تجربه نمیشدم و یک سری چیزها رو متوجه نمیشدم

      خیلی ممنون بابت کامت زیباتون چونکه من جواب یکی دیگه از

      سوالامو گرفتم زمانی که شما مثال قرآنی آوردید و چه قدر من به اون مثال احتیاج داشتم

      زمانی که از همسرتون میگفتید چه قدر من شما دو نفرو تحسین کردم اینکه اینقدر توحیدی قدم برمی‌دارید توی زندگیتون، اینکه از کلمه های زیبا برای توصیف همسرتون استفاده میکردید اینکه برای تمرکز بر روی نکات مثبت و دیدن زیبایی ها دارید تلاش میکنید

      خداروشکر خداروشکر خداروشکر بابت تمام اینها

      زندگیتون پراز عشق باشه

      خداروشکر میکنم بابت داشتن دوستان خوبی مثل شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حسین شاطری گفته:
        مدت عضویت: 2141 روز

        سلام به دوست خوبم رزا سپاسگزارم که کامنت بنده رو خوندید و برایم کامنت گذاشتید.

        خیلی خوشحالم که شما هم مثل من اشتباهتون رو پذیرفتید و ازش درس گرفتید، خوشحالم که با مثال قرآنی ام توانستم هم برای خودم و هم برای شما مؤثر باشم.

        استاد معنی تقوا رو خیلی خوب تعریف میکنه تقوا یعنی کنترل ذهن من توی کنترل ذهن خیلی درسها یاد گرفتم و خیلی چیزها رو بدست آوردم، تقوا مثل صبر با ایمان میمونه اگه صبور باشی و ایمان داشته باشی میتونی تقوا کنی و من خودم بشخصه بیشتر مواقع ندارم و کنترل برایم سخت میشه،

        کنترل ذهن، صبر با ایمان، توکل بخدا، تمرکز به نکات مثبت و شکرگزاری کردن همه باهم معنا پیدا میکند مثل این میمونه یک ماشین فرمان یا چرخ نداشته باشه، چقدر زشت و بی ارزش میشه؟؟!! چون هیچگاه نمیتونه حرکت کنه، اینقدر اینها در کنارهم درست، ارزشمند و کاربردی هستن من خودم تمام تمرکزم روی اینها هستش که بتونم ازشون یک ماشین آخرین مدل بسازم.

        اسم شما منو یاد اون دوستی میندازه که همسرم تعریف کرد توی سایت کامنت گذاشته بودن یا تو قسمت گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان صحبت کرده بودن ( رزا خانم )که ایشون توی انگلستان همچیشو از دست داده بود و توی خوابگاه بودش و کارشو از دست داده بود و از خوابگاه هم باید میرفت…. من به این دوستم خیلی افتخار میکنم چون کامنت یا ویس ایشون بود که منو توی استانبول متحول کرد و کمکم شد برای پیدا کردن راهم، خداروشکر و از ایشوندهم سپاسگزارم سپاسگزارم

        استاد و بانو شایسته نازنینم ازتون خیلیییییییییییییی خیلیییییییییییییی خیلیییییییییییییی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

        نمیدونم چطور باید ازتون سپاسگزاری کنم شما زندگی من و هزاران و میلیونها نفر دیگه رو نجات دادید… ممنونم با تمام وجودم از شما دونفر، به امید روزی که ساعتها از نزدیک شماها رو در آغوش بگیرم و سپاسگزارتون باشم

        به امید دیدار دوستتون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مصطفی پوری گفته:
      مدت عضویت: 1935 روز

      به نام خدا

      حسین عزیز خیلی حال کردم با کامنت زیبایی که نوشتید

      خداوند در هر لحظه با ما و نزدیک به ماست و هروقت بخونیمش اجابتمون میکنه بی دریغ و بی منت

      خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم

      سپاسگزارم بابت تجربه ای که در اختیارمون قرار دادید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    من متاسفانه خیلی ادم اخساساتی و واکنشی هستم

    زود گریه ام‌میگیره

    یا زود از کوره در میرم

    مخصوصا وقتایی که از صب بچه ها تو خونه بودن و همه جا بهم ریخته شده و من دوست دارم ی کاری برای خودم انجام بدم ولی نمیتونم

    چون دختر دوساله ام هست که بساطم بهم‌میریزه یا نمیتونم تمرکز کنم

    خدا روشکر در اغلب اوقات همسرم میبرن بچه ها رو بیرون و من

    اول از همه ی فایل استاد روشن میکنم

    بعد شروع میکنم ب جمع و جور کردن،

    اگه خونه مرتب باشه

    جنگی بساط نقاشیم میارم یا دفتر نت برداری فایلهای استاد عباسمنش

    و شروع میکنم

    ی کاپوچینو هم برا خودم درست میکنم و حالم واقعا عوض میشه

    گاهی ی موسیقی شاد بلند میذارم و ظرفا رو میشورم

    یا میرم پیاده روی و فایل استاد رند‌وم انتخاب میکنم و گوش میدم

    از کارهای دیگه : شکرگزاری مینویسم

    مخصوصا اون‌ روزایی که از صب بچه ها رو‌مخم هستن

    مث امروز،

    کلا ی مدت پسرم که خرداد 10 ساله میشه، از صب شروع میکنه ب تحریک کردن خواهر دوساله اش،

    یا لجبازی یا مرتب نق میزنه و شکایت میکنه

    یا حرفایی میزنه که میدونه نباید بکه ولی عمدا اینکار انجام میده

    ی مدت دارم سعی میکنم بی توجهی کنم

    ایرپاد میذارم تو گوشم فایل استاد گوش میدم

    یا در مورد رفتار خوبش شکرگزاری مینویسم

    یا میرم تو بالکن لباس پهن میکنم یا اگه خشک شدن همونجا روی بندرختی تا میزنم

    ی هوا میخورم و میام تو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      سلیم صادقی گفته:
      مدت عضویت: 1002 روز

      به نام الله مهربان

      سلام دوست عزیز

      من یه فرد مغازه دار هستم و خدا 4 تا فرشته بهم امانت داده تا از این نعمت بینهایت زیباش لذت ببرم

      همسر عزیزم و دخترم 8 ساله پسرم 6 ساله فرشته کوچولو یه سال و نیمه

      زمانی که ظهرها میرم خونه 3 تاشون باهم میان و شروع به صحبت میکنن و من در حال ناهار خوردن هستم و کوچولوهه میاد تو بغلم میشینه و اون دوتا دو طرفم میچسپن و من در حال لذت بردن از غذا هستم و اونها در حال صحبت و داد و شکایت و تعریف و…..

      اما کاری که من کردم این بود که بچگی خودمو دقیق تصور کردم و خودمو گذاشتم توی حال بچه هام و همزادپنداری کردم

      بررسی کردم چه برخوردی از پدرم نسبت به من سر میزد در این مواقع که باعث میشد یا بشه من لذت ببرم یا چی میگفت یا بگم که بچه م سر ذوق بیاد

      بعد از این ماجرا و بررسی رابطه م به لطف الله مهربان عالی شده عالیییییییی که حتی خواهرم که بچه ش از بچه های من بزرگتره و یه دونه پسر داره اغلب ازم مشورت میخواد

      دیگه جیغ و داد و شکایتاشون و ریخت و پاشاشون و….. برام لذت بخش شده و اینو بگم بشدت از من حساب میبرن بدون اینکه سرشون داد بزنم یا خدای نکرده تنبیه بدنی کرده باشم یا ……… و از اونطرف هم عاشق من هستن و بیش از حد دوستم دارن و رازهاشونو بهم میگن و خرابکاری هاشون یا چیزایی رو که میخوان بهم زنگ میزنن یا اس میدن یا توی خونه باهام توی خلوطشون یا قبل از خواب میگن و من در مورد خواسته شون راهنماییشون میکنم و راهکار بهشون میدم اما بصورت داستان بچه گونه

      این نعمت داد زدن بچه ها رو افرادی که فرزندی ندارن یا بچه شون قدرت تکلم نداره واسشون ارزوس

      این نعمت جست و خیز و ریخت و پاش برای افرادی که فرزندش قدرت راه رفتن نداره واسشون آرزوس

      این نعمت که بچه بزرگه با شیطنتش صدا و گریه بچه کوچیکه رو در بیاره ارزوی افرادی هست که از نعمت فرزند محروم هستن یا فقط یه بچه دارن

      وقتی خدا به آدم نعمت به این بزرگی یعنی داشتن فرزند عطا میکنه باعث میشه به بینهایت نعمت که زیر مجموعه ش هستن دست پیدا کنه و لمس کنه و احساس کنه و عظمت و لطف و رحمت خدا رو ببینه و درک کنه

      فقط یه لحظه تصور اینکه فرزندی نداشته باشی یا اینکه خداوند این امانت رو از آدم بگیره دردناکه و بینهایت نعمت دیگه از دسترس آدم خارج میشه

      بوییدن و خنده و بازی بچه جلوه ای از جلوه های خداس

      مثلا من تمرین ستاره قطبی رو به بچه هام گفتم

      بهشون گفتم هر لحظه با خدا صحبت کنید و از خدا هر چیزی رو بخواین و پسر 6 ساله م گفت من از خدا تویوتا لندکروزر خواستم اما بهم نداده من هم در جوابش که خداوند بهم الهام کرد گفتم که

      محمد امین تقریبا بالای 18 سال دیگه خدا آرزوت رو برآورده میکنه

      پسرم گفت من الان میخوام

      من گفتم که تو الان گواهینامه نداری و قدت کوتاهه و طبق قوانین کشور بعد از گرفتن گواهینامه در 18 سالگی و کسب درامد مالی میتونی بخری و ازش استفاده کنی

      اگه اصرار کنی و خدا آرزوت رو برآورده کنه این آرزوی تو باعث میشه به خودت آسیب بزنی و و…….

      محمدامین گفت پس ماشین کنترلی میخوام و بهش رسید اونم چندتا مدل

      راستی یه شب دوتاشون در مورد خدا از سوال کردن که کجاس کیه چه شکلیه و میخوایم ببینیمش

      مغزم قفل کرد و به بهانه سرویس از دستشون در رفتم اما همون لحظه از خدا هدایت خواستم و گفتم خدایا کمکم کن

      4 دقیق بعد برگشتم و توی 10 دقیقه بهشون خدا رو گفتم یعنی به زبان و اندازه عقلی خودشون

      الحمدلله خدا خودش همه چیو درست کرد و از همون شب دوتاشون میدونن خدا کیه چیه کجاس

      موفق باشید

      اینارو همشون به قلبم اومد و نوشتمشون یعنی خدا گفت من تایپ کردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        نگار گفته:
        مدت عضویت: 2147 روز

        اقا سلیم عزیز

        ممنونم از کامنت پر محتواتون

        اشکم سرازیر شد بد

        واقعا ب اون جنبه هایی که کفتین توجه نکرده بودم

        چه رابطه ی زیبایی با فرزندانتون دارین خداروشکرر

        باور اشتباهم ب یادم اومد

        تو ذهنم ازدواج یعنی محدودیت

        بچه یعنی محدودیت و خستگی

        توی دوران بچگیم پدرم خیلی خیلی کم با ما بود ب خاطر شرایط کاریش

        و مادر با 5 تا بچه قد و نیم قد صب تا شب مشغول بود

        که الان تو سن 53 سالگی

        حسابی بدن و ذهنش خسته ان

        توی بچگیم هرچی دیدم

        دوندگی برای گذران زندگی و تامین بچه ها بوده

        و محدودیت هایی که مادرم داشته

        که خانواده همسر حق داشتن ب او امر و نهی کنن

        و کارش فقط خدمت و راضی کردن اونها بود

        برای همین شرط اول خودم برای ازدواج خونه و زندگی جدا از خانواده همسرم بود (با اینکه خونه بزرکی درجای خوب سهر داشتن)

        و خودم رو یادم میاد ک خیلی زود مستقل شدم و الان انتطار دارم بچه م هم مستقل بسه بدون توجه ب اینکه سخصیت و توانایی و علاقه ادمها متفاوت

        یادم‌ رفته که چشم بهم‌زدم و الان پسرم 10 سالش و دخترم دوسال

        چ برچسب هایی رو‌بخاطر عدم آگاهی یا کم حوصله گی و‌خستکی ب پسرم زدم و مدام ازش شکایت و گله کردم و خودم قربانی ی بچه بدقلق نشون دادم تا برام دلسوزی کنن که صدی تو شهر غریب دست تنها و … و بشم الگوی زن برادرم و …

        و باید قدر بدونم این نعمت هایی ک خدا بهم داده

        دوتا بچه سالم و سرحال

        پسرم چ حافظه ای داره

        پلاک ماشین ها رو خیلی راحت حفظ میکنه

        چقدر مهربون و کمکم میکنه

        شاید خیلی از بچه ها دوست نداشته باشن ولی پسرم از بچگی با مهربونی سرویس بهداستی برام میشوره

        یا ظرف میشوره

        خداروهزار مرتبه شکر برای وجود با ارزشش ک حس مادری رو ب من داد

        پسرم وظیفه نداره رفتاری کنه که من راضی باشم

        میفهمم که انتظارم از بچه ام بیش از سنش هست

        و باید روش کار کنم

        پیامتون برای من تلنگری بود از سوی خدا

        اینجا شما دست خدا شدین برای آکاهی من

        چندین ماهه ک از خدا میخوام توی این مسیر هدایتم کنه

        دلم میخواد ی رابطه ی عالی و صمیمی با بچه هام داشته باشم

        میدونم که میشه، استاد میگه دنبال الگو باشم

        و الان یکی از خود الگوها ( شما) ب من پیام میدین

        خدارو شکر برای اینکه هر لحظه اگاهتر میشم

        برای دستان خداوند در مسیر زندکیم

        شادی زندگیتون هر روز بیشتر و بیشتر

        درپناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سلیم صادقی گفته:
          مدت عضویت: 1002 روز

          به نام الله

          سلام خانوم صدی گرامی

          ممنون از پاسختون و تحسینتون و عملکردتتون

          من کاری که کردم و خیلی ازش جواب گرفتم الحمدلله این هست که از زمانی که بدنیا اومدم تا الان رو یعنی گذشته م که هر چیزی توش بوده که فکر بهش میتونه حال و احساسم رو بهم بریزه پاک کردم یعنی بهشون فک نمیکنم و راجع بهشون جایی نمینویسم و در موردش با هیشکی صحبت نمیکنم به خدا هم نمیگم

          در مقابلش تمام مواردی که باعث ایجاد حال خوب و نقطه پیشرفتم شده رو به یاد میارم و باهاشون لذت میبرم و بهشون فک میکنم و ازشون با قدرت در چالش ها و شادی هام استفاده میکنم و بهترین هاشو ذخیره کردم تو ذهنم

          در مورد آینده خودم و بچه هام که امانت خدا هستن و همسر نازنین م فک نمیکنم و تصمیم نمیگیرم چون توانش رو ندارم چون تاثیری نمیتونم بزارم اما در زمان حال تمرکزم بر لذت بردنه فقط

          مثلا بچه م روی دیوار اتاق کلی نقاشی کشیده و حتی روی دیوار پذیرایی و این اقتضای سنش هست و باید خودشو تخلیه کنه چون کنجکاو هستن همه بچه ها بعدا این عملشون باعث میشه که دیوارهارو گچ کنم یا کاغذ دیواری البته که بچه ها بزرگتر بشن و تازه این حرکتشون باعث شده خانومم پیشنهاد داده که به امید الله دو سه ماه دیگه گچکار بیاریم بگیم کل خونه رو گچ کنه و خونه شیک تر بشه

          دختر کوچیکم که الان 1/7 سالشه زمان غذا خوردن کلا غذا میریزه رو خودش و تو سفره و …… اما داره تکامل رشدش رو طی میکنه و من لذت میبرم چون دیگه شاید بچه ای در این سن رو نتونم تجربه کنم و این نعمت رو نداشته باشم چون بچه ها بزرگ و بزرگتر میشن

          در پناه الله

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Fariba گفته:
      مدت عضویت: 1411 روز

      سلام صدی عزیزم چقدر از پیامت لذت بردم وقتی که لباسارو ورمیداری بعد همونجا تا میزنی تا هوایی تازه کنی… یا بساط نقاشی آخخ چفدر لذت بخشه یا اون کاپوچینو که تو خلوت برا خودت درست میکنی یا پیاده روی و شکر گذاری همش زیبا بود حرفات به دلم نشست انگار هوای توی تراست اومد تو صورت منم یا مزه کاپوچینو رو حس کردم یا لذت یه خلوت رو تجربه کردم من برات قشنگترین لحظات رو آرزو میکنم و آرزو میکنم همیشه خوشبخترین باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نگار گفته:
        مدت عضویت: 2147 روز

        فریبا جان خدارو شاکرم برای هم فرکانسی و هم‌مسیر شدن با دوستان ارزشمندی چون شما

        ک با کامنتتون خوبی و زیبایی نعمت های زندگیم : همون بالکن خیلی کوچیک که بودش برام هزار نعمته

        لوازم نقاشی

        و کاپوچینو توی لیوان مورد علاقه ام

        بیشتر برام بولد میکنه

        کمک میکنه بهشون بیشتر توجه کنم و دچار روزمرگی نشم

        بهترینا رو برات ارزو‌میکنم

        خنده ات از ته دل

        گریه ات از سر شوق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    من از اموزهای این فایل چیزی برای اولین بار یاد گرفتم این بود

    ( که اگر تو حالت احساسی خیلی خوب هستی نباید تصمیم بگیری )

    چیزی که من بیشتر شنیده بودم این بود هیچ وقت تو حالت احساسی منفی تصمیم نگیرم تقریبا این گفته و این قانون رو شاید همه مون بارها بارها شنیده بودیم

    ولی اعتراف میکنم خود من اولین این نکته رو شنیدم که تو حالت احساس خیلی خوب هم ممکنه تصمیمات نادرست گرفته بشه که مطمئنا باعث پشیمونی خواهد شد

    وقتی فکر میکنم به این جمله و مرور میکنم اتفاقاتی که بر این اساس تصمیم گرفتم میبینم دقیقا استاد درست میگن

    حالا یه مثال از خودم بزنم

    من یادم میاد دو سال پیش تو کسب و کارم وقتی که افکارهای محدود کننده داشته زمانی که فروش خوب داشتم و سود خوبی از معاملاتم بدست میاوردم اون پول رو بیخود و بی جهت به دیگران قرض میدادم چون حالم خیلی خوب و دوست داشتم از پولی که داشتم به دیگران کمک کنم

    در صورتی خودم تو زندگیم شدیدا به اون پول نیاز داشتم

    با این کارم یه جورایی داشتم حس لایق بودن و ارزشمند بودن رو تو تایید گرفتن از دیگران با دادن پول گدایی میکردم که در نتیجه به ضرر من میشد

    ولی اون زمان اصلا دلیل این اتفاق رو نمیفهمم

    الان که دارم بهش فکر میکنم دقیقا متوجه میشم من از قبل حتی تو سن کم در زمان کودکی وسیله یه پولی اگر داشتم خیلی سخت به کسی قرض میدادم تا حدی که تو جمع دوستهام به ادم خیلی خسیس معروف بودم ( طبق قانون اتفاقا خیلی خوب بود من نسبت به بقیه خسیس بودم ) مگر موقع که تو حالت احساسی خوب میبودم و اون موقع بود من بقول بچه ها ادم لارج میشدم و جوگیر میشدم و هر چی پول داشتم خرج بقیه میکردم و به همه حال میدادم

    ولی بعد که یه مدت زمان میگذشت از تصمیمی که گرفته بودم پشیمون میشدم ولی چه فایده که دیر شده بود

    و الان که میام با قانونی که یاد گرفتم بررسی میکنم رفتار گذشته مون متوجه میشم تصمیمات گرفته شده تو حالت احساس خیلی خوب بیشتر به نفع دیگران شده تا اینکه من بخوام سود کنم

    بنابراین بیشتر باید این قانون رو بیاد داشته باشم اگر تو حالت احساسی قرار دارم چه خوب چه بد هرگز تصمیم نگیرم چون مطمئنا به ضرر من خواهد شد

    و هر موقع که تو تصمیم گرفتنم عجله نکردم و گذاشتم یه مدت بگذره اتفاقا دیدم اون به نفع من شد

    مثلا همین سه روز پیش من سر گلخانه بودم و یه سفارش بار داشتم که باید جمعه بارگیری میکردم ولی از قضا روز پنج شنبه باران رحمت الهی بارید و حسابی جاده و خیابان رو حسابی خیس و گل کرد و نمیشد فرداش کامیون بیاد بارگیری کنم

    و از اونجایی که من تو کارم دوست دارم یه قولی که به مشتری میدم حتی سنگ هم از اسمون بباره باید بارم رو به موقع به مشتری برسونم

    اولش ناراحت شدم بخاطر بارش بارون چون تمام برنامه ریزی های من بهم خورده بود

    خلاصه احساس خودم رو کنترل کردم و گفتم من نمیدونم هر اتفاقی برام رخ بده به نفع منه و باعث رشد و پیشرفت من خواهد شد الخیر فی ما وقع

    و پیش خودم فکر کردم و گفتم من همیشه این خواسته رو از خدا داشتم که خدایا من میخوام ازادی زمانی کامل داشته باشم و هر کجا که دوست داشتم هر زمان که دلم خواست باشم و از زندگیم لذت ببرم و در عین حال معامله هم انجام بدم

    و بعد دیدم همون روز مشتری تماس گرفت و گفت که بخاطر بارش فراوان باران سمت ما زمین کاملا خیس شده و امکان تردد کامیون وجود نداره و بار رو چند روز دیرتر ارسال کنید

    من همون موقع گفتم چه بهتر حتما این یه هدایته و قرار خدا خودش تمام کارها رو برای من انجام بده

    و من با احساس خوب و ذهن کنترل شده تصمیم گرفتم که کاری نداشته باشم و بذارم خود خدا منو هدایت کنه

    و من فردای اون روز برگشتم همون شهری که سکونت دارم و بعد چند روز بعد دیدم مشتری اعلام امادگی کرد برای تحویل بار و من که نبودم و همون موقع بمن الهام شد اصلا نیاز نیست تو سر بار باشی بسپر به چند کارگر اونها خودشون برات انجام میدن

    و اتفاقا همه چی بصورت معجزه اسا برام جور شد کارگرهای باهوش و فعال و دست پاک سمت من هدایت شدن که بدون حضور من کار رو عالی انجام دادن و حتی ماشین هم بموقع اومد و بموقع حتی زودتر از تایم که من فکرش رو میکردم بارگیری شد و بار صحیح سالم دست مشتری رسید

    خلاصه اینکه کار عالی به نفع احسن و بدون حضور من انجام شد

    وقتی به این اتفاق فکر میکنم میبینم اتفاقا چقدر خوب شد اون روز باران اومد و برنامه بهم خورد و من تصمیم درست گرفتم با احساس درست و گذاشتم خدا کار رو برای من انجام بده

    چون با احساس بد و منفی مثل عجله و نگرانی اگر میداشتم که از اینکه نکنه بار به موقع دست مشتری نرسه مطمئنا تصمیم اشتباه میگرفتم و ممکن بود کلی خسارت مالی به خودم بزنم

    و الان که دارم فکر میکنم چقدر خوب با کنترل کردن ذهن و احساستم تونستم تصمیم درست بگیرم و دست خدا رو باز بذارم که به همون خواسته ام برسونه

    خواسته ای که ارام ارام جزی از باورهای من داره تبدیل میشه برسم که من میخوام ازادی زمانی ازادی مکانی ازادی مالی داشته باشم

    و در عین حال هر کجا از این دنیا که باشم بیزنس خودم رو داشته باشم و معامله کنم و همزمان از زندگیم لذت ببرم

    این اتفاق دقیقا چیزی بود که همین چند ساعت پیش برام رخ داد که من داشتم کاری که دوست داشتم انجام میدادم و کامنت بچه ها تو سایت میخوندم و پاسخ میدادم و از اون طرف میدیدم بدون اینکه من سر بار حضور داشته باشم خود خدا داشت تمام کارها رو برای من به نفع احسن انجام میداد و تازه در حین نوشتن کامنت بودم که پول و سود حاصل از این معامله تو حسابم واریز شده

    بعدش که پیام واریزی بانک و همچنین پیام تشکر مشتری از تحویل بار برام ارسال شد

    حالا دوستان شمایی که با قانون اشنا هستید بگید تو انجام این کار من دقیقا چه کاری انجام دادم؟؟؟

    من که داشتم تو شهری که قبلا جز ارزوهام بود و مهاجرت کردم و الان دارم تو بهترین نقطه این شهر زندگی میکنم و همزمان ازادی زمانی و مکانی دارم و دارم کار مورد علاقه خودم رو انجام میدم ( فایل گوش دادن . کامنت نوشتن و کامنت خوندن ) لذت میبرم و بقیه کارها خودش برای من خود به خود عالی انجام میشه

    که تمام این اتفاقات دلخواه برمیگرده به اون تصمیمات درست با احساس خوب کنترل شده که من گذاشتم خدا خودش منو هدایت کنه

    دوست داشتم در مورد اتفاق امروز که دقیقا برمیگرده به تصمیمات درست که دقیقا ربط داشت به موضوع فایل امروز برای شما دوستان تعریف کنم که هم برای خودم یاداوری بشه که اگر تو اتفاقات به ظاهر نازیبا ذهنم رو کنترل کنم الخیر فی ما وقع رو با خودم مرور کنم و احساسم رو خوب کنم و تصمیمات بجا بگیرم اونوقته که چقدر قانون دقیق عمل میکنه و خلاصه همه چی در نهایت به نفع من رخ میده

    دوستان و استاد عزیز انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت و ثروتمند سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 257 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1920 روز

      سلام عمران خان

      سپاس بابت کامنت زیبات،من همیشه از خوندن کامنت های زیبا و فوق العاده ات کلی لذت میبرم و تحسینت میکنم

      فوق العاده ای پسر

      از متعهد بودن بابت تحویل بار

      از پیدا کردن خودت و ارزش قائل شدن برای خودت و پول و درآمدت

      اتفاقات زیبایی که امروز برات اتفاق افتاد خصوصا اون پیامک واریز پول و خلق ثروت

      ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        عاشقتم محمد عزیز

        نسبت به لطفی که به بنده داری

        خوشحالم از اینکه کامنتم جز برگزیده ها شد و تونست به بچه ها کمک کنه تا بهتر قانون رو درک کنند

        خیلی جالبه موقعی که من داشتم کامنت رو مینوشتم قبلش از خدا خواسته بودم که من میخوام کاری کنه تا کامنتم جز برگزیده ها باشه و اینو از ته قلب از خدا درخواست کردم

        و بعد من مثل همیشه باز توسط خداوند سوپرایز شدم که فرداش که رفتم سراغ سایت تا کامنتهای زیبای بچه ها رو بخونم تا ورودی خوب به ذهن خودم بدم

        یهویی دیدم که کامنت من انتخاب شده

        اقا منو میگی باورهام چسبید به سقف گفتم دیگه تمومه این اتفاقو امثال این الگوها تو زندگی من زیاد رخ داد که من ازش میخوام و خدا هم پاسخ میده

        ولی ما انسانها ادمهای فراموش کار هستیم و وقتی امثال این اتفاقاتی که ما خودمون با افکارمون رقم زدیم رو میبینیم رو فراموش میکنیم و میگیم اینکه چه من میخواستم چه نمیخواستم این اتفاق خودش رقم میخورد

        بنابراین وقتی که این دست الگوها تو زندگیمون بارها بارها تکرار میشه ارام ارام باورهای ما قویتر میشه که نه بابا یه کارهایی رو من دارم رقم میزنم توسط همون قدرتی که خداوند در وجود من قرار داده پس این ثابت میکنه افکار و باورهای من داره قوی و قویتر میشه

        که نشونه ها پر رنگتر و واضح تر میشن

        برای همین این اتفاق خیلی امید و انگیزه و اعتماد بنفس منو افزایش داد تا با قدرت بیشتر بیام روی خودم و این اگاهی ها کار کنم

        چون مهم اینکه ما روی اصل کار کنیم و به اندازه ای که بتونیم اینکار رو خوب انجام بدیم به همون اندازه نتیجه مثل سلامتی و روابط بهتر و ثروت واقعی خودش سمت ما هدایت میشه و ما لاجرم بهش برخورد میکنیم بدون اینکه بیرون از خودمون کار خاصی بکنیم

        عاشقتم محمد عزیز که امروز سبب خیر شدی و کمک کردی تا من این نکته ها رو بیاد بیارم و بنویسم

        بینهایت سپاسگزارم دوست عزیز

        انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2147 روز

      چ کامنت خوبی

      از نوشته شما متوجه شدم ک منم تو زمانهایی که حالم خیلی خوبه بوده ب قولی جوگیر شدم و ولخرجی الکی و احساسی کردم

      بعدش ک یکم‌گذشته دیدم پولم سر چ چیزای بی ارزشی دادم رفته

      فقط برای ی حس لحظه ای

      یا برای کرفتن اون حس تایید از طرف دیگران

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        سلام دوست عزیز

        خوشحالم از اینکه کامنت من باعث شده یکسری چیزها رو بیاد بیاریم

        و ایرادهایی که ما تو رفتارهامون داشتیم و نمیدونستیم از کجا داریم میخوریم و مانع رشد و پیشرفت ما شده بود

        و ارام ارام با درگیر کردن خودمون با این اگاهی ها و با بهبود دادن وضعیت فعلی باورهامون رو قویتر میکنیم با دادن ورودی مناسب

        دوست عزیز انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد .سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

        فعلا یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم رنجبر گفته:
      مدت عضویت: 1030 روز

      سلام دوست عزیزم چه کامنت خوب وبجایی رو همین العان ازشما خوندم .

      چند روزی هست که یک اتفاق ناجالب برام رخ داده ،

      که میتونم بگم اگر مریم قبل بودم حتما وامیدادم وفقط میخواستم ناله کنم وغصه بخورم ،

      ولی آزهمون اولش بااینکه یکم جا خوردم از اون اتفاق ویه کمی داشتم نگران میشدم ،ولی فقط به خودم گفتم ،ارام باش ،ارام ،

      کسی که به خداایمان داره ،ازهیچ چیز وهیچ کس و هیچ اتفاقی ترسی تودلش نمیشینه ،

      هر اتفاقی بیوفته برای من وخانواده ام خیریت داره .وبرای من پرازخیرو برکته واحساس خوب خواهدبود،

      الخیرو فی ماوقع،،

      صبح که بیدارشدم فایل دوازده قدم قدم سوم جلسه اول رو گوش کردم ،

      که البته این هم هدایت خدابود که بهم الهام شد العان این فایل رو گوش کن،

      بعدازاون گفتم خدایا می‌خوام حالم بهتر بشه .

      که آمدم کامنت شما دوست عزیز رو خوندم،

      که خداروشکر خیلی حالم خوب شد .واینکه وقتی میبینم ،

      دوستانم بانوشتن این کامنت های زیبا اینقدر به من ودوستان ، من کمک میکنن خدارو شاکرم .

      دوست خوبم ،ازت سپاسگذارم ،این جمله الخیرو فی ماوقع .

      واسه من بهترین جمله بود .

      بااینکه خودمم میگم ،

      ولی العان توکامنت شما تاثیر بیشتری درمن گذاشت وحس وحالم وخیلی بهتر کرد ،

      عزیزم برات خیلی خوشحالم .

      وازخداوند می‌خوام همچنان شاد وثروتمندوسعادتمند وسلامت باشی .

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        سلام خانم رنجبر عزیز

        بی نهایت سپاسگزار و خوشحالم از اینکه کامنت من تونسته بهتون کمک کنه تا مسیر براتون واضح تر بشه و با احساس خوب این مسیر ادامه بدید

        این چیزی که تو کامنت شما خوندم از اینکه چطور هدایت شدید تا به یکسری نشونه ها رو دریافت کنید تا بهتون کمک کنه چه رفتار درستی نشون بدید این خودش کلی جای شکر داره به درگاه خداوند

        بارها بارها شده برای من تو زندگیم مثلا به مسئله برمیخوردم و نمیدونستم چطور باید حلش کنم و همون جا ته دلم این خواسته در من شکل میگرفت که اگر اون اتفاقه که دوست دارم برام رخ بده چقدر خوبه میشه

        و بعد من بدون اینکه اصلا حواسم باشه در واقع داشتم طبق قانون عمل میکردم و خودم رو تو اون نقطه میدیدم که اون مسئله حل شده

        و بعد نمیدونم چی میشد به طرز جادویی همزمانی ها رخ میداد و من مستقیم میرسیدم به جواب سوال

        حالا چه از طریق ادمهای دیگه باشه یا از طریق سایت استاد باشه و یا کامنت بچه ها و خلاصه هر جوری بود از بینهایت طریق جواب درخواست من پاسخ داده میشد خداشکر

        ولی متاسفانه ما بیشتر مواقع خوابیم و فراموش میکنیم و حواسمون نیست که چطور به جواب سوالمون رسیدیم و پیش خودمون میگیم خوب این اتفاقی بوده که باید رخ میداد

        برای همین عامل اصلی رو خیلی زود از یاد میبریم و درگیر اتفاقات روز مره میشیم

        در صورتی که درستش اینه که ما در زندگیمون هر موقع به مشکلی خوردیم باید ایمان خودمون رو حفظ کنیم و مغز خودمون رو خاموش کنیم و بذاریم اون نیرو برتر همون خدایی که جهان رو خلق کرده و همواره و هر لحظه داره مدیریت میکنه ما رو هدایت کنه به مسیر صاف و مستقیم و راحت همون مسیری کسانی که خداوند به انها نعمت داده

        بازم از شما دوست عزیز مریم جان بینهایت سپاسگزارم که امروز باعث شدید تا یکبار دیگه قانون رو مرور کنم تا بهتر درکش کنم و در مسیر رشد و سعادت حرکت کنم

        مریم عزیز

        انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سایه گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      به نام خدای هدایتگرم

      سلام دوست عزیز

      افرین میگم به این کنترل ذهن و سپاسگزارم از خدایی که به کسانی که تقوا دارن پاداش میده .

      واقعا چقدر لذت بردم از باورهای توحیدی که گفتید و چقدر خدارو بیشتر حس کردم .

      ممنونم بابت کامنت زیباتون .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        سلام دوست عزیز

        سپاسگزارم از اینکه محبتی که نسبت به کامنت بنده داشتید

        و خیلی خوشحالترم از اینکه کامنت من باعث شده تا به شما کمک کنه

        و از همه مهتر چقدر لذت میبرم از اینکه تو این جمع بسیار دوست داشتنی و فوق العاده ای هستم که یه جورایی همه اومدن تو این فضا تا شرایط خودشون رو تغییر بدن و هر کسی به اندازه ای که تو این مسیر الهی تمرکز میذاره و ورودی خوب به ذهش خودش میده به همون اندازه باورهاش تغیییر میکنه و نتیجه دلخواه وارد زندگیش میشه

        سایه عزیز

        انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام به آقای نوری دوست عزیز خودم

      رفیق خیلی حال کردم با باور ی که ساختی و در عین حال نمودشو توی کارت مثال زدی ..

      این مثال میتونه خیلی بجا باشه برای من که بدنبال آزادی زمانی و مکانی هستم توی کارم ..

      این نکته رو از مثالتون فهمیدم که وقتی روی باورها کار میکنی و نشونهاش میاد باید دست خدا رو باز بزاری و بزاری خدا کارشو انجام بده و جواب باوری که ساختی در عمل نشونت بده و شما این کارو با تغییر زاویه دیدتون انجام دادین ..

      من خودم خیلی متافیزیکی به قضایا فک میکنم و توی هر کاری دنبال نشونهای خدام که هدایتم کنه چون میدونم خدا سریع جواب

      ولی هنوز نتونستم به خوبی شما عمل کنم ..

      چه خوب تونستید با تغییر زاویه دیدتون و با احساس آرامش نتیجه بگیرید ..و الان یه باور قشنگ واسه خودتون ساختید و میتونید اینو به عنوان مثال همیشه در جواب ذهن منطقی بیارید ازش کمک بگرید ..

      ما را به راه راست به راه آنان که بهشون نعمت عطا کردی به راه آقای نوری هدایت کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        سلام محمد عزیز

        سپاسگزار خداوند هستم که منو هدایت کرد تا این گفته ها رو بنویسم تا هم بمن کمک کنه تا مسیر برام واضحتر بشه و ارامش بیشتر داشته باشم و بذارم خدا کارها رو برای من انجام بده

        کامنت شما رو داشتم میخوندم یه جمله برام خیلی بولد شد

        با تغییر زاویه دیدتون و با احساس ارامش نتیجه بگیرید

        خیلی برام جالب بود از اینکه تو هدفگذاری اول سالم مهمترین هدفی که من برای خودم مشخص کردم اینکه میخوام

        شادتر باشم . ارامش بیشتری داشته باشم . بیخیالتر باشم . و از زندگیم نهایت لذت رو ببرم

        وقتی نگاه میکنم به اتفاقاتی که تو زندگی من داره رخ میده میبینم من همین الان تو اول سال به این خواسته رسیدم و با رسیدن به این هدفم میبینم چقدر اتفاقات برای من خیلی نرم و راحت و طبیعی برای من رخ میده بدون اینکه من کار خاصی بکنم بدون اینکه من بخوام زور بزنم

        چون وقتی من ارامش داشته باشم و بقول معروف علی بیغم باشم مطمئنا عجله نمیکنم و وقتی عجله نکنم مطمئنا دست شیطان رو کوتاه کردم و عملا گذاشتم خداوند بیاد کارهای منو انجام بده تا من راحتر به خواسته ام برسم

        داداش اصلا بیا این قانون باز کنیم چرا کسی که بیخیال باشه کارها برای اون راحتر رخ میده ؟

        کسی که بیخیاله مخصوصا تو مواقعی که اوضاع خوب نیست و شرایط به ظاهر سخت میشه حداقلش میدونیم کار احماقانه نمیکنه که بیاد صورت مسئله رو حل کنه و اشغالها رو بذاره زیر مبل

        مثلا دو تا ادم در نظر بگیر که چک داشته باشند و چند روز دیگه هم سررسیدش هست و پول هم ندارند یه ادمی که نتونه ذهن خودش رو کنترل کنه چیکار میکنه ؟

        1..هر جور شده دنبال راهی هست که بتونه سریع این مشکل رو حل کنه و خیلی استرس و نگرانی داره و نجواهای شیطانی یکسره تو ذهنش میخونند که اگر اوضاع بد بشه چه اتفاقی براش رخ میده بنابراین تمام فکر و ذکرش میشه یه خاکی به سر خودش بریزه مثلا میره جایی پول قرض میکنه و اوضاع رو برای خودش بدتر میکنه

        2.. ولی ادمی که ارامش داره اگر تو این شرایط بیافته اصلا عجله تو کارش نیست و پیش خودش میگه بابا بیخیال درست میشه بالاخره یه راهی پیدا میشه دیگه بذار فعلا خوش باشیم تا چند روز دیگه وقت هست بالاخره یه راهی پیدا میشه

        اصلا جدا از اینکه من بخوام بیشتر توضیح بدم وقتی میایم تفاوت نگاه نفر دوم نسبت به نفر اول رو میبینیم که میاد این جواب رو به خودش میده و این تفاوت نگاه رو داره خود به خود منی که ناظر ( شخص سوم ) هستم یه حس ارامش قلبی بمن دست میده و پیش خودم میگم ایووووووول به نفر دوم عجب ادم بیخیالیه چقدر با خودش در صلحه

        و بعد اگر تو دنیای اطرافمون بدنبال این دست الگوها باشیم میبینیم به طرز جادویی برای اون همه چی خوب پیش میره و تمام کارها خود به خود برای خودش راست و ریست میشه

        حالا چه اتفاقی رخ میده که این دو نفر دو تا نتیجه متفاوت میگیرند؟ ( که الگوهاش تو اطراف ما کم هم نیستن )

        نفر اول چون استرس داره و نگرانه و یکسره اجازه میده خیلی راحت افکارهایی منفی وارد ذهنش بشن مسلما دست شیطان رو باز گذاشته تا بیاد اونو به قعر چاه ببره و اوضاع رو براش بدتر کنه

        اما نفر دوم چون ارامش داره و قلبش ارامتر و عجله هم نمیکنه و احساس بهتری داره بصورت ناخوداگاه طبق احساس که داره ( احساس خوب = اتفاقات خوب ) فرکانس خواسته به جهان ارسال میکنه و جهان هم طبق قانون بدون تغییر خداوند اونو در مداری قرار میده که همزمانی هایی براش رخ بدن که راحت اون به خواسته اش برسه بدون اینکه بخواد زور بزنه

        برای همین وقتی که من درک کردم داشتن ارامش میتونه اهرمی خیلی مهمی باشه برای رسیدن به خواسته ها بنابراین اول سال این خواسته رو جز مهمترین هدف سالانه خودم مشخص کردم

        البته نمیگم کاملا به این خواسته رسیدم چون مطمئنا داشتن ارامش انتهایی نداره چون هر چقدر ادم با خودش در صلح باشه باز هم میتونه بهتر از قبل هم باشه پس نیاز که باز بیشتر بیشتر بیشتر روی خودمون کار کنیم و هر روز به دنبال اپدیت کردن خودمون باشیم و یه ورژن بهتر از خودمون نشون بدیم

        عاشقتم محمد عزیز

        که امروز سبب خیر شدی تا من بیام دوباره قانون رو مرور کنم و بیاد بیارم که اصل چیه و پله های ترقی رو بر پایه همین اصل بنا کنم و یک به یک تکاملم رو طی کنم و برم جلو

        با ارامش و با لذت بردن از تک تک لحظات زندگیم

        محمد عزیز انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سهراب روان پاک نودژ گفته:
      مدت عضویت: 1252 روز

      سلام دوست عزیز ازکامنت زیبای شما واقعا لذت بردم انشاالله همیشه توی کارتون موفق باشی..ویک سؤالی که من ازشمادوست عزیزکه درکارگل وگیاه هستی دارم اینه من تازگی‌ها رسالت شغلی خودم رو کشف کردم که کارکردن درزمینه گل و گیاه هست ولی نمی‌دونم ازکجاوچه جوری این کارروشروع کنم..اگه امکانش هست منو راهنمایی کنید..سپاسگزارم دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        سلام عرض ادب خدمت شما دوست عزیز اقا سهراب گل

        بینهایت سپاسگزارم بابت لطف و محبتی که نسبت به کامنت بنده داشتید و خوشحالم تونستم با نوشتن کمکی کرده باشم برای رشد و پیشرفت باورهای دوستانی که تو این مسیر الهی قرار گرفتن

        دوست من در مورد سوالی که از من پرسیدید اینکه برای کارتون باید برای شروع چیکار کنید

        همون کاری که من و خیلی از بچه های سایت انجام دادیم

        یعنی از خدا بخواهید خیلی راحت از مسیرهای خیلی اسون شما رو هدایت میکنه

        خود من قبلا شغل کارمندی داشتم ولی اصلا دوست نداشتم برای کسی کار کنم با اینکه تقریبا سه برابر حقوق یه کارمند عادی تو اون زمان من درامد داشتم

        ولی از خدا کمک خواستم که راه رو برام باز کنه که میخوام برای خودم کار کنم

        و این باور رو داشتم که خدا جواب منو رو همیشه میده ( با اینکه اون زمان با استاد و این اگاهی ها اشنا نبودم ) و چون این باور رو داشتم هدایت شدم

        و بعد به طرز جادویی من به این شغل و این بیزنس اشنا شدم که وقتی که شروع کردم و واردش شدم دیدم چقدر بهش علاقه دارم

        از همون ابتدا کلی چالش داشتم ولی نامید نمیشدم چون علاقه داشتم و با توکل و کمک خواستند از همون خدایی که منو با این شغل اشنا کرده پس خودش هم جواب مسائل و چالشهای مسیر رو بمن میده و کمکم میکنه تا پیشرفت کنم

        و الان که دارم با شما صحبت میکنم من حدود 7 سال تو همین حوزه فعالیت دارم و تو ابتدا اول به عنوان یه تولید کننده وارد این کار شدم و الان که دارم با شما صحبت میکنم علاوه بر اینکه تولید کننده هستم تجارت این محصول رو تو سرار کشور انجام میدم و به عنوان تامین کننده اصلی این محصول در کشور فعالیت دارم و بسیار تجربه خوبی بدست اوردم و هدف بعدی من صادرات کردن این محصول و وارد شدن در عرصه جهانی هست

        که رسیدن به این هدف رو مثل همیشه با همین باور پیش برم

        باور به اینکه خدایی که در وجود منه و عاشق منه و منو دوست داره و عاشقانه میخواد من پیشرفت کنم و ثروتمند بشم منو هدایت و حمایت میکنه . همون خدایی که 7 سال پیش منو با این شغل و بیزنس اشنا کرد خودش هم تا حالا در طول مسیر تمام کارها رو برای من انجام داد بنابراین بقیه کارها رو هم خودش انجام میده

        بنابراین جواب سوال شما رو بدم من کار خاصی نکردم اینکه بیام مثلا بگم من دقیقا فلان کار رو اینجوری عمل کردم و بعد نتیجه گرفتم نه من اونجاهایی که من روی عقل خودم حساب کردم پدرم در اومد ضرر هم کردم

        من فقط اومدم روی خودم و تقویت باورهام کار کردم بنابراین اتفاقات . اوضاع . شرایط و دستان نازنین خداوند از بینهایت طریق خودشون اومدن به من کمک کردن تا من به خواسته ام برسم

        بنابراین من هیچ اعتباری به خودم نمیدم و هر چیزی تو زندگیم و بیزنسم دارم به لطف هدایت و حمایت رب العالمینه

        خدایا صد هزار مرتبه شکرت

        بنابراین سهراب عزیز توصیه من به شما اول اینکه اصلا نگران نباشید تو ابتدای کار درسته شاید ندونید دقیقا الان باید چیکار کنید

        خیالتون راحت الان که تو این فضا هستید و این امکانات سایت رو دارید مطمئنا توسط خدا دارید هدایت میشید

        و این سوال رو از من هم پرسید خیلی هم خوبه در واقع این درخواست شماست که به جهان دارید اعلام میکنید و مطمئنا خداوند از بینهایت طریق شما رو هدایت میکند که قدم بعدی شما چیه

        شما فقط روی خودتون و باورهاتون کار کنید بقیه رو بسپرید دست خداوند خودش بموقع بهت میگه چیکار باید بکنی

        منتظر نشونه ها باش

        پیشنهاد دیگه من برای شما سهراب عزیز یه فایل بسیار جادویی و بینظیر از فایلهای هدیه ( دانلودی ) از استاد قرار داره که من بینهایت دوستش دارم و عاشق اون فایلم که بارها بارها من گوشش کردم که هر بار با گوش کردنش کلی تو بیزنسم ایده گرفتم که اتفاقا قبل از اینکه بیام کامنت شما رو پاسخ بدم داشتم این فایل فوق العاده و توحیدی رو از استاد گوش میدادم

        پیشنهاد میدم این فایل رو چند بار گوش بدید

        تو سایت سرچ کنید ( اصل و اساسی که حساب یه کسب و کار موفق باید بداند )

        لینکش رو برات میذارم

        abasmanesh.com

        که خیلی میتونه به شما ایده بده

        این رو یه نشونه از طرف خداوند ببینید که ممکنه جواب سوال شما تو این فایل استاد باشه

        عاشقتم سهراب عزیز که باعث شدی تا من برای پاسخ دادن به کامنت شما مروری کنم از اتفاقاتی که در بیزنسم رخ داد و یه بار دیگه سپاسگزار خداوند مهربان باشم بابت تمام الهامات و هدایتهای که برای من داشت و مثل همیشه کمکم کرد تو زندگیم رشد کنم و همچنان با قدرت ادامه بدم

        امیدوارم تونسته باشم جواب مناسبی بهت داده باشم

        داداش منتظر موفقیتهای بیشترت هستم

        انشالله هر کجا هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سهراب روان پاک نودژ گفته:
          مدت عضویت: 1252 روز

          سلام دوست عزیزم آقاعمران..ازاینکه وقت گذاشتی وجواب سؤال منو دادی بی نهایت ازت سپاسگزارم..البته دیروز هدایت شدم به سمت یک گلخونه وباصاحب گلخونه صحبت کردم که من می‌خوام فروش آنلاین گل و گیاه داشته باشم آیاامکانش هست که بامن همکاری کنه؟واون بنده خداهم قبول کردکه محصولاتش رو به قیمت عمده برام حساب کنه..واولین قدم عملی روبرداشتم وهدایت شدم که دیروزتوی اینستاگرام تبلیغات گذاشتم وخداراشکر خداونداولین مشتری روبه سمت من هدایت کردوسفارش گل دادوقراره امروزساعت10 برم و گل روتحویل مشتری بدم…خدایاشکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            عمران نوری گفته:
            مدت عضویت: 1982 روز

            سلام سهراب عزیز

            بهت تبریک میگم عالی عمل کردی

            خیلی خوشحال شدم از اینکه تونستی تو همین ابتدای کار فروش داشته باشی

            این ثابت میکنه دنیا بینهایت مشتری داره بینهایت فرصت داره برای پول ساختن

            تو هر کاری تو هر شغلی فرصت برای ثروت ساختن وجود داره

            بازم بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم از اینکه بصورت انلاین داری محصولتو میفروشی و با کمترین هزینه و راحترین روش با کمترین انرژی داری ثروت خلق میکنی

            و علاوه بر این داری با این کارت به کلی از ادمها خدمت میکنی و کاری میکنی هم خودت خوب زندگی کنی و هم جهان جای بهتری برای زندگی کردی

            عاشقتم سهراب عزیز

            سپاسگزارم این خبر خوب رو بمن گفتی و کمک کردی تا باورهام قویتر بشه

            انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد .سالم . خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

            فعلا

            یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              سهراب روان پاک نودژ گفته:
              مدت عضویت: 1252 روز

              سلام آقاعمران گل..چقدرروحیه وانرژی گرفتم ازکامنت روحیه بخش شمادوست عزیز..خداراشکردیروزسفارش اولین مشتری روتحویل دادم وکلی عکس گل ازم گرفت و گفت که من زیادگل میخرم وحتما مشتری خودت میشم وازت خریدمیکنم..البته چنان بامن برخوردکردکه انگار20ساله که بامن آشناهست..خداراهزاران بارشکر..شماهم همیشه سالم و تندرست وسعادتمندباشیددردنیاوآخرت

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فروه قصابي گفته:
      مدت عضویت: 1253 روز

      سلام دوست

      خیلی کامنت جالبی بود درس گرفتم و آفرین برشما که درست‌تر کار رو انجام دادین

      منم خیلی جاها بخاطر عجله و احساسات بی‌مورد تصمیمات اشتباه گرفتم چه در احساس خوب و جه در احساس بد که همگی به زیان خودم شده و این دروس استاد واقعا من رو تحت تاثیر قرار داده و میتونم در بیشتر موارد بر احساسات غلبه کنم و بذارم کارها روند طبیعی خودش رو طی کنه

      خداروشکر که شما دوست عزیز هم به این نتیجه رسیدین

      احسنت برشما موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1982 روز

        سلام دوست عزیز

        سپاسگزارم و خیلی خوشحالم از اینکه کامنت من تونسته کمکتون کنه تا قانون رو بهتر درک کنید

        و چقدر خوبه ما این فضا و این امکانات خوبی مثل سایت استاد عباس منش در دسترس داریم و میتونیم خیلی خوب روی خودمون و قوانین کار کنیم با توجه به اگاهی های بسیار نابی که در این فضا قرار میگیره توسط استاد عباس منش عزیز

        و میتونیم ازش استفاده کنیم و کمک کنیم هم خودمون پیشرفت کنیم و خوب و عالی زندگی کنیم و هم باعث گسترش جهان بشیم

        انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد .سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

        فعلا

        یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نگین فلامرزی گفته:
      مدت عضویت: 1700 روز

      سلام دوست عزیز

      سپاس گزارم که این آگاهیهای ناب و در اختیار ما گذاشتید

      خدای من هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این همه آگاهی. که از دوستان عزیزم به دست میارم

      خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این نعمتهای که بهم دادی و به خوبی ازش استفاده میکنم

      خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این حس و حال خوبم که اتفاقات خوب برام رقم می‌زند

      خدایا شکرت خدایا شکرت

      خدایا من آزادی مالی و زمانی و مکانی می‌خوام خودت خدایان کن

      خدا جونم خودت خدایان کن به اسانسهای بیشتر

      خدایا خودت قلبم و باز کن برای دریافت هدایت‌های

      خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو هدایت می‌خوام

      دوست گرامی وبم هر روزت بهتر از روز قبلت باشه

      شاد و سلامت ، ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام استاد عزیزم

    در رابطه با فایل امروز اینکه در عصبانیت چه تصمیم هایی گرفتین ک بعدا پشیمانی براتون داشته باید بگم قبل اینکه با شما اشنا بشم با همسرم خیلی دعوا میکردیم اما خداروشکر بعد اشنایی با شما این جروبحث ها و دعوا ها خیلی کم شده شاید بگم یه بحث کوچیک باشه و خیلی زود تموم میشه اما واقعا کم شده خیلی خیلی کم نزدیک به صفر

    خاطره ای یادم اومد که پشیمانی و ضربه بدی به من زد

    یادمه یک شب که رفته بودیم مهمونی تو راه برگشت از مهمونی سوار ماشین بودیم و سر یه موضوعی باهم دعوا کردیم و اینقدر این دعوا و بحث ما شدید بود ک من نمیدونستم دارم چیکار میکنم و چی میگم و اینقدر احساس من بد شده بود که دوست داشتم خودم رو از بین ببرم

    و در همون حالت عصبانیت شدید گفتم من از تو خسته شدم و در ماشین رو باز کردم و از ماشین در حال حرکت خودم رو انداختم بیرون خیلی بد بود خیلی افتادم بیرون و ماشین از روی پاهام رد شد

    و بی نهایت درد داشتم و گریه میکردم اما با همون حالت از جام بلند شدم و همسرم ک ترسیده بود منو گذاشت تو ماشین وقتی رسیدیم خونه دیدم پام سیاه و کبود شده و اصلا نمیتونم راه برم تا اینکه رفتم دکتر و گفتن پات خیلی بد کشیده شده و باید گچ بگیریم استاد من تا دوماه نتونستم راه برم و یه بچه کوچیک هم داشتم که نیاز به مراقبت داشت و چون پای من اینجوری شده بود اون دوماه زندگی کردن برام خیلی خیلی سخت شده بود

    و بعدا که فکر کردم دیدم چه تصمیم اشتباه و بزرگی گرفتم که اینکارو کردم اینکاره من تو اون شرایط سخت احساسی به هیچ کس ضربه نزد جز خودم و بار ها و بار ها پشیمون بودم از این کاری که کردم استاد من قشنگ درک کردم حرف های شما رو که در اوج عصبانیت و شرایط احساسس بد و خوب هر تصمیمی بگیری اشتباهه و پشیمونی به بار میاره قشنگ درک میکنم با پوست و استخونم

    الان خیلی وقته شاید نزدیک به سه یا چهار ساله ک از اون اتفاق میگذره و من اگر در چنین شرایطی قرار بگیرم اول از همه سعی میکنم ادامه ندم و از اون محیط دور بشم و تنها باشم و سعی میکنم ک خودم رو از اون حالت احساس خارج کنم با حرف زدن با دخترم و گوشیمو چک کردن یا اشپزی و کار های خونه

    اما به جرات میتونم بگم که خیلی وقته که با همه در صلحم بخصوص همسرم و زندگی سرشار از شادی دارم و اگر موردی پیش بیاد اگاهانه اعراض میکنم و توجه ای بهش نمیکنم و بیشتر به نکات مثبت به زیبایی ها و اتفاق های خوب زندگیم توجه میکنم

    امیدوارم براتون مفید باشه واقعا ما از تجربه های یکدیگر درس میگیریم و همه چی کنترل ذهن و با کنترل کردن ذهن زندگی خیلی زیباتر میشه و لذت بخش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  5. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 867 روز

    سلام من این فایل رو 10 صبح امروز دیدم و خیلی عالی هست و انگار جدید بود برام با اینکه استاد تو خیلی از فایلها بهش اشاره کردند

    و در طول دیدن فایل همش تایید میکردم حرف استاد رو و میگفتم اره ماها باید اینطوری باشیم ، ماها باید احساسی تصمیم نگیریم و از این حرفا.

    فایل تموم شد و من رفتم سراغ کارم

    چند ساعت بعد اتفاقی من باب همین موضوع برام افتاد و فکر میکنم امتحان شدم قضیه از این قرار بود :

    خب من دانشجو هستم و فاصله خوابگاه تا غذاخوری دانشگاه زیاده و سراشیبی و معمولا وقتی یک نفر کلاس نداشته باشه براش نمیصرفه بره غذاخوری و دوباره برگرده و اینجور مواقع دچار همین چیزی شدم و برای همین به دوستم گفتم غذامو بگیره که خب خیلی چیز رایجیه و اونم گفت باشه میگیرم و این حرفا

    خب قاعدتا هم غذا خوری هم تا یک ساعتی سرویس میدند و من دیدم که نزدیک پایان سرویس دهی هست و هنوز از دوستم خبری نیست و بهش پیام دادم جواب نداد. زنگ زدم جواب نداد. دوباره زنگ زدم جواب نداد و به مرور زمان داشتم عصبانی میشدم و احساساتم قدرت میگرفت .

    از طرفی توی سامانه غذاخوری دانشگاهمون در سایت دیدم که غذام هنوز گرفته نشده

    برای همین مجبور شدم خودم برم غذامو بگیرم.

    بدو بدو…..

    اونم تو گرمای زیاد

    وقت کمی داشتم برای همین باید عجله میکردم و از اونجایی هم که دانشگاهمون نزدیک کوه بود و دور و بر دانشگاه خدمات غذایی خاصی نمیدادند و اگر هم نمیخواستی از غذاخوری ، غذا بخوری اونوقت وقتت خیلی گرفته میشد مخصوصا برای ما پسرا.

    و تو مسیر همینجور احساساتم داشت قدرت میگرفت و نجواها بیشتر میشد که وقتی دوستمو دیدم میزنمش ، دعواش میکنم، تخریبش میکنم جلوی همه و انقدر میزنمش تا فقط بگه غلط کردم.

    استاد این همینجور داشت ادامه پیدا میکرد حتی وقتی که داشتم نفس نفس زنان غذامو میگرفتم و با تپش قلب تند غذامو میخوردم و فقط داشتم همینطور بهش فکر میکردم که چرا به همچین شخصی اعتماد کردم

    (البته بگم که وقتی که نجواها کارشون رو میکردند ، خوب سعی میکردم که جلوشون رو بگیرم و اگر نمیگرفتم که خیلی بدتر میشد)

    چون معتقد بودم اگر سر همچین چیزهای کوچکی نمیشه به کسی اعتماد کرد ، پس سر مسائل بزرگ هم بهش اعتماد نمیکنم. ممکنه اطرافیانم بگن که بابا حالا یک غذا بوده و چیز خاصی نیست که اما من اینو خوب میدونم و من تو زندگیم خیلی از چیزهای کوچیک درس های بزرگی یاد گرفتم که وقتی موقعیتش رسید ، به درستی عمل کردم و برای همین روی این موضوع حساس شده بودم و از دوستم به شدت عصبانی شده بودم و این احساسات خیلی غلیظ شد.

    جدا از اینکه نهاری که خوردم نچسبید ، و وقتی تموم شد غذا

    با خودم گفتم معید ، تو که خوب قوانین رو میدونی ، تو که از نجواها با خبری پس چرا اینکارارو میکنی . تو با اینکارت فقط داری به جهان میگی من از اینا بیشتر میخوام. من همیشه اینجور موقع ها خوب یاد قوانین میوفتم و فراموششون نمیکنم اما مسئله ام همیشه این بود که چجوری این تضاد رو همون موقع حل کنم.

    تقاضا هدایت خدا رو کردم تا اینکه بهم الهام شد که اگر خواهان هدایت من هستی ، احساستو خوب کن و وقتی یاد این حرف افتادم کمی (کم کم) احساسم رو خوب کردم که ناگهان یاد همین فایل امروز استاد یعنی عواقب تصمیمات احساسی افتادم و من، استاد آنچنان احساساتم و عصبانیتم فروکش شد که باورتون شاید نشه . با خودم گفتم معید تو که همین امروز صبح فایل عواقب تصمیمات احساسی استاد رو نگاه کردی و تازه خودت کلی تایید کردی که اره ما نباید تو شرایط احساسی تصمیم بگیریم و این حرفا

    حالا خودت که به اون شرایط رسیدی ، نگو خودت میخواستی احساسی تصمیم بگیری.

    واقعا استاد بین شنیدن تا عمل کردن خیلی فاصله است و الان فهمیدم که این فاصله رو میشه با مرور کردن و یادآوری کردن زیاد آگاهی های شما ، کم کرد.

    من فهمیدم که کسانی که مثل من هستند

    یعنی شما را الگو خودشون قرار دادند و گوش کردن به فایلهای شما براشون عادت شده و حرفای شما رو باور دارند ، یکی از راه های احساسی تصمیم نگرفتن امثالهم ماها ، میتونه این باشه که یاد این فایلتون بیوفتیم و

    تمامممممممممم………

    من خودم خیلی حالم بهتر شد وقتی که یاد همین فایل افتادم و احساسات بدم فروکش کردند و خداروشکر احساسی تصمیم نگرفتم

    و مسیر رفتم به غذاخوری و مسیر برگشتم به خوابگاه از زمین تا آسمون فرق داشت

    تو مسیر برگشت داشتم شکر گزاری میکردم و داشتم برچسب های درستی به اتفاقات زندگی ام می انداختم و بعدش به حرفتون عمل کردم و رفتم یک دوش آب سرد گرفتم و اصلا فوق العاده بود

    و طرف رو بخشیدمش . بجای اینکه خودم مجازاتش کنم ، از خدا خواستم به راه راست هدایتش کنه و جهان جواب اعمالش رو بده نه من.

    خدا میدونست که اگر احساسی تصمیم میگرفتم و دوستم رو تخریب میکردم و کتکش میزدم ، چه عواقبی ممکن بود داشته باشه.

    من قبلش میخواستم نقش خدا رو بازی کنم و بخاطر اشتباهی که کرده تنبیهش کنم اما وقتی یاد فایل شما افتادم ، فقط بخشیدمش و گفتم جهان کارشو خوب بلده و لازم نیست من کاری بکنم و اون موقع اون موقع اون موقع از خدا خواستم به نحوی دوستم رو هدایت کنه که براش نعمت داشته باشه ، گرچه به اراده خودش بستگی داره .

    چند ساعت بعدش خودش اومد خوابگاه و من هیچی بهش نگفتم حتی با نگاه چپ هم بهش نکردم و هیچ کاری باهاش نکردم و خیلی خیلی خوشحالم از اینکه …

    من امروز رشد کردم

    من امروز یک قدم تکاملی برداشتم…

    متشکرم استاد متشکرم (:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  6. -
    رضا بهادری زاده گفته:
    مدت عضویت: 3953 روز

    درود بر استاد عباسمنش عزیزم و مریم بانوی گرامی و سایر دوستانم در این فضای بی‌نظیر

    استاد چی بگم که راهنمایی‌های شما در فایل‌های دانلودی مانند همین فایل “عواقب تصمیمات احساسی” عجیب به من و ما کمک کننده هستند و درک آموزش‌های شما در این فایل‌ها قدرت باز کردن گره‌های ذهنی برای ما دارد.

    استاد مغز سخن را درباره تصمیم‌گیری در قلیان احساسات بیان کردید. چقدر تاثیرگذار موضوع را باز کردید و به شخص من چقدر کمک کننده بود این فایل شما! واقعا گره ذهنی من باز شد! می‌خوام بگم در این فایل چه کمک بزرگی به من کردید که یک گام موثرتر در زدودن سیمان‌های چسبیده به ذهنم و همچنین غلبه بر ترس‌هایم بردارم!

    من کامنت‌های زیادی طی سه ماه گذشته روی محصولات و فایل‌های دانلودی قرار دادم! در برخی از کامنت‌ها گفتم که شخصی در سال 1379 باعث شد ضربه روحی عمیقی به خودم وارد کنم که تا جایی پیش بروم که ناامیدی و افسردگی را تجربه کنم!

    موضوع برمی‌گردد به ضامن شدن برای یکی از اعضای بسیار نزدیک که فامیل سببی من بود و خیلی رابطه نزدیک و طولانی با ایشان داشتم! من برای ایشان ضامن شدم و چندین چک صادر و امضا کردم، چک‌هایی که در آن روزگار من حتی یک هزارم مبلغ آنها را نداشتم!

    اما چی شد که چک را کشیدم؟!؟!

    خیلی راحت! من در شرایط شدید احساساتی تصمیم گرفتم!! آن شخص بدهکاری سنگین بوجود آورده بود! گفتم که فامیل سببی من بود، یعنی آن آقا شوهر یکی از نزدیکان من بود! طلبکارانش به جای طلبش از او درخواست کرده بودند که از همسرت چک بگیر و در اختیار ما قرار بده! من هم در جلسات بودم! در اوج احساسات شدید و به خاطر فداکاری برای آن خانم که چک بلامحل نکشد من قبول کردم که چک بلامحل بکشم! و آن چک‌ها بلایی عظیم شدند برای من! چک‌ها به دست شرخر افتاد و در زمان بسیار کوتاهی حکم جلب من را گرفتند!!!

    در شرایطی من داشتم بدترین تجربیات زندگیم را می‌گذراندم که تا یک سال قبل از آن تاریخ یعنی سال 1378 من در ورزش قهرمانی وزنه‌برداری بودم و برای مثال در سال 1378 همراه با تیم وزنه برداری مناطق نفت‌خیز جنوب در مسابقات وزنه‌برداری باشگاه‌های آسیا در شهر نانیگ چین شرکت کرده بودم و باعث شده بود شهر زیبای پکن را هم به صورت توریستی ببینم. یعنی با مخ از عرش به فرش خوردم! روزهای تلخی را تجربه کردم که واقعا باعث و بانی آن خودم بودم که احساساتی تصمیم گرفتم!

    استاد یعنی این فایل شما باعث شد مجدداً خودافشایی کنم و بگویم که تلخ‌ترین تجربه زندگی من ماحصل تصمیم احساسی من بوده است و خودم بدترین لطمات روحی را به خودم وارد کردم!

    چرا این حرف‌ها را می‌زنم؟!

    دقیقاً طبق آموزش‌های شما ما هیچ قدرتی در زندگی دیگران نداریم! هیچ قدرتی! باید بگم آن تجربه تلخ من که به خاطر تصمیم در شرایط احساسی شدید من بود بر اساس یک تصمیم کاملا احساسی و غلط انجام شد که فکر می‌کردم می‌توانم ملکه نجات آن خانم باشم. باید الان بگم من هیچ قدرتی در زندگی آن خانم نداشتم! هیچ قدرتی! چون دست قضا باعث شد آن خانم هم برای ضمانت شوهرش چک بلامحل و همان بلایی که سر من آمد سر ایشان هم بیاید! یعنی آن تصمیم احساسی من هیچ کمکی به آن خانم نکرد و فقط به خودم ضربه وارد کرد!

    یعنی تصمیم من در شرایط شدید احساساتی باعث شد ضربه‌ی روحی شدیدی به من وارد شود، هم افسردگی را تجربه کنم، هم ترس از آدم‌ها در وجودم شکل بگیره که باعث بشه در بیست و چند سال بعد از آن ماجرا هر جایی که تسلیم شدم و یا در زندگی ترسیدم، یا شکست خوردم، رابطه مستقیمی با آن ماجرا و بلایی که از ضامن شدن آن شخص بر سر من آمد باشد! یعنی ترس از دیگر آدم‌ها و قدرت قائل شدن برای آنها در زندگی من همیشه باعث و بانی عدم موفقیت شده است!

    تا اینکه در جلسه قرآنی قدم یک از دوازده قدم شما استاد عزیزم با تفسیر سوره حمد باعث شدید با ترسم روبرو شوم و بخواهم که کل قدرت را به رب مقتدر بدهم و به خودم بگویم آدم‌ها دستی از دستان قدرت خداوند در زندگی من هستند! به آن دستِ وابسته نشو! بلکه به آن بدنی که آن دستِ بهش وصل است باید وابسته بشی! آدم‌ها خیلی محترم هستند اما هیچ قدرتی در زندگی من ندارند! و الان هم با این فایل باعث شدید این گره در ذهن من باز گردد و خودم را بهتر و بیشتر بشناسم که چه ترس‌های واهی با خودم یدک کشیدم!

    استاد عزیزم ممنونم که چراغ راهنمای نورانی در زندگی ما هستید! خدا را شکر به خاطر وجودت استاد عزیزم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  7. -
    سحر عامری گفته:
    مدت عضویت: 3107 روز

    سلام استاد دورتون بگردم که باعشق به مااموزش میدی باهرشیوه ای که میشه میخواین به ماکمک کنید واقعا به خودم افتخارمیکنیم شمااستادم هستین واقعا من خیلی ازاحساساتی شدن تصمیمات گرفتم که بمن ضربه زد ویاحرفهایی زدم که به ضررم شد، ولی ازوقتی روی خودم کار میکنم خیلی بهترشدم ولی هنوز هم خیلی باید روی خودم کار کنم اتفاقا چند روز بود که پسرم خیلی ذهنش درگیربود ومدام باطرفی که باهاش حرفش شده بود چت می‌کرد، به پسرم گفتم عزیزم من نمیدونم مسعله ات چیه فقط آروم باش وفقط ی روز اصلا بهش فکر نکن وجواب طرف هم نده وهیچ تصمیمی نگیر وخدا راشکر که پسر هم که شاگرد شماست قبول کرد وشکر خدا همه بخیر خوشی حل شد

    ممنونم استاد که شما هم امروز کامل وجامع بازش کردین استاد بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مقداد تحريری گفته:
    مدت عضویت: 2079 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    خدارو شکر برای اینهمه طبیعت زیبا و قشنگ و احساس عالی پیاده روی در این بهشت واقعی و وقتی در آفتاب قدم میزدید و نسیمی بهتون برخورد میکرد چه احساس عالی ایجاد میکرد براتون و استاد بابت اندامی که روز به روز داره زیباتر میشه و انجام قانون سلامتی که از همه چی مهمتره بهتون تبریک میگم

    در رابطه با فایل باید خدمتتون عرض کنم یکی از پاشنه های آشیل من که البته بهتر شده همین صفر و صد شدن عصبانیت من بود که همش تصمیمات احساسی گرفتم و بعدش واقعا خودم از کاری که کردم پشیمون شدم چون واقعا همونطور که استاد عنوان کردید ریشه تصمیم همش از ترس، نگرانی، فقر، کمبود و … بوده

    پس الان مرحله به مرحله با توجه به راهنمای زیر فایل به تمام سوالات پاسخ میدم

    پیام اول: آگاهی و رسیدن به خودشناسی

    1. اول از همه ما باید خودمان را بشناسیم. یعنی ببینیم در لحظه غلیان احساسات، چقدر بر نفس خود مسلط هستیم؟؟؟

    قبلاً خیلی ضعیف بودم تو این موضوع ولی وقتی شروع کردم به خودشناسی و انجام تمارین و درک قانون خیلی آگاهانه حواسم به رفتارم هست و همش قبل انجام هر کاری به عواقب اون فکر میکنم که اگه فلان کار انجام بدم چه اتفاق مثبت و منفی برام رقم میزند برای همین خیلی بهتر شدم که یهو مثل قبل قاطی نمیکنم

    2. چقدر تحت تأثیر احساسات لحظه ای، تصمیم می گیریم؟

    قبلاً میتونم بگم 90 درصد اینطوری بوده اون ده درصدی که نمیکردم شرایطش نداشتم و گرنه انجام میدادم ولی الان میتونم بگم 50-50 شده

    مورد اول:

    1. درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    بیشتر این اتفاق در زمینه ارتباط برای من رخ داده که با اشخاص نزدیکم سر موضوع خیلی مسخره بحث کردم و بعد اونا حرفی زدن که اون لحظه تو احساس بدی قرار داشتم و چون هر حرکتی تو احساس بد نتیجه خوبی ندارد باعث شد با چند نفر از عزیزان ماه ها قهر بودم و خیلی از تایم ها که میتوانستم با لذت کنارشون باشم نبودم

    اتفاق دیگه زمانی بود که 6 سال پیش با کارفرما قبلی بحث کردم سر حقوقهایی که به تاخیر افتاده بود و چون به اون پول نیاز داشتم که بازم ریشه فقر و کمبود بود حرفایی زدم که منجر شد کارمون به مراجع قانونی بکشه و ماه ها منو درگیر کرده بود که اندازه همون حقوق ها من ضرر دادم و خیلی ماه ها از کسب درآمد غافل موندم

    اتفاق دیگه میتونم راجع به سرمایه گذاری تو بورس و دلار بگم سال 97,98 اومدم با ریشه اینکه وای پولم باید بذارم تو این بازار تا ارزش از دست نده و همه دارن سود میکنن الان بهترین فرصته اگه نکنم از دستم رفته باعث شد 50 میلیون کم کم ضرر کنم تازه چقدر حالم بد بود همش باید استرس می‌کشیدم چه بشه که سهم من بره بالا و بازم ریشه این بود که نمی‌تونستم باور کنم لیاقت پول در آوردن با لذت در بیزینس خودم داشته باشم میخواستم یک اتفاق شانسی بدون تلاش مناسب برام رخ بده یک موجی اومده همه سوارن منم سوار بشم البته بگم که من با اصل موضوع سرمایه گذاری کاری ندارم من با ریشه ای که این سرمایه گذاری انجام دادم کار دارم که اشتباه بود

    اتفاق بعدی تو بیزینس خودم بود که به جای اینکه تکامل طی کنم تمام قواعد کار یاد بگیرم سرمایه گذاری کردم تو بیزینس فروش محصولات و چون بلدش نبودم بدون هیچ سودی و البته بدون هیچ ضرری سرمایه برگشت ولی بازم ریشه این بود یک شبه اتفاق بیفته اینکه اگه سرمایه داشته باشی پول میتونی بسازی و حالا که سرمایه دارم برم انجام بدم دیدم نه عزیزم تکامل بیزینس طی کن

    2. این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟

    خدارو شکر میکنم برای این اتفاقات چون اگه این اتفاق نمی افتاد و من درسش نمیگرفتم خدا میدونه الان کجا بودم چی میخواست بشه و درسش برام این بود که چقدر زمان های عزیز زندگیم به بطالت رفت چقدر ذهنم از هدفام موند و به خیلی از اهدافم نرسیدم سر اینکه نتونستم کنترل نفس کنم و برای اینکه دیگه یک اشتباه تکرار نکنم تصمیم گرفتم خیلی کنترل شده حرفی بزنم چون واقعا شخصیت من این نبود و اینکه تکاملم در رسیدن به اهدافش طی کنم و خیلی منطقی با نگرش مثبت رفتار کنم چه تو بیزینسم چه تو تمام قسمت های زندگی و خدارو شکر باعث شد اسیبی تو قسمت های دیگه زندگیم نبینم و جلوش بگیرم

    3. راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    به قول حضرت علی که میگن مواظب افکارت باش که گفتارت میشود، مواظب گفتارت باش که رفتارت میشود، مواظب رفتارت باش که عادتت میشود، مواظب عادتت باش که شخصیتت میشود، مواظب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود

    به نظرم کمبود عزت نفس خیلی تاثیر زیادی داره تو این شرایط که کنترل کنم خودمو به نظرم همش برمیگرده که من خود درونم باور ندارم و اومدم برای ذهنم دلیل آوردم که تصمیمات احساسی چه پیامد های بدی برام داشته چون ذهنم منطقی هست باید باهاش منطقی حرف بزنم و این اتفاقاتی که افتاد بررسی کردم دیدم چقدر زیان هایی از همه لحاظ نصیبم شده و بعد با دانستن این قانون که کانون توجه من روی چیه و تکرار این جمله تاکیدی که احساس خوب اتفاقات خوب رقم می‌زند باعث شده که خیلی الان آگاهانه یک تصمیم میگیرم یعنی احساسم قشنگ چک میکنم و ریشه اون تصمیم چک میکنم که از روی ترس، خشم، انتقام، نفرت، کمبود و … نباشه

    مورد دوم

    درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    دوباره شبیه همون اتفاقاتی که بالا توضیح دادم برای من صورت گرفت که بحث پولی بود که باید به من داده میشد و طلب من بود و بازم یاد کارفرما افتادم که قبلاً چه زیانی دیدم که اگه دوباره احساسی رفتار کنم بازم نه تنها به پولم نمی‌رسم بلکه باید ضرر برم و همون فکت ذهنی باعث شد که ایندفعه خیلی راحت اعراض کردم و نخواستم که با طرف بحث کنم و اینکه باور دارم خدایی که سیستمه به فرکانس من کار داره نه به حرفایی که میزنم و همش با خودم اون لحظه میگفتم که اگه عزت نفسم بالا باشه نمیام برای کسی توضیح بدم بحث کنم و به قول استاد به خودم گاری ببندم پس سکوت کردم و فقط بهش گفتم من روی خدای خودم حساب میکنم نه روی شما و باورتون نمیشه چنین پیامد عالی برای من داشت که طرف ظرف یک هفته پول که مبلغ بسیار بالایی بود به حساب من واریز کرد که اگه میخواستم صد نفر واسطه هم قرار بدم نمیشد و من فقط اون لحظه به خدا توکل کردم چنان آرامشی داشتم که تا الان احساس نکرده بودم

    پیام دوم: ” تصمیمات از پیش تعیین شده ” به منظور واکنش مناسب در لحظه غلیان احساسات

    مورد سوم: با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟

    مهم اینه که من به اصل توجه کنم و اصل اینه که الان باید احساسم خوب کنم پس خیلی راهکار مناسب برای هر کدوم از ما وجود داره ولی من بیشتر از راهکارهای زیر در شرایط متفاوت استفاده میکنم:

    1. نفس عمیق میکشم پنج تا و تمرکزم روی ضربان قلبم و نفسم میذارم و مدیتیشن میکنم

    2. پیاده روی میکنم و ویس محصولات و فایلهای داخل سایت گوش میدم و نفسم حبس میکنم تا جایی که توان دارم و بعد آروم آروم میدم بیرون سه تا پنج بار اینکار میکنم

    3. تکرار عبارت » احساس بد اتفاقات بد« برات رقم می‌زند باعث میشه ذهنم کنترل کنم که الان هر کاری کنم به ضررمه و وقتی کمی بهتر شدم سریعا میگم احساس خوب داشته باشم بهتر میتونم تصمیم بگیرم و اینجا به ذهنم میگم بذار یک ساعت دو ساعت بگذره اگه بازم تصمیم همین بود انجام میدم و همین لحظه ذهنم قانع میشه که کاری نکنم عین یک بچه باهاش حرف میزنم

    4. تعریف و تمجید نکات مثبت زندگیم که ببین چقدر خدا نعمت داده بهت از نعمت سلامتی، احساس خوب، مالی و شغلی و عجله نکن خودتو از فرکانس خارج نکن خدایی که اینهمه بهت نعمت داده بازم میده و به قول استاد جریان نعمت طبیعیه فقط باید مقاومت کم کنیم

    5. تکرار این جمله که اون طرف قانون نمیدونه تو که میدونی پس با طناب پوسیده طرف تو چاه نرو

    6. سرگرم کردن خودم با موبایلم و دیدن عکس های با موسیقی انرژی بخشی که به من احساس خوب میده و میرم دنبال عکس اهدافم میگردم

    مرسی استاد عزیزم بابت این فایل های گرانبهایی که برای ما می‌گذارید و از ما می‌خواین نظراتمون به اشتراک بگذاریم تا کلی راهکار در بیاد مثل فایل عادات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلام استاد جانم

    و مریم خانم نازنینم

    بله همانطور که گفتید احساسی برخورد کردن چه مثبت چه منفیش میتونه نتیجه خارج از خواسته ما داشته باشه

    و من احساس میکنم یک سری واکنش های لحظه ای ما میتونه نتیجه ی این باشه که قبلش در ناخودآگاه تجسمش کردیم و تو همون شرایط همون رفتار را انجام می‌دادیم

    من بیشتر واکنش های احساسیم دقیقا تو دل خود اتفاقات احساسی بود خخخ

    یعنی بیشتر در این مواقم بوده که واکنش های هیجانی از خودم نشون میدادم

    در ارتباطم با دوقلوهام وقتی اذیت می‌کردند به جون هم می‌افتادند با ابنکه در بچگی خودم خیلی کتک خورده بودم ولی ذهنم را کنترل یکردم و شرایط و را جور دیگه تا میشد مدیریت میکردم

    ولی الان که با آگاهی هایی که استاد هر بار گفتند رسیدم وقتی به این فکر میکنم که اگه تو اندوه و خشم و ناراحتی یا هرچیزی که پسند خدا نیست باشم یعنی خوشحالی شیطون و ازش خودم را دور میکنم صد درصد در شرایط مختلف تمرین بیشتری میخواد ولی خداراشکر خیلی بهتر از قبلم هستم

    و وقتی صلوات میفرستم احساسم بهتر میشه تو عصبانیت و آرام میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم

    سلام به مریم شایسته دوست داشتنی و مهربانم

    سلام به دوستان هم فرکانسی و پر از عشقم

    استاد این فایل چقدر زیبایی ازش میباره.اول که باید تشکر کنم از مریم جان برای تمام بودن هاش و این فیلم ها و عکس های زیبا. استاد جان واقعا سپاسگزارم از هر دوی شما برای اینکه هربار سایت و بهبودهاش حتی نحوه فیلمبرداری و تهیه فایل ها ما رو شگفت زده میکنه. استاد جان خیلی لباس تون بهتون میاد(اتفاقا چند روزه منم لباس های تو خونه ام زرد قناری است و چقدر این رنگ به آدم انرژی میده، از رنگ زرد بگم که من تازه شال زرد رنگ خریدم منی که تا حالا نه داشتم و نه نپوشیدم اونم شاید به دلایل باورهای محدودکننده…امان از باورهای محدود کننده که این تجربه های خوب رو از آدم میگیره.)خلاصه استاد جان تحسین تون کردم برای این اندام زیبا و لباس خوش رنگ و زیبا و مسیر زیبایی که انتخاب کردین و جایی که زندگی میکنید.استاد جان با یک تیر دونشون میزنیدا، البته دو نشون که چه عرض کنم چند نشون. فایل های اخیر رو یکبار فقط باید با زیبایی هاش زندگی کرد و غرق شد و بعد بار دوم همراه شما تو موضوع صحبت اومد و بار سوم صوتی گوش داد تا اصل و جان مطلب رو بشنوم. اینقدر که چشم هام زیبایی میبینه نمیتونه همزمان هم زیبایی ها رو آنالیز کنه هم صحبت های شما رو کاملا با گوش جان بشنوه.اصلا امتحان کردم خواستم فقط صحبت هاتون رو بشنوم نتونستم. نمیتونم زیبایی ها رو نبینم، نمیتونم وسط حرف تون نیام و نگم چقدر زیبا، چقدر قشنگ، (البته انجا هم باید احساساتم رو کنترل کنم انگار این میشه احساس خوبی که زیادیش باعث میشه جان مطلب رو نشنوم و غرق احساس خوب بشم و آگاهی ها در هاله ایی بیاد و بره.) خدایا شکرت…برای همین عجله نمیکنم و طبق حل مسئله ایی که در این موضوع کردم چندبار میبینم و میشنوم.

    مثل حل مسئله ایی که شما برای بهبود کامنت ها و هدفمند تر شدن شون انجام دادین.حس میکنم اینم از یک دیدگاه ناب میاد که فایل های اخیر سال 1402 اصلا خیلی لولشون فرق کرده و باز هم از اونی که بودن بهتر شدن.خدایا شکرت برای بودن در این “بهترین جای دنیا”. خدایا شکرت برای بودن در این مسیر “هر روز بهتر از دیروز”. خدایا شکرت که دارم یاد میگیرم که چطور یاد بگیرم و عمل کنم.

    خب دیگه حاشیه و ابراز احساسات بسه، مقدمه بسه برم سراغ اصل مطلب این فایل زیبا که به من گفت جاهل نباش. به من گفت برای کنترل ذهن در سطح بالاتر باید بتونی احساسات رو بشناسی و برای اونا از قبل برنامه ایی داشته باشی.

    وقتی استاد جان این ایده رو مطرح کردین من داشتم فکر میکردم من کجاها از کوره در رفتم، کجاها واکنشی عمل کردم به جایی رسیدم که با خودم گفتم اصلا من فکر کنم اینقدرا هم وضعم بد نبوده. بعد لابلای صحبت هاتون گفتین چه احساس های بد مثل ترس و خشم چه احساس های خوب. هر دو نوع احساس رو باید کنترل کرد. بعد با خودم گفتم چقدر من خودمو نمیشناسم که فکر میکنم غلیان احساسی نداشتم. پس اتفاقا باید بیشتر فکر کنم و حتی از همسرم بپرسم.

    به محض پرسیدن از همسرم یادم اومد من خیلی دربرابر مامانم کنترل از دستم خارج میشه.

    یعنی کافیه یک حرف زور بشنوم، کافیه حرف منو یکی اشتباه برداشت کنه یا برم تو فضای ثابت کردن اصلا قاطی میکنم. کافیه دروغ بشنوم یا کسی بخواد نظرش رو تحمیل کنه.

    من با مادرم اختلاف نظر زیاد داشتیم و هنوز هم داریم. اما این سری هم که سفر رفتیم بازهم دیدم یکجاهایی دارم زیپ دهنم رو پاره میکنم و کنترل از دستم در رفت. اما آگاه بودم ولی نتونستم اونجوری که باید، خوب عمل کنم.

    من با نوشتن خیلی آروم میشم. تمام افکارم رو بیارم روی کاغذ…

    فکر میکنم این دفعه اگر مادرم رو ببینم اولا سعی میکنم موضوع حرف ها به موضوعاتی نره که با هم به شدت اختلاف نظر داریم. دوما سعی کنم فقط نظرمو بگم نه در قالب اثبات کردن براش آیه از قرآن بیارم و ….

    من هر وقت خیلی ناراحت و خشمگین بودم یادمه مینوشتم و خاطره رو مرور میکردم و سعی میکردم از زاویه دیگه اون اتفاق رو ببینم.یا از زاویه دیگه ایی حتی دعوا با داداشم رو ببینم، شاید با اشک شروع میکردم به نوشتن و در انتها با یک حس آرامش و سبکی و فکر خوب اون اتفاق و ناراحتی رو تا حد قابل قبول تمومش میکردم.

    من پیاده روی رو امتحان نکردم بیشتر نشستن و شاید فکر کردن و از زوایای مختلف دیدن منو آروم کرده.

    و یکی از مواردی که باعث شده بهتر در غلیان احساساتم خودمو کنترل کنم سوالی بوده که پرسیدم اگر استاد بود چیکار میکرد؟ یا به یاد آوردن اینکه الان احساسم بده و طبق قانون اتفاقات بد توراهه پس باید خودمو به احساس لااقل یکم بهتر و بعد خنثی و خوب و خوبتر برسونم.

    یا اینکه من نمیخوام مثل اکثر آدم ها واکنشی عمل کنم، واکنشی عمل کردن یعنی با اوج احساسات حرف زدن و تصمیم گرفتن و نظر دادن. رمز موفقیت آدم های موفق کنترل ذهنه.پس من باید یاد بگیرم که خودمو کنترل کنم.

    تکرار جملاتی که بهم کمک میکنه قانون رو به یاد بیارم.

    تکرار ایاتی که خداوند گفته جاهل نباشیم و درک جهل در قرآن هم به من کمک کرده. (جهل=غلبه احساس بر عقل)

    خیلی جالبه همین احساسی که میتونه راهنمای ما باشه تا ما رو به سمت خواسته هامون هدایت کنه همین احساس زیادیش هم عواقب ناجور برامون داره.

    فقط هنوز این قسمت که استاد گفتن حتی احساس های خوب هم غلیان کنه باعث میشه تصمیم های خوب نگیریم رو خوب نمیتونم درک کنم. یعنی مثلا من اگر خیلی عاشق باشم و خیلی همه رو دوست داشته باشم بعد یکهو شاید جوگیر بشم بگم همه مهمون من، بعد یکهو میبنم بیشتر از ظرفیت خونه و درآمدم مهمون برای خودم دعوت کردم.

    من باید به این سوال بیشتر فکر کنم چون انگار زیاد به خودم در این موضوع مشرف نیستم،خودمو نمیشناسم.

    فعلا در همین حد برای مرور خودم لیست کارهایی که به من کمک کرده رو مینویسم:

    _نوشتن کل اون ماجرا مثل یک خاطره.

    _ از زاویه دیگه به اون اتفاق نگاه کردن.

    _ قضاوت رو وقتی از خودم گرفتم آرام تر شدم حتی نسبت به اشتباهات خودم

    _ درک قانون کلی احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد

    _ یکجا نشستن یا خوابیدن

    _ مدیتیشن و یوگا

    _نمازخوندن به شیوه ایی که از اجدادمون به ما رسیده یا قرآن خوندن با این نگرش که خدا هدایتم کنه و خودش آرامشبخش قلبم بشه.

    _ پرسیدن سوال هایی که باورهای خوب رو در ذهن من یادم بیاره. (اینکه اگر استاد بود چیکار میکرد/ اینکه این لحظه بهترین کار و کار دست چیه/…)

    _ آهنگ هایی که دوست شون دارم رو بشنوم یا حتی آهنگ های آرامش در پرتو آگاهی

    یادمه پارسال کل فایل های کنترل ذهن رو دیدم و نوشتم و خوندم اون روزها در بهترین حالت کنترل ذهن بودم که یاد یک خاطره افتادم. اینکه یکی از دوستامون چند ماه پیش اومد خونمون. همون زمانی بود که انگار اوضاع کشور خوب نبود و اون دوست عزیز یکهو رو به منو همسرم کرد با حالت خشمگین و احساس غلیان شده ایی گفت: همین عباس منش جون تون شما رو بی تفاوت کرده به جامعه و … درس یادم نیست جمله اش رو اما بنظر خودم بهترین عکس العمل رو نشون دادم اگر فهیمه قبلی بودم، قطعا منم صدامو بالا میبردم، دفاع میکردم و با اون حالتی که اسم استاد عزیزم رو آورد به حساب خودم غیرتی میشدم و باهاش وارد بحث و جدل میشدم اما من تونستم طبق صحبت های استاد و اون روزا خیلی “کلید کنترل ذهنگ رو تمرکزی گوش میکردم به خودم مسلط بشم و الحق که به عنوان شاگرد شما استاد عزیز وظیفه ام رو خوب انجام دادم.(نیازی نمیبینم توضیح بدم چی شد یا چی گفتم اما میدونم اینقدر آروم بودم به جای عصبانی شدن فقط لبخند رو لبم بود.)

    باشد که توانایی ام در خود شناسی بیشتر و بیشتر شود.

    باشد که توانایی ام در کنترل ذهن بیشتر و بیشتر شود.

    باشد که خدا منو هدایت کنه تا از جاهلان نباشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: