عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند بخشایشگر
سلام استاد عزیز وسلام خانم شایسته مهربان
استاد
به نکته خیلی موهم اشاره کردید من وخیلی از دوستانم رو دیدم که نتوانستن کنترل احساسشون داشته باشند و به مشکلهای مانند درگیرهای بزرگی برخوردن من هم خیلی بابت این احساسات به مشکل خوردم اما شما مثل همیشه تو حدف میزنید وبه خوبی جواب این مشکلی که سالها بامن بود را با جواب محکم وزیبا دادید اینجاست که خداوند همیشه با دستهای مهربانی به سوی ما میفرستد و مارو به رشد و بزرگ شدن وبه تکامل خودمون کمک میکندمن فکر میکنم که خداوند چقدر به من کمک کرد که در این چند روز که داره میگذرد من دارم دروه حل مشکلات را که خریداری کردم دنبال میکنم وتعمرینهای که انجام دارم میدم میبینم که خداوند جواب سالهای منوع چه جوری به این سرعت جوابشو میده من که واقعا رودست خداوند سورپرایز کننده ندیدم و همیشه منوع خوشحال وبه احساس خوب میرسونه یعنی خودتوع میسپاریم به خودش و به زیبا هدایت میشوی
ازشما منونم استا که در مورد این مشکل خیلی موهم صحبت کردین.
سلام ووقت بخیر به همه ی دوستان و استاد گرامی امیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه
من ی شخص بسیار بسیار زود جوش بودم وپاشنه آشیل منه البته از وقتی که با قانون جذب آشناشدم و بعد باشما استادعزیز و دوره دوازده قدم خیلی خیلی پیشرفت کردم خیلی زیاد اخرین باری که تصمیم احساسی بد گرفتم توی سفر بودیم و سر جای پارک دعوام شد و خیلی بد عصبانی شدم و صبحش خیلی پشیمون بودم خیلی زیاد و الیته که یادمم نمیومد اصلا اخر فایل گفتم من ک تصمیم احساسی نگرفتم ولی همسرم بهم یاداوری کرد بعد از دیدن فایل و بعد تقریبا اخرسفر خراب شد و اگر من عصبانی نمیشدم خیلی بهتر میگذشت البته ک خیلی خیلی باچندین سال قبلم فرق کردم ولی اخرین باری هم که کنترل کردم من ی طلبی دارم از یک بنده خدایی که خب اونو نمیده و با پیام داشت منو اذیت میکرد و من خیلی حالم بد شده بود اینجا بود ک میخاستم باهاش بد حرف بزنم ولی بعد بای استیکر به اون چت خاتمه دادم ولی بعدش حالم بد بود اضطراب داشتم ولی همون لحظه سعی کردم اروم بشم و گفتم تهش چی میشه نمیده دیگه و بعدم خوابیدم و کلا سعی کردم فراموشش کنم و اروم شدم پیشنهاد هایی که استاد دادید عالی بود مثل نفس کشیدن ولی من همیشه خوابیدن رو انتخاب میکنم من چون به خواب خیلی علاقه دارم سعی میکنم اینجور مواقع بخوابم تا آروم بشم ولی من شخصیتی دارم که سریع تصمیم میگیرم ولی بازم میگم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم توی همه مسائل خودمو دخالت نمیدم میگم بمن ربطی نداره درصورتی ک قبلا میخاستم همه چی رو من درست کنم ولی الان خیلی اروم ترشدم و ارامشم بیشتر مخصوصا از وقتی رو زیبایی ها تمرکز میکنم همیشه شمارو تحسین میکنم استاد ک نمیتونید بیشتر از چند ساعت ی موضوع رو تو ذهنتون نگه دارید و معنی سردرد رو نمیفهمید امیدوارم به اون مرحله برسم ولی واقعا هفته پیش همینکارو کردم گفتم تهش نمیده دیگ ولشکن بخابم و اروم شدم
امیدوارم ثروتمند و سعادتمند باشید دوستان عزیز و استاد و خانوم شایسته گل
بنام خدای مهربان
سلام خدمت همگی دوستان
استاد جان هر چقدر در مورد احساساتی تصمیم گرفتم بگم کم گفتم یکی از پاشنه های اشیل من هستش حتی در دوره شیوه حل مسائل یکی از موارد اصلی من هستش که در اولویت مسایلم قرار دادم و چه نشانه ی بهتر از این که خدا برام از زبان استاد فرستاد
مورد 1:
درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟
راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟
بدترین تجربه من در مورد احساس دلسوزی برای یکی از همکارام بود که در یک لحظه تصمیم گرفتم و برام خیلی گرون تموم شد
این همکار من با یه بنده خدای تو خیابون تصادف میکنه و طرف فرار میکنه و بعد از یه مدتی این همکار من پیداش میکنه و به من زنگ میزنه که بیا پیداش کردم و من هم برای اینکه نذارم اتفاقی بیوفته میرم به اون جایی که ایشون گفتن رفتم همین رفتن من باعث شد من پام به دادگاه و بازداشت باز شد و برام خیلی خاطره تلخی شد
درس این ماجرا این بود برام که هیچ موقع تصمیم احساسی نگیرم که برام یه عالمه دردسر درست کنه .درسته که در مسائل شبیه این دیگه خودمو سپر دیگران نمیکنم ولی خیلی موارد دیگه هستن که احساساتی عمل میکنم و نیازه داره خودمو اصلاح کنم و اگه تغییر ندم خودمو جهان با چک و لگد تغییرم خواهد داد
ولی حالا با آموزش های استاد عزیزم در این جور موارد به خوبی اعراض میکنم و میگم من مسول تغییر دادن زندگی کسی دیگه نیستم و اون موقع هم با یه نه گفتن کل ماجرا برای من ختم به خیر میشد
مورد 2:
درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.
بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟
یک مورد که من به خوبی رو خودم تمرکز دارم و احساساتی تصمیم نمیگیرم موقع رانندگی هستش هر کسی بهم بوق بزنه بد و بیراه بگه فوش بده خیلی راحت خودمو کنترل میکنم و نمیزارم اعصابم خراب بشه
ولی خیلیا در این مورد خیلی ضعیف عمل میکنن باور نمیکنید به یکی از پشت بوق ممتد بزنید ببینید چه واکنشی نشون میدن و همین موضوع باعث چه اختلافاتی میشه
من برای این مسله که به دعوا منجر نشه با یه دست تکون دادن و معذرت خواهی میبینم طرف رنگ پوستش عوض شده میخواد باهام دعوا کنه همین دست تکون دادن و با یه لبخند و گفتن معذرت میخوام مثل آب رو آتیش میمونه و خیلی حس خوبی هم به آدم میده حتما امتحان کنید
مورد 3:
با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟
روش های که میتونم اجرا کنم تا ذهنمو آروم کنم ولی خودم باید هر روز تمرین کنم ولی خیلی خوب جواب میده برای من که از خانم شایسته عزیز. یاد گرفتم
موقع عصبانی شدن برای چند لحظه یه نفس عمیق بکشم و بعد به نکات مثبت شخص یا اون موضوع که منو به اون احساس عصبانی بودن رسونده توجه کنم و بعد بیام برای اون شخص اون مثبت بودنش یادآوری کنم واقعا معجزه میکنه
ساکت موندن و هیچ حرفی نزدن در روابط هر چقدر میخواد حرف بزنه من ساکت میمونم خودش خسته میشه و به خودم یادآوری میکنم ک احساس من برام مهمتره احساس خوب اتفاقات خوب
همه ما این تجربه رو داشتیم که می خواهیم با عجله به سر قرار یا جای برسیم زمین و زمان دست به دست هم میدن که در اون تایم مشخص نرسیم تو ترافیک گیر میکنیم پشت چراغ قرمز میمونیم تو خیابون تصادف میشه و خیلی اتفاقات عجیب و غریب که همه ما مثال داریم براش. و حالا من یاد گرفتم که عجله کردن منو در مدار اتفاقات بد قرار میده و آگاهانه با اینکه منطق میگه کسی منتظرته یا دیر کردی باید با سرعت برسم به اون مکان میام برعکس عمل میکنم گاز ماشینو میگیرم حتی اگه بتونم پیاده میشم یه نوشیدنی چیزی میل میکنم و با خودم میگم من با این کارم از مدار اتفاقات بد فاصله گرفتم و هر بار آگاهانه این کارو انجام دادم صدرصد جواب داده و همه چی به نفع من شده
در مورد خرید کردن وقتی بشنوم که فروشنده میگه همین یه فرصته یا مخواد گرون بشه زود بخر ،آخرین روز تخفیف هستش ،..به خودم یادآوری میکنم که این جهان پر از فراوانی هستش لزومی نداره من عجله کنم و یا احساسی عمل کنم به وقت مناسب من خرید انجام میدم
البته اینارو من تمرین میکنم و همیشه هم جواب میده ولی بعضی وقتا شیطون دست به کار میشه و از مسیر دورم میکنه بقول استاد این پاشنه آشیل همیشه کار کردن میخواد تا بهتر بشیم
عاشقتون هستم
سوره ی زمر آیه 8
سلام به همگی
امیدوارم تک تک لحظات لحظات تون پر از اشک شوق سپاس گذاری باشه
امشبم میخام به ایده عمل کنم یه آیه دیگه از قرآنو اون چیزی که ازش میفهممو اینجا بنویسم
قرار نیس همه حرفهای من درست باشه این فقط برداشت من از او آیه با علم الانمه
وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ ۚ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا ۖ إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿٨﴾
هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را میخواند و بسوی او باز می گردد؛ امّا هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را می خواند از یاد میبرد و برای خداوند همتایانی قرارمیدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزی از کفرت بهرهگیر که از دوزخیانی!» (8)
فک کن یه نفر یه مشکل مالی براش پیش اومده
به آب و آتیش میزنه که چکش پاس بشه
ولی نمیشه
توی آخرین لحظه مثلا به یکی از اونایی که بهش گفته بود
پولو میزنه به حسابشو چکو پاس میکنه
اولین اقدامی که انجام میده چیه معمولا
از اون طرف تشکر میکنه شاید حتی گریه کنه
معمولا اینجور موقع ها میگیم تو فرشته ی نجات من بودی
مشکل از اونجاس که میدونیم همه ی اینا از خداستا
ولی خدا رو یه آدم مثل خودمون میبینیم
فک میکنیم من و تو و اون خدا چهار تا آدم متفاوتیم
در صورتی که در اصل فقط منمو خدا بقیه میشن بنده اش بقیه میشن وسیله
این یه مورد
دوم اینکه من به تجربه رسیدم به اینکه زمانی که یه سختی پیش میاد و بعد اون سختی از من رفع میشه پشت بندش خیلی سرخوش وار میگم خب اینم که حل شد رفت خیالم راحت شد دیگه گور بابای کار کردن روی باورها
اینقدر ضایع نمیگما ولی به طرز واضحی سست میشم و از اون بدتر هیچ کاری هم نمیکنم که این درست بشه
مهم این بود که این دفه بگذره
این یه بار میگذشت دیگه دفه دیگه من خدا میشم
در صورتی ک همون رفتار مزخرف داره از همون اول ما رو از مسیر میندازه بیرون
من خیلی فک کردم به اینکه چرا اینجوری رفتار میکنم
رسیدم به اینکه من احساس لیاقت ندارم نسبت به اینکه میتونم یه زندگی خوب داشته باشم
قانون جذبو یه جورایی مثل یه مسکن میدونم که هرواری اگه زندگی مالیم از تو سیکلش خارج شد یکم پیج کار کردن روی باورها رو سفت کنی حل میشه بازم میگم بدون اینکه خودآگاهم متوجه بشه بعد از حل شدنش دیگه اونقدر راغب نیستم برای گام بعدی
بعد اون حل میشه ب جایی اینکه تایید کنم ایول نشونه ها اومد
خدا رو شکر اون مشکلم حل شد
و این نشون میده که قانون کار میکنه
ب جای این میگم گور بابای کار کردن روی باور ها
یا مثلا اینقدر درگیر کار شدم قبل از عیدی که گفتم ولش کن بابا امشب کامنتو با این همه کاری که داریم
یا اگه ام مینوشتم برای خودم کل روز رو فرکانس افتضحاح فرستادم بعد میخام با نیم ساعت کار کردن روی خودم معجزه بشه که نمیشه
و ثمره اش رو هم خیلی خوشگل ماه های بعدش دیدم
چیزی که لجمو در میاره اینکه
کافیه به یه موفقیتی برسم سرمست میشم
و بعد اونو از دست میدم
مثلا زمانی که پیشنهاد کاری از انگلیس برام اومد واقعا از اون شادمانه کردن های مزخرف که توی قرآن اومده کردم و ی جوری رفتار کردم که انگار همه چی دیگه حل شد دیگه اصن افتادم توی سر پایینیو همه چی عالی شد ولی همونم نشد ظاهرش این بود که من زبان بلد نبودم و خیلی دلایل منطقی دیگه مثل خانواده اینا
ولی باطنش ب نظر خودم به خاطر اون احساس خوب فیک بود
به خاطر عدم احساس لیاقت بود
که اگه من از درون این احساسو داشتم
اون صاحب کسب و کار همه چیو حل میکرد که ن ی جوری پام برسه خاک انگلیس
یادم استاد توی یکی از جلسات دوازده قدم میگه که زمانی که اولین سمینارمو برگزار کردم برادر خانم سابق میاد میگه سید چ احساسی داری بعد استاد میگه هیچی
اون تعجب میکنه میگه چرا
میگه آخه یه ملیاردیم باری بود که من سمینار برگزار میکردم
میگه بابا این اولین باره چی داری میگی تو
استاد میگه من هزاران بار این صحنه روی تو ذهنم دیده بودم
آدمی با جنبه اس که بتونه اینجوری احساس لیاقتو توی خودش ایجاد کنه که بتونه ب راحتی اینده رو تصویر سازی کنه
یعنی برسه ب جایی که با باورهای ذهنیش بتونه یه تصویر خوشگل از آینده ببینه و اونو حسش کنه
این آدم برنده اس
اینا نشون میده که احساس لیاقت میتونه اینجوری ما رو زندگی مونو جا ب جا کنه
و حتی توی نوع سپاسگذاری هم تاثیر داره
آدمی که خدارو توی همه شرایط کنار دستش میبینه
میگه اگه این مشکل من حل شد خدا رو شکر
اگه نشد همون داستان اسا ان تکروهو شی و هو خیر لکم
شاید شما یه چیز رو بد بدونید ولی براتون خیره
اون وقت اگه دقیقه نود خدا مشکلشو حل کرد مشرک نمیشه
سر جاش میمونه از خدا سپاسگذاری میکنه از اون فردم سپاسگذاری میکنه
و هلاک آخر اون آیه ام
که میگه خدا میگه ؛ بگو: «چند روزی از کفرت بهرهگیر که از دوزخیانی!»
خیلی خوبه تکلیف اون مشرک رو هم یه سره میکنه
کی جزو جهنمی هاس
اونی که ضالین باشه
کی ضالینه؟
اونی که انعمت علیهم نباشه؟
یعنی چی
یعنی اونی که به نعمت به ثروت نرسیده
یه کلام اونی که فقیر باشه
و این نشون میده که فقرا اگه ب جایی نرسیدن یکی از دلایلش عدم احساس لیاقته
خودشونو لایق نعمت بهتر نمیدونن
فک میکنن زندگی همینه دیگه
نمیفهمن که این زندگی میتونه خیلی لاکچری تر باشه
اصن باید یه شکل دیگ باشه
و اگه پر از نعمت نباشه جای تعجبه
احساس لیاقت گره خورده ب نتیجه گیری ما
و نتیجه گیری ما دنیا و آخرتمون رو میسازه
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس
دوستون دارم
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام مجید عزیز و ثروتمند و خوش فکر
مجید عزیز سپاس گذارم که امروز سخن خداوند را واضح و روشن از کامنت شما دریافت کرده بودم. من یه قراری با خودم گذاشته بودم که هر روز اول صبح 2 ساعت،فایل گوش کنم ورودی مناسب به ذهنم بدم که یکیش دیدن سریال سفر به دور آمریکا ست.
دیروز و امروز نگاه نکردم، امروز با خودم گفتم الان فرصت ندارم وقت نمی کنم، کلی کار دارم، بعد اومدم تو سایت و کامنت شما را دیدیم، بله متاسفانه ما فکر میکنم، دیگه کار تمومه و میشه کم تر توجه کرد.
مررررسی آقا مجید که به ایده هاتون عمل می کنید.
پیشنهاد کار یک نشانه است که میگه میشه، فقط پیچ کار کردن رو سفت تر کن.
این جمله هم کلی حرف و فکر داره
در صورتی که در اصل فقط منم و خدا بقیه میشن بنده اش بقیه میشن وسیله
موفق و پیروز باشید
سلام به استاد عزیزم که همیشه در حال گسترش این همه اگاهی و عشق و محبت هستن
سلام به خانم شایسته عزیز که همیشه در پشت صحنه دارن به بهترین شیوه و با بهترین کیفیت در گسترش این اگاهیها و این حال خوب کمک میکنن
استاد جان حرف زیاده از اینکه چه جاهایی ناراحت شدم و احساسی تصمیم گرفتم و روابطم رو از دست دادم یا اون وجهی که نباید رو از خودم بروز دادم که فقط باعث پشیمانی خودم بوده
ولی وقتی که شما در این مورد امروز فایل گذاشتید اومدم فکر کردم توی تجربیات اخیرم و دیدم مثلا چقدر من توی رانندگی با موتور توی این چند وقته آروم بودم و خیلی جاها توی موقعیتهایی که کاملا از همه لحاظ حق با من بوده و شاید کوچکترین لحظه ای غفلت باعث مصدوم شدن من میشده ولی من هیچ اعتراضی از هیچ جهت به طرف مقابل خودم نکردم و فقط اون لحظه سعی کردم یا بزنم کنار که آرومتر بشم یا با سرعت کمتر از معمول ادامه بدم و اصلا به طرف خاطی توی اون لحظهی رانندگی نگاه نکنم و یا سریع به یاد لطف خداوند بیفتم که چقدر هوای منو داشت و داره که باعث شد اتفاق بدی برام نیفته و یا بخاطر همین موتوری که دارم و من رو جابجا میکنه سپاسگزاری میکنم و…
نکته زیبایی که الان بهش پی بردم این بوده که من جدیدا به شدت رانندههای با فرهنگ و با ادب و بینظیری داره توی مسیرم قرار میگیره مثلا یه جایی من تو مغازه بودم و موتورم یکم جای بدی پارک بود و خود راننده ماشین اومد پایین با حال خیلی خوب و روی خندون به من اطلاع داد و موتورم رو جابجا کرد و باز سوار ماشین شد و رفت
یا مثلا بدون استثنا همه رانندههایی که اون لحظه کنارشون در حال رانندگی در خیابون هستم سر جهتگیریهای خیلی جزئی که شاید اصلا کسی هم نباشه راهنما میزنن یا آرامش خیلی خاصی دارن و اینها رو جدیدا دارم زیاد توجه میکنم و باز از خداوند سپاسگزاری میکنم بابت همینا.
خدا رو شکر که اینجا هستم توی این مسیر الهی دارم قدم برمیدارم و استاد عزیزم ازتون متشکرم بابت وجودتون که همیشه سعی در بالاتر بردن استانداردهای همه ما بچههای سایت رو دارین
تشکر ویژه دارم از همه دوستانی که کامنت میذارن و از تجربیات زیباشون کلی درسهای ارزشمند رو به شخصه یاد میگیرم
قلبتون پر از نور الهی
سلام به استاد نازنین و خوشتیپ سلام به مریم عزیزم همراه همیشگی .و سلام به دوستان گلم .
این فایل وقتی شروع شد برای من این نکته خیلی بولد بود که فقط خشم و عصبانیت و ناراحتی نیست که باعث میشه درست تصمیم نگیریم بلکه شرایط احساسی خیلی خوب هم این نتیجه رو داره که اگر کنترل نشه باعث تصمیمات زیان باری میشه .
از خودم بخوام بگم من وقتی اعصبانیت بهم غلبه میکنه سعی میکنم هیچ حرفی ب زبان نیارم اماااا از یه جا جلوش رو میگیرم اما از یه جای دیگه نمود پیدا میکنه با این که زبانم رو کنترل میکنم اما اون انرژی منفی ناشی از خشم در حرکات بدن من نمایان میشه و باعث میشه به خودم آسیب بزنم و یا حتی شده به طرف مقابلم از وقتی روی خودم کار میکنم و به این فایل شما رسیدم که کنترل کنم ذهنم رو کمتر به این موارد بر میخورم و سعی میکنم خیلیییی زود اون مکان رو ترک کنم وقت گذروندن با حیوانات خیلی به من در کم کردن خشمم کمک میکنه و قرآن خوندن .
اما آنچه بیشتر از احساسات منفی به من آسیب زده احساسات خوب بود خیلی جاها از سر ذوق و اشتیاق حرف هایی زدم که سال ها براش تاوان پس دادم که تا سال ها پام گیر بوده .
یکی از این اتفاقات از این قرار بود من رفته بودم خونه ببینم البته فقط دیدن چون هنوز یک مقدار از پول رو باید هنوز جور میکردم تا خونه بخرم این رو بگم هم من یک ماه قبلش وامی که 2 سال درگیرش بودم رو تموم کردم چون یاد گرفته بودم که این کار نادرسته..،…… و خلاصه خیلی خیلی خوشحال بودمو احساس آزادی میکردم .
در این روند خونه دیدن من خیلی خیلی ذوق داشتم که قراره چند ماه دیگه به خونه مورد علاقه ام برسم و خونه دار بشم و ….
توی این جریان به خاطر طغیان احساسات من و البته (ترس از کمبود) که من به خودم وارد کرده بودم که دیگه همچین خونه ای گیرم نمیاد من پا توی مسیر اشتباه گذاشتم مسیری که چند ماه قبل خودم رو ازش خلاص کردم و من دوباره خودم رو تو چاه قسط انداختم و پول خونه رو قسط بندی کردم پولی که هنوز مونده بود من جورش کنم این تصمیم ها همششش در یک ساعت اتفاق افتاد همش در یک شب اتفاق افتاد .
و من بعد چند روز فهمیدم چکار کردم …
این موضوع منو هدایت کرد به فایل های رضا عزیز و من این درس قسط و وام و بدهی رو اونجا یاد گرفتم بعد ازچندین بار مشت و لگد خوردن .
سپاس. سپاس استاد عزیزم برای آگاهی هایی که از موارد پیرامونتون برداشت میکنید و میآیید به ما هم یاد میدهید سپاس گزارم .
و سپاس خدای من برای درس های بینهایت برای تجربه ها برای درست زندگی کردن و لذت بردن
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی🩵
یه تغییر جدیدی که در خودم ایجاد کردم نوشتن کامنت هست کاری که قبلا انجام نمیدادم اما تصمیم گرفتم از این به بعد بیشتر بنویسم بلکه کسی از خوندن کامنت من نکته ای دریافت کنه.
استاد عزیزم من خیلی زیاد از داشتن آموزش های بی نظیر شما خوشحالم و طی چند سالی که با شما هستم این مهارت کنترل ذهن و احساسات رو به خوبی درک کردم
میخوام یه نکته ایی رو بگم و چیزی که زندگیم و تصمیم گیری رو بی نهایت آسون، منطقی و سالم نگه میداره عنوان کنم
من اوایل که با مفهوم قانون جذب آشنا شدم و همینطور قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد ، تمام سعی رو میکردم از هر حس منفی مثل خشم، غم، نا امیدی و… دوری کنم و کلا نادیده بگیرم و با توجه به نکات مثبت زندگیم سعی کنم حالم رو خوب کنم و این کار هم تا مدت طولانی انجام دادم اما بعد از یه تایمی احساس کردم باید احساساتم رو در لحظه ببینم و باهاشون روبه رو بشم صرف قانونی که بالاتر قید کردم نباید اون احساسات بد مثل نا امیدی، غم و… کلا نبینیم چون بعد از مدتی تبدیل میشه به آتیش زیر خاکستر و بعد از مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که هر موقع احساس بد سراغم میاد اول از همه با خودم صادق باشم که بتونم ریشه یابیشکنم و تو این قضیه نوشتن بیشتر از هر کاری کمکم میکنه و بعد از پیدا کردن مشکل دنبال دلایل منطقی و نکات مثبتی میگردم که حالم رو خوب میکنه،
نمیتونم بهتون بگم چقدرررر این دیدگاه منو قدرتمند کرده چقدر زندگیم زیباتر شده حتی وقتی تو بدترین شرایط از لحاظ فیزیکی و از لحاظ احساسی میتونم کاملا منطقی به شرایطم نگاه کنم و تصمیمات درست بگیرم و کنترل زندگیم رو دارم به جای اینکه افکار و احساساتم منو کنترل کنن
البته یه نکته دیگه هم اضافه کنم که وقتی عنوان کردم نظاره گر احساسات منفیتون باشید اصلا منظورم این نیست که تو اون احساس بد غرق بشید صرفا به این دلیل که تبدیل به آتش زیر خاکستر نشه و همینطور یاد بگیریم از قانون ارزش تضاد تو زندگی به درستی استفاده کنیم
همیشه یادمون باشه که اگر شب نباشه ما ارزش زیبایی روز رو نمیفهمیم، پس مشکلات و احساسات بد نمیان که مارو از پا در بیارن بلکه میان که واضح تر کنن مسیر رسیدن به خواسته هامون و چقدر زندگی زیباست وقتی تو مسیر خواسته ها قدم برمیداری
خدارو شکر برای وجود استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و همه دوستان هم فرکانسی🩵
به نام خدا
سلام استاد عزیزم وخانواده ی صمیمیه من
استاد جان اصلا این فایل نشانه ی من بود .
هدایتی از سمت خدا برای من بود.
همون طور که در کامنتهای دیگر گفتم من با آشنایی با شما وقوانین موفقیت های مالی چشمگیری در کنار سایر موفقیتهام بدست آوردم.
یکی از این موفقیتهای مالی خرید دو واحد اپارتمان به متراژ 130 و160 متری است .
من وهمسرم تصمیم گرفتیم این دو واحد رو بدیم یه واحد بزرگ بگیریم که حیاط اختصاصی داشته باشه وهدایت شدیم به یه واحد 200 متری که 100 مترم حیاط اختصاصی داره وطبقه ششم هست که بالاترین طبقه ی این ملکه وخلاصه ما به اتفاق بچه هامون با این آقایی که از املاک بودن برای بازدید رفتیم به محض ورود برق رضایت وخوشحالی تو چهره ی من وهمسرم وبچه هام پدیدار شد .
یه واحد اپارتمان 200 متری خیلی زیبا ونوساز نقاشی وگچبری شده با 3 تا اتاق خواب ویه حیاط بزرگ 100 متری که روف گاردن بود.همه چیز به قدری زیبا بود که هممون احساساتی شده بودیم.
طوری که آقای املاکی این حد از احساسات مارو دیدن وشروع کردن به القای حس عجله وکمبود در ما.
برای اینکه ما باید اون دوتا واحدمون رو میمیفروختیم تا اینجا را میخریدیم نیاز به زمان داشتیم حداقل یه ماه .
اما این اقا گفتند صاحب ملک اصلا فرصت نمیده وباید ظرف یک هفته تسویه کنید .
راهکار اول ایشون این بود که املاک ما اون دوتا واحد شمارو میتونه زیر قیمت منطقه فایل کنه وسریع بفروشه تا اینجارو ازدست ندین .
راهکار دوم ایشون هم این بود که اگر تا یه هفته پولتون نقد نشد میتونم با صاحب ملک صحبت کنم که اینجارو یکم گرونتر براتون حساب کنه اما فرصت بیشتری برای فراهم کردن پول بهتون بده مثلا 20 روز!!!!!!
من همونجا به همسرم گفتم فرکانس نامناسبی از این اقا دریافت کردم .حس کردم ایشون از احساسات ما داره برای بازار گرمی سو استفاده میکنه.
تا اینکه ما این داستان رو تا اینجا که دوتا واحد خودمون رو برای فروش به همین املاک وبه یک املاک دیگه سپردیم رها کردیم.
دیشب یک نشونه دیدم وفهمیدم واقعا اون فرکانس نامناسب به حق بوده ومن درست دریافت کرده بودم.
از املاک زنگ زدند.
به همسرم گفتند ما واحد شمارو زیر قیمت برمیداریم اما شما تشریف بیارید املاک وقرار داد رو با شخص دیگه ای با قیمت بالاتر امضا کنید!!!!!
حالا موضوع چیه؟!
موضوع اینه که این املاک حس عجله رو به ما القا کرد وخواست واحدهای مارو زیر قیمت از ما بخره وبا قیمت بالاتر به شخص دیگری بفروشه واز اون طرف همه اون واحد 300 متری رو هم از صاحب ملکش پایینتر صحبتش رو کرده بود وحال به منه مشتری که احساساتی شده بودم میخواست گرونتر بفروشه.
همین تماس باعث شد خیلی روشن وواضح بفهمم که باید دست نگه دارم وهیچ حرکتی نکنم .
نه بخرم ونه بفروشم.
به قیمت واقعی بخرم وبه قیمت واقعی بفروشم.
فایل امروز شما استاد مهر تاییدی بر این داستان بود .
در احساسات خیلی مثبت وذوق زیاد هم نباید شتابزده وجو زده تصمیم بگیرم.
خداروشکر با کار کردن روی قوانین، استاد عزیزم هرجا در هر معامله ای احساس میکنم طرف مقابل میخواد منو جو زده کنه یا حس عجله یا حس تموم شدن فرصت ویا حتی حباب بالا رفتن قیمت واز این دست احساسات رو به من القا میکنه سریع از شرایط اون معامله میزنم بیرون.وهمین خیلی بهم کمک کرده.
من از شما سپاسگزارم که درس ها وآگاهی هایی رو در اختیار ما قرار دادین که در جای جایه زندگیمون میتونیم ازش در عمل استفاده کنیم.
عاشقتونم استاد.
سلام به همه دوستان عزیز و استاد عباسمنش و مریم خانم
یه مدت خیلی افکار منفی داشتم راحب اینکه نکنه با یه سری افراد درگیر بشم و ندایی بهم رسید و چشمم به قران توو اتاق افتاد و توو فهرست سوره ها هدایت شدم به سوره فرقان که در یکی از آیه هاش نوشته بود بندگان رحمان کسانی هستند که روی زمین با آرامی و فروتنی راه میروند و وقتی نادانان آنان را مورد خطاب قرار میدهند در پاسخشان سخنان مسالمت آمیز میزنند .از اینکه پروردگار جهان اینقدر سریع و شفاف پیام رو بهم رسوند از شدت خوشحالی اشک توو چشام جمع شد و از اون موقع قدرت درونیم هزاران برابر شده در ضمن اینکه آدم بتونه احساساتشو کنترل کنه فرد با تقوایی هست و نزد پروردگار عزیزه .در آخر خداروشکر میکنم به خاطر این آگاهی
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و سلام به هم فرنکانسیهای خوب خودم..به به عجب فضایی ..سرسبزی جای که من عاشقشم..رنگ لباست استاد رنگ مورد عداقه منه..بسیار عالی وزیبا..استاد جانم من یه اشتباه کردم که به مقداریشو توضیح میدم. ..البته اینم بگم این یکی از اشتباهات گذشته منه. الان که این کامنت رو مینویسم ..با یه گوشی قدیمی ..چرا که خودم سر یه اشتباه و تصمیم گیری عجله باعث ضرر به خودم شدم…و هم گوشیمو از دست دادم و هم یه سال. باید الکی قسط بدم اینم سر یه فکر عجله و تصمیم اشتباه 50 ملیون ضرر کردم..واقعا استاد شما درست میگید..باورتون میشه اون لحظه یکی بهم گفت این کار رو نکن ..اما من گوش ندادم..من خودمو مقصر میدونم و باید به قول استاد چک و لقت بخورم تا درس عبرت بگیرم..اگر من به نجواهام گوش میدادم ..ضرر نمیکردم…استاد جانم از شما سپاسگذارم که با این فایل زببا باعث میشید که ما اشتباهات خودمونو با دیگران درمیان بزاریم تا همه استفاده کنن..و با احساسات تصمیات عجله نگیرن…..من تعهد میدم که در حین عصبانیت..ترس ..دلهره و هر احساس بد تصمیم اشتباه نگیرم……استاد جان یه جایی دیگه من داشتم مجدد تصمیم اشتباه میگرفتم که خوسبختانه اونجا بر احساسم غلبه کردم….استادم بهیارم..و در بیمارستان کار میکنم……یه سال پیش من سر موضوعی با مترون بیمارستان دعوا کردم. و داشتم از روی عصبانیت استعفا میدادم..که یهو تصمیم گرفتم ..با یکی از همکارا مشورت کنم و باهاش تماس گرفتم …ایشون با کلی صحبت ارومم کرد و من رو منصرف کرد….خلاصه من همچنان مشغول کارم تا الان و خداروسپاسگذارم که اونموقع تصمیم اشتباه نگرفتم..استاد ممنونم که اینها رو به ما یاداوری میکنی که ملکه ذهن ما بشه..ازتون ممنونم و مجدد سپاسگذاری میکنم…
دوستدار شما