گفتگو با دوستان 1 |  همراه ماندن با جریان هدایت

بسم الله رحمن رحیم

(به نام خداوند بخشنده مهربان

بخشنده سلامتی،ثروت،آرامش،روابط)

هر آنچه که مربوط ب زندگی مادی ما تو این دنیا میشه و یک انسان احتیاج داده برای زندگی بهتر

اما خوب از زمانهای کودکی ب ما گفتن که این نیست که هر چی تو بخوای بهت داده بشه

اصلا باید با آه و ناله درخواست بشه شاید خدا دلش برامون بسوزه و درخواست و تا حدودی جواب بده

اصلا بعضی موقع خجالت می‌کشیدم ،مفتم شرمنده که انقد میخام

آخه چ کاریه😣

العان فکر میکنم چطور آدمهایی هستن که هنوز دارن به این روش زندگی میکنن

ب روش التماس و گدایی

چرا کسی از خودش سوال نمیپرسه.شابد تا حدودی بدونم از قدیم گفتن همون اجداد مبارک که میگفتن،به اطراف میوه توجه کنید نه به داخل هسته

یعنی ب نعمتهای خداوند نگاه کنید نه اینکه خدا کیه؟خدا چیه؟

این همه تضاد از کودکی باهام بود یادمه ۳ابتدایی از معلمم پرسیدم که خانم محسنی خدا کیه؟و اون با تعجب بهم گفت که بزرگتر شدی میفهمی.

اون که خودش کلی بزرگتر بود نفهمیده بود اما من تو این سن فهمیدم ماهیت استا کریم و

زندگی با کلی تضاد و با کلی خلق ناآگاهانه سپری شد تا سن ۲۳سالگی طی شد

تا زمانی که جهنم واقعی و اتفاقات و مسائلی پیش اومد برام و احساس بد و بدتر و (کافر شدنم )هم نسبت ب نعمت ها و الله مهربان

معظلی ب نام افسردگی

ی مدت که منکر شده بودم دوست عزیز میگفتم بابا تو کجایی منی که باید با آه و ناله ازت درخواست کنم نمیخامت اصلا

کلی باید پول خرج‌کنم و نذرت کنم نمیخامت اصلا

منی که باید وصله پینه بزنم به پیام آورات و خودم إنقدر حقیر و کوچیکم که باید خودم و بهت اینطوری توصیف کنم سگ‌ نگهبان در خونه أت ، نمیخام اصلا

تمام وجودم تشنه جواب بود

این ازون سوال های نبود که جوابش داده هرجایی باشه

خدا چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو میون اون همه انکار شدن های ذهنی این جمله تو ذهنم أم بود

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود

ی چیزی اون ته ته قلبم بود اما نمی‌تونستم پیداش کنم

شاید این داستان براتون تکراری باشه

اما این مسیر حدود ۱ماه رفت و سرچ کردن های مداوم من تو اینترنت و بالا اومدن جمله سایت تحقیقاتی عباس منش

و فایل خداوند کیست

خدا شاهده ۳ماه اول وقتی این کلمات و می‌شنیدم لج أم می‌گرفت میگفتم این دیگ چیه مگه میشه این طرز نگاه

اما از درون خوشحال بودم و هی پلی بک میزدم می‌دیدم واسه هر چی که خیلی نگران بودم بدترش میشد ،مسئلله خیلی پیچیده تر میشد

اما ی لحظه ب خودم اومدم و دیدم روزهام داره بهتر شروع میشه

حالم بهتره .با اطرافیانم بهتر رفتار میکنم.یعنی حداقل سعی داشتم بهتر رفتار کنم

خوب این رفتار خودش حال خوب درونی بود برام

از درون احساس سبکی میکردم احساس یه پله بزرگتر شدن

و العان هم عضویت من نزدیک ب ۱۰۳۰ روزه

این متن و نوشته أم چون ی جمله استاد جان تو ذهنم جرقه ای زد که چقد برای این خدا ارزش و احترام قائل هستن ب سپیده جان گفتن بخدا

و آنقدر این جمله براشون مهم بود که هی سرچ ذهنی کردن که نکنه ی وقتی ارزش این حرف زیر سوال بره

و من فهمیدم که چقدر بازم پرت أم

استادم آنقدر ارزش و احترام قائل هست برای خدای خودش اون وقت من هی فرت و فرت بخدا بخدا بخدا

کم چیزی نیست این حرف

اولین جرقه این کلمه زمانی زده شد که استاد جان اول هرکاری میگفتن بسم الله الرحمن الرحیم

و من فقط لذت می‌بردم از این همه توکل

اما با این حرف حجت و برام تمام کردن

نکته بعدی تو این فایل برام این بود که استاد جان چقدر راحت و دوستانه با حامد جان و سپیده جان برخورد کردن و چقدر اون ۲دوست عزیز تونستن احساسات خودشون و کنترل کنن و ب قول گفتنی اشک دم مشک نباشن

نمونه بارز خود من

باور کنید تا ب همین العان نفهمیدم منظور شما تو دوره عزت نفس از اینکه گفتید کنترل احساسات هم ربطی ب عزت نفس داره

متوجه نشدم که نشدم

ببینین چقد پرت هستم از این قضیه که آگاهی ش و دارم اما متوجه أش نیستم

(باید خودم و کنترل کنم در تمام زمینه ها)

چقدر عاشق خنده هاتون ب مریم جان شدم که یهویی بدون هیچ دلیلی بهشون لبخند هدیه میدادین و کلی لذت بردم و کیفش و کردم

ماشالا ب این همه در صلح بودن

نکته بعدی من

آگاهی راجب مرگ

اصلا من دیوانه شدم و چقدر قانع کننده بود حرفتون برام که بابا زمان مرگ هرکسی که برسه

آنا الله و آنا علیه راجعون میشه و تمام

وابستگی سخته اما با خوبی کردن ب افراد و احساس خوب دادن بهشون میشه جبرانش کرد

باید قدر هم و تو این دنیا بدونیم احساس خوب و ب همدیگه ارسال کنیم تا عذاب وجدان بعد از مرگ نداشته باشم

چون میبینم و شما هم شاهد هستید بیشتر این عذاب وجدان ها و گریه ها واسه اینه که طرف تو‌ دلش میگه چرا اون روز بهتر باهاش حرف نزدم چرا کمکش نکردم اون روز

چرا اون روز عصبانی بود عقده هام و رو اون پیاده کردم

چرا کمتر بهش خندیدم .

باید تمرین منم و این چیزها رو‌ملکه ذهن خودم کنم تا روزی جهان من و وارد این چالش کرد از پسش بربیام و از صابران باشم (الهی آمین)

ی چیزی و العان یادم اومد دیشب‌تو‌گوش دادن بودم که یهویی دیدم دیگ طاقت ندارم دقیقه ۲۵:۱۰استوپ زدم و کلی نوشته أم و نوشته أم با کلی اشک از این احترام استاد نسبت ب این حرف

واقعیتش خیلی بهم برخورد از این همه احترام استاد و از این همه سر سری رد شدن های من نسبت ب خدای عزیزم

بعد یهویی هندزفری من خاموش شد و کل متن رفت

آخ لج أم گرفت

اما امروز گفتم که مسابقه نیست هر چی اومد بنویس باشه دو‌خط

استاد جان عاشق اون لپ هاتون و سر پنجه دستاتون شدم که انقد کپل هستین

عاشق اون آب روان که جریان داره شدم چقدر احساس بهشت داره پردایس

عاشق دوستانم هستم که ثروتمند هستن و گوشی آیفون دارن و ازش استفاده میکنن و لذت میبرن

بزودی منم دارمش

سال ۱۴۰۰ سال اتفاقات خوبیه برام من منتظر معجزه هستم امسال با حال خوب و احساس عالی

پریسا شعبانی_آمل