گفتگو با دوستان 1 |  همراه ماندن با جریان هدایت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تاثیرگذارترین عامل برای خلق ثروت؛
  • هیچ محدودیتی برای خلق ثروت نیست؛
  • کار کردن روی بهبود باورها، یک فرایند دائمی است؛
  • آگاهی از دلیل اصلی نتایج، باعث متعهد ماندن و ادامه دادن در مسیر صحیح می شود؛

منابع بیشتر:

بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم در دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    675MB
    43 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 1 |  همراه ماندن با جریان هدایت
    40MB
    43 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

559 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زلیخا جهانگیری⁦» در این صفحه: 8
  1. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام

    همیشه وقتی قلبم از فایل ها پر شده و طاقت صبر کردن ندارم میام و کامنت مینویسم. و همیشه وقتی سلام می نویسم نمی دونم بعدش چی بگم…اینقدر بی طاقتم دلم می خواد بی مقدمه بدون سلام و علیک بنویسم…بلکه آروم بگیره قلبم از اینهمه عشق از این همه حس عجیبی که واقعا نمی دونم چیه، اصلا نمی دونم اسمش رو چی بزارم…حتی پیش خودم نمی تونم این حس رو تحلیل کنم. فقط می فهمم بدون کنترل، هق هق کنان در حال اشک ریختن هستم. اشکی که انگار قصد خشک شدن نداره… امشب شام مهمون دارم و الان ساعت چهار بعدظهر هستش… حتی نتونستم صبر کنم تا فردا…

    اول وقتی نوشته ی مریم جان رو خوندم که نوشته بودند این اپلیکیشن فقط برای آیفون هستش، یه فکر گذرای ناراحتی از ذهنم گذشت که کاش اندروید هم بود. یاکاش منم آیفون داشتم، ولی در همان صدم ثانیه درک کردم و به یاد آوردم قانون رو. دوستانی که در مدار بالای ثروت هستند، آن ها آیفون دارند، آن ها به درجه ای رسیدن که می تونن با استاد بصورت زنده گفتگو داشته باشند. پس دوستانی که مثل من در مدار پایین تری هستند و گوشی اندروید دارند، باید ادامه بدیم. دور نیست اون روزها… دور نیست رفتن به مدارهای بالای ثروت…دور نیست داشتن امکانات با کیفیت، گوشی با کیفیت، دور نیست حضور در گروه های با ارزش و گفتگوی خالص و الهی توی اون گروه ها… و خدارو شکر می کنم که یه گوشی با کیفیت اندروید دارم، که همیشه خواسته هامو برآورده کرده. سرعت خوب، تصویر خوب و امکانات خوب. و من قادرم ازش پول بسازم، لذت ببرم. و زندگی شیرین که حق الهی منه رو بچشم. واقعا از خدا سپاسگزارم برای داشتنش و باهاش دوستم. با گوشی خوشگل دوستم.

    استاد عزیز، چطور ازتون تشکر کنم که به این ایده هم عمل کردید؟؟؟ این ایده، نتیجه اش شده چندین فایل زندگی ساز، چندین فایل پر از آگاهی الهی…

    استاد خوبم، اگه بدونید چقدر این فایل ها بی نظیرن!!! نمی دونم از چه نظر بگم بی نظیرن، نمی دونم بگم باورهامون قوی تر میشه؟ نمی دونم بگم حسمون خوب میشه؟ نمی دونم بگم قلبمون باز میشه؟ نمی دونم چی بگم… کمه این جمله ها، حق مطلب ادا نمیشه. استاد با این قسمت و این چنین قسمت ها، من متصل میشم به خدا… من سبکبال میشم. من حس پرواز دارم. من روحم از دنیا فاصله می گیره انگار، در یک عالم خاص قرار می گیره. دنیای الهی.. دنیای خدایی… دنیای متصل به خدا و حس خدا…

    وقتی بچه ها داشتن صحبت می کردن، من بدون پرده خودم رو می دیدم که دارم حرف می زنم…اون منم که دارم براتون تعریف می کنم… اون منم که به آرزوهاش رسیده…از صفر به درآمد بالای 200 میلیون. به سفرهای داخلی و خارجی فراوان و باکیفیت…به زندگی راحت. اون من بودم. من بودم که مهاجرت کردم. من بودم که همه ی دوره های شمارو داره… اون من بودم استاد… آخه نمی دونید، باور کنید اینقدر با پوست و استخوان درک می کنم اینو باورش برای دیگران سخته… می تونم قسم بخورم اون من بودم… اصلا خودمو دور از اون شرایط نمی بینم…دور حس نمی کنم… انگار تمام اون ها من بودم. اون من بودم که اینقدر دوره های شمارو داره که سردرگمه کدوم رو ببینه…اون من بودم که داشتم از درک قران می گفتم. از درک داستان هدایت… از این حد از ارتباط با الله… تمام اون ها من بودم استاد… چیزی غیر از این نیست…

    آقا حامد عزیز، سپیده بانوی گل، بهتون افتخار می کنم، تحسینتون می کنم، بهتون تبریک می گم. بخاطر حضورتون در این مسیر، بخاطر جدیتتون در این راه، بخاطر وجودتون، بخاطر رسیدن به آرزوهاتون… شما لایقش هستید، شما لایق بهترین ها هستید.. حتی بهتر و بالاتر از این هایی که شمردید… گوارای وجودتون باشه این اتصال نابتون… گوارای وجودتون باشه نعمات الهی که براتون سرازیر میشه… اون عشق، اون زندگی، اون هدایت ها، اون نعمت ها… همه و همه. براتون آرزوی موفقیت بیشتر دارم دوستان عزیزم.

    درست می گی شرین جان، وقتی ما گفته های استاد رو فقط گوش میدیم و تایید می کنیم تا حدی نسبت به قبل مدارمون رو بالا میبره، ولی زمانی که شروع می کنیم روی گفته های استاد تحقیق کردن، تفکر کردن، کار کردن، نمونه دیدن و…و…و… هرکاری که بهمون الهام میشه انجام بدیم تا با جان و دل درک کنیم گفته های استاد رو… اون وقته که تا حدی زیادی قادریم در مدار بالاتر قرار بگیریم. و اون وقته که غرق الله می شیم.

    چقدر تکامل دیده میشه توی این فایل…دوستان عزیز 5-8 سال توی این مسیر هستند. خداوندا، با بیان هزاران باره ی این موضوع و یادآوری اون، لحظه به لحظه بهم آرامش خاطر میده که نگم دو ساله توی این مسیری ولی به درآمد بالا نرسیدم. درعوض کلی دستاورد داشتم. درعوض کلی الهی تر شدم. کلی خالص تر شدم. کلی حال دلم خوب شده. کلی ارتباطم با دیگران دلخواه تر شده. و البته در سال قبل یه درآمد جزئی داشتم، اونم دلگرمی کننده هستش برام. چون تا این سن خوب پول ساختم ولی استخدام دیگران بودم. امسال اینقدر قوی شده بودم به نسبت سی سال گذشته که تونستم حرکت کنم، پا روی ترس ها و شرک هام بزارم و قدم بردارم در مسیر علایقم. در مسیری که آزادی عمل و اختیار دارم. اختیار اجرای ایده هام. اختیار در زمان و مکان کارم… در مسیری که به الله یکتا نزدیک تر میشم… در مسیری که حالم خوبه. به همون نسبتی که به خواسته هامون میرسیم توقع مون میره بالا. و باید به یاد بیاریم که از کجا شروع کردیم. و من خداروشکر می کنم که از یه خونه ی کوچیک و با کلی محدودیت زندگی می کردم و الان نزدیک 9 ماهه توی خونه ی بزرگ و مناسب و باب میلم زندگی می کنم. با کلی آزادی عمل که قبلا شرک داشتم و فکر می کنم همسر اجازه نمیده تا من فلان کارو کنم. اما الان که دارم این کامنت رو می نویسم به وضوح می بینم چقدر به آزادی عمل تونستم برسم. چی ارزشمندتر از این؟! که روزبه روز دارم آزادانه تر در تمام جنبه ها زندگی می کنم.

    بخاطر همین اینقدر واضح لمس کردم که حامد و سپیده، آینده ی چندسال دیگه ی من هستن.

    این جمله اینقدر الهی هستش که می نویسم که دوباره مرور بشه برامون:

    بچه ها وقتی می خوان به شغل فکر کنن به عشق فکر کنن، و برن سراغ مسیر مورد علاقه شون. و توی اون مسیر باورهای خوب داشته باشن و حرکت کنن و چیز یاد بگیرن و پیشرفت کنن، ثروت نتیجه ی طبیعیشه…

    چقدر این جمله شیرین و دلچسبه.. چقدر حال آدمو خوب می کنه.

    استاد عزیزم، لطفا ادامه بدین. در عین حال که گفتگوهای ارزشمند با همپاره های ارزشمندم دارید، برای ما هم فایل تهیه کنید. متشکرم استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  2. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    زیبای نازم😊

    عزیزدلم، ممنونم برای دیدگاه ارزشمندت که برام نوشتی…و خوشحالم دوستان هم مداری توی این سایت الهی دارم که همدیگه رو از صمیم قلب درک می‌کنیم، هم دل و هم راهیم… خوشحالم هستی زیبای نازنینم😘🌹💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام جانان من

    پرنسس زیبای من

    پرنسس خوش قلب من

    عزیزدلم عشق خالصت در سراسر سایت جاری هستش

    در قلب من جاری هستش

    قربونت برم که با اشک برام نوشتی

    فرکانس عشقت رو با تمام وجودم دریافت کردم عزیزدلم، چشمان من هم مثل چشمان ناز خودت بارونی شد

    باران نعمت الهی

    متشکرم که برام نوشتی و اجازه دادی این عشق الهی جاری بشه دوست خوب من😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام زیبای نازنینم

    دوست خوب و الهی من

    چقدر لذت بردم از کامنتت عزیزدلم

    گل من، برای پدر بزرگوارت آرزوی سلامتی دارم…با اینکه یاد گرفتیم در مورد مسائل ناخواسته صحبت نکنیم، ولی من میخوام تجربه ام رو در اتفاق افتادن این بیماری برای پدرم بگم، که هم شما زیبای نازنین و هم بقیه دوستان با آرامش خاطر بیشتری با این بیماری روبرو بشن.

    پدر من حدود سه ماه پیش به این بیماری مبتلا شد. هشتاد درصد ریه اش درگیر شده بود، بیماری قند هم داشتند. و دکتر به شدت تاکید کردند همین الان ببریدش بیمارستان، یک ثانیه هم تعلل نکنید.

    پدرم راضی به بستری شدن نبود. بصورت کاملا هدایتی همسر یکی از دوستانمان طب سنتی کار می کنن، خداوند ایشون رو از همان جلوی مطب سر راه ما قرار داد. و طبق دستورات و داروهای گیاهی که ایشون گفتند پیش رفتیم، بادکش، بخور، کپسول اکسیژن، ده ها دم نوش، مغزیجات، سوپ مقوی و هرچی که بصورت طبیعی بشه بدن رو تقویت کرد. بیماری پدرم حدود یک ماه طول کشید ولی یک هفته ی وسط، به شدت، یعنی واقعا به شدت، حالشون خراب بود. به لطف خدا ادامه دادیم. و حالشون خوب شد. الهام خداوند به ما این بود که: این بیماری جدیده، شما انتظار دارید دکتر و بیمارستان درمانش کنن، ولی هنوز علم پزشکی به درمان قطعی نرسیده یا وارد ایران نشده، از همین نعمات طبیعی خداوند استفاده کنید.

    البته خود پدر بنده حاضر نبودن برن بیمارستان و باعث شد ما اینطور پیش بریم.

    به قول استاد اگر زمان مرگ فرا نرسد، هیچ عاملی نمی تواند باعث مرگ یک نفر شود.

    خواهر کوچکترم هم، همان روزهای اول وقتی فهمید پدرم دچار این بیماری شده، گریه و ناراحتی می کرد، بهش گفتم، عزیز من، ما با گریه کردن دقیقا داریم به استقبال مرگ پدرمون میریم. فرکانس مرگش رو قوی تر می کنیم. اگر مطمئنم باشیم مثلا مثل سرماخوردگی خوب میشه، بازم گریه می کنیم؟ پس کاری که از دست ما برمیاد اینه که دست از ارسال فرکانس منفی برداریم و حال خودمونو خوب کنیم.

    بخش جالب تر ماجرا که به شدت باعث شد باورهای ما بهبود پیدا کنه این بود که، پدر من در دوران بیماری در قرنطینه ی خاصی نبود، یعنی توی اتاق بود، ما دخترها به همراه بچه ها و همسرها در کنار پدرمان بودیم. گاهی ایشون از شدت سرفه، باد سرفه اش به ما میرسید. و ما ماسک نداشتیم، و از طرفی هر وقت می‌خواستیم بیدارشون کنیم برای خوردن دارو و غذا، ناز و نوازشش می کردیم، بدون دستکش و… و خداروشکر هیچ کدوممون مبتلا نشدیم.

    حتی در جامعه و بین مردم هم که نگاه کنید، مشخصه که این بیماری اینقدر ترسناک نیست، من هم اوایل این بیماری که پارسال بود، بیمارستان بودم، و هم چهار ماه پیش که خواهرزاده ام متولد شد. اون اوایل پرسنل بیمارستان به شدت مراقب بودن، لباس خاص می پوشیدن، و از اینجور کارا، ولی چهار ماه پیش که اونجا بودیم، پرسنل فقط ماسک داشتن.

    توجه به همین یک نکته، باعث میشه اون اضطراب و نگرانی رو از خودمون دور کنیم. و همچنین از اعضای خانوادمون.

    دوست نازنینم، اصلا دلشوره نداشته باش گلم و فقط بسپار به خدا. انشالله زودتر خبر سلامتی پدر عزیزت رو توی کامنت های بعدی ببینم.😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام دوست عزیز

    بهتون تبریک میگم بخاطر چنین درک های عمیق و اساسی

    من هم در مداری که هستم همیشه سعی کردم عمق قضیه رو ببینم

    و از کامنت دوستانی هم که عمیق فکر میکنن و می نویسن لذت میبرم، وجودم این چنین نوشته هارو میطلبه، و تشنه ی این سبک آگاهی هاست… چون استاد هم اصل موضوع رو بیان می کنن هم باعث ثابت قدم ماندم در این مسیر شده است.

    ممنونم از شما که در این سایت حضور دارید، ممنونم که درک های به این اصل و عمیق رو با ما نیز به اشتراک گذاشتید.

    خیلی ارزشمند بود، باید بارها بخونم و بیشتر و بیشتر درک کنم.

    براتون آرزوی موفقیت های بیشتر و گسترده تر دارم.🌹😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام دوست عزیز

    قبلا کامنت شمارو مطالعه کرده بودم. الان داشتم کامنت آقای یونس پریرو رو می خوندم و تفکر می کردم، ماوس رو بلند کردم ببینم چراغ زیرش روشنه، صفحه اسکرول شد، و جایی استپ شد که مرتبط با تفکریه که الان دارم. چقدر هدایت خداوند زیباست. به هزاران طریق هدایت می کنه. اونجا که نوشتید:

    روح ما قبل از ورود به دنیای مادی از توانایی بی نهاااااایت بالایی که برای حل مسائل داره با خبره و یکسری خواسته ها داره یکسری تجربه هارو میخواد،یکسری چیزارو میخواد خلق کنه که نیاز به فضایی داره که اولا به تضادهایی بربخوره تا اولا بشناسه خواسته هاشو دوما خلقشون کنه

    با اینکه این تفکر رو قبلا شنیده بودم، ولی انگار الان در مدار درکش قرار گرفتم.

    دقیقا همینیه که گفتید. متن الهی تون رو توی دفترم یادداشت کردم.

    بعد با خودم فکر می کردم. ما از خداییم. اینجوری نیست که ما یه موجود باشیم و خدا یه چیز دیگه. در اصل ما خداییم. خداست که می خواد تجربه کنه. از قبلش که انسان وجود نداشته، خداوند انسان رو خلق می کنه و تجربه می کنه آفرینش و خلق یه همچین موجودی رو، و به خودش احسنت می گه.

    انسان رو خلق می کنه و از روح خودش درون اون می دمه، در نتیجه هر انسان به تنهایی شروع می کنه به خلق کردن و تجربه کردن چیزهای جدید و یجورایی در روح ثبت و ضبط میشه این تجربه ها و احساس ها دیگه، در جسم ما که ذخیره نمیشه در روح ما باقی می مونه. و در واقع تجربه های هر انسان برمیگرده به اینکه روح خدا تجربه کرده این چیزهای جدید رو.

    و با خلق انسان و این چنین تجربه کردن ها، انگار خداوند سیستم میسازه، که بیشتر و بیشتر تجربه و خلق کنه.

    و طبق تکامل، خداوند کره زمین یا کهشان ها رو خلق می کنه، بعد حیوانات رو. تصور کنید موجوداتی به اسم حیوانات خلق می کنه که طبق غریزه، طبق یه برنامه ریزی که از قبل بهشون داده شده، یکسری کارها می کنن. و قوه ی تخیل یا خلق کردن آنچه میخوان رو ندارن. و بعدش که انسان رو خلق می کنه، از روح خودش در اون می دمه، و انسان قدرت فراتر از موجوات قبلی که خلق کرده دریافت می کنه. مثل تخیل، مثل صحبت کردن مثل رفع تضادهاش یا تمام چیزهایی که حیوانات از آن ها بی بهره هستند.

    حتی من فکر می کنم بعید نیست میلیارها سال بعد، انسان چیزی مثل خودش خلق کنه، برای مثال الان ربات ساخته که طبق برنامه ریزی یکسری کارها انجام میدن. قطعا خداوند هدایت می کنه و انسان میتونه جنبه ی روح رو هم در ربات پیاده کنه. یا مثلا الان حافظه ی درونی یک ربات محدوده، پر میشه، ولی حافظه ی انسان نامحدوده، اینطوری نیست که کلی خاطره و فیلم و تصاویر توی ذهنش ثبت بشه و دیگه جا نباشه برای خاطرات جدید. حجم حافظه ی انسان نامحدوده. من فکر کنم روزی برسه که انسان بتونه همین نامحدود بودن رو در ربات ساخته ی خودش پیاده کنه.

    و تمام این خلق کردن ها برمی گرده به اینکه، ما خداییم. خداوند درون ماست. خداست که داره پیش میبره.

    نمی دونم از چه زمانی و چرا این ذهنیت جا افتاد که خدا اون بالاست و ما مثل لشکر سیاه او هستیم و فقط اومدیم که امتحان پس بدیم و بعدش بریم بهشت یا جهنم… چقدر این تفکر که در جوامع رواج داره، اشتباهه. اصلا رفته توی مسیر اشتباه.

    ولی این تفکری که اینجا داریم در مورد خداوند یاد می گیریم و روز به روز بیشتر درک می کنیم، همون توحید، همون شناخت خود، شناخت خدا، این تفکر ریشه ای خیلی حل مسائل رو راحت می کنه، خیلی حس خوبی از اینجا در این جهان مادی بودن داریم. در واقع به صلح میرسیم. میتونیم با عشق درونی از حضورمون در این دنیای مادی لذت ببریم و به خواسته هامون برسیم و جهان رو گسترش بدیم.

    خدایا متشکرم بخاطر حضور استاد، این سایت و دوستان عزیزی که با همدیگه در این مسیر الهی و رشد و کمال هستیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام سمیه جانم

    عزیزدلم، چقدر زیبا نوشتی، نمی‌دونم بابت تجربه ی تدریس انگلیسی ازت تشکر کنم، یا بابت توصیف بهشتی که توش بودی…

    نمی‌دونم بابت پیدا کردن ریشه ی حس بدت وقتی روانشناسی کار میکردی تبریک بگم بهت، یا بابت دریافت آگاهی های چندباره از همین فایل های رایگان؟!

    سمیه جانم، اینقدر جملات پایانیت برام درس داشت که قابل توصیف نیست، یه حس عجیب درونم ایجاد کرد، میدونی دقیقا کدوم جمله ات؟ اونجا که نوشتی ساعت سه صبح بیدار شدی، حتی با اینکه مهمانی هستید، بیدار شدی که قوانین رو کار کنی، جان دلم، چقدر این حرکتت و تصمیمت و عملت بی وصفه، چقدر لذت بخشه توی سکوت و تاریکی شب رازونیاز کنی و آگاهی دریافت کنی.

    این کارت ایمانت رو نشون میده، چقدر باید متعهد باشی که از خواب لذت بخش بیدار شی، معلومه اهرم رنج و لذت رو درست ساختی، چون لذت شناخت قوانین درونت بیشتره که اجازه نمیده لذت خواب، ساعت ها و لحظات ارزشمند رو ازت بگیره.

    تحسینت میکنم دوست خوبم.

    برات آرزوی خوشبختی میکنم.

    چقدر لبخند به لبم آورد، قلبمو آروم تر کرد جمله ای که نوشتی: از شما عزیز دل هم ممنونم که کامنت طولانی من رو خوندین.شاد و سلامت و ثررررروتمند باشید در دین و دنیا و آخرت…

    قربونت برم مهربونم، چقدر آرامش توی کامنت بود عزیزدلم.

    خیلی عاشقتم، خیلی دوستت دارم، ممنونم که جاری کردی این حجم از آگاهی و لذت رو…❤️🌹😊🤗😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت