مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تاثیرگذارترین عامل برای خلق ثروت؛
- هیچ محدودیتی برای خلق ثروت نیست؛
- کار کردن روی بهبود باورها، یک فرایند دائمی است؛
- آگاهی از دلیل اصلی نتایج، باعث متعهد ماندن و ادامه دادن در مسیر صحیح می شود؛
منابع بیشتر:
بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم در دوره 12 قدم
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD675MB43 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 1 | همراه ماندن با جریان هدایت40MB43 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
نکاتی از این فایل🪴
وقتی توکلم به خداوند باشه دیگه هیچ جای ترس و نگرانی نیست،
هرچند که طبیعیه که یک سری ترسها به سراغمون بیاد
ولی باید همش به خودم یادآوری کنم که خداوند خودش حواسش بهم هست و منو هدایت میکنه.
وقتی که میخوام به شغل فکر کنم باید به عشق فکر کنم،
بگم من چه چیزی رو دوست دارم و برم سراغ مسیر مورد علاقم و اگه توی اون مسیر به اندازه کافی باورای خوبی داشته باشم و به اندازه کافی حرکت کنم و چیز یاد بگیرم و پیشرفت کنم،
ثروت نتیجه طبیعیشه.
هیچ محدودیتی برای خلق ثروت نیست فارغ از اینکه چه سنی دارم و کجا زندگی میکنم،
اینها همه بهونه است که از بچگی شنیدم که خوش به حالشون اونا توی تهرانن، پایتختن، اونا دسترسی دارن به یه سری منابع، به یه سری پارتیها ولی ما نداریم،
یا من هنوز سنم کمه، من حالیم نیست، من بچهام،
ما میتونیم وارد عشق و علاقم بشم و همه چیزو با هم داشته باشم
تغییرات وقتی که رخ میده خیلی از ماها توی دل زندگیمون نمیفهمیم که اینقدر داره زندگیمون بهتر میشه،
سعی کنیم ثبتش کنیم،
یعنی همون عکس قبل از عمل،
چون وقتی که نتایج خیلی بزرگ اتفاق بیفته، چون داره تکاملی اتفاق میفته، چون داره تدریجی اتفاق میفته، ما شاید خیلی آگاه نباشیم که این نوع تفکر داره زندگی منو عوض میکنه، این نوع تفکرِ که داره همه چی توی زندگی من میاره و من باید همین روند رو با همین قدرت حتی بهتر هم ادامه بدم،
اگه شرایط قبلم رو بنویسم و بفهمم که قبلاً کجا بودم و الان کجا هستم خیلی بهتر بهم کمک میکنه که با ایمان بیشتر ادامه بدم
باید سعی کنم که همیشه روی باورام کار کنم و باورهام رو در مورد موضوعات مختلف به شکلی تغییر بدم که بهم احساس بهتری بده،
به همون نسبتی که به خواستههام برسم توقعم هم میره بالاتر،
مشکل از اونجایی شروع میشه که یادمون میره که با این روش و با این نوع دیدگاه دارم به خواستههام میرسم
باید بدونم که همه چی زندگی من هدایت خدا بوده، و اصلاً روی خودم حساب نکنم، که من چه آدم باهوشم که فلان تصمیم رو گرفتم
چه آدم خردمندیام که فلان کارو کردم که نتیجهاش مثبت شده
باید همه اعتبار رو بدم به الله و بعد بزارم که دوباره هدایتم کنه
کار کردن روی باورها مثل غذا خوردن میمونه، من هر چقدر که امروز غذا بخورم فردا دوباره گشنه هستم
مثلاً من یه غذای خوشمزهای رو خوردم یه دوربین تلویزیونی میاد میگه که این غذا رو که خوردی توصیف کن چه حالی داد بهت؟
چه احساسی داشتی موقع خوردنش؟
قبل از خوردنش؟
بعد از خوردنش؟ در حین خوردنش؟
چه مزههایی رو تجربه کردی؟
چه احساساتی رو تجربه کردی؟
بعد اگه مثلاً فردا یا یک هفته بعد همون غذا رو بهم بدن دوباره همون سوال رو بپرسن جوابم با جوابهای هفته قبل فرق میکنه
آگاهیها هم مثل غذا خوردنه،
هم اون احساسش هر بار فرق میکنه همین که هر بار آدم استفاده میکنه دوباره فرداش نیاز داره که استفاده کنه، یعنی اینها مسیر رو مثل اکسیژن، مثل غذا، مسیر رو بهم میگن، منو توی مسیر درست قرار میدن، انرژی کافی رو برای حرکت کردن بهم میدن،
به خاطر همینه که خدا توی قرآن میگه تا میتوانید قرآن بخوانید
من در هر لحظه با باورهایی که به ذهنم میدم داره فرکانسهام ارسال میشه
این قانون ثابته.
من یک دستگاه جنریتور فرکانسم
یه سری آگاهی رو و یه سری ورودی رو از طریق چشمهام، از طریق گوشهام، از طریق به یاد آوردن خاطرات، یا از طریق تجسم کردن چیزهایی در آینده، یه سری ورودیها دارم میدم به مغزم
و این مغزم این ورودیها رو تبدیل میکنه به فرکانس همسنگ همین ورودیها و ارسال میکنه به جهان،
جهان هم مثل آینه این فرکانسی رو که دریافت میکنه، همون جنس اون فرکانس رو،تبدیل میکنه به شرایط، اتفاقات و موقعیتها و ایدهها و تصمیمات و وارد زندگیم میکنه
این سیکل رو اگه بدونم خیلی بیشتر میفهمم که باید همیشه روی خودم کار کنم،
چون همیشه یه جریانه،
جریان رودخونه است.
مثل یه چشمهای که توی زمینم دارم و این چشمه داره آب میقله از زمین، یا تبدیل شده به جویی و داره از توی زمینم رد میشه و من این آب چشمه رو پایین جوی برمیدارم برای شستن لباسها، برای غذا خوردن، برای نوشیدن استفاده میکنم
تا وقتی که اون چشمه داره میجوشه این رود هم وجود داره،
به محض اینکه اون چشمه قطع بشه این رود هم قطع میشه
وقتی که این جریان طور بودن جهانو درک کنم خیلی بهتر روی خودم کار میکنم
در مورد گوش کردن فایلها باید نگاهم به نگاه غذا باشه،
یه موقعهایی هست که مثلاً میلم میکشه به غذای شور، میلم میکشه به غذای شیرین ،میلم میکشه به غذای یخ، یا یه غذای آش که داغ باشه، یا میلم میکشه به یه سالاد، انگار که بدنم یه جورایی داره میگه که الان چی دوست دارم بخورم
این آگاهیها هم همینجور هستن و وقتی که میخوام این آگاهیها رو انتخاب کنم و گوش کنم بگم که الان روح من، ذهن من، به چی نیاز داره توی این لحظه یا توی این شرایط
اون وقت هدایت میشم به اون فایلی که باید گوش کنم،
سعی کنم تعدد فایلها رو در نظر نگیرم هر بار از خودم بپرسم که الان من چی بهم میچسبه؟
چی رو دوست دارم بشنوم؟
چی رو دوست دارم درک کنم؟
اصلاً فکر نکنم که همه اینا باید با هم باشن
نه،
بدنم بهم میگه، مثل غذا
ذهنم بهم میگه، قلبم بهم میگه که الان روی چی کار کنم
سعی کنم اگر یک شرایط ناخواستهای برام به وجود اومد به خودم بگم که الان اگه من از چه زاویهای به این قضیه نگاه کنم یه ذره آرومتر میشم
از خودم بپرسم که توی این شرایط چه آگاهیهایی به من آرامش میده، به من احساس بهتری میده که بتونم ذهنم رو کنترل کنم
چون قانون اینه که اگه بتونم ذهنم رو کنترل کنم،
میتونم زندگیم رو کنترل کنم.
توی قرآن زمانی که حکم جهاد اومد یه سریها نرفتن جهاد کنن برای پیامبر، گفتن که ما میترسیم که بریم اونجا کشته بشیم،
بعد خدا به پیامبر آیه الهام کرد گفت اینایی که اینجوری فکر میکنن اینا وقتی زمان مرگ برسه هر کجا باشید چه توی میدان نبرد باشید، چه توی پستوها، زیر زمین خونه باشید، اون لحظهای که زمانش میرسه شما میمیرید،
وقتی هم که زمانش نرسه باز هم هر کجا باشید شما نمیمیرید.
وقتی که زمان مرگ نباشه امکان نداره کسی از دنیا بره
هیچ قدرتی نمیتونه کسی رو بکشه وقتی زمانش نباشه
از اونور هم هیچ قدرتی نمیتونه کسی رو زنده نگه داره وقتی که زمانش باشه
توی هر شرایطی آدم اگه قوانین رو خوب درک کنه، قلبش رو خوب درک کنه، میفهمه که چه چیزی الان بهش آرامش میده
توی این روزهای سخت و این تضادهاست که جهان داره غربال میکنه آدمها رو.
به نام خدای مهربان🥀
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت⚘
گفتگوی استاد عباس منش با دوستان
قسمت اول
من حامد هستم ۲۱ سالمه از زاهدان سیستان و بلوچستان، چهار ساله توی دوره های شما هستم و معجزاتی که توی زندگیم دیدم بینهایت زیاده، در رابطه با ثروت من از درآمد صفر الان روی درآمد بالای ۲۰۰ میلیون هستم، با الهاماتی که خداوند توی مسیر زندگیم به من داد
من زمانی که هفده سالم بود وارد بازاریابی شبکهای شدم بازاریابی شبکه ای یکسری درسهای بزرگی توی زندگیم بهم داد که اونجا با شما آشنا شدم چون کلاس هاشون جوری بود که مثبت بود، حال خوب بود، من دنبال حال خوب بودم و هیچی برام مهم نبود، نه مالی برام مهم بود، نه چیز دیگهای، ولی فقط دنبال اون حس خوب بودم، من توی بیزینس صادرات و واردات فعالیت میکنم توی ایران که زعفران رو تخصصی صادر می کنم به اروپا و خاورمیانه
و توی سن خیلی کم با آدمهای سن بالا کار کردم و خداوند اینقدر اعتبار بزرگی به من داد اینکه این آدمها روی فرد ۱۹ساله حساب میکردن و دویست سیصد میلیون به حسابم واریز میکردن در حالی که من صفر بودم، اصلا هیچ ایدهای هم نداشتم، یهو یه آقایی اومد با هم صحبت کردیم توی تهران، گفت من زمین زعفران دارم هرجا مشتری دیدی برای صادرات حتماً روی من حساب کن که این اتفاق توی زندگی من افتاد و خیلی خدا رو شاکرم که من رو توی مسیر علائقم برد چون عاشق سفر کردن بودم، الان شغل من جوری شده که من ترکیه، دبی، عمان، پاکستان میرم به خاطر بیزینسم، هم لذت میبرم هم توی مسیر علایقم دارم اون بیزینس و کاری که عاشقش هستم رو پیدا کردم و ممنون بابت فایل های فوق العاده دوازده قدم که آگاهمون کردین و فرمودین که همه چیز خداونده و هیچ وقت من روی کسی حساب نکردم👏⚘
و خیلی وقتها یک سری کارها کردم که توی سن کم آدم هایی بودن که تهدید کردن که اگه فلان کنی، اگه توی این مسیر قرار بگیری فلان میشه، هیچی برای من مهم نبود، چون هیچ ترس درونی اونا نتونستن بلغزونن و واقعا ایمانی که از وجودم داشتم اومدم و اینو نشون دادم و عمل کردم و حرکت کردم من روزهایی بود که پول از بقیه میگرفتم میرفتم مرز اینور و اونور از یه چیزی آگاه بشم، چون شما توی فایل ها گفته بودید شما خداوند رو و مسیر رو ایمان داشته باشید بهش و حرکت بکنید به هر آن چیزی که شما فکر بکنید میرسید
من واقعا توی لِوِلی که الان هستم نسبت به باورهایی که دارم فوق العاده زندگی خوبی دارم و خونه ای که الان توش هستم بهترین منطقهایه که الان توش زندگی میکنم هست، بهترین هتل های ایران رو دارم میرم و جلسه میزارم چون به خودم میگم که من لایق بهترین هستم و همیشه بهترین رو انتخاب میکنم برای خودم⚜👏⚘
استاد: خیلی نکات خوبی رو گفتی همین که توکل ما فقط به خداوند باشه واقعاً جای ترس و نگرانی نیست، هرچند که طبیعیه یکسری ترس ها به سراغ آدم میاد ولی باید یادآوری کنه به خودش و همین که گفتی توی مسیر مورد علاقتی⚘
یکی از اون چیزایی که من خیلی دوست دارم بچه هایی که با ما هستن درکش کنن اینه که وقتی که میخوان به شغل فکر کنن به عشق فکر کنن، بگن من چه چیزی رو دوست دارم، برن سراغ مسیر مورد علاقشون و اگه توی اون مسیر به اندازه کافی باورهای خوب داشته باشن و به اندازه کافی حرکت کنن و چیز یاد بگیرن و پیشرفت کنن، ثروت نتیجه طبیعیشه💖
الان از هر کسی بپرسیم محروم ترین استان کشور چه استانیه، همه بدون مکث میگن سیستان و بلوچستان، یه بچه ای توی سن ۱۸ ۱۹ سالگی از یک استانی که محروم ترین استان کشور شناخته شده،میاد میره به لطف خدای مهربان به درآمد ماهی ۲۰۰ میلیون و دیگه آدم چه جوری بخواد اینها رو کتمان کنه که هیچ محدودیتی برای خلق ثروت نیست فارغ از اینکه شما چه سنی داری، فارغ از اینکه کجا زندگی میکنی
این بهونه هایی که همه داشتیم، از بچگی هم شنیدیم که خوش به حالشون اونا توی تهرانن، پایتختن، اونا دسترسی دارن به یه سری منابع، به یه سری پارتی ها و ما نداریم یا مثلاً من هنوز سنم کمه، من حالیم نیست، من بچم،
خیلی ها باورشون اینه که سن ۴۰ سالگی به بلوغ میرسن، اونموقع مثلاً قراره کار مثبتی از لحاظ مالی توی زندگیشون انجام بدن، یا براشون اتفاق بیفته☹🙁
تو از اون آدم هایی هستی که نقض کردی همه باورهای محدود کننده رو در مورد سن، در مورد موقعیت جغرافیایی و در مورد این که آدم میتونه وارد عشق و علاقش بشه و همه چیزو با هم داشته باشه👏⚘
آدم باید حرف خوب رو بشنوه، اگه یه جایه حرف خوبی داره گفته میشه، یک ساعت گفته بشه، دوساعت گفته بشه، ما میشنویم و استفاده میکنیم و یاد میگیریم و توی این روم خاصی که صحبت میکنیم این استرس رو نداشته باشید که آی الان وقت بقیه رو میگیرم،
اگه حرف تاثیرگذاری هست، اگه داریم در مورد تجربیاتی صحبت میکنیم که داره به همه مون کمک میکنه هر چقدر که طول بکشه، طول بکشه. ما داریم چیز یاد میگیریم💐⚘
بنابراین این استرس ها رو نداشته باشید هر کسی حرفی داره که ارزشمنده بزنه
همون صحبتهایی که دوستمون حامد گفتن که هم از بچه های دوره ۱۲ قدم بود، همین که توی سیستان و بلوچستان بود، همین که توی سن ۲۱ سالگی به این موفقیت مالی رسیده بود، همین که رفته بود سراغ مسیر مورد علاقه اش و همه اون باورهای محدود کننده رو که خیلی ها بهش اعتقاد دارن و باعث میشه رشد نکنن، شکسته بود🌹
سپیده خانم : من نتایج خیلی خوبی از استفاده دوره هاتون گرفتم و بهتون بگم بچه های دیگه هم این مدل کار کردن من رو شاید دوست داشته باشن یاد بگیرن و نزدیک به ۲۵۰ تا دفترچه تموم کردم، همش هم نت برداری های استاده، چون خودم به سیستم پریمیر واردم تموم فایل های استاد رو دارم، یکسری از حرفاتون مثل مثال هایی که میزنید تکراریه، من یه کاری که انجام دادم تموم اون تکراری ها رو نزدیک به یک ماه طول کشید نشستم و جدا کردم، چون میخواستم بیشترین استفاده رو بکنم توی دوران قرنطینه، من از ۲۴ ساعت نزدیک به ۱۴ ساعت فقط داشتم روی دوره ها کار میکردم و این عطشی که هی میخوای باز بیشتر بدونی، باز خود همین هم تکامل میخواد، توی همون یک ماه من تنها درگیری که داشتم برای جدا کردن فایلهای شما این بود که همش مهم بود و گفتم چه کاریه تو که همه رو میزاری، این چه خلاصه کردنیه🥀
ولی باز هی مرور میکردم و جاهایی که پاشنه آشیلم بود بیشتر استفاده میکردم ازشون، بیشتر سعی میکردم متمرکز بشم روی اون قسمت هایی که روشون بیشتر مشکل دارم و هی باز دوباره تکرار میشد و این روند رو ۶ ، ۷ ساله که ادامه میدم، هیچ وقت هیچ روزی نشده هیچ تایمی نشده که فایلها رو گوش ندم، امکان نداشته.
شده جزئی از روتین زندگیم، اصلا عین غذا خوردن میمونه و هی میگم الان تایمشه یه فایلی رو گوش بدم⚘
خیلی نت برداری میکنم، خیلی دفترچه پر کردم، همه دفترچه ها رو هم نگه داشتم و این برنامه چکاپ فرکانسی رو هم هر سال انجام میدم، اگه دست خط خودم نبود باورم نمیشد که من همون آدمی هستم که سال ۹۸ یه همچین چکاپ داغونی داشتم، توی همه زمینهها، و حالا مهاجرت کردم کسب و کارم رو بزرگ کردم🍁🌹
اینکه هر روز روی خودمون داریم کار میکنیم و این جمله خیلی تکرار شده توی چکاپ فرکانسی بچه ها، که اگه با دست خط خودمون ننوشته بودیم باورمون نمیشد که اینقدر تغییر کردیم، اگه با دست خط خودمون شرایط ۲ سال پیش، یک سال پیش رو ننوشته بودیم باورمون نمیشد که توی همچین شرایطی بودیم، هم از لحاظ مالی، هم از لحاظ روحی، هم از لحاظ عاطفی و سلامتی و این همون چیزیه که من خیلی دوست دارم روش تاکید کنم که تغییرات وقتی رخ میده خیلی از ماها توی دل زندگیمون نمیفهمیم که اینقدر داره زندگیمون بهتر میشه، ولی اگه ثبتش کرده باشیم، همون عکس قبل از عمل رو، اگه ثبتش کرده باشیم و بعد یکی دو سال بعد که داریم روی خودمون کار میکنیم، و این شدتی که شما روی خودت کار کردی و با این انگیزه و با این ایمان، بعد نتایج که میان، با همه این داستانها که اینقدر نتایج بزرگ اتفاق میفته، ولی چون داره تکاملی اتفاق میفته، چون داره تدریجی اتفاق میفته، ما شاید خیلی آگاه نباشیم که این نوع تفکر داره زندگی منو عوض میکنه🤗⚘
این نوع تفکر داره همه چی توی زندگی من میاره و من باید همین روند رو با همین قدرت حتی بهتر هم ادامه بدم، ولی وقتی که مثلاً ما شرایط قبلیمون رو نوشتیم، میدونیم کجا بودیم و الان کجا هستیم، خیلی بهتر کمک میکنه که با ایمان بیشتر ادامه بدیم🌻
من خودم به لطف الله این همه نتایج خوبی توی زندگیم گرفتم، ولی به خدا روزی نیست که از اون موقع که شروع کردم توی این وادی حرکت کردن به خودم یادآوری نکنم قانون رو، و نخوام ازش استفاده کنم و نخوام مرور کنم توی ذهنم و نخوام به همون شکلی که قانون میگه عمل کنم، به همون شکلی که احساس خوب= اتفاقات خوب
به همون شکلی که باورام رو در مورد موضوعات مختلف، به شکلی تغییر بدم که به من احساس بهتری بده، این اون چیزیه که من دوست دارم بچه هایی که توی مسیر ما میان و ادامه میدن، بدونن که این سیستم داره به این خوبی عمل میکنه، ولی به همون نسبتی که ما به خواسته هامون میرسیم توقع ما میره بالا،🪴
یعنی وقتی که مثلاً کسی ماشین نداشته توی گرما و سرما پیاده میرفته، میگه خدایا من یه پراید داشته باشم، اصلاً کولر هم نداشته باشه، فقط همین که مثلاً یه ماشینی باشه که من بتونم برم اینقدر سر جاده ها واینستم، اینقدر توی شرایط بد نباشم، گرما، سرما، آدم های نامناسب،
یه ماشین قراضه، اصلاً مدل ۷۵ باشه، یه پراید باشه، شیشه برقی نباشه، فقط راه بره، بعد میره میرسه به اون ماشین حتی شاید بهتر⚘🤗
ولی یادش میره، بعد خیلی زود میگه نه این ماشین چیه، پراید درب داغون،
نه حداقل یه زانتیا، پژوی درست و حسابی باشه که کولر فلان داشته باشه، سیستم صوتی فلان داشته باشه، بعد میرسه به اون، دوباره یادش میره، یعنی خواسته ها اینجوری متولد میشن، این کاملاً طبیعیه که خواسته های ما اینجوری افزایش پیدا میکنه و میره بالاتر🥰🍀
ولی مشکل از اونجایی شروع میشه که ما یادمون میره که با این روش و با این نوع دیدگاه ما داریم به خواسته هامون میرسیم.
من چند ساله که دارم روی قوانین کار میکنم روی دوره های شما و با این جدیت، هیچ آهنگی گوش نمیدم، فقط و فقط فایلها، و اصلاً شبها میزارم توی گوشم میخوابم، فقط کافیه یک هفته و من امتحان کردم اینو، مواظب ورودی هام نباشم و فایلها رو گوش ندم، یعنی یک هفته در مقابل شش، هفت سال خیلی عدد کمیه، ولی واقعاً بهش رسیدم، فقط کافی بود حتی یک هفته از مسیری که توش قرار گرفتم یه کوچولو فاصله بگیرم، مثلاً فایل گوش کردن هر روزه ام یا چند ساعت، مثلاً من یک فایل رو میذارم، یه دونه که گوش نمیدم باید از جهان بینی و دوره ۱۲ قدم و باید باید حتماً یک فایل از قرانی ها رو گوش بدم، تا اون روز من تموم بشه و امکان نداره بگم خوب حالا یه فایلی هم الان میاد گوش میدم
نه همه چیز من با این جدیت برنامه ریزی شده، که الان امروز نوبت پیدا کردن کد های اشتباه هست توی این مسیر🪴⚘
امروز نوبت این کاریه که باید انجام بدم.
با این شرایط، با اینهمه جدیت من، ولی فقط کافی بوده که یک هفته، ده روز من حالا بنا به شرایطم از این مسیر دور میشدم، منی که این همه عادت کردم به صدای شما و فایل ها و استفاده از قوانین، مخصوصاً از وقتی که به صورت جدی و شبانه روز نشستم بر روی قرآن کار کردم، مخصوص از وقتی که من به صورت فوقالعاده تمرکزی روی قرانی های دوره ۱۲ قدم کارکردم زندگیم از این رو به اون رو شد🥰🍀
سال ۹۸ که دوره شروع شد من تا وسط های دوره داشتم گوش میکردم فایل های قرآنی رو، ولی اینکه شما بدونید که این هدایت بوده که تموم زندگیت رو و تموم اون کارهایی که کردی هدایت بوده، اینکه تو بفهمی این بوده و مراجعه نکنی به عقلت و نگی من خودم اون آدم متفکر بودم، من خودم همه اون راه ها رو انجام دادم، خودم فکر کردم، خودم جلو رفتم، از وقتی که میفهمی تموم اون لحظه ها هدایت بوده و تویی وجود نداری و همه چی برمیگرده به الله، به نظرم اونجاست که هرکسی میتونه واقعیت وجودی درونش رو لمس بکنه👏⚘
من شش هفت ماه داشتم توی ۱۲ قدم کار میکردم ولی اصلاً قرانی ها رو اینجوری که تمرکزی روشون کار میکردم متوجه نمیشدم، یعنی میگفتم خب استاد حرفهای جالبی میزنه، درست میگه، آره قران رو دوست نداشته منم همینجوریم، یعنی اینها رو با خودم میگفتم ولی لمس نکرده بودم تا لحظهای که واقعاً من هدایتی رفتم به سمت جلسات قرآنی و گرنه میتونستم مثل قبل، همینجوری فایل های قرآنی رو رد کنم بره♻️💥
و هی حرفاتون رو تایید کنم، ولی همین که هدایت شدم به اینکه تموم کار و زندگیت رو ول کن و همه فایل های دیگه رو ول کن و فقط بیا تمرکزی قران بزار جلوت و برو روی فایل های قرآنی، این خودش بزرگترین هدایتی بوده که خدا توی زندگیم سر راه من قرار داد و منو هدایت کرد به فایل های قرآنی دوازده قدم.
من از همه فایلها یه کتاب میتونم درست کنم، ولی دفعه دوم که گوش میدم نوشته ها مگه میشه تغییر کنه، نوشته های من هم عوض میشه، من یه فایل رو هزار بار گوش بدم، هر هزار بار یادداشت بکنم، از هر هزار بار دفترچه پر کنم، و تموم اون کلمات با همدیگه فرق کنه و هیچ چیزی شبیه هم نباشه
برای همین من خیلی مینویسم و الان جوری شدم که دیگه دیوونه میشم اگه یک روز فایلی رو گوش ندم، اصلا امکان نداره اون روز من شب بشه، شده نخوابم ولی حتماً حتماً باید یکی از فایلها رو اگه طبق برنامه ریزی پیش برم که طبق برنامهریزی انجام میدم، وگرنه به صورت رندوم و به صورت هدایتی حتماً یکی از فایل های دوره ها رو گوش میدم و میخواستم ازتون بپرسم که با این همه جلسه و اینهمه آگاهی،راهکاری پیش روی من بزارید که من چجوری بتونم این ها رو مدیریت کنم، چون هم دوست دارم همشون رو گوش بدم، هم اینکه دوست دارم عمل هم بکنم و به هدایتم هم توجه کنم توی این مسیر، و همین که نمیدونم با این همه دوره و آگاهی و همه فایل ها که عاشقشون هستم و از همشون دفترچه پر کردم الان دوست دارم یه راهنمایی به من بدین که با این همه چیکار کنم؟؟؟💐
وقتی کسی داره از قلبش صحبت میکنه اینقدر پشت سر هم بدون مکث صحبت میکنه این نشون میده که یه چیزی داره از درون فوران میکنه و آدم به زبون میاره و اون تیکه ای که گفتی من فهمیدم همه چی هدایت بوده و نیام روی خودم حساب کنم که من چه آدم باهوشی بودم که فلان تصمیم رو گرفتم، چه آدم خردمندی بودم که فلان کارو کردم که نتیجش مثبت شده، همه اعتبار رو بدیم به الله و بعد بزاریم که دوباره هدایتمون کنه چقدر این نکته اساسیه🥀👏
در مورد بحث کار کردن روی این باورها، مثل غذا خوردن میمونه، ما هر چقدر که امروز غذا بخوریم فردا دوباره گشنه هستیم و فرض کن شما داری غذاهای خوشمزه میخوری، بعد اون داستان که گفتی آدم مینویسه و نوشته ها هم عوض میشه، فرض کن که شما یه غذای خوشمزه میخوری، بعد مثلاً یه دوربین تلویزیونی میاد میگه که این غذا رو که خوردی توصیف کن، چه حالی داد بهت؟ چه احساسی داشتی موقع خوردنش؟ قبل از خوردنش؟ بعد از خوردنش؟ در حین خوردنش؟ چه مزه هایی رو تجربه کردی؟ چه احساساتی رو تجربه کردی🤔
و بعد شما مثلا اگه فردا، یک هفته بعد، همون غذا رو بهت بدن دوباره همون سوال رو بپرسن جوابت با جواب هفته قبل فرق میکنه، یعنی در واقع این آگاهی مثل غذا خوردنه، هم اون احساسش هر بار فرق میکنه، همین که هر بار آدم استفاده میکنه دوباره فرداش نیاز داره که استفاده کنه
یعنی اینها مسیر رو مثل اکسیژن، مثل غذا، مسیر رو به ما میگن، ما رو توی مسیر درست قرار میدن، انرژی کافی رو برای حرکت کردن به ما میدن🤗🪴
به خاطر همین هم هست که خدا توی قران گفته تا میتوانید قران بخوانید، ما داریم در هر لحظه باورهایی که به ذهنمون داده میشه داره فرکانس هامون ارسال میشه، این قانون ثابته🌹
ما یه دستگاه جنریتور فرکانس هستیم، هر کدوم ما یه دستگاهی هستیم که یه سری آگاهی رو و یکسری ورودی رو از طریق چشم هامون، از طریق گوش هامون، از طریق به یاد آوردن خاطرات، یا از طریق تجسم کردن چیزهایی در آینده، یه سری ورودی ها داریم میدیم به مغزمون و این مغزمون این ورودی ها رو تبدیل میکنه به فرکانس همسنگ همین ورودیها و ارسال میکنه به جهان
و جهان هم مثل آیینه، این فرکانسی رو که دریافت میکنه، همون جنس اون فرکانس رو، همون جنس رو تبدیل میکنه به شرایط، اتفاقات و موقعیت ها و ایده ها و تصمیمات و وارد زندگی ما میکنه⚘🍀
این سیکل رو اگه ما بدونیم، ما خیلی بیشتر میفهمیم که باید همیشه روی خودمون کار کنیم، چون همیشه یه جریانه، جریان رودخانه است، تا وقتی که شما فرض کن، یه چشمه ای داری توی زمینت و این چشمه داره آب میقله از زمین، یا تبدیل شده به جویی و داره از توی زمینت رو میشه و شما این آب چشمه رو از پایین جوی برمیداری برای شستن لباس ها، برای غذا خوردن، برای نوشیدن استفاده میکنی
تا وقتی که اون چشمه داره میجوشه، این رود وجود داره، به محض اینکه اون چشمه قطع بشه این رود هم قطع میشه👏🥀
وقتی آدم این جریان طور بودن جهانو درک کنه خیلی بهتر روی خودش کار میکنه و در مورد اون سوالی هم که پرسیدی گفتی این همه فایل هست من کدومش رو کار کنم؟؟
دقیقا نگاهت به نگاه غذا باشه، یعنی یه موقع ها هست همه تون تجربه کردید، مثلاً آدم میلش میکشه به غذای شور
میلش میکشه به غذای شیرین
میلش میکشه به غذای یخ
میلش میکشه به یه غذای آش، داغ باشه بعضی موقع ها میلش میکشه به سالادی، بعضی موقع ها میلش میکشه به گوشتی
و همیشه انگار که بدن آدم یه جورایی به آدم میگه که الان چی دوست دارم بخورم
اونا هم همینه،
یعنی من اینجوری نگاه میکنم هربار
هرچند که تموم این آگاهیها یک اصل رو داره حمایت میکنه و داره صحبت میکنه
ولی وقتی میخوام انتخاب کنم الان روح من، ذهن من، به چی نیاز داره توی این لحظه، یا توی این شرایط، انگار که هدایت میشم که این فایلو گوش بده
فایل های خودم رو، یا مثلاً این مسیرو برو، یا به این موضوعات فکر کن، یا در مورد این موضوعات صحبت کن
و مثلاً من میشینم صحبت میکنم یا با بچه های سایت، یا با عزیزدلم، یا با خودم صحبت میکنم، یا توی نوشته هام مینویسم به هر ترتیب🌺🌻
یعنی میخوام بگم که انگار یه چیزی توی وجود ما هست، یعنی شما اصلاً تعدد این فایل ها رو در نظر نگیرید، هر بار از خودت بپرس الان من چی بهم میچسبه؟؟
چی رو دوست دارم بشنوم؟؟
چی رو دوست دارم درک کنم؟؟
فکر نکن که همه اینها باید با هم باشه
نه بدنت بهت میگه، مثل غذا
ذهنت بهت میگه، قلبت بهت میگه که الان روی چی کار کنی😊⚜
مثلاً یکی از دوستای خیلی صمیمی من تماس گرفت که قرار بود کاری انجام بده و گفت پدرش، مادرش، خواهر و برادرش و پدر همسرش یا مادر همسرش اینا همشون با هم انگار توی مهمانی بودن و اینها این بیماری رو گرفتن و مادرش و پدرش الان توی آی سی یو هستن، خیلی حالش بد بود و نمیتونست صحبت کنه، داشت گریه میکرد و سعی میکرد خودش رو آروم کنه
ولی خب خیلی شرایط سختیه و این شرایط خیلی خیلی خاصیه،
آدم هم پدرش، هم مادرش، هم خواهر، هم برادرش
و میگفت مادرش ۸۰ درصد ریه اش درگیره و توی آی سی یو هستن،😥
و میگفت ما حاضریم هر چه قدر پول بدیم یه بیمارستان بهتر، بعد بیمارستان ها رو دونه دونه میگفت فلان بیمارستان خوبه ولی جا ندارن و قبول نمیکنن
و من اومدم گفتم بهش
یعنی خودم رو جای اون قرار دادم گفتم الان اگه من از چه زاویه ای به این قضیه نگاه کنم یه ذره آروم تر میشم👌⚘
بعد اومدم گفتم که ببین، وقتی که زمان مرگ برسه، یعنی میخوام بگم که اینجوری پیک میکنه انگار قلب آدم آگاهی ها رو
من اصلا نمیدونستم برای این بنده خدا این اتفاق ها افتاده، این یک تماس تلفنی بود تو یه لحظه انگار همه اینها رو به من گفت
و من توی لحظه داشتم پروسس میکردم که انگار اگه من توی همچین شرایطی باشم چه آگاهیهایی به من آرامش میده
به من احساس بهتری میده که بتونم ذهن خودم رو کنترل کنم؟؟
چون منی که میدونم قانون اینه که اگه بتونم ذهن خودم رو کنترل کنم زندگی خودم رو کنترل میکنم🪴🌹
بعد اومدم گفتم که یه آیه از قرآن آوردم، گفتم ببین توی زمانی که حکم جهاد اومد، یه سری ها نرفتن جهاد کنن برای پیامبر، بعد گفتن که ما میترسیم که بریم اونجا کشته بشیم
بعد خدا به پیامبر آیه الهام کرد گفت اینهایی که اینجوری فکر میکنن، اینها وقتی زمان مرگ برسه هر کجا باشید، چه توی میدان نبرد باشید، چه توی پستوها زیرزمین خونه باشید، اون لحظهای که زمانش میرسه، شما میمیرید وقتی هم که زمانش نرسه
باز هم هر کجا باشید شما نمیمیرید
این زمانی هست که وقتی میرسه دیگه کاریش نمیشه کرد
وقتی هم نرسیده باشه👌⚘
و بارها این مثال رو زدم براش که بارها توی جبهه خود ایران، جنگ ایران و عراق توی جبهه های مختلف بوده، طرف رفته توی زیر آتش خمپاره و تانک، شاید دستش رو از دست داده، پاش رو هم از دست داده، ولی زنده برگشته
ولی میبینیم یه نفر داره توی خیابون میره، حالش هم خوبه، سنش هم کمه، مثلاً پاش میخوره به سنگی میفته زمین سرش میخوره به درخت همونجا از دنیا میره، با یه چیز خیلی خیلی ساده☹
اون یارو توی جنگ این همه خمپاره اومد دست و پاش قطع شد، ولی زنده موند
وقتی که زمانش نباشه امکان نداره کسی از دنیا بره، امکان نداره، هیچ قدرتی نمیتونه کسی رو بکشه وقتی زمانش نباشه
از اونور هم هیچ قدرتی نمیتونه کسی رو زنده نگه داره وقتی که زمانش باشه
و گفتم اگه از این دید نگاه کنید دیگه نمیای بگی اگه فلان بیمارستان باشه
اگه فلان دکتر باشه
این استرس ها رو از خودت دور میکنی اجازه میدی که خداوند پلنش رو ادامه بده، اجازه میدی که مسیر بره👏👏🥀
میخوام بگم که توی هر شرایطی آدم انگار که اگه قوانین رو خوب درک کنه، قلبش رو خوب درک کنه میفهمه که چه چیزی الان بهش آرامش میده، چون کل کاری که ما باید بکنیم اینه که من به این دوستمون هم گفتم این روزهای سخته که جهان داره غربال میکنه آدم ها رو
این روزهای سخت و این تضادها
دیگه بدترین حالت برای هر فردی این دیگه بدترین، سخت ترین تضاد زندگی هر فردیه که پدر و مادرش، یا فرزندش، یا خواهر و برادرش رو از دست بده
این دیگه با اختلاف از همه چیز سخت تره گفتم این روزها برای همه اتفاق میفته
هیچ کسی نیست که بگه من تا ابد زنده ام یا فک و فامیلم زنده ان، یا خانوادم زندهان هیچکسی نبوده در تاریخ، هیچ کسی هم نخواهد بود🌺👌
توی این روزها آدم ها به دو دسته تقسیم میشن، آدم هایی که میتونن ذهنشون رو کنترل کنن با نگاه متفاوت و اونا میتونن واقعا نتایج بزرگی بگیرن
و آدمهایی که نمیتونن این کار رو بکنن
که تعداد آدمهایی که نمیتون اینکارو بکنن خب خیلی زیاد تره
و توی این لحظات حالا آدم باید بتونه نگاه مناسبی داشته باشه
هر چند که اگه آدم به قدر کافی تمرین کرده باشه، همون کاری که شما داری انجام میدی و به قول خودت ۵ ،۶ ساله که ۲۵۰ تا دفترچه پر کردی و داری این کار رو انجام میدی
اون موقع خیلی آماده تری که توی هر شرایطی بتونی ذهنت رو کنترل کنی
حتی شرایط بد و وحشتناک، مثل این شرایط دوستمون که هر کسی میخواد ازش فرار کنه و بعد اونجاست که خدا پاداش ها رو میده🥰🍀
با سپاس فراوان از شما استاد عزیز و خانم شایسته جان🌹🍀🍁🌺🥀⚘