گفتگو با دوستان 1 |  همراه ماندن با جریان هدایت

سلام به همگی

سپیده عزیز سلام صحبتهای پرشور و حال شما را شنیدم. هیجان صدایت بینهایت برام انگیزشی بود و بارها گفتم آفرین آفرین آفرین.

ازبین صحبتهات سوالاتی هم برام ایجاد شد. می‌دانم این صحبت‌ها مربوط به خیلی قبل‌تر از امروزی است که من این پرسش را مطرح میکنم. اما من امروز در پله چند وقت قبل شمام. پله‌هایی که شما ازش به سلامت و سعادت گذشتی. الان من در حال گذر از پله‌های مسیر زندگی خودم هستم که شاید مشابه مسیر شماست و از شما کمک میخوام. خیلی خوشحال خواهم شد تجاربی را که خیلی خیلی زودتر از من کسب کردی دراختیارم قرار بدی.

سوال:

“می‌خواهم بدانم چطور هدایت شدی که مشتری ثابتت رو که تنها منبع مالی اون روزهات بود را ریجکت کنی؟ چطور اعتماد کردی به اون هدایت؟ چطور اونقدر ایمان داشتی به اون الهام که ازطرف خداست؟ علارغم اطرافیان، احتمالا سپیده منطقی‌ای که درونت بود بارها و بارها بهت گفت این کار طبق اصول منطقی، رفتن تو چاه بدبختیه. ذهنت بهت نگفت که این ندا یک خیال باطل و واهی از طرف شیطانه؟

خودم میتونم جواب سوالم را با توجه به کلیات صحبتهات بدم: شما اشاره کردی که صدای هدایت را میشنیدی. گفتی که رو خودت زیاد کار کرده بودی و اصلا بگونه‌ای که انگار با خدا مکالمه داشتی.

اما برای من که خلاف شما الان به وضوح و بصورت همیشگی هدایت را نمیشنوم، ولی در یک موقعیت مشابه شما هستم، کم و کاستی‌های بسیاری وجود داره. قطعا شما از این مراحل گذر کردی. میتونم بگم من الان نجواهایی را گاه‌گاهی می‌شنوم. اما تشخیص آن برای انجام دادن یا ندادن آن کار مدنظرم ممکن نیست.

برای این سوالم، به گفته‌های استاد هم رجوع کردم و فهمیدم که اگر قلبم با شنیدن آن نجوا آرام بود، پس قطعا آن هدایتی از خداست.

اینجاست که باز آن منطق منفی‌بافم بهم میگه: تو تازه به وادی شناخت قوانین وارد شدی، هنوز بلد کار نیستی. سپیده و بقیه دوستان کلی کار کردن. دوره‌های زیادی خریدن، وقت زیادی صرف کردن. تو هنوز رو فایلهای رایگان متمرکز هستی، دوره‌ای نخریدی، پس برا تو زوده که ریسک کنی. الان منطقی باش، بعد که خوب قوانین رو شناختی عمل کن.

یا از یه کانال دیگه، با تکیه به بسیاریِ تجارب بد قدیمی خودم بهم میگه: داری گول شنیده‌ها رو میخوری، فکر میکنی با شنیدن تجربیات افراد این جمع، باید این کار احمقانه رو انجام بدی؟ قبل از اینکه با قوانین و این جمع آشنا بشی هم بارها شده بود که نجواهایی را شنیدی که مطمئن بودی آنچه به فکرت رسیده یه فکر بکره، اما نتیجه چی بود؟ همون اطمینان به فکر بکرت، منجر به شکستت شد. حالاهم برای انجام این کار، همون اطمینان تو دلت افتاده، با این فرق که الان این اطمینان را به هدایت الهی منتسب میکنی، احتمالا الانم نتیجه‌ش همونه. … و کلی حرفای مشابه دیگه که احتمالا همه دوستان این خانواده، تجربه‌اش رو دارن.

مخلص کلام اینکه من می‌دانم باید تکامل را طی کنم و نسبتا هم در این مدت پیشرفت‌هایی در باورها و عمل داشتم. بارها هم شده که به نداهای قلبیم عمل کردم و نتیجه مثبت دلچسبی را هم داشتم و بلعکس (گوش نکردم و عمل نکردم و…). اما بزرگی این موقعیت قابل مقایسه با شرایط و موقعیت‌های قبلی‌ام نیست. همینه که شدیدا منو در سردرگمی قرار داده.

در حقیقت این اولین باره که من بعد از پیوستن به این خانواده رویایی، سوالی میپرسم. چون با وجود اینکه همیشه کلی سوال داشتم، اما تقریبا اکثر اوقات، پاسخ اونها رو در سایت پیدا میکردم و هربار هم تحسین من شامل حال افراد این جمع میشد. آنهایی که برا خودشون و همراهانشون ارزش قائل شدند و قبل از من، این سوالات را پرسیده بودند و به آنها پاسخ داده‌اند.

بسیار بسیار از این خانواده مهربان و دوست‌داشتنی سپاسگزارم که آگاهی‌های ناب خودشون را در طَبق اخلاص و صداقت و لطف و بزرگ‌منشی در اختیار من قرار دادند.

این سوال را از سپیده‌جان داشتم چون در حال حاضر، شرایط مشابه با ایشون دارم. اما اگر هریک از دوستان که شرایط و تجربه مشابه دارند بسیار سپاسگزار خواهم شد که در مورد این موقعیت فعلی‌ام آگاهی‌های خودشون را بهم منتقل کنن.