گفتگو با دوستان 1 |  همراه ماندن با جریان هدایت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تاثیرگذارترین عامل برای خلق ثروت؛
  • هیچ محدودیتی برای خلق ثروت نیست؛
  • کار کردن روی بهبود باورها، یک فرایند دائمی است؛
  • آگاهی از دلیل اصلی نتایج، باعث متعهد ماندن و ادامه دادن در مسیر صحیح می شود؛

منابع بیشتر:

بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم در دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    675MB
    43 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 1 |  همراه ماندن با جریان هدایت
    40MB
    43 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

559 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ماهورا قربانی» در این صفحه: 1
  1. -
    ماهورا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    خیلی دارم آگاهی میگیرم آخه من چی بگم🥲🥲

    استاد عزیزم ۶ ماهه که با شما آشنا شدم

    قبل از آشنایی با شما با اینکه خیلی رو خودم کار کرده بودم و تقریبا با مفاهیم آشنا بودم زندگیم چند درصد بهبود پیدا کرده بود

    اما افکار مخرب رو داشتم

    و باعث شده بود شکمم همیشه نفخ داشته باشه و این خیلی عذابم میداد

    عصبی بودم

    با مادرم و کسی که باهاش رابطه ی عاطفی داشتم رفتار خیلی خوبی نداشته باشم و توی بحثها قاطی میکردم

    درآمد صفر بود

    از کسی که باهاش رابطه دارم همیشه متوقع بودم که همه چیزم رو ok کنه مالی و غیره بهش میگفتم فلان کار رو تو باید انجام بدی وظیفته

    شاید خیلی وقتها به زبون هم نمی آوردم ولی درونن ناراحت و متوقع بودم

    برادرم ماشین میخرید من انقدر مواظب بودم چشم نخوره خراب نشه جای خوب پارک کنم نمالن بهش 😂 و هزار چیز دیگه بیچاره ماشینهای صفر و خارجیش هم همش خراب میشدن بخاطر ذهنِ بیمار و وسواس من😕

    استاد وقتی با شما آشنا شدم زندگیه نسبتا خوب رو به خرابی رو داشتم تجربه میکردم یعنی خونه ی بزرگ توی برج با اتاق خوابهای زیادی داشتیم که مجبور شدیم پس بدیم و بریم تو یه منطقه ای که نه در شان ما بود نه بزرگ و نه جا دار

    حالم خیلی بد بود از اتاق بزرگ رفتم تو یه اتاق خوابی که تخت یک نفرم هم حتی جا نمیشد هرجا میرفتم از ناراحتی اشکهام جاری میشد درب پارکینگمون ریموت نداشت و باید پیاده میشدم درو باز میکردم و این برام مثل عذاب دردناک بود

    محله ای که توش بودیم احساس خفگی بهم دست میداد چون از بهترین جا با بهترین ویو توی برج رفته بودیم طبقه ی اول بدون هیچگونه ویو و آشپزخونه ی تاریک و بی پنجره خیلی درد داشت خیلی

    از برج رفتیم جایی که گاز نداشتیم از زیر سینک آب می اومد یخچال و ماشین لباسشویی خراب بود وسایل یخچال بارها گندیدن و ریختیم دور

    خلاصه که داغووووووون

    وقتی با شما آشنا شدم همش از ایمان حرف میزد

    از کسی که همه ی نعمتهارو برای ما بوجود آودره بود اما ما فراموش کرده بودیم و فقط تمرکز روی بدی های دنیا داشتیم

    عاشق پیاده روی بودم و تنها چیزی که تو اون روزها حالم رو خوب میکرد رفتن به یه محله ی خیلی خوب تو منطقمون و پیاده رویه یک تا یک و نیم ساعته بود

    و موقع برگشت به خونه امکان نداشت از یاد آوریه برگشتن به اون خونه گریه نکنم

    خیلی خیلی خیلی فایل گوش میدادم

    به خودم میگفتم این راه موفقییت توإ اگه نتونی خودت رو بیرون بکشی برای همیشه تو این منجلاب گیر می افتی

    گفتم اگر گریه کنی همینجا می مونی

    ذهنت رو عوض کن

    طوری شده بود که باید برای خونه آینه و یه سری وسایل دم دستی میگرفتیم تا خونه قابل زندگی بشه

    یه روز داشتم میرفتم خرید

    به خودم گفتم این خریدها تورو به این خونه پابند میکنه حتی اگر بدترین چیزهارو تو خونه داری خرید رو رها کن ول کن تا بری بالاتر از این

    شروع کردم به تصویرسازی که تو خونه ی خوب زندگی میکنیم

    و هر روز رفتن تو اون خونه ای که بودیم چون فاصلش از تهران هم خیلی خیلی دور بود مثل عذاب بینهایت وحشتناک بود

    توی راه هر روز و هر شب میگفتم این آخرین شبیه که ما اینجاییم

    و انقدر از حرفهای استاد قدرت میگرفتم که بدون اینکه چیزی تو ذهنم باشه به همه میگفتم ما فقط چند روز اینجاییم تو این روزها از اینجا میریم

    شاید باورتون نشه ما کلا دو ماه اونجا بودیم و از لحظه ای که شروع به کار روی خودم کردم کلا یکهفته هم نشد که اومدیم تو بهترین منطقه ی تهران

    درسته خونه ی جدیدمون بزرگ بود اما قدیمی بود ولی این برای من یعنی غش یعنی لال نمیدونم چی بگم خیلی خوشحال بودم یک هفته ای اینقدر تغییر کردم حتی از لحاظ مالی

    یه یخچال خفن خریدیم

    بهترین ماشین لباسشویی رو بدون هیچ پولی خریدیم یعنی راه ها باز شد

    استاد میگفت مثل غذا خوردن باید هر روز رو خودمون کار کنیم

    میگفتم آره راست میگه اما عمل خاصی انجام نمیدادم

    اما الان میفهمم

    وقتی روی درآمدم کار کردم البته با فایلهای رایگان البته فعلا فقط یک فایل خریدم

    درآمدم که می اومد پایین یادم می افتاد امروز رو خودم کار نکردم

    استاد من عاشقتونم هزاران بار خدارو شاکرم سجده میکنم که شمارو سر راه من قرار داد

    من از قرآن فراری بودم طوری که قرآن مادرم رو انداختم دور😅

    ولی الان عاشقانه میخوام بخونمش میدونم چیزهایی که به ما از قرآن یاد دادن چرندیاتی بیش نبوده و این واقعا راه بشرییته که بتونه خودش و جهان رو و راهکار های الهی رو درک کنه

    براتون آرامشی ابدییت که البته میدونم دارید طلب میکنم

    عاشقتونم😍

    عاشق خدام😍♥️😍 و از شما و خدای خودم بینهایت سپاسگذارم

    اولش داشتم فکر میکردم چی بنویسم قشنگتر باشه بعد به خودم گفتم نباید ذهنت دخالت کنه اگر قرار باشه بنویسی خودش میاد و تو مینویسی نوشته هام خیلی زیاد شد ولی دستهام خودشون هدایت شدن و اینها رو نوشتم با عشق ♥️♥️♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: