گفتگو با دوستان 2 |  با ارزش ترین سرمایه زندگی

سلام به استاد عزیزم

و تمام دوستان این خانواده بی نظیر توحیدی!

استاد قسمت اول این گفتگو نوشتم که من تا صبح نخوابیدم و اشک ریختم

و قسمت دومش رو سه بار نگاه کردم و هر سه بار به پهنای صورت اشک ریختم!

استاد! من خدارو با شما شناختم، من توحید رو ، یکتا پرستی رو ، قران رو ، معنی و مفهوم معجزه رو ، عشق و آزادی رو با شما شناختم!

من از شما شجاعت و ایمان رو یاد گرفتم، اصلا تازه فهمیدم معنی ایمان چیه؟ معنی یقین چیه؟! من با شنیدن حرفهای سپیده ، با تمام قلبم در برابر خدا سجده کردم و ازش سپاسگزاری کردم برای اینکه درست زمانیکه من متعهد شدم زندگیمو امسال تغییر بدم، اگر تا الان عالم بی عمل بودم و درست عمل نکردم تعهد دادم عمل کنم تا شخصیتم تغییر کنه و ازش خواستم کمکم کنه ، هدایتم کنه و بهش گفتم من تسلیمم ، هر چی بگی دیگه گوش می کنم، دیگه نمیترسم، دیگه اقدام می کنم!

درست همین زمان ، این دوتا فایل باید بیاد و قلب من رو بلرزونه!

استاد من شاگرد خوبی نبودم، شما می گفتین ، ولی باورام ضعیف بود، اعتراف می کنم که من مسئولیت تمام زندگیمو و اتفاقاتش رو نپذیرفته بودم که با شنیدن حرفهای سپیده گفتم : من کجا و اون کجا؟!

باید سپیده اون بالا باشه، لایقشه، تو جایگاه درستشه! چون باور کرده، ایمان داشته و درست عمل کرده؛

باید عرفان ، پایان حرفاش با اعتماد به نفس بگه استاد ما شاگردای خوبتیم و می خوایم کاری کنیم ، اومدید ایران لاجرم مارو انتخاب کنید! 🥲

اشک ریختم و تو دلم تحسینشون کردم که جاشون جای درستیه و به خودم گفتم: ریحانه! اگر تعهد دادی شخصیتت رو امسال عوض کنی، اینم هدایتهای خدا، ببین! خدا می گه اینا عمل کردن، اینا توکل کردن، اینا نترسیدن، اینا با وجود اینکه هیچی نمیدونستن، پای در راه گذاشتن و نپرسیدن آخه چطور؟!

استاد شاید باورتون نشه ، من تا اون شب فایلارو گوش می کردم ولی انگار مثل وظیفه بود برام، هر روز می گفتم، خوب امروز یه فایل گوش کردی ، خدارو شکر، انگار فقط می خواستم گوش کنم یه وقت عقب نمونم، اما نمیدونم از اون شب چه اتفاقی درونم افتاده، روزی ۴-۵ ساعت فایل گوش میدم و سیر نمیشم، با همه وجودم گوش میدم یه سری حرفای جدید میشنوم، دیگه منظم و به نوبت گوش نمیدم، از خدا هدایت می خوام و اون بهم میگه کدوم فایل رو گوش کنم و تو اون فایل دقیقا جواب سوالات منه!

من قول دادم از اون شب که تغییر کنم و خیلی بیشتر تمرکز کنم رو خودم و تغییر شخصیتم و دیروز وقتی داشتم فایلای عزت نفس رو گوش می کردم دیدم هنوز آگهی تبلیغاتیمو انجام ندادم😔 خدا بهم گفت: ببین! این یکیش! عمل نکردی!

و تصمیم گرفتم در اولین فرصت اینکار رو انجام بدم!

و امروز استاد یه کاری کردم خودم باورم نمیشد! 😊

با خواهرم پارک رفته بودیم برای پیاده روی، همه مردم جوجه و منقل آورده بودن و بوی جوجه همه جا پیچیده بود، خیلی هوس کردیم هر دو ، یاد یکی از فایلای آفرینش بود فکر کنم افتادم که شما از قانون درخواست صحبت کردین و یکی از بچه ها گفت که فکر کنم به درکه رفته بوده و از یه خانواده تقاضای غذا کرده و اونا پذیرفتنش و کلی بهش غذا دادن؛

استاد به خواهرم گفتم: بیا بریم از یکی از این خانواده ها تقاضای جوجه کنیم!

هردو خیلی مقاومت داشتیم ولی چون تعهد داده بودیم که عمل کنیم ، با همه اینکه پاهام می لرزید اما بلند شدیم و رفتیم از یه خانواده سه نفره تقاضای جوجه کردیم! 😆

بماند که بهمون جوجه ندادن، البته آقاهه گفت بله اشکال نداره ، ولی خانومش نذاشت و گفت خودمون کم میاریم

ولی من با تمام وجودم خوشحال بودم که رفتم و درخواست کردم

و مطمئن بودم خدا پاسخ شجاعتمونو میده و تو راه برگشت ، دختر عمم بهم زنگ زد گفت : فردا سیزده بدره، جایی نمیتونیم بریم، من جوجه خریدم بیاید اینجا دور هم باشیم و جوجه سیخ کنیم!

خیلی خوشحال شدم استاد ولی تعجب نکردم ، چون مطمئن بودم خدا پاسخ میده!

استاد به این حرف شما رسیدم که هر چی بیشتر باور می کنی ، نشونه ها بیشتر میشه، هر چی بیشتر تایید می کنی ، نتیجه ها میاد!

عاشقتم استاد عزیزم

من قبل از شما با خیلی از اساتید به ظاهر انگیزشی آشنا شدم و از برنامه هاشون استفاده کردم و هیچ کدوم حتی به سه ماه نکشید که دیگه نمی خواستم حرفاشونو بشنوم!

شما تنها کسی هستید که عاشقانه بیشتر از ۶ ساله تو سایتتونم، فایلاتون دونه به دونه دیدم، و هر روز تشنه تر میشم برای شنیدنشون، بخصوص از سه شب پیش که اولین قسمت گفتگوتون با بچه ها بود!

خیلی دوستتون دارم

و خدارو شکر میکنم همیشه که انقدر ارزشمندم که من رو به این مسیر زیبا هدایت کرده!