مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ایمانی که جسارت و عمل می آورد؛
- “توحید”، اصلی ترین عامل خوشبختی در تمام جنبه ها؛
- “ساختن شخصیت توحیدی”، اصلی ترین سرمایه صاحب یک کسب و کار است؛
- نقش توحید در جاری نگه داشتن جریان دائمی نعمت ها در زندگی؛
- ایمان عملی یعنی “پا گذاشتن روی ترس ها”
منابع بیشتر:
ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری گفتگو با دوستان 2 | با ارزش ترین سرمایه زندگی361MB23 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 2 | با ارزش ترین سرمایه زندگی21MB23 دقیقه
سلام رفیق نازنین
اومدم در جواب همون کامنت دلنشینی که دیروز برام نوشتید بنویسم که انگشتم رفت سمت نشانه روزانه ام .
به ندرت من این قسمت رو چک میکنم . واقعا به ندرت .
ولی وقتی دیدم کامنت محسن جانم اینجاست گفتم پس درست اومدم . یه چیزی تو این نوشته ها هست که باید بخونمش و اون جمله آخرتون هست عزیزم :
خدایا اگه تو با منی من هیچیییییی نمی خوام
این همه حضور خدا از عشق و فضل بی نهایتش به ما بنده های حقیر هست ( اول خودمو میگم جسارت نباشه به شما)
اینجا همونجایی هست که خدا می فرمایند:
الیس الله به کاف عبده
من مثل شما قلم و بیان زیبایی ندارم ولی از ته دلم می نویسم همیشه .
یه وقتایی دلم میخواد به استاد بگم کاش یه بخش کامنتهای خصوصی بود فقط برای خود اون شخص تا بتونه راحتتتتتت با دل سیر هر چی میخواد بنویسه و بعد رجوع کنه به اون نوشته ها و شاهد رشد و پیشرفتش باشه .
البته که این سیر و مسیر رو همه مون تو کامنتهامون می بینیم منتهی تو همین دوره بینظیر هم جهت با عشق خود استاد گفتن همیشه نیازی به خود افشایی نیست .
( من چند روز قبل یه حرکت بسیااااااار الهامی و خاصی زدم که واقعا نمیشه بنویسمش ولی خیلی دلم میخواد ازش بگم اما همون الهام بهم میگه نه مال حریم من و خودت بود نباید بگی .)
خدایاااااااا من خیلیییییییی دوست دارم. تو عشق ابدی زندگی منی
به اندازه همین عشقی که بینمون هست ازت میخوام هوای داداش محسن رو داشته باشی هااااا . حسابی پات وایستاده . حسابی . کاملا مشخصه
( من باز هم باید کامنت شما در دفتر مخصوصم بنویسم. عزیزم منو دیدید کادو باید یه دفترچه زیبا برای من بیارید چون دفتر مخصوص کوچولوی خوشگلم دیگه داره پر میشه . ههههه .
شوخی کردم . دیدن شما رفقای نازنین خودش بهترین کادوست )
به امید دیدار در زمان و مکان الهی
و به جز خدا کی میدونه اون زمان و مکان کی و کجاست .
منم شما رو خیلی دوست دارم دوست نازنین.
دیدار به زودی
دلم اینو میگه
سلام دوست و رفیق نازنین
آقا سوالات زیر دیپلم بپرس خواهشا
من سوادم زیاد نیست
( اول بگم این کامنت رو دیروز چهارشنبه 7 خرداد نوشتم ولی به محض فرستادن ندای قلبم گفت نه صبر کن با حس و حال متفاوتی فردا شب بفرست .حس و حال متفاوت … میدونی یعنی چی ؟ یعنی قوی تر بودن یعنی صبورتر بودن یعنی با ایمان تر بودن یعنی آروم تر بودن یعنی دلبسته تر بودن )
——————————————-
پاسخ سوال اول:
دوساعت پیش وقتی داشتم داخل حمام شخصی خودم موهای بلند قشنگ سیاهم رو می شستم و از اونهمه نعمت توی اتاقم و خونه مون لذت می بردم و شکر گذاری می کردم ، صدای باران که به شیشه های حیات خلوت چسبیده به اتاق و حمام من میخورد ، صدای خدای خوبم بود و من بهش گفتم : خدایا دمت گرم واقعا همین دو سال پیش چقدر شرایط زندگی مون سخت می گذشت ولی امسال توی یکی از بهترین و لوکس ترین خونه های شهر داریم زندگی می کنیم .
البته شما پرسیدی بی واسطه . والا میدونی قبلش هم داشتم یه سری جملات تاکیدی رو در غالب شکر گذاری می نوشتم و یه سری تجسمات خلاق می نوشتم و صدای یکی از خواننده های محبوبم ( امیرعباس گلاب ) توی گوشم پلی میشد که می خونه :
باالاتر از آغاز یک عشقی تو یک پایان زیبایی
شنیدم خدا داره برای من خطاب به من میخونه .
البته این هم نشد بی واسطه . شد؟؟؟؟
آهان باز هم دو ساعت قبلترش رفته بودم کلینیک زیبایی که پیرسینگ های گوشم رو که برای تعطیلات عید زده بودم ریموو کنم و اون دختر مهربون خیلیی بامزه بهم گفت : فقط کافی بود یک روز دیرتر می اومدی باید می رفتی جراحی میکردی . عفونت کرده وادامه داد شانس آوردی یکی از مشتری هام کنسل کرد که تونستم به شما وقت بدم .بنده خدا با کلی خنده و حال خوب و جک و با احترام و ادب فراوان و مبلغ خیلی پایین گوشهای نازنینم رو نجات داد. کلا تمام آدمهای کلینیک به شدت مهربون بودن . دکتر رو دلم میخواست بغل کنم اونقدر که شریف و انسانی رفتار کرد. منشی کلینیک اومد که دستامو بگیره تا آروم باشم.ولی دستای قوی خودم که همیشه تو دست خدا هستن کافی بودن.
خیلیییییییییی مهربون بودن همشون .
همشون واسطه های خدام.
ای بابا نشد بی واسطه . شد؟؟؟
آهان رفتم برای سطل زباله آشپزخونه کیسه بخرم که فروشنده اونقدر با شخصیت و محترم و نجیب بود رفتارش که کم مونده بود تعظیم کنه .( این در حالیه که تیپ لباس پوشیدن من بیرون خیلی به روز هست . همیشه اینو به خودم تکرار کردم که حجاب یه خانم در نگاهش هست و طرز فکرش نه در روسری و شالش و چادرش و دیگه با آموزشهای استاد و داشتن الگویی مثل استاد شایسته جان کولاک کردم من .) الان که دارم اینو مینویسم به یاد دستور خدا برای تعظیم فرشته ها جلوی انسان افتادم.
چی دارم می نویسم ؟؟؟؟
حالم دگرگونه من . می شناسم خودمو. خیلییییییی خوب خودمو می شناسم .
بعد از فایل مراقبه جلسه 9 من یه لول بزرگ راحت تر و رهاتر شدم . می دونم.
(بخون آخرین کامنتم رو برای اون جلسه )
و این فروشنده هم باز واسطه بودن که بنده خدا.
محسن جان بی واسطه یادم نمیاد . خدا معمولا از طریق وسیله ها و نشانه ها و بنده هاش با من ارتباط میگیره .منهای شبها که میخوام بخوابم و میگه بیا بغلت میکنم راحت بخواب . میگه بیا امروز هم دختر خیلی خوبی بودی . خیلی حواست جمع بود به کردار و رفتارت .سعی کردی که ذهنت رو کنترل کنی. حواست کاملا به حضور من بود و منم بهش میگم: عشق جان تو که میدونی من اصلا بدون تو نمی تونم باشم . بدون تو نمیخوام باشم. چیزی معنی نداره اگه حضورت رو درک نکنم . تو که هستی همه چیز هست .
————————————–
پاسخ سوال دوم:
دفترچه های منو جز خدا هیچ کس نمی بینه و قرار هم نیست دیده بشه . منهای این دفتر یادداشت مخصوصم که ویژگی های مرد محبوبم رو درش نوشتم (وتمرین پیام بازرگانی ام رو) که به هم ایشون هم نشون میدم و فعلا داره با کامنتهای بی نظیر دوست عزیزم پر میشه ( باید دو تا دفترچه بخری برام . ههههه)
ولی بخوام به سوالت جواب بدم اینو می نویسم :
سلام عشق ابدی من .
سلام مالک من.
بالاخره ماجرای خودخواهی تو و شرک خودم رو فهمیدم.
تو خودخواه نیستی تو عاشق منی.
تو میخوای من مال خودت باشم . چون تو بهترینی .چون فقط خودت بلدی مراقب من و قلبم باشی.
چون تو کامل و ابدی هستی.
خدایا منم تا ابدددددددددددددددد دوست دارم.
ممنونم که خلقم کردی و خودت و عشقت رو بهم دادی .
لیلی فقط با عشق وقدرت تو تامین میشه .
خوشحالم خیلییییییییییییی خوشحالم که برمی گردم پیشت.
——————————-
و پاسخ سوال سوم:
یه مقدار زیادی شبیه سوال اول هست این سوال . گفتم برادر من زیر دیپلم بپرس .
اما صادقانه بخوام بگم و همیشه هم من اینو میگم ، یکی از جاهایی که خدا بدون حرف و کلام و واسطه کنار من ایستاده زمان رانندگی هام هست . به جان خودم من تا حالا صد بار باید به دیار باقی شتافته بودم ولی خدا همیشه زمان مرگ منو به تعویق انداخته تا زمان معینش . مرگ من در رانندگی اتفاق نمی افته . من مرگ بسیار راحتی دارم . میدونم. یه پیرزن خیلیییییییییی شیکم که با بچه هاش و همسرش سفرهای زیادی با کروز رفته و روزهای آخر عمرش رو هنوز داره برای بچه های 3 تا 6 ساله کتاب قصه میخونه که اون بچه ها نوه های بی نظیر خودش هستن که بچه های دو رگه هستن . وصلتهای بین فرهنگی و بین المللی در خانواده من اتفاق می افته .
خدا به خیر بکنه . دیگه از مرگ هم نوشتم . داداش محسن ببین چه طوری موفق شدی نطق منو باز کنی؟
برادر پیشه شما چیه ؟
کارگاهی پلیسی ؟
و جای دیگه که میدونم خدا کنارم ایستاده اینه که مرتب آدمهای شایسته نیک سرشت و توحیدی مثل شما سرراهم میذاره.
فکر میکنم شما برادر شماره 31 من باشی . همتون رو با هم جمع زدم دوستانم در سایت و یا خارج از سایت.
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتت برای حضور این آدمهای نازنین . همشون رو به دستای قدرتمند خودت می سپارم .مخصوصا این برادرم که داره این متن رو میخونه و استاد همه زندگی ام رو که این برادرم دل نگرانشون هستن.
(محسن خیالت بابت استاد راحت حتی خدای نکرده تو جهنم برن از زیبایی آتیش لذت میبرن.)
خدایا تو که هستی خیالم راحته
چقدر خوبه همه چیز خودتی
چقدر خوبه حست میکنم.
روزها و لحظاتت پر از خدا و معجزه هاش رفیق جانِ دل
( پرانتز پایان : یه جواب های دیگه هم از اعماق دلم برات گفتم که فرکانسش میدونم دریافت میشه)