مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- هدایت چیست؟ تا کجا می تواند پیش برود؟ و تا چه حد می تواند دقیق باشد؟
- نشانه هایی که تفکر در آنها می تواند نقش حیاتی “پیروی از هدایت در تجربه خوشبختی” را به ما بفهماند؛
- مهم ترین باوری که “پیروی از هدایت” را تبدیل به مهم ترین اولویت زندگی فرد می کند؛
- چه باوری باعث می شود هدایت را بر استدلال های عقل، اصلح بدانیم و تسلیم آن باشیم؟
- “فرایند تکاملی درک هدایت” که منجر می شود به تسلیم بودن در برابر این جریان سازنده؛
- آیا “هدایت خواستن” فقط درباره چیزهایی معنا دارد که نمی دانیم یا نمی توانیم؟! یا بهتر است درباره آنچه تخصص و مهارت داریم نیز از خداوند طلب هدایت کنیم؟
- چگونه خود را در مدار دریافت هدایت ها قرار دهیم؛
- “میزان تشخیص هدایت” بستگی به “میزان آمادگی فرد برای دریافت نعمت ها” دارد؛
منابع بیشتر:
دوره قانون آفرینش بخش 10 | بررسی آیات با ریشه “ش ی ء” و “ر و د” (درک تفاوت بین اراده و مشیت خداوند)
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD623MB40 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 3 | تسلیم بودن در برابر هدایت37MB40 دقیقه
سلام استاد عزیزم. واقعا لذت بردم از توضیحات عالیتون که راجع به هدایت دادید مخصوصا مثال سلول و میتوز و هدایت سلول ها برای به دنیا اومدن جوجه و یا هر موجود دیگه. حسابی منو به فکر فرو برد.
به نکته ی ظریفی که بعضی اوقات ظاهر هدایت ممکنه که ناخوشایند باشه اما اینم قسمتی از رونده و ما باید اینو یادمون باشه که حتما در بلند مدت به نفع ما خواهد بود.
من هم میخوام داستان هدایتی که اخیرا برام اتفاق افتاده رو بگم. منو و داداش و مامانم قبل از عید میخواستیم بلیت هواپیما بگیریم که از تهران بریم کرمان پیش پدرم. چون دوران قبل عید بود ما متوجه شدیم که همه ی بلیت ها پر شده تا عید و بلیت های قطار که از هفته های پیش پر شده بود چون معمولا قطار زودتر پر میشه. مادر بنده هی خودشو به آب و آتیش میزد که بلیت بگیره زنگ میزد به این و اون که آشنا پیدا کنه ما بتونیم با پرواز برگردیم و سال تحویل رو دورهم باشیم و به من گیر میداد چرا اینقدر خونسردی یه کاری کن و من گفتم که درست میشه خدا خودش یه کاری میکنه. تو ذهن خودم هم بود که مامانم داره شرک میورزه و به جای اینکه از خدا بخواد داره از بنده های خدا درخواست میکنه که یه پارتی بازی بشه که بلیت گیرمون بیاد. من بدون اینکه نگران بشم میدونستم که هدایت میشیم و الخیر فی ما وقع، هر چه پیش آید خوش آید.
چند روز که گذشت و ۳ روز مونده بود به سال تحویل که من اتفاقی تو یه سایت دیدم که ۲ بلیت خالی شده و تصمیم گرفتیم که من بمونم با یه پرواز دیگه که واسه یه روز دیگه یه جای خالی داشت بیام و مامان و داداشم برن اما تا اومدم بگیرم پر شد اما نگران نشدم و گفتم هدایت میشیم. فکر کنم یه ربع هم نگذشته بود که دیدم یه هواپیمایی دیگه که از بهترین هاست خالی شده و جا برای هر ۳تامون داره و دیگه نیازی نیست جدا جدا برگردیم من هم سریع بلیت گرفتم و به مامانم گفتم اوکی شد دیگه به اینو اون زنگ نزن.
خلاصه بگذریم که من یکم تو جمع کردن وسایل زیادی خونسرد بودم و در نتیجه ما چند دقیقه دیر رسیدیم به فرودگاه و از پرواز جا موندیم و هممون اعصابمون خورد بود و اون ۲تا همش منو سرزنش میکردن که تو مقصر بودی که جا موندیم و این رو من تاثیر گذاشت و اعصابم خیلی خورد شد. اما بعد از چند دقیقه گفتم من که مثلا این همه رو خودم کار میکنم این جاهاست که باید ذهنمو کنترل کنم و احساسمو خوب نگه دارم تا اتفاقات خوبی بیوفته. یکم به خاطر نکات مثبت و فراوانی مسافر و چمدون های شیک و خوشگل شکرگزاری کردم و تصمیم گرفتیم با اتوبوس برگردیم چون مسافت ۱۲ ساعته ست اتوبوس واقعا اذیت کننده بود برامون. من رفتم تو سایت ها که بلیت اتوبوس بگیرم تا این که یه اقایی گفت پروازتون کیه؟ گفتم جا موندیم گفت چرا بلیت قطار نمیگیری گفتم قطارها که خیلی وقته پر شده اصلا گیر نمیاد. بعد سرم رفت تو گوشی و میخواستم بلیت اتوبوس رو بگیرم که یهو به خودم اومدم و گفتم نکنه این یه نشانه ست. رفتم تو قسمت قطارها دیدم که در کمال تعجب بلیت قطار نه تنها ۴نفره بلکه VIP خالیه. از تعجب نمیدونستم چی بگم و اصلا نمیدونم چی شده بود که بلیت خالی بود یا نمیدونم تازه اضافه کرده بودن یا چی و چطورش هم به من ربطی نداره. اون قطاری که ما بهش هدایت شدیم به قدری تمیز و شیک و پر از آپشن و کم صدا بود که باعث شده بود ما ذوق کنیم و تمرکزمون از پرواز جا موندن کمتر بشه و خدا رو شکر منم کمتر سرزنش شدم!!!
اصلا به چشم و به سرعت نتیجه ی احساس خوب رو دیدم که خدا بهم از زبون یکی از دستاش گفت بلیت های قطار رو چک کن و من سوپرایز شدم از این اتفاق. و همچنین برای بلیت تهیه کردن هم رو کسی جز خدا حساب نکردم که نمیدونم چطوری اما دیدم که بلیت برامون اوکی شد و خدا رو کلی شکر کردم. خدا رو شکر میکنم که حداقل تو اون اوضاع بد و حس ناراحتی و خشم خودم رو کمتر از گذشته سرزنش کردم و سریع تر تونستم ذهن و احساسمو کنترل کنم این زمان داره هی کمتر و کمتر میشه. خوشحالم که دارم پیشرفت میکنم و تکاملمو طی میکنم. برای همگی بهترین ها رو آرزو میکنم.