گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • هدایت چیست؟ تا کجا می تواند پیش برود؟ و تا چه حد می تواند دقیق باشد؟
  • نشانه هایی که تفکر در آنها می تواند نقش حیاتی “پیروی از هدایت در تجربه خوشبختی” را به ما بفهماند؛
  • مهم ترین باوری که “پیروی از هدایت” را تبدیل به مهم ترین اولویت زندگی فرد می کند؛
  • چه باوری باعث می شود هدایت را بر استدلال های عقل، اصلح بدانیم و تسلیم آن باشیم؟
  • “فرایند تکاملی درک هدایت” که منجر می شود به تسلیم بودن در برابر این جریان سازنده؛
  • آیا “هدایت خواستن” فقط درباره چیزهایی معنا دارد که نمی دانیم یا نمی توانیم؟! یا بهتر است درباره آنچه تخصص و مهارت داریم نیز از خداوند طلب هدایت کنیم؟
  • چگونه خود را در مدار دریافت هدایت ها قرار دهیم؛
  • “میزان تشخیص هدایت” بستگی به “میزان آمادگی فرد برای دریافت نعمت ها” دارد؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش بخش 10 | بررسی آیات با ریشه “ش ی ء” و “ر و د” (درک تفاوت بین اراده و مشیت خداوند)


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    623MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت
    37MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

406 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساناز» در این صفحه: 5
  1. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    فقط میخوام اینو فریاد بزنم که:

    به الله قسم این خدا بقّددددری شفاف و آسان و سریع باهامون حرف میزنه که به خودش قسم من در جا تسلیمش میشم،

    به الله قسم این تسلیم شدن چنااااان لذذذذتی داره که اگر فقط یک بار طعمشو بچشی چنان مست و‌ مدهوش میشی که همه سکووووووت میشی تا فقط محو و مست و در هوای نفس های خودش باشی،

    به الله قسم این خدا خیـــــــلی خداست،

    بهش ایمان بیار جهان….

    به نفس نفسم قسم ‌که دیــــــوانه میکنه این خدا بسکه خداست..

    معبودم من هر آن جانم فدای تویی میکنم که سر از پا نمیشناسی برای آرامش و خوشبختی منی که سراپا مست و تسلیم توام…

    این سمت که منم یک ذره است و اون سمت که تویی اقیانوسها، کهکشانهاست…

    چیزی که دل منو برده این همه شکوه و عظمت و جلال و جبروتیه که در نهایت سادگی و راحتی و آرامش و زیبایی بهم میدی…

    تو قول دادی که منو غرق خودت میکنی و من خیااالم راحته…

    خدای من💖

    حتی نمیشه بیانش کرد، نمیشه نوشت، نمیشه هیچ‌جوری نشونش داد مگر اینکه هر کسی خودش حسش کنه،

    نه ببینه، نه بشنوه، نه! حسسسسسش کنه…

    بی اختیار همه وجودم سکوت شده،

    بی اختیار زبانم تسلیم شده و گوش سپرده به ندای جانم،

    بی اختیار همه وجودم سکون میشه وقتی باهام حرف میزنه،

    و بعد به آرامی لبخند میزنم و به جهان نشون میدم که این خداست مخاطبِ من، راهنمای من، من بین همین آدمها در دنیایی فرسنگها دور از آدمها زندگی میکنم…

    با لبخندی همیشگی بر لبم از شوقِ حضور در محضرش 💖

    چشم زمین رو نگاه میکنه، آدمها رو‌ نگاه میکنه، اما چــــه ها میبینه…

    این خداست که برام «کن فیکون» میکنه…

    انگار این جسم خوب فهمیده وقتی او سخن میگوید باید همه گوش شد و تسلیم باشی و بگی: چشم…

    و دلم در جواب تمام نجواهای درون و بیرونش فقط یک جمله میگه:

    من یه چیزی میدونم که شماها نمیدونید

    مخاطب من، هدایتگر من، همه چیز من دیگه خداست،

    این‌ دیگه من نیستم که زندگی میکنه!

    این‌ خداست که جان شده در من و راه میبردتم،

    خدایی که بزرگتر از همه است و آگاه تر به همه از خودشان،

    خدایی که ذره ذرهٔ همه خودِ اوست،

    خدایی که میگه من همه جا هستم و میبینم و میشنوم!

    خدایی که نه زاده شده و‌ نه فنایی دارد،

    خدایی که شکل میگیرد به هر آنچه که بخواهد،

    و این قدرت را فقط و فقط به منِ انسانِ مخلوقِ خود، پارهٔ وجود خود هم داد،

    من همیشه بوده ام و خواهم بود چون پاره ای از خود او هستم،

    و حالا این انرژی که شکل گرفته، ذره ذره هدایت شده، و شده این رهای امروز که تا همین یک سال پیش رها در باد بود، اما امروز رها در آغوشِ خداست و در آغوشش چنان قدرتمند و آرام داره این انرژی که تحت اختیارشه با دست خودش، با قدرتی که معبودش بهش داده، داره ستودنی شکل میده،

    استاد جانم چقدر زیبا ذره ذره، لحظه لحظه، تک به تک کاراتونو خداوند هدایت میکنه که انقدر درست و حسابی برامون الگو شدین،

    الحق که چقدر زیبا اجابت شدید،

    دلم میخواد بهتون بگم ابراهیمِ ما، ابراهیمِ خدایی که وقتی ازش خواستید بهتون چقدر باشکوه چشم گفت چون شما عجیب تسلیمش شدین،

    من دیوانهٔ این قدرتِ تسلیمم که همه کار میکنه برامون،

    من دلم رو به کسی سپردم که دل سپردنیس…

    و جوری از لحظه لحظه دل سپردنم از شوق اشک میریزم که از خودم خجالت میکشم بخوام حتی دل سپردهٔ زیباترین آدمهای زندگیم باشم،

    دل باید فقط به معبود سپرده بشه تا بفهمی عشق ینی چی….

    این زندگی حتی یک لحظه اش به اندازه تماااااااااام سالهای زندگیِ خوششششششبخت ترین آدمای دنیا می ارزه،

    نه!

    نه!

    اصصصصصلا حتی قابل مقایسه نیست!

    بخدا نیست، بخدا نیست!

    این جهان که انفجارِ عشق الهیه تَکه!

    همینه، فقط همین! خودش تنها فرااااای هر جهانِ دیگری!

    غیر ممکنه بشه با حتی باشکوهترینهای کهکشانها هم مقایسش کرد،

    اون لذتی که وقتی خدا باهات حرف میزنه،

    اون شوقی که خدا برای هدایتت داره،

    اون آرامشی که با نوای عشقش درونت میشه،

    به الله قسم این لذت وصف نشدنیه،

    وااااااای واااای من چقققققققدر خوشششششبختم،

    خدایا کلامی بهم یاد بده که بتونم ذره ای وصفش کنم،

    که بتونم لحظه ای از این عشق رو به کلام بیارم…

    خیاااالم راحته تو رو که دارم،

    خیاااالم راحته….

    خیاااالم راحته..

    چون دارم میبینم چطور جهان و هر آنچه در آن است مُسخّرم شده،

    چطور انگار مسخِ من شدن،

    چطور دلها نرم شدن برام،

    چطور جهان شیفتهٔ من شده،

    اینها همه تویی نفسهای من..

    تویی که اینچنین محبوب میکنی،

    چون توی بینهایت دلبر درونِ منی،

    تویی که دلهارو بی امان میبری وقتی تجلی میکنی،

    این جهان و آدمهایی که مسخ من شدن تو رو در مقابل خودشون دارن و نمیدونن و فکر میکنن این منم که مسخ کننده ام!

    نمیدونن که تو منو مسخ و دیوانه و ‌مبهوت خودت کردی که اونها هم به زانو در اومدن،

    اگر تو قدرتم ندی من حتی روی پاهامم نمیتونم وایسم از عظمتت که درونم غوغا کرده،

    به خدا که نمیتونم حتی نفس بکشم حتی از این عظمتی که به این وضوووووح درونم تجلی میکنه،

    الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر….

    چه سالهایی بود که روزها هزاران بار ذکر تو میگفتم،

    الله اکبر میگفتم، سبحان الله میگفتم، الحمدالله میگفتم!

    اما چه خوااااااب عمیقی بودم،

    عمیق تر از عمق تماااام اقیانوس ها و کهکشانها!!!!

    من خرگوشمو دیدم! بخدا اون خواب نیست،

    به خدا قسم بیداره،

    بخدا قسم جهان هستی بیداره و فقط آدمها در خوابن!

    من ساااالها در خواب الله اکبر میگفتم و هیچ خدای بزرگی نمیدیدم!!!!

    من ساااالها سر بر خاک میگذاشتم و خود را ویرانه تر میکردم در غبارهای این دنیا!!!!

    من سااااالها اشک میریختم و خدا خدا میکردم و با اشکهام پرده ها به پیش چشمم میکشیدم و از خدایم دورتر میشدم!!!!.

    استاد جااانم

    چطور سپاسگزار این خدایی باشم که منو از ویرانه ها انقدر ملکوتی دوباره متولد کرد؟؟؟؟؟

    چطور این اشک ها رو کنترل کنم وقتی صدای خدامو ‌میشنوم که یک شب با صدای سید حسینش اومد و ‌گفت وقته پروازه رها جانم، دستاتو بهم بده…

    این دستها دیگه به دست هیچکس سپرده نمیشه

    قول میدم..

    نمیتونم دیگه به کسی غیر از خودش بدمش!!!!

    مگه میشه؟؟؟؟؟

    مگه میشه نهایتِ همه چیز رو بذاره توی دستت و بعد تو رهاش کنی؟؟؟!!!!

    آخخخخخ

    خدای خوبم….

    جانم، جهانم…

    هیچ ‌کلامی برای ستودنت کافی نیست،

    تنها تویی که برای همه چیز کافی هستی…

    تو که هستی همه چیز کافیه💖

    یک سال پیش فکر میکردم سال دیگه چیا رو‌ میتونم بدست بیارم؟!

    چقدر ثروت، چقدر آرامش، چقدر سلامت، چقدر روابط خوب، چه رابطه عاشقانه ای، و…..

    امسال بهتون میگم من توی این یک سال چی به دستهام آووردم!

    خدا

    چیزی که وقتی داشته باشیش دیگه تمووووومه…

    من به همه چیز فکر میکردم غیر از این حالِ امروزم 😭

    میبینید؟؟؟؟؟

    این خدا برای ما چی میخواد و‌ ما چیا میخواییم!!!

    الله اکبر…

    ببینید این رهای سال دیگه چه شاهکارهایی قراره به جهان نشون بده با این خداش…

    ببینید الان که من از همه جهان فقط خدامو میخوام قراره چــــــی بشه….

    یک سال پیش من با دنیااااایی ترس و نگرانی و ضعف و شرک که سالها بهم چسبیده بود ازش خواستم، خواستم ‌که رهام‌ کنه…

    بخدا اینها رو همین الان که دارم مینویسم داره یادم میاد 😭😭😭😭😭😭

    حالا میبینید چی شده؟؟؟

    میبینید از کی خواستم که این شد؟؟؟؟

    از خدای حقیقی، با آرامش، با اطمینان ازش خواستم…

    قبلا با دلی پر از ضعف و شرک و حاااال خراااب از‌‌ یه خدای اشتباهی، اشتباهی میخواستم! و هر بار ضعیف تر و‌ مشرک تر میشدم چون این قانونه!

    اما اونجا که یه الگویی دیدم که سالها قبل با یقین از معبودش خواست و حتی فراتر از حد تصورش زیبا شد، منم خواستم، با همون آرامش و اطمینان که دیدم برای صالحانش شده پس برای من هم میشود چون اینبار دیگه دارم درست میخوام،

    از منبعِ درستش، درست میخوام،

    و نشونه درست بودنشم آرامشم بود…

    همون آرامشی که استادم بهم یاد داد و نشون داد 💖

    این رهای یک سالِ دیگه دیدنیه….

    این رهای امروز هر یک لحظه اش که داره میگذره دیدنیه…

    چون این خدای درونش عجیب دیدنیه…

    من محوِ دیدنِ این خدام درونم….

    این اشک های امروزم ‌کجا و اون اشک های سالهای گمراهیم کجا!!!!

    اونهایی که این اشکهای صالحانِ خدا رو دیده بودن نمیدونستن پشتِ این اشک ها چیه!!!

    بخدا نمیدونستن که اومدن به ماها گفتن برای این خدا باید گریه کرد و ضجه زد تا صداتو بشنوه!!!

    بخدا نفهمیده بودن و هیچوقت هم نفهمیدن که اون اشک ها از شوق و تسلیم و شکوه و عظمت معبودیه که بر اونها تجلی کرده،

    خدایی که با اون عظمت به وجودِ منِ دلباخته میاد و بی اختیار از عشقش اشک میریزم،

    از داشتنش، از دیدنش،

    این اشکها برای خواهش نیست، برای التماس نیست،

    این اشکها از ضعف نیست، از بیچارگی نیست!

    این اشک ها از نهایتِ درکِ قدرت و آگاهیه،

    از حسِ داشتنِ اونیه که داشته باشیش بــــــی نیاااااز از زمین و زمانی،

    بـــــی نیاز از خواهش و التماسی،

    بـــــی نیاز از جهااااانی…

    چون همهٔ نیازت پیش او بی نیازی از جهانه….

    خدای جانم

    ای که ‌تنها شایستهٔ ستایشی،

    سپاس و ستایش که انقدر جانانه کلامت را به گوشم رساندی و هر لحظه میرسانی تا من هر لحظه ام غرقِ این بی نیازی باشم 💖

    شکرت که میخوای دلم فقط پیش تو باشه و برای این دلدادگی همه کار میکنی 💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    به شما هم سلام و درود💖

    ممنونم ازتون،

    از نگاه زیباتون.

    امیدوارم حقیقتا این عشق رو درونمون جوری بپرورونیم که دیگه فاصله ای بین و ما و خدامون نباشه.

    این یکی شدن با اصل نهایت همه چیزه برامون💖

    امیدوارم هر لحظه در مسیرش قدرتمند تر و آگاه تر بشیم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    ممنونم دوست خوبم از این احساس خوبی که فرستادین💖

    من هرگز انسان کاملی نیستم و آرزوم اینه که در مسیر حقیقیِ خدای حقیقی خودم، حقیقی و قدرتمند پیش برم..

    این مسیر جوریه که هرچی بیشتر درکش میکنی میفهمی چقدر هنوز راه داری،

    چقدر هنوز این خدا رو باید بشناسی،

    چقدر هنوز تازه اولِ راهی،

    و بقول استاد این مسیر انتهایی نداره…

    امیدوارم هر لحظه غرق تر بشیم در خود خدا تا رها تر بشیم از خودمون!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    ممنونم دوست عزیزم💖💖

    خداروشکر که احساس خوب آفرید که اصلِ همه چیزه،

    احساسمون که همون زبانِ ارتباطی ما با جهانِ هستیه💖

    الهی همیشه حااااال دلتون عاااالی باشه💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    ممنونم دوست عزیزم،

    و به شما هم سلام و درود💖💖💖

    این دل که به اصلش برگرده عجیب چشم و‌گوشمون هر لحظه بازتر میشه💖

    و این حالیه که هر کسی پا در مسیر خدا بذاره قطعا تجربه اش میکنه و در این مسیر رشد میکنه و می مونه،

    اگر فقط بندِ خودش باشیم💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: