گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • هدایت چیست؟ تا کجا می تواند پیش برود؟ و تا چه حد می تواند دقیق باشد؟
  • نشانه هایی که تفکر در آنها می تواند نقش حیاتی “پیروی از هدایت در تجربه خوشبختی” را به ما بفهماند؛
  • مهم ترین باوری که “پیروی از هدایت” را تبدیل به مهم ترین اولویت زندگی فرد می کند؛
  • چه باوری باعث می شود هدایت را بر استدلال های عقل، اصلح بدانیم و تسلیم آن باشیم؟
  • “فرایند تکاملی درک هدایت” که منجر می شود به تسلیم بودن در برابر این جریان سازنده؛
  • آیا “هدایت خواستن” فقط درباره چیزهایی معنا دارد که نمی دانیم یا نمی توانیم؟! یا بهتر است درباره آنچه تخصص و مهارت داریم نیز از خداوند طلب هدایت کنیم؟
  • چگونه خود را در مدار دریافت هدایت ها قرار دهیم؛
  • “میزان تشخیص هدایت” بستگی به “میزان آمادگی فرد برای دریافت نعمت ها” دارد؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش بخش 10 | بررسی آیات با ریشه “ش ی ء” و “ر و د” (درک تفاوت بین اراده و مشیت خداوند)


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    623MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت
    37MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

406 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابوالفضل» در این صفحه: 1
  1. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1604 روز

    دیدگاه و کامنت زیبا ی من در قسمت سوم گفتگو با دوستان

    بسم الله رب

    من نمیدانم

    من ناتوانم

    من ضعیفم

    من کمک میخواهم

    من درخواست هدایت میکنم از الله مهربانم

    من حمایت و هدایت الله مهربان را میخواهم

    من ضعیفم تو قدرت داری

    من ناتوانم تو توانا هستی

    من نمی‌دانم تو دانا هستی

    من بلد نیستم تو بلدی

    و…

    داستان از این قراره که من گفتم من باید بندگی کنم و او خدایی

    ارباب او هست

    من بنده هستم

    داستان از این قراره که من گفتم خدایا من ضعیفم تو منو کمک کن

    تو قدرت داری تو توانا هستی تو دانا هستی

    من از تو هدایت میخوام

    من نمی‌دانم من نمی دانم من نمی‌دانم…

    داستان از این قراره که دیشب ساعت 5 شب بود که یه چیزی منو از خواب بیدار کرد

    انگار یکی داشت در گوش سمت چپم راه می‌رفت

    صدای جالب و متحیری داشت و گاهی هم زجر آور…

    گفتم خدا این چیه آخه تو گوش من؟!

    کم کم صدا بیشتر و بیشتر شد

    انگار کسی داشت در سرم به مغزم چکش میزد

    از خدا کمک خواستم که خدا آخه این چیه ؟!

    به من هدایت کرد که یه مورچه هست که راهشو گم کرده و به گوش تو رسیده !

    ولی قراره که کلی درس بگیری از این داستان و ایمانت بیشتر و بیشتر بشه به من به عنوان تنها قدرت جهان هستی به عنوان تنها رب جهان هستی و بدانی که قدرت از آن خدا است ولا غیر…

    این همه درس از این مورچه ی شیطون 🐜

    .

    اول چون همه خواب بودن آهسته آهسته رفتم گوشیمو برداشتم تا عکس گوشم بگیرم ببین چی هست؟!

    هیچی پیدا نبود 🐜

    بعد آهسته آهسته رفتم سراغ کمد دیواری تا گوش پاک کن رو بردارم و ببینم میتونم این مورچه ی قصه رو بیرون بکشم یا نه؟!

    دیدم نمیشه که هیچ تازه سر و صداش هم داره بیشتر میشه 🐜

    انگار کسی داشت تو سرم راه می‌رفت… 🐜

    در همین رفت و آمد ها بود که مامان مهربونم که واقعا از وجود داشتن همچین پدر و مادری از خداوند عزیزم سپاسگزارم بیدار شد

    گفت چی شده؟!

    داستان رو گفتم

    گفت مورچه رفته تو ی گوش تو 🐜

    گفتم نه بابا 🤔😁

    گفت آره ، یه چند باری منم تجربشو داشتم

    خلاصه گفت بیا بخواب و آب جوشیده ی سرد شده رو آروم آروم ریخت تو گوشم

    که کم کم مورچه ی شیطون قصه. ی ما بیاد بیرون و روی آب قرر بگیره و بیاد بالا 🐜🐜🐜

    بعد از چند دقیقه

    مورچه ی داستان یا از گوش من آمد بیرون یا در همون گوش من عمرشو داد به شما

    ولی من راحت شدم و دوباره همه چی برگشت سر جای اولش…

    *ولی اتفاقی که افتاد این بود که من به خودم گفتم ببین ابوالفضل که ما انسان ها چقدر ضعیف هستیم چقدر ناتوانیم که مغلوب یه مورچه شدیم 🐜 چقدر یه مورچه از ما قدرتمند تر هست که این جوری خواب و خوراک از ما گرفته و… 🐜

    به خودم گفتم چرا گاهی اوقات روی چیز های دیگه حساب میکنی؟!

    چرا کِرِدیت و اعتبار موفقیت هایت رو به حساب خودت و توانایی های خودت میزنی؟!*

    دیشب فهمیدم که چقدر ناتوانم

    دیشب فهمیدم که چقدر ضعیفم

    دیشب فهمیدم که چقدر نمیفهمم

    و چقدر خدا تواناست 💛

    و چقدر خدا قدرتمند هست 💛

    و چه‌قدر خدا دانا هست 💛

    .

    دیشب یک درس خیلی خوبی خدا به من داد که دیدِ من را باز کرد و باعث شد که بیشتر و بهتر و عاشقانه تر از خداوند درخواست کمک و هدایت کنم و دیگه نه تنها روی هیچ چیز و هیچ قدرتی بلکه روی خودم هم حساب باز نکنم و بگویم که قدرت از آن خداست ولا غیر ❤️

    *به امید الله مهربان

    به امید موفقیت های بیشتر

    در پناه الله یکتا شاد سلامت خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین 🌹🍁🍂*

    پنجشنبه 8 مهر ماه سال زیبای 140‪0

    ساعت 10:46 صبح

    🍁🍂🍂🍁

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: