گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت - صفحه 13

406 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرجس رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    سلاااااااااااام.

    یه سیستمی هست که هدایت میکنه، مگه یه تک سلولی بودی یادت نیست؟؟؟ چطور هدایت شدی که رشد کردی؟؟؟؟

    چقدر میتونه اخه دقیق باشه هدایت الله،

    بله میپذیرم که هدایت میکنه کاملا دقیق و بی عیب و نقص باشه…. خدایا بتو میسپارم برای حتی یه لیوان اب خوردن هم از تو یاری و هدایت میخوام.

    نتایج در بلند مدت نشون داده میشه نگران نباش.

    همه چیز رو همههههه چیز رو خدا فراهم میکنه اگر راه درست باشه خداوند اسون و اسون میکنه…..

    خدایا اجازه میدن تو من رو هدایت کن….

    من نمیییییییدونم من نمیییییییدونم نمیدونم من تسلیمم من تسلیییییییییییییییییییمم خدایا جوووووونم……

    صد درصد خیر محض برای من میخوای همیشه…..

    هدایت فراتر از ذهن من است برای همین 100 درصد تسلیم هدایت هستم…. وقتی میفهمم که صددرصد همه جا تسلیم باشم…

    در طی هدایت ممکنه اتفاقهای به ظاهر نازیبا رخ بده البته به ذهن من که در حد درک هدایت نیست،

    پس قضاوت نمیکنم..

    تحت هرشرایطی خدا جواب منو میده، تحت هرررررر شرایطی……

    هدایت رو درک کن.

    در لحظه به لحظه خیر و شر گفته میشه….

    الهامات پله پله است..

    الهامات در حد شعور مداری من هست…

    خدایا من تسلیم و فروتن هستم.

    دنبال نتایج پایانی نباش، نتایج پله ای ببین، کمک میکنه از مسیر زندگی لذت ببری….

    ایمان به خدا، ایمان به دنیای پس از مرگ و عمل صالح

    خداوند هر انچه را بخواهم بمن عطا میکند.

    من در مسیر تکاملی هدایت هستم که این فایل رو دیدم.. خدای عزیزم پیامت رو از این فایل دریافت کردم در حد شعور فرکانسی ام، هدایتگر من هدایت کن تا ارتقا فرکانسی داشته باشم…..

    من را هدایت کن به خواسته هام در صورتی که خیر دنیا و اخر را داراست……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حسین اعتبار گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    به نام الله سلام

    آگاهی هدایت و هدایت شدن دنیا توسط خداوند در همه چیز نفوذ داره حتی در کوچک ترین نقاط زندگی ما.

    مثل همون تخم مرغ که همه چیز به صورت هدایت شده به سره جایه خودش میره نه بیشتر و نه کمتر مثل تمام حیوانات که همیشه بهتر تصمیم ها رو میگیرن ممکنه بعضی اتفاقات هم بی رحمانه به نظر برسه اما این ظاهر داستان هست و باطن اون همیشه خیر مطلق است یعنی سیستم بدون تغییر خداوند دقیقا مثلا داستان لاکپشت ها که وقتی متولد میشه به طور کاملا غیزی یا هدایتی راه آب رو پیدا میکنه.

    ما قبول دارم که همه چیز از خداوند هست یا به بیانی همه چیز از انرژی هست پس باید اجازه بده این قدرت بزرگه کاره خودش رو انجام بده دقیقا وقتی یک فرد در موقعیتی بد تماس میگره جهان داره به ما میگه که برندارررر به همین سادگی اما ما باید روی خودمون کار کنیم تا بتونیم این هدایت رو درک کنیم . وقتی که از هدایت استفاده می‌کنیم نتیجه اش کاملا واضح است تا وقتی که از ذهن خودمون کمک میگیریم.

    شما فقط باید اعلام کنید به دنیا که چه چیزی نیاز دارم مثلا ثروت خب دیگه راهش رو جهان و سیستم مشخص میکنه… فقط با مثبت اندیشی و سپردن کار به نیروی بزرگ تر .. شاید اتفاقات برای ما خوش آیند نباشه اما نتیجه اش چیزی میشه که ما می‌خواهیم.

    هدایت از درون قلب ما اتفاقا میوفته

    و باید روی خودمون کار کنیم در هر زمینه ای که یک درجه یک درجه بهتر بشیم راه میانبر وجود نداره باید تکامل خودمون رو طی کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1340 روز

    بنام خداوند هدایتگر و وهاب

    سلام به استاد عباسمنش و همه دوستان ثروتمندم

    یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (16)

    خداوند به وسیله ى آن (کتاب) کسانى را که بدنبال رضاى الهى اند، به راه هاى امن و عافیت هدایت مى کند، و آنان را با خواست خود از تاریکى ها به روشنایى درمى آورد، و به راه راست هدایت مى کند.

    الله اکبر، چه صحبت‌های تکان دهنده و مفیدی در مورد اصل قانون هدایت شد که همه ما تشنه آن هستیم و چقدر هم در اشتباه بودیم و استاد بخوبی این مطلب را بامثال توضیح داد و صحبت‌های سپید خانم که بسیار عالی بود که ایشان گفتن بعداز 5 سال تازه فهمیده هدایت چیه و چطوری ازش بهره بگیرند و در مسیر موفقیت استفاده کنه تا جایی که با هدایت صحبت می‌کند و بحث می کنه ودر آخر تسلیم میشه ، و همان توضیح استاد که گفت من نمی دانم و فقط تسلیم الله و قوانین هستم.

    بسیار این گفتگوها آگاهی دهنده هست که لازم هست بارها وبارها گوش کنیم و یادداشت کنیم که ردپا گم نشود

    برای همه آرزوی موفقیت و خوشبختی کامل دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    کرامت ضیایی گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی هدایتی امروز این فایلو گوش کردم

    خیلی لذت بردم از این آگاهی های ناب

    خیلی عالی جواب آقا فرهاد رو دادید در مورده هدایت که گفتن در مورده مشکل بزرگه شرکتشون چکار کنند؟

    شما گفتید وقتی هدایت میخایم و مثلا بدهکاریم

    هدایت ما رو یک قدم جلوتر می‌بره

    مثلاً یک ایده میات که کاری کنیم یکم بدهی مون کمتر بشه

    یا کاری کنیم یکم حالمون بهتر شه، همین

    وباید یک قدم یک قدم جلو بریم

    هدایت چیزی جدا از فرکانس فعلی ما نیست

    هدایت یک کاری هست که قابله انجامه و

    اگه انجامش بدیم ما رو یک قدم جلوتر می‌بره

    چقدر زیبا هست این قانون خداوند

    خدایا شکرت بابته این آگاهی های نایت

    شاد وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    منیره ملاباقری گفته:
    مدت عضویت: 854 روز

    سلام به استاد عزیزم ودوستهای هم فرکانسی پرازانرژی

    بازهم یک فایل فوق العادههههههههه ، خدایاشکرررررت که هدایتم کردی سمت این فایل پرازآگاهی ، چقدررررر زیبا صحبت میکنن سپیده خانوم ، انرژی رو میشه توی صداشون لمس کرد.

    دراین فایل بیشتر صحبت استاد ودوستان عزیزم درباره ی هدایت بود. موضوعی که هرچیزی درموردش می‌شنوم ولی بازم احساس میکنم خیللللللللی راه داره تا بااعماق وجودم لمسش کنم، وقتی صحبتهای سپیده جان رو شنیدم ، فهمیدم که من خیللللللی راه دارم تابرسم به جایگاه سپیده جان ، واقعا تحسینشون میکنم

    من خیللللللی دوست دارم دراین زمینه پیشرفت کنم چون وقتی هدایتگرت ،الله باشه ، زندگی میشه برامون بهشت، ی وقتایی تو زندگی هدایت الله رو میفهمم وچقدر لذت بخشه این حس وحال، خدایاشکرررررت که مارو دراین راه قراردادی

    من چند روز قبل ازتحویل سال 1402 برای رفتن به مشهد برنامه ریخته بودم ، کلی ذوق داشتم، همسرم بازنشسته شده بود وماوقتمون آزاده آزاد بود .روز 28اسفند ماه اومد ومن هرکاری میکردم نمیشد بریم مسافرت واصلا جورنمیشد.باورتون میشه من مشهد نرفتم وباهمسرم رفتم به استان لرستان ، خونه ی پدرشوهرم ، کلللللللللی به من خوش گذشت ، داخل روستا با اون انرژی مثبت روستا کلی حال کردم.

    من ایمان دارم هراتفاق خوبی که مادوست داریم برامون بیفته ، در زمان ومکان خاصی برامون رخ نمی‌ده، همه ی اینها حکمت الله عزیزم هست ومن باجون ودل می‌پذیرم.

    من حرف استاد رو کاملا قبول دارم ، من خودم هم دنبال دین یا مذهب خاصی نیستم وفقط وفقط میگم رب ، پروردگاری که این جهان رو دقیق آفریده واداره میکنه خدایاشکرررررت برای این حدازتسلیم بودن ویکتاپرستی گروه استاد عباس منش عزیزم.

    استاد چه قدر درمورد هدایت زیبا گفتن که جنین انسان چگونه در شکم مادر هدایت میشه وانقدر دقیق ودرست اعضای بدن یک جنین صورت میگیره ، چه قدرتی پشت این قضیه هست؟

    وقتی ساعتها به این موضوع فکرکنی ، میفهمی که همین قدرتی که از عهده ی این همه کار برمیاد ، پس هدایت کردن بندش که دیگه کاری نداره براش، فقط کافیه توباورش کنی وبهش توکل کنی.خدایا شکررررررررت که توهستی

    چه قدر استاد زیبا درمورد قانون تکامل صحبت میکنن واقعا همینه ، من خودم فایلهای استاد روچندین بار میبینم ولی هربار ی حرفهای دیگه می‌شنوم ومیفهمم که درک من بالا رفته .

    خدایا من دراین راه تسلیم درگاه توام وخودت میدونی تنها تورامیپرستم وتنها ازتویاری می‌جویم.من بدون توهیچم ، الله عزیزم هدایتگر مسیرمن در زندگی باش

    امیدوارم الله عزیز ویکتا هدایتگر مسیر همه ی ماباشه ، به امید حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    نسرین ویسی گفته:
    مدت عضویت: 2216 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سپاس مخصوص خداوندیست که پروردگار جهانیان ست

    همین الان کار عجیبی انجام دادم ،یه کاری که هیچ وقت فکر نمی‌کردم بتونم اینقدر ساده انجامش بدم ،این فایل نشانه ام بود ومن الان از کارم استعفا دادم ،کاری کردم که همه شاید مسخره ام کنن بهم حرف های بدی شاید بزنن والبته همین گفتن شاید سخت‌ترین بخشش بود اما انجامش دادم نجواهای زیادی آمد ولی نمی‌توانستم هدایت خداوند رو گوش نکنم چون این شغلی بود که پروردگار به من داده بود وحالا که گفته ادامه ندم میگم چشم ومی سپارم به خودش ،بهش ایمان دارم و میدونم که بهترینها رو برای من میخواد،میخوام این مطلب رو اینجا بذارم چون میدونم یه روزی میام سراغش شایدم نیام نمی‌دونم

    اول اینکه این کار راحت شد برام زبانم باز شد وتوانستم حرف بزنم ورئیسم هم خیلی راحت پذیرفت

    دوم اینکه همین که رسیدم خانه مامانم زنگ زده میگه نسرین شماره حساب بده می‌خوایم برات پول واریز کنیم دقیقاً همین الان خندیدم صدای مادرم دراون لحظه صدای خداوند بود در گوش من در قلب من

    و بعد درحال نوشتن این کامنت در تلویزیون کاری که میخواهم انجام دهم نوشته شد

    .خدایا من بهت ایمان دارم

    خدایا من تسلیم تو هستم

    نمی‌دونم چی میشه

    ولی می‌دونم این راهیه که باید برم

    you can’t fly unless you let yourself fall

    من به ندای تو گوش کردم پریدم پروازش باتو

    تو بال‌های منو بازکن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 1437 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد نازنینم

    من از هدایت الهی بگم براتون

    من از اونجایی که آروم آروم این نیرو رو شناختم و باهاش رابطه ام یکم خوب شد

    یادم میاد که تا الان سختی نکشیم

    همیشه در همون لحظه بهترین هدایت هارو برام میفرستاد

    اول میگم از زمانی که قلب من

    من رو هدایت کرد به مهاجرت قلب من حس می‌کرد که این مسیر تو هست و باید بری من نمیدونستم و چیزی نمیدیدم ولی اون ندای قلبی ام بهم گفت برو و رها کن بخاطر داشته هات غصه نخور بیخیال شون بشو من بهت بینهایت بیشتر از این ها رو میدم من

    اون روز ها شروع کرده بودم که تازه از کوچولو وسایل خونه برای خودم بخرم چون من مثل بقیه نبودم که جهیزیه ای از طرف پدرم و یا خانواده همسرم درسافت کنم هیچی نبود خداشاهده من فقط یک قالی توی اتاقم بود و هیچ چیز دیگه ای نداشتم

    و من شروع کردم از همون پول تو جیبی که داشتم برای خودم وسایل میخریدم

    و چند تا تکه بزرگ رو خریده بودم مثل جارو برقی خردکن چرغ گوشت و این چیز ها ولی وقتی زمانش رسید خدای من گفت بهم تو نیازی به جهیزیه نداشتی تو اصلا باید از اینجا به 10 کشور دور تر بری و اصلا تو اینجا نمیمونی که بخای پاتو بند کنی

    و من فهمیدم که همین هم هدایت خداوند بوده تا من به داشته هام دلبسته نباشم و به راحتی بتونم بکنم و برم و وابسته نباشم

    همون چند تا وصیله ای هم که خریدم درسته اون موقع اون ها تمام دل خوشی من بود که بهم داشت از یک آینده یه کوچولو روشن تر خبر میداد و داشتم خودم امید برای خودم به وجود می‌آوردم که من هم میتونم یک زندگی مستقل و زیبا رو تجربه کنم ولی وقتی زمانش رسید گفت رها کن همه رو بهشون وابسته نشو من بهت بینهایت نعمت میدم که نتونی بشماری

    من تمام اون وسایل رو به مادر شوهر عزیزم هدیه دادم و رها کردم شون

    و بعد حرکت کردم در مسیر هدایت منی که در یک اتاق کوچولو با یک قالی خالی داشتم زندگی میکردم

    آورد من رو آروم آروم قدم به قدم به قول شما پله پله الان بعد از هفت سال در کشور زیبای آلمان دارم زندکی میکنم و هر وصیله ای که دوست دارم رو خودم تهیه میکنم همین ماه قبل دوتا لباسشویی بوش مدل 2021 برای خودم خریدم همسرم همین ماه قبل دوتا ماشین بی ام وی خرید و خودم سر کار میرم کاری که واقعا ازش لذت میبرم و عاشقش هستم

    از نتایج مادی میگم چون همه و حتی خودم بعضی وقت ها فقط این هارو نتیجه میبینیم

    ولی اینکه در بیشتر زمان های روز حالم خوبه ترس و نگرانی ندارم ارامش قلبی و ذهنی دارم آخه من این نتایج رو با چه مقدار پول میتونسنتم بخرم اصلا این احساسات چیزی نیست که قیمتی بشه روش گذاشت ولی وقتی در مسیر درست خداوند در حرکت باشی از درگاه لطف اش هم نتایج مادی و هم نتایج غیر مادی رو باهم بهت میبخشه و به زندگیی هدایتت میکنه که تو خودت دوست داری تجربه اش کنی و بینهاااایت زیبایی و برکت دیگه که خداوند لطف میکنه و قدم به قدم هدایتمون میکنه

    من در مورد هدایت خداوند در همین امروز خودم بگم بهتون استاد نازنینم

    همین امروز وقتی داشتم تمرین ستاره قطبی مو انجام میدادم

    خداوند بهم الهام کرد چرا منتظر همسر ات هستی برو خودت تشک های تخت خواب های فرزندانتون بگیر

    چون ما هفته پیش برای فرزندانمون دوتا تخت خریدیم ولی تشک. هاش مونده بود که چون همسرم وقتی از سرکار برمیگرده اون مغازه هم بسته میشه نمیشد بگیریم و من امروز به همسرم گفتم خودم میرم و میگیرم میارم

    رفتم استاد نازنینم گرفتم و حتی 20 یورو هم از قیمتی که ما در نظر مون ارزون تر تخفیف خورده بود و همون لحظه گفتم خدایا شکرت از جایی که فکرشو نمیکنم بهم روزی به غیر الحساب تو میفرستی شاید اون تخفیف فقط برای امروز بوده من نمیدونم وقتی بهم گفت برو امروز گفتم چشم و رفتم و این برکت رو وارد زندگیم کرد

    و حتی در مورد لباسشویی ام امروز از شرکت بوش یک نفر میومد که تعمیر اش کنه چون صداش بلند شده بود وقتی اومد گفت ابن وصیله هایی که وقت حمل و نقل بوده رو شما باید برمی‌داشتین و خودش برداشت و گفت چون این مشکل ار شما بوده باید هزینه شو خودتون پرداخت کنید و بدون اینکه من بگم خداشاهده بدون اینکه ازش درخواست کنم گفت اشکال نداره من یه چیزی مینویسم که هزینه شو شرکت بده و شما نیازی نباشه چیزی پرداخت کنید

    من همه این هارو روزی به غیر الحساب و دستان نازنبن خداوند میدونم که داره لطف شو وارد زندگیم میکنه من حس میکنم من میفهمم وهمینطور داره هر روز من سرشار از خیر و برکت میشه و همه و همه این نشانه وجود انرژی اون قدرت بیکران در زندگیمون هست و من میتونم هزاران هزار از این نشانه های هدایت بنویسم و بابت شون خداروشکر بگم

    خداروشکر که در ابن مسیر هستم و دارم این آگاهی هارو دریافت میکنم

    استاد نازنینم بینهایت از این مسیر لذت میبرم و از خداوند از صمیم قلب ام سپاسگزارم که شما هستید و میتونیم باهاتون به این مسیر بهشتی ادامه بدیم و میفهمم و درک میکنم که با تمام وجود دوست دارید و حریس هستید که مسیر درست رو واضح شفاف و دقیق برامون توضیح بدید خداروشکر بابت وجود با برکت تون استاد نازنینم امیدوارم هر جا هستید الطاف بی انتهای خداوند از هزاران طریق وارد زندگیتون بشه و شاد و سلامت و ثروتمند و همیشه در بهترین زمان و مکان خودتون باشین ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      جابر اسدزاده گفته:
      مدت عضویت: 3163 روز

      سلام به شما دوست عزیز

      سپاسگزارم از شما دوست عزیز

      برای این کامنت زیباتون و سپاسگزارم از خداوند هدایتگر که همواره در حال هدایت بندگانش هست.

      من هم امروز به این کامنت شما هدایت شدم و این نشانه امروز برای دیروز من بود که خداوند امروز بهم گفت دوباره بیام و بخونم و واقعا لذت بخش بود و هست.

      واقعا همونجور که استاد میگن تحسین برانگیز هست کسانی که مهاجرت میکنن.

      و احساسی در من ایجاد شد که به امید خدا به زودی من یک مهاجرتی داشته باشم

      البته به تهران

      و شاید این شروع مهاجرت های بعدی و بزرگتر من باشه به امید الله.

      باز هم سپاسگزارم از شما

      و سپاسگزار خداوندم به خاطر وجود استاد عباسمنش عزیز و یکی از سپاسگزاری های همیشگی همه عباسمنشیها همین هست.

      در پناه خدای مهربان باشیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    پریسا و جلال گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی

    فایل بسیار زیبایی بود و به قول سپیده جون دری از آگاهی های ناب به روی ما باز شد

    استاد عزیزم من با فایل های شما دارم کم کم به ندای قلبم گوش میدم و به هدایت هایی که متوجه اون میشم عمل میکنم

    این مسیر کاملا داره تکاملی پیش میره و به گونه ای شدم که کاملا فایل های شما داره درون من رو دگرگون میکنه و دارم بزرگتر میشم

    و به گونه ای شدم که هر لحظه تشنه تر هستم و انگار سیراب نمیشم و همیشه مشتاق شنیدن آگاهی ها و فایل های شما هستم

    تحسین میکنم سپیده عزیز رو به خاطر اینهمه هماهنگی که با درون خود و خدای خود داره

    و تحسین میکنم فرهاد عزیز رو که باعث شد یه آگاهی ناب دیگه در مورد دین و هدایت به دست بیاریم

    خدارو هزاران بار شاکرم به خاطر وجود این فایل جذاب

    و از دوستان و همکلاسی های عزیزم در این راه و این سایت که با گذاشتن کامنتهاشون باعث تقویت باورها و انگیزه گرفتن من می‌شوند

    موفق باشید

    پریسا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    سوال سپیده عزیز چقدر به جا بود.

    استاد من قبلا وقتی خواهرام دوستام همکارام جایی میرفتن و من به نحوی نمیتونستم نمیشد یا حتی منو در جریان نمیزاشتن که باهاشون برم خیلی ناراحت میشدم حتی یه بار گریه ام گرفت که چرا منو تنها تو خونه گذاشتن و بهم نگفتن و تو اون رفت وآمدها یه اتفاق مثل تصادف یا مسئله ای دیگه برای اون عزیزان رخ میداد که من بعدها متوجه میشدم یا میشنیدم و با خودم میگفتم چقدر خوب شد که باهاشون نرفتم یا من اونجا نبودم.

    (و کم کم این مانترا رو باور کردم و با خودم تکرار کردم که من همیشه در بهترین مکان و زمان ممکن ومناسب هستم و هر انسان فوق العاده ای که به زندگیم میاد یا حتی میره حلقه ای طلایی در زنجیره خیر و صلاح و رسیدن به خواسته من هست )

    و این یک باور قدرتمند هست و خیلی به این حسم برای رفتن به جاها بهم کمک کرده .

    برام خیلی جالب بود که میتونیم برای چیزهای کوچکتر حتی لباس پوشیدن و غذا خوردن هم از این نیرو و هدایت یا الهام درونی استفاده کنیم و اینکه تو قرآن هم خدا خودش قسم خورده که خیر و شر حتما بهمون گفته میشه خیلی قلبم آروم گرفته.

    دقیقا گاهی ظاهر قضایا یا الهامات خوب نیست ولی در بلند مدت میبینم واقعا به نفع ما بوده.

    فقط کافیه ما تسلیم و در پذیرش نیروی برتر باشیم.

    و بسیار قابل فهم توضیح دادید که ما با تغییر پله به پله مدارمون الهام هایی که بهمون میشه هم رشد میکنه

    مثلا من تو مدار ماهی 100 تومن الهاماتی برای رفتن به ماهی دویست تومن بهم میشه و وقتی به مدار 200 تومن رسیدم الهاماتی برای ماهی 300 تومن بهم میشه

    و به همین منوال هر روز مدار من و هدایت من در تمام جنبه ها سیر تکاملی و روند رو به رشد داره.

    این زیبایی جهان هستی هستش

    فقط باید از مسیر رشدمون لذت ببریم و بدون وابستگی به هیچ کسی یا هیچ چیزی (سیگار و مشروب و معشوق و…) حالمون خوب باشه تا اتفاقات شرایط ایده ها و افراد مناسبتر بهمون الهام بشه

    و چقدر با تواضع و بسیار منطقی جواب سوال فرهاد عزیز رو دادین که اصل موضوع یکتا پرستی فارغ از هر دین و جنسیت هر مسئله ای هست

    اینکه ما ایمان داشته باشیم به تنها نیروی برتر جهان که خداست و به آخرت و‌دنیای بعد هم ایمان داشته باشیم و در زندگی کارهای درست و خداگونه انجام دهیم اینطوری در دنیا و دنیای پس از مرگ سعادتمند و شاد خواهیم بود.

    این زیباترین آگاهی بود که طی این سالها دریافت کردم و بی نهایت از شما استاد گرانقدرم سپاسگزارم.

    امیدوارم هر روز نشانه ها و هدایت های رب مهربونم رو قوی تر از روز قبل دریافت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    ستایش مخصوص پروردگاریست که فرمانروای جهانیان است

    سلام به استاد عزیزم وبه خانوم شایسته ی عزیزو به همه ی فرکانسی های جان

    امروز بیستم اذرماه 1401،من و الله باهم نشستیم درکناراین لپ تاپ و من میخوایم با کمک قدرت خدای عزیزم وقایع امروز رو بنویسم تا ردپایی بزارم از مسیری که رفتم تا به جاده اصلی صراط المستقیم برسم…

    امروز با حال عالی بیدار شدم و با ستاره قطبی روزم رو شروع کردم ….

    همونجوری که خیره شدم به اسمون و با خدا حرف میزدم بهش گفتم ببین پسر،من با اصل مردن هییچ مشکی ندارم اما با این مشکل دارم که وقتی مردم و ازم پرسیدی چه خبر؟من گردن کج کنم و بگم من تو این دنیا مستضعف بودم!

    من میخوام این دنیارو تجربه کنم در تموم ابعادش !میخوام وقتی مردم و اومدم پیشت بگم دمتتتت گرم که هم اتنافی الدنیا الحسنه وفی الاخره الحسنه …

    من میخوام اینجوری بمیرم …پس دست من رو بگیر و مثل همیشه هدایتم کن ….

    بعد هم زمان با کار خونه چندتا فایل دانلودی از استاد گوش کردم که فوق العاده بود …

    اونا که تموم شد بهم گفت برو قرانت رو بخون …

    سوره جادویی الحجر ….

    رسیدم به اونجا که خدا گفت گل ادم رو که درست کردم …از روح خودم در او دمیدم …

    دیگه نتونستم ادامه بدم…فقط گریه کردم ….خدارو صدا زدم و بهش گفتم منو ببخش …ببخش که سی سال نشناختمت …سی سال همه جا دنبالت گشتم الا تو وجود خودم …همینجا تو قلبم بودی و من نفهمیدم …

    من یک تیکه از توام …منو ببخش اگر اونطوری که شایسته ی روح شماست زندگی نکردم ….

    و خداوند جوابم رو داد : مژده بده به بندگانم که من امرزنده ومهربانم … ایه49سوره الحجر

    نمیتونم وصف کنم این حجم از عشق نوری که به قلبم جاری شد …

    خلاصه برگشتم به کارهای روزانه و تمیز کاری و همزمان گوش دادن به فایل جلسه 1 قدم 11

    درحالیکه عصرکار بودم و ساعت 1باید به سمت بیمارستان میرفتم که ساعت 12:30 گوشیم زنگ خورد و همکارم گفت امروز تعداد مریض کمه و شما افی …

    ناخوداگاه گفتم من مشکلی برای اومدن شیفت ندارماااا،تازه بچه هامم نیستن امروز ،مطمئن هستید کس دیگه مشکلی نداره و درخواست اف نداره ؟

    همکارم گفت : نه شیفت های تو از بقیه بیشتره،تازه بچه ها نیستن بگیر بخواب از اف امروزت لذت ببر…

    گوشی رو که قطع کرد ساعت گوشی روی عدد رند بود ..1234…من خیلی علاقه دارم به دیدن اعداد رند روی گوشی …

    این رو ی نشونه دیدم …هرچند ی چیزی تو مغزم میگفت تو زنگ بزن به بقیه همکارات ببین نمیخوان اف بشن تا تو جاشون شیفت بری ؟اما ی چیزی ته قلبم میگفت چرا خودت رو لایق یک روز اف بدون دغدغه نمیدونی ؟تو که همش میخواستی فرصتی پیش بیاد که با خودت و خدا خلوت کنی چرا انقدر مقاومت داری الان ؟

    رو کردم به اسمون و گفتم خدایا من نمیدونم …بسم الله تو بگو چیکار کنم …

    بهم گفت این پلاستیک زباله رو که میخواستی سر راه بزاری سطل زباله الان بردار ببر…

    گفتم چه کاریه ؟من که دیگه بیرون کاری ندارم باشه همسر داره میره سرکار میبره ..

    خدا گفت هرچی بهت میگم گوش کن …

    رفتم مانتو پوشیدم و شالم رو گذاشتم و میخواستم با شلوار خونگی برم تا سطل زباله که نزدیک درب اپارتمان بود که گفت رو شلوارت ی شلوار بیرونی بپوش … نگفت شلوارت رو عوض کن …گفت روی شلوارت بپوش و برو …منم گفتم چشم

    موبایل و کلیدم رو گرفتم و رفتم پایین …

    نمیدونم توصیف کنم تو چه حالی بودم …فقط میدونستم دقیقا کنارم وایساده و داره دقیقا پابه پای من میاد …

    زباله رو که انداختم گفت بسم الله …بیا بریم پیاده روی …گفتم کجا ؟گفت تا لب دریا …گفتم غذا رو گازه اخه …گفت نگران نباش بیا باهم قدم بزنیم بیا حرف بزنیم الان بهترین موقعیته …

    و ما دوش به دوش هم رفتیم …از خونه تا لب دریا ده دقیقه هم فاصله نیست …ولی نمیدونم چه قدر طول کشید …

    در اوج ارامش باهم قدم زدیم …و مدام دم گوشم تکرار میکرد ادعونی استجب لکم …..اذا سالک عبادی عنی …فانی قریب…ادعونی استجب لکم …

    اروم باش … من کنارتم …من بهت میگم …تو فقط بنده ی من باش میتونی ؟

    گفتم این لذت بخش ترین چیزی که تاحالا تجربه کردم …بندگی شما …خیلی قشنگه …

    گفت میخوای ابراهیم باشی ؟حاضری قربانی بدی ؟

    ی لحظه ترسیدم…اما بیشتر از لحظه طول نکشید گفتم اره …اگر به قیمت رسیدن به شماست اره …

    نزدیک های ساحل بودم گفت نه سمت دریا نرو …

    ازین مسیر حرکت کن و راه برو …

    ی مسیر توش پر از بوته وخار بود ..ازین خارها که میچسبیدن به همه چی و دراوردنش سخته ….

    رفتم ورفتم …دنبال جایی برای نشستن بودم …

    بالاخره ی جایی روی شن ها که تو دید کسی نباشم نشستم …

    تموم کفش و شلوارم و جورابم پر از خار بود

    بهم گفت دونه دونه درشون بیار …

    بعضیا راحت کنده میشدن …بعضیا از شلوار کنده میشدن دوباره به جوراب میچسبیدن …بعضیاشون میرفتن تو انگشتم و خون میاوردن ،خار بعضیا از لای جوراب به پام رسیده بود و خراشیده بود …به هرکلکی بود همرو دراوردم ..نمیدونم 30 تا 40 تا چندتا بودن …

    گفت درشون اوردی ؟گفتم بله … گفت پاشو راه برو …

    بلند شدم و به مسیری که گفت رفتم

    یک مسیری که از هرچی خار و گیاه پاک سازی شده بود و مستقیم میرفت سمت دریا …

    گفت فهمیدی ؟نگاهش کردم…

    گفتم میشه بغلتون کنم ؟

    دیگه اشکام توان موندن تو چشام رو نداشتن ..

    سرازیر شدن …خدا گفت این مسیری که امروز اومدی … و تموم این خاری هایی که از تنت جدا کردی … مسیری که تو این یک سال اومدی …تو شرک ها رو از خودت کندی …. تو باورهای خرابت رو نابودی کردی…تو ادم های بیخود رو از زندگیت حذف کردی …تو ویژگی هلی مخرب شخصیتیت رو از بین بردی و الان تو این جاده ای …جاده ای که صاف ترو میبره جایی که میخوای …بیا باهم قدم بزنیم و بریم کنار دریا …

    من با گریه درکنارش حرکت کردم … لب ساحل باهم نشستیم …باد سردی میومد ولی سردم نبود …الان فهمیدم چرا توخونه بهم گفت شلوارت روی شلواار خونگی بپوش….

    مقصد اینجا بود …کنار موج های دریا … نشستن روی ماسه . ..گوش کردن به صدای موج ها …دیدن مرغابی های زیبا که بی دغدغه روی سطح اب پرواز میکنند و ایمان داشتن در دل این موج ها …روزی امروزشون هست ….

    نمیدونم چقدر اونجا نشستیم باهم و حرف زدیم و اهنگ گوش کردیم …

    تجربه بینظیری بود …وقتی به خودم اومدم و بلند شدم برم سمت خونه متوجه شدم مانتو و شلوارهام کلا خیسه …و من اصلا نفهمیده بودم ….

    راه افتادم سمت خونه و باز حس کردم ی خاری پشت پام رو میزنه …دیدم اره چندتا دیگه بهم چسبیده … همونطوری که خم شدم که درشون بیارم حس کردم خدا میخنده …لبخند شیرین … گفت دیدی؟خار ها همیشه هستن …همیشه باید حواست به خودت باشه …فکر نکن دیگه اوستا شدی و دیگه توپ تکونت نمیده …همه جا باور های خراب هست …همه جا شرک هست …همیشه تو مسیر باید پاکسازی کنی …همیشه باید حواست جمع باشه …همیشه باید روی خودت کارکنی …

    ی بوس فرستادم براش و گفتممم چشششم رئئئیس اطاااعت امر ………

    و خوشحال خندان رفتم سمتت خونه …با کلید درخونه رو باز کردم …و همسرم چشاش چهارتا شد گفت تو مگه نرفتی شیفت ؟گفتم نه اف شدم گفت پس کجا بودی؟گفتم با خدا رفته بودم پیاده روی …خنده ش گرفت گفت پس لباسات چرا خیسه ؟گفتم باهم لب دریا نشسته بودیم

    خدایی قیافه ش دیدنی بود

    بعدشم رفتم ی دوووش اب گرم گرفتم و لپ تاپ رو روشن کردم برای نوشتن …

    نمیدونمم این نوشته برای خودم میمونه یا باید جایی کامنتش کنم …اینم سپردم به خدا …

    گفتم اگر لازمه تو سایت استاد بزارمش لطفا بهم بگو 

    ببینم تا شب چه اتفاقات شگفت انگیز دیگه ای میفته …

    الهی به امیییید تووووووو

    —————————————————————————————

    به نام خدای قشنگ ومهربان و هدایتگر

    بیست و شیش بهمن ماه 1401

    سلام به همگی

    همون روز که نوشتن متن تموم شد،به الله قسم من ی صداهایی تو مغزم میشنیدم …قشنگ میشنیدم استاد داره با چند نفر حرف میزنه …به وضوح به وضح …

    بعد سایت رو چک دیدم ی فایل پیشنهادی داره از گفت و گوی استاد با دوستان و وقتی باز کردم و گوش کردم به صدای سپیده جان …دیوونه شدم …

    دقیقا همون صداهایی بود که تو سرم میشنیدم …و دقیقا تجربیات همون روزم صحبت میکردن …

    فایل رو گوش کردم،برای خودم دانلود کردم و بعد از خدا پرسیدم متنم رو کامنت کنم زیر این پست ؟گفت فعلا نه …

    امروز اما مجددا هدایت شدم به شنیدن این گفت و گو…باز دییوونه شدم ازین همه اگاهی …ی حسی گفت حالا برو دوباره خودت بخون چی نوشتی …

    لپ تاپ رو روشن کردم و با هرخطی که میخوندم یاد تجربه فوق العاده ی اون روز اشکام رو سرازیر کرد …و ایمانی در دلم زنده کرد صد ها برابر از قبل بیشتر …

    و حالا میخوام به لطف الله این کامنت رو ثبت کنم تا هم ردپایی از خودم بزارم برای سعیده ی سال ها بعد تا مسیر رسیدن به هدف هاش رو یادش نره و هم از استاد عزیزم تشکر کنم که عمیقا تنها رفیق زندگی من شده که صبح ها با خوندن کامنت های سایتش بیدار میشم،و تا شب دارم به صداش گوش میدم ،مینویسم ،تمرین ها رو انجام میدم و شب ها با صداش به خواب میرم …

    همیشه عاشقتونم …

    به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2235 روز

      سلام سعیده خانم‌ عزیز

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      من از چند ماه پیش پروفایل شما رو ذخیره کردم و کامنت های شما رو دنبال می کنم

      همشونو می خونم :)

      شاید باورتون نشه ولی من با کامنت شما اشک ریختم

      خیلی خیلی کم پیش میاد وقتی تو سایتم اینقدر قلبم صاف بشه و آروم بشم که اشک شوق بریزم از هدایت خداوند

      پیش اومده که ذوق کنم با صدای بلند بگم دمت گرم دختر تو فوق العاده ای ، بالا پایین بپرم دست بزنم :) (کودک درونم خیلی فعاله)

      خیلی خیلی خیلی زیبا نوشته بودی

      اصلاً همیشه زیبا می نویسی

      نمیدونم شاید به خاطر اینه که قبلاً بلاگر بودی؟!

      یا شاید هم به خاطر وصل بودنت به خداونده یا….

      مهم اینه که من عاشق خوندن کامنت های شما ، آقا حمید امیری، آقا محمد درخشان هوره، خانم الهه سواد کوهی، خانم الهه رشیدی ، خانم زهرا ولایتی ، پدر ایشون آقا حامد ولایتی و … برخی از دیگر دوستان هستم

      خیلی برای من دل نشینه خیلی چیز یاد میگیرم خیلی عزت نفسم میره بالا ، خیلی ایمان قوی میشه و خیلی احساس خوبی دارم احساس می کنم از زمان ارزشمندم دارم به بهترین نحو ممکن استفاده می کنم

      ان شا الله خدای مهربانم بهم کمک کنه در این مسیر با تعهد و استمرار بمونم

      و هر روز میزان فعالیت و کیفیت فعالیت من بیشتر بشه

      راستی من به خاطر ورودی های نا مناسبی که قبلاً راجع به یه سری موضوعات گرفتم

      خیلی خیلی سختمه تمرین ستاره قطبی رو انجام بدهم

      با اینکه هزاران بار از شما و دیگر دوستان شنیدم (یعنی تو کامنت هاتون خوندم) که چه نتایج فوق العاده ای گرفتید از ستاره قطبی باز هم سختمه

      اونقدر سختمه که احساس میکنم دارم درد میکشم ): مثلاً رفتم فیزیوتراپی بهم برق وصل کردن !!!

      مثالی بهتر از این تو ذهنم نیومد چون قبلاً تجربش کردم گفتم!!

      می دونید هم سپاسگزاری کردن و با حس خوب خوابیدنه خیلی برام سخت شده تو ذهنم

      هم طبیعتاً وقتی صبح ها با احساس خوب بیدار نمیشم!! توجه به نعمت ها و تجسم کردن خواسته هام برام سخته دیگه!!

      من اینجوری نبودم ها ، یکی از دوستام که تا دو سال پیش بهش باور داشتم و هر روز صبح تا شب با هم بودیم چون همکار و شریک کاری هم بودیم! ( البته من خدارو شکر درس هامو گرفتم و بعد از کات کردن با ایشون دیگه هرگز تن به شراکت ندادم و با کمک خدا دیگه هرگز هم تن به شراکت نمیدهم) اتفاقاً ایشون هم به قانون آگاهی داشت و کلی نتایج خوب هم گرفته بود ولی شاگرد استاد عباس منش نبود ، فقط از سال ها قبل ایشون رو می شناخت و با آموزه ها و مدل آموزشی ایشون آشنا بود (در واقع قبلاً شاگرد استاد بود، حتی عزت نفس و روان شناسی ثروت 1 هم خریداری کرده بود ولی دیگه مدارش عوض شده بود و نمی خواست با استاد عباس منش باشه)

      از آموزه های دیگه استفاده می کرد و با اساتید مختلف همزمان کار می کرد (هنوز هم دورا دور می بینمش ، چون به هر حال ما همکاریم و اون ارتباطات کاری و سلام و علیک گرمِ بینمون هست ، هنوزم اون همون‌ جوریه!!)

      خب من از ایشون خیلی حرف شنوی داشتم خیلی باورش داشتم چون اون دوران ما خیلی رفیق بودیم و قلباً هم دیگه رو دوست داشتیم و این عشق دو طرفه بود و هیچ سکی هم درش نبود و هر دو برای هم از مرام و معرفت مایه می گذاشتیم

      ولییییی

      این حرف شنوی بی چون و چرا از ایشون یه طرفه فقط از سمت من بود!! حداقل اگه نگم 100 در برابر 0 ، 80 به 20 بودیم !!!

      یه جورایی بعدا فهمیدم که شرک‌ خفی داشتم

      البته که مشخصاً عزت نفسم هم پایین بود دیگه!!!

      ایشون یه سری باورهای دیگه ای داشت یه سری حرفهای دیگه میزد و به قول خودش با سند و مدرک می خواست ثابت کنه که این مسیر اشتباهه و از سر خیر خواهی به من کمک کنه که به جای بودن با استاد عباس منش برم سراغ همون مواردی که ایشون میره!!

      خلاصه که جونم براتون بگه منی که چند ماه اول عالی داشتم از ستاره قطبی جواب می گرفتم و تازه داشت این تمرین بهم مزه میداد :)

      چنان باورهام بمب باران شد (از جهت منفی) چون میگم ما زمان زیادی در روز با هم بودیم

      حدودا یک سال و نیم با هم بودیم و البته که میگم به شدت من از ایشون تاثیر پذیر بودم !!! (این هم یه درس خیلی سنگین و بزرگ بود برام که دیگه هیچ کسی رو بی چون و چرا قبول نکنم)

      دیگه من ستاره قطبی رو بوسیدم و گذاشتم کنار

      ولی خداوند به من لطف داشت درست زمانی که داشتم ایمانم رو به استاد از دست میدادم هدایت های خداوند اومد ، اون ها چی بود؟؟؟

      گفتگوی بچه ها با استاد در کلاب‌ هوس ، شنیدن صدای بچه ها و مخصوصاً شنیدن نتایجشون پادزهری بود که روی قلب مسوم من ریخته میشد و این مسیر ادامه داشت

      بعدش دیگه لایو ها رو می‌دیدم بعد گفتگو با دوستان حضوری مثل صحبت با آزاده و بعدش هم که نتایج دوستان اومد و….

      این همه و همه به من کمک کردن البته دور شدن من از ایشون هم خیلی تاثیر گذار بود و باعث شد که من هر روز ایمانم نسبت به استاد و آموزه های ایشون قوی تر بشه

      و در این مسیر بمونم و ادامه بدهم

      ولی باورهام هنوز راجع به ستاره قطبی فکر می کنم ضعیفه چون خیلی سختمه انجامش بدهم!!!

      اصلاً نمیدونم چرا این ها رو اینجا نوشتم ولی احساسم گفت بنویسم

      منم گفتم چشم

      خیلی سپاسگزار میشم اگه کمکم کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      الهام رمضانپور گفته:
      مدت عضویت: 1404 روز

      سلامم به همه عزیزاان

      سعیده جااان چقدر توصیفاتی داشتی که از قلبت تراوش کرد..واای چه آیه ایی رو یاداوری کردی،،،از روح خود در تو دمیدم..اشکها ریختم سعیده جان..دوست عزیزمم واقعاا حالم رو دگرگون کردی..چه دوستی زیبایی با خدا داشتی..

      ما در آغوش تو رهااییم ای فرمانروای عالم.

      همزمان درس میخونم و کار میکنم..از خداوند میخوام منو به سمتی هدایت کنه که زمان آزاد ایجاد بشه و بتونم بیشتر روو خودم کار کنم و مطمئنم خداوند مسیر رو هموار میکنه.

      عاشقتمم سعیده جان ممنون از وصف عاشقانه هایت با پرودگار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3571 روز

      سعیده عزیز سلام.

      امیدوارم سلامت، شاد شاد مثل همیشه در آغوش خداوند باشی.

      خوشا به سعادتت که به این شکل با خدای خودت که واقعا درون ما است و بس، ارتباط گرفته ای.

      خدا رو سپاس به خاطر وجود دوستانی مثل شماها در گروه

      واقعا خوشحال شدم از این ارتباط ….

      تحسینتون میکنم خیلی زیاد

      در پناه خدای مهربونم

      شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1784 روز

      سلام سعیده زیبای خوش قلب، کلا امروز روز منه، ساعت یک شبه و من امشب برای بار دوم داشتم این ففایل رو گوش میکردم که به کامنت شما برخوردم، امشب انگار هی باید از عشق خدا اشک بریزم، اول با گفتگو با دوستان قسمت 37، بعدشم که با این کامنت شما، نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم، خیلی عالی نوشتی و چون از دلت اومده به دل ما هم نشسته، ممنون که به اشتراک گذاشتی و این حال خوبتو شریک شدی، در پناه الله یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ابوذر فتاحی گفته:
      مدت عضویت: 1449 روز

      درود بر سعیده خانم عزیز

      خوشحالم که در جمع دوستانی توحیدی همچون شما هستم

      واقعا حتی شنیدن داستان هم نشینی و صحبت با خداوند و قرارگیری در جریان هدایت آدم رو به وجد میاره

      متن فوق العاده ای نوشتین و هرچه از دل برآید بر دل نشیند

      اشک شوق ما رو هم درآوردین …

      خدایا شکرت ….

      تحسین میکنم قدم گذاشتنتون رو در صراط مستقیم و مسیر ابراهیمی شدن

      همون جور که استاد همیشه به تکامل اشاره میکنن

      شنیدن و فهمیدن و عمل کردن به جریان هدایت هم یک سیر تکاملی داره و تا بی نهایت میره….

      و ان شاالله به جایی برسیم که حتی یک لحظه هم از یاد خدا غافل نباشیم و در جریان دائمی هدایت مسیر مستقیم رو طی کنیم …

      شاد و توحیدی باشید …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه شاکری گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام سعیده جان دوست هم فرکانسی من چقدر لذت از خوندن کامنتتون چشماهای منو تر کرد بس که حستون ناب بود.

      این قسمت کامنتتون من گردن کج کنم و بگم من تو این دنیا مستضعف بودم!

      دقیقا منو یاد این ایه سوره نسا میندازه

      : «ما در زمین از مستضعفان بودیم.» می گویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است ، و بد سرانجامی است.

      این ایه همیشه تو ذهنمه هر وقت تنبلیم بیاد گلایه شکایتی داشته باشم از خودم اینو مثال میزنم و باعث حرکتم میشه

      هر ادمی یه خدایی داره رابطه شما هم با خداتون خیلی قشنگه بی نهایت تحسینتون میکنم

      چقدر خدا حواسش بود حتی سردت نشه چقدر خدا هدایت میکنه خدا کنه همه ما تو مسیر باشیم گوش شنوا داشتیه باشیم همیشه کلام هدایت خدارو درک کنیم

      چقدر دلم خواست خدا هم منو ببره پیاده روی البته اگه نبرد تا حالا منو حتما به اون درک آگاهی نرسیدم

      دوست عزیزم بی نهایت لذت بردم و تحسین میکنم

      از قدمی که از خودتون به جا گذاشتید

      وسپاسگزارم از خدای خودم که هدایت کرد منو تو فرکانسی قرار داد تا این کامنت عالی بخونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: