مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نشانه های بهبود شخصیت؛
- نقش توانایی کنترل ذهن در عملکرد صحیح جسم؛
- منطق هایی برای متعهد ماندن در عمل به قوانین زندگی؛
- منطق هایی برای ساختن تعهد؛
- ارزشمندترین نتیجه ی عمل مستمر به قانون؛
- “سمت من” در عمل به قانون، تمرکز بر بهبود شخصیت خودم است؛
- به محض اینکه آماده می شوی – به هزاران طریق- به جواب سوالات و راهکار مسائل ات هدایت می شوی؛
- به اندازه ای که “ناتوانی خود در تغییر دیگران” را می پذیری، از روابط ات لذت می بری؛
- سوالات در هر لحظه در حال پاسخ داده شدن است. اما اینکه شما چقدر آن جواب ها را می شنوی، بستگی به میزان آمادگی شما دارد؛
منابع بیشتر:
دکمه ” مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” در صفحه اصلی سایت
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD938MB62 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم56MB61 دقیقه
بریم ادامه این مسیر جادویی من ..ادامه این تکامل بینظیر و هدایت خدای بزرگم ..
.
.
.استاد قلبم از این کامنتم داره عین چی تند میزنه . خدایا چقدر تو داشتی منو هدایت میکردی من تازه دارم میفههمم خدایا چند وقته دیگه قراره چیکار کنی من تحملشو ندارممم 😩😩😩 به خدا میمیرم ..
.
.
.
کامنت بعدی من قدم نهم جلسه دوم ۱۳ اسفند ۹۸ .
.
.
.سلام به استاد عزیز و بهتر از جانم .. یه چیزی درونم گفت قبل اینکه این فایل و گوش بدم بیام کامنت بزارم شاید انگیزه ای شد برای دوستانم . من چند بار بیشتر کامنت نذاشتم و دلیلش بیشتر وقت کمم و اینکه واقعا دارم کار میکنم روی محصولات
توی کامنت قبلیم یادم نیست امل ولی از شرایط خوبم و تغییراتم گفته بودم و همینطور گفته بودم که میخوام برای سال جدید شعبه دوم از کارمو توی ترکیه استارت بزنم .
استاد شما یه فایلی داشتین که گفتین چیزیو تحمل نکنید .. خدا شاهده که من بعد از اون فایل تصمیم به مهاجرت کردم و با خودم گفتم چرا صبر کنم تا سال دیگه مگه قراره چه اتفاقی بوفته .. همین حالا میرم و شرایطو تحمل نمیکنم .. البته اینم بگم من از شرایطی که ایران داشتم ناراحت نبودم اتفاقا کار ایرانم داره میچرخه و درامد خوبی هم داره .. و من خیلیم خوشحال بودم همون موقع ولی بعد از فایل استاد که به خاطر قعطی اینترنت بود من تصمیم گرفتم مهاجرت کنم که البته به ندای درونم هم خیلی گوش کردم ..
خلاصه همه چی دست به دست هم داد که من حرکت کنم ..
الن که دارم کامنت میزارم تو یکی از بهترین برج های ترکیه خونه دارم و قبل اومدنم دوست داشتم بیام اینجا که همه با باورهای محدود کنندشون میگفتن نه به ایرانی ها سخت خونه میدن و باید کفیل ترک داشته باشیو کلی باور منفی .. ولی از اونجایی که من قانونو میدونم تو دلم بهشون میخندیدم و میگفتم باورهاست که کار میکنه ایمانه من خدای خودمو دارم ..من دارم حرکت میکنم خدا درهارو باز میکنه
خوب میدونم که باورتون نمیشه من قراردادمو بستم بدون بیعانه خونه گرفتم کلی هم تخفیف گرفتم ۱۰ روز بعد از تحویل کلید من تازه پول دادم و نه کفیل احتیاج شد نه هیچ چیزه دیگه مثل اب خوردن کارام انجام شد .بخوام بقیه روند و بگم خیلی طول میکشه از وصل شدن ۱ روزه اینترنت ادمایی که میان سر راهم .کسایی که منو نمیشناسن ولی خیلی مهربونن وو….کلی اتفاق خوبه دیگه خودمم باورم نمیشه که یعنی همه چی انقدر لذت بخش بوده و من چرا انقدر سخت میگرفتم تازه من از خودم راضی نیستم اونقدری که دلم میخواد کار نمیکنم روی خودم به قول استاد همون اندازه که کار میکنی و باور داری اتفاقا رقم میخوره ..بعد شما حساب کن که من بیشتر کار کنم رو خودم و قانون و باورهام ..
یکم از کارایی که میکنم ایناست : تمرکز روی دوره ۱۲ قدم به طوری که مثلا من قبل اومدن فایل مهاجرت و بالای ۳۰.۴۰ بار گوش دادم که هر دفعه هم چیز جدیدی توش بود .. از حرفای استاد نوت برداری میکنم چون من کلا نوشتاری هستم و همه چیزو مکتوب میکنم ..هر چند وقت یه بار جلسه ۶ توحیدی و گوش میدم که عالیه اونم خیلی گوش دادم .. جلسه اول قدم اول و که فکر کنم ۱۰۰ بار به بالا گوش دادم ..هر چند وقت میام میشینم و باورهای محدود کنندمو واسه انجام کارهام مینویسم (استفاده از اهرم رنج و لذت ) که ازین طریق بعد از ۹ سال تونستم سیگار و ترک کنم و مهمترین تصمیم زندگیم یعنی مهاجرت و گرفتم .. چجوری : اومدم نوشتم خوب من دوست دارم مهاجرت کنم حالا کار من اینجا مشتری خودشو داره اونجا هم به این دلیل به این دلیل سریع پیشرفت میکنه .. نوشتم خوب از خانوتدم دورم من که همینجوریشم کلی کار دارم اتفاقا برم اونجا خانوادم میتونن بیان پیشم و تفریح کنن یه جورایی
و کلی ازین موانع های ذهنی که اومدم نوشتم و واسه خودم خیلی ساده حلش کردم و نتیجش این شد در کمتر از ۱ ماه مهاجرت کردم همه کارهام به راحتی پیش رفت و هر لحظه دارم به خودم و تصمیمم افتخار میکنم ازین همه شجاعت ..و مطمین شدم که هر کاری بخوام میتونم بکنم و هرجایی بخوام میتونم برم کلا کیفیت زندگیم تغییر کرده ..کامنتای قبلیم فکر کنم روند پیشرفتمو و درامدمو میگه خلاصه
دوستایی که اینجا دارم هرجا میخوان برن میگن توام بیا تو خیلی خوش شانسی همه کارات سریع پیش میره
منم میخندمو میگم اره خیلی خوش شانسم ولی خودم و شماها میدونید اصل داستان چیه..
نترسیین فقط همین ..به قول استاد بگین که بهتون بر بخوره ترس یعنی بی ایمانی (تموم شد )
.
.
.
من تموم شدم با خوندن این کامنت .الان نمیدونم چی بگم هق هق ام بند نمیاد خدایا چقدر بزرگی چقدر منو دوست داری چقدر عاشق منی 😩😩😩
.
.
.کامنت بعدی من در ۱۴ فروردین ۹۹ ..قدم نهم جلسه چهارم نکته : ( بچه ها همینجوری که دارم براتون کامنتهارو میزارم همزمان خودمم دارم دیوونه میشم … دوست داشتم بیام در مورد کامنتها حرف بزنم ولی قلبم و گریه هام بیشتر از این اجازه تایپ نمیده ) .
.
.
.
سلام سلام سلام 😍😍 استاد جانه جانانم 😘 و دوستای خوبم
خیلی دلم خواست خیلی یهویی بیام اینجا و باهاتون یکم حرف بزنم .. چند وقت پیش یه کامنت گذاشتم که تازه مهاجرت کردم و کلی برنامه ریختم و اینا اگه نخوندین برین کامنت قبلیمو ببینید .. نوشته بودم هدایت شدم و قرار بود فروردین مهاجرت کنم ولی یه هدایت قلبی بهم گفت که بهمن برو
دقیقا بعد از اینکه من اومدم و داشتم دنبال خونه میگشتم و قرار شد بعد از پیدا کردن خونه همسرم بیاد پیشم که اومد و یه چیز جالب دقیقا ۱ روز بعد از اینکه ایشون اومد پیشم مرزهاذو بستن ..
خوب اولش همه میگفتن الان که از ایران کسی نمیتونه بیاد توام برگرد و کلی ازین حرفا
ولی من پر قدرت تر از قبل رفتم جلو و به خودم گفتم همه چی دست به دست هم میده تا من به خواسته هام برسم این اتفاق هم بت خاطر اینه و ذره ای نه ناراحت بودم و نه استرس داشتم
استاد من با این جملتون که گفتین ( مهاجرت کنید اگر میترسین یعنی شرک بعد کفتین به خودتون بگین اگر میترسم یعنی ایمان ندارم ) این جملتون یه غوغایی کرد من با این جمله مهاجرت کردم استاد .. شما میفهمین من چی میگم بعد از اون این شد یکی از جمله های تاکییدیم که هر وقت ترس میومد سراغم میگفتم : نترس تو ایمان داری نباید بترسی ترس برای ترسو ها و بی ایمان هاس برای کسایی که حرکت نمیکنن .. این جمله منو اروم میکنه و بهم ارامش میده (( خداوند به شجاعان پاداش میدهد ))
استاد تقریبا ۴۰ روزه که از مهاجرت من میگذره .. تو این ۴۰ روز نهایت ۳ روز از خونه رفتم بیرون به خاطر قرنطینه .. روی دوره ها کار میکردم و وقتمو گذاشته بودم روی زبان ترکی و انگلیسی ..
الان چند روزه که همسرم مجبور شد برگرده ایران یعنی من اینجا تک و تنهام
راستش برای ۱ ساعت اول هنگ بودم ولی بعدش سریع کنترل ذهنمو دست گرفتم و مسیرشو عوض کردم سریع گفتم نه تو هدف داری ، بعد کم کم یاد حرفای شما میوفتادم که میگفتین تنها بودین چند سال و تنهایی خیلی کارها کردین و با خدا خلوت کردین و روی خودتون کار کردین ..
منم گفتم اوکی الان بهترین موقع است که به برنامه هات برسی و توام تنها باشی و روی خودت کار کنی ..
من برای دوستایی که میگن چیکار کنیم توی قرنطینه شاید باورتون نشه امروز داشتم میگفتم چقدر خوبه چقدر وقت دارم تازه یه روزایی وقت کم میارم من دارم دو تا زبان جدید یاد میگیریم همزمان ،، یه باوری هم براش ساختم که توی یه کتابی خوندم مغز انسان همزمان میتونه ۴ تا زبان مختلف یاد بگیره ،،
روی برنامه کاریم تمرکز میکنم روزی چند ساعت و کلی کتاب دارم در مورد کارم میخونم و یاد میگیرم که تا حالا بلد نبودم .. روی دوره ۱۲ قدم دارم کار میکنم .. من ساز بلدم روزی ۱ ساعت تمرین ساز میکنم روزی نیم ساعت رندوم ترجمه قران میخونم ،اگر هم وقت کنم برای یادگیری زبانم فیلم میبینم خلاصه یه وقتایی وقت هم کم میارم چه برسه به بیکاری ☺️ وای استاد امروز توی لایو دوباره باورهام دو برابر قوی تر شد که دارم درست میرم راهو .. حالا بقیه برن در مورد این مسایل حرف بزنن امار کشته ها و نکشته ها را بگیرن سریال های مزخرف ببینن بعدم در مورد سوتی های سریال با هم بحث کنن و از بیکاریشون شکایت 😂😂 میشه یکم از وقت این ادم ها رو به من بدن 😂😂
واقعا هیچ بهونه ای برای خودم نمیتونم قبول کنم استاد میتونم بیام بگم حالا تنهام حالا کشور غریب حالا نه خانواده نه دوست نه همسر ، منطق یه سری ها میگه برگرد ایران اینجارو پس بده اوه ه ه حتی فکرش هم نمیاد تو ذهنم چه برسه بخوام انجام بدم ..
جنگیدن اگر اسون بود همه انجام میدادن ..
استاد واقعا این اگاهی ها اگر درکش و عمل کردن بهش راحت بود الان دنیا گل و بلبل میشد ..
من تازه یه چیز جدید کشف کردم استاد من با ایدی قدیمی ام در سال ۲۰۱۲ در سایت عضو شدم که یادم رفته بود کلی ذوق کردم دیدم من این همه ساله باهاتونم
استاد اینو بدونید که توی زندگی من تاثیری داشتین که به قول خودتون وحی میدونم هر حرفی که از دهنتون میاد بیرون مثل اینکه وظیفمه که انجام بدم دیگه الان اینجوری شدم ..
امروزم که با لایو منو دگرگون کردین ❤️ استاد یه چیز عجیب دیگه به شدت ادم های نا مناسب از زندگیم حذف شدن که هیچ حتی من باهاشون برخورد هم نمیکنم چه حضوری چه تلفنی ..
خلاصه هر چی بگم از اینکه خدا داره کارامو انجام میده و منم دارم کارای خودمو انجام میدم ومیرم جلو کم گفتم .. اون وظایف خودش منم وظایف خودم
من نترسم از چیزی و بهش توکل می کنم
اونم بهترین هارو برام انجام میده بدون اینکه من کار خاصی بکنم جز ایمان ، جز لذت بردن
واقعا استاد این لذت بردن خیلی چیز عجیبیه من توی یاد گرفتن این زبان های جدید بیشتر فهمیدم 😁
اینکه بگی وای چقدر باحال من بتونم اینجوری حرف بزنم با لهجه و مثل خودشون با اینکه بگی اه چقدر سخته حالا کی حال داره یاد بگیره این همه چیز انگلیسی سخته و ….، دنیا اختلافه ..
وای دیگه خیلی حرفا دارم بمونه که باز بیام بگم 😅
استاد هر چقدر بگم ممنون و دوستون دارم واقعا کمه .. تنها کاری که برای تشکر ازتون به ذهنم میرسه همینه که هر چند وقت یه بار بیام نتایجمو بگم که شما رو خوشحال کنم همین ❤️😍😘 (تموم شد ) 😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
.
.فکم قفله و مغزم رد داده ..فقط ادامه کامنتهامو میزارم😭😭😭😭😭😭 ..
.
.
.
و بالاخره تولد دوباره من ..روزی که معنی هدایت کمی درک کرده بودم روزی که دیوانه بودم روزی که این کامنتو گذاشتم که خودم بارها براش مردم و زنده شدم 😭😭
.
.
کامنت من در تجربه من از اعتماد به نشانه ها در تاریخ ۲۹ فروردین ۹۹ 👇👇
.
سلام استاد جانم ،
خدارو شکر شما هستین میفهمین من چی میگم 🤦♀️نمیدونید که چقدر این هدایت داره زندگیمو تغییر میده 😩 تقریبا از اونجایی شروع شد که یه حسی بهم گفت برو و جلسات قرآنی و از اول شروع کن منم هر کاری داشتم فراموش کردم و با دقت و تمرکز یه قرآن گذاشتم جلوم و جلسات قرآنی و بارها و بارها دیدم ، نوشتم بهشون فکر کردم گریه کردم یه جاهایی زار زدم ، و بعدش آرامش گرفتم و اصلا نمیدونید چقدر منو دگرگون کرد ، من الان نزدیک به ۴ ساله که باهاتون هستم استاد و از دوره ها استفاده میکنم و روی خودم کار میکردم و میکنم من همیشه به خودم میگفتم تو دیگه همه چیو میفهمی و میدونی ، تا اینکه یه در بزرگ از وقتی قدم های قرآنی و دوباره دیدم به روی من باز شد ، استاد باورتون نمیشه چقدر حالم خوبه و دگرگون شدم نمیدونم تا الان نمیگم که هدایت نشدم حتما که هر کاری کردم خود خدا بوده ولی این فرق داره با اینکه شما بدونی که کی داره این هدایت و میکنه و ندونی و فکر کنی که نجواهای ذهنی یا فکر کنی که عقل خودته .. یعنی تا به امروز من فکر میکردم همه چی و خودم میگم و تصمیم میگیرم حتی هی میگفتم بابا تو دیگه خیلی خفنی این ایده ها چجوری به ذهنت رسید ، ولی استاد نمیدونید از وقتی که فهمیدم همه اون لحظه ها خدا بوده چقدر زندگیم عوض شده و حال درونیم خوبه انقدر خوبه که نجواهای شیطان بیشتر از ۱ دقیقه یا دو دقیقه نمیتونه تو ذهنم بمونه یعنی به محض اینکه میاد میفهمم از طرف خدا نیست و از طرف شیطان و از خدا میخوام که راهی بهم بگه تا گوش ندم به نجواهای شیطان و خدا هم سریع بهم مسیر و نشون میده .. یعنی به قول شما جنس آگاهی و میفهمی ، من بعد از اینکه متوجه شدم خدا چقدر تو زندگی من هست و درونم و قلبم پر است از حضور خدا و خیالم راحته یعنی آرامش دارم به معنای واقعی 👇🏻
صبح : خدایا چی بخورم ؟ خدا : امروز با میوه شروع کن ، امروز قهوه بخور ، امروز با آب سرد شروع کن .. و ……..
من : خوب حالا چیکار کنم خدایا ؟ خدا : فایل ۷ قدم ۲ اونو گوش بده و دوباره نوت برداری کن و دوباره و دوباره با نوشته های قبلی ات چک کن ، من : چشم همین الان ..
عصر خوب خدایا حالا چیکار کنم ؟ خدا : وقتشه که بری سر کارت و اون کاری که انجام نمیدادی و انجام بدی و نترسی چون من پیشت هستم … من چشم .
خوب خدایا بازم بگو الان چیکار کنم ؟ خدا : الان زنگ بزن به اون دوستت که چند وقت پیش پیداش کردی ، من چشم ..
بعد از زنگ زدن به همون دوستم و قطع کردن تلفن ،، فهمیدم که ۲ ساعت داشتم باهاش حرف میزدم بدون اینکه بفهمم چی دارم میگم فقط کلمات پشت هم میومدن 😳 تلفن که قطع شد فهمیدم بهش یه ایده ای دادم که انجامش برای دو تامون خیلی راحته و هیچ کاری نداره و درآمدش هم عالیه فقط باید شروع بشه 😰😰 خدایاااااااا مگه میشه ؟؟؟؟
استاد فقط شما میفهمین من الان چی میگم ..
یکم بعد من : وای خدایا شکرت چقدر واضح شدی توی زندگیم خدایا شکرت چقدر نزدیکی ، پس اون همه استرس و ترس کجاست اون همه نگرانی کجاست خدایا این همه نعمت دارم چجوری قبلا نمیدیدم ،
و خدا : من بهت وعده فراوانی دادم همیشه ،، تو نمیخواستی دریافت کنی تو به من توکل کن نه ترسی خواهی داشت نه غمی ، انقدر بهت ثروت و نعمت میدم که نتونی بشماری … واضح میشنوم استاد توی گوشمه و صداش خیلی بلنده 😫
و اینطوریه که تمام لحظات من داره میشه هدایت الله ، بهم میگه کی بخواب کی بیدار شو کی غذا بخور حالا اینو درست کن حالا اینو بخون حالا اینکار و بکن حالا زنگ بزن حالا جواب نده حالا برو حالا نرو … و کلی مثال دارم …
بچه ها واقعا و اصلا نمیتونم براتون توصیف کنم خودتون باید لمسش کنید همین 😭
ولی اینو بدونید که نتیجه اش اینه : احساس خوب دائمی ، آرامش از ته قلب برای مدت طولانی ، فکر نکردن به آینده و نداشتن استرس مالی یا سلامتی یا هر استرس دیگه ، غصه نخوردن و فکر نکردن به گذشته ، نترسیدن از تنهایی، وابسته نبودن به افراد ، در رهایی بودن ، احساس گشاد شدن قلب و شعف و شور ، هیجان داشتن زیاد بعد از گفتن ایده ها توسط خدا ، انگیزه زیاد برای انجام دادن اونها چون این اطمینان در قلبتون ایجاد میشه که این کار و حتما باید انجام بدم چون هدایت الله بوده و تمام این حرفایی که استاد میگه توی قدم ها که البته فهمیدنشون تکامل میخواد ….
استاد کاش پیش شما بودم و بغلتون میکردم و زار زار گریه میکردم ،، چطور میشه توی ۴ ماه این همه تفاوت و آگاهی در من ایجاد بشه ، مهاجرت کنم بدون هیچ ترس و دلهره ای ، ایده های ثروت ساز بهم گفته بشه از افراد منفی دور بشم ، انقدر وقت داشته باشم که بتونم روی دوره ها کار کنم ، همرمان دو تا زبان مختلف یاد بگیرم ، انرژیم ۱۰ برابر بشه و ….
کاش دوستانم برسن به این احساسی که من دارم تجربه میکنم ،
استاد نمیدونید چقدر تکرار جلسات تاثیر داره یعنی، خودم میفهمم چقدر فرق داره هر دفعه جنس صحبتها هی عوض میشه ، فایل همون فایله ولی انگار شما هر دفعه حرفاتون عوض میشه . من از ۱۸ ساعتی که در روز بیدار هستم به جرأت میگم تقریبا ۱۰ ساعت رو روی قدم ها کار میکنم اونم نه اون مدلی که قبلا کار میکردم ، قبلا یه کاری که انجام میدادم در کنارش فایلها هم گوش میدادم ولی الان نه ، الان میگم خوب بریم سر درس بعدی ، هر قدم دفتر داره ، هر دفتر جدا خلاصه برداری میشه ، باورها خودش جدا یه دفتر داره که من اومدم باورهای شما رو از توی حرفاتون کشیدم بیرون ، و یه دفتر براش درست کردم و هرروز دارم تکرارشون میکنم ،شکرگزاری دفتر جدا داره و هر مبحث خلاصه برداری جدا داره که بین کارهای دیگه میرم سراغ خلاصه ها و دفتر باورها
حالا معجزه کار کجاست ؟ اونجایی که هر قدم با اینکه ۱ دفتر مشخص داره ولی وقتی برمیگردم از اول میخونم ، خدا شاهده هیچ کدوم از مطالب تکراری نیست حتی کلمه ها آخه مگه میشه 😱.. 😩😩 خدایا الان غش میکنم ..
مرسی استاد مرسی (تموم شد )
.
من هیچی ندارم بگم بزارین الان تو حال خودم باشم که دارم دیوونه میشم خدایاا … 😭😭😭
.
.
.
😳😳😳😳😳😳 استاد به پهنای صورت دارم داد میزنمو اشک میریزم نمیدونم کی داره تایپ میکنه .. ببینید چی پیدا کردمم…اصلا این دفتر خاطرات کجا بود چرا اصلا من نمیدیدمش استاد دارم میمیرم 😭😭 دیگه… این خاطره همون شبی بود که من اومدم کامنت بالایی رو گذاشتمم ( بچه ها فقط ببینید چه خوابی دیده بودم )
.
. ۲۹ فروردین توی دفتر خاطراتم .👇👇👇👇
.
.
اینجا بمونه یادگاری :
دیشب تا صبح داشتم فایل ها رو نگاهمیکردمومثل همیشه نوت برداری میکردم، البته قبلش هم یه کامنت در مورد هدایت خدا گذاشته بودم روی سایت ،
خلاصه حال دیشبم عالی بود چونکفتن همین حرفا و اومدن کامنت کذاشتن توی سایت خیلی برام تاثیر داشته البته من خیلی اینکارو نکردم ولی همین چند ماهه اخیر بیشتر بوده ، الانم هدایتم منو کشوند اینجا که برو بنویس .
دیشب بعد از اینکه فایل تموم شد اومدم بخوابم گفتم خوب شکرگزاری کنم و به دریم ووردمنگاه کنم و بخوابم تا فرکانسم رو خواسته هام تنظیم بشه قبل خواب ..
استاد باورتون نمیشه مثل یه فیلم بود واسم
من بودم ، شما بودین ، خانم شایسته بود و یه خانمی که داشت کارهای سایت و برای شما انجاممیداد .. شما توی یه دفتر خیلی بزرگ بودین که من با ماشین آخرین مدل اومده بودم اونجا
من از کنارتون رد شدم و یه تبلت دستم بود که داشتم فایلها رومیدیدم .. یهو سرم و اوردم بالا و دیدیم شما رو
پریدم بغلتون وانقدر فشارتون دادم استاد ..
و اومدم بهتون نشون دادم ماشینمو ، اینکه به خواسته هام رسیدم و براتون تعریف کردم اینکه من ۴،۵ ساله باهتون هستم و همرو گفتم بعد یهو دیدم چند نفر دورو جمع شدن و دارن به حرفامون گوش میدن .. وای استاد نمیدونید چقدر خوب بود و چقدر واضح بود دیدن شما ..
شما گفتین حتما یه روز ازینکه چطور به خواسته هات رسیدی برای بچه های سایت تعریف کن .. ومنمداشتمفقط نگاتونمیکردمو ذوق زده بودم .. یادمه تایم ناهار شد و همه داشتن غذا میخوردن که شما از یه کیسه خوشگل مخمل قرمز رنگ چند تا میوه دراوردین و خوردین .. همونجا به همسرم گفتم ببین استاد دیگه گوشت و اینا نمیخوره.. همسرم هم توی خوابمون بود ولی دور وایستاده بود اون دیگه منو به اسم کوچیک صدا نمیکنه بهم میگه خانم عباسی 😂 توخوابمهمهمینوگفت ، گفت عباسی چه احساسی داری استادتو دیدی ، گفتم خوشحالم ازینکه جلوش میتونم سرمو بالا بگیرم ..
خواب عجیبی بود 😊 و از همه مهم تر اینکه خیلی واضح بود ولمسش کردم ،، اون ماشین آخرین سیستمکه توی دریم وردم دارم و نگم براتون استاد خودت اومدی بالا سرش گفتی آفرین عجب ماشینی 😍 وااای خیلی شیرین بود ، بعدم در مورد کارم باهاتون حرف زدم و کلی قدم زدیم و در مورد قانون حرف زدیم چقدر کیفیت داشت خوابم خدایااا شکرت
.. کی این واقعی واقعی میشه خدا 😍😍استاد به زودی میام پیشتون دوستون دارم ❤️❤️ (تموم شد و من تموم شدم الان میرم دوباره میام )😭😭😭😭😭😭
.
.
کامنت من در ۲ اردیبهشت ۹۹ جلسه پنجم قدم نهم
.
.
سلام استاد خوبین ؟ مطمئنم که خوبین ..
استاد میخوام باز باهاتون حرف بزنم 😭😭
استاد کاش یه جلسه ضبط کنید در مورد اینکه وقتی انقدر حالت خوبه که دگرگون میشی و ناخوداگاه گریه میکنی و زار میزنی باید چیکار کنی …😭😭
استاد چی میشه که اینجوری میشم نمیدونم .. اصلا چی میشه که من میام کامنت میزارم هم نمیدونم من خیلی وقته عضومولی تا الان انقدر علاقه نداشتم و اصلا یجوری بودم که وقت اضافه واسه اینکه بیام سایت نبود میومدم فایلهارو دانلود میکردموخدافظ. یه وقتایی ازینکه بچه ها کامنتای طولانی میزاشتن خندم میگرفت میگفتم هه هه این دیگه چه بیکاره این همه نوشته 🤦♀️الان فهمیدم بحث این چیزا نیست بحث وقت و بیکاری و اینا نیست ، فهمیدم خود اینکه بخوای بیای سایت کامنت بزاری هم تکامل میخواد .. 😳
تو فایل نشانه ای برام بفرست ناخوداگاه دستم رفت رو کیبورد و نوشتم الانم دوباره همینجوری شدم نمیدونم حتما طبیعیه و روند کار کردن روی خودت اینه یا نشونش اینه که دوست داری با کسی که حرفتو میفهمه حرف بزنی ..
کامنت قبلیمو رفتم دیدم وای چقدر خفن نوشته بودم ، خودم کامنت خودمو ۱۰ بار خوندم
یاد استاد افتادم که همش میگین فایلهای خودتونو میبینید ، خلاصه دوباره کامنتمو خوندم ، بعد فهمیدم که تو این ۲ روز اندازه اون چند روز قبل کامنت که ۹یا ۱۰ ساعت از روزمو فقط رو دوره ها بودم نیستم ..
فهمیدم ، از صبح یکم حالم ددگرگون بود .. یه خبری و شنیدم که لعنت به خبر ا😭😭 نیم ساعتی حالم بد بود نجواهای شیطان که دیگه نگم رگباری اومدن ، یعنی تا ۴ سال ایندمو به بدترین وضع ممکن اورد جلو چشمم 🤦♀️
لعنتییییی — از اونجایی که بلدم خوب مچ ذهنمو بگیرم سریع جلوشو گرفتم چجوری بدو بدو اول رفتم سراغ دفتر باورها که نصفش باورهای شماست نصفش جمله های تاکییدیمه .. اونو خوندم یکم اروم شدم ..
بعد سریع اومدم توی سایت یهو ناخوداگاه رفتم سراغ کامنتم توی سایت استاد دیدم چقدر بچه ها حالشون خوب شد بعد از کامنتم و کلی ایده گرفته بودن ، ناخوداگاه اشکم سرازیر شد 😭😭
یاد این افتادم که این ذهن منه . لعنتی میتونه چقدر خموش باشه چقدر زود میتونه از یادت ببره استاد حرفاتون انقدر تکرار شده که سریع میومد تو ذهنم : این ذهن خموشه ، وظیفه شیطانه که میاد اتفاقای بد و واست واضح میکنه . وظیفه شیطانه که ترس و دلهره میندازه به جونت ..
ذهنت یادش میره کارای خوبی که کردی ، حالای خوبی که داشتی ، ذهن سریع یادش میره چقدر روخودت کار کردی ..
استاد این حرفا مثل رگبار میومد . بعدم جمله های تاکییدیم
ترس نشونش وجود شیطانه ، ارامش وجود خداست ..
بعد سریع رفتم سراغ قران شروع کردم حمد و خوندم اخه من بعد از اولین قدم قرانی عاشق این سوره شدم .. وای اروم شدم استاد ..
بعد سریع رفتم سراغ فایل ۶ دوره جهان بینی .. استاد نمیدونم چطور بگم فکر کنم این فایل بالای ۳۰۰ بار دیدم ،، یعنی ازم بپرسین تک تک کلماتشو حفظم ،
ولی دوباره که الان گوش کردم نمیدونید چه ها که نکرد با من .. معجزه خدا میبینم این موضوعو .. انقدر دقیق برنامه ریزی میکنم روی تایم هام که نمیزارم دقیقه ای هدر بره .. ولی خوب من کامل نیستم خطا دارم .. خدا رو شکر میکنم که مثل قدیم نیستم که حال بد بمونه باهام . سریع کشف میکنم ریشه اشو و درستش میکنم .. اونجا اونجایی که اشکم میاد و زار میزنم ، اونجا موقعی که میگم خدایا ببخشید .. اونجا وقتیه که میفهمم این شیطان لعنتی به ثانیه میتونه حالمو دگرگون کنه باز به خودم میگم که وظیفشه .
استاد اگر قرار باشه اینروندتون که هر دفعه من فایلها رو تکرارمیکنم شما یه چیز جدید میگین و ادامه بدین من تکلیفمو بدونم 😂😂
هی میگم خدایا چرا استاد هر دفعه حرفاشو عوض میکنه 😂😂
استاد دوستون دارم ،
میخوام روسفید ازین دانشگاه بیام بیرون استاد میخوام تا میتونم کار کنم روی خواسته هام ،، میخوام تا میتونم باورهامو عوض کنم دارم همه سعی و میکنم میفهمم استاد ناخوداگاه دارم مثل شما فکر میکنم ، وقتی با خودم حرف میزنم حرفای شما و رو ناخوداگاه میگم ، اینکه میگین باید بارها بارها گوش بدین واقعا من بهش رسیدم .. یعنی ادا نیست که بیای برای بقیه سخنرانی کنی که من مثلا اینجوریم و انقدر خفن ام . توی گفتگوهای ذهنیت باید ببینی چی میگی یعنی با خودت .. اون موقع است که میفهمی چقدر باورهات تغییر کرده .. البته اگر با خودت روراست باشی ، وحداقل خودتو گول نزنی من قبلا اینجوری بودم یعنی خودم تو گفتگوهای ذهنیم با خودم ادای روشنفکرهارو در میاوردم با خودم هاا 😳 یعنی الان که با خودم خیلی حرف میزنم میفهمم باورها داره تغییر میکنه دارم لمسش میکنم .. تا لمس نشه متوجه نمیشیم😫 استاد یعنی همه ی سیستم دست به دست داده تا من بیشتر بتونم روی خودم کار کنم ، از این شرایط قرنطینه بگیرین تا تنها بودنم تا مهاجرتم تا داشتن اینترنت عالی ، تا دسترسی به قران و تنهایی ، دور از ادم ها
اینکه شما میگین لازم نیست کاری بکنی جهان برات کارهارو میکنه من بهش رسیدم و لمسش کردم .. حالا دارم روی باور فراوانی کار میکنم استاد .. قصد دارم تمام باورهایی که شما در مورد فراوانی دارین و جزوه ی جدا درست کنم واسش و مثل عبارات تاکییدی و شکرگزاری و دفتر قدم هام ، جدا بخونمشون و روشون کار کنم ..
استاد جانم خیلی دوستت دارم میخواستم بگم عاشق جلسه ۶ توحیدی ام بعد فهمیدم که عاشق تمامحلسات قرآنی هم هستم ، بعد فهمیدم عاشق تمام دوره ۱۲ قدم هستم بعد فهمیدم که کلا عاشق شما هستم 😊 حالا هم عاشق خدای خودم هستم که انقدر قشنگ داره منو هدایت میکنه ،، دوستون دارم (تموم شد )
.
. حرفام تکراری میشه دوباره بگم دارم میمیرم خودتون حال الانمو تصور کنید ..😭😭😭😭😭😭
.
. کامنت بعدی من در روانشناسی ثروت ۱ جلسه ۱
.
.
سلام دوستان عزیزم استاد ومریم جان..
خوب من ازونجایی که دارم هرروز ساعت ها روی دوره ها کار میکنم میخواستم یکم از حال و هوای خودم بگم .. من یه هدایتی بهم شده از طرف خدا که روی توحید کار کن و شروع کن به خوندن قرآن ..
حالا من چند تا نوت برداری کردم تا اینجا که قرآن و خوندم که داره کم کم منو دگرگون میکنه .. و خودم میفهمم که باورهام داره تغییر میکنه و قلبم سرشار از ایمان و آرامشه ..
( آری ، کسی که از هر جهت تسلیم خدا گردید و نیکوکار گشت ، حتما اجرش نزد خدا بزرگ است و اورا هیچ غم و اندوهی در این دنیا و آخرت نیست )
وای این آیه یه حال عجیبی بهم داد .. یعنی وقتی بهش رسیدم گفتم وای خدایا شکرت باورم نمیشه 😭😭😭من تسلیم تو میشم …
آیه بعدی : (حق همانست که از طرف خدا به سوی تو آمد ، هیچ شبهه به دل راه مده )
اینو که خوندم یاد شما افتادم استاد که بارها گفتین هدایت توش شکی نیست جنسش معلومه ..
( به فرمان من باشید تا نعمت و رحمتم را برای شما به حد کمال برسانم )
استاد چقدر تو قران خدا میگه هدایت منو گوش بدین تا نعمت و رحمتم را براتون به حد کمال برسانم چقدر ارامش داره این حرف .. یعنی من عمرا فکر نمیکردم یه روزی توی زندگیم بشینم و قرآن بخونم خدایا شکرت .. استاد هزار بار ممنونم ..
( خدا به هر کسی بخواهد روزی بی حساب میدهد ) این جمله که بی نظیره ..
و در آخر : خدایا ای پادشاه ملک هستی تو هر که را خواهی مُلک و سلطنت بخشی ، از هر که خواهی بگیری و به هر که خواهی عزت و اقتدار بخشی ، هر که را خواهی خار گردانی و هر خیر و نیکویی دست تو است و تنها تو بر همه جیز توانایی .. به هر که خواهی روزی بی حساب دهی …
من دو روز قرآن و از اول دارم میخونم الان سوره دومم و انقدر حالم دگرکونه و هرروز داره ایمانم قوی تر میشه خودم میفهمم .. خدایا این حال خوب و برام نگه دار .. مرسی استاد 😩😩 میخوام داد بزنم .. خدایا دوستت دارم (تموم شد )
.
.خدایااا با من چه کردی 😩😩😩😩
.
.
کامنت بعدی من قدم دهم جلسه اول در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۹۹
.
.
.
خ مادرررر 😍😍😍 استاد جانم عاشقتم نمیدونی چقدر حالم خوبه 🤦♀️🤦♀️🤦♀️
وای دیوونه شدم وقتی این فایل و شنیدم و به خودم افتخار کردم 💪🏻 خوب حتما میدونید دیگه استاد من دارم ۱۰۰ درصد روی خودم کار میکنم ، ورودی و افراد منفی همکه کلا قطع رابطه ام و الان دو ماهه که فقط دارم روی باورها م دوره هام و هدایتم کار میکنم 😍😍
نتیجه ی مالی هم به خودم گفتم وقتی بهش رسیدی بیا بگو .. ولی فقط در همین حد بگم که یه ایده ای بهم گفته شد که اصلا فکرشم نمیکردم که میتونه انقدر واسم راحت باشه و آیندشم خوب باشه اونمکجا توی یه کشور جدید اونم چجوری بدون حتی اقامت 🙄 حالا میام اونو تعریف میکنم توی روانشناسی ثروت خلاصش اینه که انقدر حالم خوبه انقدر قدم ها داره بهم گفته میشه انقدر من خوب گوش میدم و انجام میدم چون برام راحته و با شرایطم جور درمیاد 😍😍که فقط خدا میدونه چه حالی ام من ..
استاد من خودم همین الان یه الگو میشم برای بچه ها اگه کامنتهای قبلیمو بخونن میفهمن داستان زندگیمو و تحولاتی که شده تو همه جهت .. ولی الان تقریبا ۴ ماهه مهاجرت کردم و اینجا هیچ کاری هم نداشتم همش هدایت خدا بود و کار کردن خودم روی باورها ودوره ، الان خیلی راحت همه کارهام داره انجام میشه و مطمین هستم خیلی زود با نتیجه ی مالی خفن میام پیشتون و تعریف میکنم 😬 خلاصه
اومدم اینجا بگم امروز از ایران زنگ زدن وبهم خبر دادن که یکی از مشتری هایی که ۴۵ میلیون حساب باهاش داشتم کلاهبردار بوده و فرار کرده از ایران ، 😶
خوب میدونم خودمم باورم نمیشه که میخوام الان بگم اینو . ولی : . من خیلی شیک گفتم خوب کرده که کرده به من چه ..همینجوری خدا شاهده ، همسرم داشت شاخ در میاورد گفت پولتو خورده یه ابم روش چی میگی تو ، ؟؟؟؟ دیوونه شدی ؟؟؟ من باز خیلی شیک گفتم عزیزم اصلا نگران نباش خدا ۱۰ برابرش و بهمون میده 😳😳😳 باورتون میشه من که خودم نمیشه .. یعنی خدا شاهده فقط تو حرف نبود ، انقدر خیالم راحت بود و انقدر اون صدا تو ذهنم زیاد بود که نگران نباش بابا این که پولی نیست در مقابل ثروتی که من بهت میدم .. این پولا خنده داره واست ، استاد انقدر صداش بلند بود که اصلا جایی واسه اون یکی نجوا و دراومدن علف های هرز نداشت ، من حتی ۱ لحظه ام شک نداشتم بهش حای ۱ لحظه ام باور کمبود نیومد تو ذهنم 🤔 عجیب نیست ،؟؟؟ حتما شما میفهمین چی میگم استاد … و من اگر ادم قبل قدم ۱۲ بودم مطمین بودم اینجاروول میکردم برمیگشتم ایران و خودمو به اب و اتیش میزدم که پولمو بگیرم نه به خاطر مبلغش وپولش و اینا به خاطر باورهای مسخره قدیمی ام که هی میگفت نه حقتو خورده باید بری بگیری مگه راحت بدست اوردی که میخوای راحت بدی بره ، برو پدرشو در بیار و ۱۰۰۰ تا باور داغون دیگه ولی الان چی …
خیلی شیک و مجلسی نشستم تضاد هاشو دراوردم گفتم خوب اینو یاد بگیر که دیگه پول دست کسی نزاری بمونه حتی اگه خیلی خوش حساب باشه ، اینکه مشتری های من همشون باید نقدی بیان و خرید کنن و نسیه اصلا نداریم حتی به برادرت ، و به خدا گفتم خدایا من ازت مشتری های ادم حسابی میخوام اونارو به سمت من بفرست .و چند تا باور خوب دیگه مربوط به شغلم و همین تموم شد و برگشتم سر کارم 🤗 به همین راحتی …
شب دیدم قدم ۱۰ اومد سریع خریدمش و استاد نمیدونید الان ذوق مرگم 🤩🤩اونجایی که گفتین صدای باور بلنده توعمل خودشو نشون میده دقیقا یاد اتفاقای امروزم افتادم بعد گفتم خدایا دمت گرم چقدر خفنی ، چجوری میشه که اینجوری میشه 🤗البته دم خودمم گرم خیلی دارم خوب کار میکنم دیگه ، ایشالاه با همین فرمون دارم میام پیشتون 🤗🤗 به خدا خیلی دلم میخواد بیام بیشتر کامنت بزارم ولی انقدر تایمم رو دوره ها و الهامات و انجام دادنشونه که نگم براتون .. ولی زود زود میام ازین هدایت ثروت سازی که خدا بهم گفته تو این کشور غریب و داره کاراشو برام انجام میده میگم که انگیزه بشه . ایشالاه بعد از نتیجه میام 😍😍😍
اقا استاد جانم خیلی این جلسه بهم چسبید چقدر خوبه بعضی وقتا میگین این حرفهاروکه وقتی باورها درسته چه اتفاقی میوفته وقتی غلطه چه اتفاقی .. یعنی شما اگه تو این جلسه نمیگفتین من شاید هیچ وقت نمیفهمیدم که تو باور فراوانی انقدر خوب شدم .. یعنی فکر میکردم خوب طبیعیه دیگه مگه یه جور دیگه باید رفتار میکردم 😬😬 خلاصه که عاشقتم 🥰همه چی دست به دست داده من دارم حال میکنم و عشق میکنم و کیف میکنم هرروز هم شرایطم و این حال خوبم بهتر و بهتر میشه 😘😘 وایییی خیلی ذوق مرگممممممم 🥰🥰 استاد جانم کلی ماچ به کله تون 🤩🤩🤩😘😘😘😍😍😍😍😍🥰🥰🥰🥰🥰 عاشقتونم ☺️😍😍😍😍 راستی یادم رفت بگم ساعتمو به وقت شما تنظیم کردم الان اونجا ساعت ۹:۳۰ صبحه منتظرم زودتر سریال بهشت ببینم 😚😚 (تموم شد )
.
.
این کامنتم منو آروم کرده الان ..
.
.
یه کامنت دیگه هم توی سایت گذاشته بودم که اون واسه خودش یه کتاب میشه ..الان واقعا منقلب شدم و دارم از لرزش دست و هیجان میمیرم .. میخوام برم یکم با خدای خودم خلوت کنم و حتما اون کامنتمو میام میزارم ..
مثل همیشه خداوند هدایتم کرد به این کار که کامنتهامو بزارم شاید دلی تکون خورد ..قلبی بهش رو کرد . شاید دستی شدم که پیغامی بهتون بدم ..نمیدونممم من تسلیمممممممممممممممممممم .
.
.
دوستتون دارم استاد به زودی میام پیشتون ..
سلام استاد قشنگ ..همینجوری که محو کامنتهای دوستام بودم دوباره هدایت کارشو کرد و منم سریع بهش گوش دادم ..گفت برو کامنتهای خودتو تو سایت بخون ..یعنیی استااادددد من مارس موندم 😳😳😳..دوباره هدایت گفت کامنتهاتو اینجا بزار چون یه سری هاش تو محصولاته بچه ها دسترسی ندارن 😩..اگر طولانی شد دو تا کامنت میکنم .
.
اولین دیدگاه من فایل مسابقه باورهای قدرتمند در مورد خدا بود ۱۹ بهمن ۹۶ : خوب استاد اینکه به من گفتین مثلا ۵ سال دیگه میای میگی اون موقع هیچی نمیدونستم من الان خودم کف کردم چون این کامنتم مال سال ۹۶ و اون موقع که نوشتمش فکر میکردم دیگه من الان جایزه مسابقه رو میبرم انقدر که باور خوبی دارم و رابطه ام با خداا خوبه .. خدایا قربون بزرگیت بشمم 😭😭
.
.
۱️⃣ کامنت من مربوط به مسابقه بهترین باور در مورد خدا ۱۹ بهمن ۹۶ 👇👇👇👇👇👇
.
.سلام دوستان و خانواده عزیزم و استاد مهربانم
در این مدتی که من با سایت آشنا شدم نسبت به آدم قبلی زندگیم شخص جدیدی شدم به همونی که آرزوشو داشتم از نظر شخصیت خیلی نزدیک شدم و از اینکه به چه خواسته هایی از طریق قانون آفرینش رسیدم سعی میکنم توی اولین فرصت با دوستانم به اشتراک بزارم
من قبل از این آموزشها خدارو یه شخصی میدونستم که دائم در کنترل منه و باید توی آخرین لحظه ها ازش کمک بخوام وقتی که توی دردسری افتادم صداش کنم و اونم یا جوابمو میده که یا نه
اگر جوابمو توی اون مشکل میداد که اوکی تا مشکل بعدی کاری بهش نداشتم و اگر نمیداد تمام اعتقاداتم از بین میرفت که خدایی وجود داره یا بهمون نزدیکه یا بزرگه و خواسته هامونو اجابت میکنه ، خلاصه از اینکه من چقدر احمقانه فکر میکردم و چه باوری داشتم نسبت به وجود خدا توی زندگیم نگم براتون
تا اینکه با سایت دکتر آشنا شدم و فایلهاشونو در مورد فقط از خدا بخواهید و قانون آفرینش گوش کردم و تمریناتشو انجام دادم اول از همه با شکرگزاری شروع کردم هر شب قبل از خواب مینوشتم که بابت چیزهایی که دارم و امروز بهم دادی خدایا شکرت
و بعد از اون یه تمرین جالب برای خودم درست کردم
اول اینکه صبحها با انرژی چشممو باز میکنم و اولین چیزی که میگم اینه خدایا شکر که امروزم بهم هدیه دادی قول میدم بهترین استفادرو بکنم
بعد نگاه میکنم به اطرافم به خانودم به پنجره اتاقم و بعد دوباره میگم خدایا شکرت که خانوادم هم بهم هدیه دادی ین مرحله اول شروع روزهای منه
بعد از اون بیشتر به جای اینکه با خودم حرف بزنم حرفامو به خدا میگم مثلا در مورد کارم باهاش صحبت میکنم که خدایا امروز میخوام فلان مشتری بیاد و فلان پولو بده و فلان قرارداد انجام بشه خیلی با جزئیات میگم انگار که خدا خودش میشناسه طرفو و میدونه کیه لازم به معرفی دقیق نیست یعنی یه جورایی داستان سناریو نویسی من طرف مقابلم خداست
اینجوری خیالم راحته که اوکی همه چی ردیفه چون خدا میدونه من کیو میگم یا چیو میخوام
این باز ی با تمام موارد زندگی من انجام و تکرار میشه
و در مورد مشکلاتی که سر راهم قرار میگه من یه جمله جادویی دارم و اونم اینه : این بار به الوهیت و خدای درونم واگذار کردم تا خودم آزاد و رها شوم
و یه مورد دیگه ذهنیت من بعد از حرفهای استاد توی قانون آفرینش خیلی نسبت به توقع از خدا عوض شد استاد توی یکی از فایلها گفتن ما یه چیزیو از خدا میخوایم بعد که بهمون میده اگر چیز دیگه ای بخوایم رومون نمیشه بگیم و خجالت میکشیم از اونجا به بعد من کلا باورم عوض شد در مورد خواسته هام از خدا
بیشتر توی مواردی که میخوام زودتر بهشون برسم با پررویی از خدا میخوام ، و میگم خدایا من این فلان چیزو میخوام من نمیدونم چه جوری میخوای تهیهرکنی یا چه کار کنی من اونو میخوام مشکل خودتهرخودت حلش کن من که خدا نیستم تو خدایی
و دوستان باورتون نمیشه که توی ٩٩٪ موارد خیلی زودتر از موعد خدا اونو بهم داده
و من تمام این زندگی و خوشبختی و ثروتی که دارم و روز به روز بیشتر میشه مدیون این قوانین ثابت هستم مدیون خداوند که استادتوی مسیر زندگیم قرار داد
شاد و خوشحال و ثروتمند باشین (تموم شد )👇🤐
.
.در کنار اینکه خیلی الان تعجب کردم دیدم همچین کارمم بد نبود داشتم کار میکردم دیگه ولی تکامل تکامل .. و اینکه اون لایه فیکه هنوز اینجا باهام بود .
.
.
۲️⃣دومین کامنت من یعنی در اصل اولین کامنت من توی محصولات ..جهان بینی توحیدی ۴ آذر ۹۷👇👇
.
سلام به استاد خفنناک و الگوی خفنناکتر من توی زندگیم و دوستان توحیدی عزیزم
آقا من همین جا از همه معذرت میخوام که هیچگونه کامنت و نظری نمیزارم و خیلی هم وقت نمیزارم کامنتارو بخونم ولی نمیدونم چی شدد که الان که دارم جلسه ۵ گوش میدم تصمیم گرفتم بیام و یکم از نتایج خیلی خیلی خیلی خفنم بگم
اول اینکه من بسیار بسیار باور های محدود کننده دارم که اگر اونارو درست کنم نتایج خیلی بیشتری میگیرم و خودم هم کاملا به این موضوع آگاهم ولی خوب یکم تنبل هم هستم و اینکه خیلی دارم ریشه ایی کار میکنم روخودم مثلا قبلنا که یه چیزیو میدونستم که باور اشتباهیه با ادا دروردن و فیلم بازی کردن در موردش که ببین چقدر خوب خودمو شناختم فلان باور دارم و واسه خودم نقش بازی میکردم که آره تو فهمیدی ایرادت مجاست حالا از بین بردیش
بعد خیلی خوشحال و خجسته ادامه میدادم و با این فرمون میرفتم جلو ، الان کم کم که دارم رو خودم کار میکنم فهمیدم نه بابا ازین خبرا نیست که به قول استاد یه دکمه باشه باورهام عوض شه
خیلی باید مواظب خودم باشم چونکه توی نقش بازی کردن یه موضوع واسه خودم خیلی استادم و خدا نکنه بخوام واسه یکی تعریفش کنم ،
یه موقعهایی که تازه فایلهای استاد گوش میکردم (خیلی خودمو میگرفتم البته خیلی جاها به حرف استاد گوش میدادم مثلا اونجایی که استاد گفتن در مورد اینکه چی یاد گرفتین خیلی با کسایی که تو مدارش نیستن حرف نزنید)
خلاصه خیلی خودمو میگرفتمو همه چیو خودم گوش میکردم خیلی هم مرموز رفتار میکردم که ببینید مثلا من خیلی خفنم که بهتون نمیگم دارم چی گوش میدم
این موضوع از ابتدا در من شکل گرفت که خودتو بگیر و نذار کسی بفهمه داری چیکار میکنی بزار با نتایج بهشون نشون بدی ، خلاصه یه روز دیگه صبرم تموم شد و یکی از دوستام میخواست یه کاری بکنه و من اگه بودم نمیکردم
رفتم رو تریبون و ۴ ساعت باهاش خرف زدم که آره چقدر باورهات اشتباهه چقدر داری اشتباه میکنی و تو یه بحظه فکر میکردم سپیده عباسمنش هستم ? انقدر که شبیه استاد حرف زدم
بعد که این دوستمو از ریشه پوکوندم خودم نفهمیدم چیکار کردم
ولی الان که تکاملمو طی کردم تا اینجا البته فهمیدم من اصلا اون موقع خودم حرفای استاد و فقط گوش میکردم ، حالا چی میشد که مثلا یه تمرینی هم میکردم
و خیلی هم حرفهای استاد گوش میدادم یعنی روزی ۸ ساعت رو شاخش بود خوب به خاطر شرایط کاری خوبی که دارم کلا با استاد زندگی میکنم و قانون خاصی ندارم که الان کار داریونمیتونی فایل گوش بدی
( وای چقدر حرف دارم واسه گفتن )
حتی اون موقع ها قبل اینکه دوره هایی که دارمو تهیه کنم توی عقل کل سوال پرسیدم که حرفهای استاد تکراری شده واسم چیکار کنم ( روم سیاه ?)
یعنی میخوام بگم چقدر میتونه گول زدن خودمون مهم باشه توی رسیدن به خواسته ها یعنی واقعا من یه جوری اعتماد به نفس داشتم که فکر میکردم ۳ سوته باورهامو عوض کردم و طبق باورهای جدید دارم میرم جلو حتی حسمم خوب بود ولی الکی
تا اینکه کم کم فهمیدم داستان از چه قراره تازه اولشم که فهمیدم بازم نقش بازی میکردم واسه خودم
تا اینکه قانون تکامل فهمیدم و یاد گرفتم که به هر چیزی زمان بدم تا تکاملشو طی کنه
من کلا توی کار و زندگیمو درآمدم بسیار موقعیت خوبی دارم یه شرکت خیلی خوب دارم توی بهترین نقطه تهران
که البته بعد از ۱۱ سال کار بدستش آوردم ولی واقعا موفقیت واقعیمو از وقتی با سایت آشنا شدم و حالا نمیگممتعهد بودم همه جا ولی وقتی به عقب برمیگردم با استاد شروع کردم
اینکه چقدر نتیجه های خفنی گرفتم توی حوزه مالی توی قسمت نظرات روانشناسی ۱ قول میدم بگم
واقا نمیدونم چطوری اینهمرو نوشتم اصلا شاید از حرفام چیزی متوجه نشین واقعا خودمم نمینویسم یکی دیگه داره تایپ میکنه
اولش فقط قرار بود ازتون و از استاد معذرت بخوام که جزو اون دسته هستم که نتایجشونو نمیگن
قرار نبود انقدر طولانی بشه
خلاصه اینکه قول میدم بیشتر باشم
( استاد جان من واقعا فکر میکنم یه نسبت دوری با سما دارم انقدر که الان تمام کارهاتونو جاهایی که میرین و افکاری که دارین شبیه چیزهایی که من هستم و میخوام داشته باشم )
در آخر همسفرهای توحیدی من یکم باید بهم کمک کنید یه سری جاها هنوز ایراد دارم ? دوستون دارم
سربلند ثروت مند سعادتمند در دنیا و آخرت (تموم شد ) 👇👇
.
.
استاد اونجایی که نوشته بودم یکی دیگه داره تایپ میکنه قلبم لرزید 😩😩
.
.
۳️⃣سومین دیدگاه من در ۱۲ قدم و قدم اول جلسه دوم در تاریخ ۱۹ اسفند ۹۷ 👇👇
.
.
سلام سلام بچه ها سلام استاد جان
آقا من روز دومم ، هنوز هم چک آپ انجام ندادم ولی همون اول قول دادم ستاره قطبیو انجام بدم ، دیروز همونایی که نوشتم اول وقت تا شب انفاق افتاد ، البته چیزای ساده ایی هم نبود ، مثلا گفتم امروز یه قرارداد میخوام ، ۱۵ تا قرار کاری جدید میخوام انقدر پول میخوام .. یعنی منظورم اینه که خیلی هم درخواستای ساده ایی ندادم ولی باورتوننمیشه اتفاق افتاد .. البته من خودمم به تکاملش رسیدم وگرنه تو دوره آفرینش هم شبیه این تمرینو داشتیم . اون موقع درخواستهای ساده تری داشتم پس چرا اون موقع اتفاقی نمیوفتاد ..
البته یه جیز دیگه ایی هم هست من کلا تو انجام تمرینات تنبلم ولی این ۱۲ قدم خیلی حس خوبی بهم میده .. نمیدونم یعنی دوسش دارم با تمام وجود
و یه قول خفن دادم به خودم که تمریناتشو انجام بدم .. مخصوصا ستاره قطبیو ..
استاد جانم تولدتون مبارک 🤗 من هنوز هم فکر میکنم یه نسبت فامیلی دور باهاتون دارم 😊 یعنی یکی از هدفهای آیندم اینه که یه روز بیام زنگ خونتونو بزنم بگم من از شاگرداتونم به هر چی خواستم رسیدم 🤗 .(تموم شد )
.
.
.خوب داستان از همینجایی که به خودم قول دادم و متعهد شدم شروع شد دیگه بعدش بوم بوم بوم …
.
.
.
۴️⃣.چهارمین دیدگاه من جلسه دوم قدم اول در تاریخ ۲۵ اسفند ۹۷ 👇👇
.
.مدت عضویت: ۱۷۴۰ روز
سلام به همه هم دوره ای های عزیزم سلام استاد جانم
من امروز فهمیدم خیلی تمرین ستاره مهمه و حیاتی منظورم اینه که حتما هر جوری شده انجامش بدین و اصلا ساده ازش نگذرین
من امروز صبح وقت نکردم بنویسم فقط تو ذهنم گفتم که چیزایی که میخواستم ولی تاویر نوشتن خیلی مهمه ، استاد واقعا نمیدونم چی بگم ، من معتاد این تمرین شدم ، دوره های قبلی که داشتم حرفاتونو گوش میکردم ولی تمریناتمو انجام نمیدادم
ولی این تمرین و به خودم تعهد دادم انجامش بدم و امروز که نتونستم بنویسم تغییرش با روزای قبلی کاملا محسوس بود انگار باری به هر جهت بود همه چی ..
هیچی دیگه اومدم بهتون بگم اون ۵ دقیقه ایی که وقت میزارین و مینویسین واستون حکم طلا داشته باشه هر جوری شده بنویسین ..
معتادش بشین
( تموم شد )
.
.
اینجا متعهد شدم تمرینامو انجا بدم .
.
.
۵️⃣پنجمین دیدگاه من در تاریخ ۸ اردیبهشت ۹۸ جلسه ۲و۳ قدم دوم 😩😩😩🤐🤐😳😳😳😩😩😩🤐🤐😳😳😳
.
.
.
سلام به دوستان عزیزم به استاد عزیزتر از جانم و خانم شایسته مهربان
داشتم فکر میکردم که چجوری و از کجا شروع کنم آخه اتفاقایی که من با تجسم بهشون رسیدم واقعااا زیادن و نمیدونم از کجا شروع کنم ولی سعی میکنم همشوبنویسم که دوستایی که دارن میخونن انگیزه بگیرن و باور پیدا کنن که واقعا میشه به هر چی که بخواین برسین
من اولین بار که با استاد آشنا شدم تقریبا ۵ سال پیش بود که یه فایل انگیزشی دیدم از استاد (نگم براتون که این ۵ سال من چه ها کردم ) و همون یه فایل استاد و تا ماهها هرروز صبح و شب نگاه میکردم ٫٫ اون موقعها نمیدونستم استاد سایت دارن بعدش فهمیدم ولی من با همون یه فایل کلی تغییر کردم ٫٫ (که بعدا توضیح میدم )
من از ابتدا تکلیفم با کارم و شغلم مشخص بود هم درسشو انتخاب کردم هم به عنوان شغل بهش نگاه میکردم
اون موقع ها ۱۷ سالم بود که دیپلممو گرفتم و با سن کم تلاش کردم از ابتدا کسب وکار خودمو راه اندازی کنم نه پشتوانه مالی داشتم نه پولی داشتم که اجاره جا بدم و نه پدرم میتونست کمک کنه٫
ولی من نمیدونم چرا و چجوری فقط میدیدم که شرکت خودمو دارم (الان که این فایل استاد و گوش کردم متوجه شدم چرا )
بعد از حدود ۳ ماه که من بدون در نظر گرفتن اینکه نه پول دارم و نه تجربه کاری فقط توی روزنامه دنبال جا میگشتم خیلی هم دوست داشتم توی محله خوبی باشه جزو محله های گرون شهر
بزرگ باشه و حیاط داشته باشه ، ترجیحا دو طبقه باشه چون کارم هنریه طبقه پایین برای کارگاه و طبقه بالا برای مراجعه کننده
همه بهم میخندیدن میگفتن اخه تو اه نداری با ناله سودا کنی اون وقت داری دنبال دفتر کار میگردی اونم کجا و چه شکلی
من خیلی اهمیت نمیدادم و بحث نمیکردم و خیلی پررو کار خودمو میکردم
خودمم که دارم الان مینویسم باورم نمیشه دقیقا ملک مورد نظرم پیدا شد و من فقط لحظه ایی که پدرم داشت قلنامه رو امضا میکرد یادمه میاد به قبلش دیگه یادم نیست ، یهو اونجا مال من شد
مرحله اول انجام شد ، حالا باید لوازم میخریدم دوربین ، مبلمان ، میز ، کامپیتر ، صندلی و کلی لوازم دیگه
اگر دقیق بخوام بگم فکر کنم برای خرید همه اینه کل داراییم ۲۰۰ هزار تومان بود ، بازم خیلی پررو بودم کلا من خیلی پررو ام یعنی همینجوری الکی بیخیال نمیشم ٫ یادم نمیاد دقیقا چیکار کردم چون خیلی ازش میگذره یا وام کسب و کار گرفتم یا طلا های مامانم و قرض کردم
خلاصه دفتر کار رویایی من در سن ۱۷ سالگی راه اندازی شد ٫ خیلی رویاهای بزرگی برای کارم داشتم دوست داشتم زودتر برند بشم و یکی از بزرگترین رویاهای کارم این بود که تمام بیلبردهای معتبر سطح شهر اجاره کنم ، اها یادم اومد اینکه توی کارم هم مجوز رسمی بگیرم همه میگفتن خیلی سخته و اصلا شدنی نیست ولی من دقیقا ۱۸ سال و ۱ ماه داشتم که مجوزمو هم گرفتم ،
(بچه ها واقعا یادم نمیاد اون موقع چه کارهایی میکردم که خواسته هام اتقاق میوفتاد یعنی الان فقط اتفاقه یادمه)
من تقریبا ۲سال اونجا بودم و کار میکردم و تقریبا کار هم خوب شده بود که تصمیم گرفتم محل کارمو عوض کنم ((الان که استاد میگن قانون تکامل من کاملا متوجه میشم حرفاشونو یعنی اون دفتر کوچیک برای من اون موقع خیلی بزرگ بود بعد از دو سال همونجا خیلی کوچیک شد))
پس دوباره از قانون تجسم کمک گرفتم به نظرم الان میفهمم که چجوریه اون موقع ناخوداگاه بوده و نمیدونستم که قانونه
محل کار قبلیم ۹۰ متر بود و من الان یه دفتر ۲۰۰ متری میخواستم که حیاط داشته باشه ، اتاق خوابهای بزرگ داشته باشه ، حمام مستر و حال بزرگ و بهترین منطقه ی شهر باشه
پس باز هم گشتمتوی روزنامه بله ، موردی میخواستم دقیقا همون شکلی پیدا شد اون موقع ۱۰ میلیون با بودجه من اختلاف داشت ،
واقعا الان موهای تنم سیخ شد به خدا یادم نمیاد چجوری فقط اینجاشو یادمه که چک های اجاره داده بودم 🙈 (چه عجیب )
بله محل کار جدیدم با همه اون چیزهایی که میخواستم و تو ذهنم ساخته بودم به وجود اومد خیلی هم بهتر از تصوراتم شد
بله من بعد از ۱ سال دوباره تصمیم گرفتم محل کارمو عوض کنم و برم توی یه برج نوساز و خفن ، که تازه ساخت بود دقیقا طبقه ۸ام میخواستم باز هم یادم نمیاد چطور شد ولی من از طبقه ۸ام ویو خیابونو میدیدم ٫٫ همون سال تمام بیلبوردهای شهر گرفتم و کلی موفق بودم تا اینکه رویای تهران اومد توی ذهنم که من همینکارمو توی تهران انجام بدم که به خودم ثابت کنم میتونم توی هر شرایطی خوب باشم ،
من تمام داراییمو و جواز کسبمو خط تلفن و امتاز دفتر کارمو و فروختم و تک وتنها اومد تهران ، خواهرم دانشجوی تهران بود پس من باید یه خونه و یه دفتر کار میگرفتم ، البته هیچ تصویری از تهران نداشتم فکر میکردم مثل مشهده فکر میکردم من همون جایگاهو دارم ولی اشتباه میکردم، من که مشهد خودم مدیر بودم تهران باید کارمند میشدم
بودجه ای که اوردم برای گرفتن دفتر و خونه کافی نبود و چون درامدی نداشتم کم کم تموم شد ، پس تقریبا هر چی کار میکردم باید اجاره خونه میدادم و اصلا درامدم بیشتر نمیشد ،
همون موقع ها فکر میکردم یعنی میشه من یکی از۵ شرکت برتر تهران توحوزه خودم باشم ، همینجوری واسه خودم رویا سازی میکردم ٫٫
خونه ای که داشتم زیر همکف بود توی یه محله بد و پایین ، کلا خونم ۴۰ متر بود که مجبور بودم همخونه همداشته باشم اون تایمی بود که محل کارم زعفرانیه بود و وقتی میرفتم اونجا ها همیشه خونه های خوب و ویلایی و میدیدم و میگفتم یعنی میشه یه روزی یکی ازینا دفتر کارم بشه ٫٫
من خیلی اینکارو میکردم به نظرم خیلی تاثیر داره ٫٫
من همچنان به رویاهام فکر میکردم تا اینکه فهمیدم ۳۰ کیلو اضاف وزن دارم خوب حالا قدم بعدیم این بود که وزنم کم بشه ، یه جا توی یه کتاب خونده بودم که عکس لاغریاتونو هرروز ببینید تا انگیزه بگیرید من اینکارو کردم و اینکه همش توی اینه خودمو لاغر تصور میکردم و همراه با قدرت کلام این باورو ساخته بودم که من هر جی میخورم چاق نمیشم ورزش هم نمیکنم و لاغر میشم هرروز ، اینو هی گفتم و خودمو تو لاغری تصور میکردم و همش تو ذهنم این بود که همه میگن ای بابا تو چرا اصلا چاق نمیشی 🤗 ما آب میخوریم چاق میشیم خوشبحالت ( دقیقا این دیالوگ و همه بعدش گفتن و الانم میگن )
من اینکارو کردم به خدا میدونم کسی باور نمیکنه ولی من ۳۵ کیلوکم کردم از اون موقع به بعد هر چی میخورم نه چاق میشم نه اضافه وزن دارم حتی ورزش نمیکنم و هر چی دلم میخواد و هرچقدر میخوام غذا و شیرینی میخورم 💪🏻
اگه قانون عمل نمیکنه پس اینا چیه 🤗☺️
خوب حالا نوبت پیدا کردن همسر خوب و پایه بود ٫ خیلی طولانی میشه اگر بخوام توضیح بدم چون خیلی از نتیجه هام مونده ، من دقیقا اون تصوری که از همسر ایندم داشتم الان کنارم نشسته 🤗
خوب اون تایم اندامم که اوکی بود ، عشقمم که داشتم اتفقا خیلی زود هم ازدواج کردم دوست داشتم سریع بعد از آشنایی ازدواج کنم که همین اتفاق افتاد ،
همه چی اوکی بود به غیر از دفتر کارم توی بهترین نقطه تهران و خونه خوب و ماشینی که دوست داشتم
میدونستم برای بدست آوردن این رویاهام باید تلاشمو بیشتر کنم البته که آگاهی که الان دارمو اون موقع نداشتم ٫٫ همینجوری روزهام میگذشت تا اینکه با همون فایل انگیزشی استاد آشنا شدم ٫٫
دیگه تصمیم گرفتم مسئولیت همه چیو خودم قبول کنم از اونجا به بعد مسیر موفقیت من شروع شد سرعتش کم بود ولی همین که تصمیم گرفتم که خودم کنترل کنم زندگیمو شروع شد همه چی ، خیلی زود دفتر جدیدمو گرفتم توی جردن ، من هنوز اون خونه ویلایی ها ی زعفرانی رو میخواستم و بیخیال هم نمیشدم ٫
من مشتریامو با تجسم جذب کردم، اخلاق خوب همسرم) البته همراه بودم با دوره قانون آفرینش استاد
اون موقع ها درامدم ماهی ۱ ت نمیشد که همش هم میرقت برای اجاره و قرض یه جوری شده یود که دعا میکردم سر ماه نرسه ولی روی باورهام کارکردم
ثروت ۱ خریدم و همه چی زیر و رو شد
خیلی راحت اون خونه ویلایی توی زعفرانیه که آرزوشو داشتم اجاره کردم ، شرکتم جزو ۵ تا برند اول ایرانه ، الانم هدف بعدیم مهاجرت به کاناداست که تا ۱ سال دیگه انجام میشه به راحتی ، الانم هرروز عکسا وفیلمای تورنتو میلینم و یکی از رویاهام اینه که یه روزی استاد و دعوت کنم و براتون فیلم بفرستم و داستان زندگیمو بگم (خیلی خلاصه گفتم اینجا)
من خیلی با فیلم دیدن تصوراتم قوی میشه فیلمای خونه ها و شهری که میخوام برم و ماشینی که میخوام داشته باشم خیلی میبینم
یه روزی ماهی ۵ میلیون واسم آرزو بود ولی الان بالای ۱۰۰ میلیون در ماه درآمد دارم به لطف خدای مهربونم و استاد قشنگم 🤗
الان که دارم کامنت میزارم خودم باورم نمیشه به این همه خواسته رسیدم اگه طولانی شد معذرت میخوام من کلا خیلی کامنت نمیزارم وقتم اجازه نمیده ، بیشتر هم فایل های استاد و گوش میدم شاید روزی۳،۴ بار هر فایل و مرور میکنم
ایشالا همینجوری برم جلو و به بقیه خواسته هام برسم ، دوستون دارم استاد جانم (تموم شد )
.
.
🤐😳😳😳 به معنای واقعی کف کردمممممم اصن مگه میشه اگه نمینوشتم اصلا یادم نمیموند استاادددد 😩😩😩 خدایا تو چیکارداری میکنی با من
.
.
.
۶️⃣کامنت بعدی من در ۲۸ تیر ۹۸ قدم چهار جلسه پنج …هر چی ازین کتمنت بگم کم گفتم همین الانشم مو به تنم سیخ شد 😩😩😩🤐🤐😳😳😳
.
.
.
سلام استاد عزیزم سلام به دوستان خوبم
امیدوارم یه زمانی کامنتمن منتشر بشه که همه دوستان ۱۲ قدم بتونن ببینن و ازش انگیزه بگیرن
هنوز قدم چهارم هستیم و جهان من کلا متحول شده
و الان که دارم مینویسم قلبم داره از جاش در میاد و جلو اشکامو گرفتم ،
لازم نبود تا قدم چهارم پیش برم من همین الان هم کلی تغییر کردم نسبت از قدم اول ،
موجودی حسابم توی چکاپ فرکانسی ۲۰ میلیون بود الان ۱۰۰ میلیونه ،
کلا ۱۰۰ دلار داشتم الان ۷۰۰۰ هزار دلار دارم
تا آخر امسال یه شعبه جدید از کارمو توی ترکیه میزنم چیزی که اصلا فکرشم نمیکردم
ولی استاد بهم یاد داد وقتی توی مدار درستی از طرف خدا بهت الهاممیشه ایده ها ی جدید
انقدر هرروز حسم خوبه و حالم خوبه که با خودممیگممن تو این ۲۹ سال چیکار میکردم چرا لذت نبردم چرا کارهارو نسپردم به خدا خودم عشق وحال کنم ٫ انقدردوست دارم بنویسم از حال الانمکه نمیتونمتوصیف کنم واستون ٫٫ یعنی بعضی وقتا به اطرافم نگاه میکنم میگمخدایا منو چقدر دوست داشتی که با استاد اشنا کردی چقدر ادم دورو اطرافم دارم که حتی نمیتونن واسه یه لحظه زندگیشون تصمیم بگیرن چه برسه به اینکه خودشون خلق کنن ، خدارو شکر میکنم و اشک شوق میریزم ٫٫
الان قدم چهارمم اومدم فایلو گوش بدم
یه لحظه بهم الهام شد سپیده برگرد به فایل اول و همه قدم هارو دوباره مرور کن
منم همینکارو کردم و الان دارم دیوونه میشم
جلسه اوله قدم اولم میدونم حتما باورتون نمیشه ولی قسم میخورم به غیر از قسمتی که استاد توضیح میده در مورد چکاپ من حتی یک کلمه هم غیر از اون از حرفای استاد و نشنیده بودم
که چه گنجهایی بود تو حرفاتون استاد ، خودتون جلسه اول قدم اولوگوش کردین ؟؟؟ استاد واقعا چی بگم من اخه 😭😭
شروع کردم به نت برداری کاش یه امکانی بود میتونستم عکس بگیرم از نوشته هام ٫٫ الان دارم جلسه هارو دوباره از اول مرور میکنم 😊
بچه ها یه توصیه و یه تجربه : چون جلسات انلاینه دوست داریم زود به زود گوش بدیم تا برسیم به جلسه بعدی من فکر میکردم خوب اینم تموم شد جلسه بعدیو گوش بدم نمیگم خوب نبود ها چرا من همه تغییراتم با همین روال بود
ولی عمق حرفای استاد یه چیزه دیگست
حال دلم خوب شد از وقتی جلسات و دوباره گوش کردم
یعنی اینجوری بگم راه حلهای استاد و تو یه بار گوش دادن انجام میدادم و نتیجه هم میگرفتم و حالمم هم گاهی خوب و گاهی بد بود
به اندازه ای که حالم خوب بود نتایجم تغییر کرد ٫ ولی الان کلا حال بدی وجود نداره یعنی تا میاد نزدیکم بشه میگم هووووییی کجا میره اسب سرکش ، باید هر کاری من میگم بکنی فرماندت منم ،،
داشتم فکر میکردم اگه از همون قدم اول اینجوری با جون و دلم حرفای استاد و گوش میکردم الان چی میشددد ،، ولی خوب به شدت هم به قانون تکامل باور دارم و خدارو شکر میکنم به خودم قول دادم همین فرمون برم جلو ، به نظرم جلسه اول قدم اول و هزار بار گوش بدین یعنی من خودم هنگ کردم که چرا هیچی نشنیده بودم اون موقع غیر از اینکه بدوام برم چکاپ فرکانسیمو بنویسم 😃
جلسه تجسم هم انقلاب بزرگی تو قلبم و ذهنم راه انداخت
وقتی که من اگاهانه احساسمو خوب میکنم مثلا در مورد فراوانی جهان وقتی اگاهانه حالمو خوب میکنم یه ایده عمل گرا به من الهام میشه که با شرایط کنونی من قابل انجامه ، یعنی نمیخواد مثلا پول قرض کنم — فقط ایمان بیشتری میخواد
اون عملکردها نتایج بزرگی داره ، ولی اون نتایج به خاطر عملکردها نیست به خاطر اون کنترل ذهنیه که باعث الهامات شده که من بهش عمل کردم
حتی اگه تو اون الهامات کم هم بهشون عمل کنم کلی نتایجو جهان برام بوجود میاره ٫٫
وقتی که من شروع کنم به توجه کردن به خواسته هام ، خواسته هام سمت من میان — به واسطه افکار و فرکانسهام 😍😍
وااایییی خدا کی میشه من درکم ازین حرفا بیشتر بشه هنوز خودم میفهمم جا دارم که حرفای استاد و بیشتر باور کنم ، و اینم میدونم که هرچقدر بیشتر باور کنم حرفای استادو نتایجم سریعتر ویش میاد
ولی اخه باز به خودم میگم لعنتی تو که هنوز کار خاصی نکردی تو ۴ ماه این همه تغییر مالی و ذهنی و اینهمه اگاهی داشتی ، پس بیشتر کار کن رو ذهنت 😭😭 استاد جانم من انتظارم بعد ازین اگاهی زیاد شده از خودم یعنی میگم به خودم نه وجود نداره نمیتونی وجود نداره ، خسته ای وجود نداره ، توکه میتونی تو ۴ ماه این همه تغییر ایجاد کنی ٫٫ بیخود میکنی اگه بخوای فرمون و عوض کنی باید با همین فرمون بری جلو یعنی خودمو دعوا میکنم اگه افکار منفی بخواد بیاد تو ذهنم 😄
استاد جانم دیگه واقعا فهمیدم اینو که جهان کارهارو انجام میده وقتی یه قدم کوچیک برمیدارم که بر پایه الهاماته ، خود به خود قدم های بعدی انجام میشه ٫٫ خدایا چقدر این مسیر صافی پر از زیبایی و قشنگیه 😍😍 هنوز دارم با دوچرخه این مسیر صاف و پر از قشنگی که استاد نشون داده رکاپ میزنم دوست دارم بعدش موتور بخرم بیشتر لذت ببرم موهام تو هوا باد بخوره ، بعدشم ماشینموبیارم تو جاده اخرین مدل ، سقف ماشین و باز کنم یه اهنگه شاد بزارم مثل دوست دارم زندگیو ، اروم اروم این مسیری که صافه و پر از قشنگیه برونم ٫ همینجوری که دارم میرم اطرافمو ببینم و لذت ببرم از این جهانی که خدا به من داده ، ازین جهانی که خودم دارم خلقش میکنم ، اخ که چه کیفی میده ، توی نقشه ی زندگیم چی پی اس و تنظیم کردم روی مسیری که استاد بهم یاد داده همه سعی و ارزوم اینه اینطرف و اونطرفش نکنم ، همین نقشه رو برم تا اخر ٫٫
کلی نتایج دارم که دوست دارم تکتکشو با حزییات بگم اینم میزارم تو برنامه های جدید 😄 خدایا شکرت
استاد جاننم نمیدونین چقدر دوستون دارم شما خانم شایسته ،، نمیدونین که اگه یه روز فایلاتونو گوش ندم شبم صبح نمیشه ، نمیدونین که چقدر دارم روی خودمکار میکنم نمیدونید که خودمو کنارتون میبینم که دارین باهام حرف میزنید و مصاحبمونو توی سایت گذاشتین به عنوان کسی که با افکارش به همه خواسته هاش رسیده ، و میگین بچه ها ببینید این شاگردم تونست ، فهمید من چی میگم ، عمل کرد به آموزه هاش ، باور کرد حرفای منو ٫٫ پس شما هممیتونید 😍به امید اون روز 😍😍😘
.
.
.
خدایاا فقط اونجایی که میگم استاد مصاحبمو تو سایت گذاشته 😩😩😩
.
. من برم دارم از گریه میمیرم ..ادامه کامنتهام توی دیدگاه بعدی میزارم