گفتگو با دوستان 4 |  تمرکز بر بهبود شخصیت خودم

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نشانه های بهبود شخصیت؛
  • نقش توانایی کنترل ذهن در عملکرد صحیح جسم؛
  • منطق هایی برای متعهد ماندن در عمل به قوانین زندگی؛
  • منطق هایی برای ساختن تعهد؛
  • ارزشمندترین نتیجه ی عمل مستمر به قانون؛
  • “سمت من” در عمل به قانون، تمرکز بر بهبود شخصیت خودم است؛
  • به محض اینکه آماده می شوی – به هزاران طریق- به جواب سوالات و راهکار مسائل ات هدایت می شوی؛
  • به اندازه ای که “ناتوانی خود در تغییر دیگران” را می پذیری، از روابط ات لذت می بری؛
  • سوالات در هر لحظه در حال پاسخ داده شدن است. اما اینکه شما چقدر آن جواب ها را می شنوی، بستگی به میزان آمادگی شما دارد؛

منابع بیشتر:

دکمه ” مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” در صفحه اصلی سایت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    938MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 4 |  تمرکز بر بهبود شخصیت خودم
    56MB
    61 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

282 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اندیشه افشین» در این صفحه: 1
  1. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2957 روز

    سلام به نور آسمان ها و زمین

    و سلام به استادی که وجودش ، نعمت و صدایش ، برکت زندگی من است

    این بار نمی خواهم تا آخر گوش کنم که از فشار آگاهی ها عاجز از نوشتن شوم

    تا دقیقه هشتم گوش کردم . صحبتهای گرم و صادقانه شیرین عزیز . استاد عزیزم تو از حال خوب میگویی و از تاثیر احساسات بر سلامت جسم میگویی و من از درک این موضوع میگویم . از الهامی که دیروز دریافت کردم . از اینکه خداوند با صدای خودمان با ما سخن میگوید و شک ندارم که محمد(ص)کلام خدا را با صدای خودش می شنید اما می فهمید که جنس کلام ، کلام ذهن محمد نیست و کلام ، کلام خداست … خداوند دیروز بعد از گوش دادن به قسمت سوم گفتگو با دوستان به من اینگونه گفت که اندیشه تو چطور یک پزشک را به استناد کتابهایی که مطالعه کرده ، مسلط بر سلامتی ات میدانی اما کلام استاد عباس منش را که سالها مطالعه کرده و صدها سمینار برگزار کرده و هزاران نفر با پای خودشان به سمینارهایش شتافته اند را ضامن سلامتی جسم و روحت نمی دانی و قلباً باورش نمی کنی ؟؟ خدا به من گفت اندیشه تو چطور روی مطب ۹ متری یک پزشک حساب میکنی و به واسطه داشتن آن مطب از اون آدم حساب میبری و نسخه شو می پذیری و حرفش برات حجته اما اون کسب و کار گسترده و جهانی استاد عباس منش را نمی بینی و از عمق جانت کلامش را باور نمیکنی ؟؟

    من بخاطر همین حساب کردن روی شخصی به نام دکتر که محافظ سلامتی ام است بیمار شدم ، من درک نمی کردم که با این نیرو میشه سالم شد و سالم ماند تا لحظه آخر زندگی ، با این نیرو تا دم مرگ میشه راحت نفس کشید ، با این نیرو میشه راحت زندگی کرد و راحت مرد ، من نفهمیدم که پزشک یا هر شخص دیگری ، تنها دستی از این نیروست که اگر لازم بود خود اون نیرو ما را به سمتش هدایت میکنه ، من فکر می کردم پزشکان ، خداهای زمینی هستند که سلامت و بیماری ما در دست اونهاست ، من به خدای پزشکان ایمان نداشتم ، و چنان سیلی خوردم که هرگز نمیتوانم به زبان بیانش کنم ، هرگز نمیتوانم درد آن سیلی را با لغات بنویسم ، هرگز حتی نمیتوانم تعریفش کنم ، خدایا چه مشرکی بودم ، من از آن نیرو بخاطر اون سیلی که پروسه ای بود برای خودش و من هرلحظه سیلی میخوردم سپاسگزارم چرا که بعضی وقتها جز سیلی ، هیچ چیزی سجده گاه ایمان نمی شود ، و هیچ فایلی از استاد گوش های کر و چشم های کور را باز نمی کند ، استاد من از خدا بابت سیلی هایش سپاسگزارم چرا که اجازه داد من در توهّم بیماری فرو روم ، من بیمار نبودم اما فکر می کردم بیمارم و بخاطر این فکر ، علائم بیماری را می دیدم ، منی که با هیچ رژیمی نمیتونستم لاغر بشم در طول سه ماه دوازده کیلو کم کردم و از اونجا که دکترها را خدا می دیدم مراجعات مکرر به پزشکان مختلف میکردم و جالبه که با تشخیص های بعضا نادرست و داروهای نامناسب حالم به حدی بد شد که بیمارستان بستری شدم و چند ساعتی مهمان اونجا بودم ، بخدا حالا که می نویسم خنده م میگیره … همون موقع همسرم اومد بالای سرم گفت چی شد که خودتو به اینجا رسوندی ، متوجه ای که تمام اینها را خودت بوجود آوردی ؟ گفتم آره ، گفت خب ازش استفاده کن برای خلق چیزهای خوب گفتم باشه فقط از این نقطه گذر کنم و درس هاش را بگیرم قول میدم که ایمان بیارم … و تسلیم شدم ، بعد از سه ماه جنگ با آشغال های چهل ساله ذهنم تسلیم شدم و خداوند خودش به یک پزشک مهربان و کاردان هدایتم کرد ( چون ذهنم واقعا روی جسمم اثر گذاشته بود ) ، اون پزشک در حالیکه به شدت تپش قلب و فشار خون بالا داشتم به من گفت به اینها اصلا توجه نکن ، من بهت نمی گم پیاده روی کنی یا رژیم بگیری یا هرکار دیگه ای انجام بدی ، من فقط بهت میگم از زندگی لذت ببر ، چجوری لذت ببری ، هرکاری که احساس خوب بهت میده را انجام بده ، خدایا همش حرفهای استاد را میزد ، از خودم خجالت کشیدم ، البته در کنارش برای مدتی یه قرص ضعیف آرامبخش هم داد که من چون تسلیم بودم ، گفتم اینهم بخشی از هدایت منه …. و خدا را شکر میکنم که اولا فهمیدم بیماری را ما بوجود میآریم و دوم اینکه فهمیدم پزشک ، فقط دست خداست و همین و بس …

    من میدونستم که با احساس بد ، علائمی مثل حالت تهوع یا اختلال گوارشی یا هر چیزی شبیه به این ایجاد میشه ولی هرگز باور نمی کردم که اگر اینها ادامه دار بشند مشکلات جدی جسمی بوجود میاد که اسمش بیماریه ، و باور کردم که شروع همه بیماری ها از یک احساس بد شروع شده که مزمن و ادامه دار شده و تبدیل به بیماری شده ، برای همینه که استاد میگه در احساس بد نمونید … فرقی نداره بیماری ، سرما خوردگی باشه یا سرطان … عاملش فرکانس بد به جهانه … من تو اون دوره براحتی از بچه م سرما خوردگی گرفتم ولی دو هفته پیش سه تا بچه م و شوهرم سرما خوردند اما من به شدت سالم و خوب بودم ، حتی بوسشون میکردم ، بغلشون میکردم و یه سرفه هم نکردم …. اینم بگم که چون خودم تو مدار ترس و استرس بودم و توهّم بیماری داشتم دستگاه ها هم اشتباه نشون می دادند مثلا اکسیژن خونم را گفتند ۸۸ بعد گفتند برو تست همین بیماریه را بده که من نرفتم و در حالیکه اکسیژن خون من ۹۶ بود دستگاه ۸۸ نشون داد ، میخوام بگم فرکانس ها روی عملکرد دستگاه های مکانیکی یا برقی هم اثر میذارند …

    اگر قرار باشه من به واسطه گستردگی سایت آمازون به کیفیت محصولش ایمان بیارم پس به استاد عباس منش هم به دلیل گستردگی جهانی خودش و کسب و کارش ایمان میارم و باورش میکنم… کسب و کاری آنچنان معنوی که روزانه سیل آدم ها را به خودش جذب میکنه یا بهتر بگم سیل آدم ها به سمتش هدایت میشند … یعنی تسلیم میشم و بی قید و شرط قبولت میکنم استاد ، من دیگه حاضر نیستم سیلی سه ماهه را تحمل کنم ، من تسلیمم

    اینم بگم که توی این سه قسمت گفتگو با دوستان یک عاااااالمه اتفاق خوب خلق کردم ، فقط چون حرفهای حامد و سپیده را باور کردم …. همیشه وقتی تو می گفتی می گفتم استاد و خانم شایسته آدم های خاصی هستند ولی وقتی صدای حامد و سپیده و عرفان را شنیدم اصلا دیوانه شده بودم ، قشنگ تغییر فرکانس هام و جهش مدارم را احساس کردم ، استاد در حالیکه من این هفته همش تو خونه بودم و این فایل ها را گوش میکردم سفارش کار گرفتم حتی پول خرید وسیله هم پیش پیش بهم دادند ، پولهای مختلف برام ریختند ، باورت میشه حتی شغل شوهرم با یک تصمیم از طرف خودش عوض شد و شوهرم هنوز به جای قبلی که کار میکرد نگفت که دیگه اونجا نمیاد و جای دیگه ای سرکار رفته ، جالبه که امروز از جای قبلی بهش زنگ زدند که بخاطر این بیماری فعلا اونجا تعطیل شده ، شوهرم همین نیم ساعت پیش بمن زنگ زد و گفت میبینی قانون چجوری عمل میکنه گفتم چطور مگه ، گفت زنگ زدند که اونجا تعطیل شده در حالیکه نمی دونستند من کلا سر یه کار دیگه رفتم و کلا قصد نداشتم دیگه اونجا برم منم بهش گفتم بله همینه وقتی در مدار درست باشی درست هدایت میشی مثل حضرت نوح که با کشتی مهیا شد و بعد طوفان اومد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: