گفتگو با دوستان 4 |  تمرکز بر بهبود شخصیت خودم

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نشانه های بهبود شخصیت؛
  • نقش توانایی کنترل ذهن در عملکرد صحیح جسم؛
  • منطق هایی برای متعهد ماندن در عمل به قوانین زندگی؛
  • منطق هایی برای ساختن تعهد؛
  • ارزشمندترین نتیجه ی عمل مستمر به قانون؛
  • “سمت من” در عمل به قانون، تمرکز بر بهبود شخصیت خودم است؛
  • به محض اینکه آماده می شوی – به هزاران طریق- به جواب سوالات و راهکار مسائل ات هدایت می شوی؛
  • به اندازه ای که “ناتوانی خود در تغییر دیگران” را می پذیری، از روابط ات لذت می بری؛
  • سوالات در هر لحظه در حال پاسخ داده شدن است. اما اینکه شما چقدر آن جواب ها را می شنوی، بستگی به میزان آمادگی شما دارد؛

منابع بیشتر:

دکمه ” مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” در صفحه اصلی سایت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    938MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 4 |  تمرکز بر بهبود شخصیت خودم
    56MB
    61 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

282 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «یاسمن زمانی» در این صفحه: 3
  1. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    سلام به استاد جان و مریم عزیز و همه ی دوستان

    من این فایل های گفتگو با دوستان رو همون موقعی که اومد رو سایت گوش دادم و واقعاً لذت بردم- خارج از وصف – و از اون روزا میخواستم بیام کامنت بذارم ولی دیگه امروز اومد و من امروز می نویسم…

    من 9 ماه پیش بعد از اینکه دکتری را تمام کردم به کانادا مهاجرت کردم و شروع کردم به گشتن دنبال کار. مدتی گذشت که در این مدت من به صورت گذرا – و نه برنامه ی هر روزی – به فایل ها گوش می دادم و روی هم رفته احساسم خوب بود، ولی هنوز کار پیدا نکردم. یک روز تصمیم گرفتم یکی از کتاب هایی که از زبان استاد شنیده بودم را تهیه کنم به نام ask and it is given وقتی این کتاب را می خواندم دوباره همان احساسی را داشتم که بار اول با گوش دادن به صحبت های استاد در من ایجاد شده بود. احساس دوباره متولد شدن و شادی از اینکه من هر چه بخواهم می توانم خلق کنم. همزمان با این کتاب شروع کردم از اول گوش دادن به فایل های دوره 12 قدم و تمرینات کتاب را هم انجام می دادم. از جمله بازی فراوانی، به این شکل که فرض می کنم هر روز مبلغی به حسابم وارد می شود و من در همان روز آن مبلغ را خرج می کنم. مثلاً روز اول 1000 دلار و روز دوم 2000 دلار و … به همین شکل. و من این تمرین را با احساس خیلی خوب و دقیق انجام می دادم. دقیقاً می رفتم توی وبسایت های خرید آنلاین و جنسی که می خواستم انتخاب می کردم و عکس آن را به عنوان آیتم های خریداری شده در یک فولدر ذخیره می کردم. هر شب قبل از خواب با گوش دادن به موسیقی های تجسمی خواسته هامو تجسم می کردم و کلاً احساسم “خوب” نبود، بلکه “عالی” بود. از یکی از پوزیشن هایی که اپلای کرده بودم تماس گرفتن و با من مصاحبه کردن و خیلی از من خوششان آمده بود. یادم نیست دقیقاً 4 یا 5 جلسه با من مصاحبه کردند ولی با فواصل طولانی…کلاً 2 ماه طول کشید این روند مصاحبه و این ها…در این مدت من درگیر آمادگی های مصاحبه شدم و دیگه تمریناتم رو انجام نمی دادم یعنی فرصتش رو پیدا نمی کردم، انگار برام اولویت نبود، و خوشحال بودم از اینکه اتفاقات خوب داره برام میوفته و احتمالاً همینجا مشغول به کار میشم. خلاصه اینکه روز ها و هفته ها شده بود که شاید من حتی 1 فایل هم گوش ندادم، شاید فقط زندگی در بهشت را می دیدم. اونا مدام بهم میگفتن که تو top candidate ما هستی و یک نفر دیگه هم هست که شما هر دو در یک سطح هستید و هر دو نفر اول لیست ما هستید. بعد از یک هفته 10 روزی که خبری ازشون نشد بعد از آخرین جلسه ای که باهم داشتیم، بهشون ایمیل زدم و سوال کردم، و اونا گفتن که job offer را به اون یکی candidate دادن چون اون تخصصش در زمینه ی اون پروژه از من بیشتر بوده و اینکه این خیلی تصمیم سختی براشون بوده و من رو برای پوزیشن بعدی که باز بشه در نظر دارن. من واقعاً شوکه شده بودم و تا 1 روز گیج می زدم چون واقعاً فکر می کردم 99% من را انتخاب می کنند. حتی دِرَفت job offer هم برام فرستاده بودن! به خاطر همین من یه جورایی مطمئن بودم که من رو انتخاب می کنن. خلاصه بد جوری شوکه شدم، حدود 2 روز بعدش که تونستم خودم رو جمع و جور کنم فکر کردم دیدم نتیجه ی اعمال خودم بوده. من به محض اینکه یه خبر خوب شنیده بودم کار کردن رو خودم رو تعطیل کرده بودم و دیگه اون احساس “عالی” بودن رو نداشتم و این هم نتیجه ش بود. وقتی به خودم اومدم یه تابلوی ورود ممنوع تو ذهنم گذاشتم که هیچ فکر بد یا ناراحت کننده ای حق نداره وارد ذهنم بشه. چون من حس همون کوهنوردی رو داشتم که می خواد بیوفته و میدونه اگر بیوفته 100% می میره، و بنابراین هر جور شده باید خودشو نگه داره. من می دونستم که افکار منفی همونقدر به من آسیب می رسونه و من باید خودم رو نجات بدم. به قول استاد مهم نیست شما چقدر دلیل موجه داری برای اینکه احساست بد باشه، به هر حال احساس بد اتفاقات بد رو برای شما رقم می زنه. مدام این افکار میخواست وارد ذهنم بشه که چرا اینجوری شد؟ چی باعث شد اینا این تصمیمو بگیرن، شاید رفرنس هایی که معرفی کرده بودم چیز بدی راجع به من گفتن… و هزار تا فکر دیگه، اما اون صدای هدایت سریع بهم میگفت که “ببین، هیچ چیزی جای اشتباهش نیست. هیچ اشتباهی رخ نداده. هر چی هست بازتاب خود منه. و هیچ کس و هیچ چیز دلیل این قضیه نیست به جز خود من”. واقعاً توی این زمینه از خودم راضی بودم که تونسم انقدر خوب به این قضیه واکنش نشون بدم و این خودش برام یک نتیجه ی بزرگ بود. اینکه من یه آدم دیگه ای شدم، یه جور دیگه ای دارم فکر می کنم. و به این قضیه اینجوری نگاه کردم که این قسمتی از مسیر رشد من بود. چند روز یا نمیدونم یک هفته بعد از این ماجرا استاد فایل های گفتگو با دوستان در clubhouse رو گذاشت روی سایت و با شنیدن حرفای سپیده که با وجود داشتن این نتایج هر روز و هر روز اینقدر رو خودش کار میکنه – و البته که دلیل نتایجش هم همین هست – باز هم یه شارژ دیگه شدم و از اون روز از کوچکترین زمان ها هم برای گوش دادن به فایل ها استفاده می کنم. این قسمتی از مسیر رشد من بود تا بهم یادآوری کنه که تا ابد باید روی خودم کار کنم و کار کردن روی خودم باید مهمترین اولویت زندگیم باشه چون اگر افکار و باورهای من درست باشه و به اونا عمل کنم و حال من عالی باشه همه چیز به دنبالش میاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    از خوندن کامنت شما خیلی لذت بردم. من هم در گذشته با مشکل افسردگی همراه دلشوره برخورد کردم و دارو مصرف کردم و خدا رو شکر خوب شدم…الان می فهمم که احتمالاً پدر و مادرم چقدر نگران حال من بودند. خدا را شکر که شما به این مسیر هدایت شدید تا نحوه ی برخورد صحیح با این وقایع را بدانید و از زندگی لذت ببرید :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    ممنونم لیلی عزیز، بله این موضوعیه که به نظرم خیلی ها بهش برخورد می کنن. که مدتی روی خودمون کار میکنیم، بعد نتایج میان، بعد درگیر اون نتایج میشیم و یادمون میره که این نتایج به خاطر کار کردن روی خودمون بوده، اگه اون کار کردنه نباشه این نتایج هم نمیمونن! استاد هم خیلی روی این موضوع تاکید کرده، ولی نمیدونم چجوریه که انگار آدم تا خودش تجربه نکنه نمیفهمه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: