مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نشانه های بهبود شخصیت؛
- نقش توانایی کنترل ذهن در عملکرد صحیح جسم؛
- منطق هایی برای متعهد ماندن در عمل به قوانین زندگی؛
- منطق هایی برای ساختن تعهد؛
- ارزشمندترین نتیجه ی عمل مستمر به قانون؛
- “سمت من” در عمل به قانون، تمرکز بر بهبود شخصیت خودم است؛
- به محض اینکه آماده می شوی – به هزاران طریق- به جواب سوالات و راهکار مسائل ات هدایت می شوی؛
- به اندازه ای که “ناتوانی خود در تغییر دیگران” را می پذیری، از روابط ات لذت می بری؛
- سوالات در هر لحظه در حال پاسخ داده شدن است. اما اینکه شما چقدر آن جواب ها را می شنوی، بستگی به میزان آمادگی شما دارد؛
منابع بیشتر:
دکمه ” مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” در صفحه اصلی سایت
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD938MB62 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم56MB61 دقیقه
زندگی با هدایت پروردگار
سلام به دوستای عزیز همراه و همپاای زندگی. امروز ی اتفاق خیلی جالبی برام افتاد جالب که به خاطر آگاهانه بودن خلق این اتفاق فقط میگم جالب بود. من این هفته متعهد شدم هرروز به یک فایل سفرنامه گوش بدم حتما، و هرروز صبح به محض بیدارشدن و شبها آخرین کار پیش از خوابم شکرگزاری باشه به خاطر هرچیزی که خداوند اونموقع بم میگه. ینی حتی تو شکرگزاری کردنم میشه دل روو خالی کرد و به هیچی فکر نکرد تا خداوند خودش بگه که چیو بنویس اونوقته که لذت و شور و شعفش بینظیره ینی وصف ناپذیره و هربار بهتر و بهتر میشه. او این چند روز اتفاقات فوق العاده ای برام افتاده خداروشکر خیلی خیلی عالی بوده این اتفاقات.
امروز ولی خیلی تو چشم بولد شد و به چشمم اومد اتفاقی که خلقش کردم با هدایت خداوند. امروز توی دانشگاه باید میرفتم و دوتا درس رو اضافه میکردم به صورت حضوری. داستانش طولانیه این دوتا درس ولی مال قبل بود و باید بدون پرداخت شهریه امروز میرفتم و اضافشون میکردم به درسام خلاصه که ی اطلاعیه ای درموردش زده بود توی سایت دانشگاه و من تازه شنبه همین هفته دیدمش با اینکه روزای اولیکه اطلاعیه رو توی اسفند ماه ززده بودن من بارها رفته بودم توی سایت دنبالش ولی نمیدیدمش🙄و خداروشکر اصن که نمیدیدمش. چون اونموقع دانشگاه خیلی شلوغه و خیلیا میان برا کارای اداری و…
خلاصه شنبه که دیدم گفتم خب میرم حتما و انجامش میدم کارم رو هی امروز فردا شد تا امروز رفتم. ی نکته خیلی جالب دیگه اینکه پارکینگ دانشگاه امروز باز بود و بدون هزینه بود درحالیکه قبل عید همیشه باید هزینه پرداخت میکردم براش. اینا همش هدایت خداونده که به قلب انسان میگه. خلاصه رفتم و کارم یکم طول کشید و چند بار رفتم تا آزمایشگاه و برگشتم بخش اداری تا اینکه گفتن باید زنگ بزنی به ی نفر و امروزم نیس فردا زنگ بزن و بیا. منم گفتم خب چیکار کنم دیگه میرم خونه همینکه داشتم برمیگشتم ی حسی بم گفت ببین تو این موردو اشتباه گفتی به مسئول کار برگرد دوباره بش بگو کاردو راه میندازه. نجوای شیطانم که طبق معمول گف نهه نرو عصبانی میشه یارو تازه الانم وقت ناهار و نمازه رفته دیگه نیست و ولش کن اصن اول گفتم نمیرم بعد برگشتم رفتم تا دم در اتاقش دوباره ی حس نجوای شیطان گفت نه ولش کن دوباره راهو کج کردم که برگردم ولی بازم خداوند بم گفت حالا ی نگاهی بنداز(به قول همشهریام ی دکوچی بوکون) خلاصه ی دکوچی کردم و گفتم آقا اینو اشتباه گفتم اگه میشه که درستش کن برام. بنده خدا دستشم بند کاراش بود گف خب باشه و چن دیقه گشت تا مورد منو پیدا کرد و گفت چه ساعتایی خالی داری و همه چیو برام درستش کرد. بعدم راهنماییم کرد که چطوریه کلاساش منم سرافراز اومدم بیرون از دانشگاه ❤️😁 و گفتم خدایا شکرت تو داری منو هدایت میکنی و راهو بم نشون میدی منم فقط بد میگم چشم. ی مورد خیلی خوبی که توش بود برام من همیشه فک میکردم وااو هدایت چییی هس حالا 🤔🤔بعد این خدا چجوری حرف میزنه بام چه شکلیه 🤔تن صداش چیه و کلی از این فکرای عجیب غریب که به خاطر پایین بودن مدار و سطح آگاهی انسانه و خداروشکر منم با تکامل پیدا کردن و رعایت قانون تکامل آروم آروم دارم یاد میگیرم چیکار کنم و چطور تسلیم باشم و تسلیم تر باشم و به هدایت الهی عمل کنم و خداگونه تر زندگی کنم. 😁😁😁خداروشکر خیلی خیلی خوشحالم و این نتیجه کار کردن درست و با ایمان روی خودمه شکرگزاری و تعهد هرروزه به انجام تمرینات و گوش دادن فایل های سفرنامه منو به اینجا رسونده و این مسیر خوشبختی و سعادت دنیا و اخرته. خداروشکر. من که دوسش دارم حال میکنم با این وادی حیرانی و نمیدونم که نتیجش هدایت خداست پس ادامش میدم و خیلی خیلی دوس دارم که این کامنتم ی کمکی کرده باشه به دوستای گل همراهم و کسایی که مثل خودم هنوز آگاهی خیلی بالایی ندارن تا بتونن خودشون رو بشناسن و زندگی لذت بخشی داشته باشن. عاشقتونم 😘😘
سلام به دوستان عزیز و سید حسین عباسمنش عزیز و مریم شایسته عزیز و کلا همه عززیزن دیگه.خیلی خیلی عالی بود این فایل یعنی به اندازه ی دوره که هیچی به اندازه تا دنیا دنیاس آگاهی داشت برام . ی جمله خیلی خیلی عجیبی برام هست یعنی عجیب که منظورم موثرههه . همون جمله اینشتین که میگه : وقتی کارها ساده تر انجام میشه یعنی خدا داره کارهارو انجام میده.
یعنی وااااو واااو اصن چه جمله طلاییی .این جمله فکرمنو خیلی درگیر کرد و دلم خواس بیام کامنت بزارم و بریزم بیرون خودمو . انقد که موثر بود و طلاایی …خداروشرکر
میخوام از تجربه شخصی خودم بنویسم تو این مورد نمیدونم چرا ولی این مورد خیلی خیلی برام داره بولد میشه و هی توی ذهنم میاد.من از 10 سالگی هندبال بازی میکردم در حد تفریحی و سلامتی ولی از 14 سالگی حدودا تصمیم گرفته بودم خیلی جدی و حرفه ای دنبالش کنم . ی مدتی شروع کردم به تمرین کردن تمرینات خیلی سخت و به قول بقیه طاقت فرسا و هرروز چندین ساعت تمرینات شدید که البته خودم بودم و خدای خودم با آگاهی های کمی که داشتم . من خیلی شدید تمرینات مختلف بدنی و هوازی و … رو انجام میدادم. نتیجه کم کم اومد و پیشرفت های بزرگتر و هرروز بهتر شدن تا اینکه به جایی رسیدم که ثابت شدم و هرکاری میکردم نه تنها پیشرفتی نبود بلکه پسرفت کمی هم داشتم تا اینکه یواش یواش گفتم خدایا خودد راهنماییم کن شاید به زبونم نیاورده بودم ولی از عکس العمل جهان این رو میفهمم چون جهان من رو توی 17 سالگی به سمت کسی هدایت کرد که در بااالاترین سطح این ورزش کار کرده بود و کلییی کمکم کرد.دیگه اون تمرینات هرروزه 3 4 ساعته خیلی شدید شده بود 5 روز و روزی 1 ساعت و نیم با ی مسابقه آخر هفته که هر مسابقه ای برام ی محک تقریبا جدی بود چون تو سطح لیگ برتر بودم و آدمای گنده گنده ای جلوم بودن و درکمال شگفتی برای خودم شخصا نتیجه خیلی خیلی خیلی بزرگ بود خیلی بزرگتر از روزایی که به قولی سرسختانه تمرین میکردم البته که من کلا حال میکردم سختیی درکار نبود .
حالا برگردم به همین موضوع اصلی یعنی صحبت اینشتین . کارها برام ساده تر شده بود چون خدا داشت برام انجامشون میداد چون خدا هدایتم میکرد و میدونی مهمترین حالت و ویژگیم چی بود آرامش که تو ی سالن پر تماشاچی تو ی شهر دیگگه منی که جلوی 100 نفرم بازی نکرده بودم به راحتی و با آرامش بازی کردم . آرامش و گوش دادن به صدای سکوت قلبم که همه چیو بم میگفت کارارو ساده تر انجام میداد .خداوند تو هر مرحله از زندگی انسان رو هدایت میکنه به شرط خالی بودن دلش از هر میدونمی. حقیقتش همینه. وقتی آدم حقیقتا ی نمیدونم خیلی محکم میگه و نشانشم آرامش و تسلیم بودن در برابر امر حقه همه چیز به طرز شگفت آوری خود به خود درست میشه . یکییی یکییی همه مسایل حل میشن پول بیشتر میاد رابطه عاشقانه تر میاد سلامتی میاد عشق میاد ارامش میاد و دوبارههه به همین منوال …
این حقیقت زندگی ماست وادی حیرانی که من نمیدونمههه و به قول راندا برن اصل لذت قضیه همینه که آدم از نحوه اتفاق افتادن معجزه بی خبره .اصل لذت زندگی همین بی خبرریه و ندونستن. همین وادی حیرانیه.
پیش به سوی زندگی هر لحظه در حیرانی از لطف خدااااااا