گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • کمترین نتیجه حرکت در مسیر مورد علاقه، داشتن “احساس خوشبختی” است
  • رشد و پیشرفت یعنی: تلاش برای ایجاد بهبودهای کوچک اما دائمی، در هر سطحی که هستی؛
  • کلید تجربه “روانی و آسانی” در مسیر پیشرفت چیست؛
  • دلسوزی و حمایت بی جا از دیگران، مانع بروز توانایی های درونی فرد می شود؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»

دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی
    537MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی
    31MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الهام» در این صفحه: 1
  1. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1888 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    من دقیقا چند روز پیش در این زمینه تجربه ای داشتم،

    من چندماه بود که تصمیم گرفته بودم برای مهاجرت خودم را آماده کنم و به این نتیجه رسیده بودم که باید یک شیفت کاریم را بزارم کنار و در واقع از شغل دومم انصراف بدم. من از چندماه پیش به رییسم اعلام کرده بودم که می‌خوام برم و یه جایگزین برام پیدا کنه که من زودتر برم. اما ته دلم ترس بود که حالا دارم یه منبع درآمد را از دست میدم اما قلبم گواهی میداد که باید همین کار را بکنم. یه شرایطی پیش اومد و رییسم از من خواست که استعفا ندم، منم بخاطر باورهایی که به نظر خودم بخاطر ضعف در توحیدی بودنم هست، قبول کردم بمونم ولی همچنان قلبم گواهی میداد که این کار اشتباهه، حتی از سایت هدایت خواستم و یه فایلی برام اومد که اونجا مریم جان گفت وقتی انرژی پخش باشه و یه جا متمرکز نباشه هیچ فایده ای ندارد، همه چیز نشون میداد که من باید تغییر کنم اما همچنان ترس ها و باورهای محدود کننده مانع من میشدند.

    اتفاقی که افتاد این بود که جهان با چک و لگد منو تغییر داد

    از وقتی رییسم التماس کرد که من استعفا ندم تا وقتی بیرونم کرد فقط دو هفته فاصله بود

    یعنی وقتی سر یه چیز مسخره یه جورایی منو اخراج کرد، همون لحظه به خودم گفتم حقته، وقتی با زبون خوش تغییر نمیکنی مجبوری یه پس کله ای بخوری و با درد تغییر کنی.

    خیلی برام سخت بود اما تهش خوشحال شدم که بالاخره تغییر رخ داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: