گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • کمترین نتیجه حرکت در مسیر مورد علاقه، داشتن “احساس خوشبختی” است
  • رشد و پیشرفت یعنی: تلاش برای ایجاد بهبودهای کوچک اما دائمی، در هر سطحی که هستی؛
  • کلید تجربه “روانی و آسانی” در مسیر پیشرفت چیست؛
  • دلسوزی و حمایت بی جا از دیگران، مانع بروز توانایی های درونی فرد می شود؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»

دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی
    537MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی
    31MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم…

    روز شصت ویکم،روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع…

    دیروز این فایلو گوش دادم توی یه مسیری که باید سوار تاکسی میشدم، معمولا تمام مدتیکه تایم دارم با خودم تنها باشم فقط وفقط فایلهای دانلودی و فایلهای 12 قدم رو گوش میکنم، بر عکس گذشته که همش اهنگهای چرت وپرت وبی محتوا گوش میکردم و الکی احساساتم با گوش دادن اون آهنگها بالا وپایین میشد و بازتاب خوبی هم برام نداشت و گاهی شاید یه کم بعضی از موسیقی ها حالمو تو لحظه خوب میکرد، یا اینکه مدام تو اون لحظه های این چنینی فکر وخیال میومو سراغم و یه وقت میدم توی یه مسیر طولانی که سوار ماشین بودم، یا تو خونه بودم داشتم به ذهنم خوراک بد ومنفی میدادم، ولی شکر خدا نزدیک 3 سالی هست که گوش جانم وگوش دلم عادتی خوب وخوش داره، اونم شنیدن مکرر وپی در پی صدای استاد جانم، که با اگاهی های زندگی ساز، هم لحظمو میسازه، هم روز وشبمو و هم کل زندگیمو…الهی صدهزار مرتبه شکر…

    داشتم میگفتم، آره دیروز این فایلو لود کردم گوش کنم که بعد بیام دیدگاهمو بنویسم ولی خب رفتم رو یه فایل دیگه دیگاهمو گذاشتم این فایل موند برا امروز، جالبه دیشب موقعه ای که داشتم کارای آشپزخونه رو انجام میدادم رفتم طبق معمول زدم روی یکی از فایلها، وفایل قدم یازدهم جلسه دوم پلی شد، که اتفاقا اون فایل، یه فایل جامع وکامل در مورد تغییر هست…

    مثل این فایل، که استاد در مورد زمان درست تغییر درش صحبت کردند…

    ((موضوع هر دو فایل، چه زمانی باید تصمیم به تغییر بگیریم؟))

    گفتم این دیگه یه نشونه بزرگ هست، حتما باید چیزی در من در شخصیت من ودر کل زندگی من تغییر کنه، دو تا فایل داره بهم این اگاهی رو میده..

    دیشب وامروز از وقتی بیدار شدم همش فکر میکردم خب چی باید در من تغییر کنه؟؟؟؟

    من که اوکی هستم؟

    مثل همیشه دارم این روند رو انجام میدم هر جا لازم باشه..

    هی فکر، هی کنکاش توی خودم که باید چه چیز رو تغییر بدم در خودم که چندتا مسئله مهم پیدا کردم که همین چند وقت اخیر انجانشون دادم

    یعنی با یه کم تفاوت ولی یه جورایی دوباره از یه مسیر تکراری رفتم، یعنی همون روش اشتباه گذشته هامو تکرار کردم یا میخوام تکرار کنم!!!!

    مثلا در مورد مسئله شنوایی پسرم، که از سمعک استفاده میکنه، جدیدا ادیوگرام(نوار گوش) انجام داده، دکترش گفت افت شنوایی داره نسبت به سال قبل، کاشف به عمل اومد که پسرم هم از هنذفری زیاد استفاده میکنه وهم چون از یه سمعک استفاده میکنه اون یکی گوشش تنبل شده..

    خب حالا من چه عکس العملی داشتم؟ اول ناراحت شدم بعد گفتم پسرم سعی کن از دوتا سمعکت استفاده کنی، از هنذفری کمتراستفاده کنی یا اصلا استفاده نکنی!!

    ولی خب نصیحتهای مادرانه من افاقه نکرد وایشون به حرفم گوش نداد، من دیروز چیکار کردم؟

    رفتم دیدم هنذفری گذاشته باز، اومدم از گوشش برش داشتم بهش گفتم دیگه بهت نمیدم تا بفهمی که شنواییت چقدر در وضعییت خطرناکی هست وحالا که حرفمو گوش نمیکنی وباید زور بالاسرت باشه دیگه یه مدت منم فلان امکانات رو در اختیارت قرار نمیدم، خب هم خودم استرس گرفتم و حس بدو منفی با این برخوردی که داشتم وهم به طبع پسرم حالش گرفته شد، در صورتیکه الان که فکر میکنم میبینم اصلا از بچگی پسرم تا الان هرجا شاهد درخشش بودم ناخودآگاه داشتم از تمرین ستاره قطبی استفاده میکردم، و سپاسگزاریهای مداوم داشتم درموردش ونتیجه هم همیشه عالی میشد ولی هرجا با زور وتهدید بود جواب نمیداد…

    واقعا چرا وقتی یه مسیر آسون مثل تمرین ستاره قطبی در دسترس ودد اختیارم بوده وهست، باز من به شیوه نادرست گذشته رفتار میکنم؟؟؟

    یه مسئله دیگه که باز میخواستم مثل گذشته رفتار کنم، در برخورد با مسائل ومشکلات خانوادم بود، جمعه که رفتم بعد چند ماه خونه ی پدرم، باز اون حس دلسوزی اومد سراغم که خانوادم به این وسیله یا این پول ویا …نیاز دارند بذار یه کمکی بهشون بکنم بذار یه کاری انجام بدم و….

    که دیشب بعد شنیدن این فایلها یادم افتاد که چقدر تو گذشته های نه چندان دور اومدم مثلا از روی ترحم ودلسوزی وحتی عشق قدمی برای خانوادم بردارم، یا با اکراه قبول کردند یا گفتند توقعشون بیشتر شد، یا به حریم خصوصی من وارد شدند ویا دیدم که کمکها وحمایتهای من نه تنها مفید نبوده بلکه باعث شده اونا مسیر اهداف خودشون رو گم کنند و….

    خلاصه که خدا رحم کرد (خنده)دوباره جوگیر نشدم برخلاف قوانین کاری کنم…

    خب شاید یه کسی از بیرون نگاه کنه به این موضوعات یا از قوانین آگاه نباشه بگه خب اینا که چیز مهمی نبوده؟ بگه مگه اینا تو زندگی همه پیش نمیاد وجزئی از زندگی نیست؟ مگه آدم باید دنبال کمال وبی نقص بودن باشه؟ حالا اتفاق خاصی نیفتاده که؟؟؟

    ولی باید گفت که دقیقا همین حرفها، همین فکروخیالها، همین رفتار واعمال کوچیک هستند که کنار هم قرار میگیرند وشرایط واتفاقات رو برای آدم رقم میزنند، باید گفت که همین نوع نگرش و عملکرد هست که اگه عادی ومعمولی جلوه داده بشه باز میشه سبک وروش زندگی آدم که به شدت مخرب و آسیب زننده هستش…

    اصلا منه مینا اینجا هستم که زندگیم روی روال باشه، زندگیم خاص باشه نه مثل 98 درصد مردم جامعه واطرافم، اینکه عادت کنم به منفی ها، عادت کنم به اشتباهات و خطاها، عادت کنم به اینکه سختی ودرد ورنج و آسیب جزئی از زندگی هر فرد هست، اینکه عادت کنم به اینکه از روی احساسات آنی وزودگذر حرفی بزنم وعملی رو انجام بدم،اینکه باید یادم باشه که خدایی نکنم برای کسی، از روی دلسوزی وترحم کاری نکنم، از روی خشم وترس کاری نکنم وحرفی نزنم، اینکه نخوام نصیحت کنم بلکه با رفتار وگفتار مناسبم الگو باشم، اینکه راه کارهای تکراری رو هر بار باز ازشون استفاده نکنم که باز به بن بست برسم…

    همین مسائل وموضوعات هست که در کنار هم شخصییت آدم رو میسازه وباید واقعا بهشون توجه کرد….

    حالا می بینم که هنوز خیلی چیزها در من، در شخصییت من هست، در باور من هست که باید تغییر کنه…

    تغییری مداوم ومستمر، نه اینکه یکی دوبار انجامشون بدم یکی دوبار دیگه بگم حالا اشکالی نداره از همون روش نادرست گذشته استفاده کنم که البته وقتی قانون رو فراموش کنم ذهنم اون روش نادرست گذشته رو ، درست ومنطقی جلوه میده برام و کاری میکنه که انجامش بدم و صد البته که با پیامدهای بدش هم رو برو خواهم شد…

    چه در قالب گفتگوها وسرزنشهای ذهنی، چه در قالب حال واحساس بد ومنفی و نارحتی و گاهی به شکل ضررها وآسیبهای جسمی و روحی و شخصیتی و….

    هربار بیشتر وبیشتر مطمعن میشم که هیچ راه دیگه ای برای منه مینا برای داشتن یه زندگی خوب رو به عالی وجود نداره، جز اینکه اینجا باشم تو این سایت، با آموزشهای استادعباسمنش، با دبدن وشنیدن هر روز وهرساعتشون و عملکرد داشتن نسبت بهشون…

    هربار که میام به خودم میگم اوکی چقدر تغییرات مثبت زیاد وخوبی داشتم در شخصیتم، می بینم ای بابا، باز دارم یه جاهایی مثل گذشته رفتار میکنم که ، فقط فرقش اینه که الان میفهمم دارم چطور عمل میکنم وپیامدش چیه وسریع مچ خودم رو میگیرم…

    انقدر شخصییت ما به طور غلطی شکل گرفته، که باید همیشه ابزار بدست اماده باشیم تا اون سیاهیها رو تراش بدیم و صیقل بدیم تا به اون گوهر پاک وسفید درونی ونورانی خودمون برسیم، مادامیکه دست از صیقل دادن خودمون برداریم دوباره گردو غبار وسیاهی وکثیفی میاد میشنه روی وجودمون ومیشیم آدم گذشته…

    یه ابزار قدرتمند دیگه که خیلی بهم کمک میکنه در کنار تمرین ستاره قطبی، استفاده از ابزار اهرم رنج و لذت هست، وقتی ازش استفاده میکنم دقیقا میفهمم که دارم چقدر هوشیارانه و اگاهانه قدم برمیدارم توی مسیر زندگیم…

    خدارو صدهزار مرتبه شکر به خاطر این اگاهیها…

    استادجانم هرلحظه وهمیشه در کنار مریم جان، در پناه امن خداوند خوشبخت و سعادتمند باشید انشالله…

    دوستتون دارم زیااااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: