گفتگو با دوستان 6 | برکت تصمیمات از پیش تعیین شده

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • جهان روندی رو به حرکت دارد و هرگز سکونی در کار نیست؛
  • تا زمانی که به دنبال بهبود هستی، با روند طبیعی و روانِ رشد، همراه هستی؛
  • توانایی تشخیص نشانه ها و حرکت کردن در راستای آنها؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    207MB
    13 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 6 | برکت تصمیمات از پیش تعیین شده
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

145 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیامک جلیلی» در این صفحه: 1
  1. -
    سیامک جلیلی گفته:
    مدت عضویت: 1973 روز

    سلام به خانواده پر انرژی گروه تحقیقاتی عباس منش و راهنمای همه ی ما استاد عزیزم که دستی از دستان خداست برای هدایت ما به سمت نور .

    منم میخوام اتفاقاتی که برام افتاده رو باهاتون به اشتراک بزارم :

    من از سن پایین کار میکردم در کنار پدرم در بازار پوشاک و خیلی تو این کار خوب بودم و زمانی که دانشجو بودم خیلی راحت یه مغازه رو میگردوندم.

    اما هیچ وقت انرژی خوبی نسبت به این کار نداشتم و یکی از دلایلش هم باورهای محدود کننده ایی که بود پدرم و کلا بخش زیادی از کاسبای بازار دارن و انرژی منفی به من میداد .

    همیشه دنبال یه راه دیگه بودم تا اینکه با توجه به رشته دانشگاهیم هدایت شدم به برنامه نویسی و با کتاب های اسکاول شین و شفای زندگی آشنا شدم و خوندم و شروع کردم به استفاده از عبارت های تاکیدی و درخواست از خدا که پروسه ی زمان بری بود و بعد از حدود ۶ ماه دنبال کار گشتن تو یه شرکت استخدام شدم .

    همیشه زمانی که کنار پدرم بودم از نظر مالی اتفاق نظرهای زیادی داشتیم که یک روز بهم گفت حالا برو برای بقیه کار کن ببین پولت رو میدن بهت یانه!

    که این جمله تو وجود من نهادینه شد و همیشه به این قضیه فکر میکردم و در واقع روی ناخواسته ها توجه میکردم نتیجش این شد که وقتی رفتم و تو شرکتی استخدام شدم به یاد ندارم که یک بار سر موقع پول داده باشه من 🤣🤣 اما با توجه به باور های که برای پیشرفت در کار در خودم ساخته بودم خیلی زود تونستم از نظر علمی و حرفه ایی پیشرفت کنم ، سال اول قرارداد که تموم شد با مدیر عامل صحبت کردم و قول داد سال آتی به موقع حقوقم رو بده ولی بازم اتفاق نیافتاد ، در کنار این ها من تایم آزادم کم شده بود و حتی یه باشگاه هم نمیرسیدم برم و اونقدر خسته میشدم و اونقدر همیشه دیر بهم پول میدادن که نمیتونستم برم ، اونم منی که از ۶-۷ سالگی همیشه ورزش کرده بودم، خلاصه سال دوم هم گذشت و تصمیم گرفتم که از شرکت بیام بیرون نمیدونستم بعدش قراره چی بشه و این منو میترسوند ، استعفا دادم و گفتم دیگه نمیام ولی با توجه به ترسی که داشتم و صحبت های باز هم الکی امید بخش مدیرعامل که گفت بیا مدیر فنی شو بازم هم تو اون شرکت موندم ، که واقعا اون سال پیشرفت تو کار که نداشتم به کنار شرایط مالی هم خیلییی بدتر شده بود و حتی همیشه وقتی پروژه ایی لغو میشد مدیرعامل به ناحق من رو مقصر میدونست ، در واقع جهان داشت به شدت به من پتک میزد ، مدام میخواستم که یه کار کنم شرایط عوض شه در واقع بدون اینکه قانون رو بدونم داشتم فرکانسی میفرستادم به جهان که با یه سری فایل های فرکانسی آشنا شدم و گوش دادم اما نقطه عطف زمانی بود که یه فایل کوتاهی از استاد به دستم رسید که میگفتن تو یه شرکت کار میکرد ، بیمه میگرفت ، حقوق میگرفت ولی اومد بیرون که بعدا که تمام فایل های سایت رو گوش دادم فهمیدم تیکه هایی از فایل بی نظیر “ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است”

    بود. پیش خودم گفتم آقا من که حقوقم رو هم درست حسابی نمیگیرم چرا موندم ؟؟؟

    تصمیم قطعی شد که دیگه نمونم تو شرکت و این رو هم بگم که آخرای قراردادم بود، و برای جلوگیری از ترس بعدش چی میشه یه ۲۰۶ داشتم اون رو فروختم و با یکی از دوستام ماشین خرید و فروش کردیم و یه سری جنس از چین وارد کردیم و این به من قدرت تصمیم گیری بهتری میداد .

    رفتم تو سایت استاد ثبت نام کردم ، روزی ۴-۵ تا فایل رایگان گوش میدادم و آگاهانه به جهان فرکانس میفرستادم ،

    وقتی کسی میخواست از شرکت بره مدیر عامل پدرش رو در میاورد و من آگاهانه فرکانس میفرستادم و میگفتم نه با من اینجوری نمیشه من خیلی راحت جدا میشم

    یه روز زنگ زدم و گفتم من دیگه نمیام ، گفت باشه مشکلی نیست تسویه حسابت هم ماه دیگه انجام میدم ، دیدم داره قانون کار میکنه و خیلی حال کردم.

    بعد اینکه از اونجا اومدم بیرون با دوستم که کار میکردم دیدم خیلی خوب داره کار پیش میره و فروش خیلی خوب شده و تصمیم گرفتیم دفتر بگیریم و بشینیم اونجا کارهامون رو انجام بدیم این اتفاق پارسال تابستون افتاد ، در کنار کار فروش برنامه نویسی پروژه ایی هم انجام میدادم و همه چی گل و بلبل

    اوایل دی وارد دوره ۱۲ قدم این دوره بی نظیر شدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم، اوایل بهمن پارسال بود که یه نشونه هایی دیدم که آقا این مسیر داره یکنواختی ایجاد میکنه و در کنار اون هم از نظر فرکانسی و مداری با دوستم هرروز داشت فاصلمون بیشتر میشه ، دیدگاه من با توجه به آموزه های استاد این بود که راحت میشه کار کرد و پول درآورد ولی دوستم میگفت نه شبانه روز باید کار کنی پدرت دربیاد با همه دعوواا و درگیری و همیشه تلفن به دست و وام و قسط و … ، البته دوستم پیشرفت مالی خوبی داره اما این مسیر مسیری نیست که من دلم بخواد از این راه به ثروت برسم. تو اسفند بود که بهش گفتم که دیگه جدا شیم و الان داریم حساب کتاب هامون رو انجام میدیم برای جدا شدن ،

    و از وقتی که خواستم جدا بشیم انقدر ایده های پول ساز و خفنی به ذهنم میاد که همش خداروشکر میکنم و خیلی راحت و تو محیط فرکانسی خوب و احساس خوب دارم کارام رو انجام میدم چون به قول استاد اون کاری رو که میدونی غلطه رو انجام نده بقیش با خدا

    فاصله تصمیمم برای خروج از شرکت تا عملی کردنش ۱ سال طول کشید ولی فاصله تصمیم برای جدا شدن از شریک تا عملی کردنش ۱ ماه ، این هم به خاطر اینه که تکامل طی شده و هر چه قدر به قانون بیشتر عمل کنیم فاصله تصمیم تا عمل کم میشه ،

    من تصمیم گرفتم کاری رو که میدونم غلطه رو انجام ندم و خدا میدونه چه پیشرفت هایی پیش روی من خواهد بود .

    ممنونم استاد عزیزم امیدوارم که این مطالب کمک کنه به دوستان عزیزم گرچه خیلی یادآوری خوبی برای من بود و به خودم خیلی کمک کرد 💙💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: