گفتگو با دوستان 6 | برکت تصمیمات از پیش تعیین شده

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • جهان روندی رو به حرکت دارد و هرگز سکونی در کار نیست؛
  • تا زمانی که به دنبال بهبود هستی، با روند طبیعی و روانِ رشد، همراه هستی؛
  • توانایی تشخیص نشانه ها و حرکت کردن در راستای آنها؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    207MB
    13 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 6 | برکت تصمیمات از پیش تعیین شده
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

145 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه سلیمی» در این صفحه: 1
  1. -
    سمیه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    سلام مونای عزیز دوست همفرکانسی من کامنتت را خواندم خداوند من را به کامنت شما هدایت کرد ، الان که دارم برات می‌نویسم ساعت از نیمه شب گذشته و من در شرایطی قرار دارم که نجواهای ذهنم منو داشت به سمتی می‌برد که تهش حس بد و چسبیدن به وابستگی ها بود ، ما یعنی من همسرم و دوفرزندمون قصد مهاجرت داریم و این در شرایطی کاملا ایده آل در اینجا برامون اتفاق افتاده ، خداروشکر از همه جهت شرایط خوبی داریم امروز وقتی در ویلامون بودم نجواها به سراغم اومد که سمیه کجا داری میری ،همه آرزوی زندگی تو را دارند اینجا همه چیز برات خوبه چ لزومی داره دل بکنی از این ویلا از درآمد خوب از خانواده ات و …… وقتی شب اومدم خونه مادرم و روی تخت دراز کشیده بودم و به آسمون نگاه میکردم از خدا خواستم بیاد کنارم بشینه دستمو تو دستش بگیره ،ومثل پدر مهربون. باهام حرف بزنه در حالی که اشک تو چشمام بود و مادرم کنارم خوابیده دارم این کامنت و می‌نویسم با خدای مهربونم ارتباط گرفتم با تمام وجودم گفتم خداجونم هدایتم کن ذهنم درگیره دلم برای خانوادم تنگ میشه برای همه چیز خودت منو هدایت کن بامن حرف بزن ، به دلم افتاد بیام سرگوشی و به سایت سری بزنم سعی میکنم به الهامات توجه کنم همین کارو کردم باخودم گفتم فایل که نمیتونم گوش بدم همه خوابن ، بهتره کامنت بخونم تا کمی فکرم آزادتر بشه ،،اولین کامنت هدایتی شما برام اومد و وقتی خوندمش گریه میکردم …. خدای من اومدی کنارم من حرف زدی خداجونم تو این کامنت دوست عزیزم به من چی گفتی که الان بهش نیاز داشتم همونی بود که تو ذهنم بود لبخند خدارودیدم که با نگاهش به من فهماند جوابتو گرفتی ……..

    مونای عزیز خداوند در کامنت تو بامن حرف زد …..الهی شکر که به الهاماتم توجه کردم چندین بار کامنتت و خوندم ازش شات گرفتم تا باز هم بخونم ثبتش میکنم با تاریخ تا همیشه یادم باشه که شرایط ایده آل زنگ هشداره،پاروی ترسام گذاشتن جایزش رشد و گسترش جهانه، همیشه یادم باشه که باید تغییر کنم باید رها کنم وابستگی ها را ،،،یادم اومد باید توکل کنم مثل مادر موسی مثل ابراهیم که اسماعیلش را سرببره ،مثل ابراهیم که اعتماد کردو در آتش پرید و پاروی ترسش گذاشت و همه چیز براش گلستان شد ،، یادم باشه که موندن تو حوزه امن ،ابوموسی بودن هیچ لذتی نداره ، یادم باشه خدا اگه این اسباب بازی پلاستیکی و میخواد ازم بگیره میخواد شهربازی بهم بده که دراون لذت های بزرگتر هست یادم باشه رها کردن علف های کنار ساحل و سپردن خودم به دریای هدایت منو به زیبایی ها می‌بره و تجربه های ناب به رشد پس باید رها کنم کیسه های شن بالنم را جدا کنم تا اوج بگیرم وقتی استاد عزیزم در شرایط ایده‌آل رها کرده و مهاجرت کرده چرا من نتونم مگه استاد و مریم جان دلشون برای خانواده شوند تنگ نمیشد مگه ویلا و درآمد و دوستان خوب نداشتن مکه وابستگی نداشتن اگه اونها و خیلی های دیگه تونستن منم میتونم به امید الله منم میتونم

    در آخر

    خدای نازنینم ، استاد مهربانم و مونای عزیزم ممنونم از شما و عاشقانه و با توکل به الله یکتا پاروی ترسام میزارم و خودم را در آغوش هدایت خداوند رها میکنم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: