گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس…
  • قدم هایی تکاملی برای هدایت شدن؛
  • تشخیص نشانه ها و عمل کردن در راستای آنها؛
  • همه شغل ها پتانسیل یکسانی برای خلق ثروت دارند، علاقه ی شما چیست؟!
  • باور، موتور حرکت کردن و قدم برداشتن است؛
  • همان باورهایی که در نقطه شروع شما را وادار به حرکت کرد را دوباره تکرار کن؛
  • فقط سمت خودت را انجام بده و به چگونگی کاری نداشته باش؛
  • قدرت سازنده ی “مرور موفقیت ها” و “مسیری که آنها را ایجاد کرده”؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»

توحید عملی 6


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    330MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار
    19MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

168 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا طهماسبی» در این صفحه: 1
  1. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3201 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و دوستان گرانقدرم.

    استاد جان منم دلم خواست یکی از تجربیاتمو از ایمان داشتن و حرکت کردن و رسیدنم به خواسته م بیان کنم تا یادآور ی کنم به خودم بازهم، که برای خواسته های الانم هم که به شدت میخوامشون باید همین روندو برم.

    بقول شما:

    وقتی باورهایی که باعث میشه تو حرکت کنی رو ادامه میدی درهایی باز میشه که اصلا آدم نمی دونسته وجود داره. واقعا همینه استاد

    من این تجربه رو پارسال داشتم پارسال من یه خواسته ای داشتم که مهمترین خواسته ای بود که تو اون برهه از زندگیم برای رشد و پیشرفت م لازم داشتم و اونم جدا شدن از خانواده‌ام و مستقل شدن بود و من در حالی این خواسته رو داشتم که تنها چیزی که داشتم یک خدای قدرتمند بود و نه هیچ پول و امکانی برای این این جدا زندگی کردن و استقلال مکانی که میدونستم حیاتی ترین چیزه برام برای اینکه بتونم اصلاً کمی فاصله بگیرم از  افکاری که سال‌ها داشتم باهاشون زندگی می‌کردم که بتونم فکر کنم بتونم استقلال فکری خودمو داشته باشم و با ایمان راه خودمو برم آره من تنها چیزی که داشتم یک ایمان بزرگ بود به یک خدای قادر به اون قدرتمندترین به اون فرمانروای عالم که اون می تونه خواسته من رو به من بده مهم نیست اصلاً پولی ندارم و قشنگ هدایتم کرد با من صحبت کرد واضح و شفاف گفت لیلا بشین هر روز اینجوری رو ذهنت کار کن و اینجوری ترمزاتو در مورد این خواسته بردار و برای اون خواسته فقط چند روز کار ذهنی کافی بود تا برام منطقی بشه و فقط چند روز بعد گفت حالا لیلا حرکت کن برو خونه ببین. من جرات نداشتم اولش ولی تمام شهامتمو جمع کردم و زنگ زدم و قرار گذاشتم برای دیدن خونه.

    روند اومدن خواسته توی زندگی تو اینجوریه کار ذهنی بعد حرکت و اقدام عملی و بعد نتیجه میاد و اومد و اومد  از جایی که فکرشو نمی کردم بدون اینکه لازم باشه من یک ریال پول بدم و من از لحاظ مکانی مستقل شدم و مستقل فکر کردم و همه دستاوردهای زندگیم یه طرف نتایجی که بعد از استقلال مکانی گرفتم یه طرف چون آرامش بیشتری اومده بود توی زندگیم و داشتم آزادانه به سبک خودم زندگی می کردم بی انتقاد ، با آرامش و من بزرگ شدم و رشد کردم اونقدر قوی تر شدم که من شدم تکیه گاه برای اونایی که فکر می‌کردن باید مراقب من باشن.

    حالا هم به اون قدرتمندترین و فقط به خودش میگم خواسته های الانمو و داره هدایتم میکنه بوضوح و فقط کافیه عمل کنم به این هدایتها تا برسم و باز هم قویتر بشم.

    بقول شما استاد عزیزم:

    این ذهن منطقی من ممکنه بگه چطور؟ چطور رو باید بذاریم کنار باید بگیم من نمیدونم خدا می دونه چطور، فقط می دونم من باید سمت خودمو انجام بدم خدا هم سمت خودشو بلده انجام بده و بعد درها اینجوری باز میشه.

    سپاسگزارم از شما دوستان عزیزم و منصوره ی عزیز برای به اشتراک گذاشتن تجربیات الهام بخشتون.

    استاد جان سپاسگزارم بینهایت.

    ❤❤❤🤍🤍🤍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: