گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس…
  • قدم هایی تکاملی برای هدایت شدن؛
  • تشخیص نشانه ها و عمل کردن در راستای آنها؛
  • همه شغل ها پتانسیل یکسانی برای خلق ثروت دارند، علاقه ی شما چیست؟!
  • باور، موتور حرکت کردن و قدم برداشتن است؛
  • همان باورهایی که در نقطه شروع شما را وادار به حرکت کرد را دوباره تکرار کن؛
  • فقط سمت خودت را انجام بده و به چگونگی کاری نداشته باش؛
  • قدرت سازنده ی “مرور موفقیت ها” و “مسیری که آنها را ایجاد کرده”؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»

توحید عملی 6


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    330MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار
    19MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

168 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ثریا آرامیان» در این صفحه: 1
  1. -
    ثریا آرامیان گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    به نام خداوند هدایتگر سلام بر استاد بزرگ عباس منش غزیز نمی‌دونم چطور ولی امروز هدایت شدم به این ویس فکر کنم 5بار گوش کردم ولی بازم سیر نمی‌شدم بخاطر اینکه سوال منصوره جان سوال من بود سوالی که هر روز هزار بار تو ذهنم مرور میشد وخداوند مرا به این سمت هدایت کرد من همیشه و همیشه و همیشه از بچگی دنبال این بودم موفق بشم بالا برم پیشرفت کنم ولی یه چی بود اونم اینکه خودم رو لایق نمی‌دونستم ومیگفتم نه فقط آدمای بهتر از من میتونن من که نمیتونم ولی بازم عاشق خواندن و نوشتن بودم ولی بدلیل عزت نفس به شدت پایین که داشتم واز نظر دیگران من بهترین بودم ولی از نظر خودم من باید رشد میکردم اما بخاطر اخلاق بد مادرم فقط دوست داشتم ازدواج کنم فرار کنم از خانه ی پدر ومن ازدواج کردم بلاخره در سن 24سالگی وچقدر بد که من ندانسته شرک می‌ورزیدم و به شدت وابسته به شوهرم واسمش گذاشته بودم عشق که دروغی بوده وایشون رها انقدر رها بود ذهنش که این همه چسبندگی رو نمی‌تونست بپذیره و5سال از زندگیم گذشت اونم با چالشها که الان می‌دونم چه گذشته با اون همه شرک وترس که من از خانواده ی شوهرم داشتم چقدرم تازه خدا مهربان بوده منو به این مسیر کشونده در این بین یه پسر هم داشتم ،تا اینکه من با قانون جذب آشنا شدم اما خیلی جدی نمیگرفتم یه روز گوش کن 10روز بیخیال شو هر چی خدا منو هدایت می‌کرده من متوجه نمی‌شدم تا اینکه جهان چنان سیلی محکمی زد چنان سیلی محکمی بهم زد که تا ماهها فقط میگفتم چطور این سیلی انقدر محکم بود ولی من دوام آوردم منی که تمام دنیام یک نفر بود اونم شوهرم بهم خیانت کرد ومن چشمام از گریه نمی‌دید وحالم بد فقط دنبال مشاور ودعا نویس که نجات بدم خودم رو از این مخمصه ولی نه سیلی باید برای خوب شدن جاش از من تاوان می‌گرفت 2ماه دور خودم چرخیدم ولی به کسی چیزی نگفتم به شوهرم نگفتم چی دیدم وتو چه کردی با من بینوای به ظاهر عاشق اما وابسته ساعتها مینشستم با خدا حرف میزدم وگریه میکردم ومن هدایت شدم به سمت ویسهای یه استاد که تمام من شد اون ویسها وخداااا انقدر حالم وحسم رو خوب کرد بخدا انقدر حالم خوب شد دیگه برام مهم نبود چی میشه بی پول شدیم در مسیر شوهرم بیکار شد وتصادف کرد وچقدر هزینه ولی یه ایمانی وحس قشنگی من داشتم فقط با حس خوب مینشستم پای سجاده برای هر چالشی که پیش میومدبا خدا حرف میزدم وچه سریع اون موضوع حل میشد تنها یه چی منو جلو می‌برد ایمان بخدا وهیچی دیگه تکونم نمی‌داد شوهرم دیر میومد یا زود برام جز عشق به اون چیزی مهم نبود بخشیده بودم با تغییر کم کم من شوهرم هم تغییر کرد دنیاش شدم ,انقدر دوستم داشت یادمه یکبار فشارم افتاد برای اینکه منو برسونه دکتر از سرکارش که نزدیک هم نبود 5دقیقه شد رسید منو با چنان عشقی میبرد دکتر اونجا خودش رو به آب و آتش زد که زودتر سرم وصل بشه زندگی بسیار زیبا که من فقط یک چیز میدیم خدا اونم برام تمام شرایط رو زیبا میکرد که اگه بخوام بنویسم چه اتفاقات قشنگ در بین مسیر رخ داد ساعتها باید بنویسم،تا اینکه رفتم دنبال جذب خانه وخرید خانه ومن تمرکزم رفت سمت واقعیت های دروغین جامعه باورهای بد وحال بد وحس بد بعد دوسال اومد سراغم وارامشم کم کم از بین رفت ومن 1سال سردرگم یک روز این پیج یک روز استاد خودم رو دنبال کنم ولی هیچ فایده نداشت حال خوب نمیومد البته بگم برای خونمون به صورت معجزه آسا با تمرینات که انجام دادم 400میلیون پول از جاهایی که گمان نمی‌کردم جذب کردم اما من دنبال آرامش اون موقع بودم که نبود تمام تلاشم میکردم ولی بر نمی‌گشت ،تا اینکه دوماه پیش تو یه جایی بهم گفتن برای در مسیر بودن از خدا هدایت بخوایین ومن روزانه مینشستم واز خدا هدایت میخواستم که هدایتم کن در مسیر خودت قرارم بده در حالی با استاد فقط از طریق کامنتها وچنتا ویس رایگان گوش میکردم ویرای هر سوالی میومدم‌ کامنت دوستان می‌خوندم وحتی چند وقت پیش گفتم با آموزه های استاد می‌خوام پیش برم ولی در مسیر الهی نبودم وخداوند نمیدونم چطور منو به این مسیر به این سایت هدایت کرد ومن سوال هر روزم هر ساعتم این بود چیکار کنم به اون مرحله از زندگی با اون همه آرامش برسم ولی راه نیافتم آرامش پیدا کردم ولی اون رها بودن در مقابل الله هنوز نیست ومن با سوال منصوره جان به جواب خودم از سمت خدا وزبان استاد رسیدم وحق دونستم تشکر کنم از استاد که شبانه روز من 1ماه تمام هست شده استاد با تمام ویسهای رایگانشون وکامنت دوستان عزیزم که چقدر همه رو دوست دارم وعاشق این همه شادی تو این سایت هستم وبرم به خودم بارها و بارها وبارها بگم که چهها کردم که اون دوسال زیبا رو برای خودم خلق ‌‌کردموالان هم میتوانم به بهترین شیوه زندگی کنم با عشق به خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: