گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس…
  • قدم هایی تکاملی برای هدایت شدن؛
  • تشخیص نشانه ها و عمل کردن در راستای آنها؛
  • همه شغل ها پتانسیل یکسانی برای خلق ثروت دارند، علاقه ی شما چیست؟!
  • باور، موتور حرکت کردن و قدم برداشتن است؛
  • همان باورهایی که در نقطه شروع شما را وادار به حرکت کرد را دوباره تکرار کن؛
  • فقط سمت خودت را انجام بده و به چگونگی کاری نداشته باش؛
  • قدرت سازنده ی “مرور موفقیت ها” و “مسیری که آنها را ایجاد کرده”؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»

توحید عملی 6


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    330MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار
    19MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

168 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد تاجیک» در این صفحه: 1
  1. -
    محمد تاجیک گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    میخواستم راجع به یه تجربه ای صحبت کنم که مربوط به حرکت کردن میشه که حدودا یکماه پیش برای من و همسرم اتفاق افتاد.

    قضیه اینطور بود که ما تصمیم گرفتیم از خونمون رو عوض کنیم یعنی مدت اجارمون تموم شده بود و یا باید تمدید می کردیم یا جای دیگه ای رو پیدا میکردیم و ما از قبل تصمیم داشتیم که بیشتر از یکسال یکجا نمونیم چون میدونستیم مهاجرت حتی اگه به اندازه یه کوچه هم باشه بازهم باعث رشد و پیشرفته.

    اما از اوون جایی که من و همسرم علاقه زیادی به طبیعت داریم دوست داشتیم بریم و از فضای شهری خارج بشیم و بریم یه ویلا اجاره کنیم توو یه روستا توو شمال کشور ساکن بشیم. کی؟ اونم مایی که تازه یکساله زندگیمون رو شروع کردیم و خونمون کلا 100 متره میخواستیم بریم یه ویلا نوسازی که دوبلکس هم هست. دیگه خودتون ببینید که از کجا میخواستیم به کجا بریم.

    اما خب یه سری اگاهی ها هم داشتیم که مثلا باید حرکت کرد و همه چیز مهیا میشه و باید توکل کرد به خدا بدون هرگونه شرکی( چون قبل از اجاره کردن خونه قبلیمون زمانی که مورد خوبی جور نمیشد به شدت شرک داشتم) و دیگه اینبار بدون هر شرکی رفتیم به دنبال پیدا کردن ویلا برای محل زندگی.

    اینم بماند که توو رفتن به شمال دقیقا همون تایمی که ما قصد کردیم بریم، جاده چالوس با یه سیل عجیبی، بسته شد و تووی راه که داشتیم می رفتیم هم ماشینمون پنچر شد( اما اینجا یه چیزیش برام جالب بود که چون ما حسمون خیلی خوب بود اتفاقات به صورت خیلی خوبی برامون افتاد مثلا توو ترافیک که همه ماشینا وایساده بودن ماشین ما پنچر شد و تا ترافیک باز بشه لاستیکش رو عوض کردیم، یا مثلا یک ساعت توو ترافیک بودیم اونم سر ظهر اما ما توو ورودی یه تونل و تووی سایه بودیم) و الان که دارم فکر می کنم انگار که اینها الهامات و هدایت های خدابه ما بود برای اینکه شمال نرید اما خب (بسیار سفر باید تا پخته شود خامی)بسیار نه اما خب بالاخره پخته میشه

    این اتفاق برای دوماه قبل از اتمام مورد اجارمون بود. ما برگشتیم و گفتیم دفعه بعد و زمان رفتن رو به خدا میسپریم. هر موقع قسمت بشه خدا خودش میگه.

    اقا ما هی صبر کردیم هر چند روز یکبار قران باز میکردیم، ایاتی که میومد ایات عذاب بود اصا یه وضعی(البته بگم که توو همون ایات بارها صفات قادر بودن و رحمان بودن و قوی بودن خداوند نسبت به خلائق تکرار میشد) این صبر ما طول کشید (که یه جورایی باید بگم تحمل نه صبر) تا یک هفته مونده به اتمام موعد اجاره و بالاخره ایات خیر و برکت اومد( که ای نوح به همراه یارانت سوار بر کشتی شو که تو در پناه و تحت حمایت مایی ) و ما حرکت کردیم و با چه شور و شوقی به سمت منطقه ای که زیر نظر داشتیم حرکت کردیم با نوای ای ویلا ما داریم میآییم.

    اما ما رفتیم و هیچ نشد و دست از پا درازتر و یه حال داغون برگشتیم، که ای خدا چرا؟ تو که نمیخواستی بدی چرا گفتی بیاید؟ و از اینجور حرفا.

    حالا هی سعی کن ذهنت رو کنترل کنی ، حالت رو خوب کنی ، مگه میشد.

    ما برگشتیم و برگشت ما کی بود دقیقا 2 روز مونده بود به پایان تایم اجاره و تخلیه و ما هنوز خونه ای پیدا نکردیم. دیگه به خودمون اومدیم و احساس میکردم یه جای کار میلنگه چون ما به شدت وارد فضای تحمل شده بودیم، چون اصلا صبر معنایی نداشت ما عملا در حال تحمل بودیم.

    ینی خدا هی چکش هاش رو میزد من نمیفهمیدم. دیگه شرایط داشت سخت تر میشد. دیگه تصمیم گرفتیم همین قم دنبال خونه بگردیم و گفتیم احتمالا قسمتمون نیست بریم شمال و باهاش کنار اومدیم و گفتیم خدای هر چی تو بگی ما نمیدونیم و فقط تو میتونی کمکون کنی(البته از اول ماجرا تمام تلاشمون این بود که ذره ای شرک نداشته باشیم چون قبلا چکش های این یکی رو خورده بودیم و فهمیده بودیم) و حالا فقط یه روز مونده بود به تخلیه و ما اصلا جایی رو پیدا نکرده بودیم( و اینم بگم به طرز عجیبی هر مستاجری که برای این خونه میومد نمیپسندید و میرفت با اینکه صاحب خونه فقط مونده بود خونرو به املاکی های شهرای اطراف بسپره ، اما با این حال هیچکسی نمیپسندید و انگار خدا داشت یه جوری شرایط رو مدیریت میکرد که مثلا یه وقتی فشار اینکه الان میخواد مستاجر بیاد باید پاشیم رومون نباشه و چقدرباید خداروشکر کنم)

    و دقیقا توو همون یه روزی که از مهلت اجارمون مونده بود فکر کنم سومین املاکی که رفتیم به ما همین خونمون که الان تووش هستیم رو پیشنهاد داد(اینجا اینم بگم من قبل از اینکه برم املاک گفتم خدایا خودت اوون موردی که میدونی برای من خوبه رو بهم نشون بده و با خودم گفتم اگر قرار باشه مورد من بهم نشون داده بشه هم املاکی بازه و هم جای پارکش برام مهیاست و با همین باور حرکت کردم و به طرز عجیبی یا املاکی ها بسته بودن یا جای پارکی وجود نداشت جلوشون و من همین طور گذر کردم ، اولی نه اما دوم یا سومین املاک همون خونه ای شد که الان تووش هستیم و چقددددر بابتش سپاسگذار خدا هستیم.

    و بعد از جابجایی و اومدن تووی این خونه ما تازه فهمیدیم که مشکل کار کجا بوده. اینکه ما میخواستیم بدون طی کردن تکاملمون به کجا برسیم و اینهمه سختی و استرس فقط برای این بود که بابا اصلا تو تکاملت رو طی نکردی و داری خودت رو به سختی میندازی.(خونه قبلی ما 100 متر بود این خونمون 120 متره، محلمون چقدر بهتر شده، خونه قبلیمون 9 سال ساخت بود خونه جدیدمون یه جورایی کلید نخورده و تکاملمون این بودو ما پیشرفت کردیم) و جالبیش اینکه این خونه ای که ما تووش هستیم حدودا 6 ماهی خالی بوده و ما یکی از خواسته هامون این بود که قبل از تموم شدن تایم اجاره جابجا بشیم و اگر قانون تکامل ر ومیدونستیم و حرکتمون رو میکردیم و به یه پله بالاتر از سطح اونموقع خودمون با توکل به خدا حرکت میکردیم همین خونرو میتونستیم حتی یکماه زودتر بیایم و ساکن بشیم اما خب…… خودمون سختش کردیم اما خدا هیچوقت رهامون نکرد و با اینحال که من اینقدر هدایت های خدا رو نادیده گرفتم اما باز خدا رهامون نکرد و این خونرو 6 ماه خالی نگه داشته بود تا ما ساکنش بشیم. خونه ای که هر روز حتی به خاطر سرامیک های کفش خداروشکر باید بکنیم.

    ممنون از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: