گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

168 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2854 روز

    به نام الله همیشه دانا و شنوا

    سلام به عاشقان سر تا پا شنوا

    بازم یه قسمت جدید یه هدایت جدید در قسمت هشتم در گفتگوی استاد با دوستان

    قبل از هرچیزی باید به این نکته توجه کنیم که تمرین،تکرار،تکامل،تصاعد و…چگونه رقم میخوره و حال حاضرش رو داریم بصورت واقعی میبینیم که استاد شما از صحبت های حضوری لب دریا توی کلاس ها تو سالن سمینار بعد دی وی دی

    گوشی

    تلگرام

    سایت

    آنلاین

    دوره

    کتاب

    فایلهای رایگان

    بعد در مورد موضوعات مختلف

    و مختلف تر

    متنوع تر

    و همینطور بیشتر و بیشتر

    و الان نسبت به یکسال که نه بلکه نسبت به چندماه قبل و چند هفته قبل چقدر عالی تر و پیشرفته تر شده و ادامه داره شکر خدا،،

    خب دوست عزیزمون منصوره محترم که بهت تبریک میگم از موفقیت هات به قول استاد از همون مسیرها و شور و شوق هایی که در اصفهان ایران استفاده کردی از همون مسیر هم در ایتالیا استفاده کن

    و من میخواهم یکی از موضوعات رو در این فایل رو به خودم یادآوری کردم بگم که واقعا همه چی به زاویه دید ما بستگی داره هیچ چیز نه خوبه نه بد بستگی به ما داره

    استاد شما گفتی که باید اون موفقیت های قبل هی یادآوری کنی ،بنویسی ،عکس هاشون رو بکشی بهشون فکر کنی ،از خودت مثال بیاری و…تا دوباره بتونی ذهنت رو راضی کنی که من میتونم موفقیت کسب کنم

    من تواناییش رو دارم

    چونکه مسیرهای طی شده ی قبل باعث میشه که کارهای بعدی خیلی برامون راحت تر بشه آره واقعا هم همینطوره چونکه قانون و کارکرد ذهن اینجوره

    خب نکته :اما همون موفقیت های قبلی هم میتونه مارو متوقف کنه و باعث پسرفت مون هم بشه مانند اینکه اگه کسی بگه خب من همون آدم قبلی هستم و فلان موفقیت هارو کسب کردم و دیگه نیازی هم نیست که دیگه کاری انجام بدم و ادامه بدم چونکه من از قبل اعتبار و شهرت بدست آوردم پس دیگه کافیه اون وقته که نابودی و مرگ تدریجی این فرد هم آروم آروم شروع بشه

    میبینید یه اتفاق ممکنه چند دیدگاه کاملا متفاوت رو داشته باشه

    چقدر ما همیشه باید هوشیار و آگاه باشیم،،

    خب اینکه ما باید همیشه بیاد بیاریم که آره من همون آدمم که در فلان کارها و فلان زمان حتی با دست خالی یا بدون موفقیت های قبلی اما تونستم خوب عمل کنم

    بر نجوای ذهنم و تمام ترس و استرسی که داشتم غلبه کنم و ذهنمو کنترل کنم و کارمو انجام بدم

    اما ممکنه بقول استاد فراموش کنیم اون کارها و موفقیت هامون رو

    یااینکه در قانون آفرینش استاد شما میگی اون زمان امتحان دادن در کنکور یا کارهای دیگه خیلی براتون کار بزرگی بوده اما الان میگید خب چه کاریه اون که کار خاصی نبود همه میتونند اما ما ممکنه یادمون بره که بابا اون موقع خیلی کار بزرگ و غیر ممکن و غولی بوده برامون اما بدلیل رشد شخصیتی مون دیگه خودمون باعث بی انگیزگی و تضعیف شدنمون میکنیم

    خود من وقتی استاد بعد از صحبت های دوست عزیزمون شروع کرد به صحبت کردن دفتر برداشتم و شروع کردم به نوشتن و کارهایی که الان برام یه خورده دشوار و سخته رو نوشتم و گفتم من که همون آدمی هستم که اون زمان ها فلان کارهارو که چقدر برام سخت،وحشتناک،ترس،غیرممکن،و بزرگ بود برام اما من ناآگاهانه با کنترل ذهن و ارسال فرکانس مناسب و عملکردن چقدر تونستم خوب عمل کنم و چند پله اعتمادبنفس و توانایی هام رو ببرم بالا،،

    پس من هی اونارو بیاد میارم چونکه مدتیه یه خورده این نشخوارهای ذهنی اونارو برام کمرنگ کرده اما من مجدد بلکه خیلی عالی تر و پرنگ تر بیاد خودم میارم که من همون آدمم بلکه قدرتمندتر و آگاه تر پس توانایی این کارها و بعدی هارو هم دارم

    پس لازمه که همون شور و شوق رو دوباره به کار بندازم و واقعا همیشه به خودم بگم بابا تو اون زمان یک هزارم آگاهی و ایمان الان رو هم نداشتی پس چطور تونستی

    پس الان هم میتونی بلکه خیلی بهتر و باکیفیت تر فقط لازمه اش اینکه که اون شور و شوق و اون جهاد درونی رو بکار بندازی ،،

    من یه چیزی رو هم میخواهم بگم که ما خیلی اوقات نمیخواهیم از کنترل ذهن و درگیر شدن ذهن کار بکشیم چونکه اغلب مون از قبل خیلی ازش کار نکشیدیم و میخواهیم بذاریمش بحال خودش اما با سختی فقط کار فیزیکی و… کارهامون پیش بره یعنی یجورایی استفاده از ایمان و کنترل ذهن رو خساست به خرج میدیم و به همین دلیله که خیلی برامون دشوار و چالش برانگیزه،،

    دوستان من توی کاری که قبلا انجام میدادم البته بهش علاقه هم نداشتم اما بدلیل باورهای اشتباهم بخاطر کسب درآمد انجامش میدادم خلاصه من همیشه داشتم اون کار رو تمرین میکردم و همیشه بفکر پیشرفت دادن اون کار بودم اولین باری که رفتم اون کارو اجرا کنم همه دور برم جمع شده بودن وقتی اون جمعیت زیاد رو دیدم از استرس شدید یه لحظه بیهوش شدم و افتادم رو زمین

    اما دوباره ادامه دادم و بعداز مدتی یه عالمه پیشرفت کردم در اون کار

    بالاخره بعداز مدت تقریبا طولانی بااستفاده از آگاهی های اینجا تصمیم گرفتم باایمان بذارمش کنار و کاری رو که بهش علاقه دارم انجام بدم و من اینارو گفتم که هم به بقیه انگیزه و کمک کننده باشه هم اینکه رد پایی از خودم بجا بمونه که من همون آدمم و الان که خیلی بهتر وعالی تر میتونم ظاهر بشم و عمل کنم و همچنین بقیه دوستان در کارهاشون،،

    الان که دارم اینجا اینارو تایپ میکنم دفترم کنارمه و یه عالمه یادداشت و یادآوری کردم برا خودم،،

    پس من باید خیلی عالی مسیرمو ادامه بدم و به این فکر هم باشم که بعداز موفقیت های فراوان در ایران نوبت میرسه به آمریکا که من باید به اونجا مهاجرت کنم،،

    استاد در پایان این فایل گفت خب بریم سراغ دوست بعدی همون موقع بخودم گفتم ببین چندساعت صحبت و گفتگو معادله با چند فایل

    چند روز و یه عالمه درس های زندگی به هممون

    و خدا میدونه که قراره دوستهای بعدی چه خبرهای خوشحال کننده و دستاوردهای عالی رو برامون داشته باشند،،

    خداوند سوپرایز کننده ی پشت دیوار به دیوار و ستون های مختلف و پشت سر هم برا تک تک تون و تک تک مون باشه،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2949 روز

    بنام خداوند جان‌آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد جونم

    سلام خانم شایسته مهربان و دوست‌داشتنی

    سلام دوستان هم فرکانسی

    خدایا شکرت که جهان همیشه در حال توسعه و گسترش یافتن و با گسترش و توسعه جهان انسان هم می‌تواند به رشد و گسترش و توسعه یابد. خدایا شکرت بابت هدایت استاد به استفاده از تکنولوژی و این‌ clubhouse بی‌نظیر که انگار واقعاً سایت الهی مون این قسمت را کم داشت که ما بیاییم و با استادمون با مرادمون به لطف تکنولوژی بتونیم صحبت کنیم و این استاد گرامی هم بیاد مثل جلسه حل تمرین مثل جلسه‌ای که بچه‌ها تمرین‌هایی که استادشون بهشون می‌گه میان می‌ذارن جلوی استاد و می‌گن استاد تمرین‌هایی که دادی را ما حل کردیم و این نتایج را گرفتیم و خیلی مواقع ذوق می‌کنه و می‌گه بابا ایول دمتون گرم چقدر شما درک خوبی از درس من داشتید و حتی مواردی را که نیاز به توضیح باشه می‌بینه و می‌گه و یادآوری می‌کنه بهشون که آقا به این شکل یابد عمل کنید به این شکل باید رفتار کنید این‌جا را باید این‌جوری اصلاح بکنید یا حتی اگر می‌خواهید نتایج بهتری بگیرید بهتره به این روش کار کنید.

    برای من این جریان clubhouse مثل جلسه حل تمرین دانشگاه می مونه که من با درکی از درس‌هایی که استادم بهم داده داشتم و رفتم یه کارایی کردم و یه نتایجی را گرفتم و نتایج رو میرم سر جلسه حل تمرین به استادم ارائه می‌دم و می‌گم استاد جانم حالا اگر یک جایی من اشتباه کردم من مسیرو اشتباه رفتم تصحیح شده اش رو به من بگو.

    خیلی این جلسات حل تمرین عالی شده عالی بی‌نظیر بی‌نظیر باور کن استاد جان این ایده جلسه حل تمرین همین الان به ذهنم رسید .

    خب بریم ببینیم تو جلسه حل تمرین امروز کدام یکی از دوستان از نتایج شون و درکی که از قوانین داشتن گفتند، استاد جان کی باشه نوبت من بشه که من بیام جلسه حل تمرین دستم رو بالا کنم و بگم استاد جون عاشقتم منم می‌خوام از نتایجم بگم می‌رسه اون روز ان‌شاءالله اون روز می‌رسه و من هم به‌عنوان شاگرد اینو می‌گم.

    خب بریم سراغ جلسه حل تمرین امروز ما منصوره خانم مهربان و دوست داشتن کسی که اومده با توجه به شرایط زمانه‌اش که خب بالاخره رشته تاپ انسانی حقوق بوده و به قول اون زمونا کسایی که درسش خوب بود تو رشته‌ی انسانی باید می‌رفت حقوق وکیل می‌شدند و ایشونم قطعا در این زمینه درسش خوب بوده و نمراتش عالی بوده و به حسب اقتضاء زمان رفته تو رشته حقوق رشته که دوسش نداشته، رشته ای که عاشق نبوده و با خلق‌وخو و خصوصیات ذاتی‌اش جور نبوده و میره درس تموم می‌کنه ولی اون کاری که عاشقش بوده رو فراموش نمی‌کنه و آدم نمی‌تونه عشقشو فراموش کنه و آدم نمی‌تونه کاری رو که دوست‌داره فراموش کنه و اصلا برا آدم امکان داره این اتفاق بیفته هیچ موقع این اتفاق در انسان نمی افته و هیچ موقع نمی‌تونه عشقشو فراموش کنه عشق اگر عشق باشه تا ابد تو دل آدم می‌ماند و آدمی یه روزی برمی‌گرده و میره سراغ اونچون‌که شعله‌های عشق انقدر فوران می‌کنه انقدر خاموشی ناپذیر که اگر هم بخای با هر وسیله‌ای خاموشش کنی باز دوباره شعله‌ور می‌شود این ذات عشق است هر کسی عشق و هر وجهش که نگاه کنی تعریفش اینه خاموش نشدنی و افول ناپذیر. شاید یادت بره شاید فراموش کنی ولی اون یادش نمی‌ره اون همیشه هست و روزی دوباره انسان تصمیم می‌گیره که بره دنبالش و یعنی شعله‌های عشق دوباره سر می‌کشه دوباره میاد خودشو نشون می‌ده که بدیهی است. این‌بار منصور جان مغلوب می‌شی اگه عشق باشه چشم من میام سراغتون و می‌ره و چه اتفاقی می‌افته خدا همیشه با عاشقان است آدم‌هایی تونستن دنیا را تکان بدهند و در هر زمینه‌ای موفقیت‌های بی‌نظیر ایجاد کنند که عاشق اون کار بودند و خدا واقعاً عاشقان رو دوست دارد و کسایی که در راه رسیدن به عشقشون قدم برمی‌دارند و خدا کمکشون می‌کنه و منصوره خانم میاد میره سراغ اون کاری که دوست دارد و خدا هم میگه که خیلی خب بنده من‌من که از اول بهت می‌گم همین کارو بکن تو رفتی دنبال معشوقه‌های دروغین عشق واقعی اینجاست نه شروع می‌کنه خودم بگی خوب من بهت جرات می‌دهم با دست‌خالی برو جلو من هوات داره و این ندا را قلبش می‌داند که آقا تو برو من هستم میرن با دست‌خالی بنگاه‌ها را می‌چرخه بابت پیدا کردن گالریش یه مورد پیدا می‌کنه میاد می‌گه خب برم به بابام بگم که بابا پول رهن بده ،این‌جا یه کوچولو کفر می‌ورزه که میاد و غیر از خدای خودش درخواست و خب اون که خدا نیست پدرش یه بنده است با یک سری باورهای محدودکننده‌ای که همه ما داریم من دارم همه دارم و قبول نمی‌کند و این قبول نکردن همانا و تسلیم می‌شه منصور جان و کیف و دفتر و برمی‌داره که بره دنبال اون چیز که علاقه نداره دوسش نداره و تسلیم می‌شوند ولی خدا که حواسش بهش بوده می‌گه بنده‌ی من باشه تو خطا کردی جان من و یادت رفت ولی من حواسم بهت هست ،دستی از دستانش و مامور می‌کنه که بیاد بهش کمک دوستش زنگ می‌زنه به تلفن خونه‌شون که یه جایی یه کسی شده دست خدا و اون دست خدا می‌گه یه نفر هس که می‌خواد گالری شو بفروشه و بره ،تو می‌ آیی اونجا و این پلان خدا بوده این پلن ما که نبوده پلن خدا بوده برنامه خدا بوده و منصوره جان می‌رسد به خواسته اش و همه‌چیز می‌شه اون‌چیزی که می‌خواسته یه گالری ویو اش چهارباغ چیزی که اصلا اگه خود خود خدا روز اول میومد به منصوره می‌گفت هم‌چین چیزی هاست به‌نظر من می‌گفت بابا ول کن من رو گرفتی مارو ، ولی پلن خدا همیشه بهترین خدا همیشه بهترین و میره و اون دستی که از دستای خدا هستن میان و کارا را انجام می‌دهد میان کارا رو برات انجام می‌دن بدون اینکه تو بدونی چرا چون تو قدم اول و برداشت حرکت کردی و خدا همیشه می‌گه از تو حرکت از من برکت برکت داد و یک گالری زیبا توی بهترین نقطه شروع کار منصوره خانم عزیز و می‌ره و می‌ره و تو این مسیر که دیگه این دفعه مسیر عشق و علاقه‌اش میره تو ایران بهترین می‌شه جزء بهترین‌ها می‌شوید همیشه همینه اگر تو در مسیر عشق و علاقه گام برداری می‌شه جزء بهترین‌ها این‌رو به خودم دارم یادآوری می‌کنم که اگه من هم در مسیر اون چیز علاقه دارم و الان دارم گام برمی‌دارم در مسیرش برم من همیشه جزء بهترین‌ها، و خلاصه منصوره خانم می می‌شه جزء بهترین‌های ایران در اون کار خودش و از چیزی که علاقه داشته عشقش داشته به ثروت هم می‌آید و خدا پلن دیگه‌ای براش می‌ریزم می‌گه این‌جا این زمین برات کوچیک برا بازی تو باید بین‌المللی بشی چون خواسته تو در این بوده که می‌خوای بین‌المللی شوی و باز دوباره دستی از دستاشو می‌ذاره سر راه شما و باهم ازدواج می‌کنند و میاره توی مهد هنر دنیا می‌گه بنده جان تو می‌خوای رشد کنی تو میخوای پیشرفت کنی تو می‌خوای بهترین باشی پس بیا بازیتو توی بهترین زمین ممکن انجام بده و هدایتش می‌کنه به ایتالیا مهد هنر دنیا اینجاست که باز منصور جان یادش میره که آقا مسیر چیه بالاخره دچار روزمرگی می‌شه شاید کمی ترس بر او غلبه می‌کنه نمی‌دونم بعد درخواستش از خداست که هدایت کنه و باز همان خدایی که تا این‌جا رسونده کمک می‌کنه و وسیله مکالمه رودررو با این مرید خودش رو برات فراهم می‌کنم و توی اون کلاس حل تمرین که من همه چیشو و پلنشو من برات می‌چینم برو هرچی می‌خوای ازش بپرس و اون دسته منه برای جواب دادن به تو سید حسین عباس منش می‌شه دست خدا برای منصور جان و می‌گه بهش مسیر چیه و چگونه به این خواسته جدیدش برسه و تو از همون مسیر موفقیت های قبلی آن باید ادامه بدی و ببینی اون مسیر چطوری بوده و همون رو تکرار کنی .

    درسی برای همه ما داره اینه که اگر می‌خوای به موفقیت‌های جدیدی بررسی برگرد و گذشتت رو یه نگاهی بکن موفقیت‌های گذشتت رو ببین و برو و از همین الگو استفاده کن و از همان الگویی که قبلاً موفق شدی استفاده کن و بشو موفق‌تر و برس به هر موفقیت جدید تر .

    و نتیجه چقدر این زیبا بود استاد چقدر بی‌نظیر بود چقدر بی‌نظیر بود خدای من شکر برای من اما من اگه می‌خوام به موفقیت‌های جدید برسم نرم دنبال فرمول‌های جادویی فرمول‌هایی که خدا می‌دونه هست نیست و معلوم نیست به کجا می‌خواد برسونه و گمراه کنه من رو .

    بگم نه من در فلان زمینه به این موفقیت رسیدم که اون روز فکرشم نمی‌کردم ولی فراموش کردم و به قول خودتون بیام بارها و بارها و بارها اون مسیر رو به انواع و اقسام روش‌ها برای خودم یادآوری کنم، چیزی که من رو دوباره به موفقیت می‌رساند چرا چون اون موفقیت‌های قبلی براساس شاخصه‌های من بوده، براساس اون چیزایی بوده و توانایی‌هایی بوده اون چیزایی که در وجود من و مختص من بوده که من تونستم در اون زمینه‌ای که بودم موفق بشم شخصی من بوده چیزی که من و موفقیت اون بار رسوند صدها بار دیگر می‌تونه مرا موفقیت برسونه چون اصلا مسیر همینه اون مسیری که خاص من برای موفقیت همون مسیری که من قبلاً رفتم و یادم میاد شخصی منه شخصی منه اصلا اون مسیر واقعاً personal منه فقط برای منه.

    استاد جان چقدر همین یه نکته می‌تونه برای همه ماها درس باشه برای من درس باشه که آقا مسیر موفقیت من نمی‌تونه شبیه مسیر موفقیت دیگران باشید و من نباید فکر کنم که تنها راه موفقیت هایم رفتن مسیر دیگران است. مسیر من کاملاً شخصی است و این درس بزرگ این فایل بود برای من که آگاهانه بگردم و موفقیت‌های قبلی را به یاد بیارم تا بتونم به موفقیت‌های جدید برسانم کل ماجرا کل داستان همین کل کار همینه ولی من یادم شده استاد و من فراموش کرده بودم .

    استاد جان سپاس‌گزارم از این یاد آوری و امیدوارم که منصوره جان و همه دوستانی که این فایل رو دیدن و گوش کردن و شنیدن نکته اش برداشته‌ باشند به این درس بزرگ برسیم که مسیر مسیر همون مسیر موفقیت های قبلی است، فقط کافی یادآوری کنیم و امیدوارم این اتفاقات خیلی از امثال منصوره جان بشنوم و خودم هم به یاد بیارم مسیر موفقیت‌های خودم و به موفقیت‌های بیشتر و بیشتر و بیشتر برسم .

    خیلی عالی بود

    خدا رو شکر بابت درک این آگاهی ها

    تلاش میکنم که عامل به عمل به این آگاهی ها باشم

    استاد جان سپاسگزارم

    خانم شایسته مهربان سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد پیروز و سربلند باشید

    💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سعید ذاکری گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    سلام به استاد نازننینم و مریم جان شایسته و همه دوستان گلم

    داستان برمیگرده به اینکه دیشب عشقم کف دست من با خودکار نوشت : In god we trust : god is always with me

    و این جمله ای رو که بارها و بارها شنیده بودم ذهنم رو درگیر کرد

    گفتم سعید جان خیلی این جمله رو شنیدی و مثلا خیلی هم با هاش حال میکینی ، واقعا به مفهومش توجه کردی که چه مفهومی رو به دنبال داره ، واقعا این جمله تو زندگیت جریان داره یا فقط مثل خیلی چیزها شعاره

    خلاصه با همین افکار گذشت و شب خوابیدم . صبح بیدار شدم و نشانه زدم و این فایل اومد و توضیحات رضای عزیز رو که خانم شایسته عزیزمون گلچین کرده بود رو خوندم . دوباره یاد جمله دیشب افتادم و ذهنم درگیرش شد . یک ساعتی بعد گفتم سعید جان این دفعه بیا و به قول استاد پوز کن و در موردش فکر کن و بنویس و فکر کن و فکر کن و ببین زندگیت چقدر با این جمله همخوانی داره. خلاصه نشستم و یک کاغذ گذاشتم جلوم و در موردش فکر کردم و نوشتم و نوشتم. وای خدای من چقدر این مفهوم عالیه. یعنی درک و اجرای عملی این مفهوم در زندگی همه زندگی و نتایجت رو دگرگون میکنه.چقدر سبک زندگی با این باور متفاوت میشه با این چیزی که هست. جالبه که وقتی این مطالب رو نوشتم و تموم شد اومدم تازه فایل تصویری این قسمت از گفتگو با دوستان رو نگاه کنم که دیدم بابا چقدر این چیزایی که من نوشتم برا کامنت این قسمت عالیه و این شد که شروع کردم به نوشتن کامنت:

    استاد، این گاد وی تراست یعنی من به خدا اعتماد دارم. وقتی خدا رو به عنوان سیستم یکپارچه و عظیم و پاسخ گو ، بدون محدودیت و بی نهایت و قانون مند میپذیری و باور میکنی . وقتی خداوند رو اینجور باور می کنی که از ازل تا ابد طبق قوانین بدون تغییر خودش عمل کرده و میکنه و حتی خودش هم از اونها عدول نمیکنه . وقتی باور میکنی که خداوند به باورها و فرکانس های ارسالی ما پاسخ میدهد . وقتی باور میکنی که فقط باورهای ماست که شرایط ما رو تنظیم میکنه و نه هیچ عامل بیرونی دیگر . وقتی باور میکنی خداوند هادی و هدایت گر توست، وقتی که باور میکنی بین تو و هر انسان دیگر در هر دوره ای هیچ تفاوتی نیست . وقتی که باور میکنی خودت سوپر من و همه کاره زندگی خودت هستی و خداوند با تمام هستی پشتیبان توست . وقتی که باور میکنی خداوند تو را خالق زندگی خودت قرار داده و کاملا مختار و آزاد هستی و آسمانها و زمین را مسخر وجود تو کرده است . وقتی همه اینها رو باور میکنی

    اونوقت که این خدا رو باور کردی و بهش اعتماد صددرصد کردی خروجی زندگیت باید این موارد ذیل باشه. عملکردت باید این باشه و اگر این نیست یعنی هنوز باور نکردی.

    به خدا اعتماد دارم یعنی اصلا نگران نیستم و نمیشم

    به خدا اعتماد دارم یعنی هر وقت چیزی رو نمیدونستم از خدا هدایت میخوام و ایمان دارم و مطمئنم خداوند منو هدایت میکنه

    به خدا اعتماد دارم یعنی من از خدا درخواست میکنم و اون با عشق برام اجابت میکنه

    به خدا اعتماد دارم یعنی من مداوم میخندم

    به خدا اعتماد دارم یعنی درخواست هامو به خدا میگم و به خدا میسپارم و یقین دارم خداوند به بهترین شکل اون خواسته رو برام رقم میزنه که بهتر از اون ممکن نبوده است

    به خدا اعتماد دارم یعنی من فقط بندگی میکنم اون خداییش رو بلده و من نگران نیستم

    به خدا اعتماد دارم یعنی خداوند برای همه چیزهایی که من ندارم و میخواهم کافیست

    به خدا اعتماد دارم یعنی مهم نیست سقف آرزوهای من چقدر بلنده ، خداوند میتونه همشو اجابت که

    به خدا اعتماد دارم یعنی همه محدودیت ها رو از ذهنم پاک کنم

    به خدا اعتماد دارم یعنی هیچ وقت و هیچ جایی در این کره خاکی تنها نیستم

    به خدا اعتماد دارم یعنی هیچ بن بستی برای من وجود نداره

    به خدا اعتماد دارم یعنی هر چیزی با خدا ممکنه

    به خدا اعتماد دارم یعنی هیچ چیزی نمیتونه حال منو بگیره

    به خدا اعتماد دارم یعنی بهترین رفیق من خداست

    به خدا اعتماد دارم یعنی نگران زمان رسیدن به خواسته هام نیستم ، به وقتش به من میده و به قول استاد لاجرم وارد زندگیم میشه

    به خدا اعتماد دارم یعنی از هیچ چیزی نمیترسم و به دل ناشناخته ها میرم

    به خدا اعتماد دارم یعنی خودم رو خوشبخت ترین فرد روی زمین بدونم

    به خدا اعتماد دارم یعنی حتی از مرگ هم که هیچ کس خبری از اون نیاورده هم هراسی ندارم

    به خدا اعتماد دارم یعنی نگران لحظه مرگ هم نیستم چون در بهترین زمان این دنیا رو ترک میکنم

    به خدا اعتماد دارم یعنی اگر شرایطی که من توی اون شرایط پا به عرصه زندگی گذاشتم و انواع اقسام تضاد ها رو تجربه کردم قطعا بهترین شرایط برای ورود من به جهان مادی بوده تا بتونم خواسته هامو بهتر بشناسم و به اونها برسم

    به خدا اعتماد دارم یعنی در مورد شرایط بد زندگی دیگران هم اصلا نگران نیستم چون مطمئنم این خدا ، خدای اونها هم هست . و حتی اینکه اونها هم به این تضاد ها احتیاج داشتن

    به خدا اعتماد دارم یعنی باور میکنم خدا با منه، خدا همراه منه ، خدا هدایت گر منه ، خدا پشتیبان منه ، خدا سرمایه منه ، خدا همه چیز منه . و این باور یعنی ساخت بالاترین درجه اعتماد به نفس

    به خدا اعتماد دارم یعنی من کار درست رو انجام میدم و نگران حرف ها و قضاوت های دیگران نیستم

    به خدا اعتماد دارم یعنی چون خداوند نامحدود است من هم محدودیت و کمبود رو نپذیرم

    به خدا اعتماد دارم یعنی آرزو کردن و رویا پردازی کردن بدون محدودیت و سقف و دیوار

    استاد عزیزم همه اینها رو گفتم و بسیاری از اشکال عملکرد که نتیجه این باور است و من ذکر نکردم، نتیجه نهایی همه اینها فقط یک چیزه:

    وقتی In god we trust رو باور میکنی حالت در هر لحظه خوب نیست بلکه عالیه

    In god we trust یعنی در هیچ لحظه ای غم نداری ، نگران نیستی ، خشمگین نیستی ، ناامید و افسرده نیستی ناراحت نیستی

    In god we trust یعنی در هر لحظه غرق در شادی ، شور ، نشاط ، اشتیاق، عشق ،شجاعت ، لبخند ، خنده ، امید ، اقدام و حرکت به جلو و عمل کردن، لذت بردن و آرامش هستی

    In god we trust در یک کلام یعنی احساس خوب

    خدای مهربانم تو را سپاسگزارم برای درک این آگاهی و تمام تلاشم رو میکنم که به این آگاهی هر لحظه بیشتر و بیشتر عمل کنم

    استاد عباسمنش بینظیرم عاشقانه دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    به نام خدای مهربان⚘

    سلام با استاد عزیز وخانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت🪴

    گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان

    قسمت۸

    منصوره:

    من لیسانس حقوق دارم و حقوق خونده بودم ولی از بچگی من نقاشی کار میکردم و عاشق نقاشی بودم، ولی چون از اجتماع هم خوشم میومد وارد رشته حقوق شدم، یعنی اون داخل اجتماع بودن رو یه دفعه ای بهش علاقه مند شدم، به محض اینکه وارد شدم فهمیدم که اشتباهه، چیزی که انتخاب کردم اشتباهه

    اما ادامه دادم ترسیدم

    دهه شصتی ها خیلی براشون سخت بود وارد دانشگاه شدن و اونم رشته حقوق

    تا میومدم میگفتم من میخوام انصراف بدم برای همه خیلی تعجب آور بود که همه نمیتونن وارد رشته حقوق بشن، تو چرا میخوای این کار رو بکنی

    و با هر داستانی که بود من لیسانسم رو گرفتم و یک سال طول کشید بعد از لیسانسم و من در این بین نقاشیم رو رها نکردم و یه استاد فوق العاده پیدا کردم، با ایشون کار کردم به صورت جدی و خیلی حرفه ای شدم توش😊

    توی یک سالی که بعد از فارغ التحصیلی بود یک سال واقعا توی خونه موندم و به این فکر کردم که من باید تغییر کنم، خب حالا من بشم یه وکیل، یه وکیلی که خوشحال نیست، الان به چه دردی میخوره، گیرم که خیلی هم پولدار بشم

    از طریق نقاشی هم من میتونم خیلی پولدار بشم و خیلی درگیر بودم و با اینکه شرایط خونمون شرایط خیلی خوبی بود

    خیلی هم به استقلال مالی داشتن هم اهمیت میدادم و اینو خیلی دوست داشتم و دوست نداشتم به خاطر اینکه از بابام پول میگیرم افکارش هم زندگی منو شکل بده

    خیلی دوسش دارم، ولی خب افکار متفاوت بود و من میخواستم راه مستقل خودم رو برم و یادمه به بابام میگفتم من میخوام برم منشی یه وکیل بشم

    بابام خیلی تعصب داشت و مذهبی هم بود و به من میگفت که اصلاً من به تو اجازه نمیدم این کارو بکنی، دختر من بره برای کسی چایی بریزه

    من خودم بهت پول میدم روزانه

    روزانه واقعاً به من پول میداد

    ولی من اصلا راضی نبودم از این شرایط🤔🌹

    یه روز تصمیم گرفتم که برم و گالری نقاشی خودم رو بذارم و واقعاً هیچ پولی هم نداشتم ولی یه آرزو داشتم یه آرزوی خیلی بزرگ که اینقدر برام هیجان انگیز بود که واقعاً شب و روز خوابش رو میدیدم، بهش فکر میکردم که این کاریه که من باید بکنم و اصلاً شاید الان برای هر کی تعریف کنم براش خیلی غیرعادیه

    و من روزها با اینکه پول نداشتم میرفتم دم بنگاه‌ها و میرفتم جاها رو میدیدم که من میخوام گالری بزنم، اصلاً هم پول نداشتم☹

    اونموقع یادمه که پول پیش سه ،چهار میلیون بود

    میگفتم من میخوام یک گالری بزنم، میشه جاها رو به من نشون بدید، با دوستم میرفتیم میگشتیم، یه روز یه جایی رو پیدا کردم اومدم به بابام گفتم یه جایی رو پیدا کردم و دو میلیون پول پیش میخواد با اینکه پدرم داشت ولی به من گفت که نه من اصلا خوشم نمیاد که تو بری یه جایی رو بگیری

    یعنی چی که تو یه دختر تنها بره خونه ای رو تنها بگیره🥺

    اون شب من خیلی گریه کردم، یعنی انگار خدا دنیا رو از من گرفته بود که الان دو میلیون بابام به من نداد که این کار رو بکنم، صبح بلند شدم توی کلاس نقاشی با یه دختری آشنا شده بودم که اون گالری نقاشی داشت، یعنی میومد پیش استاد ما و نقاشی کار میکرد،

    صبح روزش من بلند شدم گفتم خیلی خب من میرم وکیل میشم از پول اون گالری نقاشیم رو میزنم، کتاب هام رو جمع کردم که برم کتابخانه برای آزمون وکالت بخونم که تلفن خونمون زنگ خورد

    یعنی اینقدر من شبش گریه کرده بودم که این چشم ها به سختی باز میشد و دوستم یه دفعه گفتش که یه خانمی هست اینجا طبقه بالا توی مجتمع ما که اینجا این یه گالری نقاشی داره و الان دانشگاه قبول شده توی کیش و تو اگه میخوای بیا اینجا🤗

    من این خانم رو یکبار دیده بودم کلاً توی کلاس نقاشی و بهش گفته بودم من خیلی دوست دارم گالری بزنم

    گفتم که پول پیش ندارم،گفت حالا شما پاشو بیا

    و بهترین نقطه اصفهان بود و یک گالری بود که همه چیزش آماده شده بود، سه پایه ها چیده شده بود، اون موقع اینترنت داشتن، خب خیلی همه جا اینترنت نداشتن

    اینترنت، سیستم کامپیوتر، اصلاً همه چی، چه دیزاینی، چه ویو قشنگی، که کل چهارباغ رو میتونستی ببینی و من همیشه تو رویاهام این بود که یه گالری داشته باشم که دور تا دورش شیشه ای باشه و رفتم اونجا و دختره اونجا مالکش پدرش بود و این میخواست بره از اونجا

    گفتم این کارهای منه و من خیلی ناامید بودم و میگفتم غیر ممکنه به من اینجا رو بده

    گفتم این کارهای منه، کارهایی هست که کشیدم، ولی هیچ پول ندارم، اگه میخوایی باهم شراکتی کار میکنیم، من کار میکنم و به تو پول میدم، بعد گفتش که باشه ۷۰ درصد من، ۳۰ درصد تو

    پول آب و برق هم با تو و من قبول کردم یعنی اصلا برام مهم نبود که چقدر پول داره فقط میخواستم کار رو شروع کنم👏👏⚘

    و کارو شروع کردم و از همون لحظه سه نفر اومدن ثبت نام کردن

    میخوام بگم که چیزی که واقعا میخواستم و تصمیمی که گرفتم بدون هیچ پشتیبانی

    یعنی من اون روز پنجاه هزار تومن داشتم که بابام بهم داده بود که برم کفش بخرم که اون رو صرف تبلیغات اونجا کردم، یعنی کارت ویزیت هایی که چاپ کردم و بعد از اون شش، هفت ماه اینجوری کار کردم و بعد برای خودم مستقل شدم، ۸ سال توی ایران من یک گالری نقاشی داشتم که بسیار موفق بود و در آمدم از بابام بیشتر شده بود و این مسیر ادامه پیدا کرد

    روزی که تصمیم گرفتم تغییر کنم بعد من دیگه هزار تومن هم از بابام نگرفتم از همون روز اول که شروع کردم

    بعدش من با یه نفر آشنا شدم این باعث شد که دیدم یه دفعه شرایط ایران جوری نیست که من اون چیزی رو که میخوام، چون من همیشه به جهانی شدن فکر میکردم، به این فکر میکردم که همه جای دنیا نمایشگاه بزنم و یادمه به دوستام میگفتم که من دوست دارم که توی ۳۵ سالگیم توی دنیا تور نقاشیم باشه و توی سی سالگیم یعنی پنج سال پیش من با یه آقایی آشنا شدم که ایشون قبلا ایتالیا بود بعد با هم ازدواج کردیم اومدم ایتالیا اینجا توی دانشگاه درس میخونم و واقعاً قبل از ۳۵ سالگیم من تور نقاشیم رو زدم اینجا🥳🍀

    این از اینکه این داستان ادامه پیدا کرد در اثر تغییری که واقعاً من میخواستم بکنم و چقدر اولش سخت بود، یعنی اولش اضطراب ها و ترس ها و اینکه هر لحظه فکر میکردم من ماه دیگه نمیتونم اجاره بدم، ولی اتفاق میفتاد و میرفت جلو

    همه این ها خیلی فوق العاده بود برام، ولی از اون طرف میخوام بگم جایی که ما تغییر نمیکنیم

    وقتی که من اومدم اینجا خب یه دفعه دچار شوک شدم از این همه که سبک های نقاشی متفاوته و چقدر جلوتر از ما هستن و با اینکه من توی ایران جزء بهترین ها بودم یه دفعه اینجا خورد شدم و دیگه نتونستم کار کنم یعنی نتونستم فروش داشته باشم، فروشم رو از دست دادم و استپ کردم و رفتم توی اون حالت افسردگی که الان من اینجا چیکار کنم و توی اون حالت حدود دوسال موندم و بعد از دو سال پیش با شما آشنا شدم و اون موقع بود که شروع کردم پکیج های شما رو گوش کردن⚘🍀

    میخوام بگم وقتی هم که می ایستی

    همه چیزم با تو وایمیسته

    و این خیلی حس بدی بود و خیلی سخت هنوز من دارم هر روز تلاش میکنم، چون یه سری باورهام واقعا تخریب شد با اینکه اصلا این حس رو نداشتم، خیلی اعتماد به نفسم خوب بود، یه دفعه دچار خودباختگی شدم اومدم اینجا، یه دفعه احساس کردم چقدر ما تفاوت داریم و من انگار باید همه اینها رو جبران کنم و الان با اینکه در آمدم خیلی خیلی خوب بود، یعنی عالی بود

    وقتی گالریم رو جمع کردم توی ایران و بستم یادمه نشستم و گفتم خدایا تو که فقط توی ایران نیستی اونجا هم منو حمایت می کنی ولی یه دفعه اینجا باورهام رفت و این حس رو دوباره دارم برمیگردونم

    ازتون ممنون میشم اگه برام توضیح بدین که وقتی که آدم اینجوری تفاوت میکنه کشورش و اینجوری میریزه، چه جوری باید بلند شه دوباره

    با اینکه درآمدم اونجا خیلی خوب بود، الان میخوام دوباره همین روند رو ادامه بدم اینجا هر چند که دارم تک و توک شروع میکنم به فروش کردن

    ولی میخوام مثل اونجا حتی پرقدرت‌تر کار کنم،

    و یه ذره دچار ایستایی شدم

    این دلیلش رو دنبالش هستم که پیدا کنم🤔🥀

    و من می خوام همون آدمی بشم که اون روز توی ۲۲ سالگیش رفت تنهایی گالریش رو زد بدون هیچ ترسی و دوباره اینو اینجا شروع کنم و خیلی قدرتمند تر🥰🪴

    استاد:

    چقدر قشنگ داستان رو تعریف کرد از اونجایی که میخواست بره گالری بزنه، از اونجایی که پول نداشت

    چقدر قانون یکیه

    چقدر همه ماها که یک مسیر یکسان رو رفتیم نتایج در تجربیات یکسان داریم

    وقتی که آدم حرکت میکنه

    چی میشه که اصلاً آدم حرکت میکنه؟

    مگر اینکه باور داشته باشه که نتیجه میگیره که حرکت میکنه

    وقتی منصور جان حرکت کرده توی ۲۲ سالگی و رفته و پیگیری کرده به قول خودش بنگاهی رفته، دست خالی دنبال گالری بوده، این ور اون ور و بعد که جهان داره میبینه که تو حرکت میکنی، یعنی باور هایی که باعث میشه حرکت کنی رو داری هی ادامه میدی درهایی باز میشه

    چقدر مثال قشنگی داشت، اینها دیگه واقعیته توهم که نیست😊

    در هایی باز میشه که اصلاً قبلش آدم نمیدونسته وجود داره که به قول خودش توی چهارباغ بالا یه فضای رویایی باشه بتونه فضای قشنگ رو ببینه و کار کنه با صفر با هیچ شروع کنه به کار کردن و بعد پیشرفت کنه و اینا همش به خاطر اون حرکت و ایمانی هست که پشتش بود و این نتایج به قول خودش اتفاق افتاد🥰⚘

    حتی اینکه گفت من میخوام برم جهانی کار کنم و بعد اتفاقات به شکلی بیفته که مهاجرت کنه به ایتالیا و نکته اینجاست که وقتی آدم حرکت میکنه با ایمان و باور و ادامه میده درهایی باز میشه که اصلاً شما نمیدونید وجود داره

    یعنی من میخوام هی اینو بگم که این ذهن منطقی ما ممکنه بگه چطور

    به خاطر همین چطور رو ما باید بزاریم کنار بگیم من نمیدونم خدا میدونه چطور

    من فقط میدونم که من باید سمت خودم رو انجام بدم، خدا هم سمت خودش رو بلده انجام بده و بعد درها اینجوری باز میشه و حرکت میکنه و پیشرفت میکنه😊

    حالا منصوره میگه که من وقتی اومدم ایتالیا مثلاً حالا اون حد از پیشرفت رو توی حوزه کاری خودش

    بالاخره ایتالیا دیگه قطب هنره، اصلا خط مش میده به مد و هنر و نقاشی

    این فضا ممکنه آدم رو تحت تاثیر خودش قرار بده

    ولی سوال اینه که چطور میشه که این اتفاق نیفته؟؟

    به همون شکلی که منصوره گفتش که من از دست خالی از هیچ شروع کردم رسیدم به چهارباغ

    اگه فکر کنه، اگه به یاد بیاره که اون گالری، اون چهارباغ، اونجایی که بوده، اون فضایی که بعدا ایجاد کرده و بعداً رشد کرده شده جزء بهترین های ایران و جزء پردرآمدترین های ایران

    اگه فکر کنه به اینکه چطور به اینجا رسیده و چطور این اتفاق رخ داده و اگه این داستان رو بارها و بارها و بارها بگه به خودش بنویسه و در موردش با خودش صحبت کنه و بشینه داستان رو تایپ کنه، بشینه بنویسه، بشینه نقاشی در موردش بکشه، هر کاری که میتونه به یادش بیاره که تو یکبار از صفر رسیدی به این نقطه و همون مسیره

    همون باورها، همون شور و شوق، همون ایمان، همون عزت نفس، همون خود باوری🥰⚘

    همون مسیر رو باید تکرارش کنه، یعنی به همین دلیل میگم کسی که قبلاً توی حوزه ای موفق شده خیلی راحت تر میتونه موفق بشه توی حوزه دیگه ای

    چون الگوها رو داره، چون میدونه از چه مسیری حرکت کرده، چه نگاهی داشته

    ما فراموش میکنیم یا ممکنه دوباره یادمون بره

    ممکنه تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار بگیریم ولی اگه بتونه همون داستان‌ها رو هی برای خودش تکرار کنه و بگه و بنویسه درموردش میلیون‌ها بار من خودم بارها اینو گفتم توی برنامه های مختلف👌⚘

    اصلاً دلیل اینکه اومدم آمریکا همین بود من وقتی اومدم آمریکا هیچی با خودم پول نیاوردم که

    من وقتی اومدم گفتم که

    یه مقداری پول آوردم ولی اون مقداره توی یک ماه اول تموم شد در حدی که من ۵۰۰ دلار نداشتم کل دارای میتکوندی منو من ۵۰۰ تا تک دلاری نداشتم، در حالی که میلیاردها میلیارد ملک داشتم توی ایران

    ولی گفته بودم من هرگز چیزی رو نمیفروشم برای اینکه مسائلم رو حل کنم من باید بتونم خلق کنم🥀

    هیچ چیزی هم نبود، ولی گفتم که میایم میسازیم و همون مسیری که من اونجا توی ایران رفتم و نتیجه گرفتم همون مسیر رو میام بهبودش میدم، کارهاش رو میکنم، یک سری مسائل هم بود توی سایتمون

    ولی من اینجوری برای خودم هی مرور میکردم که آقا همون مسیر رو که من تا اونجا تونستم رشد کنم، همون رونده

    کشورش عوض شده، من باید همون کار رو انجام بدم👏⚘

    خیلی هم به قول منصوره جان تضاد هست وقتی آدم مهاجرت میکنه بالاخره یه کشوری که زبانش رو بلد نیستی، اصلاً قوانینش رو بلد نیستی، اصلا هیچیش رو بلد نیستی، همه اینها هم هست

    خلاصه کلی داستان هست پشتش، ولی من به خودم هی اینو میگفتم همونجوری که اونجا تونستم اینجا هم میتونم، یعنی یادآوری موفقیت‌ها و به یادآوری مسیری که باعث شد که به این موفقیت ها برسیم خیلی کمک میکنه که اون موفقیت ها رو ادامه بدیم خیلی کمک میکنه بزرگتر بشیم🥀⚘

    اگه مثلاً منصوره بتونه این کار رو انجام بده و توی میلان موفق بشه که احتمالاً باید کار کنه روی خودش و هی بهتر و بهتر میشه، بعد به فرض بعد از میلان از ایتالیا مهاجرت کرد اومد آمریکا اینجا کاربراش خیلی راحت تره چون یه بار اومده از یک الگویی توی ایران استفاده کرده، توی ایتالیا نتیجه گرفته ازش، حالا اومده دوباره آمریکا اینجا دیگه اصلاً براش به سختی ایتالیا نخواهد بود

    چرا؟؟

    چون کلا یه بار این مسیر رو رفته، این اعتماد به نفسی که داره، چون ذهن اینجوریه دیگه🪴

    وقتی شما نتیجه میگیری میتونی ذهنت رو قانع کنی، میتونی بگی همونجوری که اونجا تونستم اینجا هم میتونم، چون ذهن شروع میکنه میگه نه اینجا نمیشه اینجا فلانه

    بعد آدم باید بتونه به خودش به یاد بیاره که توی اصفهان هم میگفتن نمیشه

    توی اصفهان هم خیلی شرایط نشد بود ولی برای من شد

    بنابراین اینجا هم همونه، اینجا هم میتواند بشود به شرطی که من بتونم همون نگاه، همون باور و مهمتر از همه همون شور و شوق،

    شور و شوقی که باعث شد تو بلند شی با دست خالی بری بنگاه

    شور و شوقی که باعث شد که تو با هیچی شروع کنی بری بگردی دنبال جا

    به خودت نگاه کن

    آیا اون شور و شوق رو توی میلان داشتی که باعث بشه بتونی بدون اینکه ایتالیایی صحبت کنی با دست خالی بتونی بری یکسری کارها رو بکنی یا نه🤔⚘

    اینارو به خودت بگو، اون شور و شوقی که باعث میشه اعتماد به نفس ایجاد بشه، باعث میشه حرکت بشه، اون حد از اشتیاق، اون حد از این که من میخوام بشود

    اینا رو اگه به خودت بگی و به یاد بیاری بهت خیلی کمک میکنه🥰⚘

    با سپاس از شما استاد عزیز وخانم شایسته جان🙏🙏🙏🌼💖🍀⚘🥰🪴🥀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    ب نام الله مهربان هدایتگرم ب

    ثروت شادی سلامتی

    سلام ب استاد عزیز و خانوم شایسته

    و سلام ب هم دوستان در این فایل بی نظیر

    خدایا شکرت در مسیر درست هستم و ب این فایل زیبا هدایت شدم

    خدایا شکرت در زمان مکان مناسب هستم و میتونم بشینم و با ازادی زمان فایل با عشق ببینم و روی خودم کار کنم

    و آگاهانه فرکانس های در جهت خواسته هام ب جهان هستی بفرستم

    تغییر

    چقد هدایت خداوند زیباس ب فایل زیبا هدایت شدم

    تحسین میکنم خانوم منصوره رو

    شجاعت داشتن .حرکت کردن .هدف داشتن.رسیدن ب خواسته.روی پاهای خودش وایسادن.

    چقد تو قابل تحسین هستی دختر

    چقد نتایج عالی گرفتی با حرکت کردنت

    و در زمان درست هدایت شدی ب سایت

    آرزوی موفقعیت برای منصوره جان

    =با ایمان حرکت کردن مطمئنن نتیجه بدست می اید

    =وقتی با ایمان حرکت میکنی و ادامه میدی درهایی باز میشه که شما اصلن نمیدونید

    =ما باید بگیم ما سمت خودمون درست میکنیم اون سمت دست خداست

    =اگه موفقعیت گذشته خودتو یاد آوری کنی وهمون باور بسازی باز هم موفق خواهی شد

    و مسیر حرکت یادت میاد

    =ب یاد آوری موفقعیت ها میتونه کمک کنه بهتر و راحت تر باز موفق شد

    =با شرو شوق و ایمان حرکت درها باز خواهد شد

    سپاسگزارم از استاد عزیز و خانوم شایسته برای این فایل زیبا

    آرزوی

    سلامتی شادی ثروت نعمت حال خوب و هدایت الله دارم برای همه

    عاشقتونم،♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    احمدرضا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 2044 روز

    سلام به همه ای دوستان و استاد عزیز واقعا چقدر فایل منصوره عزیز عآالی بود نکته ای مهمی که برام خیلی واضع بود عشق و دنبال کردن اون چیزی هستش که دوست داریم مانند منصوره عزیز که درنهایت با خودش صادق بود که من هر چقدر وکالت پول داشته باشه من باید برم دنبال نقاشی چون در این شغله که من ساعت برای من معنا نداره و نقاشی مهارتی هستش که رویای منه و البته این رو هم باید توجه کنیم که منصوره این مهارت رو داشت و همین داشتن این مهارت بهش این اعتماد بنفس رو میداد که من میتونم در نقاشی بهترین باشم و بهش این ایمان رو داد که برای خودش یک گالری نقاشی راه اندازی کنه و البته اون یک الگو را در کلاس نقاشی دیده بود که گالری نقاشی داشت و همین موضوع برای منصوره باور پذیر تر کرد این موضوع رو و حرکت کرد و بدون هیچی خداوند از یک راه منطقی و از همان کانون توجه اش راه حلی پیش رویش قرار داد آیا این اتفاقات چیزی جز ایمان و باور به مسیره. تازه در آن زمان منصوره عزیز شاید کاملا به آگاهی های کنونی آگاه نبود و اون مسیر زیبا رو‌رقم زد و‌نکته‌اش همینه که ناخودآگاه حتی اگر قوانین رو‌ندونیم‌ اما در درونمون بریم دنبال علایقمون خداوندم هدایت می‌کنه مارو به سمت خواسته هامون مانند منصوره عزیز..

    سپاس گزارم از استاد بابت اشتراک گزاری این قایل بسیار زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    به خداوند هدایتگرم

    خدایا تسلیم تو هستم در قلمم جاری و شو تا بنویسم و بنویسم و بنویسم.

    وقتی مینویسم خیلی تمرکزم اگاهانه تر روی آموزه هاست،، خیلی منسجم ترم و فکرام روی یک موضوع خاص متمرکز شده و طبق قانون فکر، فکر میاره…

    خدایا ازت سپاسگزارم که منو نشوندی پای درس دوباره

    یک چندروزی رو راستش کنترل ذهن رو شل گرفتم(اموجی دست به چشم) و واقعا میبینم نتیجشو اما باز یادم میره،، امیدوارم اینبار یادم نشه:))

    همینطوری توی صحبت کردن با خداوند بودم که چرا اینطوری شدم و فلان و اینا که بهم گفت برو فایل گفتگو با دوستان رو شروع کن به دیدن و کامنت بزار براشون تا هرکجا که امشب رفتی برای هرکدومشون کامنت منتشر کن…

    حالا من اینجام…

    خداروشکر که بهتر میتونم الهامات و دریافت کنم و عمل مردن برام راحت تر شده

    حتی این یکی دو روز که کمی دور شدم حس میکنم کامنت گذاشتن هم برام سختتر شده،، البته یک چیزی بگم، واقعا هم دور نشدم و یکسری چیزای خوبی رو هم تجربه کردم که حس میکنم نیاز بود اما میتونستم خیلی بهتر عمل کنم.

    این سری از فایل های گفتگو با دوستان با عنوان چه زمانی تصمیم به تغییر میگیری

    اگر یک شرح حالی از خودم بدم الان دقیقا وقتی هست که من باید تغییر کنم،، نغییر بنیادی و جهادی اکبر راه بیندازم برای کار کردن روی خودم و شخصیتم و شغلم اونم از لحاظ مالی…

    حسابی نشونه هاش داره میاد که هرروز که میگذره که من بهتر نمیشن جهان داره ضربه هاش رو سنگین تر میزنه،، اما بازم چون هنوز فکر میکنم احساس امنیت دارم هیچ حرکتی نمیکنم اما وقتی به یک سال آینده فکر میکنم که اگه هیچ تغییری نکنم و همینجوری بمونم چ بلاهایی سرم میاد حسابی اهرم رنج من فعال میشه طوری که مجبورم میکنه رشد کنم اما بازم خیلی وقتا ذهن منو گول میزنه و منو نگه میداره همینجایی که هستم.

    الان دقیقا وقتی هست که اگر صبح تا شب فوکوس لیزر نزارم برای خودم و کارم خیلی ضربه های جهان سنگین تر میشه، افسرده تر میشم و اوضاع بدتر میشه

    ولی اگر واقعا متعهدانه عمل کنم به اموزه ها و تمرکز لیزری رو بزارم توی اولویتم چقدرر اوضاع بهتر از اینی که هست هم میشه

    و واقعا ترکیبی از کمال گرایی و عدم هماهنگ بودن اهرم های ذهنی توی ذهنم منو سرجام خیلی نگه میداره که هرروزه باید روش کار کنم

    و خب برای کار کردن حیلی دوست دارم نوشتن توی سایت رو… چون خیلی وقتا میشه 3،4 ساعت بدون توقف مینویسم(حتی خیلی خیلی بیشتر) بدون اینکه خسته بشم و اتفاقا چقدر هم حالم خوب میشه…

    دوست عزیزمون یک جمله توی این فایل گفت خیلیی تو گوشم زنگ زد اونم اینکه:خیلی به استقلال علاقه داشتم و نمیخواستم چون دارم از بابام پول میگیرم افکار اونم زندگی منو شکل بده ومن میخواستم راه مستقل خودمو برم

    چقدر این دقیقا همون حرف دل منه و چقدر همین چند جمله محرک بزرگی میشه برای من که حرکت کنم و پول بسازم و لذت ببرم از مسیر یک انگیزه خیلی درست حسابی میشه همین برای من.

    الانم رفتم و توی گوگل کیپ یادداشتش کردم و بعد میخوام بنویسم که میخوام براش چه قربانی بدم چه بهایی بپردازم طبق قانون پرداخت بها!..(چ تصمیماتی برای این میخوام بگیرم)

    چقدرر این داستان دوستمون قشنگه:)))

    اینکه شب و روز خوابشو ببینی یعنی فکرتو خیلی درگیر کرده…

    وقتی تصمیم میگیری.چقدرر خدا درهارو باز میکنه، فقط با ایمان قدم بردارم و مطمئن باشم خدا درهارو باز میکنه.

    افرین،چقدرر منصوره عزیزم رو تحسین میکنم افریننن افرینن و چقدر این تغییر قشنگه

    میدونی توی ذهن انگار اینطوری تنظیم شده که تغییر کار سختیه(از لحاظ اهرم های رنج و. لذت) برای همین خیلی ها فراری هستند ازش و گیر میکنن توی یک روتین روزمرگی

    من یک روز فقط یک روز وقتی گیر میکنم تو روزمرگی انچنان حالی میشم که فردااا اصلاا نمیتونم دوباره مثل دیروز اینطوری زندگی کنم و اینقدر برام حیاتی شده رشد که هرکاری که انجام بدم که حس کنم وقتم تلف شده، بخاطرش حسابی حالم رو بد میکنه و بهترین لحظاتم وقتیه که دارم رشد میکنم و پیشرفت میکنم تو زندگی…

    وقتی که وای میستی جهان هم با تو وای میسته

    چی میشه آدم حرکت میکنه؟

    وقتی که آدم باور داشته باشه نتیجه میگیره.

    و وقتی با این باور بری درهایی باز میشه که اصلا فکر نمیکردی وجود داشته باشه.

    چچقدرر این جمله از استاد ارزشمند بود که

    من هرگز چیزی رو نباید بفروشم تا مسائل رو حل کنم من بایدد خلق کنم

    چ الگویی

    استاد میگه من 500 دلار هم نداشتم ماه های اول امریکا….

    شور و شوق

    چقدر توی کار خودم این موضوع هست که اون شور و شوق اولیه از بین رفته اون شور و شوقی که با عشق میرفتم تو دل مسائل و میخواستم حلشون کنم..

    خیلی مهمه این حفظ شور و شوق و چقدر ب اقدامات ما رنگ میبخشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    زهرا موسعلی گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    سلام بر استاد عزیزم ودوست عزیزم منصوره جان

    خوشحالم که تو این مسیر الهی همراه شما بندگان صالح و عزیز هستم

    با شروع صحبتهای منصوره عزیز اشک بود که امان نمی‌دادواقعا لذت بردم از داستان زیبای زندگیت که با زیبایی خلق کردی اونجایی که بدون هیچ پولی دنبال جا بودی اونجایی که گفتی یه آرزوی بزرگ داشتی تمام صحبتهات عالی وتاثیر گزاربود

    ایمان و عشق به کار باعث شد که به آرزوی خود برسی والان هم به قول استاد با همون شور و شوق میتونی همون روزهاو لحظات زیبا رو دوباره برای خودت خلق کنی

    تو میتونی منصوره عزیز

    برات آرزوی بهترینها رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    shadii گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    سلام و درود به همه دوستان و استاد عباسمنش عزیز

    اول از همه ممنونم از استاد و مریم جان برای یه فایل فوق العاده دیگه

    و همینطور از سعیده جان برای بیان زیبا و شیواشون و تجربشون که خیلی عالی ردپای قانون رو درش میشه دید

    قانون میگه من هر لحظه با فرکانس های خودم دارم زندگیمو خلق میکنم،، مهم نیست در گذشته چه فرکانس و باورهایی داشتم،، وقتی تصمیم به تغییر میگیری از همون لحظه داری زندگی جدیدی رو خلق میکنی

    در نتیجه از اونجایی که همه ما اتفاقات خوب رو در زندگیمون میخوایم باید فرکانس خوب بفرستیم

    از کجا بفهمم فرکانس خوب در جهت خواسته هام ارسال میکنم؟

    با دیدن احساسم

    وقتی حالم خوبه یعنی دیدگاه ذهن و روحم هماهنگه و دارم فرکانس های خوب در جهت خواسته هام میفرستم

    و احساس خوب برابره با اتفاقات خوب

    ازونجایی که هر لحظه ممکنه دیدگاه و احساس خوب تغییر کنه بنا به هر دلیلی مثل تغییر موقعیت مکانی،، برخورد با تضاد یا هر چیز دیگه

    ما باید در این لحظه ها آگاهانه برای احساس خوبمون تلاش کنیم، به کمک تغییر زاویه دیدمون، تغییر نگرشمون. هیچ اتفاقی ماهیت خوب یا بد نداره. این نگرش منه که بهش برچسب میزنه و با همون برچسب تعیین میکنم که این یه تهدیده یا فرصت!

    مثلاً استاد یه باور فوق العاده ای داره که میگه هر اتفاقی بیفته به نفع منه و این دید از یه ایمان محکم و توکل و رابطه قوی با خدا میاد

    به نظر من داشتن ایمان واقعی به خدا که نتیجش امید بیشتر و سپس انگیزه بیشتره میتونه خیلی زیاد راه گشا باشه

    وقتی مطمئنی که جهان کمکت میکنه تمام ترسهاتو کنترل میکنی و این همون ایمان به خدا و عدالت و قانونشه

    و همینطور وقتی به نتیجه خواستمون فکر میکنیم یجورایی همون تجسم، انرژی و حال خوبی که ازش میگیریم شور و شوقمون رو برای رسیدن به خواستمون بیشتر میکنه و باعث میشه سختی ها به چشممون نیاد و احساس کنیم از پس هر کاری بر میایم حتی اگر شرایط دست به دست هم داده باشن که عکسشو بهمون نشون بدن

    و هر چه فرکانسهامون خالص تر باشه نتیجه ها سریعتر وارد زندگیمون میشن

    این تجربه شخصی من از قانون با توجه به آموزشهایی که از استاد گرفتم

    امیدوارم مفید باشه

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2827 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته و همه‌ی دوستان گل

    من دو‌سه سال پیش که تازه قانون آفرینش رو خریده بودم و مثل الان رو فایل ها کار نمی کردم و یادمه یک بار قانون آفرینش رو کار کردم و گفتم چرا نتایج نیومد😂و بعد فهمیدم نتایج حاصل عمل کرده . همون روز ها بود که داداشم ی مغازه لبنیاتی باز کرد و اونجا کار میکردم اما حالم از اون کار به هم میخورد و بعد یک سال رفتم تو مغازه مبایل فروشی و بعدش دوباره لبنیات فروشی اما من دوست داشتم برم تو کار ساخت و ساز تصمیم گرفتم که رها کنم کارمو و بدون حقوق هم که شده سر ساختمون کارگری کنم شوهر همکار مادرم تو کار ساخت و ساز بود من رفتم کار آموزی و حقوق هم میگرفتم اما کمتر از بقیه حدود ۹ ماهی کار کردم اما دیدم چیزی برای یاد گیری در اونجا نیست من بیا زدن و کلنگ زدنو یاد گرفته بودم اما من برای یاد گیری رفته بودم نه کارگری و هرچی به اون مهندس می گفتم حقوق نمیخوام ولی بزار من بقیه جاهام سرک بکشم اما اون اجازه نمیداد و داشت کم کم علاقم نابود میشد تصمیم گرفتم دست از کار بکشم حقوقمو که گرفتم یک ایده بهم الهام شد که سایت معماری بزن گفتم باشه اما من چیزی در مورد معماری نمیدونم گفت برای این که سایت بزنی باید خودت هم بلد باشی پس با پولی که داشتم کلاس های آموزشی شرکت کردم و تصمیم گرفتم که سه تا کلاس شرکت کنم  اتوکد و نقشه کشی فاز۱ و تیریدی مکس و الان اتوکد رو شرکت کردم و تقریبا هر روز کار کردم و نقشه کشی هم شرکت کردم و سه جلسه دیگش مونده که تموم بشه.داشتم چند جلسه پیشو میدیدم از همین فایل که گفتم من باید زبانمم خوب بشه چون من میخوام مهاجرت کنم و همه معمار های موفق زبان بلدن و یک گروهی رو پیدا کردم که آنلاین میتونم دوره هاشو بخرم و کار کنم که الان اولین دورشون رو خریدم برای کار کردن تقریبا دو روز پیش خریدم و قدم بعدی رفتن به یک شرکت معماری برای کار آموزی البته بعد کلاس تیریدی مکس راستش من نمیدونم دقیقا به چه چیزی در معماری علاقه دارم اما تازگیا وقتی نقشه می کشم آروم میشم هر موقع سر در گم باشم این کار بهم کمک میکنه فک کنم به هدفم نزدیک شدم😙😚و من ی لیستی آماده کردم که یک سری تغییر در خودم بدم مثل این که در روابط با صدای ملایم صحبت کنم و… من هنوز از نظر مالی پیشرفت نکردم اما دارم تکاملم رو طی میکنم من پولی نداشتم برای شرکت در کلاس تیریدی مکس اما امسال که تولدم بود و برای اولین بار تولد گرفتم و خیلی حال داد اون پولو خدا برام جور کرد که قیمت کلاس۹۰۰ تومان هست از پول هایی که در تولد بهم دادن کمتره من ۱ ملیون غیر از الیزابت هایی که بهم دادن وارد حسابم شد 😍خب اونو دادن به داداشم که نیاز داشت اما خدا جور میکنه همیشه مثل همین اتفاق من دوست دارم که تو چاهار باغ کار کنم که یکی از هم کلاسی هام یک نفر رو اونجا بهم معرفی کرد جالبه من نمیدونستم اولش باید چیکار کنم اما هرچی پیش رفتم یک قدم بعد رو فهمیدم

    ممنون ازتون که کامنت من رو خوندید راستی من ۹ سال رنگ و روغن کار کردم از کلاس سوم دبستان و تغییری که الان دادم اون رو فعلا رها کردم و میخوام طراهی رو  کار کنم چون رنگ و روغن رنگ شناسی رو قوی میکنه اما طراحی رو به اندازه کافی نه ✌✌✌✌✌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: