موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- قدرت “سپاسگزاری به خاطر نتایج کوچک”؛
- “تغییر”، یک روند است و “صبر”، شریان حیاتی این روند است؛
- صبر به معنای طی کردن تکامل است؛
- خداوند بیشترین پاداش ها را به صابرین اختصاص داده است؛
- صبر یعنی: ادامه دادن به “ارسال فرکانس هماهنگ با خواسته”؛
- هر خواسته ای امکان پذیر می شود اگر در مسیر هماهنگ با آن خواسته قرار بگیری و با “صبر”، آن مسیر را ادامه دهی؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD338MB22 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 10 | مفهوم "صبر"20MB22 دقیقه
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز امروز بعد از چند روز مریضی اومدم توی سایت تا دلیل سوالمو پیدا کنم که چرا هروقت برای کاری پول پس انداز میکنم به آنی ازدستش میدم و چرا همیشه به قولی یک ام گرو دوهست و محتاج پول میشم از نشانه امروز دنبال کردم به چیزی نرسیدم اما دنبال کردم دنبال کردم انقد اومدم تا رسیدم به این گفتگو ها راستش من که چندماهه با فایلهای رایگان استاد اشنا شدم و تازه اولین قدم از دوازده قدم رو باپول بازخرید بیمه م خریدم و برای مابقیش برنامه داشتم که وسایل کارم رو بخرم و مدل میکاپ بزنم تا هم حالم خوب بشه هم همه کارمو ببینن و از طریق پیجم پیشرفت کنم و مشتری جذب کنم و حتی جذب سالن خوبی بشم اما به ژرز عجیبی منی که توی عمرم جراحی نکردم و از یه امپول میترسم و یه سرم توو عمرم نمیزنم افتادم به جراحی اورژانسی و خیلی شوکه شدم اما فقط اون لحظه از خدا کمک خواستم و گفتم خدایا بهم جرات بده صبر بده و بهترین دکتر و پرستار و بهترین راهکار رو سر راهم قرار بده این مدت فکر میکردم خب من زیاد تغییر نکردم و خودمو سرزنش میکردم که هیچ عوض نشدم اما حالا با این بحث های صبر یادم افتاد که من هر وقت توی شرایط خیییلی کوچکتر از این قرار میگرفتم شروع میکردم ناسپاسی و ناشکری که خدایا چرا اینکارو کردی چرا دوست داری بدبختی منو ببینی چرا سنگ جلو پام میندازی خدایا خسته شدم ووووو اما این چند روز حتی بکبار ب این فکر نکردم که این کار خدا بوده و هرکی میگفت خدا بد نده میگفتم خدا هیچوقت بد نمیده خدا فقط خوبی میده و خودمو عامل بیماریم میدونستم ولاغیر این مدت خواهرم دنبال پارتی میگشت که کارهام راحت تر پیش بره و من میگفتم بسپر بخدا اون بهترین دکترو سر راهم میذاره و دکترم زیر نیزیمیخواست گفتم من رشوه نمیدم و اینجور شد که من زیر تیغ جراحی نرفتم و از طریق یه اشنا پیشنهاد لیزر بمن شد و در کمال ناباوری خودم و خانوادم دردهامو تحمل کردم و خودم همه کارهامو کردم و ثانیه ای خداو کمکهاشو از یاد نبردم خداروشاکرم که استاد خوبمو سر راهم قرار داد تا بیشتر باخدا اشنا بشم و بشناسمش و خدارو شاکرم که انقد قوی شدم اما خواستم بگم این چندوقت فقط بخاطر کارم که عقب افتاد و مدلهامو دیگه نمیتونم بزنم ناراحتم چون برخلاف عقیده م کلی پول قرض کردم و تمام پس اندازم هم رفت حالا موندم که طلامو بفروشم و تامین مایحتاج و تسویه قرض هامو بدم یا شروع کنم صندلی اجاره کنم تا نقاحتم که تموم شد خدا کمکم کنه و هزینه همه چی رو دربیارم اصلا موندم با این تفاسیر ایا دوازده قدم برام خوبه ادامه بدم یا راهمو اشتباه رفتم میخوام بدونم ایراد کارم کجاس که همه پولهام میره همیشه محتاج پولم با درامدی که شوهرم داره خیلیا زندگی میچرخونن اما نمیدونم چرا ما هررر وقد درامدمونه باز مقروضیم باز بسختی زندگی میچرخونیم
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز امروز بعد از چند روز مریضی اومدم توی سایت تا دلیل سوالمو پیدا کنم که چرا هروقت برای کاری پول پس انداز میکنم به آنی ازدستش میدم و چرا همیشه به قولی یک ام گرو دوهست و محتاج پول میشم از نشانه امروز دنبال کردم به چیزی نرسیدم اما دنبال کردم دنبال کردم انقد اومدم تا رسیدم به این گفتگو ها راستش من که چندماهه با فایلهای رایگان استاد اشنا شدم و تازه اولین قدم از دوازده قدم رو باپول بازخرید بیمه م خریدم و برای مابقیش برنامه داشتم که وسایل کارم رو بخرم و مدل میکاپ بزنم تا هم حالم خوب بشه هم همه کارمو ببینن و از طریق پیجم پیشرفت کنم و مشتری جذب کنم و حتی جذب سالن خوبی بشم اما به ژرز عجیبی منی که توی عمرم جراحی نکردم و از یه امپول میترسم و یه سرم توو عمرم نمیزنم افتادم به جراحی اورژانسی و خیلی شوکه شدم اما فقط اون لحظه از خدا کمک خواستم و گفتم خدایا بهم جرات بده صبر بده و بهترین دکتر و پرستار و بهترین راهکار رو سر راهم قرار بده این مدت فکر میکردم خب من زیاد تغییر نکردم و خودمو سرزنش میکردم که هیچ عوض نشدم اما حالا با این بحث های صبر یادم افتاد که من هر وقت توی شرایط خیییلی کوچکتر از این قرار میگرفتم شروع میکردم ناسپاسی و ناشکری که خدایا چرا اینکارو کردی چرا دوست داری بدبختی منو ببینی چرا سنگ جلو پام میندازی خدایا خسته شدم ووووو اما این چند روز حتی بکبار ب این فکر نکردم که این کار خدا بوده و هرکی میگفت خدا بد نده میگفتم خدا هیچوقت بد نمیده خدا فقط خوبی میده و خودمو عامل بیماریم میدونستم ولاغیر این مدت خواهرم دنبال پارتی میگشت که کارهام راحت تر پیش بره و من میگفتم بسپر بخدا اون بهترین دکترو سر راهم میذاره و دکترم زیر میزی میخواست گفتم من رشوه نمیدم و اینجور شد که من رضایت شخصی دادم و زیر تیغ جراحی نرفتم و از طریق یه اشنا پیشنهاد لیزر بمن شد و در کمال ناباوری خودم و خانوادم دردهامو تحمل کردم و خودم همه کارهامو کردم و ثانیه ای خداو کمکهاشو از یاد نبردم خداروشاکرم که استاد خوبمو سر راهم قرار داد تا بیشتر باخدا اشنا بشم و بشناسمش و خدارو شاکرم که انقد قوی شدم اما خواستم بگم این چندوقت فقط بخاطر کارم که عقب افتاد و مدلهامو دیگه نمیتونم بزنم ناراحتم چون برخلاف عقیده م کلی پول قرض کردم و تمام پس اندازم هم رفت حالا موندم که طلامو بفروشم و تامین مایحتاج و تسویه قرض هامو بدم یا شروع کنم صندلی اجاره کنم تا نقاحتم که تموم شد خدا کمکم کنه و هزینه همه چی رو دربیارم اصلا موندم با این تفاسیر ایا دوازده قدم برام خوبه ادامه بدم یا راهمو اشتباه رفتم میخوام بدونم ایراد کارم کجاس که همه پولهام میره همیشه محتاج پولم با درامدی که شوهرم داره خیلیا زندگی میچرخونن اما نمیدونم چرا ما هررر چقد درامدمون بیشتر میشه باز مقروضیم باز بسختی زندگی میچرخونیم