موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ورودی های ذهنی ایمان آورنده؛
- کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD393MB25 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی23MB25 دقیقه
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و خواهر برادران گلم
تغییر قبل از دریافت چک و لگد!
واقعیت اینه که من خیلی از این مدل چک و لگدها دریافت کردم و خدارو شکر الان تو مسیری هستم که قبل از نوش جان
کردن کف گرگی و گروپی خودمو مجبور به تغییر کردم، یکیش عهدیه که با خودم بستم که برای هر فایل کامنت بزارم و مدام
مثل رود در جریان باشم و متوقف نشم که خدای ناکرده گنداب نشم… بزرگترین مشکل من در زندگیم که بزرگترین پاشنه
آشیلم بوده این بوده که تا 30 سالگی روی پای خودم نبودم و مدام وابسته به پدرم بودم…حتی بعد ازدواج هم سه روز در
هفته خونه پدری بودیم…فکر میکنید چرا؟ پاسخ هایی مثل این: نکنه از دستمون ناراحت شن! نکنه دلشون بشکنه و خدا
از ما ناخرسند بشه! یا مثلا خانمم باردار بوده نمیتونسته بچه رو صبح ببره مدرسه یا ظهر از مدرسه تحویلش بگیره و هزار
جور بهانه دیگه که باعث شده بود ما خواسته یا ناخواسته اسیر این روند بشیم و همیشه سوالم این بود که من چرا دست
به هر کاری میزنم درست نمیشه و بارها چک و لگد خوردم… تا اینکه به لطف خدا باگمو پیدا کردم… اولین قدمی که
برداشتیم این بود که خونه رو از پدرم اینا دور کردیم و صد البته که با چالشهایی روبرو شدیم که تاحالا تجربه نکردیم
اما خودمونو نباختیم… شاید برای خیلی از دوستان قابل درک نباشه این مطالب اما میخوام بدونید سخت ترین آدم
ها برای تغییر آدم هایی نیستن که در فقر و چالشهای اینچنینی رشد کردن چون این آدم ها ترس هاشونو زندگی کردن
اما من سالها با چالش ها روبرو نشدم و اعتماد به نفسشو هم نداشتم… و تهش تقلا کردم برای کارمند شدن و حتی به
کسب و کار فکر هم نمیکردم… اما خدا ما رو آگاه کرد و اولین قدم رو برداشتیم و خیلی هم درد داشت.. بله زایش درد
داره اما بعدش تولدی جدید و حیاتی نو… حالا دارم یواش یواش اعتماد به نفسمو پیدا میکنم و از اون مرحله به لطف
خدا عبور کردیم و داریم یواش یواش تکاملی میرسیم به جایی که مهاجرت بزرگتر و کسب و کار رو تجربه کنیم اما تکاملی
شاید خیلی از دوستان بتونن یهو کارشونو یا شهرشونو رها کنن و برن تو دل تجربیات جدید… اما باید بگم قبلش اون
خودباوریه تا یه حدی هست که بهشون اجازه این ریسکو میده و تکاملی میرن جلو اما من هنوز تو اعتماد به نفسش موندم
چون 30 سال رو پای خودم نبودم… ولی هیچ وقت یادم نمیره که اولین الهامی که دریافت کردم از خداوند این بود که باید
فاصله بگیرم از پدرم و وابستگی که منو فلج کرده بود… و انجامش دادیم بدون هیچ اتلاف وقتی… اونم در حالی که شرایط
همسرم به خاطر بارداری خاص بود و حتی پول کم داشتیم… و الان هم داریم هدف گذاری میکنیم برای قدم بعدی که از
تهران هم بریم ان شاالله… میدونم که خداوند داره قدم به قدم هدایتم میکنه و وقتی به اون خودباوری لازم و توکل و ایمان
حقیقی برسم ایران رو هم ترک خواهم کرد.. اما قبلش باید این بنای اشتباهی که تو این سالها ساختم از خودم رو ویران و
بازسازی کنم تا ان شاالله بتونم با ایمان و توکل قدم های بزرگتری بردارم.. برای همتون از خداوند سلامتی و سعادت روزافزون
مسئلت میکنم