موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ورودی های ذهنی ایمان آورنده؛
- کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD393MB25 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی23MB25 دقیقه
سلام استاد ان شاالله که همیشه همینقدر زیبا و در اوج ارامش ببینمتون و قطعا هم همینطور میشه چون به رب ایمان دارم
خداروشکر میکنم که در مدار خواسته هام قرار گرفته که یکی از خواسته هام دریافت هدایت های بیشترخداوند از طریق شماست من به قانون فرکانس ایمان اوردم چون چن روزه دارم تلاش میکنم برم توحید عملی ۷رو گوش کنم و هربار نصفه میمونه و دیگه زیاد اصرار نکردم و گذاشتم وقتی تونستم فرکانسمو بهتر تنظیم کنم و بیشتر که روی خودم کار کردم از خداوند به عنوان هدیه این فایل رو هدایتی دریافت کنم و بتونم با گوش دل بشنومش و. درکش کنم
برای همین خداروشکر میکنم که امروز این فایل رو که مستقیقا با. افراد کم سن صحبت کردین تونستم در مدارش باشم و در بهترین زمان بشنومش اینکه فرمودسن خودتون در سن ۲۱سالگی با اینکه بیزنس داشتین و موفق هم بودین ولی نمیدونستین خواسته تون چیه خیلی منو دگرگون کرد شمایی که اینطور در عمق خواسته هاتون دارین با لذت زندگی میکنین اونمبدون هییچ زحمت و رنج خاصی بلکه با تلاش شیرین و لذت زیاد با سوت زدن و قدم زنان و کلی حس خوب مسیر رو طی کردین و به بهترین ها رسیدین و هنوزم در حال طی کردن و رسیدنین این بیشترین انگیزه و تحول رو در من ایجاد کرده حتی وقتی که تو سریال زندگی در بهشت فرمودین لحظه ای نیس که بدون برنامه و بیکار باشم و هرلحظه در حال فعالیتم و برنامه دارم برای این بهشت زیبا و همزمان هم لذت میبرم و هم رو خودم کار میکنم و هم الهامات رورو دریافت میکنم وچون فکر میکنم و عملی میکنم واقعا بمب انگیزه این واین طرز فکر منو کلا زیر رو کردین من یک بعدی بودم و فکر میکردم فقط باید رنج بکشم تا به یه خواسته برسم بتونم لذت ببرم و تو اتجام یک کار فقط باید اون کار رو انجام بدم بدون هیچ توجهی به زیبایی ها و یا حتی الهامات ولی خداروشکر دارم با بیشترین لذتی که تو جهان وجود دارم مسیر رو طی میکنم خداروشکر
استاد من ۲۱سالگی رو تموم کردم و وارد ۲۲سالگی شدم از ورودم به ۱۴۰۰بهانه شد که به خدا بگم این سال جدید و اینکه این رقم ۱۳میشه ۱۴منم میخوام یه تغییری بکنم که جهان مات پ مبهوت بمونه چه از نظر هدفم و درسم و چه از نظر شخصیتی ته دلم فقط میگفتم میخوام تغییر کنم و مثلا از نظر من این بود که مسواک هامو منظم بزنم نماز اول وقت بخونم کم بخوابم وزیاد درس بخونم کل کلش همین بودچون وضعم به حدی داغون بود که اینا شده بود بهترین کار برام من حسااابی از دنیا چک و لقد خوردم و چندین بار اقدام به خودکشی داشتم با اینکه فکرمیکردم خیلیی ادم مذهبی پ خداپسندی هستم ولی همیشه حالم بد بود راستش من خیلی زود و در عرض چن ماه فشارهای زندگی منو بزرگ کرد در سن چهارده سالگی بعد چن سال قهر و اشتی و کلی ماجرا که به شدتتت سخت پ باور تکردی و تلخ بودن و گفتنش هم درست نیس رو طی کردم و مادرم ترکم کرد پ با پدری مریض و کلی دادگاه وبرو بیا پاسگاه و شب و روزهای پر تنش از سال۹۳و خب من تو مدرسه ی نمونه دولتی درس میخوندم جایی که خیلیا ارزوشو داشتن ولی همون سال اول مامان و بابام دعواشونو اوردن تو مدرسه م و ابروم رفت و همه دوستام کل باطن زندگیم رو دیدن و یک کلاغ چهل کلاغ باعث شده بود حتی بدتر از اونچه که در لاطن هست رو تصور کنن و اینطور ادامه پیدا کرد من با سختی درس خوندم و در حدی شده بود که پقتی داشتم انتخاب رشته میکردم که برم رشته تجربی معاون مدرسه ثبت نامم نمیکرد وو باور نمیکرد معدلم اونقدر خوب باشه که تجربی بشه رفت و با کلی تعجب و اینا کارنامه م رو نگاه کرد و ثبت نام کرد تا اینکه از همون سال دوم تا پیش دانشگاهی همه افراد کلاس همون ممیموندن پکه هرسال تغییر نمیکردن اون سال فردی از اعضای فامسل ما تو اون کلاس بود که از قصد مامانم گفته بود معاون منو با اون همکلاسی کنه و اون تمام اتفاقاتمون رو تو کلاس تعریف میکرد پ من خیلی تحت فشار بودم و از طرفی تو خونه هم تحت فشار بودم و شبا کلا گریه میکردم و روز ها با چشمای پف کرده و سردرد میرفتم مدرسه و اونجا تنها مینشستم تو راه پله بام و سعی میکردم یه راهی برای خودکشی پیدا کنم یا همش گریه میکردم حتی یادمه سوم راهنمایی اون سه ماه اخر که مامانم رفته بود و فضای خونه دیوانه کننده بود من راه میرفتم تو کلا میشستم هر لحظه درحال گریه و اه بودم
تا اینکه از همون بچگی که رویای پزشک شدن رو داشتم علاوه براون تو تئاتر هم زیاد مقام اوردم وو نوازندگی هم خیلی دوس دارم تصمیم گرفتم پزشک بشم که با خوندم درسم کنارشم اینیکی هارو انجام بدم و با خودم میگفتم دوران مدرسه که کنکور مهمه درسته الان افت تحصیلی کردم بخاطر شرایطه من موفق میشم تو کنکور و این حرفا باوحود اینکه شمارو از همون سالها میشناختم ولی هرگز سمت سایت نیومده بودم
چون فرکانسم به شدت منفی بود
جالبه فکر میکردم خیلی هم ادم خوبی ام و حتی ۷سال تمام چادری بودم تا اینکه از مهر ماه سال ۹۹قهر کردم و دیگه چادر سر نکردم
و این شش ماه اخر مه رتبه سومین کنکورم اومده بود و از زندگی خانوادگی هم ناامید مطلق بودم با اینکه تو طی این سالها خیلی اتفاق میفناد که سه ماه مدام یا دوماه اینا بکوب من تو رخت خواب و ناراحتو توو قهر سر میکردم
اما این شش ماه مطلق بدون یک روز وقفه ادامه دادم و از کنار جوب هم بدتر شده بودم و هرروز غم و بالای ۱۵ساعت خواب و افکار گدشته که رهام نمیکرد و تحقیر اطرافیان و بریدن از تمام جهان و اقدام به خودکشی اذرماه یه نامه به خودم نوشتم که منکه میخوام بمیرم تا کنکور خودمو نمیکشم اگه قبول نشم شب رتبه ها خودمو تموم میکنم حتی روششم پیدا کردم این نامه رو نوشتم و تموم شد تا اینکه دم عید دیدم همونطور ادامه دادم فقط خودکشی رو محول کردم به تابستون بعد رتبه ها
نزدیکای عید با اکانت جدیدم عضو سایت شدم با اینکه قبلا اینجا حساب کاربری داشتم ولی هرگز سر نزده بودم فقط در حد ثبت نام و یک کلمه هم نخوندم بودم از ۱۸اسفند ثبت نام کردم عضو شدم و تا اون موقه فقط عقل کل رو میشناختم و هی میگفتین محبوب ترین دانلود ها نمیدونستم چیو میگین تا اینکه من دقیقا روز اول عید دانلودی های رو پیدا کردم و شروع کردم گوش دادن دیگه از این جا به بعد حرفامو فکر نمیکنم واژه ای باشه بتونخ این حس منو و معجزه های بی نهایتی که هرروز چن تا اتفاق افتاده رو بتونه توصیف کنه ولی درحدتوانم مینویسم
اول اینکه من خیلی میخوابیدم و خیلی ناامید بودم خیلی حس گناه میکردم هر لحظه از درون خودم رو سرزنش میکردم حتی خودزنی هم میکردم عزت نفس صفر اعتماد بنفس پوچ همش تحقیر و کتک و احساس اضافه و کنیز بودن تو جهان داشتم کلا تمام لجن های یک باتلاق در من بود و با وجود این همه شرایطی که فکر میکردم تغیرشون چندین سال طول میکشه در عرض یک روز ساعت خواب من از بالای۱۵ساعت در روز رسید به ۵ساعت اونقدر سرعت تغییرم بالا بود که تشنه بودم و هرروز ده ساعت یا بیشتر فایل گوش میدادم مینوشتم و عمل میکردم و دیگه نمیدونم چی بگم خانوادم عاشقم شدن هرلحظه در تلاشن که منو شاد کنن هی حس مهم بودن به من میدن عزت نفسم رفت بالا تجربه های ناب شش ماه بود که قهر بودم و ماشین پدرم رو سوارنشدم و. پامو ازخونه بیرون نذاشتم بجز یکبار که رفتم دوستمو دیدم وبقیه دندون پزشکی و اینا بود مریض بودم چن سال و حتی این اواخر قلب درد شبانه روزی داشتم و اصلا نمیدونم چجوری و شاید حتی در یک لحظه تمام اینا از بین رفت و من چن بار رفتم طبیعت گردی و لذت بردم مراقبه کردم جهان ادم هایی رو سر راهم قرار داد که معجزه وار نشونه شدن برای رسیدن به خواسته م تمام ترسهام از بین رفته تماااام ترسها باور کنین
تماااامش یک ترسی حتی سر سوزنی ندارم
ثروت زیاااادی وارد زندگیم شد قرئه کشی بزنده شدم پدرم کلی پول داد و …از دستان خداوندی بینهایت طریق و روز بروز هم زیاد تر میشه
خودم رو با ایمان فرض میکردم ولی فهمیدم که مشرک بودم و در اوج شرک داشتم زندگی میکردم برای همنم هر لحظه م مملو از غم سنگین بود با شما عشق واقعیم خداروتجربه کردم البته قبل از این خیلی وقتا به خدا نزدیک میشدم تو جاهای مختلف غیر از سایت تو مجازی فایل های شما رو میدیدم اغلبو اون دوره ها حالم خیلی خوب بود با خدا حیلی خوب بودم ولی دوباره این رشته قطع میشد و همون شرایط قبلی برمیگشتم الان میفهمم که از همون روزی که خانوادم از. هم واشید خداوند شمارو برام هدیه داد و هی میخواست که منو هدایت کنه ولی من مقاومت میکردم الهامات زیادی داشتم حتی الاتم یادمه ولی خیلی راحت بی توجهی میکردم مسخره میکردم و ادامه میدادم و تو لجاجتم میموندم تا اینکه دم عید دیگه بریدن و خواستم که خودمم این هدایت رو دریافت کنم استاد من عاشق تهرانم و دوس دارم برم تهران دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران باشم و اونجاهم به مرور بازیگر بشم و نوازندگی هم یاد بگیرم و کارکنم وو ادمی باشم که یک لحظه هم بیکار نمیشه ولی باورام اشتباه بود و مطمئن بودم مثل بقیه اطرافیانم که بابام نمیذاره از. در خونه برم بیرون چه برسه به تهران و خودمم ترس داشتم که قراره اونجا تنهایی چجوری زندگی کنم منی که دوس دارم حتی روزای تعطیلم برنگردم بخاطر کارایی که قراره اونجا انجام بدم وس چطور میشه کلی چرا و چطور تو ذهنمبود که تو لایو شما من جواب کامنت دوستی رو دادم و یک خواهری اومد دایرکتم و گفت اشنا بشیم و اون فرد یک دختر قدرتمند و خودساخته که کلی تجربه داره و مستقل دارهتو تهران زندگی میکنه و دست خدا شد به تمام ابهامات و چطور و چرا خام جواب داد و نشونه بزرگ شد برام چندین نشانه ی واضح از جاخای مختلف دریافت کردم که فقط اشک ریختم و هر لحظه م شده معجزه ونشانه و الهام و هدایت نمیدونم چی بگم اونی که تو این ۴۰روز تقریبا اتفاق افتاده قدر ده سال نوشتن میخواد و من به شخصیتی دقیقا مخالف شخصیت قبلیم تبدیل شدم اصلا ذره ای شباهت بین من الانم و من قبلیم نیس و همینطور به سررررررعتتت دارم جلو میرم خودم هیجان زده م و نمیدونم چطوری اینهمه با سرعت میشه و اقدام به درس خوندن کردم و لی چون هنوز کنکور ندادم و نتیجه نیومده نیمتونم از. نتایجم بگم ولی باور دارم همین سرعتی که تو یک ماه شدم این تو دوماه هم میتونم بشم یک رتبه برتر کنکور و دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران
مثل روز برام روشنه که من پنج ماه دیگه هم مهاجرت کردم به تهران بدون مخالفت و حتی با کمک کردن پدر به عنوان دستی از پروردگار و چنان معجزه های بیشتر تو زندگی من اتفاق میفته که جهان مات و مبهوت بمونه من سد کنکور رو خواهم شکست و تو دوماه به رتبه تک رقمی خواهم رسیدم به وضوح نشونه ها شو دریافت کردم و میکنم حتی استاد پارسال که خیلی از فایلای شمارو تو پیج های مختلف مجازی میدیدم مخصوصا اون فایل معلول ذهنی به ایمانی رسیده بودم اون دوره که میدونستم تو کنکور معجزه میبینم و رفتم سر جلسه دیدم تمام گزینه ها زیرشون تیره میشه و بعد چن لحظه محو میشه استاد واقعا من این معجزه رو دیدم ولی کم اعتماد کردم و چن درس اخرو همون گزینه هارو بدون خوندن سوالا زدم و بعدنتایج دیدم درصد های اون درصد خیلی بالاس و. رتبه من بدون خوندن کلمه ای درس اونقدر خوب شدکه حتی رشته های پیراپزشکی شهرای دیگه مثل بندرعباس و همدان و سمنان و کلی شهرای با این سطح قبول میشدم ولی نرفتم چون از همون سال اولی که کنکور میدادم یک بار هم غیر این خواسته چیز دیگه ای رو نخواستم استاد جالبه که شروع خواستن تغییر من هم عین معجزه بود من تو اخرین لایو شما که دم عید بود کامنتارو باز کردین پ کلی سوال میپرسیدن و من از شما پرسیدم چطور میشه در زمان کوتاه مسیر های خیلی طولانی رو رفت و شما دقیقا همون الهام معلول ذهنی در باره ثروت رو تو لایو تعریف کردین و جوابم منو دادین و از همونجا شروع شد و من وارد سایت شدم و از همون نقطه معجزه ها شروع شد
حتی یک هزارم این یک ماه تغییر رو نتونستم بیان کنم اینطور تفسیرکنم که در هسته کره زمین بودن و الان در اوج ترین نقطه اسمانم نه اصلا کل جهان رو احاطه کردم و روحم اونقدر بزرگ شده که مکان و زمان نمیشناسم وحس میکنم بیشترین احساس ازادی جهان برای منه الان و خوشبخت ترین فرد جهانم ذر این حد نه اصلا واژه ای نیس بشه بیان کرد
الان یک ساعته که دارم مینویسم براتون(خیلی خوشحالم و حال خودمم خیلی بهترشد) ولی اگر سالها بشینم و فقط همین یک ماه اخیر رو بنویسم بازم تموم نمیشه چه برسه به معجزه های بی نظیر اینده که قراره تا جایی مه بتونم بعد قبولی و معجزه هدفم بیام و بگم براتون از نتایجم اونم با صدای خودم تو کلاب هاوس یا جاهای دیگه اونم با گوشی ایفونی که قراره بخرم حتی اگه نسخه اندروید کلاب هاوسم منتشر بشه 😍استاد معجزه اصلی زندگی من افریدن شما بود که خداوند نگاه ویژه ای به ادم هایی که در دوره شما زنده هستیم کرده و خداروشکر میکنم که مثل شما یکتا پرستم و همزبان شمام و در ایران بدنیا اومدم خدایا شکرت استاد و خانم شایشته مهربانم عاشقتونم شما بهترین دستان پروردگار روی زمین هستین که شنیدن حرفاتونو برای تمام انسانها ارزو میکنم خدایا شکرت
چقدر این فضا خوبه چقدر انسانهای خالص و ناب و شریفی داره این خانواده وچقدررر خوشحال و سپاسگذارم که هم فرکانس شدم با شما و خداوند منو هدایت کرد و الان این پیام زیبا رو دارم میخونم و اشک دور چشمام حلقه زد و خیلی خیلی خیلی ممنونم از شما که این پیام رو برام نوشتین و حال فوق العاده خوبی رو بهم دادین وحس مثبت و زیبارو به من منتقل کردین من ایمان دارم خیلیییی بیشتر از اونچه که فکر میکنیم بدست خواهیم اورد و گوشی ایفون هم یک جز لذت بخش این دستاوردها خواهد بود روزی میرسه همه کنار هم ماهم میایم و از نتایج فوق العاده مون میگیم الان هم هرروزمون پر از معجزه ست ولی اون خواسته خوشگلمون که بیاد موقع ش میرسه که تعریف کنیم داستانمون رو و بهم و به خودمون افتخار کنیم خدایا شکرت بخاطر سید مهدی جان مهربان که امروز دست زیبای تو شد تا لبخند و حال خوب رو برام هدیه بدی بی شک هزاران برابر این انرژی ها به زندگی تون برمیگرده و تک تک اعضای خانواده صمیمی استاد عباسمنش در کهکشان زیبای این جریان در مدار های نورانی و به شددددت مثبت وعالی پیش خواهیم رفت خداوقوت برادر 💎