موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ورودی های ذهنی ایمان آورنده؛
- کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD393MB25 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی23MB25 دقیقه
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 129
کنترل نکردن خشم و البته رفتار من با خودم
در یک اتفاقی که از نگاهه بیرون،حق با من بود،من با یک برخورد ناجالب از یک خانم واقا در خیابون مواجه شدم
یک لحظه انگار مغز تعطیل و از ماشینپیاده شدم
و با اون افراد،بحثکردم
انقدر ورودی های ناب از سایتو دوره ها داشتم،که خودمو در برزخ سرزنش یا حسرت نگه نداشتم
سرزنش از اینکه چرا اینکارو کردی چرا پیاده شدی چرا انقد ضایع رفتار کردی( چند دقیقه ی اول این حرفارو میزدم ولی مدتش کم بود) یا حسرته اینکه چرا اون مدلی جوابشو ندادی،اصلا حق با تو بود چرا فلان جملرو نگفتی…
خلاصه توی این مساله گیر نکردم
و به خودم گفتم اک ندا،اشتباه کردی
ولی تمام
هرچقدرم حق با تو باشه،هیچ دلیله هرچقدر منطقی هم ،توجیه مناسبی برای رفتارت نیس ک از ماشین پیاده شدی و هم سطح کردی خودتو برای برخورد اون خانم و اقا ک حرفای زشت زدن و محکم کوبیدن ب ماشینت
بخاطر این اشتباه خودتو سرزنش نکن
اکی اشتباه کردی،قبول،الان هی میخوای داستانو دوره کنی؟یا بپرسی از خودت که چی توی درونت هنوز ریشه داره که کسی تونسته تورو این مدلی کنترل کنه با حرفو رفتارش ؟؟
بخودم نگفتم وااای ندا تو دیگ بی لول شدی بااون رفتار! نه
اتفاقا با مهربونی به خودم گفتم داری روی خودت کار میکنی که البته کافی نیس چون این رفتارو کردی
پس این رفتارت نشون ازینه که بیشتر روی اعراض کار کنی
تو هنوز دختر با لیاقته خدایی
دختر با لیاقته جهانی
چقدر این جهان و خدا تورو داره حمایت میکنه که نزاشت اتفاق بدی برات بیفته و اون خانم اقا وارد بحث فیزیکی نشنو بهت اسیب بزنن
چقدر خوبه که ندا مثل قبلنا،درگیره نجواها و خود خوری نشدی که چرا فلان کارو نکردم و اتفاقا دنبال ریشه بودی که چرا اصلا واکنش نشون دادم
که همه اینها حاصل از درک توانایی های درونیه که هممون داریم فقط یادمون رفته و درگیره روزمرگی های زندگی شدیم و درون خودمون کلی خشمو کینه ذخیره کردیم برای همچین مواقعی..
الان ک ارومترم ،به خودم میگم ببین چقدر اون اقا درگیره مشکلاته ک یه اینجوری اون لحظرو رو غنیمت شمرد تا خودشو تخلیه کنه ،یا خودم حتی!هنوز ترکشای فراموشه اگاهییایی ک قبل تولد خدا بهم داده بود،با اینک دارم روی خودم کار میکنم، هست
همه ی ما در صلحو مهربونی و عشقو بی صدایی قرار داشتیم
هیچ قضاوتو جنگو برچسب زدنی در کار نبود
اروم و سکونو سکوت
کم کم یادمون رفت
کم کم شدیم ظالمو مظلوم
کم کم قاتلو مقتول
کم کم …
خدایا ازت ممنونم که دارم برمیگردم
ازت ممنونم که بیاد اوردم که یادی هست
ادم وقتی یکیو میبخشه یا با دوستی ک قهر بوده اشتی میکنه یا از یه خبطی ک در حقش شده گذر میکنه،یه احساس لطیفی بهش دست میده
یه بغضی میکنه
یه شعفی توی وجودش میاد
ی حس سبکی بهش دست میده
اینا همشون همون چیزین که ما قبلا بودیم
ولی انقدر درگیر این روزمرگیها شدیم که کم کم دور شدیم و وقتی پیش میاد اون احساسو میتونیم درک کنیم
وگرنه ما همش ،همون بودیمو هستیمو خواهیم بود
استاد ازتون ممنونم
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 129 ام و تعهد من
پیش از اشنایی با شما،تغییر برام معنیه دیگه ای داشت و اصلا نگاهم به تغییر و اتفاقات و اصلا در یک کلمه،زندگی ،جوره دیگ ای بود
پیش از اشنایی با شما،وقتی شرایط سخت میشد،وقتی عرصه بهم تنگ میشد،وقتی کارام گره میخورد،وقتی باید منتظر میموندم برای نتیجه ی یک کاری،وقتی برخورده بد و بی احترامی میدیدم،وقتی احساس قربانی شدن داشتم،وقتی ترس داشتم و خیلییییی چیزهای دیگ .. فکر نمیکردم ک باید من تغییر کنم،اصلا فکر نمیکردم ک میشه همه چیو بهتر کرد،تا حدی میگفتم خب شرایط باید عوض شه،جا باید عوض شه،ادمه باید عوض شه،قانونه باید عوض شه،لباسه باید عوض شه ،غذاهه باید عوض شه،شهر باید عوض شه…هرچی بیرون از من باید عوض شه
و گاها به شدت من چکو لگدی میشدم ولی چون زندگی در نظره من و باورهای من از گذشته،به بیرون از من ربط داشت و من هیچ کاره بودم و بمن مربوط نمیشد این اتفاقات،احساس یاس داشتم ک این زندگی چقدر پوچه!چقدر مسخرست ک میای چند صباحی زندگی کنیو اون چیزایی ک میخوای رو نتونی تجربه کنی و تمام و بمیری
خیلی جاهام به سرعت متوجه میشدم و تغییراتی اتفاق میفتاد ولی صادقانه اولا اگاهانه نبوده ودوما میزان چک لگدام بیشتر از تغییرات و تلاشم برای زیرو رو کردنه زندگیم بوده
بعد از اشنایی باشما،کم کم به قدرتم پی بردم
کم کم فهمیدم منم که باید تغییر کنم
منم ک باید ذهنمو کنترل کنم
و حالا به همون میزان عمل و اقداماته من،ذوق و شوقه خاصی نسبت به زندگی دارم
هیچ چیزو بیرون از خودم نمیبینم
رو لحظه ها سوار شدم و تا جایی ک بتونم ذهنونجواهاشو کنترل کنم،از زندگی لذت میبرم و رها عمل میکنم
نمیدونم چجوری پیش میره
نمیدونم کی قراره اتفاق بیفته
نمیدونم کجا
فقط میدونم الان میتونم با عمق وجودم نفس بکشم و خوب باشم
فهمیدم ک پول،رابطه،احترام،همه چی با این احساس خوب خودش میاد
احساس خوبی ک از هیچ ترمزی نیس
احساس خوبی که از کنکاشه خودم و قدم برداشتن برای برطرفه ترمزا دارم
با خودم بیشتر حرف میزنم
البته ک نتیجه هم زیاد دارم و توی کامنتا نوشتم
در حال حاضر پاسپورت بدستم رسیده و میدونم این اولین قدم برای مهاجرتم بوده ک خودش اتفاق افتاده و داستان پاسپورتم خودش بخاطر همون باگها 7سال طول کشیده و این برای من خیلی با ارزشه،این یک نتیجه ی بزرگه برای من
برای قدمهای بعدی ،خیلی میشنوم ک بهم میگن برو مجوز بگیر تا وقتی میخوای رزومه بنویسی برای کشور مقصد ،بدونن ک تو توی کشور خودت باشگاه داشتی
اول ک این جملرو شنیدم،گفتم اره راست میگن!! اما خیلی سریع بخودم گفتم نه!تو فکر میکنی لازمه این کاغذ؟ مهاجرته تو در گروعه این مجوزه؟ تو برای بودن در یک مکانه بهتر،احتیاج به ثابت کردنه خودت داری؟
تو لایقی ک هرجا ک بهت احساس بهتری میده باشی
برای این بودن،تو نیاز به هیچ تقلایی نداری و اگه قراره و لازمه اقدامی صورت بگیره ،قطعا خیلی راحت اتفاق میفته،همونطور ک برای استاد و خیلی از اعضای این خانواده اتفاق میفته
حتی بمن گفتن برو مدرک دانشگاتو بگیر و اونم بفرس
و بازهم با خودم حرف زدم،در رابطه با این مدرک،بخودم گفتم برای کامل کردنه این کاره نصفه،قدم برمیدارم
نه بخاطر اینک فکر کنم ،وجود این مدرک،قراره ب مهاجرته من کمک کنه
من حتی نمیدونم کجا
نمیدونم چجوری
فقط میدونم اونقدر رهام،که هرچی برام پیش بیاد عالیه
از اطرافیانم خیلی میشنوم ک میگن ندا ما داریم حس میکنیم ک قراره بری
اما من این روزها،بخاطر درکم از زندگی،یه حال عجیبیب و بی ذهنی دارم
لبخند میزنم
هیچ مقاومتی چه برای رفتن،چه برای موندن ندارم
من حالم عالیه
سبک شدم
و با نتایجی ک توی این روزهای اخیر و البته هرلحظه ک دارم میسازم،بیشتر از همیشه احساس قدرت دارم و میدونم ک هیچی برای من نشد نداره
تکاملو درک کردم
و عالیه همه چی