موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ورودی های ذهنی ایمان آورنده؛
- کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD393MB25 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی23MB25 دقیقه
به نام خدای خالق و هدایتگر
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته
سلام به این هممممه زیبایی و حال خوب تو بک گراند شما استاد واقعا هر بار که تو این زاویه شما فایل میذارین من چند دقیقه مات و مبهوت اون زیبایی پشت سر شمام اون اسمون اون درختا و او دریاچه و سایه درختایی که توشه الله اکبر خدایاشکرت و هر بار خواسته منو قویتر میکنه
استاد مسیر علاقه و تاکید شما همیشه تو گوش من صدا میده که وحید نکنه مسیر درست نیست
ولی یکم که دقت میکنم میبینم من از سن ها کمتر دوس داستم تو بازار باشم فروشندگی کنم و با مردم سر کار داشته باشم
و هدایت شدم به اون مسیر
ادامه دادم و چند سالی فروشنده بودم تو بازار شهرمون
تا رسیدم به زمان خدمت رفتم سر بازی و در کنارش کار تا تموم شد
وقتی تموم شد فشار خانواده زیاد بود که ازمون بده برو فلان بانک به فلانی زنگ بزن یه کاری برات کنه به این رو بزن و هزار تا چیز دیگه …تا اینکه دیگه نرم فروشندگی و بازار
گذشت تا تصمیم گرفتم برم کارگاه یکی از دوستام کار کنم تو زمینه الومینیوم
روز اول رفتم مشغول شدم انگار تو قفس بودم در و دیوار بهم سیخ میزد زمان نمیگذشت عصبی بودم دلگیر بودم
ولی مگفتم وحید روزای اوله تا الان تو فضای باز بودی طبیعی که یکم اذیت بشی به جاش حقوق داری بیمه داری مزایا داری زودتر شب میری خونه و …روز دوم باز همین حرفا
روز سوم بابای دوستم صدام کرد و حقوق و شرایط برام گفت و قرار شد که دیگه ادامه بدم ولی حالم خوب نبود و منتظر بودم روزا بگذرن و عادت کنم
تو این فاصله خالم که تهران بود میگفت بیا برو برنامه نویسی یاد بگیر برو جای دخترمن کار کن که میخواد بره المان مزایای شرکت خوبه حقوقش خوبه و…یا حسابداری یاد بگیر بزن تو دیوار برو مشغول شو
منم شاخکام تیز شد تهراان.!چیزی از بچگی دوس داشتم و میخواستم تهران باشم
روز سوم بعد از اینکه تایم کاری تموم شد گفتم دیگه نمیرم نمیتونم هی نجوا میومد که پس پول از کجا میاری بی پول میشی و …
اومدم خونه و به دوستم گفتم من نمیام تهران برام کار درست شده نمیام
رفتم بازار دوباره مشغول شدم حتی حاضر بودم حقوق کمتر بگیرم ولی اونجا باشم
تو همین روزای سخت بعد خدمت که فشار روت زیاده پسر خالم که همکار فعلی منه تازه چند وقتی بود تولید شروع کرده بود
اومد خونمون و بهم پیشنهاد داد اصن نفهمیدم چی شد ولی درجا قبول کردم انگار همون چیزی بود که میخواستم انگار داشت درست میشد
سریع باهاش دست دادم
شروع کردم
اومدیم تهران نه مغازه ای داشتیم نه خونه ای و نه جایی رو بلد بودیم
چند ماه فقط من دنبالش میرفتم و میدیدم چی به چیه
فروشنده پوشاک بودم ولی اینجا بحث تولید بود
فرق داشت من مدت ها گنگ بودم حتی بازار تهران برام عجیب بود وسیع بود گیج بودم توش
حالم خوب بود انگار اون جایی بودم که باید
مسیر شروع شد هر چقدر بگم مساله پیش اومد ولی هر بار بهتر شدیم با حل کردنش
سال 400 فکر کنم با شما اشنا شدم و روانشناسی ثروت 1گرفتم شروع کردم
بی نهایت مساله حل کردم تو کار و هر بار بهتر شدم
وحید چند سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست با الان تو هر زمینه به جرات بگم استاد من تا اون زمان حتی 1 میلیون تو حسابم نمیومد ولی الان چی بگم که اشکم جاری شد
هفته ای پول میاد و میره
کارگاه اختصاصی داریم مغازه داریم تو بازار تهران خونه اجاره کردم چندین و چند مشتری
تیراژ کار بالا ماشین 206 شخصیت بهتر
الهی شکرت خدا نمیدونم چطوری تشکر کنم که اومدم تو این مسیر تا دیدم بهتر بشه زندگی رو تجربه کنم و لذت ببرم
استاد بعد از 3سال هربار بهتر درک میکنم حرفای رو شما مسیر علایق رو هدایت رو
خدارو پیدا کردم
هربار دارم مسیر بهتری رو میرم کیف میکنم
و حالا حالاها باید برم و ادمه بدم کاوش کنم
ممنونم از شما و این سایت و اگاهی های بی نظیر
خدارو شاکرم بابت همه نعمت هایی که تا 3سال پیش ارزوم بودم و فکرشم نمیکردم داشته باشم و شرایط الانم رو اول لطف خدا و بعد اگاهی های شما و تلاش خودم
ممنون سید عزیزم دوستون دارم
در پناه ایزد مهربان و روزی دهنده باشید🫡