موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ورودی های ذهنی ایمان آورنده؛
- کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی؛
منابع بیشتر:
«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD393MB25 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی23MB25 دقیقه
با سلام گرم و درود بی پایان خدمت همه عزیزانم در سایت عباس منش
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم از اینهمه قدرت و جسارت دوستان که چقدر ایمانشان ستودنی بود در راستای اقدام برای تغییر قبل از اینکه جهان اونا را وادار به تغییر کنه .
من با وجود کلی چک و لقد از دنیا هنوزم که هنوزه اقرار میکنم شهامت تغییر رو ندارم و همیشه با وجودیکه از هر جنبه ای خواه مالی خواه عاطفی بشدت دچار تکرار چرخه معیوب میشم نمیدونم چرا نمیتونم شهامت بخرج بدم و حرکت کنم برای پایان دادن به ناخواسته هام و هنوز ترس های عمیقی تو وجودم ریشه دار هستش .
واقعا نمیدونم چرا عادت کردم به دور باطل ،انگار پوست کلفت شدم و خییلی وقتها از دست خودم خسته میشم و خودم رو سرزنش میکنم که چرا همش چسبیدم به یک نقطه امن ذهنم و باورهام بشدت ایراد دارن و من کاری برای حل این مشکل انجام نمیدم
بزرگترین مشکلم و در واقع پاشنه آشیلم وابستگیه ،بشدت رضایت آدمهای اطرافم برام مهمه و تو گرفتن تصمیمات اصلی و مهم زندگیم از بقیه نظر خواهی میکنم با وجودیکه میدونم هرکسی با توجه به عقل و منطق و باورهای خودش راهکار میده و راهکار هر کسی بدرد زندگی خودش میخوره و شاید برای دیگران ممکنه فایده نداشته باشه و جواب نده.
تنها جسارتی که تو عمرم بخرج دادم با وجودیکه تو یه شهر کوچیک بودم و معمولا همه مثل فکر میکردن بعنوان یه دختر مجرد بخاطر بیزینسم که داشت روز به روز آب میرفت یکروز تصمیم گرفتم که برم به یه شهر بزرگتر و اونجا خودم رو محک بزنم شاید که حال و روز کسب و کارم بهتر بشه و تقریبا همه مخالف این حرکت من بودن و شروع به سرزنش کردن که چطور جرات میکنی بری یه شهر غریب و اونجا معلوم نیست چه اتفاقاتی برات بیفته و مرد نیستی که یهو بلند شی بری ولی من اصلا گوشم بدهکار حرف اونا نبود و فرداش مغازه رو جم کردم رفتم و سه سال تو شهر جدید فعالیت کردم که قبلا هم خدمت دوستان ماجرای شکست کسب و کارم رو بخاطر باورهای نادرستم درباره پول و ثروت عنوان کردم که بازم چرخه آب رفتن بیزینسم تکرار شد و فقط اینو متوجه شدم که آخر عاقبت این روند کاری ام ره به ترکستان داره و بهتره کلا مغازه و بیزینسم رو تعطیل کنم و خداییش کم آوردم و گفتم تا بیشتر از این مقروض نشدم و بیشتر از این استرس نکشم عطایش رو به لقایش بخشیدم و تسلیم شکست شدم چون عملا تو اون زمان هیچ راهکاری برای بهتر کردن اوضاع کسب و کارم به ذهنم نمی رسید و هر روز بدتر از روز قبل گرفتارتر میشدم .و البته بزرگترین ضربه افت اعتماد بنفسم رو از کسب و کارم خوردم طوری که هنوزم که هنوزه رگه های بی اعتماد بنفسی ام تو وجودم هست در حالیکه قبل شروع کسب و کارم که بشدت عاشقش هم بودم خیلی پر دل و جرات بودم و اعتماد بنفس و شهامت و جسارتم زبانزد خاص و عام بود
باز خدارا شکر میکنم که وارد این سایت شدم و خیلی قلبم باز شده از وقتی که با مبحث باورها آشنا شدم و از اینکه میشه هر زمان از هرجایی که هستیم میشه تغییر کرد و این خیلی بهم امید و انگیزه داده و تازه دارم خودم رو پیدا میکنم
بازم از همه شما عزیزان سپاسگزارم که با بیان نظراتتان چراغ راهم شدین